| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
|
سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ.
گناهى كه اندوهگينت سازد، در نزد خدا بهتر است از كار نيكى كه به خودپسنديت وادارد.
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوْءَتِهِ، وَ شَجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ اءَنَفَتِهِ، وَعِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ.
مقام و مرتبت هركس به قدر همت اوست و صدق او به قدر جوانمردى اوست و شجاعتش به قدرحميّت اوست و عفّت او به قدر غيرت اوست .
الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ، وَالْحَزْمُ بِإِجالَةِ الرَّاءْيِ، وَالرَّاءْيُ بِتَحْصِينِ الْاءَسْرَارِ.
پيروزى به دورانديشى است و دورانديشى به جولان انديشه و انديشه به نگاه داشتن اسراراست .
احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إِذا جاعَ، وَاللَّئِيمِ إِذا شَبِعَ.
از تعرض كريمان ، چون گرسنه شوند و از تعرض فرومايگان ، چون سير شوند، حذر كنيد.
قُلُوبُ الرِّجالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَاءَلَّفَها اءَقْبَلَتْ عَلَيْهِ.
دلهاى مردان رمنده است ، هر كه آنها را به دست آورد، به او روى نهند.
عَيْبُكَ مَسْتُورٌ ما اءَسْعَدَكَ جَدُّكَ.
عيب تو پوشيده است تا بخت مساعد توست .
اءَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ اءَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَةِ.
سزاوارترين مردم به عفو تواناترين آنهاست به عقوبت .
السَّخاءُ ما كانَ ابْتِداءً، فَاءَمّا ما كانَ عَنْ مَسْاءَلَةٍ فَحَياءٌ وَ تَذَمُّمٌ.
سخاوت هنگامى است كه بخشش بدون سؤ ال بود و پس از سؤال يا از شرم است و يا از بيم بدگويى مردم .
لا غِنى كَالْعَقْلِ، وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لا مِيراثَ كَالْاءَدَبِ، وَ لا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.
هيچ بى نيازيى چون عقل و هيچ بينوايى چون جهل و هيچ ميراثى چون ادب و هيچ پشتيبانى چونراءى زدن با ديگران نباشد.
الصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عَلى ما تَكْرَهُ، وَ صَبْرٌ عَمّا تُحِبُّ.
صبر بر دو گونه است : يكى صبر در آنچه آن را ناخوش مى دارى و يكى صبر از آنچهدوستش مى دارى .
الْغِنى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَالْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ.
توانگرى در غربت ، وطن است و فقر در وطن ، غربت است .
الْقَناعَةُ مالٌ لا يَنْفَدُ. قال الرضى : وَ قَدْ رُوِىٍَّ هذَا الْكَلامُ عَنِ النَّبىٍِّّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
قناعت ثروتى است كه از ميان نرود. اين سخن از پيامبر (ص ) هم روايت شده است .
الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَواتِ.
ثروت اصل و مايه شهوتهاست .
مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ.
آنكه تو را از چيزى بر حذر مى دارد، همانند كسى است كه تو را مژده اى مى رساند.
اللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.
زبان ، درنده اى است كه اگر به خود واگذارندش ، بگزد.
الْمَرْاءَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ.
زن كژدمى است كه گزيدنش شيرين است .
إ ظِذا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِاءَحْسَنَ مِنْها، وَ إِذا اءُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكافِئْها بِما يُرْبِي عَلَيْها،وَ الْفَضْلُ مَعَ ذلِكَ لِلْبادِئ .
چون تو را درود گفتند، در پاسخ ، درودى بهتر گوى و چون دستى از سر احسان به سوى تودراز شد، به احسانى بيشتر، پاداشش ده و فضيلت از آن كسى است كه آغاز كرده است .
الشَّفِيعُ جَناحُ الطّالِبِ.
شفاعت كننده ، براى كسى كه طالب چيزى است ، چونانبال است براى پرنده .
اءَهْلُ الدُّنْيا كَرَكْبٍ يُسارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيامٌ.
مردم دنيا چون كاروانيانى هستند كه مى برندشان و آنها در خواب اند.
فَقْدُ الْاءَحِبَّةِ غُرْبَةٌ.
فقدان دوستان به مثابه غربت است .
