بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب الگوهای رفتاری امام علی (ع)جلد دوم, محمد دشتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     StartFrm -
     86700001 -
     86700002 -
     86700003 -
     86700004 -
     86700005 -
     86700006 -
     86700007 -
     86700008 -
     86700009 -
     86700010 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     Fehrest -
 

 

 
 

 

next page

back page

إِنَّ هؤُلاَءِ قَد تَمَالَؤُوا عَلَى سَخطَةِ إِمَارَتِى ، وَسَاءَصبِرُ مَا لَم اءَخَف عَلَى جَمَاعَتِكُم : فَإِنَّهُمإِن تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هذَا الرَّاءيِ انقَطَعَ نِظَامُ المُسلِمِينَ، وَإِنَّمَا طَلَبُوا هذِهِ الدُّنيَا حَسَدا لِمَناءَفَاءَهَا اللّهُ عَلَى هِ، فَاءَرَادُوا رَدَّ الاُْمُورِ عَلَى اءَدْبَارِهَا.
وَلَكُم عَلَينَا العَمَلُ بِكِتَابِ اللّهِ تَعَالَى وَسِيرَةِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهوَالقِيَامُ بِحَقِّهِ، وَالنَّعشُ لِسُنَّتِهِ.


(همانا خداوند پيامبرى راهنما را با كتابى گويا، و دستورى استوار برانگيخت ، هلاكنشود جز كسى كه تبهكار است و بدانيد كه بدعت ها به رنگ حق در آمده و هلاك كننده اند،مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرمايد، و همانا حكومت الهى حافظ امور شماست ، بنابراينزمام امور خود را بى آن كه نفاق ورزيد يا كراهتى داشته باشيد به دست امام خود سپاريد.
به خدا سوگند! اگر در پيروى از حكومت و امام ، اخلاص نداشته باشيد، خدا دولت اسلامرا از شما خواهد گرفت كه هرگز به شما باز نخواهد گردانيد و در دست ديگران قرارخواهد داد.
همانا ناكثين عهدشكن به جهت نارضايتى از حكومت من به يكديگر پيوستند، و من تا آنجاكه براى جامعه احساس ‍ خطر نكنم صبر خواهم كرد، زيرا آنان اگر براى اجراىمقاصدشان فرصت پيدا كنند، نظام جامعه اسلامىمتزلزل مى شود، آنها از روى حسادت بر كسى كه خداوند حكومت را به او بخشيده است بهطلب دنيا برخاسته اند.
مى خواهند كار را به گذشته باز گردانند.
حقّى كه شما به گردن ما داريد، عمل كردن به كتاب خدا (قرآن )، و سنّت پيامبر صلىالله عليه و آله و قيام به حق و بر پاداشتن سنّت اوست.)(38)


امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
لايَستَغنى اَهلَ كُلُّ بَلَدٍ عَن ثَلاثَةٍ يُفزَعُ اِلَيهِ فى اَمرِ دُنيَاهُم وَ آخِرَتِهِم ، فَاِن عَدَمُواذلِكَ كانُوا هَمَجَا،
فَقيهٌ عالِمٌ وَرَعٌ وَ اَميرٌ خَيرٌ مُطاعٌ وَ طَبيبٌ بَصيرٌ ثِقَةٌ


اهل هر شهرى از سه چيز بى نياز نيستند تا در امور دنيا و آخرت به آن پناه برند.اگر اينها را از دست دهند سقوط مى كنند، فقيه آگاه و با تقوا، امير خوب مورد اطاعت و طبيببينا و مورد اعتماد.(39)

انواع حكومت ها
حكومت ها در يك نگاه كلّى به دو نوع ، حكومت الهى و طاغوتى ، تقسيم مى شوند.
1 - حكومت الهى
حكومت الهى ، حكومت قانون است و حكومت امانتى در دست حاكمان بشمار مى آيد.
در اين حكومت منبع قانون ، خداوند است كه براساس حكمت ، مصالح و شناختى كه از ابعادوجودى انسانى دارد، براى او دستوالعمل زندگى صادر مى فرمايد.
حكومت مطلوب الهى در تفكر شيعى ، حكومتى است كه در آن حاكم اسلامى داراى يكسرىويژگى هاى ارزشى باشد.
در حكومت ايده آل دينى ، حاكم اسلامى بايستى داراى ملكه عصمت باشد، علاوه بر آن ازمديريت و علم به قوانين برخوردار باشد تا جامعه را اداره كند.
از آنجا كه در تفكّر اسلامى حكومت از اهميت شايانى برخوردار است ، در عصر غيبت كهجامعه از حضور امام معصوم محروم است امر حكومت به اشخاصى واگذار شده كه شباهتبيشترى به امام معصوم داشته باشند.
در عصر غيبت ، حكومت به اسلام شناسانى كه داراى ملكه تقوا و ورع باشند و توانمديرت اداره جامعه را نيز داشته باشند واگذار شده است ، پس حاكميّت ارزش هاست كهمجرى قوانين الهى است و انسان هاى كامل با ارزش ها و ويژگى هايى كه دارند مى توانندمجرى احكام خدا باشند و با اجراى قوانين الهى فرد و جامعه را بهتكامل رسانند.
امام على عليه السلام نسبت به ره آورد اجراى قانون در جامعه اسلامى در خطبه 216 چنينتوضيح فرمودند :
فَإِذَا اءَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الوَالِى حَقَّهُ، وَاءَدَّى الوَالِى إِلَيهَا حَقَّهَا عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم ، وَقَامَتمَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعتَدَلَت مَعَالِمُ العَدلِ، وَجَرَت عَلَى اءَذلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ،وَطُمِعَ فِى بَقَاءِ الدَّولَةِ، وَيَئِسَت مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ.
وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، اءَو اءَجحَفَ الوَالِى بِرَعِيَّتِهِ، اختَلَفَت هُنَالِكَ الكَلِمَةُ،وَظَهَرَت مَعَالِمُ الجَورِ، وَكَثُرَ الاِْدْغَالُ فِى الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى ،وَعُطِّلَتِ الاَْحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِبَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاَْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَالعِبَادِ.


