بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شیعه پاسخ می گوید, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - شيعه پاسخ مي گويد
     002 - شيعه پاسخ مي گويد
     003 - شيعه پاسخ مي گويد
     004 - شيعه پاسخ مي گويد
     005 - شيعه پاسخ مي گويد
     006 - شيعه پاسخ مي گويد
     007 - شيعه پاسخ مي گويد
     008 - شيعه پاسخ مي گويد
     009 - شيعه پاسخ مي گويد
     010 - شيعه پاسخ مي گويد
     011 - شيعه پاسخ مي گويد
     012 - شيعه پاسخ مي گويد
     013 - شيعه پاسخ مي گويد
     FEHREST - شيعه پاسخ مي گويد- فهرست
     SHIA - شيعه پاسخ مي گويد
 

 

 
 

 

 

جالب اين كه آيه فوق مى گويد، تابعين در صورتى اهل نجاتند كه در نيكى ها از صحابه پيروى كنند (نه در بدى ها) و مفهومش اين مى شود كه بهشت براى صحابه تضمين شده است، آيا مفهوم اين سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟!

آيا پيامبرى كه براى هدايت و اصلاح مردم آمده، ممكن است ياران خود را استثنا كند و گناه آنها را ناديده بگيرد، در حالى كه قرآن درباره زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه از نزديكترين صحابه بودند مى گويد: اگر گناه كنيد مجازات شما دو چندان است.(1)

نكته قابل توجّه اين كه هرگونه ابهامى در اين آيه باشد، آيه 29 سوره فتح آن را برطرف مى كند، زيرا صفات ياران راستين پيامبر(صلى الله عليه وآله)را چنين شرح مى دهد:

«(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلا مِّنَ اللهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ); آنها در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند، آنها را پيوسته در حال سجود و ركوع مى بينى، در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند، آثار سجده در صورتشان نمايان است».

آيا كسانى كه آتش جنگ جمل و صفّين را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوريدند و ده ها هزار نفر از مسلمانان را به كشتن دادند، مصداق اين صفات هفت گانه بودند؟ آيا در ميان خود مهربان بودند؟


1. سوره احزاب، آيه 30 .

[61]

آيا شدّت عمل آنها در برابر كفّار بود يا در برابر مسلمين؟!

خداوند در ذيل همين آيه، جمله اى بيان فرموده كه مقصد و مقصود را روشن تر مى سازد، مى فرمايد: «(وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً); خداوند به كسانى از آنها (ياران پيامبر) كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است».(1)

بنابراين وعده مغفرت و اجر عظيم فقط براى كسانى است كه داراى ايمان و عمل صالح باشند و لا غير. آيا كسانى كه كشتار مسلمين را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند يا بيت المال را در عهد عثمان حيف و ميل كردند، داراى عمل صالح بودند؟

جالب اين كه خداوند پيغمبران بزرگ خود را به خاطر يك ترك أولى مورد مؤاخذه قرار داد; آدم را به سبب يك ترك أولى از بهشت بيرون فرستاد.

يونس را به دليل ترك أولى مدّتى در شكم ماهى، در ظلمات ثلاث زندانى كرد.

نوح را به علّت شفاعت براى فرزند گنهكارش مورد مؤاخذه قرار داد; آيا باور كردنى است كه صحابه پيامبر اسلام را از اين قانون مستثنا كند.

 


1. سوره فتح، آيه 29 .

[62]

6ـ آيا همه صحابه بدون استثنا عادل بودند؟

همان گونه كه گفتيم غالب برادران اهل سنّت مى گويند، همه صحابه يعنى كسانى كه در عصر پيامبر بودند يا آن حضرت را درك كردند و قسمتى از زمان را با آن حضرت بودند، بدون هيچ استثنايى داراى مقام عدالت بودند و قرآن گواه بر اين معناست.

متأسّفانه اين برادران بعضى از آيات قرآن را كه به سود آنهاست پذيرفته و بقيّه آيات را به فراموشى سپرده اند. آياتى كه استثناهايى براى اين مطلب ارائه مى دهد، (مى دانيم همه عمومات معمولا استثناهايى دارد).

ما عرض مى كنيم :

اين چه عدالتى است كه قرآن مجيد بارها خلاف آن را بيان كرده است، از جمله در آيه 155 سوره آل عمران مى خوانيم : (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمْ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ). آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ اُحد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را در مقابل دشمن تنها رها كردند. آيه مى گويد: «كسانى كه در روز روبه رو شدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ اُحد) فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افكند. خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است».