فَوْتُ الْحاجَةِ اءَهْوَنُ مِنْ طَلَبِها إِلى غَيْرِ اءَهْلِها.
از دست شدن حاجت ، آسانتر است از خواستن آن از نااهلان .
لا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطاءِ الْقَلِيلِ، فَإِنَّ الْحِرْمانَ اءَقَلُّ مِنْهُ.
از بخشش اندك شرمنده مباش ، زيرا نوميد ساختن ، اندكتر از آن است .
الْعَفافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى .
پاكدامنى ، زيور بينوايى است و سپاسگزارى ، آرايش توانگرى است .
إِذا لَمْ يَكُنْ ما تُرِيدُ فَلا تُبَلْ كَيْفَ كُنْتَ.
اگر آنچه مى خواستى ميسرت نشد، به هر حال كه هستى ، قانع باش .
لا يُرَى الْجاهِلُ إِلا مُفْرِطا اءَوْ مُفَرِّطا.
جاهل ديده نشود مگر در افراط يا تفريط.
إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ.
چون عقل به كمال باشد، سخن اندك گردد.
الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْاءَبْدانَ، وَ يُجَدِّدُ الْآمالَ، وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ، وَ يُباعِدُ الْاءُمْنِيَّةَ، مَنْ ظَفِرَ بِهِنَصِبَ، وَ مَنْ فاتَهُ تَعِبَ.
روزگار بدنها را فرسوده سازد و آرزوها را تازه گرداند و مرگ را نزديك و اميدها را دور كند.هر كه بر آن ظفر يابد به رنج افتد و هر كه از دستش بدهد، سختى كشد.
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَامَا فَعَلَيْهِ اءَنْ يَبْدَاءَ بِتَعْلِيمِْ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تَاءْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَاءْدِيبِهِ بِلِسانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اءَحَقُّ بِالْإِجْلالِ مِنْمُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.
هر كه خود را پيشواى مردم خواهد، بايد كه پيش از ادب كردن ديگران به ادب كردن خودپردازد و بايد كه ادب كردن ديگران به كردار باشد، نه به گفتار. كسى كه آموزگار و ادبكننده خويش است ، سزاوارتر به تعظيم است ، از آنكه آموزگار و ادب كننده مردم است .
نَفَسُ الْمَرْءِ خُطاهُ إِلى اءَجَلِهِ.
نفسهاى آدمى ، گامهاى اوست به سوى مرگ .
كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ.
هر چه شمردنى است به پايان رسد و، هر چه چشم به راه آن هستى ، فرا مى رسد.
إِنَّ الْاءُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتِ اعْتُبِرَ آخِرُها بِاءَوَّلِها.
چون كارها به هم شبيه گردند آخرشان را به اولشان قياس كن .
ْمُؤْمِنِينَ ع وَ قالَ: فَاءَشْهَدُ لَقَدْ رَاءَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَواقِفِهِ وَ قَدْ اءَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَقائِمٌ فِي مِحْرابِهِ، قابِضٌ عَلى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ، وَ يَبْكِي بُكاءَ الْحَزِينِ، وَيَقُولُ:
| يا دُنْيا يا دُنْيا، إِلَيْكِ عَنِّي ، اءَبِي تَعَرَّضْتِ؟ اءَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ؟ لا حانَ حِينُكِ، هَيْهاتَ! غُرِّيغَيْرِي ، لا حاجَةَ لِي فِيكِ، قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاثا لا رَجْعَةَ فِيها، فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ، وَ خَطَرُكِيَسِيرٌ، وَ اءَمَلُكِ حَقِيرٌ، آهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ.
در خبر آمده است كه چون ضرار بن ضمرة الضّبابى برمعاويهداخل شد، معاويه او را از اميرالمؤ منين (ع ) پرسيد. ضرار گفت شهادتمى دهم كه او را در جايىكه عبادت مى كرد ديدم .شب پرده برافكنده بود و اودر محراب خود ايستاده بود. محاسن خود رابه دست گرفته ، چون مار گزيده بهخود مى پيچيد و چون اندوهگينان مى گريست و مى گفت :
| اى دنيا، اى دنيا، از من دور شو. آيا خود را به من مى نمايانى يا به من مشتاق شده اى هنگامفريبت نزديك مباد. هيهات ديگرى را بفريب ، مرا به تو نيازى نيست . تو را سه طلاق گفته امكه ديگر در آن بازگشتى نباشد. زندگيت كوتاه است و آرزويت حقير است . آه ، از اندك بودنراه توشه و درازى راه و دورى سفر و سختى منزلگاه .
