بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب انتظار, بنیاد فرهنگى حضرت مهدى موعود ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENTEZA01 -
     ENTEZA02 -
     ENTEZA03 -
     ENTEZA04 -
     ENTEZA05 -
     ENTEZA06 -
     ENTEZA07 -
     ENTEZA08 -
     ENTEZA09 -
     ENTEZA10 -
     ENTEZA11 -
     ENTEZA12 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

3 - ابعاد انتظار
آن كس كه در انتظار است ، آماده مى شود تا نقطه ضعف هاى خودش ‍ را پر كند و مانع ها رابشناسد و نقطه ى ضعف هايش را بيابد و در نقطه ضعف هاى دشمن خانه بگيرد و از آنسنگر بسازد. حال اين پرسش مطرح است كه آمادگى و زمينه سازى در كجا؟ و به چهصورتى ؟براى توضيح اين مطلب بايد گفت آمادگى و تهيّا، قلمرو و ابعادى دارد كهانسان منتظر بايد در همه ى آن ابعاد، آماده و سرپا باشد:
الف - آمادگى فكرى
ب - آمادگى روحى
ج - طرح و برنامه ريزى
د - آمادگى در عمل
الف - آمادگى فكرى
سقف هاى سنگين و رسالت هاى بزرگ ، پايه هاى محكم مى خواهند، پايه هايى كه درشعور و احساس قرار گرفته باشند. به همين خاطررسول مكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
لكل شى دعامة و دعامة هذا الدين الفقه و الفقيه الواحد اشدُّ على الشيطان من الفعابد.(145)
براى هر چيز، اساس و پايه اى وجود دارد. اساس و پايه ى اين دين [اسلام ]، فهم عميقاست و يك فقيه در برابر شيطان ، از هزار مسلمان عبادت گزار [بدون شناخت ] محكم تر ومؤ ثرتر است .
بنابراين ، در دوره انتظار، بايد بنيان هاى فكرى عميقى پيدا كنيم تا درمقابل افكار و مكاتب مختلف از پا نيافتيم . اما چگونه ؟ بعضى هاخيال مى كنند كه براى انتخاب صحيح بايد تمام مكاتب را شناخت و آن گاه انتخاب كرد،ولى اين بررسى براى انتخاب كافى نيست ؛ زيرا اين درست است كه گفته اند بايدگفته ها را گوش داد و بهترين را انتخاب كرد(146) ولى ما مى دانيم بهترين كدام است. بهتر را بايد با اصلى سنجيد، اين اصل كدام است . على عليه السّلام مى گويد: كفىبالمرء جهلا ان لايعرف قدره .(147) براى جهالت تو همين بس كه با تمامى اطلاعاتو مطالعات عظيم ، اصل و معيار را نداشته باشى و اندازه ى خودت را نشناسى . آن چه يكمنتظر بايد در زمينه ى فكرى به آن مسلح شده باشد، همين درك از خويش و شناخت قدرخويش است كه معيار انتخاب مكتب ها خواهد بود و انسان را در برابر مكتب هاى گوناگونراهنمايى مى كند. و انتخاب بهترين را ممكن مى سازد. چون بهترين ها در رابطه با شعارىكه ارايه مى دهند، همراه مقايسه اى كه در ميان اين شعار و قدر وجود من برقرار مى شود،انتخاب مى گردد. با توجه به همين معيار است كه مى توانى كار گروه ها و مكتب هاىگوناگون را نقد بزنى . لازم نيست همه ى مكاتب را مطالعه كرد، بلكه همين قدر از مكاتبرا بايد دانست كه اين ها انسان را در نهايت به كجا خواهند برد. مثلا وقتى شما مى خواهيديك جفت كفش بخريد، تمام كفش هاى يك فروشگاه را آزمايش نمى كنيد. اندازه و شماره ىپا، شما را در انتخاب بهترين كمك مى كند. در رابطه با مكتب ها و گزينش آن ها نيز اينچنين است . وقتى من اندازه ى واقعى انسانى خودم را كشف كردم و شناختم ، حالا در پى اينهستم كه مكاتب مختلف ، چه لباسى را براى اين انسان مى سازند. آن وقت مى بينيم كههمه ى مكاتب ، لباس هايى را براى اين انسان مى سازند، حتى انگشت پاى اين انسانبزرگ را نمى تواند بپوشاند، جز مكتب تشيع كه آرمان ها و اهدافش با اندازه ى وجودى وارزش واقعى انسان ، هماهنگ است . اين راه راه گشاى بن بست هاى حيرت زا است . اين شروعدر ما جريانى ايجاد مى كند كه مى توانيم از مطالعات و تفكرات ديگران هم بهرهبرداريم و اين جريان فكرى است كه مى تواند در برابر فكرهاى گوناگون مقاومباشد.
ب - آمادگى روحى
منتظر بايد در زمينه ى روحى نيز آمادگى بالايى داشته باشد تا در برابر حوادث ومصيبت ها از كوره در نرود و بتواند بار سنگين رسالت و آگاهى هاى عظيم را به دوشبگيرد. در واقع ، ظرفيت وجودى مرا در كنار گرفتارى ها مقاوم مى سازد و همين است كه مىبينيم وقتى منتظر دعا مى كند، معرفت و شناخت را مى خواهد:
اللهم عرفنى نفسك .....
خدايا! خودت را به من بشناسان .
و ثبات قدم را مى خواهد: ثبتنى على دينك .كم توقعى و صبر را مى خواهد: صبّر نى علىذلك .(148) منتظر بايد از آن چنان روحيه اى برخودار شود كه همراه رنج ها و سختىها، راحتى ها را داشته باشد؛ زيرا كه در زمان غيبت ، مردم مورد سخت ترين امتحانات قرارمى گيرند و زير و رو مى شوند. چنان چه امام باقر عليه السّلام در پاسخ يكى ازياران كه پرسيد: فرج شما چه وقت است ؟ فرمودند:
هيهات ، هيهات لا تكون فرجنا حتى تغربلوا ثم تغربلوا - يقولها ثلاثا - حتى يذهبالكدر و يبقى الصفور.(149)
هيهات فرج ما نرسد تا غربال شويد،باز همغربال شويد و باز هم غربال شويد تا اين كه كدورت ها برود و صافى و صفابماند.
ايجاد روحيه ، امر مهمى است كه در دوره ى انتظار بايدحاصل شود، ولى مهم تر از آن ، راه هاى ايجاد اين روحيه است كه چگونه ؟ و با چهروشى ؟ اين روحيه در منتظر ايجاد شود. اينك به مواردى اشاره مى كنيم .