(و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعهعزّت يابد، و راههاى دين پديدار، و نشانه هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبر صلىالله عليه و آله پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار،و دشمن در آرزوهايش ماءيوس مى شود.
امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مىرود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّتپيامبر صلى الله عليه و آله متروك ، هواپرستى فراوان ، احكام دينتعطيل ، و بيماريهاى دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، ياباطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس نگرانى نمى كنند، پس در آن زمان نيكانخوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهدبود.)(40)


حكومت الهى ، يا حفظ شرايط فوق ، مى تواند در قالب هاى گوناگونى تحقّق يابد،البتّه چون حاكميّت در پرتو قانون الهى است طبيعى است درشكل هايى قابليّت تحقّق دارد كه كرامت انسان ها حفظ شود و تعدّى از قانون الهىصورت نگيرد.
همانگونه كه متذكّر شديم ، حكومت الهى ، استبدادى و يا توتاليتر نيست ، زيرا در حكومتاستبدادى ملاك قانون خواست حاكم است ،
امّا حكومت اسلامى ، حاكميّت قانون الهى است ،
و حاكميّت در حكومت الهى از آن خداوند است و همه افراد از جمله پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام و در عصر غيبت حاكمان اسلامى ، تابع خداوند هستند.
قرآن كريم در اين باره مى فرمايند :
و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل ، لا خدنامنه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين(41)

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى بر ما مى بست (مى افزود) او را با قدرتتمام او را از ميان برمى داشتيم ، سپس رگ گردن او را قطع مى كرديم .

در حكومت الهى كار ويژه حكومت صرفاً ايجاد امنيت و يا رفاه نيست ، بلكه حاكم اسلامىنقش هدايت و نجات جامعه از گمراهى و حركت به سوى آرمان هاى الهى را نيز دارد و تلاشمى كند تا ضمن ايجاد محيطى مساعد، زمينه رشدفضائل اخلاقى بر اساس ايمان ، تقوا، عدالت و فسادزدايى را مهيّا كند.
حكومت اسلامى ، با حفظ اصولى كه در منابع اسلامى آمده ،قابل اجرا است .
امام على عليه السلام وظائف حاكم و رهبر در جامعه اسلامى را بگونه اى شايسته ومتكامل در خطبه 105 چنين توضيح مى دهند:
إِنَّهُ لَيسَ عَلَى الاِْمَامِ إِلا مَا حُمِّلَ مِنْ اءَمْرِ رَبِّهِ: الاِْبْلاَ غُ فِى المَوعِظَةِ، وَالاِْجْتِهَادُ فِىالنَّصِيحَةِ، وَالاِْحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ، وَإِقَامَةُ الحُدُودِ عَلَى مُستَحِقِّيهَا، وَإِصدَارُ السُّهمَانِ عَلَىاءَهلِهَا.
فَبَادِرُوا العِلمَ مِن قَبلِ تَصوِيحِ نَبتِهِ، وَمِن قَبلِ اءَن تُشغَلُوا بِاءَنفُسِكُم عَن مُستَثَارِالعِلمِ مِن عِندِ اءَهلِهِ، وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ وَتَنَاهَوا عَنهُ، فَإِنَّمَا اءُمِرتُم بِالنَّهى بَعدَالتَّنَاهِى !


(همانا بر امام واجب نيست جز آن چه را كه خدا امر فرمايد، و آن ، كوتاهى نكردن در پندو نصيحت ، تلاش در خيرخواهى ، زنده نگهداشتن سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله ،جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان ، رساندن سهم هاى بيتالمال به طبقات مردم ، است .
پس در فراگيرى علم و دانش پيش از آن كه درختش بخشكد تلاش كنيد، و پيش از آن كهبه خود مشغول گرديد از معدن علوم (اهل بيت عليهم السلام ) دانش استخراج كنيد، مردم را ازحرام و منكرات بازداريد، و خود هم مرتكب نشويد، زيرا دستور داده شديد كه ابتدا خودمحرّمات را ترك و سپس مردم را بازداريد.)(42)