وَ مِنْ كَلاَمٍ لَهُ ع لِلسَّائِلِ الشّامِيِّ لَمّا سَاءَلَهُ: اءَكانَ مَسِيرُنا إِلَى الشّامِ بِقَضاءٍمِنَ اللَّهِ وَقَدَرٍ؟ بَعْدَ كَلامٍ طَوِيلٍ هَذا مُخْتارُهُ:
| وَيْحَكَ! لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضاءً لازِما وَ قَدَرا حاتِما، لَوْ كانَ ذلِكَ كَذلِكَ لَبَطَلَ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ،وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ، إِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ اءَمَرَ عِبادَهُ تَخْيِيرا، وَ نَهاهُمْ تَحْذِيرا، وَ كَلَّفَيَسِيرا، وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيرا، وَ اءَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيرا، وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوبا، وَ لَمْ يُطَعْمُكْرِها، وَ لَمْ يُرْسِلِ الْاءَنْبِياءَ لَعِبا، وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبادِ عَبَثا، وَ لا خَلَقَ السَّماواتِوَ الْاءَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُما بَاطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا، فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ.
هنگامى كه كسى از او پرسيد آيا رفتن ما به شام ، قضا و قدر خداوند استپاسخى درازفرمود كه گزيده اش چنين است :
| واى بر تو، گويا به قضاى لازم و قدر حتمى گمان مى برى اگر چنين باشد ديگر ثواب وعقاب باطل شود و وعد و وعيد ساقط گردد. خداوند بندگانش را امر كرده با اختيار و نهى كردهتا بترسند. آنان را به آسان مكلف ساخته و به دشوار مكلّف نساخته . در برابرعمل اندك ، پاداشهاى بسيار داده است . نبايد مغلوبش پندارند و نافرمانيش كنند و نبايد از روىاكراه اطاعتش نمايند. او پيامبران را به بازيچه نفرستاد و، بعبث ، كتابهاى آسمانى رانازل ننمود و آسمان و زمين را و آنچه ميان آنهاست بهباطل نيافريده . (اين گمان كسانى است كه كافر شده اند و واى بر كسانى كه كافر شدهاند از آتش .)(2)
خُذِ الْحِكْمَةَ اءَنّى كانَتْ، فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّىتَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَواحِبِها فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ.
حكمت را در هر جا كه باشفراگير كه گاه در سينه منافق باشد و در آنجا آرام نگيرد تا بيرونآيد و، با همانندان خود در سينه مؤ من جاى گيرد.
وَ قَالَ ع فى مَثَلِ ذلِكَ:
| الْحِكْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ اءَهْلِ النِّفاقِ.
حكمت گمشده مؤ من است . پس حكمت را فراگير، هر چند، از زبان منافقان باشد.
قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ ما يُحْسِنُهُ. قال الرضي : و هذه الْكَلِمَةُ الَّتِي لا تُصابُ لَها قِيمَةُ، وَ لا تُوزَنُ بِها حِكْمَةُ وَ لا تُقْرَنُ إ لَيْها كَلِمَةُ.
ارزش هر كس چيزى است كه نيكويش مى داند. رضى گويد: اين سخن را بها نتوان كرد كه هيچ سخن حكمت آميزى همسنگ آن نيست و هيچ كلامى قرين آن نتواندبود.
اءُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْها آباطَ الْإِبِلِ لَكانَتْ لِذلِكَ اءَهْلاً: لا يَرْجُوَنَّ اءَحَدٌ مِنْكُمْ إِلارَبَّهُ، وَ لا يَخافَنَّ إِلا ذَنْبَهُ، وَ لا يَسْتَحِيَنَّ اءَحَدٌ مِنْكُمْ إِذا سُئِلَ عَمّا لا يَعْلَمُ اءَنْ يَقُولَ لا اءَعْلَمُ،وَ لا يَسْتَحِيَنَّ اءَحَدٌ إِذا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ اءَنْ يَتَعَلَّمَهُ، وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَالْإِيمانِ كَالرَّاءْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لا رَاءْسَ مَعَهُ، وَ لا فِي إِيمانٍ لا صَبْرَ مَعَهُ.