1. درك قدر
آدمى كه اندازه ى خودش را شناخته ، ديگر به خاطر كمترها توفان نمى گيرد و از جانمى كند. ظرفيت و وسعت روحى ما در رابطه با آن چه كه بر ما اثر مى گذارد، مشخصمى شود، زيرا على عليه السّلام مى گويد:
قدر الرجل على قدر همته .(150)
اندازه ى آدم به اندازه ى همان چيزى است كه براى او اهميت دارد.
پس بايد به اين مرحله برسيم كه ارزش وجودى خودمان از چيزهايى كه براى ما اهميتدارند، بالاتر است . پس همت هايمان بالاتر مى رود تا آن جا كه حركت مى كنيم و در اينحركت با مسايلى رو به رو كه برايش از قبل ، آماده شده بوديم .

اين نكته ى رمز گر بدانى ، دانى
هرچيز كه در جستن آنى ، آنى
تا در طلب گوهر كانى ، كانى
تا در هوس لقمه ى نانى ، نانى
2. رفعت ذكر
رفعت ذكر هم مى تواند عامل وسعت صدر باشد و قرآن چه زيبا به اين موضوع اشارهدارد: الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك و رفعنا لك ذكرك .(151) آن جا كه ذكرو ياد تو را، نه اسم و نام تو را (توجه شود، نفرموده : و رفعنا لك اسمك ) بالا برديم، در تو وسعتى آورديم و بارهاى سنگين و كمرشكن را از تو برداشتيم ، تا آن جا كه توهمراه هر رنج ، دو راحتى مى ديدى : فان مع العسر يسرا انّ مع العسر يسرا.(152)تكرار نكره باعث تعدد است و يُسر بدون الف و لام و نكره آمده است . پس همراه هر رنج ،اين دو راحتى هست كه تو ورزيده شده اى و با رفعت يا دو ذكر به وسعت سينه ، راهيافته اى .
3. شهادت و ديدن تمام راه
كسى كه تمامى راه را ديده و مانع ها را شناخته است ، اين وجود شهيد واقف منتظر است و ازديدن حوادث و گرفتارى ها نمى لرزد؛ زيرا از پيش آماده شده و به انتظار نشسته است .آن هايى مى لرزند كه با رؤ ياها و توقع هاى بى حساب ، راه افتاده اند وخيال مى كنند تا به راه افتادى ، تمام دشمن ها برايتنقل و نبات مى آورند.
4. اطاعت و تقوا
كسى كه حدود را مى شناسد و تكليفش را مى داند و مى خواهد به اين تكليفعمل كند، اين وجود ديگر فشارى ندارد، بلكه در جايگاه امن نشسته است : ان المتقين فى مقامامين .(153) وجودى كه تكليفش را شناخته و وحى را مى فهمد، ديگر از آن چه پيش مىآيد، وحشت ندارد و حتى با آن چه مى شود، كارى ندارد. آنرسول عزيز صلّى اللّه عليه و آله مى فرمود: ما كنت بدعا منالرسل ؛ من از ميان رسولان بدعتى نيستم و تازه اى نياورده ام . و ما ادرىمايفعل بى و لا بكم ؛ و حتى نمى دانم كه براى من و شما، چه پيش مى آيد: ان اتبع الا مايوحى الىّ.(154) من فقط بر روى مرز و بهدنبال وحى حركت مى كنم ؛ زيرا همين اطاعت و تقوا وعمل به وظيفه است كه امن مى آورد و از بن بست بيرون مى كشد: و من يتق اللّهيجعل له مخرجا.(155)
5. ارتباط و پيوند با خدا:
رزق انسان در خواندن كتاب ها و مطالعات ، منحصر نيست . دقت و مطالعه در آفاق و طبيعت ودر انفس و وجود انسان هم مى تواند آيه ها ونشانه هايى را بهدنبال بياورد و مايه هاى فكرى و روحى انسان را تقويت كند. از اين گذشته ، آن ها كهروز را با خلق خدا به سر مى برند، بايد در شب به ياد خدا باشند و از قرب او رزقبگيرند، تا بتوانند بار برخوردهاى سنگين و درگيرى هاى مستمر روزشان را به دوشبگيرند. به همين دليل ، رسول بايد پيش از قيامش در شب ، قيام كند و قرآن را آرام آرامبخواند و با ترتيل در وجودش بنشاند؛ چون مى خواهدقول ثقيل و رسالت سنگينى را بر دوش ‍ بگيرد.(156) اين پيوند شب و ارتباط باخدا، با دعا، قرائت يا قيام ، تاءمين كننده ى رزق روزانه ى مؤ من منتظر است كه سوخت وساز و درگيرى و برخوردهاى شكننده دارد.
ج - طرح و برنامه ريزى
منتظر بايد طرح و نقشه داشته باشد و با توجه به طرح و نقشه ى سازندگى ، خوددنبال مصالح و لوازمى باشد كه قبلا طرح و برنامه ى آن را كشيده است . نكاتى كه درطرح و برنامه ريزى بايد مدنظر داشت ، عبارتند از:
1. هدف مندى
طرح بر اساس هدف و هدف بر اساس درك از قدر و ارزش ،شكل مى گيرد. با در دست داشتن هدف ، كليد طرح به دست مى آيد.
2. ارزش مندى هدف
انسانى كه خودش را ميوه ى هستى مى بيند و آدمى كه در او همت هاى بلندشكل مى گيرد و مسؤ وليت هاى بزرگ پذيرفته مى شود، نمى تواند فقر وجهل و فسق و شرك و كفر را تحمل كند. او در خود و در اجتماع ، در پى اين ارزش هاىبالاتر مى گردد و براى اين ارزش هاى مقدس مجبور است كه طرحى بريزد.
3. تجزيه ى هدف
بهترين كار براى رسيدن به هدف و برداشتن موانع ، تجزيه و تقسيم كردن آن هاست ؛يعنى بايد نيازها، مسايل ، مراحل و موانع را شناسايى كرد. هم چنين بايد به جاى نشستن وحسرت خوردن ، حركت كرد تا راه رسيدن به هريك از مقدمات ومراحل را بشناسيم و براى درگيرى با مانع ها آماده شويم . هنگامى كه هدف هاى بزرگتجزيه مى شوند، راحت و آسان خواهند شد و هدف هاى كوچك هنگامى كه خرد نشوند، ناممكنو محال جلوه مى كنند.