در نظام جمهورى اسلامى ايران ، شكل جمهورى بگونه خاصّى پذيرفته شده است .
از سوئى حكومت در ايران ، جمهورى است ،
يعنى ، اداره كشور بر آراء عمومى متّكى است ، انتخاب رهبران عالى جامعه ، اعمّ از رهبرى ،رياست جمهورى و نمايندگان مجلس به صورت مستقيم يا غيرمستقيم با مردم است و رئيسجمهور و نمايندگان مجلس براى مدت معينى انتخاب مى شوند.
از سوى ديگر، اسلاميّت ، قيدى است كه بيانگر محتواى حكومت اسلامى است .
تفاوت جمهورى در ايران با جمهورى ديگر با قيدِ اسلامى بودن آشكار مى شود.
با توجه به اين قيد، طبيعى است كه حاكميّت الهى است ، در حالى كه در جمهورى سكولارغربى حاكميّت از آن مردم است .
در نظام اسلامى مشروعيت حكومت ناشى از خداوند است و رجوع به آراء مردم نيز در چارچوباحكام اسلامى است .
به هرحال اسلاميّت بيانگر محتواى حكومت و جمهوريّت بيانگرشكل آن است .
2 - حكومت طاغوتى (غير الهى )
نظام هاى سياسى مبتنى بر اومانيسم ، كه حاكميت را از انسان مى داند، در هر شكلى كهتجلى بايد طاغوتى است ، چرا كه انحراف از قوانين الهى و دستورات دين ، طغيان و ظلممحسوب ميشود.(43)
و در قرآن كريم و نهج البلاغه برخى از ويژگى هاى نظام طاغوتى ترسيم شده ، كهخلاصه آن چنين است ؛
الف - ديكتاتورى ، استبداد و خودكامگى :
در تاريخ ، يكى از آفت هاى بزرگ حكومت ها و قدرت هاى سياسى ، استبداد و خودكامگىحاكمان بوده است .
استبداد، يعنى پيروى از آراى آميخته با هوى و هوس شخصى كه نتيجه طبيعى آن عدمرعايت مصالح افراد جامعه است كه شخص مستبد به جاى مصالح جامعه به مصلحت خود مىانديشد.
انديشمندان سياسى سعى و تلاش كرده اند تا ازتمايل يافتن حكومت به استبداد جلوگيرى كنند كه پيشگيرى از استبداد با دو راه امكانپذير است :
يكى حاكميّت قانون و ديگرى نظارت عمومى مردم .
البتّه در تفكّر دينى ، علاوه بر اين دو راه تقوا نيز به عنوانعامل درونى كنترل كننده بشمار ميرود.
امروزه ، در نظام بين الملل نوعى هرج و مرج حاكم است و قدرت هاى جهانى نوعى استبدادبين المللى را حكمفرما ساخته اند و كشورهاى بزرگ گرچه در ظاهر به آزادى مردمشاناحترام ميگذارند.
امّا در سطح جهانى به آراء مردم اعتنايى ندارند و تعريف حقوق بشر را منطبق بر آن نمىدانند.
امام على عليه السلام در رهنمودهاى خود جهت عبرت گرفتن امّت از استبداد و خودكامگىحكومت هاى پيشين و ديكتاتورهاى ستمگر هشدارگونه فرمودند:
فَاعتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسمَاعِيلَ وَبَنِى إِسحَاقَ وَبَنِى إِسرَائِيلَ عَلَيهِمُ السَّلاَمُ.
فَمَا اءَشَدَّ اعتِدَالَ الاَْحْوَالِ، وَاءَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاَْمْثَالِ!
تَاءَمَّلُوا اءَمرَهُم فِى حَالَ تَشَتُّتِهِم وَتَفَرُّقِهِم ، لَيَالِيَ كَانَتِ الاَْكَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُاءَرْبَابا لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الافَاقِ، وَبَحرِ العِرَاقِ، وَخُضرَةِ الدُّنيَا، إِلَى مَنَابِتِالشَّيحِ، وَمَهَافِى الرِّيحِ، وَنَكَدِ المَعَاشِ، فَتَرَكُوهُم عَالَةً مَسَاكِينَ إِخوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، اءَذَلَّالاُْمَمِ دَارا، وَاءَجْدَبَهُمْ قَرَارا، لاَ يَاءْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمُونَ بِهَا، وَلاَ إِلَى ظِلِّ اءُلفَةٍيَعتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا.
فَالاَْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاَْيْدِى مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِى بَلاَءِ اءَزلٍ، وَاءَطبَاقِ جَهلٍ!مِن بَنَاتِ مَوؤُودَةٍ، وَاءَصنَامٍ مَعبُودَةٍ، وَاءَرحَامٍ مَقطُوعَةٍ، وَغَارَاتٍ مَشنُونَةٍ.


(از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزنداناسراييل يعقوب (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملّتها باهم يكسان ، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است .
در احوالات آنها روزگارى كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زمانى كهپادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مى كردند، و آنها را از سرزمينهاى آباد، از كنارههاى دجله و فرات ، و از محيطهاى سرسبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاى كم گياه ، وبى آب و علف ، محل وزش بادها، و سرزمين هايى كه زندگى در آنجاهامشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكان هاى نامناسب ، مسكين و فقير، هم نشين شترانساختند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابانهابود، نه دعوت حقّى وجود داشت كه به آن روى آورند و پناهنده شوند، و نه سايهاءلفتى وجود داشت كه در عزّت آن زندگى كنند، حالات آنها دگرگون ، و قدرت آنهاپراكنده ، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايى سخت ، و در جهالتى فراگير فرورفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مى كردند، و قطع رابطه باخويشاوندان ، و غارتگرى هاى پياپى در ميانشان رواج يافتهبود.)(44)


ب - انحصار طلبى (استئثار)
يكى ديگر از ويژگى حكومت طاغوتى و جاهلى انحصار طلبى است ، يعنى : هر چيزِ خوبرا براى خود مى خواهند و به مردم توجّهى ندارند.
حضرت على عليه السلام مى فرمايند :
مَن مَلِكَ استَئاءثَرَ(45)

هر كس به حكومت و قدرت مى رسد استئثار (انحصارطلبى ) پيشه مى كند.