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز، گروهى فرار

[63]

كردند و در تواريخ عدد اين گروه بسيار زياد ذكر شده است و جالب اين كه مى گويد شيطان بر آنها غلبه كرد و غلبه شيطان هم به سبب گناهانى بود كه مرتكب شده بودند، پس گناهان پيشين باعث گناه بزرگ فرار از زحف يعنى پشت كردن به ميدان و دشمن شد، گرچه ذيل آيه مى گويد كه خداوند آنها را بخشيد، ولى بخشش پروردگار به سبب پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مفهومش اين نيست كه آنها عادل بودند و مرتكب گناه نشدند، بلكه با صراحت قرآن مى گويد آنها مرتكب گناهان متعدّدى شدند.

* * *

اين چه عدالتى است كه قرآن مجيد در آيه 6 سوره حجرات بعضى را به عنوان «فاسق» معرّفى كرده است : «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَة فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ) ; اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد».

در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) او را با گروهى براى جمع آورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت اين ها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كرده اند.

گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كردند و آماده پيكار با آن

[64]

طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را به خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازيد و ضربه اى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد.

اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام و وليد، امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرض كرد.

وليد از صحابه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را درك كرد و در خدمت پيغمبر بود. قرآن در اين جا او را فاسق مى داند، آيا با عدالت همه صحابه سازگار است؟

* * *

اين چه عدالتى است كه بعضى از صحابه به هنگام تقسيم زكات به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اعتراض كردند. قرآن مجيد اعتراض آنها را در آيه 58 سوره توبه نقل كرده است : «(وَمِنْهُمْ مَّنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَّمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ); در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده مى گيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مى شوند و اگر داده نشود، خشم مى گيرند». آيا اين گونه افراد عادلند؟

* * *

[65]

اين چه عدالتى است كه قرآن مجيد درباره جنگ احزاب مطابق آيه 12 و 13 سوره احزاب مى فرمايد: گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در آن جنگ شركت داشتند، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را به فريب كارى متّهم ساختند و گفتند: «(مَا وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً); خدا و پيغمبرش جز وعده هاى دروغين به ما ندادند!»، بعضى از آنها فكر مى كردند كه در اين جنگ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)شكست مى خورد و آنها احتمالا كشته مى شوند و اسلام پايان مى گيرد، و يا از رواياتى كه شيعه و اهل سنّت نقل كرده اند استفاده مى شود پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به هنگام كندن خندق در داستان معروف پيدا شدن سنگ و شكستن آن سنگ به وسيله ايشان، زمانى كه وعده فتح شام و ايران و يمن را به آنها داد گروهى همه اينها را به استهزا گرفتند.

آيا اين ها از اصحاب نبودند؟

و از آن عجيب تر اين كه در آيه بعد مى فرمايد: «گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اين جا جاى توقّف شما نيست به خانه هاى خود بازگرديد ; (وَإِذْ قَالَتْ طَّائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».

و باز گروهى خدمت پيغمبر آمده و براى فرار از ميدان احزاب عذر تراشى مى كردند كه قرآن در همين آيه مى گويد: «(وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ النَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِىَ بِعَوْرَة إِنْ يُرِيدُونَ إِلاَّ

[66]

فِرَاراً) ; گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانه هايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ مى گفتند، خانه هاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مى خواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم.

* * *

از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از سوى بعضى از صحابه است كه در آيه 161 سوره آل عمران منعكس است. قرآن مى گويد: «(وَمَا كَانَ لِنَبِىّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْس مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ); ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند روز رستاخيز آن چه را در آن خيانت كرده با خود به صحنه محشر مى آورد، سپس به هر كس آن چه كسب كرده، داده مى شود و به آنها ستم نخواهد شد»، يعنى اگر مجازاتى مى بينند محصول اعمال خود آنهاست.

دو شأن نزول براى اين آيه گفته اند: بعضى گفته اند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرموده بود از آن جا تكان نخوريد سنگر خود را رها كرده و براى

[67]

جمع آورى غنايم حركت كردند و بدتر از اين عمل، گفتار آنها بود كه مى گفتند مى ترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم رعايت حال ما را نكند (تعبير به جمله اى كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد).

شأن نزول ديگرى كه «ابن كثير» و «طبرى» ذيل همين آيه در تفسير خود آورده اند، اين است كه : پارچه سرخ رنگ گرانبهايى بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را به خيانت متّهم كردند و چيزى نگذشت پيدا شد و معلوم شد يكى از افراد لشكر آن را برداشته بود.