4. ابتناء بر فقه و آگاهى
اكنون اين طرح و تقدير، انسان منتظر را از پراكنده كارى و دوباره كارى و خراب كارى ،نگهدارى خواهد كرد؛ چون كارهاى پراكنده در طرح ، جان گرفته و به سوى هدف هماهنگگرديده و از فقه و آگاهى ، بركت گرفته است . اين قرآن است كه به خوبى بهعواملى اشاره مى كند كه با همراهى آن ها، انسان منتظر در برابر دشمن - هرچند ده برابرباشد - نه تنها مقاوم ، كه غالب و مسلط مى گردد. قرآن به ما مى آموزد كه همراهعناصرى بر دشمن غلبه خواهيد يافت . آن گاه توضيح مى دهم چرا؟ باءنهم و قوملايفقهون ؛(157) چون آن ها از فقه و بينشى برخوردار نيستند. پس عنصر فقه بههمراه عناصر صبر، تجمع و ايمان مى تواند مؤ من منتظر را در برابر دشمن كه ده برابراوست ، به پيروزى رساند.
د - آمادگى در عمل
در مرحله ى عمل ، به دو عامل ديگر نياز است . دو عملى كه در روش ‍ تربيتى انبيا در قرآناز آن سخن به ميان رفته است : لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان .(158) همه ى انبيا علاوه بر بينات ، همراه با كتاب و ميزان بوده اند. در بينشدينى ، افراد نه با عمل كه با بينش شان از يكعمل ، به ارزش مى رسند. در بينش ‍ اسلامى ، همه عهده دار و همه مسؤول هستند: كلكم راع و كلكم مسؤ ول عن رعيه .(159) براى انجام چنين مهمى است كه بهدو عامل ديگر نياز هست ؛ كتاب و ميزان . يعنى با كتاب ، به ضابطه ها برسد و دستورهارا بشناسد و هنگام تزاحم دو دستور، با ميزان ها و معيارها، از بن بست بيرون بيايد.
1. كتاب
منظور از كتاب ، همين قرآن ، تورات و انجيل نيست و اين پيداست كه همه ى انبيا، صاحبكتاب هايى مثل تورات و انجيل و زبور و قرآن نبوده اند.اين كتاب همان ضابطه ها ودستورهايى است كه مكتوب است و فرض استمثل : كتب عليكم الصيام .(160) و كتب عليكمالقتال .(161) منتظر مؤ من كه خودش را در دنياى رابطه ها مى بيند و در ميان نظام ،عليتى و علمى مى شناسد، ديگر نمى تواند اين گونه اقدام كند،بلكه براى هر رابطه ،به ضابطه و دستور نياز دارد؛ چون شما نه تنها از عباداللّه و بلاداللّه ، كه حتى ازبيابان ها و چهارپايان هم بازخواست مى شويد و مسؤول هستيد.(162)
2. ميزان
به اندازه ى تمامى پديده ها، تكليف و حكم هست . اين تكاليف خود با هم تعارضى ندارند،ولى مساءله آن جا سبز مى شود كه اين ها در يك زمان به سراغ تو بيايند. اگر در يكزمان محدود با تمامى اين دستورها، روبه رو شوى ، چه كار مى كنى ؟ آيا همين گونه بهيك كار مشغول مى شوى و بقيه را مى گذارى يا اين كه غصه و جوش كارهاى مانده را بردلت بار مى كنى يا اين كه در هنگام تزاحم ،دنبال معيار مى گردى و ميزان مى خواهى ؟ اين ميزان ها عبارتند از:
1 - 2 - توجه به عامل ، جهت و اثر عمل
براى فهم حكم و روح حكم ، اين توجه لازم است . به همين خاطر، مؤ من منتظر در حكمى كهمى شنود و عملى كه مى خواهد بياورد، بايد به اين ميزان ها توجه كند كه چه عاملى او راوادار مى كند و چه جهتى او را مى خواند و اينعمل سازنده تر است يا عمل ديگر.
2 - 2 - اهميت ، صعوبت و مخالفت هوس
هنگامى كه به دو كار برخورد مى كنى ، نگاه كن كه خدا كدام يك را بهتر مى پسندد و كداميك اهميت بيش ترى دارد. اگر در نظر خدا برابر بودند، ببين كدام بر تو سخت تر است. آن چه سخت تر است ، سازنده تر خواهد بود؛ زيرا:افضل الاعمال احمزها.(163) و آن جا كه در صعوبت و سختى با هم مساوى هستند، معيارمخالفت با هوس در ميان است . امام على عليه السّلام در نهج البلاغه آن جا كه خصلت هاىبرادرش را مى شمارد، مى گويد: و كان اذا بدهه امران ينظر اءيُّهما اقرب الى الهوىفيخالفه .(164) آن جا كه دو كار ناگهانى و بالبداهة با او روبه رو مى شدند و اورا مبهوت مى كردند، او مسلط بود. نگاه مى كرد كه كدام به هوا نزديك تر است ، پس باآن مخالفت مى كرد و آن را كنار مى زد و اين ميزان هم حساب شده است ؛ چون كارى كه برتو فشار بيش ترى مى آورد، به تو قدرت بيش ترى خواهد داد و تو را به معراجبالاترى خواهد رساند.
3 - 2 - اصول عمليه (برائت ، استصحاب ، احتياط، تخيير)
مؤ من هيچ گاه بن بستى ندارد؛ چون اگر در مقامعمل دچار شك شود، مساءله اى نيست كه اصول عمليه در اين گونه موارد راه گشاست و ايناز بزرگ ترين نعمت هايى است كه در نظاماصول اسلامى به ما ارزانى شده و از آن غافليم چون جايگاه آن را نمى دانيم و فقط دراحكام از آن استفاده مى كنيم . از كتاب و ميزان كه بگذريم در مرحله ىعمل بايد به آفات عمل نيز توجه شود؛ چون مؤ من منتظر، ممكن است در مرحله ىعمل با آفت هايى مواجه شود و تمام آن چه را كه به دست آورده هم چون شيطان يك جا ازدست بدهد. منتظر در مرحله ى آمادگى عملى براى اين كه از آفاتعمل مصون بماند، بايد به نكات زير نيز توجه داشته باشد:
1. مبناى عملش جوّ و روح جمعى و چشم و هم چشمى نباشد، بلكه شهادت و ديدار آتش وبهشت كه باشد. مؤ من شغل من الجنة و النار امامه .(165) مى بيند هر كلمه ى او و هرحركت او يا به آتش و يا به بهشت راه دارد؛ با اين شناختمشغول مى شود و از آفت توقع مزد و سپاس از ديگران رها مى شود و تا حد ايثار حركتمى كند و تازه خود را بدهكار هم مى داند.
