40) مرد عابد و مكر شيطان در ميان بنى اسرائيل عابد زاهدى دل از دنيا كنده و پيوستهمشغول عبادت بود.(38) س : چند كلمه دو حرفى از تركيب حروف الفباء عربى (28 حرف ) بدون تكرار حرف دركلمه بدست مى آيد ؟. على بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند(39): جوانى به اتهامقتل خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آورده شد.او را در حالتى دستگير كرده بودند كهكاردى خون آلود در دست داشت و شخص مقتول در خرابه اى در خون خود غوطه مى خورد و آنجوان بالاى سر وى ايستاده بود. عاصم بن حمزه گويد: صداى جوانى را شنيدم كه مى ناليد ومى گفت : يا احكم الحاكمين ،بين من و مادرم حكم كن . يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَاءتِى اللهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُموَيُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى ال مُؤ مِنينَ اَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللهِ وَلايَخافُونَلَومَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضلُ اللهِ يُؤ تيهِ مَن يَشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَليمٌ.(42) امام عسگرى عليه السلام : شخصى مردى را خدمت امام سجاد عليه السلام آورد، و ادعا نموداو قاتل پدرش مى باشد. آن مرد هم اعتراف كرد، و قصاص بر او واجب گشت . گروهى در دريا گرفتار طوفان شدند، كشتى ايشان شكست و همه غرق شدند، جز زنىكه بر روى تخته شكسته اى قرار گرفت و نجات يافت ، و خود را به جزيره اىرساند. در آن جزيره جوان راهزن فاسقى بود. چون آن زن را بديد، گفت : تو انسانى ياپرى ؟ امام جواد عليه السلام از يحيى بن اكثم ، قاضى القضات ماءمون كه ماءمور مناظره با امامبود، پرسيد: كدام زن در طول يك شبانه روز بر مرد و احد، پنج مرتبه حرام ، و پنجمرتبه حلال مى شود؟ سبب حرمت و حليت او چيست ؟ امام كاظم عليه السلام از در خانه بشر حافى مى گذشت . آواز طرب انگيز و صداىادوات لهو و لعب شنيد.از كنيز وى كه جلو منزل ايستاده بود ، پرسيد: صاحب تو آزاد استيا بنده ؟ پيرزنى بيمار شد. پسرش او را نزد پزشك برد. دكتر مشاهده كرد پيرزن خود را آرايشكرده و لباس نيكو پوشيده است . پس حال او بدانست و گفت : اين زن چقدر به شوهراحتياج دارد. مردى با زنى ازدواج كرد كه پنج شوهر قبلى او همگى مرده بودند. شير و گرگ و روباهى با هم بشكار رفتند، و گاو و آهو و خرگوشى شكار كردند. سگى با خروسى به صحرا رفتند. شب فرا رسيد. بنا چار خروس بر شاخه هاى بلنددرختى رفت و خوابيد، و سگ زير درخت در ميان علفها آرميد. روزى ابليس بر حضرت عيسى مسيح ظاهر شد، و به او گفت : مگر تو نمى گوئى هيچچيزى به انسان نمى رسد مگر اينكه خداوند آن را برايش مقدر كرده باشد. جاحظ زشت ترين مردم عصر خود بود. روزى به شاگردانش گفت : هيچكس مرا شرمندهنساخته ، مگر زنى كه مرا نزد زرگرى برد و گفت :مثل اين ، و من در سخن او حيران ماندم . هنگامى كه آن زن رفت ، از زرگر پرسيدم : قضيهچيست ؟ زن و شوهرى با هم نزاع كردند. مرد عصائى بر زوجه زد كه بر اثر آن ضربت از دنيارفت ، بدون اينكه شوهر قصد كشتن او را داشته باشد. مرد از اقوام و خويشان همسرترسيد و براى يافتن چاره كار مدتى انديشيد و چون فكرش بجايى نرسيد با يكى ازدوستانش مشورت كرد. شخصى قصد سفر نمود از دوستش كه به ديانت و امانت معروف و مشهور بود، تقاضا كردروزى يك مرتبه به منزل او برود و چنانچه زوجه اش به چيزى نياز داشت آن را برطرف نمايد. روزى امام صادق عليه السلام خطاب به شاگردانش فرمود: تاكنون چه چيزى از منآموخته ايد؟ امير المؤ منين در نهج البلاغه مى فرمايد: عيسى بن مريم : خادم من دستان من ، مركب من پاهاى من ، بستر من زمين ، بالش من سنگ ولباس گرم من در زمستان آفتاب ، و چراغ من در شب ، ماه آسمان ، خوراك من گرسنگى ،شعار من ترس ، و لباس من پشم است . ميوه و سبزى من آن چيزى است كه از زمين براىحيوانات و چهار پايان مى رويد. شب مى كنم در حالى كه چيزى از دنيا ندارم ، و صبح مىكنم در حالى كه چيزى ندارم ، و هيچكس بر روى زمين از من غنى تر و بى نيازتر نيست.(63). اى فرزند، اگر بهشت را دوست دارى ، بدان كه خداوند طاعت را دوست دارد. پس دوست بدارآنچه را خدا دوست دارد،تا آنچه را دوست دارى به تو عطا نمايد. و اگر دوزخ را دوستندارى ، بدان كه پروردگار تو معصيت را دوست ندارد. پس دوست مدار آنچه را خداونددوست ندارد، تا خداوند ترا از آنچه دوست ندارى نجات بخشد. در شبى تاريك دو نفر يكى بالاى تخت ، و ديگرى پائين تخت خوابيده بود. او كه بالاىتخت بود، روى دوستش افتاد. از ميان 124000 پيامبر، اسامى 25 نفر در قرآن كريم ذكر شده است . 1 - ابو عمر عثمان بن سعيد عمروى از سال 260 هجرى تا 300. هارون الرشيد از امام كاظم عليه السلام پندى كوتاه خواست . 1 روز مفقود: ديروز است كه از دست رفته و ديگر باز نخواهد گشت . پادشاهى به محتضر دانائى گفت : مرا درباره بازماندگانت سفارشى كن . اميرمؤ منان : اَلدَّهرُ يَومانِ، يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَيكَ. هر كس ده خصلت شعار خود سازد، در دنيا و آخرت كار خود سازد. روزى هشام بن عبدالملك خليفه اموى ، سالم بن عبدالله زاهد را در مسجد الحرام ديد. به اوگفت : حاجتى از من بخواه . بهلول : بر ديوار كاخ هارون اين عبارات را نوشت : روزى بهلول هارون را موعظه كرد. هارون ابتداء گريست . سپس او راتحسين كرد و دستورداد به او جايزه بدهند. روزى هارون زاهدى را ديد، گفت : فلان زاهد مشهور توئى ؟ 1 - شما براى آخرت آفريده شده ايد، نه براى دنيا.
|