شما را به پنج چيز وصيت مى كنم كه براى به دست آوردن آنها اگر بر شتر سوار شويد وتند بتازيد، شايسته است هيچ يك از شما جز به پروردگار خود اميد نبندد و از چيزى جز گناهخود نترسد و اگر چيزى كه از او پرسند كه نداند از گفتن (نمى دانم ) شرمنده نباشد و ازآموختن چيزى كه نمى داند، ننگ نداشته باشد. بر شما باد به شكيبايى ، زيرا شكيبايى نسبتبه ايمان چون سر است نسبت به بدن ، در بدنى كه سر نباشد، خيرى نيست . همچنين است درايمانى كه با شكيبايى تواءم نباشد.
لِرَجُلٍ اءَفْرَطَ فِي الثَّناءِ عَلَيْهِ، وَ كانَ لَهُ مُتَّهِما: اءَنَا دُونَ ما تَقُولُ وَ فَوْقَ ما فِي نَفْسِكَ.
به مردى كه در ستايش او افراط مى كرد و او مى دانست كه دلش با زبانش يكىنيست چنينفرمود:
| من فروترم از آنچه مى گويى و فراترم از آنچه دردل دارى .
بَقِيَّةُ السَّيْفِ اءَبْقَى عَدَدا وَ اءَكْثَرُ وَلَدا.
آنان كه از شمشير مى رهند، بيش از ديگران بمانند و صاحب فرزندان بيشترى شوند.
مَنْ تَرَكَ قَوْلَ (لا اءَدْرِي ) اءُصِيبَتْ مَقاتِلُهُ.
هر كه از گفتن (نمى دانم ) سر باز زند به هلاكت رسد.
رَاءْيُ الشَّيْخِ اءَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلامِ. وَرُوِيَ: مِنْ مَشْهَدِ الْغُلامِ.
تدبير پير را از دلاورى جوان دوست تر دارم . در روايت ديگراز حضور جوان .
عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الاِسْتِغْفارُ!
در شگفتم از كسى كه از رحمت خداوند نوميد مى شود وحال آنكه ، توان آمرزش خواستنش هست .
وَ حَكى عنْهُ اءَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ الْباقِرِ ع اءَنَّهُ قَالَ:
| كانَ فِي الْاءَرْضِ اءَمانانِ مِنْ عَذابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ اءَحَدُهُما فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوابِهِ. اءَمَّا الْاءَمانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ اءَمّا الْاءَمانُ الْباقِي فَالاسْتِغْفَارُ، قالَ اللَّهُتَعالَى : وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ اءَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ. قال الرضى : و هذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط.
ابو جعفر، امام محمد باقر (ع ) از آن حضرت حكايت كند كه فرمود:
| بر روى زمين مردم را از عذاب خدا، دو چيز مايه امان بود يكى از آن دو برداشته شد و ديگرىبرجاست آنرا بگيريد و بدان تمسك جوييد. آن امان كه برداشته شد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بود. و آن امان كه برجاى ماند،استغفار است . خداى تعالى فرمايد (تا آنگاه كه تو در ميانشان هستى ، خدا عذابشان نكند و تاآنگاه كه از خدا آمرزش مى طلبند خدا عذابشان نخواهد كرد)(3) سيد رضى گويد : امام (ع ) اين معنى را چه نيكو بيرون كشيده اند و استنباط كرده اند.
مَنْ اءَصْلَحَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ اءَصْلَحَ اللَّهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ، وَ مَنْ اءَصْلَحَ اءَمْرَآخِرَتِهِ اءَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ اءَمْرَ دُنْياهُ، وَ مَنْ كانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ كانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حافِظٌ.
هر كه رابطه ميان خود و خدا را نيكو سازد، خداوند نيز، رابطه او را با مردم نيكو سازد. و هركه كار آخرت خود را به صلاح آورد، خداوند، كار دنيايش را به صلاح آورد و هر كه اندرزدهنده خود باشد از سوى خدا براى او نگهبانى بود.
الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَ لَمْيُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ.
فقيه كامل كسى است كه مردم را نه از آمرزش خداوند نوميد گرداند و، نه از رحمت حق ماءيوسشانسازد، نه از مكر خدا ايمنى دهد.
اءوْضَعُ الْعِلْمِ ما وَقَفَ عَلَى اللَّسانِ، وَ اءَرْفَعُهُ ما ظَهَرَ فِى الْجَوارِحِ و الْاءَرْكانِ.
بى قدرترين علمها، علمى است كه بر سر زبان باشد و ارجمندترين علمها، علمى است كه براعضا و اركان آدمى آشكار شود.
إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَما تَمَلُّ الْاءَبْدانُ، فَابْتَغُوا لَها طَرائِفَ الْحِكْمَةِ.
اين دلها هم ملول مى شوند، آنسان ، كه تن ها ملول مى شوند. پس براى شادمان ساختنشانسخنان نغز و حكمت آميز بجوييد.
لا يَقُولَنَّ اءَحَدُكُمْ (اللَّهُمَّ إِنِّي اءَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ) لِاءَنَّهُ لَيْسَ اءَحَدٌ إِلا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَىفِتْنَةٍ، وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ يَقُولُ: وَاعْلَمُوا اءَنَّما اءَمْوالُكُمْ وَ اءَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَى ذلِكَ اءَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْاءَمْوالِ وَ الْاءَوْلادِلِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ، وَ إِنْ كانَ سُبْحانَهُ اءَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ اءَنْفُسِهِمْ، وَلَكِنْ لِتَظْهَرَ الْاءَفْعالُ الَّتِي بِها يُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ، لِاءَنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّكُورَ وَيَكْرَهُ الْإِناثَ، وَ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَ الْمالِ وَ يَكْرَهُ انْثِلامَ الْحالِ. قال الرضى : وَ هذا مِنْ غَرِيبِ ما سُمِعَ مِنْهُ فِي التَّفْسِيرِ.
كسى از شما نگويد كه خداوندا پناه مى برم به تو از آزمايش . زيرا هيچكس نيست مگر آنكه ،به نحوى به آزمايش گرفتار است ، ولى اگر كسى خواهد كه به خدا پناه جويد، از اوبخواهد كه از آزمايشهاى گمراه كننده اش پناه دهد. خداى سبحان مى فرمايد (بدانيد كه داراييهاو فرزندان شما وسيله آزمايش شمايند)(4) معنى آن است كه خداوند بندگانش را بهاموال و اولاد مى آزمايد تا معلوم دارد كه چه كسى به روزى او ناخشنود است و چه كسى خشنود.هر چند، خداوند به آنها از خود آنها آگاهتر است ، ولى براى آن است كه كارهاى مستحق ثواب رااز كارهايى كه درخور عقاب است معلوم دارد، زيرا برخى فرزند پسر را دوست دارند و آنان رااز دختر خوش نيايد. بعضى بارورساختن مال را مى پسندند و از كاهش آن ناخشنودند. سيد رضى گويد : و اين تفسيرى عجيب است كه از آن حضرت شنيده شده .
وَ سُئِلَ عَنِ الْخَيْرِ ما هُوَ؟ فَقالَ:
| لَيْسَ الْخَيْرُ اءَنْ يَكْثُرَ مالُكَ وَ وَلَدُكَ وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ اءَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ، وَ اءَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ، وَاءَنْ تُباهِيَ النّاسَ بِعِبادَةِ رَبِّكَ، فَإِنْ اءَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ، وَ إِنْ اءَسَاءْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ، وَلا خَيْرَ فِي الدُّنْيا إِلا لِرَجُلَيْنِ، رَجُلٍ اءَذْنَبَ ذُنُوبا فَهُوَ يَتَدارَكُها بِالتَّوْبَةِ؛ وَ رَجُلٍ يُسارِعُفِي الْخَيْراتِ، لا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى ، وَ كَيْفَ يَقِلُّ مَا يُتَقَبَّلُ؟
هنگامى كه از او پرسيدند كه خير چيست ؟ چنين فرمود:
| خير آن نيست كه مالت فراوان يا فرزندانت بسيار باشند، بلكه خير آن است كه علمت افزون وبردباريت بسيار باشد و اگر بر مردم مى بالى ، باليدنت به پرستش پروردگارت بود.پس اگر نيكى كنى ، خداى را سپاس گويى و اگر بدى كنى ، از او آمرزش خواهى . در اينجهان خيرى نيست ، مگر براى دو كس كسى كه گناهى مى كند و به توبه جبرانش مى نمايد وكسى كه براى كارهاى خير مى شتابد. عملى كه با تقوا تواءم باشد، اندك نيست ، پس چگونهعملى كه به درگاه خداوند مقبول افتاده ، اندك باشد.
إِنَّ اءَوْلَى النَّاسِ بِالْاءَنْبِيَاءِ اءَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ. ثُمَّ تَلاَ (ع ): إِنَّ اءَوْلَى النّ اسِ بِإِبْر اهِيمَ لَلَّذِينَ اَّتبَعُوهُ وَ ه ذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ اءَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْقَرُبَتْ قَرَابَتُهُ
نزديكترين مردم به پيامبران كسانى هستند كه به آنچه آورده اند داناتر باشند. سپس اين آيهرا تلاوت نمود. (نزديكترين كسان به ابراهيم همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤ منان هستند.)(5) سپس حضرت عليه السلام فرمود: دوست محمد (ص ) كسى است كه خدا را اطاعت كند، هر چند به نسب از او دور باشد و دشمن محمد(ص ) كسى است كه خدا را اطاعت نكند هرچند، خويشاوند نزديك او بود.
وَ قَدْ سَمِعَ ع رَجُلاً مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَاءُ فَقَالَ:
| نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلاَةٍ فِي شَكِّ
وقتى شنيد كه يكى از حروريه (6) نماز شب مى گزارد و قرآن مى خواند چنينفرمود:
| خوابى كه با يقين همراه باشد، بهتر است از نماز گزاردن با شك .
اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لاَ عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ
هرگاه خبرى شنيديد آن را نيك بفهميد و در آن بينديشيد، نه اينكه بشنويد ونقل كنيد. زيرا نقل كنندگان علم بسيارند ولى ، انديشه كنندگان در آن اندك اند.
وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلاً يَقُولُ: إِنّا لِلّ هِ وَ إِنّا إِلَيْهِ ر اجِعُونَ فَقَالَ:
| إِنَّ قَوْلَنَا (إِنّا لِلّهِ) إِقْرَارٌ عَلَى اءَنْفُسِنَا بِالْمُلْكِ وَ قَوْلَنَا وَ (إِنّا إِلَيْهِ ر اجِعُونَ)إِقْرَارٌ عَلَى اءَنْفُسِنَا بِالْهُلْكِ
بر مردم روزگارى مى آيد كه مقرّب نبود، مگر سخن چين و خوش طبع ، به شمار نيايد، مگرتبهكار، و مردم منصف را ناتوان خوانند و صدقه را غرامت شمارند و صله رحم را منت نهادن وعبادت را برترى فروختن بر مردم . در اين حال ، حكومت ، با مشورت زنان بود و امارت از آنخردان و تدبير كارها به دست خواجگان .
شنيد كه كسى مى گويد انّا لله و انّا اليه راجعون . فرمود:
| وقتى كه مى گوييم (انّا لله ...) ما از آن خداييم به فرمانروايى و پادشاهى او اعتراف كردهايم و چون مى گوييم (انا اليه راجعون ) به سوى او باز مى گرديم ، به هلاكت و از ميانرفتن خود اعتراف مى كنيم .
وَ قَدْ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِي وَجْهِهِ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ اءَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي ، وَ اءَنَا اءَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ، اللَّهُمَّاجْعَلْنَا خَيْرا مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لاَ يَعْلَمُونَ.
هنگامى كه كسى او را روياروى مى ستود، چنين فرمود:
| بار خدايا، تو از من به خودم داناترى و من خود را بهتر از ايشان مى شناسم . بار خدايا، مرابهتر از آن دار كه اينان مى پندارند و گناهانى را كه اينان نمى دانند، براى من بيامرز.
| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
| |