2. منتظر بايد عمل را جدا از حجم و مقدارش با توانايى خود بسنجد، نه با دارايى ها؛زيرا: ليس للانسان الا ما سعى .(166) با شناخت خصلت هاىعمل يعنى سعى از زياد شمردن كارهاى خوب و كم ديدن كارهاى شر رهايى مى يابيم ؛زيرا خيرى كه زيادش ‍ مى بينى ، عقيم مى ماند و شرّى كه اندكش مى شمارى ، مى زايد.بايد به عكس رفتار كرد تا خيرها زياد شوند و شرها عقيم بمانند.(167)
3. منتظر بايد عملش در زمان و مكان مناسب انجام گيرد، چون درست است كه توّابين خونهاى خود را در راه امام حسين عليه السّلام دادند اما اگر اين خون ها در روز تاسوعا به حسينمى رسيد شايد عاشورايى پيش نمى آمد؛ زيرا: سارعوا الى مغفرة من ربكم .(168)
4. منتظر بايد از افراط و تفريط برحذر ماند و از سنت جدا نشود؛ زيرا: لا نية الاباصابة السنة .(169)
5. منتظر بايد جهت و هدف عملش را مشخص كند؛ زيرا: من ابدى صفحته للحق هلك .(170)كسى كه رودرروى حق حركت كند، هلاك مى شود.
6. و در نهايت منتظر بايد به ظاهر عمل مغرور نشود كه ارزشعمل متناسب با نيت هاست ؛ زيرا: حاسبوها قبل اءن تحاسبوا(171) گفته اند، نه حاسبوااعمالكم ؛ يعنى نيت هاى خود را محاسبه كنيد.
يوسف زهرا عليه السّلام
نصرت اللّه آيتى
گفتند خلايق كه تويى يوسف ثانى
چون نيك بديدم ، به حقيقت ، به از آنى
حافظ
مقدمه
يكى از ويژگى هاى روانى آدمى اين است كه هماره در رويارويى با امر تازه و بديع ،حالت دفاعى به خود مى گيرد و كم تر به پذيرش آن گردن مى نهد. اين امر به ويژهآن گاه تشديد مى شود كه پديده ى جديد حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن ،زمينه ساز تحولى بنيادين در باورها، انديشه ، منش و روش زندگى او شود. برعكس ، دربرابر موضوعى كه پيشينه داشته يا در زمان هاى پيش ، يك يا چند بار رخ داده است ،مقاومت چندانى از خود نشان نمى دهد و به سادگى ، آن را مى پذيرد.
يكى از شيوه هاى چيره شدن بر اين وضعيت ، عادى جلوه دادن آن مساءله است . يعنى بايداين نكته را به جامعه تبيين كرد كه موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و براىديگران نيز رخ داده است . قرآن كريم نيز همين شيوه را به كار گرفته است . در صدراسلام ، روزه ، حكمى جديد و همراه با اندكى مشقت بود؛ زيرا روزه دار مى بايست ازبسيارى از امور مباح چشم بپوشد و از ارتكاب آن ها خوددارى كند. شايد برخى مسلماناندر برابر چنين حكم بى سابقه اى ، واكنش ‍ نشان مى دادند و آن را به سختى مىپذيرفتند. از اين رو، قرآن كريم ، ابتدا مسلمانان را از نظر روانى براى پذيرش آنآماده مى كند. خداوند متعال مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلهم .(172)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پيشينيانشما، نوشته شد.
يعنى مپنداريد كه اين تكليف ، مساءله اى بى سابقه و فراتر از توانايى شما است .هرگز چنين نيست ؛ زيرا وجوب روزه ، حكم متداولى است كه گذشتگان نيز موظف بوده اندآن را انجام دهند.
مسايلى مانند اعتقاد به حضرت مهدى (عج ) و غيبت و ظهور ايشان نيز به ظاهر بديع و بىسابقه بوده و طول عمر ايشان با هاله اى از رمز و راز و شگفتى همراه است . افزون برآن ، اين باور بر همه ى شؤ ون حيات آدمى تاءثيرى بنيادين بر جا مى گذارد. از اينرو، برخى افراد از پذيرش آن سرباز مى زنند و آن را انكار مى كنند. امامان معصومعليهم السّلام در برابر اين انديشه ، كوشيده اند با بيان موارد مشابهى كه در تاريخگذشته - بويژه تاريخ پيامبران الهى عليهم السّلام - رخ داده است ، مساءله ى غيبت امامعصر (عج ) و ديگر مفاهيم مربوط به آن را عادى جلوه دهند، تا مردم به گمان بى سابقهبودن ، در آن به ديده ى شك و ترديد ننگرند. براى نمونه ، به كلام نورانى حضرتمهدى (عج ) به شيخ صدوق مى توان اشاره كرد.اصل ماجرا را از زبان شيخ صدوق مى شنويم :
شبى در عالم رؤ يا ديدم كه در مكه ام و گرد خانه ى خدا طواف مى كنم . در دور هفتم نزدحجرالاسود آمدم و آن را لمس كردم و بوسيدم . در اين هنگام ، دعاهايى را كه براى زمانبوسيدن حجرالاسود است ، مى خواندم . در اينحال ، مولاى خود حضرت مهدى (عج ) را ديدم كه بر در خانه ى كعبه ايستاده اند. باخاطرى پريشان به حضرت نزديك شدم . حضرت با نگاهى به رخساره ام به فراستِخود، راز دلم را دانست . به او سلام كردم . حضرت پس از جواب سلام ، فرمود: چرادرباره ى غيبت ، كتابى نمى نويسى ، تا اندوه دلت را بزدايد؟ عرض كردم : يابنرسول اللّه ! در اين باره كتاب نوشته ام . حضرت پاسخ دادند: منظورمان اين نيست كههمانند گذشته بنويسى . كتابى درباره ى موضوع غيبت بنگار و در آن ، غيبت هاىپيامبران عليهما السّلام را بيان كن .
چون سخن حضرت به پايان رسيد، از ديدگانم پنهان شدند. من از خواب بيدار شدم وتا طلوع فجر به دعا و گريه و مناجات پرداختم . چون صبح دميد، نگارش اين كتاب راآغاز كردم .(173)
حضرت يوسف يكى از پيامبرانى است كه حضرت مهدى در روايت ها به ايشان تشبيه شدهاند. البته در اين روايت ها، حضرت مهدى (عج ) از جهت هاى گوناگون به حضرت يوسفعليه السّلام تشبيه شده اند. امام باقر عليه السّلام در روايتى تنها به شباهت در غيبتاشاره كرده اند.(174) هم چنين ايشان در جايى ديگر، به شباهت هاى ديگرى اشارهفرموده اند.(175) حال آن كه امام صادق عليه السّلام بدون اشاره به شباهت هاى پيشين، شباهت ديگرى بر شباهت هاى ياد شده مى افزايند.(176) اين ها نشان مى دهد كه منظور،حصر شباهت ها در موارد ياد شده نبوده ، بلكه تنها براى نمونه به برخى از آن ها اشارهشده است . با توجه به اين نكته و با الهام از فرمايش حضرت مهدى (عج ) به شيخصدوق ، اين نوشتار مى كوشد با تاءمل در قرآن و روايت ها، شباهت و همانندى هاى موجودميان يوسف زهرا عليه السّلام و يوسف يعقوب عليه السّلام را بازگو كند، تا از اينرهگذر، فهم و پذيرش امر حضرت مهدى ، آسان تر گردد.
1 - غيبت
برجسته ترين همانندى ميان يوسف زهرا عليه السّلام و يوسف يعقوب عليه السّلام ،همانندى در غيبت است . امام باقر عليه السّلام به محمدبن مسلم مى فرمايد:
يا محمّد بن مسلم ان فى القائم من اهل بيت محمّد عليهم السّلام شبه من خمسة منالرسل يونس بن متى و يوسف بن يعقوب و موسى و عيسى و محمّد صلوات اللّه عليهم ...وامّا شبهه من يوسف بن يعقوب عليه السّلام فالغيبة من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته....(177)
اى محمّد بن مسلم ! قائم آل محمّد (عج ) با پنج تن از پيامبران شباهت دارد: يونس بن متى ويوسف بن يعقوب و موسى و عيسى و محمّد صلوات اللّه عليهم ... و امّا شباهت او به يوسفدر غيبت اوست از اقوام دور و نزديك و از برادران خود....
نخستين سؤ ال درباره ى اين شباهت ، آن است كه ميان غيبت امام عصر (عج ) و غيبت يوسف عليهالسّلام تفاوت فراوانى وجود دارد؛ زيرا غيبت يوسف عليه السّلام ، غيبتى است نسبى ؛يعنى هرچند او از كنعان ، برادران و پدر و مادر خود غايب بود، ولى از ديدگان مصريانغايب نبود. او با مصريان ، گفت و گو و رفت و آمد داشت ، در حالى كه غيبت حضرت مهدى(عج ) غيبتى است مطلق و آن حضرت از ديدگان همگان غايب اند. از اين رو، قياس آن دو بايكديگر قياس مع الفارق است . پاسخ به اين نكته ، در شباهت دوم خواهد آمد.
2 - حضور
برادران يوسف براى خريد آذوقه به مصر آمدند و به بارگاه يوسف وارد شدند. وى درنخستين نگاه و گفت و گو، آنان را شناخت ، ولى آنان يوسف را نشناختند. آنان بى آن كهبه هويت يوسف پى برند، با وى سخن گفتند و داد و ستد كردند.
فدخلوا عليه فعرفهم وهم له منكرون .(178)
(برادران يوسف ) بر او وارد شدند. او، آنان را شناخت ، ولى آنان او را نشناختند.
يوسف زهرا نيز در ميان مردم حضور دارد. در كنار آنان راه مى رود و بر فرش هاى آنان پامى نهد و... ولى مردم ، او را نمى شناسند. بسيارى بر اين باورند كه غيبت امام عصر (عج) به اين معنى است كه آن حضرت ، در آسمان ها يا عوالم ديگرى زندگى مى كنند.بنابراين ، حضرت مهدى (عج ) از ديدگان همه ى انسان ها پنهان هستند و كسى ، ايشان رانمى بيند. براساس اين باور، نكته اى كه پيش از اين گذشت ، به ذهن مى رسد كهمقايسه ى حضرت مهدى (عج ) با حضرت يوسف عليه السّلام ، مقايسه اى ناتمام است . امّاحقيقت ، اين است كه تصوير ياد شده ، خطا و به دور از واقعيت است . او در ميان مردم رفت وآمد مى كند و در كوچه و بازارها قدم مى گذارد. مردم ، آن حضرت را مى بينند، گرچه او رانمى شناسند.
سدير مى گويد:
سمعت اباعبداللّه عليه السّلام يقول : ان فى القائم شبه من يوسف عليه السّلام . قلت :كانك تذكر حيرة و غيبته فقال لى : ما تنكر هذه الامة اشباه الخنازير ان اخوة يوسف كانواسباطا اولاد انبياء تاجروا يوسف وبايعوه وهم اخوته وهو اخوهم فلم يعرفوه حتىقال لهم انا يوسف ... فما تنكر هذه الامة ان يكون اللّهعزوجل يفعل بحجته ما فعل بيوسف ان يكون يسير فى اسواقهم ويطاء بسطهم وهملايعرفونه حتى ياءذن اللّه عزوجل ان يعرفهم بنفسه كما اذن ليوسف حتىقال لهم هل علمتم ما فعلتم بيوسف واخيه اذ انتم تجهلون قالوا اءنك لانت يوسفقال انا يوسف وهذا اخى .(179)
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
قائم (عج ) شباهتى با يوسف دارد. عرض كردم : گويا حيرت و غيبت او را مى فرماييد؟حضرت فرمودند: چرا اين امت ، قضيه ى حضرت يوسف را انكار نمى كنند؟ برادران يوسفبا اين كه پيغمبر زاده و برادر يوسف بودند و او نيز برادرشان بود، با او تجارت وخريد و فروش كردند و او را نشناختند، تا اين كه يوسف ، خودش را معرفى كرد و گفت :من يوسفم ... با اين حال چرا آنان منكرند كه خداوندعزوجل با حجت خود، همان كارى را بكند كه با يوسف كرد؟ او در بازارهاى شان راه مى رودو بر فرش هاى آنان گام مى نهد، ولى مردم او را نمى شناسند، تا هنگامى كه خداوند بهاو اجازه دهد كه خودش را معرفى كند. همان گونه كه به يوسف اجازه داد و يوسف گفت آيادانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آن گاه كهجاهل بوديد؟ گفتند: آيا تو همان يوسفى ؟ گفت : (آرى ) من يوسفم و اين ، برادر من است .