انحصار طلبى در مقابل ايثار است كه در نظام اخلاقى اسلام از انفاق برتر است .
ايثار ويژگى تربيت شدگان مكتب اهل بيت است ، كه در قرآن كريم نسبت بهاهل بيت عليهم السلام آمده است :
وَ يُؤ ثِرُونَ عَلى اَنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خَصاصَة(46)

آنان ديگران را بر خود مقدّم مى دارند (غذاى خود را به ديگران مى دهند) هر چند خودبه آن نيازمند باشند.

طبق فرهنگ قرآنى نعمت هاى الهى ، اعمّ از مادّى و معنوى ، براى همه انسان هاست .
خلق لكم ما فى الارض جميعا(47)

و هر حركتى در جهت انحصارى كردن آن امرى غير اسلامى است .
انحصار طلبى حُكّام ؛
اولاً موجب تقدم مصالح شخصى بر مصالح عامه مى شود
و ثانيا موجب سرايت اين خصلت ناروا به مردم و شهروندان مى گردد.
امام على عليه السلام در نفى هرگونه انحصار طلبى هشدارگونه خطاب به خليفه سوّمفرمود :
وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِندَ اللّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَاءَمَاتَ سُنَّةً مَاءخُوذَةً، وَاءَحيَا بِدعَةًمَترُوكَةً.
وَإِنِّى سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: يُؤ تَى يَومَ القِيَامَةِ بِالاِْمَامِالْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلاَ عَاذِرٌ، فَيُلقَى فِى نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُالرَّحَى ، ثُمَّ يَرتَبِطُ فِى قَعرِهَا.
وَإِنِّى اءَنشُدُكَ اللّهَ اءَلا تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الاُْمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ:
يُقتَلُ فِى هذِهِ الاُْمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ، وَيَلبِسُاءُمُورَهَا عَلَيهَا، وَيَبُثُّ الفِتَنَ فِيهَا، فَلاَيُبصِرُونَ الحَقَّ مِنَ البَاطِلِ؛ يَمُوجُونَ فِيهَامَوجا، وَيَمرُجُونَ فِيهَا مَرجا.
فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَروَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيثُ شَاءَ بَعدَ جَلاَلِ السِّنِّ وَتَقَضِّى العُمُرِ.


(پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبرعادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنّت شناخته شده را برپا دارد، وبدعت ناشناخته را بميراند، سنّت ها روشن و نشانه هايش آشكار است ، بدعت ها آشكار ونشانه هاى آن برپاست .
و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگرى كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است ، كهسنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.
من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه گفت :
روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مىكند، پس او را در آتش ‍ جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب ، تا به قعردوزخ رسيده به زنجير كشيده شود.
من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امّت مباشى ، چرا كه پيش از اينگفته مى شد،
در ميان اين امّت ، امامى به قتل خواهد رسيد كه درِ كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شدو كارهاى امّت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تاآنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند.
براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن همپس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آوردى.)(48)


ج - قدرت طلبى :
حُكّام طاغوتى قدرت طلبند سعى مى كنند كليّه مناصب و قدرت ها به آنها ختم شود.
در صورتى كه اسلام مقام و مسئوليت اجتماعى براى كامجويى نيست و قدرت و سياستابزارى در جهت احقاق حقّ و به كمال رسيدن انسان است .
هر چه مسئوليت بيشتر و بزرگتر باشد، بار وظيفه سنگينن تر است .
امام على عليه السلام در پاسخ ابن عباس كه كفش وصله دار حضرت را بى ارزش دانستفرمود :
و اللّه لهى احبّ الىّ من امرتكم هذه ، الاّ ان اقيم حقّا ام ادفعباطلا(49)

سوگند به خدا اين نعلينِ وصله دار بى ارزش از نظر من از اين حكومتى كه برشما دارم دوست داشتنى تر است ، جز آنكه حقّى را برپا دارم يا باطلى را ريشه كَن سازم.

د - تكبر و برترى طلبى :
حكّام طاغوتى مستكبرند و اين امر موجب عدم مشورت با مردم است .
خود بزرگ بينى مانع نزديكى به مردم و ايجاد رابطه صحيح با آنان مى شود.
انَّ فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم.(50)

همانا فرعون در زمين تكبر و گردنكشى كرد و بيناهل آن تفرقه و اختلاف افكند.

نظام طاغوتى مردم را دسته دسته مى كند و اتحاد آنها را به تفرقهمبدل مى سازد و آنها را به خود جلب مى كند.
فاستخفّ قومه فاطاعوه (51)

فرعون با تبليغات دروغ و باطل قومش راذليل و زبون ساخت تا همه مطيع فرمان او شدند.

لازمه به اطاعت واداشتن مردم در هم شكستن همهعوامل استقلال است .
در مقابل ، نظام اسلامى متكى به مردم است و به جاى دولت مدارى ، مردم مدارى است .
دولت اسلامى در خدمت مردم است ، چنان كه امام خمينى رحمه الله بر دولت جمهورى اسلامىعنوان دولت خدمتگزار گذاشت .
بنابراين اگر قدرت هاى استكبارى به مردم بى اعتنايى مى كنند و از مردم نظرخواهىنمى كنند و به افكار مردم اعتنايى ندارند، نظام اسلامى به مردم تكيهدارد.(52)
از اين رو امام على عليه السلام با نفى هرگونه حكومت استبدادى و فرعونى و طرد روحيّهتكبّر و برترى طلبى در خطبه 192 رهنمود دادند كه :
اءَلاَ فَالحَذَرَ الحَذَرَ مِن طَاعَةِ سَادَاتِكُم وَكُبَرَائِكُم ! الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَن حَسَبِهِم ،وَتَرَفَّعُوا فَوقَ نَسَبِهِم ، وَاءَلقُوا الهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِم ، وَجَاحَدُوا اللّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِم، مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَمُغَالَبَةً لاَِّلاَئِهِ فَإِنَّهُم قَوَاعِدُ اءَسَاسِ العَصَبِيَّةِ، وَدَعَائِمُ اءَركانِالفِتنَةِ، وَسُيُوفُ اعتِزَاءِ الجَاهِلِيَّةِ.
فَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيكُم اءَضدَادا، وَلاَ لِفَضلِهِ عِندَكُم حُسَّادا.
وَلاَ تُطِيعُوا الاَْدْعِيَاءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ، وَخَلَطتُم بِصِحَّتِكُم مَرَضَهُم ،وَاءَدخَلتُم فِى حَقِّكُم بَاطِلَهُم ، وَهُم اءَسَاسُ الفُسُوقِ، وَاءَحلاَسُ العُقُوقِ اتَّخَذَهُم إِبلِيسُمَطَايَا ضَلاَلٍ، وَجُندا بِهِم يَصُولُ عَلَى النَّاسِ، وَتَرَاجِمَةً يَنطِقُ عَلَى اءَلسِنَتِهِم ، استِرَاقالِعُقُولِكُم وَدُخُولا فِى عُيُونِكُم ، وَنَفثا فِى اءَسمَاعِكُم . فَجَعَلَكُم مَرمَى نَبلِهِ، وَمَوطِئَقَدَمِهِ، وَمَاءخَذَ يَدِهِ.


(آگاه باشيد! زنهار! زنهار! از پيروى و فرمانبرى سران و بزرگانتان ، آنان كهبه اصل و حسب خود مى نازند، و خود را بالاتر از آن چه كه هستند مى پندارند، و كارهاىنادرست را به خدا نسبت مى دهند، و نعمت هاى گسترده خدا را انكار مى كنند، تا با خواستههاى پروردگارى مبارزه كنند، و نعمت هاى او را ناديده انگارند، آنان شالوده تعصّب جاهلى، و ستونهاى فتنه ، و شمشيرهاى تفاخر جاهليّت هستند.
پس ، از خدا پروا كنيد، و با نعمت هاى خدادادى درگير نشويد، و بهفضل و بخشش او حسادت نورزيد، و از فرومايگان اطاعت نكنيد، آنان كه تيرگى شان رابا صفاى خود نوشيديد، و بيمارى شان را با سلامت خود در هم آميخته ايد، وباطل آنان را با حق خويش مخلوط كرده ايد، در حالى كه آنان ريشه همه فسق ها وانحرافات و همراه انواع گناهانند، شيطان آنها را براى گمراه كردن مردم ،مركبهاى رامقرار داد، و از آنان لشگرى براى هجوم به مردم ساخت ، و براى دزديدن عقلهاى شما آنانرا سخنگوى خود برگزيد، كه شما را هدف تيرهاى خويش ، وپايمال قدمهاى خود، و دستاويز وسوسه هاى خود قرارداد.)(53)


3 - ويژگى هاى حاكم اسلامى
اوّل - ويژگى هاى حاكم اسلامى
دوّم - طرد حاكمان دروغين
سوّم - آفات رهبرى
چهارم - ويژگى هاى امام على عليه السلام
يكى ديگر از مباحث سياسى ، ويژگى هاى حاكم اسلامى است كه در ديگر سيستم هاىحكومتى جهان ، يافت نمى شود.
ويژگى هاى حاكم و رهبر در جامعه اسلامى يكى از مباحث ارزشمند و سرنوشت ساز درساختار سياسى امّت اسلامى است ، كه بر اءساس ارزش هاى انسانى و معنوى و الهىشكل مى گيرد،
اگر ويژگى هاى حاكم اسلامى با ديگر حاكمان نظام هاى سياسى دنيا مقايسه شود، وبا ارزيابى تطبيقى همه جوانب اين بحث بدقّت بررسى گردد، با اين حقيقت آشنا خواهيمشد كه ويژگى هاى حاكم اسلامى از امتيازات ممتاز نظام سياسى اسلام است .
اوّل - ويژگى هاى حاكم اسلامى
امام على عليه السلام در خطبه 131 نهج البلاغه به برخى از ويژگى هاى حاكماسلامى اشاره دارد كه فرمود:
وَقَد عَلِمتُم اءَنَّهُ لاَ يَنبَغِى اءَن يَكُونَ الوَالِى عَلَى الفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالمَغَانِمِ وَالاَْحْكَامِوَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِى اءَموَالِهِم نَهمَتُهُ.
وَلاَ الجَاهِلُ فَيُضِلَّهُم بِجَهلِهِ، وَلاَ الجَافِى فَيَقطَعَهُم بِجَفَائِهِ، وَلاَالحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَقَوما دُونَ قَومٍ، وَلاَ المُرتَشِى فِى الحُكمِ فَيَذهَبَ بِالحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ،وَلاَالمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهلِكَ الاُْمَّةَ.


همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احكام مسلمين ،ولايت و رهبرى يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا دراموال آنها حريص گردد.
و نادان نيز لياقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى كشاند، وستمكار نيز نمى تواند رهبر مردم باشد، كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاى آنان راقطع كند، و نه كسى كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا دراموال و ثروت آنان حيف و ميل داشته و گروهى را بر گروهى مقدّم مى دارد، و رشوه خواردر قضاوت نمى تواند امام باشد زيرا كه براى داورى با رشوه گرفتن حقوق مردم راپايمال ، و حق را به صاحبان آن نرساند،و آن كس كه سنّت پيامبر صلى الله عليه و آلهرا ضايع مى كند لياقت رهبرى ندارد زيرا كه امّت اسلامى را به هلاكت مىكشاند.
(54)

عناوين ويژگى هاى حاكم اسلامى در خطبه 131
1 - حفظ نواميس مردم ... لاينبغى ... على الفروج خ 131/5
2 - پاسدارى از خون ... لاينبغى ... و الدّماء خ 131/5
3 - پاسدارى بيت المال ... لاينبغى ... والمغانم خ 131/5
4 - اجراى احكام الهى ... لاينبغى ... والاحكام خ 131/5
5 - پرهيز از بُخل ... وامامة المسلمين البخيل خ 131/5
6 - دورى از جهل ... ولا الجاهل خ 131/6
7 - عدم تعدّى به حقوق ... ولاالجافى خ 131/6
8 - پرهيز از حيف و ميل ... ولا الحائف للدّول خ 131/6
9 - پرهيز از تبعيض ... فيتّخذ قوما دون قوم خ 131/6
10 - پرهيز از رشوه خوارى ... ولا المرتشى خ 131/7
11 - عمل به سنّت ... ولا المعطّل للسّنة خ 131/7

كه در بيان ويژگى ها به شرائط رهبرى نيز اشاره فرمود مانند:
امام على عليه السلام در خطبه 136 ضمن اعلام روش هاى برخورد با انحرافات و ظلم وستم ويژگيهاى حاكم اسلامى را اينگونه بيان مى دارد.
لَم تَكُن بَيعَتُكُم إِيَّايَ فَلتَةً، وَلَيسَ اءَمرِي وَاءَمرُكُم وَاحِدا. إِنِّي اءُرِيدُكُم لِلّهِ وَاءَنتُمتُرِيدُونَنِى لاَِنفُسِكُم .
اءَيُّهَا النَّاسُ، اءَعِينُونِى عَلَى اءَنفُسِكُم ، وَايمُ اللّهِ لاَُنصِفَنَّ المَظلُومَ مِن ظَالِمِهِ، وَلاقُودَنَّالظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى اءُورِدَهُ مَنهَلَ الحَقِّ وَإِن كَانَ كَارِها.


بيعت شما مردم با من بى مطالعه و ناگهانى نبود، و كار من و شما يكسان نيست ، منشما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود مى خواهيد.
اى مردم براى اصلاح خودتان مرا يارى كنيد،به خدا سوگند! كه داد ستمديده را از ظالم ستمگر بستانم ، و مهار ستمگر را بگيرم وبه آبشخور حق وارد سازم گر چه تمايل نداشتهباشد.
(55)

عناوين ويژگى هاى حاكم اسلامى در خطبه 136
1 - خداگرائى در پذيرش حكومت ... إ نّى اءريدكم للّه خ 136/1
2 - اصلاح مردم ... اعينونى على انفسكم خ 136/2
3 - دفاع از مظلوم ... لا نصفنّ المظلوم من ظالمه خ 136/2
4 - مبارزه با ستمگران ... و لا قودنّ الظّالم بخزامته خ 136/2
5 - اجراى عدالت بر ستمگران ... اءورده مَنهَلَ الحَقّ خ 136/2
6 - حق گرائى (خداگرائى ) ... انّى اءريدكم للّه خ 136/1
7 - قاطعيّت $اءيمُ اللّه لا نصفنّ المظلوم خ 136/2
8 - حمايت از مظلوم ... لا نصفنّ المظلوم من ظالمه خ 136/2
9 - مبارزه با ظلم و ظالم ... لاقودنّ الظّالم بخزامته خ 136/2
10 - اجراى حق در جامعه ... حتّى اءورده منهل الحقّ خ 136/2
وليس امرى وامركم واحدا خ 136/1
الف - پذيرش بيعت براى خدا ... انّى اءريدكم للّهِ خ 136/1
ب - بيعت براى منافع ... انتم تريدوننى لا نفسكم خ 136/1