آيا همه اين نسبت هاى ناروا به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با عدالت مى سازد؟ اگر وجدان خود را قاضى كنيم، آيا مى پذيريم كه اين گونه اشخاص عادل بودند و پاك و پاكيزه، و هيچ كس حق ندارد نقدى به كارهاى آنها بكند؟

انكار نمى كنيم كه اكثر اصحاب و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) افراد وارسته و پاكى بودند، ولى اين كه ما يك حكم كلّى كنيم و همه را با آب تقوا و عدالت شستشو دهيم و حقّ هرگونه انتقاد را نسبت به اعمال آن ها از همه كس بگيريم، واقعاً بسيار حيرت انگيز است.

* * *

اين چه عدالتى است كه يكى از افرادى كه ظاهراً جزء صحابه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است، (منظورمان معاويه است) به خود اجازه مى دهد به صحابه والا مقامى همچو على(عليه السلام)، سال ها سبّ و لعن كند

[68]

و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، اين برنامه را اجرا كنند. به دو حديث زير توجّه كنيد:

1ـ در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهل سنّت است مى خوانيم : «معاويه» به «سعد بن ابىوقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن ابى طالب(عليه السلام)) خوددارى مى كنى؟ گفت : من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروت هاى عظيم دنيا براى من مهم تر است و به اين دليل به خود اجازه نمى دهم آن حضرت را سب كنم.(1)

2ـ در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهل سنّت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين مى خوانيم: هنگامى كه حسن بن على(عليه السلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على(عليه السلام)را بر منبر رسول الله(صلى الله عليه وآله) سبّ و لعن كند! به معاويه گفتند: «سعد بن ابىوقاص» در مسجد حضور دارد و ما فكر نمى كنيم اين كار تو را تحمّل كند، ممكن است عكس العمل شديدى از خود نشان دهد، كسى را بفرست و رأى او را جويا شو. معاويه كسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنين كارى كنى، من از مسجد پيغمبر بيرون مى روم


1 . صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابه و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60 (آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً... و آيه مباهله).

[69]

و ديگر هرگز به مسجد رسول الله(صلى الله عليه وآله) نخواهم آمد.

معاويه بعد از شنيدن اين پيام و عكس العمل، از لعن على(عليه السلام)خوددارى كرد، تا زمانى كه سعد از دنيا رفت. بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على(عليه السلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند; آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «امّ سلمه» همسر پيغمبر(صلى الله عليه وآله)رسيد. نامه اى به معاويه نوشت كه شما خدا و پيامبر را در منابر سب مى كنيد! مگر شما نمى گوييد لعن بر على بن ابى طالب و من أحبّه ; يعنى هر كسى على را دوست دارد، من گواهى مى دهم كه خدا على را دوست مى دارد، رسول خدا على را دوست مى دارد، پس در واقع لعن خدا و پيغمبر(صلى الله عليه وآله)مى كنيد. معاويه نامه امّ سلمه را خواند ولى اعتنايى به سخنان او نكرد.(1)

آيا اين اعمال زشت با عدالت سازگار است؟ هيچ انسان عاقل يا عادلى به خود چنين اجازه اى مى دهد كه چنين شخصيّت والا مقامى را، آن هم به آن صورت وحشتناك و گسترده سبّ و لعن كند.

شاعر عرب مى گويد:

اعلى المنابر تعلنون بسبّه *** و بسيفه نصبت لكم أعوادها؟!


1 . العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهرالمطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.

[70]

«آيا بر فراز منبرها سبّ و لعن آن حضرت مى كنيد، در حالى كه به بركت شمشير او اين منابر برپا شد!».

 

7ـ اصناف ياران پيامبر

(صلى الله عليه وآله)صحابه رسول خدا را ـ به گواهى آيات قرآن مجيد ـ مى توان به پنج گروه عمده تقسيم كرد:

1ـ پاكان و صالحان: آنها گروه هاى مؤمن و با اخلاص بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچ گونه ايثار و فداكارى در راه خدا و اعتلاى كلمه اسلام كوتاهى نمى كردند. همان گروهى كه در آيه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ).

2ـ مؤمنان خطاكار: همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آنها مى رود، و در آيه 102 سوره توبه به دنبال گروه اوّل به آنها اشاره شده است: (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ).

3ـ افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد كه در سوره

[71]

حجرات آيه 6 به آنها اشاره شده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا)، كه مصداق آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت ذكر شده است.

4ـ مسلمانان ظاهرى: آنها كه ادّعاى اسلام داشتند ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود، كه در آيه 14 سوره حجرات به آنها اشاره شده است: (قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ).