و باز امام صادق عليه السّلام فرمود:
ان فى صاحب هذا الامر سنن من الانبياء عليهم السّلام ... وامّا سنة من يوسف فالسنةيجعل اللّه بينه وبين الخلق حجابا يرونه ولا يعرفونه ....(180)
صاحب اين امر امام مهدى (عج ) با برخى از پيامبران ، شباهت هايى دارد... امّا شباهت او بهيوسف ، در پرده بودن او است ؛ يعنى خداوند كارى مى كند كه هر چند او را مى بينند، ولىنمى شناسند.
3 - كودكى
غيبت يوسف از دوران كودكى آغاز شد.
و جاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال يابشرى هذا غلام .(181)
و (در همين حال ) كاروانى فرا رسيد و ماءمور آب را (در پى آب ) فرستادند. او دلو را درچاه افكند. (ناگهان ) صدا زد: مژده باد اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى )!
غيبت يوسف زهرا عليه السّلام نيز از دوران كودكى آغاز شد.
قال ابوعبداللّه عليه السّلام :
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لابد للغلام من غيبتهفقبل له ولم يا رسول اللّه ؟ قال يخاف القتل .(182)
امام صادق عليه السّلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آلهنقل مى كند كه حضرت فرمودند:
ناچار براى آن كودك (امام مهدى (عج ) غيبتى خواهد بود. پرسيده شد: براى چه ؟فرمودند: از ترس كشته شدن .
حضرت مهدى (عج ) در سال 255 هجرى به دنيا آمد. آغاز غيبت صغرا نيز درسال 260 هجرى است . بنابراين ، ايشان در آغاز غيبت صغرى ، 5 ساله بوده اند.
4 - زيبايى و بخشندگى
همان گونه كه يوسف در زيبايى و بخشندگى ، شهره ى آفاق بود، يوسف زهرا عليهالسّلام نيز به بالاترين درجه ى اين دو ويژگى آراسته است .
عن ابى نصر قال سمعت ابا جعفر عليه السّلاميقول :
فى صاحب هذا الامر اربع سنن من اربعة انبياء... وسنة من يوسف من جماله و سخائه....(183)
ابى نصر مى گويد امام باقر عليه السّلام فرمودند:
صاحب اين امر (حضرت مهدى (عج ) با چهار پيامبر شباهت هايى دارد... شباهت او با يوسف ،در زيبايى و بخشندگى اوست ....
رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
ليبعثنَّ اللّه عزوجل فى هذه الامة خليفةً يحثى المال حثيا و لا يعدّه عدّا.(184)
به زودى خداوند عزوجل در اين امت ، خليفه اى را بر مى انگيزد كهمال را بى آن كه بشمارد، به ديگران مى بخشد.
5 - هراس
يوسف در عالم رؤ يا ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرش ‍ سجده مى كنند،ولى به سفارش پدر از ترس مكر برادران ، رؤ ياى خويش را پنهان كرد.
اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى راءيت احد عشر كوكبا والشمس ‍ والقمر راءيتهم لىساجدين قال يا بُنىّ لاتتقصص رؤ ياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا.(185)
(به ياد آور) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت : پدر! من در خواب ديدم كه يازده ستارهو خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند. (يعقوب ) گفت : فرزندم ! خواب خود را براىبرادرانت بازگو مكن ؛ زيرا براى تو نقشه ى (خطرناكى ) مى كشند.
يوسف زهرا عليه السّلام نيز همين گونه است ؛ يعنى بهدليل هراس ‍ از دشمنان ، بايد نام مباركش پنهان باشد.
عن ابى خالد الكابلى قلت لمحمد بن على الباقر عليه السّلام :
اريد ان تسميَّه لى حتى اعرفه باسمه فقال : ساءلتنى واللّه يا ابا خالد عن سؤال مجهد ولقد ساءلتنى عن امر لوكنت محدّثا به احدا لحدثتك ولقد ساءلتنى عن امر لوان بنى فاطمه عرفوه حرصوا على ان يقطعوه بضعة بضعة .(186)
ابوخالد كابلى مى گويد به امام باقر عليه السّلام عرض كردم :
نام مبارك او (حضرت حجت عليه السّلام ) را براى من بگوييد تا او را به نام بشناسم .حضرت فرمودند: اى اباخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمت انگيز و مشقت آورى از منپرسيدى و درباره ى مساءله اى از من پرسيدى كه اگر گفتنى بود، به يقين به تو مىگفتم . تو درباره ى چيزى از من پرسش كردى كه اگر بنى فاطمه او را بشناسند،حرص ورزند كه او را تكه تكه كنند.
6 - ظلم
دليل غيبت يوسف ، ستم برادران در حق او بود، يعنى حسادت ورزيدن و به چاه افكندن او.
واجمعوا ان يجعلوه فى غيابت الجب .(187)
وتصميم گرفتند وى را در نهان گاه چاه قرار دهند.
يكى از حكمت هاى غيبت يوسف زهرا عليه السّلام نيز ستم حاكمان و طاغوت هاى خون آشام درحق آن حضرت است .
عن زرارة بن اعين قال :
سمعت الصادق جعفربن محمّد عليه السّلام يقول : ان للقائم غيبةقبل ان يقوم قلت ولم ذلك جعلت فداك ؟ قال يخاف و اشار بيده الى بطنه وعنقه.(188)
زراره مى گويد:
از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه فرمود: قائم (عج ) پيش از قيامش غيبتى دارد. عرضكردم : فدايت شوم چرا؟ حضرت با اشاره به شكم و گردن مباركشان فرمود (از كشتهشدن ) مى ترسد.
طاغوتيان عصر ما در شمار، از طاغوتيان عصر تولد حضرت ، كمتر و از نظر ابزارنظامى ، ضعيف تر نيستند. خون آشامى و جنايت پيشه گى شان نيز به مراتب از آنانبيشتر است . پس آن ترس هنوز وجود دارد. به اميد آن روزى كه ياوران كارآمدى پرورشيابند تا بتوانند سپر بلاى حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند؛ زيراكه فراهم آمدن چنين افرادى ، پيش زمينه ى فرا رسيدن روز موعود است .
7 - ريزش و رويش
برادران يوسف ، او را به چاه افكندند؛ زيرادل هاى شان از حسد آكنده بود. بنابراين ، خوبى هاى او را نمى ديدند، ولى غريبه ها ازديدن او مسرور گشتند و اظهار شادمانى كردند.
وجاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال يا بشرى هذا غلام .(189)
و (در همين حال ) كاروانى فرا رسيد و ماءمور آب را (در پى آب ) فرستادند. او، دلو خودرا در چاه افكند. (ناگهان ) صدا زد: مژده باد اين كودكى است (زيبا و دوست داشتنى )!
هنگام رو به رو شدن با يوسف زهرا نيز برخى مسلمانان ، بر وى شمشير مى كشند؛ زيراسينه هايى آكنده از كينه دارند يا خود را از او بيشتر دوست دارند يا اين كه خود را زمام دارامور خويش مى دانند و در برابر راءى و نظر او، راءى و نظرى جداگانه براى خودقايل اند و يا....
امام صادق عليه السّلام فرمود:
القائم (عج ) يلقى فى حربه مالم يلق رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله . انرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اتاهم وهم يعبدون الحجارة منقورة وخشبا منحوته وانالقائم يخرجون عليه فيتاءولون عليه كتاب اللّه و يقاتلونه عليه .(190)
قائم (عج ) در پيكار خود با چنان چيزى رو به رو خواهد شد كهرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با آن رو به رو نگرديد. همانارسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حالى به سوى مردم آمد كه آنان ، بت هاى سنگى وچوب هاى تراشيده را مى پرستيدند. ولى قائم (عج ) چنان است كه بر او مى شورند وكتاب خدا را بر ضد او تاءويل مى كنند. آن گاه به استناد همانتاءويل ، با او به جنگ برمى خيزند.
در اين ميان ، برخى بيگانگان هستند كه از ديدنش خشنود مى شوند و به او مى پيوندند؛زيرا با فطرت هايى پاك به سوى او مى روند و با چشمانى بى غرض به او مىنگرند.
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:
اذا خرج القائم (عج ) خرج من هذا الامر من كان يرى انه من اهله ودخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر.(191)
چون قائم (عج ) قيام كند، كسى كه خود را اهل اين امر مى پنداشته است ، از اين امر بيرونمى روند. در مقابل ، افرادى مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان ، به آن مى پيوندند.
8 - بهاى اندك
كاروانيانى كه يوسف را يافتند، او را به بهاى اندكى فروختند؛ زيرا از ارزش آن درّيگانه ، آگاهى نداشتند.
و شروه بثمن بخس دراهم معدود وكانوا فيه من الزاهدين .(192)
و (سرانجام ) او را به بهاى اندكى - چند درهم - فروختند و نسبت به (فروختن ) او بىرغبت بودند.
برخى شيعيان نيز به دليل نا آگاهى از مقام و منزلت حضرت مهدى (عج ) و از سرهواپرستى و دنياخواهى ، افتخار محبت و خدمت به آستان او را، به بهاى اندكى فروخته ورشته ى پيوند خود را گسسته اند. تاريخ ، نمونه هاى فراوانى از اين مردمان را بهياد دارد. براى مثال ، از ابوطاهر محمّد بن على بنبلال مى توان نام برد. وى به طمع اموالى كه از حضرت مهدى (عج ) نزد او بود، آن رابه محمّد بن عثمان عمرى - سفير دوم - نسپرد و ادعا كرد كه خودوكيل حضرت مهدى (عج ) است . حضرت مهدى (عج ) نيز توفيقى در لعن او صادركرد.(193)
9 - بردبارى
نخستين واكنش يعقوب هنگام غيبت يوسف ، در پيش گرفتن صبر نيكو و يارى جستن ازپروردگار است .
جاءوا على قميصه بدم كذب قال بل سولت لكم انفسكم امرا فصبرجميل واللّه المستعان على ما تصفون .(194)
و هنگامى كه پيراهن او را با خونى دروغين (آغشته ساختند و نزد پدر) آوردند، گفت : هوسهاى نفسانى شما، اين كار را براى تان آراسته است . من بردبارى نيكو (و شكيبايىبدون ناسپاسى ) خواهم داشت و در برابر آن چه مى گوييد، از خداوند، يارى مى جويم .
شيعيان نيز هنگام رو به رو شدن با غيبت يوسف زهرا عليه السّلام ، بايد در برابربلاها و آزمايش هاى الهى ، بردبار باشند.
امام رضا عليه السّلام فرمود:
واللّه ما يكون ما تمدّون اليه اعينكم حتى تمحصوا وتميّزوا وحتى لايبقى منكم الا الاندرفالاندر(195)؛
به خدا سوگند! آن چه چشمان تان را به سويش مى داريد و منتظرش ‍ هستيد، رخ نخواهدداد، تا اين كه پاك سازى و جداسازى شويد و از شما نماند مگر هرچه كم تر و كم تر.
هم چنين بايد در برابر به درازا كشيدن غيبت ، شكيبايى ورزند؛ يعنى در ظهور پيش ازموعد مقرر آن ، شتاب نكنند.
مهزم مى گويد به امام صادق عليه السّلام عرض كردم :
جعلنى اللّه فداك متى هذاالامر؟ فقد طال . فقال : كذب المتمنّون وهلك المستعجلون و نجاالمسلّمون و الينا يصيرون .(196)
فدايت شوم اين امر - قيام قائم آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله - چه زمانى رخ خواهد داد؟اين امر به درازا كشيد. حضرت فرمود: آرزومندان خطا كردند، شتاب جويان هلاك شدند وآنان كه تسليم اند، نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت .
10 - اميد و نا اميدى
چون خورشيد يوسف در پس ابرهاى غيبت فرو رفت ، يعقوب هرگز اميد خود را از دست ندادو از رحمت الهى و بازگشت يوسف نااميد نشد. و از خداوند درخواست مى كرد كه به زودىيوسف را ببيند.
عسى اللّه ان ياءتينى بهم جميعا.(197)
اميدوارم خداوند، همه ى آنان را به من باز گرداند.
ولى در مقابل ، برادران با اين كه او را نكشتند و در چاه انداختند به اميد اين كه قافله اى، او را بيابد و با خود ببرد.
قال قائل منهم لاتقتلوا يوسف والقوه فى غيابت الجب يلتقطه بعض ‍ السيارة ان كنتمفاعلين .(198)
يكى از آنان گفت : يوسف را نكشيد. اگر مى خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهان گاه چاهبيافكنيد تا قافله هايى ، او را برگيرند (و با خود به مكان دورى ببرند).
با اين حال ،برادران ، يوسف را فراموش كرده بودند. چون يعقوب ، از يوسف ياد مىكرد، وى را سرزنش مى كردند.
قالوا تاللّه تفتؤ ا تذكر يوسف حتى تكون حرضا او تكون من الهالكين .(199)
گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از يوسف ياد مى كنى كه ممكن است بيمار شوى يا هلاكگردى .
ولما فصلت العير قال ابوهم انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون قالوا تاللّه انك لفىضلالك القديم .(200)
هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) بيرون آمد، پدرشان (يعقوب ) گفت : اگر مرا بهنادانى و كم خردى ، متهم نكنيد، (بايد بگويم كه ) بوى يوسف را احساس مى كنم .گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهى پيشين ات هستى .
در مساءله ى غيبت يوسف زهرا عليه السّلام نيز برخى كه از هدايت الهى برخوردارند،پيوسته با اميد به فضل خداوندى ، ظهور او را انتظار مى كشند و هرگز از رحمت الهىنااميد نمى شوند. در دعاى عصر غيبت كه از ناحيه ى مقدسه رسيده است ، چنين مى خوانيم :
...ولا تنسناد ذكره و انتظاره والايمان به وقوة اليقين فى ظهوره والدعاء له والصلاةعليه .(201)
(خدايا!) ياد او، انتظارش ، ايمان به او، باور شديد به ظهور او، دعا براى او و توجهبه او را در مابه فراموشى مسپار.
در مقابل ، گروهى ديگر كه خداوند بر دل هاى شانقفل زده است و از درك حقايق ناتوان اند، اميدى به آمدنش ندارند. حتى گاهى وجودش ‍ راانكار مى كنند.
امام صادق عليه السّلام به زراره فرمود:
يا زرارة و هوالمنتظر و هو الذى يشك الناس فى ولادته منهم منيقول مات ابوه فلا خلف له ... ومنهم من يقول ماولد...(202)
اى زراره ! او - حضرت مهدى (عج ) - كسى است كه آمدنش را انتظار مى كشند. اوست كه مردمدر تولدش شك مى كنند. برخى مى گويند: پدرش از دنيا رفت و فرزندى نداشت ... وبرخى مى گويند: هنوز به دنيا نيامده است ....
11 - نشانه
پس از آن كه زليخا به يوسف ، تهمت ناپاكى زد، عزيز مصر به كمك نشانه ى الهى ،پاكى و بى گناهى او را دريافت .
و شهد شاهد من اهلها ان كان قميصه قد من قبل فصدقت وهو من الكاذبين وان كان قميصه قدمندبر فكذبت وهو من الصادقين فلما رءا قميصه قد من دبرقال انه من كيد كن ان كيد كن عظيم .(203)
و در اين هنگام ، شاهدى از خانواده ى آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از پيشِ رو پارهشده است ، آن زن راست مى گويد و او از دروغ گويان است و اگر پيراهنش از پشت پارهشده است ، آن زن دروغ مى گويد و او از راست گويان است . هنگامى كه (عزيز مصر) ديدپيراهن او (يوسف ) از پشت پاره شده است ، گفت : اين از مكر و حيله ى شما زنان است . همانامكر و حيله ى شما زنان عظيم است .
با اين حال ، عزيز مصر به سبب وسوسه ى زليخا، يوسف را به زندان افكند.
ثم بدالهم من بعدما راءوا الآيات ليسجنَّنه حتى حين .(204)
و پس از آن كه نشانه هاى (پاكى يوسف ) را ديدند، بر آن شدند كه او را تا مدتىزندانى كنند.
ستم پيشه گان عصر يوسف زهرا عليه السّلام نيز با اين كه اعجازها و نشانه هايى ازحقانيت او را ديدند، اما باز به خود نيامدند و بهقتل او كمر همت بستند.
رشيق مى گويد: معتضد عباسى ، مرا به همراه دو نفر ديگر فراخواند و به ما دستور دادهر يك بر اسبى سوار شويم و تنها زير انداز سبكى با خود برداريم و از برداشتن هروسيله ى ديگرى پرهيز كنيم . آن گاه افزود: به سامرا و فلان محله و فلان خانه مىرويد. بر در خانه ، خادم سياهى ايستاده است . به خانه هجوم بريد و هر كس را در آن جايافتيد، بكشيد و سرش را براى من بياوريد.
ما بر اساس دستور، به سامرا و همان خانه رفتيم . مرد سياهى بر در خانه نشسته بود.پرسيدم : چه كسى در خانه است ؟ با بى اعتنايى گفت : صاحبش . به خانه هجوم برديم. در خانه ، اتاقى بود كه بر در آن ، پرده اى زيبا آويخته بود. چون پرده را بالا زديم، گويا در اتاق ، دريايى از آب بود. در انتهاى اتاق ، مردى با بهترينشمايل بر روى حصيرى بر آب ايستاده و مشغول نماز بود. او به ما هيچ توجهى نكرد.يكى از همراهانم به نام احمد بن عبداللّه ، براى وارسى ، وارد آب ها شد، امّا نزديك بودغرق شود. من دستش را گرفتم و او را نجات دادم ، ولى وى از ترس بى هوش شد وساعتى در همان حال ماند. همراه ديگرم نيز همان كار را كرد و به همان بلا گرفتار شد.
من از صاحب خانه عذرخواهى كردم و گفتم : به خدا سوگند! من از ماجرا آگاه نبودم و نمىدانستم براى قتل چه كسى اعزام شده ايم و من از اين كار توبه مى كنم . ولى او به مااعتنايى نكرد.
ما به سوى معتضد برگشتيم . او منتظر ما بود و به دربانان سپرده بود كه هر وقت بهكاخ رسيديم ، اجازه ى ورود بدهند. ما نيز در همان شب بر او وارد شديم و ماجرا را برايشبازگو كرديم . با عصبانيت پرسيد: آيا اين ماجرا را براى كسى بازگو كرده ايد؟گفتيم : نه . او سوگند ياد كرد كه اگر اين ماجرا را با كسى در ميان بگذاريم ، گردنما را خواهد زد. ما نيز تا او زنده بود، توان بازگو كردن آن را نداشتيم .(205)

next page

fehrest page

back page