و نسبت به ضرورت ويژگى ها براى حاكم اسلامى ، آگاهانه اظهار نظر مى كند كه :
آنانكه شرائط و ويژگى هاى حاكم اسلامى را ندارند.
هرگز نبايد در پُست رهبرى اسلام قرار گيرند و به عنوان رهبران جامعه اسلامى مطرحشوند.
اهمّيت شرائط و ويژگى هاى رهبرى از ديدگاه امام عليه السلام چنان والا و ارزشمند و بااهميّت است كه فلسفه حكومت اسلامى و علل پذيرش امامت را در ويژگى ها خلاصه مى كند.
در نامه 62 مى فرمايد:
وَلَكِنَّنِى آسَى اءَن يَلِيَ اءَمرَ هذِهِ الاُْمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَفُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللّهِ دُوَلا،وَعِبَادَهُ خَوَلا، وَالصَّالِحِينَ حَربا، وَالفَاسِقِينَ حِزبا، فَإِنَّ مِنهُمُ الَّذِى قَد شَرِبَ فِيكُمُالحَرَامَ، وَجُلِدَ حَدّا فِى الاِْسْلاَ مِ، وَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الاِْسْلاَ مِالرَّضَائِخُ.
فَلَو لاَ ذلِكَ مَا اءَكثَرتُ تَاءلِيبَكُم وَتَاءنِيبَكُم ، وَجَمعَكُم وَتَح رِيضَكُم ، وَلَتَرَكتُكُم إِذاءَبَيتُم وَوَنَيتُم .


لكن از اين اندوهناكم كه بيخردان ، و تبهكاران اين امّت حكومت را به دست آورند،
آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگى كشند، بانيكوكاران در جنگ ،
و با فاسقان همراه باشند،
زيرا از آنان كسى در ميان شماست كه شراب نوشيد و حد بر او جارى شد، و كسى كهاسلام را نپذيرفت امّا بناحق بخشش هايى به او عطا گرديد.
اگر اينگونه حوادث نبود شما را برنمى انگيختم ، و سرزنشتان نمى كردم ،
و شما را به گردآورى تشويق نمى نمودم ، و آنگاه كه سرباز مى زديد رهاتان مى كردم.
(56)

دوّم - طرد حاكمان دروغين
از ديدگاه امام على عليه السلام هركس شرائط و ويژگى هاى تعيين شده در وحى الهىبراى امامت و رهبرى را ندارد نمى تواند حاكم اسلامى باشد، كه در طرد معاويه در نامه10 نهج البلاغه به همين مسئله مهمّ اشاره مى فرمايد:
وَكَيفَ اءَنتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَت عَنكَ جَلاَبِيبُ مَا اءَنتَ فِيهِ مِن دُنيَا قَد تَبَهَّجَتبِزِينَتِهَا، وَخَدَعَت بِلَذَّتِهَا. دَعَتكَ فَاءَجَبتَهَا، وَقَادَتكَ فَاتَّبَعتَهَا، وَاءَمَرَتكَ فَاءَطَعتَهَا.
وَإِنَّهُ يُوشِكُ اءَن يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ يُنجِيكَ مِنهُ مِجَنُّ، فَاقعَس عَن هذَا الاَْمْرِ، وَخُذْ اءُهْبَةَالْحِسَابِ، وَشَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ، وَلاَ تُمَكِّنِ الغُوَاةَ مِن سَمعِكَ، وَإِلاتَفعَل اءُعلِمكَ مَا اءَغفَلتَ مِن نَفسِكَ، فَإِنَّكَ مُترَفٌ قَد اءَخَذَ الشَّيطَانُ مِنكَ مَاءخَذَهُ، وَبَلَغَفِيكَ اءَمَلَهُ، وَجَرَى مِنكَ مَجرَى الرُّوحِ وَالدَّمِ.
وَمَتَى كُنتُم يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ، وَوُلاَةَ اءَمرِ الاُْمَّةِ؟
بِغَيرِ قَدَمٍ سَابِقٍ، وَلاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ، وَنَعُوذُ بِاللّهِ مِن لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ. وَاءُحَذِّرُكَاءَن تَكُونَ مُتََمادِيا فِى غِرَّةِ الاُْمْنِيَّةِ، مُختَلِفَ العَلاَنِيَةِ وَالسَّرِيرَةِ.


چه خواهى كرد، آنگاه كه جامه هاى رنگين تو كنار رود؟ كه به زيبائى هاى دنيا زينتشده بود، دنيا تو را با خوشى هاى خود فريب داده ، و به دعوت آن پاسخ داده اى ،فرمانت داد و اطاعت كردى ، همانا به زودى تو را وارد ميدان خطرناكى مى كند كه هيچ سپرنگهدارنده اى نجاتت نمى دهد.
اى معاويه از اين كار دست بكش ، و آماده حساب باش ، و آماده حوادثى باش كه به سراغتو مى آيد، به گمراهان فرومايه ، گوش مسپار، اگر چنين نكنى به تو اعلام مى دارمكه در غفلت زدگى قرار گرفته اى ، همانا تو نازپرورده اى مى باشى كه شيطان برتو حكومت مى كند، و با تو به آرزوهايش مى رسد، و چون روح و خون در سراسر وجودتجريان دارد.
معاويه ! از چه زمانى شما زمامداران امّت و فرماندهان ملّت بوديد؟ نه سابقه درخشانىدر دين ، و نه شرافت والايى در خانواده داريد، پناه به خدا مى برم از گرفتار شدن بهدشمنى هاى ريشه دار، تو را مى ترسانم از اينكه بهدنبال آرزوها تلاش كنى ، و آشكار و نهانت يكساننباشد.(57)


علل طرد معاويه از حكومت اسلامى در نامه 10
1 - فرو رفته در زينت ها ... قد تبهّجت بزينتها نامه 10/1
2 - فريب خورده لذّت ها ... و خدعت بلذّتها نامه 10/1
3 - پاسخ دهنده به دعوت دنيا ... دعتك فاجبتها نامه 10/1
4 - مطيع دنيا ... وقادتك فاتّبعتها نامه 10/2
5 - غفلت زده ... ما اغفلت من نفسك نامه 10/3
6 - رفاه زده ... فانّك مترف نامه 10/3
7 - شيطان زده ... اخذ الشّيطان منك ماءخذه نامه 10/4- 3
8 - تحت تسلّط شيطان ... وبلغ فيك امله نامه 10/4
9 - عدم لياقت رهبرى ... متى كنتم ... ساسة الرّعيّة نامه 10/5
10 - عدم سابقه در اسلام ... بغير قدم سابق نامه 10/5
11 - دور از شخصيّت ... ولا شرف باسق نامه 10/5
12 - اسير آرزوها ... متماديا فى غرّة الا منيّة نامه 10/6
13 - منافق بودن ... مختلف العلانية والسّريرة نامه 10/6
14 - جنگ طلب ... وقد دعوت الى الحرب نامه 10/7
15 - كوردل ... لتعلم ايّنا المرين على قلبه نامه 10/7
16 - ناآگاه به واقعيّت ها ... و المغطّى على بصره نامه 10/8
17 - پذيرش دين با اكراه ... ودخلتم فيه مكرهين نامه 10/9
18 - خونخواهى دروغين ... ثائرا بدم عثمان نامه 10/10
19 - قاتل واقعى عثمان ... ولقد علمت حيث وقع نامه 10/10

امام على عليه السلام در طرد و نقد حكومت سه نفر گذشته نيز به ويژگى هاى حاكماسلامى توجّه دارد و رفتار و شيوه هاى حكومتى آنان را به ويژگى هاى اسلامى بررسىمى فرمايد.
- 1 نفى ويژگى ها در ابابكر
امام على عليه السلام در خطبه 3 نهج البلاغه نسبت به نفى ويژگى هاى حاكم اسلامىدر ابابكر فرمود :
اءَمَا وَاللّهِ لَقَد تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَإ نَّهُ لِيَعلَمُ اءَنَّ مَحَلِّى مِنهَا مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحَا.
يَنحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ، وَلا يَرقَى إ لَيَّ الطَّيرُ؛ فَسَدَلتُ دُونَهَا ثَوبا، وَطَوَيتُ عَنهَا كَشحا،وَطَفِقتُ اءَرتَئِى بَينَ اءَن اءَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ، اءَو اءَصبِرَ عَلَى طَخيَةٍ عَميَاءَ، يَهرَمُ فِيهَاالكَبِيرُ، وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَكدَحُ فِيهَا مُؤ مِنٌ حَتَّى يَلقَى رَبَّهُ!
فَرَاءَيتُ اءَنَّ الصَّبرَ عَلَى هَاتَا اءَحجَى ، فَصَبَرتُ وَفِى العَينِ قَذًى ، وَفِى الحَلقِشَجا، اءَرَى تُرَاثِى نَهبا، حَتَّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَاءَدلَى بِهَا إ لَى فُلانٍ بَعدَهُ.
ثم تمثلبقول الا عشى :

شَتَّانَ مَا يَومِى عَلَى كُورِهَا
وَيَومُ حَيَّانَ اءَخِى جَابِرِ
فَيَا عَجَبا!! بَينَا هُوَ يَستَقِيلُهَا فِى حَيَاتِهِ إ ذ عَقَدَهَا لاَِّخَرَ بَعدَ وَفَاتِهِ - لَشَدَّ مَاتَشَطَّرَا ضَرعَيهَا!-

آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مىدانست ، جايگاه من در حكومت اسلامى ، چون مِحوَر سنگ هاى آسياب است كه بدون آن آسيابحركت نمى كند او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است ، و مرغان دورپرواز انديشه ها به بُلَنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رِداى خلافت ، رها كرده، و دامن جمع نموده از آن كنارگيرى كردم ، و در اين انديشه بودم ، كه آيا با دست تنهابراى گرفتن حق خود بپا خيزم ؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند،صبر پيشه سازم ؟ كه پيران را فرسوده ، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامتو ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.
پس از ارزيابى درست ، صبر و بردبارى را خِرَدمندانه تر ديدم ، پس صبر كردم درحالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مىنگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!.
تااينكه خليفه اوّل ، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد.
(سپس امام مَثَلى را با شِعرى از اءَعشى عنوان كرد)
مرا با برادر جابرحيّان چه شباهتى است ؟
من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود!!
شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگاممرگ ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و ازحاصل آن بهرمند گرديدند.(58)


علل عدم لياقت ابابكر براى تصدّى رهبرى
1 - آغازگر غصب خلافت ... واللّه لقد تقمصها خ 3 / 1
2 - خيانت آگاهانه ... انه ليعلم ان محلى خ 3 / 1
3 - آغازگر انحراف ... لقد تقمَّصها خ 3 / 1

next page

back page