5ـ منافقان: افرادى كه با روح نفاق در لابه لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند كه در همان سوره توبه به دنبال اشاره به گروه مؤمنان صالح، كه در آيه 101 به آنها اشاره شده است: (وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِّنَ الاَْعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ).

بى شك همه اينها پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسيارى از آنها در غزوات شركت داشتند و هر تعريفى براى صحابه كنيم بر همه اين گروه هاى پنجگانه تطبيق مى شود، آيا مى توان همه را اهل بهشت و پاك دانست؟

آيا با صراحت آيات قرآنى، جاى اين نيست كه راه اعتدال را در پيش گيريم و صحابه را به گروه هاى پنجگانه قرآنى تقسيم كنيم، به نيكان و پاكان آنها نهايت احترام را بگذاريم و هر يك از گروه هاى

[72]

ديگر را در جايگاه شايسته آنها بنشانيم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهيزيم؟ (از روى انصاف داورى كنيد).

 

8ـ شهادت تاريخ

اعتقاد به قداست عموم صحابه مشكلات زيادى براى طرفداران اين عقيده به وجود آورده، كه از آن جمله مشكلات عظيم تاريخى است، زيرا در تواريخ معروف و مورد اعتماد آنها، حتّى در احاديث كتب صحاح، درگيرى هاى شديدى ميان بعضى از صحابه مى بينيم كه نمى توانيم هر دو طرف را صالح و عادل و مقدّس بشمريم، چون از قبيل جمع در ميان ضدّين است، و عدم امكان اجتماع ضدّين از بديهيّات عقليّه است.

گذشته از جنگ هاى «جمل» و «صفّين» كه به وسيله «طلحه» و «زبير» و «معاويه» در برابر امام مسلمين على(عليه السلام) به راه افتاد و اگر چشم را به روى حقايق نبنديم، ناچاريم اعتراف به خطاها و جنايات آتش افروزان جنگ كنيم، شواهد زيادى در تاريخ براى اين امر داريم كه در اين مختصر تنها به سه نمونه آن قناعت مى كنيم:

1ـ بخارى، محدّث معروف در صحيح خود در كتاب التفسير درباره مسأله افك (تهمتى كه به همسر پيامبر زدند) مى نويسد: روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات مى كند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است)

[73]

براى من نقل كرده اند كه به همسر من نسبت بد داده است، در حالى كه من از همسرم خلافى نديده ام... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات مى كنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن مى زنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيله اى به سعد بن معاذ گفت : به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسر عموى سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مى گويى، او از منافقان است و ما او را به قتل مى رسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) آنها را خاموش كرد.(1) آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟

2ـ دانشمند معروف بلاذرى در «الأنساب» مى گويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بيت المال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بيت المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابى وقاص را عزل مى كند و مثل وليد را جانشين او مى كند؟

وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مى كند،


1. صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57 .

[74]

دستور داد او را تحت الحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمى دهد).

عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست.(1)

3ـ بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مى كند كه در بيت المال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانواده اش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبه اى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مى گيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!!

على(عليه السلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»!

عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مى شود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمى دارم).

عثمان خشمگين شد و گفت : تو نسبت به من جسارت مى كنى، او


1. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32 (با تلخيص).

[75]

را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امّ سلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستين بار نيست كه ما به خاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مى شويم.(1) (اشاره به داستان هايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت).

ما هرگز مايل نيستيم اين گونه حوادث ناگوار تاريخ اسلام را نقل كنيم، (ترسم آزرده شوى ورنه سخن بسيار است!) و اگر اصرار برادران در تقديس همه صحابه و همه كارهاى آنها نبود، شايد نقل اين مقدار هم مصلحت نبود.

حال، سؤال اين است كه آيا فحّاشى و اذيّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاك ترين صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار ياسر) قابل توجيه است، آن قدر يك صحابى بزرگ را بزنند كه دنده اش بشكند، و ديگرى را بزنند تا بيهوش شود و نماز او از دست برود؟

آيا اين شواهد تاريخى كه نمونه هاى آن كم نيست، به ما اجازه مى دهد كه چشم بر حقايق ببنديم و بگوييم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحيح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشكيل


1. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.

[76]

دهيم و از تمام كارهاى آنها بى قيد و شرط دفاع كنيم؟

آيا هيچ خردمندى چنين افكارى را مى پسندد؟

اين جاست كه بار ديگر اين سخن را براى چندمين بار تكرار مى كنيم كه در ميان صحابه رسول الله(صلى الله عليه وآله) افراد مؤمن و صالح و پارسا فراوان بودند، ولى افرادى هم بودند كه بايد اعمال آنها را مورد نقد و بررسى قرار داد و با ترازوى عقل سنجيد و درباره آنها حكم كرد.

