بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب انتظار, بنیاد فرهنگى حضرت مهدى موعود ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENTEZA01 -
     ENTEZA02 -
     ENTEZA03 -
     ENTEZA04 -
     ENTEZA05 -
     ENTEZA06 -
     ENTEZA07 -
     ENTEZA08 -
     ENTEZA09 -
     ENTEZA10 -
     ENTEZA11 -
     ENTEZA12 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

محور دوم - آسيب ها: كمال گرايى (غير واقع گرا)وسهل انگارى ؛ سلامت : سهل گيرى .
اشاره : در اين محور، آسيب هاى تربيت دينى ، در دو قطبكمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى قرار دارند. در قطباول ، آسيب زايى تربيت دينى ناشى از آن است كه آرمان هاى بسيار والاى دينى را ازافراد تحت تربيت طلب مى كنند، بدون آن كه توان و طاقت واقعى آن ها را چون معيار حركتبه سمت اين آرمان ها در نظر بگيرند. از اين رو، بار سنگين آرمان هاى مذكور، طاقت سوزخواهد بود. در قطب دوم ، سهل انگارى با بى اعتنايى به آرمان هاى بلند، چهره ى ديگرىاز آسيب زايى را آشكار مى سازد. سهل انگارى ، جديت و تلاش را از عرصه ى تربيت مىزدايد و به اين ترتيب ، حركت پيشرونده را به پرسه زدنتبديل مى كند، در حالى كه پرسه زدن ، سازنده وشكل دهنده نيست .
حالت سلامت در اين محور، سهل گيرى است .سهل گيرى با كمال گرايى (غيرواقع گرا) از اين جهت متفاوت است كه در آن ،كمال را براى فرد، در حد وسع وى مى جويند و از فراتر از آن اغماض ‍ مى كنند. تفاوتآن با سهل انگارى نيز در اين است كه در سهل گيرى ، در هرحال ، چشم به سوى آرمان ها دارند و حركت پيشرونده را مى خواهند. پيامبر اكرم (ص ) دينخود را "سهله ى سمحه " ناميده و جايگاه خود را در نقطه ىسهل گيرى معين كرده است .
با به كارگيرى چارچوب اين محور در زمينه ى مهدويّت ، به ترتيب ، از دو گونه ىآسيب زايى ، يعنى كمال گرايى (غير واقع گرا) وسهل انگارى ، سخن خواهيم گفت . سپس ، حالت سلامت را تحت عنوانسهل گيرى مورد بحث قرار خواهيم داد.
در قطب نخست آسيب ، ابتدا بايد به اين مساءله پاسخ گوييم كهكمال گرايى (غير واقع گرا) چگونه در عرصه ى تربيت مهدوى آشكار مى گردد. زمينهى اين امر، آن است كه مهدى (عج )، عهده دار رسالتى سخت و سترگ است . تلاش گستردهدر سطح جهان براى زدودن ظلم و بى عدالتى و نشاندن حق و عدالت بر اريكه ى قدرت، كارى به غايت دشوار است ؛ زيرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعيان دروغين وجسور آن خواهد بود. از اين رو، امام مهدى (عج ) با مقاومت هاى بسيارى روبه رو خواهد شد وناگزير، جنگى جانكاه در پيش خواهد داشت . اين نكته در روايات فراوانى مورد نظر قرارگرفته است . در زير، به نمونه هايى اشاره مى كنيم :
مفضل بن عمر گويد: (به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : نشانه ى قائم چيست ؟فرمود: آن گاه روزگار گردش كند و گويند: او مرده يا هلاك شده ؟ در كدامين سرزمين مىگردد (به سر مى برد)؟ عرض كردم : فدايت شوم ، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهورنمى كند مگر با شمشير).(345)
هم چنين ، ابوبصير گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى فرمود: (...شمشير برگردن خويش حمايل مى سازد، هشت ماه به شدت مبارزه مى كند تا اين كه خدا راضىشود...).(346)
در پيش بودن اين مسؤ وليت سنگين و خطير براى مهدى (عج )، كار را براى پيروان وىنيز دشوار خواهد ساخت . خداوند چنين مقدر نكرده است كه آن حضرت ، اين رسالت را بهتنهايى و تنها با مدد غيبى به انجام برساند، بلكه نظر بر آن بوده است كه بشر درگيرودار اين رخداد عظيم ، خود نيز تحول يابد و در تعيين سرنوشت تاريخى خويش ،نقش آفرينى كند. به هر روى ، كسانى خواهند توانست خود را براى اين ياورى آماده كنندكه ظرفيتى عظيم در خويش سراغ گيرند. به هميندليل ، صفات برجسته اى براى ياوران مهدى (عج ) ذكر شده است ، چنان كه در روايتى دروصف شجاعت آنان آمده است : (و مردانى كه گويىدل هاى شان پاره هاى پولاد است ...).(347) هم چنين ، در روايتى ، ابوالجارود بهنقل از امام باقر عليه السّلام گويد: آن حضرت به من فرمود: (...چون شنيديد ظهوركرده است ، نزد او برويد، اگر چه كشان كشان بر روى برف و يخ باشد.)(348)اين بيان حاكى از آن است كه ياران امام ، چنان نستوه اند كه اگر لازم باشد خود را بهاين نحو نيز به وى برسانند، به آن مبادرت خواهند كرد.
در نظر بودن چنين غايت بلندى در مساءله ى مهدويّت ، زمينه ساز آسيب تربيتىكمال گرايى (غير واقع گرا) مى گردد. اين آسيب چنين آشكار مى گردد كه مربيان ،بدون توجه به وسع فهمى و عملى افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح اين قله ى عظيمفرابخوانند. آسيب اين گونه كمال گرايى ، به صورت اعراض كلى فرد از مقصد ومقصود آشكار مى گردد و اين در جريان تربيت ، نقض غرض خواهد بود؛ زيرا فراخواندنافراد به كمال ، براى آن است كه آنان از وضعيت كنونى خويش ، به سوى نقطه اىفراتر حركت كنند. اما هنگامى كه اين امر به صورت غيرواقع بينانه صورت گيرد،فرد را از اصل حركت منصرف مى سازد. مربى بايد بداند كه هر كسى براى آن ساختهنشده است كه بتواند ياور خاص مهدى (عج ) باشد و نمى توان همگان را در اين حركت ،به قلّه نشاند و با اين حال ، چنين نيست كه اين گونه افراد، جايى در كاروان بلنددامنهى نصرت مهدى (عج ) نداشته باشند.
در قطب دوم و در نقطه ى مقابل كمال گرايى ،سهل انگارى قرار دارد. سهل انگارى در قلمرو مهدويّت ، به اين نحو آشكار مى گردد كهجايى براى آن در ذهن و ضمير فرد فراهم نيايد و به تبع آن ، نقشى براى آن درتحول شخصيتى وى وجود نداشته باشد. به عبارت ديگر، در اين قطب ، مساءله ىمهدويّت در منظومه ى تربيت دينى ، به كنجتغافل يا غفلت مى افتد و هيچ نقشى براى آن در جريان تربيت دينى در نظر گرفتهنمى شود.
در پاره اى از روايات به اين نكته اشاره شده است كه چگونه برخى از مردم ، مساءله ىمهدويّت را به بوته ى فراموشى و غفلت مى سپارند، به نحوى كه به وقت ظهور وى ،شگفت زده مى شوند. به طور مثال ، حماد بن عبدالكريم گويد: (در محضر امام صادقعليه السّلام از حضرت قائم (عج ) ياد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانيد كه هرگاه اوقيام كند، حتما مردم مى گويند: اين چگونه ممكن است ؟ در حالى كه چندين و چندسال است كه استخوان هاى او نيز پوسيده است .)(349)
آسيب زايى سهل انگارى در اين است كه نقش تربيتى آرمان ها را با سبك گرفتن يافراموش كردن آن ها از ميان برمى دارد. هر آرمانى ، متناسب با ويژگى هاى خود، قابليتمعينى را در افراد شكل مى دهد. سهل انگارى نسبت به هر آرمانى ، سهم تربيتى معينى رااز عرصه ى تربيت خارج مى سازد. مهدويّت يكى از زنده ترين و پوياترين آرمان هاىدينى است ؛ زيرا افراد را در ارتباط با رخدادى قرار مى دهد كه در پيش است و با توجهبه اين كه وقت آن نامعين است ، هر آن ممكن است واقع شود. رخدادهاى مربوط به آينده ، ازتوانايى ويژه اى براى آماده سازى افراد برخوردارند. مهدويّت در ميان اين گونهرخدادهاى مربوط به آينده ، يكى از برجسته ترين آن هاست ؛ زيرا در عرصه ى وسيعى ،يعنى در پهنه ى حيات بشرى ، رخ مى دهد و در حكم برآيندى براى درازاى بلند تاريخآدمى و چون نقطه ى روشنى در پايان آن است .سهل انگارى نسبت به مهدويّت در تربيت دينى ، به منزله ى از دست نهادن اين تاءثيرعظيم تحول بخش در شخصيت افراد است .
در نقطه ى ميان دو قطب آسيب زاى مذكور، حالت سلامت عبارت ازسهل گيرى است . سهل گيرى از معايب هر دو قطبكمال گرايى (غير واقع گرا) و سهل انگارى به دور است ؛ زيرا در عينحال كه در آن ، به كمال نظر هست ، وسع فرد ناديده گرفته نمى شود و در عينحال كه در آن ، سهولت در كار است ، غفلت در ميان نيست .
در تربيت مهدوى بايد سهل گيرى را چون يكى از شاخص ها در نظر گرفت . درسهل گيرى ، بايد نخست به حدود وسع فهمى و عملى فرد توجه يافت و آن گاه بانظر به اين حدود، حركت وى را تسهيل كرد. امام على عليه السّلام در حديثى طولانى كه درآن از مهدى (عج ) ياد كرده است ، خطاب به حذيفه بن اليمان فرمود: (اى حذيفه ! با مردمآن چه را نمى دانند (نمى فهمند) نگو؛ كه سركشى كنند و كفر ورزند. همانا پاره اى ازدانش ها سخت و گران بار است كه اگر كوه ها آن را بر دوش كشند، از بردن آنناتوانند...).(350)
در اين سخن ، توجه به وسع فهمى و دانشى افراد، مورد تاءكيد قرار گرفته و بهصراحت اظهار شده كه ناديده گرفتن آن ، موجب اعراض و بلكه كفرورزى خواهد گرديد.به تبع وسع فهمى ، وسع عملى و حد طاقت افراد در به دوش كشيدن تكاليف نيز بايدمورد توجه قرار گيرد. قابل ذكر است كه حتى در ياوران نزديك مهدى (عج )، برخىوسع و طاقت بيشترى از ديگران نشان مى دهند، اما به هر روى ، هر كدام متناسب با وسعخويش ، عمل مى كنند. در حديثى كه پيش تر در وصف ياران مهدى (عج ) ذكر شد، اين تعبيرنيز آمده است : (در ميان آنان ، مردانى هستند كه شب را نمى خسبند و در نمازى كه مىگزارند، چونان زنبور، زمزمه اى بر لب دارند. شب را با برپايى نماز، صبح مى كنندو روز را با فرماندهى سپاه شان سپرى مى كنند. راهبان شب و شيران روزند.)(351)
سيد محمد صدر در شرح اين بخش از روايت مى گويد كه اين ظرفيت عظيم ، يعنى عبادتدر شب و رزم در روز، تنها در برخى از ياران مهدى (عج ) وجود دارد. سايرين ، تنها بهجهاد و رزم واجب روزانه اى كه به عهده دارند، مى پردازند و به سبب خستگى ، برپايىنماز شب را كه مستحب است ، ترك مى كنند؛ زيرا ظرفيت آن ها در حدى نيست كه بتوانندعبادت و جهاد، هر دو را به دوش بكشند. بنابراين ، ياران مهدى (عج ) دو دسته اند؛كسانى كه به تهجد مى پردازند و كسانى كه به تهجد نمى پردازند. هر چند هر دودسته ، در اقدام به جهاد و رزم ، مشابه يكديگرند. همين تقسيم در يارانرسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز وجود داشت . چنان كه در قرآن به اين نكته اشارهشده است : (در حقيقت ، پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تواند،نزديك به دوسوم از شب يا نصف آن يا يك سوم آن را به [نماز] برمىخيزيد...).(352) ياران پيامبر، هر چند همگى در شجاعت وتحمل آزار قريش ، مشابه بودند، اما تنها گروهى از آنان ، يعنى مسلمانانقبل از هجرت ، به همراه ايشان به تهجد مى پرداختند.(353)
توجه به وسع افراد در عرصه ى فهم و عمل ، به منزله ى حفظ حركت مستمر آنان درطريق تربيت و تحول است . چه بسا رعايت وسع يك فرد ضعيف ، موجب شود كه وى ، بهسهم خويش ، در راه مهيا شدن براى ظهور مهدى (عج ) گام بردارد، اما بى توجهى بهوسع فردى متوسط و خوب ، وى را از راه به در برد.
منابع :
1. قرآن كريم ، ترجمه ى محمد مهدى فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامهريزى آموزشى وزارت آموزش و پرورش ، 1378.
2. باقرى ، خسرو؛ آسيب و سلامت در تربيت دينى ، عرضه شده در همايش ‍ آسيب شناسىتربيت دينى ، وزارت آموزش و پرورش ، 1380.
3. صافى گلپايگانى ، لطف اللّه ؛ منتخب الاثر فى الامام الاثنى عشر، قم ، مؤ سسةالسيدة المعصومة ، 1421 ه‍.ق .
4. الصدر، السيد محمد؛ تاريخ مابعدالظهور، بيروت ، دارالتعارف للمطبوعات ،1412 ه‍.ق .
5. نعمانى ، محمد؛ غيبت ، ترجمه : جواد غفارى ، تهران ، كتاب خانه ى صدوق ، بازارسراى ارديبهشت ، 1363 ه‍.ش .
فرقه شناسى مهدويّت و فرقه هاى انحرافى (1)(354)
جعفر خوشنويس
تدوين : على لارى
مدخل : اصالت مهدويّت و ادعاهاى باطل
مساءله ى حضرت بقية اللّه الاعظم ، مهدى موعود (عج )، يكى از بارزترين و بديهىترين مسايل اسلامى و مورد تاءييد و اعتقاد همه ى مسلمانان به ويژه شيعيان است ، زيراصدها آيات قرآنى و روايات نبوى اين مساءله ى با اهميت را به طور گسترده و مبسوطعنوان و مطرح ساخته اند و جزئيات آن را با بياناتى دقيق و روشن ، ذكر كرده اند، بهطورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشته اند.
تمامى فِرَق اسلامى - تقريبا - اين آيات و روايات و مفاد آن ها را به نحوى دركتب حديثىو كلامى و تفسيرى و احيانا رجالى و تاريخى خود متعرض شده اند و درباره ى آن بهشكل هاى مختلف سخن گفته اند، تا جايى كه مى توان ادعا كرد كه كم تر دانشمند وعالمى ، بلكه مسلمانى يافت مى شود كه به اين موضوع مهم و خطير نپرداخته ، يا اينكه اين مطلب به گوش او نرسيده باشد.
شاهد روشن و قوى اين مدعا، صدها كتابى است كه درطول تاريخ ، با استفاده از اين نام شريف و مقدس به وجود آمده است . امّا اين مساءله ىمقدس و بديهى - بسان هر مساءله ى ديگر دينى و اسلامى حتى مانند الوهيّت و ربوبيّت ونبوت و رسالت - گه گاهى مورد سوء استفاده ى افراد يا گروه هايى البته با انگيزههاى شخصى يا سياسى ، قرار گرفته و مى گيرد و اهداف و اغراض خاصى از اينعمل دنبال شده و مى شود.
مگر نه اين كه جهان هميشه شاهد اين مطلب است كه افرادى گستاخانه مدعى الوهيت ياربوبيت شده و كوس خدايى زده اند و يا مدّعى نبوت و رسالت شده و دعوى پيغمبرىنموده اند؟!! بديهى است كه اين سوءاستفاده ها و اين ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز بهاصل و اصالت اين حقايق ضربه نمى زند و كسى نمى تواند با اين بهانه كه گهگاهى اين نوع مطالب واقعى و ريشه دار در فطرت وعقل و مؤ يَّد به صدها بلكه هزاران دليل ، مورد سوء استفاده قرار گرفته يا مى گيرد،آن ها را زير سئوال ببرد و يا اين كه به نحوى در صحتاصل آن ها، تشكيك كند.
از آن جا كه مساءله ى حضرت بقية اللّه الاعظم ، مهدى موعود (عج )، كه در آيات و رواياتفراوانى خصوصيات آن مطرح شده است ، نزد مسلمانان ، مساءله اى مقدس و ظهور حضرتشهمواره آرزوى آنان بوده است ، از اين قاعده مستثنا نبوده و نيست .
اين مساءله ى مهم از همان زمان ائمه ى اطهار عليهم السّلام و حتى با وجود خود امامان - كهجزو مبّشران و نويددهندگان به آن بوده اند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفتو با برخورد ائمه عليهم السّلام ، مواجه شد.
اين روند خطرناك و انحرافى در عصر غيبت صغرى مخصوصا پس ‍ از آن ، بهشكل هايى مانند ادعاى دروغين (سفارت و نيابت خاصه ) حضرت مهدى (عج ) تجلى مى نمود،كه مورد تكذيب حضرت (عج ) و هشدار آن وجود مقدس قرار مى گرفت و مؤ منان تنها بهسفرا و نواب واقعى توجه داده مى شدند. البته اين حركت در زمان هاى بعد، نه تنها درجوامع شيعى بلكه در جوامع سنى نيز ادامه پيدا كرد و از اعتقاد و علاقه ى مسلمانان بهاين مطلب مقدّس و حساس و سرنوشت ساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مىشد!
با اين حال ، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دين و صدور ده ها روايت كهشمايل و نشانه هاى آن حضرت ، شرايط ظهور و نحوه كار آن ذخيره ى الهى را بيان مىكرد، ماهيت پليد آن حركت هاى شوم و مغرضانه آشكار مى شد و صاحبان آن مفتضح و رسوامى گشتند.
اين ماجرا سردرازى دارد كه از حوصله ى اين مقاله ى مختصر بيرون است . لذا ما در اين جاتنها به بخشى از آن چه در دو قرن اخير واقع شد و مسلمانان بخصوص شيعيان هنوز ازتبعات و پيامدهاى ناگوار آن رنج مى برند، مى پردازيم تا شايد گامى ، در جهتتنوير اذهان باشد.
آن چه فعلا در اين مقاله مطرح است ، بررسى كوتاهى است درباره ى فرقه اى كهمتاءسفانه ، زمينه ساز پيدايش فرقه ى ضاله ى بابيت و سپس بهائيت شد. لازم بهتذكر است كه اين مقاله يك مرور اجمالى بيش نيست ، وتفصيل كلام به شماره هاى بعد موكول مى شود.
شيخيه ؛ ريشه ى بهائيت
اگر بخواهيم تصويرى جامع و گويا از فرقه ى ضاله ى بهائيت داشته باشيم ، لازماست ريشه ى پيدايش بهائيت را مورد بررسى و دقت قرار دهيم . در حقيقت ، بهائيت زاييدهى بابى گرى است و بابى گرى از كشفيه ، و كشفيه هم فرزند ناخلف شيخى گرىاست . قهرا براى پى بردن به واقعيت بهائى گرى بايد ريشه ها و دامنه هايى را كهدر آن متولد شده و پرورش يافته است ، بشناسيم . لذاقبل از ورود به بحث بهائيت ، بايد دو فرقه ى ديگر را مورد بررسى قرار بدهيم . مادر اين جا اول فرقه ى شيخيه را مورد بحث قرار مى دهيم .
الف - شيخيه
1 - شيخ احمد احسائى كيست ؟
مؤ سس فرقه ى شيخيه ، شيخ احمد احسائى است . شيخ احمد احسائى فرزند زين الدينبن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه -. در قريه اى به نام مطيرفىاز قراء احساء يا (لهسا) متولد شد. وى از اعراب صحرانشين بود، ولى به خاطر اختلافىكه بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان ) پيدا شد، به منطقه ى احساء رفتند. اجداد شيخاحمد از سنى هاى متعصب بودند، ولى آمدن آن ها به منطقه ى احساء كه شيعه نشين بود،باعث شد تحت تاءثير شيعه قرار گرفتند. با اينحال ، به دليل سابقه ى تعصب و صحرانشينى ، به نظر مى رسد تشيع آن ها از روىتحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم رنگ شدن با محيط جديد بوده است .
2 - اوصاف احسائى
برخى از مريدان وى اوصاف عجيب و غريبى را به او نسبت داده اند و از وى فردىاستثنايى و داراى الهامات و امدادهاى غيبى ، ساخته اند، ولى بيشتر اين اوصاف توسطپسرش به او الهام مى شد. بيشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده ، از ناحيه ىپسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است . مثلاقبل از 5 سالگى ، يادگيرى قرآن را تمام كرد. خود مى گويد: (در ايام طفوليت ، جسممبا بچه ها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم ديگر بود. هميشه فكر مى كردم وتدبير مى نمودم و بر همه مقدم بودم . در سنين كودكى ، بر اين عادت بودم كه در خلوتهايم درباره ى اوضاع جهان و مردم مى انديشيدم كه : كجايند ساكنين اين عمارات كه اينبناها و كاخ ‌ها را ساخته اند و وقتى متذكر احوال شان مى شدم ، مى گريستم . در مجالسلهو كه در آن زمان شايع بود، مى رفتم ، ولى از آن كناره گيرى مى كردم . اگر همجسمم با آن ها بود، ولى روحم در ملا اعلى بود).
لازم به تذكر است كه در منطقه اى كه او سكونت داشت ، موسيقى و غنا وامثال اين ها خيلى رواج داشت تا آن جا كه دستگاه موسيقى را بر درب خانه هاى شان آويزانمى كردند. درباره ى حافظه و هوشمندى خويش نيز مى گويد: (دو ساله كه بودم ،سيلى آمد و همه چيز را برد جز يك مسجد و خانه ى عمه ام ؛ حبابه .) كه اين سخن ،حافظه ى قوى او را مى رساند.
گويند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: (اءين ملكك ،اءين شجاعتك ، اءين قوتك ؟ ملك و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت كو؟) و بعد بردگرگونى زمان ، مى گريست . اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است كه مقدمهاى است براى ادعاهايى ديگر. به هر حال ، اوصافى براى او ذكر نموده اند كه لازمه اش، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بى سابقه بوده و هدف از اين كار،چيزى جز اغواء و فريفتن مردم نبود.
نكته ى قابل توجه اين است كه : چنين اوصافى بعد از آن كه وى ، رييس اين گروهگرديد، توسط پسرش ، بيان مى شد تا مريدانش از او پيروى كنند.
3 - علماء و احسائى
از علماى معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله ، چيزى جز تكفير و تفسيق ونكوهش و ذمّ او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آن ها اشاره مى كنيم :
1 - سيد محمد مجاهد؛ نويسنده ى مناهل (متوفى 1242 ه -).
2 - سيد مهدى طباطبايى ؛ فرزند نويسنده ى كتاب رياض (متوفى 1260 ه -).
3 - شيخ محمد حسين ؛ نويسنده ى فصول (متوفى 1261 ه -).
4 - سيد ابراهيم قزوينى ؛ مؤ لف ضوابط (متوفى 1262 ه -).
5 - شهيد سوم شيخ محمد تقى قزوينى (متوفى 1264 ه -).
6 - شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه -).
7 - شيخ محمد حسن مؤ لف جواهر (متوفى 1266 ه -).
8 - ملا آقا دربندى ؛ مؤ لف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه -).
9 - ميرزا محمد باقر خوانسارى ؛ نويسنده ى روضات الجنات (متوفى 1313 ه -).
4 - تحصيلات شيخ ‌
شيخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصيل نمود بى آن كه براى او شفاى قلبىحاصل شود و توشه اى معنوى برگيرد. خود مى گويد: (در 25 سالگى در خواب ديدمكه كتابى در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: (الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى)(355) را چنين تفسير مى كرد: الذى خلق ؛ يعنىاصل شى را كه هيولا باشد، خلق كرد. فسوى ؛ يعنى صورت نوعيه ى آن . قدر؛ اسبابآن . فهدى ؛ يعنى از اين نوع به خير و شر هدايت كرد. بر اثر اين خواب ، انقلابى عجيبدر من ايجاد شد كه مرا از ادامه ى تحصيل علوم كه ظاهرى و غيرواقعى است ، بازداشت ).
بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف كه آن ها را صرفا ظاهرى مى داند،بهتر است ! زيرا گويى منادى غيبى ، او را مورد خطاب قرار داده است ، چيزى شبيه بهوحى يا اشراق و الهام .
در ادامه مى گويد: (پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور ديگرى را احساس كردم ).
مريدان او ادعا كرده اند كه شيخ ، علمش را از عالم اعلى گرفته است برخلاف ديگران كهبا همه ى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف ، 300تاءليف ذكر كرده اند و تنها يك هزارم فضايل او مطرح شده است . در هر فن و علمى ازتمام متخصصان بالاتر است .
گفته شده ايشان سفرهاى زيادى به بلاد مختلف داشته ، خصوصا بلاد و شهرهايى كهداراى حوزه ى علميه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مى كردند. شركت در درس آن علماباعث شد كه علوم زيادى فراگرفته و از او يك عالم بزرگ و شخصيتى مقدس و متّقىبسازد. منتها اين ادعا را امورى تكذيب و از اهميت آن مى كاهد كه اينك آن ها را بر مى شماريم:
1 - بنابر آن چه كه از ايشان نقل شده است يا به او نسبت داده اند، او نه براى آموختن ،بلكه صرفا براى آزمايش علما در دروس شركت مى كرد.
2 - بنابر تصريح خود يا نقلى كه از او شده است ، با ديدن آن خواب ، حقايق علوم رادريافت و به او الهام گشت .
3 - ادعاى اين كه علم او لَدُنّى بود.
گويند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوّف و بعضى علوم غريبه را در سفرهايشآموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضى از روايات كه معناى آن رانفهميده بود، دچار چنين سرانجامى شد.
شيخ احمد احسائى در اوايل امر به تقوى ، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضى او رامدح كرده اند. ليك با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش ، انحراف او مشخص گشت . بدينسبب ، علما به تكفير او حكم دادند.
5 - شيخ احمد احسائى و تشيع
شيخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود. او به امورى غريب معتقد بود كه با اعتقاداتشيعه ى اماميه كه در طول قرون متمادى در كتب كلاميه و اعتقاديه ى خود به صورتمختصر و مطول بيان كرده اند، فاصله ى زيادى دارد. مواردى از اعتقادات شيخ را بر مىشماريم :
1 - ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است(علل فاعلى ، مادى ، صورى ، غايى ). اين غلوّى است كهعقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.
2 - اصول دين 4 تا است : معرفت اللّه ، معرفت انبياء، معرفت ائمه ، معرفت ركن رابع ؛كه شيوخ و بزرگان شيخيه هستند.
3 - قرآن ، كلام نبى صلّى اللّه عليه و آله است . شيخ با اين كلام ، منكر وحى بودنقرآن است .
4 - اتحاد حق با خلق ؛ يعنى اللّه تعالى با انبياء، شى ء واحدى هستند.
5 - تفسير معاد به معناى غيرمتعارف و بيگانه از آن چه علماى كلام مى گويند.
6 - تفسير امام به شى ء غريب كه همراه با غلوّ، شرك و خرافه است كه قرآن و شرعمقدس ، مخالف چنين امرى است .
7 - اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات اين فرقه است .
دليل اعتقاد به ركن رابع :
براى هر سلطانى ، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملك و سلطنت از بين مىرود و كم و زياد كردن آن ها هم جايز نيست :
1 - وزير عدل ؛
2 - وزير انفاق ؛
3 - وزير جنگ ؛
4 - وزير دارايى و ماليات .
چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نيستند، لازم است بين آن ها و خلق ، شيوخ آن هاواسطه و موضوع تجلّى حق باشند. اين ها ايناصل را در مقابل سفارش ائمه ى معصومين عليهم السّلام در رجوع به فقهاء كه قدرتاستنباط احكام را از كتاب ، سنت ، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده اند.
8 - اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج )، استهزاى آن حضرت است كه شبيه بهكلام منكرين است و گفته است امام غايب در پشت پرده ى غيبت چه فايده اى دارد؟ وى گفتهاست : ان الامام الحجة خاف وفّر الى العالم حور قليائى ؛ امام عصر به خاطر ترس بهعالم حور قليايى گريخت .
9 - اعتقاد به حقانيت فرقه ى شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فِرَق شيعهحتى اماميه .
10 - نفى عدل كه نزد شيعه از اصول دين است .
شيخ احمد احسائى در يكى از كتاب هايش به خلفا حمله كرد. به هميندليل ، حكومت عثمانى كه در آن وقت بر عراق ، سيطره داشت ، به كربلا حمله كرد، عده اىاز اهالى آن جا را كشت ، خانه ها را آتش زد و ويران كرد. در اين ميان ، خانه اى جز خانه ىسيد كاظم رشتى شاگرد شيخ احمد احسائى سالم نماند. شيخ كه مسبب اين فتنه بود،خود در امان ماند. مدتى بعد به حجاز رفت و در آن جا مورد احترام قرار گرفت . اين درحالى بود كه حكام آن ديار، سنى بود و زير نظر حكومت عثمانى قرار داشتند.
به هر حال شيخ در 57 سالگى به سال 1241ه -. از دنيا رفت و در بقيع به خاكسپرده شد.
شاگردان شيخ ، مروّجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او بهدنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شيعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بين صفوفشيعيان انجاميد، خصوصا در آن زمان كه شيعيان عراق تحت حكومت متعصب سنى عثمانى بودهو به اتحاد، نياز شديد داشتند. سعى هميشگى استعمار بر اين بود كه مراجع را كه ملجاءو پناه شيعيان ، بودند از ميان بردارد.
سيد كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقايد او را ترويج مى داد، بعدها فرقه ىكشفيه را تاءسيس كرد.
بعد از مرگ شيخ ، فرقه ى او به شُعَب مختلف تقسيم شد مانند: كراميه ، احقاقيه ، حجتالاسلاميه و باقريه كه هر يك از اين ها افكار مخصوص به خود را داشتند.
ب - كشفيه
1 - سيد كاظم رشتى كيست ؟
سيد كاظم رشتى فرزند سيد قاسم رشتى گيلانى حائرى ، ايرانىالاصل بود و در سال 1212ه -. متولد شد.
بعضى گفته اند نسبش از سادات حسينى بوده ، ولى بعضى گفته اند كه اصلا سيدنبوده ، بلكه اين يك اسم مستعارى است ؛ زيرا در يزد با نام احمد احسائى به فعاليت مىپرداخت .
وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقيده ى شيخ را ترويجمى كرد. بعد از وفات شيخ ، از بين مشايخ شيخيه ، وى چون جراءت زيادى در اظهارعقايد سلف خود داشت يا به خاطر اسباب خارجى و سياست مداران خارجى ، به عنوان رييس‍ انتخاب شد. او بر عقايد سلف خود، اوهامى جديد افزود و ادعاهاى شبيه به كشف داشت .شايد به همين خاطر، به آن ها كشفيه مى گويند.
سيد كاظم 20 سال رييس فرقه بود و بين پيروانش در ايران و عراق ، ركن رابع بود.او مى گفت : فقط ما شيعه ى كامل هستيم .
2 - تاءليفات
سيد رشتى ، كتب زيادى قريب به 120 كتاب ، تاءليف كرد كه در بردارنده ى امورغريبه و ادعاهايى عجيب است و از غلوّ و خرافه درباره ى ائمه ى معصومين عليهم السّلامآكنده است . او غالبا كتاب هايش را با رمز مى نوشت .
افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى ، در مدح سلطان عثمانى كه پرده اى از پردههاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر عليه السّلام به عراق فرستاد، قصيده اىدارد و در آن به يكى از فضائل اميرالمؤ منين على عليه السّلام اشاره مى كند كه حضرترسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اءنا مدينه العلم و على بابها. افندى اين كلام رابه صورت شعر درآورد و گفت :

هذا رواق مدينه العلم الذى
من بابها قد ضل من لايدخل
سيد كاظم رشتى اين بيت را شرح كرد و گفت : اين مدينه اى عظيم در آسمان است و ائمهعليهم السّلام در آن ساكن هستند. بعد اين مدينه را توصيف مى كند كه اين مدينه ، 21 محلهدارد و 360 كوچه . سپس ‍ براى هر يك از آن ها نام عجيب و صاحبى با اسم عجيب ذكر مىكند. اين ها مطالبى شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاءگرفته است .
وقتى اين شرح اسطوره اى به شاعر رسيد، گفت : چنين سخنى به ذهن من هم خطور نكردهبود.
سيد محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شيعه معروف است ، سيد كاظم را مورد احترامقرار داد. وى وصف عجيبى را براى او بيان مى كند و مى گويد: اگر سيد رشتى درزمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت ، پيامبر بود و من نخستين كسى بودم كه به او ايمانمى آوردم ؛ چون شرايط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثير وعمل به سجاياى انسانى داراست .
آيا چنين ستايشى از طرف مخالفين ، دلالت بر رضايت آن ها از اين فرد فاسد العقيدهندارد و آيا دليل بر اين نيست كه آن چه رشتى گفته و نشر داده ، مخالف راه و روشاهل بيت عليهم السّلام بوده است ؟
3 - سيد كاظم رشتى و مهدويّت
سيد كاظم رشتى ، مهدويّت را به صورتى موهوم مطرح مى كرد. براىمثال مى گفت : الآن مهدى در بين شماست . او حتى مبلغينش را به اطراف مى فرستاد كه :آماده باشيد، آقا مى آيد و گاهى مى گفت : آقا بين خود شماست . به خاطر همين افكارخرافاتى و موهوم ، يكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه منباب امام زمان هستم . بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند وزيربناى بابيت شكل گرفت .
سيد كاظم رشتى ، شاگردانى را تربيت كرد كه متاءسفانه بعضى از آن ها ازاهل علم بودند. آنان عقايد و افكار او را در مناطقى از ايران از جمله ؛ كرمان ، آذربايجان وتبريز ترويج دادند.
احسائى و رشتى ، نايبى را معرفى نكردند، ولى بعضى ها در بعضى مناطق ادعا كردندكه نايب سيد هستند.
سيد كاظم ، قريب به 150 تاءليف داشت كه برخى از آن ها شرح بعضى از ادعيه است .با تاءويلاتى غريب شبيه به داستان .
سيد كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سيد احمد، رييس فرقه شد.
منابع :
1. حياة شيخ احمد احسائى ؛ مؤ لف : فرزند شيخ احمد احسائى .
2. ارشاد و العلوم ، كريم خان كرمانى .
3. تاريخ نبيل ، زرندى .
جهت مطالعه و تحقيق بيشتر به كتاب هاى زير مراجعه شود:
1. ردّ شيخيه ، محمد مهدى بن سيد صالح قزوينى موسوى (انتشارسال 1337).
2. اسرار پيدايش شيخيه ، بابيه و بهائيه ، محمد كاظم خالصى .
3. خرافات شيخيه و كفريات ارشاد العلوم ، محمد كاظم خالصى .
4. كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه و ردّ اتهامات )، مؤ لف و ناشر. الف حكيم هاشمى(تهران 1352ش ).
دعاشناسى : مرورى بر دعاى ندبه (356)
سيد مهدى ميرباقرى
تدوين : سيد مجتبى فلاح
دعا و توسل ، دو نياز آدمى و دو بال پرواز او براى فرار ازدل مردگى حاكم بر فضاى زندان دنيا هستند. همين امر انسان را بر آن مى دارد تا در پىدست يابى به عواملى باشد كه او را در راه درك مفاهيم ادعيه و زيارات يارى مى رسانند.در ميان اين عوامل ، دقت در فرازهاى دعا، سهم بسزايى در فهم معناى روح بخش آن ايفا مىكند؛ يعنى فهم سير و انتقالاتى كه براى تربيت روح انسان ها در نيايش هاى معصومينعليهم السّلام است ، همانطور كه نياز به ترجمه و شرح واژگان دارد، محتاج آگاهى ازاسرار پنهان در بين فقرات و نظم و سياق كلى آن ها نيز مى باشد؛ زيرا تركيب كلّى ومجموعه ى فرازهاى دعا، منظومه ى به هم پيوسته اى هستند كه بر زبان اولياى خداعليهم السّلام براى رشد و صعود و در نهايت تقرب روح آدمى به معبود يكتا،جارى شدهاند.ترتيب و فراز و نشيب دعا با نيازهاى پيچيده روح انسانى ،هماهنگ است . معصوم عليهالسّلام با نگاه جامعى كه به مجموعه ى ابعاد وجودى انسان دارد و مى خواهد او را بهسوى سعادت رهنمايى كند، به يقين با ظرافت و دقت ويژه اى سخن مى گويد تا روانآدمى را از مرحله اى به مرحله ى عالى ترى حركت دهد. همين است كه نمى توان هيچ كلمه اىرا جايگزين كلمه ى ديگرى كرد يا فرازها و جملات دعا را با يكديگر جابه جا كرد.
بنابراين ، دقت در كلمات و نوع واژگان ، فرازها و فقرات دعا براى فهم بهترنقل و انتقالاتى كه در آن جريان دارد، امرى لازم است . ما در اين نوشتار در صدد آنيم تابا چنين ديدگاهى ، به شرح و بيان ارتباط بين فرازهاى دعاى شريف ندبه بپردازيم .باشد كه در راه كشف مقصود نهايى اين دعاى ملكوتى مورد توجه و عنايت آن غايبى كهوجودش ‍ از ميان ما خالى نيست ، قرار گيريم .پيش از پرداختن بهاصل بحث ، بهتر است مطالبى را جهت آشنايى با سند اين دعاى شريف بيان كنيم .

next page

fehrest page

back page