 

9ـ اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)يا بعد از آن!

در كتب صحاح يا ديگر كتب معروف برادران اهل سنّت مواردى ديده مى شود كه بعضى از صحابه در عهد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) يا بعد از آن مرتكب گناهانى شدند كه مستوجب حد شد و حد را بر آنها اجرا كردند.

آيا باز هم مى گوييد همه آنها عادل بودند؟ و هيچ خطايى از آنها سر نمى زند؟ اين چه عدالتى است كه اگر مرتكب كبيره اى شوند كه حدّ شرعى دارد و حدّ بر آنها اجرا شود، باز هم عدالت بر سر جاى خود محكم ايستاده است؟

به چند مورد به عنوان نمونه ذيلا اشاره مى كنيم:

الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور داد او را با نعال زدند.(1)


1. صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.

[77]

ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور داد او را رجم كردند.(1)

ج) در داستان افك پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند.(2)

د) بعد از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عبدالرحمان بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر كردند و عمروبن عاص امير مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا كرد. سپس عمر فرزندش را احضار كرد و بار ديگر حدّ بر او جارى ساخت.(3)

هـ ) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد.(4)

و موارد ديگرى كه مصلحت ايجاب مى كند از ذكر آنها خوددارى كنيم. آيا باز هم چشم و گوش خود را بر واقعيات ببنيديم و بگوييم همه عادل بودند؟!

 

10ـ توجيهات غير وجيه!

1ـ طرفداران نظريّه تنزيه و قداست مطلق، هنگامى كه در برابر


1. صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 22، حديث شماره 6820 .

2. المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.

3. السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.

4. صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707 .

[78]

انبوه تضادها قرار مى گيرند، خود را با اين توجيه قانع مى كنند كه صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر كس مطابق اجتهاد خود عمل مى كرد.

به يقين اين يك نوع فريب وجدان است كه اين برادران در برابر چنان تضادهاى آشكارى به آن متوسّل مى شوند.

آيا زدن يك صحابى مؤمن به خاطر يك انتقاد «نازكتر از گل» و يك امر به معروف و نهى از منكر ساده، نسبت به حيف و ميل بيت المال تا آن جا كه بيهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟

آيا شكستن دنده يك صحابى معروف ديگر به خاطر اعتراض به نصب يك مرد شرابخوار (وليد) به عنوان فرماندار كوفه، نوعى اجتهاد محسوب مى شود؟

و از آنها مهمتر، افروختن آتش جنگ هايى كه ده ها هزار نفر
از مسلمين را به كشتن داد، آن هم به خاطر جاه طلبى و سيطره
بر حكومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمين كه علاوه بر
مقامات الهى، از سوى قاطبه مردم برگزيده شده بود، اجتهاد
است؟

اگر اين ها ـ و مانند آن ـ از شعب و شاخه هاى اجتهاد است، تمام جنايات را در طول تاريخ مى توان با آن توجيه كرد.

اضافه بر اين، آيا اجتهاد منحصر به صحابه بود يا لااقل در چند قرن بعد نيز مجتهدان در امّت اسلامى فراوان بودند و به اعتراف

[79]

گروهى از انديشمندان اهل سنّت و تمام علماى شيعه، امروز هم باب اجتهاد به روى همه علماى آگاه باز است؟

آيا اگر كسانى مرتكب چنين اعمالى شوند، حاضر هستيد اعمال آنها را توجيه كنيد؟! به يقين، نه.

2ـ گاه مى گويند ما وظيفه داريم درباره آنها سكوت كنيم، «(تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ); آنها امّتى هستند كه درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نيستيد».(1)

ولى سؤال اين جاست، اگر آنها در سرنوشت ما تأثيرى نداشتند، اين سخن خوب بود، ولى ما مى خواهيم روايات پيامبر را به وسيله آنها دريافت داريم و آنها را الگوى خود قرار دهيم، آيا نبايد ثقه را از غير ثقه و عادل را از فاسق بشناسيم تا به مضمون آيه شريفه «(إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا); هر گاه شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد بدون تحقيق نپذيريد»(2)، عمل كنيم.

 

11ـ مظلوميت على(عليه السلام)

هر كس تاريخ اسلام را مطالعه كند، به اين نكته پى مى برد كه با


1. سوره بقره، آيه 134.

2. سوره حجرات، آيه 6 .

[80]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation