بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شیعه پاسخ می گوید, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - شيعه پاسخ مي گويد
     002 - شيعه پاسخ مي گويد
     003 - شيعه پاسخ مي گويد
     004 - شيعه پاسخ مي گويد
     005 - شيعه پاسخ مي گويد
     006 - شيعه پاسخ مي گويد
     007 - شيعه پاسخ مي گويد
     008 - شيعه پاسخ مي گويد
     009 - شيعه پاسخ مي گويد
     010 - شيعه پاسخ مي گويد
     011 - شيعه پاسخ مي گويد
     012 - شيعه پاسخ مي گويد
     013 - شيعه پاسخ مي گويد
     FEHREST - شيعه پاسخ مي گويد- فهرست
     SHIA - شيعه پاسخ مي گويد
 

 

 
 

 

 

هيچ عاقل و خردمندى چنين حكم مى كند؟!

به تعبير ديگر اگر همان كارى را كه مشركان عرب، در برابر عمّار ياسر، يا پيروان مسيلمه كذّاب در برابر دو نفر از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) انجام دادند، حاكمان بنى اميّه و خلفاى بنى عبّاس و مانند آنها از مسلمانان ناآگاه نسبت به شيعيان على(عليه السلام) انجام دادند، بايد حكم به حرمت تقيّه كنيم هر چند سبب نابودى صدها يا هزاران نفر پيروان مخلص اهل بيت(عليهم السلام) شود، به سبب اين كه اين حاكمان به ظاهر مسلمانند؟!

اگر امامان اهل بيت(عليهم السلام) با تأكيد فراوان روى مسأله تقيّه تأكيد نكرده بودند، تا آن جا كه فرمودند: «تِسْعَةُ أعْشَارِ الدِّينِ التَّقِيَّةُ; نه دهم دين تقيه است»(1)، شايد عدد كشتگان شيعه در عصر بنى اميّه و بنى عبّاس به صدها هزار يا ميليون ها نفر مى رسيد، يعنى دهها برابر كشتارهاى بيرحمانه و وحشيانه اى كه داشتند انجام مى دادند.

آيا كمترين ترديدى در مشروعيّت تقيّه در چنين شرايطى مى توان داشت؟

ما فراموش نمى كنيم كه اهل سنّت هم سالها به خاطر اختلافات مذهبى، از جمله بر سر مسأله حادث يا قديم بودن قرآن، اختلافات شديدى داشتند و خون هاى زيادى در اين راه ريخته شد! (همان نزاعى كه امروز از نظر محقّقان يك نزاع كاملا بيهوده و بى معناست).

آيا گروهى كه خود را بر حق مى دانستند، اگر در چنگال مخالفان


1. بحارالانوار، جلد 109، صفحه 254.

[41]

گرفتار مى شدند و از عقيده آنها سؤال مى شد، بايد با صراحت مى گفتند ما فلان عقيده را داريم، هرچند خون آنها را بريزند، بى آن كه كمترين فايده و تأثيرى براى ريخته شدن خون آنها باشد؟!

2ـ فخر رازى در تفسير آيه شريفه (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً)(1)مى گويد: ظاهر آيه دلالت دارد بر اين كه تقيّه در برابر كفّار غالب مباح است، «إلاّ أنّ مذهب الشافعى ـ رض ـ أنّ الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلّت التقيّة محاماة على النفس; مذهب شافعى اين است كه اگر وضع مسلمانان با يكديگر همانند وضع مسلمين و كفّار شود، تقيّه براى حفظ نفس، حلال است».

سپس به بيان دليل جواز تقيّه براى حفظ مال مى پردازد و به حديث نبوى «حُرْمَة مَالِ الْمُسْلِمِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ; احترام مال مسلمان مانند احترام خون اوست» و حديث «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ; كسى كه براى حفظ اموالش كشته شود شهيد است»(2) استدلال مى كند.

در تفسير نيشابورى كه در حاشيه تفسير طبرى آمده نيز مى خوانيم: قال الامام الشافعى: «تجوز التقية بين المسلمين كما تجوز بين الكافرين محاماة عن النفس; تقيّه به خاطر حفظ جان ها در ميان


1. سوره آل عمران، آيه 28 .

2. تفسير كبير فخر رازى، جلد 8، صفحه 13.

[42]

مسلمانان جايز است، همان گونه كه در ميان كفّار و مسلمين جايز است».(1)

3ـ جالب اين است كه در دوران خلافت بنى عبّاس جمعى از محدّثان اهل سنّت به سبب اعتقاد به «قديم بودن قرآن» تحت فشار حاكمان بنى عبّاس قرار گرفتند و آنها از باب تقيّه اعتراف به حادث بودن قرآن كردند و نجات يافتند.

«ابن سعد» مورّخ معروف، در كتاب طبقات و «طبرى» مورّخ معروف ديگر، در كتاب تاريخ خود به دو نامه اشاره مى كنند كه از سوى «مأمون» در اين رابطه به رييس شرطه بغداد «اسحاق بن ابراهيم» ارسال شد.

در مورد نامه اوّل ابن سعد مى نويسد، مأمون به رييس شرطه نوشت، هفت نفر از محدّثين معروف (محمّد بن سعد كاتب واقدى ـ ابومسلم ـ يحيى بن معين ـ زهير بن حرب ـ اسماعيل بن داود ـ اسماعيل بن ابى مسعود و احمد بن الدورقى) را تحت الحفظ، نزد من بفرست. هنگامى كه نزد مأمون آمدند از آنها به عنوان آزمايش سؤال كرد، اعتقاد شما درباره قرآن چيست؟ همگى جواب دادند قرآن مخلوق است (با اين كه رأى مشهور ميان محدّثين عكس اين معنا يعنى قديم بودن قرآن بود و آنها نيز به آن معتقد بودند).(2)


1. تفسير نيشابورى (در حاشيه تفسير الطبرى)، جلد 3، صفحه 118.

2. طبقات ابن سعد، جلد 7، صفحه 167، چاپ بيروت.

[43]

آرى آنها از ترس مجازات هاى سنگين مأمون تقيّه كردند و اعتراف به مخلوق بودن قرآن نمودند و رهايى يافتند.

به دنبال نامه دوّم مأمون كه طبرى آن را نقل كرده و مخاطب در آن نيز رئيس شرطه بغداد است، چنين مى خوانيم: هنگامى كه نامه مأمون به او رسيد، جمعى از محدّثان را كه شايد عدد آنها به 26 نفر مى رسيد، احضار كرد و نامه مأمون را بر آنها خواند، سپس يك يك را صدا زد تا عقيده خود را درباره قرآن اظهار كنند، همه آنها به استثناى چهار نفر اعتراف كردند كه قرآن مخلوق است (و با تقيّه رهايى يافتند).

آن چهارنفر كه اعتراف نكردند: احمد بن حنبل، سجادة، القواريرى، و محمّد بن نوح بودند. رييس شرطه دستور داد آنها را به زنجير بكشند و زندانى كنند، فردا همه آنها را فراخواند، همان سخن قبلى درباره قرآن را بر آنها تكرار كرد، سجادة اعتراف كرد كه قرآن مخلوق است و آزاد شد و بقيّه اصرار بر مخالفت كردند و آنها را به زندان بازگرداند.

روز بعد آن سه نفر را فراخواند و «القواريرى» از گفته خود بازگشت و آزاد شد، ولى احمد بن حنبل و محمّد بن نوح همچنان بر گفتار خود اصرار ورزيدند، و رييس شرطه آنها را به شهر «طرطوس»(1) تبعيد كرد.


1. شهرى در شام در كنار دريا (معجم البلدان، جلد 4، صفحه 30).

[44]

هنگامى كه بعضى از افراد به گروهى كه تقيّه كردند اعتراض نمودند، آنها به عمل عمّار ياسر در برابر كفّار استناد جستند.(1)

اينها همه به وضوح نشان مى دهد، در صورتى كه انسان تحت فشار شديد قرار گيرد و تنها راه نجات از چنگال ستمگران تقيّه باشد، مى تواند راه تقيّه را در پيش گيرد، خواه در مقابل كافر باشد يا در برابر مسلمان (دقّت كنيد).

 

7ـ تقيّه حرام

در بعضى از موارد تقيّه حرام است، و آن زمانى است كه اگر فرد يا گروهى راه تقيّه را پيش گيرند و عقيده مذهبى خود را پنهان دارند، اصل اسلام به خطر افتد يا ضربه شديدى بر كيان مسلمين وارد گردد، در اين گونه موارد بايد عقيده واقعى خود را ظاهر كنند، هر چند خطر يا ضررى براى آنها داشته باشد.

و آنها كه گمان مى كنند اينها از قبيل به هلاكت افكندن خويش (إلقاء النفس إلى التهلكة) است كه قرآن با صراحت از آن نهى كرده و فرموده (وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ)(2) سخت در اشتباهند، زيرا لازمه آن اين است كه حضور در ميدان جهاد نيز حرام باشد، در حالى كه هيچ عاقلى چنين سخنى نمى گويد، و از اين جا روشن مى شود كه قيام امام حسين بن على بن ابى طالب(عليهم السلام) در برابر يزيد، يك وظيفه


1. تاريخ طبرى، جلد 7، صفحه 197.

2. سوره بقره، آيه 195.

[45]

قطعى دينى بوده، و امام حاضر نشد ـ حتّى به عنوان تقيّه ـ با يزيديان و بنى اميّه غاصب خلافت اسلامى كنار بيايد، زيرا مى دانست ضربه شديدى به كيان اسلام خواهد خورد و قيام و شهادت او مايه بيدارى مسلمين و نجات اسلام از چنگال تفاله هاى جاهليّت است.

 

8ـ تقيّه مدارايى

اين نوع ديگرى از تقيّه است كه صاحبان يك مذهب براى حفظ وحدت صفوف مسلمين در كارهايى كه لطمه اى به اساس دين و مذهب نمى زند، با ساير فرق مسلمين هماهنگى كنند.

مثلا پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) عقيده دارند بر فرش نمى توان سجده كرد و حتماً بايد بر سنگ يا ساير اجزاى زمين و مانند آن سجده نمود، و حديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) «جُعِلَتْ لِىَ الاْرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً; زمين براى من محلّ سجده و وسيله تيمّم قرار داده شده است»(1) را دليل بر آن مى دانند.

حال اگر بخواهند براى حفظ وحدت در صفوف ساير مسلمين در مساجد آنها، يا در مسجد الحرام و مسجد النبى(صلى الله عليه وآله)نماز بخوانند، ناگزير بر همان فرش ها ـ مانند ديگران ـ سجده مى كنند.

اين كار جايز و چنين نمازى به عقيده ما صحيح است و اين را تقيّه مدارايى مى گويند، زيرا مسأله ترس از جان و مال در آن مطرح نيست،


1. صحيح بخارى، جلد 1، صفحه 91 و سنن بيهقى، جلد 2، صفحه 433 (در كتب بسيار ديگرى نيز اين حديث نقل شده است).

[46]

بلكه مسأله مدارا كردن با ساير فرق اسلام در آن مطرح است.

بحث تقيّه را با سخنى از يكى از بزرگان پايان مى دهيم:

يكى از بزرگان شيعه با يكى از شيوخ الازهر در مصر ملاقاتى داشت، او به عنوان سرزنش به اين عالم شيعى مى گويد: شنيده ايم شما تقيّه مى كنيد؟!

عالم شيعى در پاسخ گفت: «لعن الله من حملنا على التقيّة; از رحمت خدا دور باد آن كس كه ما را مجبور به تقيّه كرد»!

 

[47]

 

 

 

 

3

 

 

 

 

 

 

 

[48]

عدالت صحابه   

 

[49]

 

 

 

 

 

 

 

شكّى نيست كه ياران پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از امتيازات ويژه اى برخوردار بودند. آيات و وحى الهى را از زبان پيامبر مى شنيدند، معجزات آن حضرت را مى ديدند، با سخنان گهربارش پرورش مى يافتند و از الگوهاى عملى و اسوه حسنه آن حضرت بهره مند بودند.

به همين دليل در ميان آنها بزرگان و شخصيّت هاى ممتازى پرورش يافتند كه جهان اسلام به وجود آنها افتخار و مباهات مى كند، ولى مسأله مهم اين جاست كه آيا همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راستگو، درستكار و عادل بودند يا در ميان آنها افراد ناصالحى نيز وجود داشتند.

 

1ـ دو عقيده متضاد

درباره صحابه دو عقيده مختلف وجود دارد: نخست اين كه همه

[50]

آنها بدون استثنا در هاله اى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، با تقوى و عادل بودند. به همين دليل هر كدام روايتى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كنند، صحيح و قابل قبول است، و كمترين ايرادى بر آنها نمى توان گرفت، و اگر كارهاى خلافى از آنها سرزده، بايد به توجيه گرى پردازيم. اين عقيده گروه كثيرى از اهل سنّت است.

عقيده ديگر اين كه گرچه در ميان آنها افرادى با شخصيّت، فداكار، پاك و با تقوا بوده اند، ولى افراد منافق و ناصالح نيز وجود داشته كه قرآن مجيد و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از آنها بيزارى مى جستند.

به تعبير ديگر، همان معيارهايى را كه براى شناخت افراد خوب از بد در همه جا به كار مى گيريم، بايد درباره آنها نيز اعمال كنيم، منتها چون صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند، اصل را بر خوبى آنها بگذاريم ولى هرگز چشم خود را بر حقايق نمى بنديم و صدور اعمال منافى عدالت و صدق و راستى را ناديده نمى گيريم، چرا كه اين كار ضربه هاى سنگينى بر اسلام و مسلمين مى زند وسبب نفوذ منافقان در حوزه اسلام مى شود.

شيعيان و گروهى از روشنفكران اهل سنّت اين عقيده را برگزيده اند.

 

2ـ تندروان تنزيه

گروهى از طرفداران تنزيه صحابه چنان تند رفته اند كه هر كس لب

[51]

به نقّادى از آنان بگشايد، او را فاسق و گاه ملحد و زنديق مى نامند و يا خون او را مباح مى شمرند!!

از جمله در كتاب «الاصابة» از ابوزرعه رازى چنين مى خوانيم: «هر گاه كسى را ديدى كه به يكى از اصحاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله)خرده گيرى مى كند، بدان كه او زنديق است و اين به خاطر آن است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اين ها را صحابه براى ما آوردند و اينها (مخالفان) مى خواهند، شهود ما را از اعتبار بيندازند تا كتاب و سنّت از دست برود!».(1)

«عبدالله موصلى» در كتاب «حتّى لا ننخدع» مى گويد: آنها (صحابه) گروهى هستند كه خدا آنان را براى هم نشينى پيغمبرش و اقامه دين و شرع او برگزيده و آنها را وزيران پيامبرش قرار داده و حبّ آنها را دين و ايمان و بغض آنها را كفر و نفاق شمرده ! و بر امّت واجب كرده، همه آنها را دوست بدارند و پيوسته از خوبى ها و فضايل آنان سخن بگويند و در برابر جنگ و نزاع هايى كه آنها با هم داشتند سكوت كنند!».(2) در حالى كه خواهيم ديد اين سخن برخلاف كتاب و سنّت است.

 


1. الاصابه، جلد 1، صفحه 17.

2. حتّى لا ننخدع، صفحه 2.

[52]

3ـ پرسش هاى بى جواب

در اينجا هر خردمند با انصافى كه سخنان بى دليل را چشم و گوش بسته نمى پذيرد، اين سؤالات را از خود مى كند:

خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «(يَا نِسَاءَ النَّبِىِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَة مُّبَيِّنَة يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيراً); اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دو چندان است و اين كار براى خدا آسان است».(1)

ما صحابه را به هر معنا تفسير كنيم (كه تفاسير گوناگون آن خواهد آمد) بى شك همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) آشكارترين مصداق آن هستند، قرآن مى گويد نه تنها از گناهان آنها صرف نظر نمى شود، بلكه مجازاتش دو چندان است.

آيا اين آيه را باور كنيم يا سخنان طرفداران تنزيه بى قيد وشرط را؟

و نيز قرآن درباره فرزند نوح شيخ الانبياء به خاطر خطاهايش مى گويد: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِح); او عملى ناصالح است»(2) و به نوح هشدار مى دهد كه درباره او شفاعت نكند!

آيا فرزند پيامبر مهمتر است يا اصحاب و ياران او؟

و درباره همسر نوح و لوط (دو پيامبر بزرگ الهى) مى گويد:


1. سوره احزاب، آيه 30.

2. سوره هود، آيه 46 .

[53]

«(فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ); آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خيانت كردند (و با دشمنان همكارى داشتند) و آن دو پيامبر نتوانستند از آنها شفاعت كنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخيان وارد آتش شويد».(1)

آيا اين آيات با صراحت نمى گويد: معيار خوبى و بدى افراد، ايمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پيامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمى شود؟

با اين حال آيا صحيح است ما چشم بر هم بگذاريم و بگوييم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دين و ايمان و مخالفتش كفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقين پيوسته و قلب پيامبر(صلى الله عليه وآله) را آزار داده و به مسلمين خيانت كرده باشد.

آيا عقل و خرد اين سخن را باور مى كند؟

اگر كسى بگويد، طلحه و زبير در آغاز افراد خوبى بودند ولى آن گاه كه هواى حكومت بر سر آنها افتاد و همسر پيامبر (عايشه) را با خود همراه كردند و بيعت و پيمان خود را با على(عليه السلام) كه قاطبه مردم مسلمان دست بيعت به او داده بودند، شكستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در اين آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون اين گروه عظيم به گردن آنهاست، و در قيامت بايد جوابگو باشند.


1. سوره تحريم، آيه 10.

[54]

آيا اين سخن از حقيقت به دور است؟!

يا اگر كسى بگويد معاويه با تخلّف از بيعت با امام(عليه السلام) و عدم اعتراف به حقّى كه از سوى خاصّ و عامّ مسلمين مورد پذيرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّين و ريخته شدن خون بيش از يكصد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى به ناحق گفته است؟!

آيا مى توان چشم بر اين حقايق تلخ تاريخ بست يا از طريق توجيهات نادرستى كه هيچ خردمندى آن را نمى پذيرد، از كنار اين حوادث بسيار اسفبار گذشت؟ آيا حبّ اين گونه افراد ـ به گفته عبدالله موصلى ـ دين و ايمان است و بغض آنها كفر و نفاق؟! آيا ما وظيفه داريم در برابر كارهاى خلافى كه انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سكوت كنيم؟ كدام عقل چنين حكم مى كند؟ قرآن مى گويد در ميان اطرافيان پيامبر(صلى الله عليه وآله) گروهى از منافقان بودند، آيا اين آيات قرآن را ناديده بگيريم؟

قرآن مجيد مى گويد: (وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِّنَ الاَْعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ...).(1)

آيا انتظار داريم چنين منطقى را مردم خردمند جهان بپذيرند؟

 


1. سوره توبه، آيه 101 .

[55]

4ـ صحابه كيانند؟

نكته مهمّ ديگر در اين جا مفهوم «صحابه» است.

در اين كه منظور از «صحابه» كه اين هاله قداست را به دور آنان كشيده اند چه كسانى هستند، تعابير و تعاريف كاملا متفاوتى از سوى علماى اهل سنّت ارائه شده است.

1ـ بعضى آن قدر آن را توسعه داده اند كه مى گويند هر كس از مسلمانان آن حضرت را ديده است، از اصحاب آن حضرت است! اين تعبير را «بخارى» ذكر كرده و مى گويد: «من صحب رسول الله(صلى الله عليه وآله) أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه!».

احمد بن حنبل عالم معروف اهل سنّت نيز آن را بسيار گسترده دانسته و مى گويد: «أصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) كلّ من صحبه شهراً أو يوماً أو ساعة أو رآه; اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله)هر كسى است كه يك ماه يا يك روز يا حتّى يك ساعت با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است!».

2ـ بعضى ديگر تعريف محدودترى براى صحابى برگزيده اند به عنوان مثال قاضى ابوبكر محمّد بن الطيّب مى گويد: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت اين واژه را تنها به كسانى اطلاق مى كنند كه مدّت قابل ملاحظه اى با آن حضرت مصاحبت داشته اند; نه كسى كه تنها يك ساعت در خدمتش بوده، يا چند قدم با او گام برداشته، يا حديثى از آن حضرت شنيده است».

[56]

3ـ بعضى مانند سعيد بن المسيّب دايره را از اين هم تنگ تر كرده، و گفته است : «صحابى پيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها كسانى هستند كه حدّاقل يك يا دو سال با آن حضرت بوده و در يك يا دو غزوه با رسول خدا شركت جسته اند».(1)

اين تعاريف و تعاريف ديگرى كه براى عدم اطاله كلام از نقل آن پرهيز شد، نشان مى دهد كه دقيقاً روشن نيست مشمولان اين قداست چه كسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسيع و گسترده را انتخاب كرده اند، هر چند در بحث هاى مورد نظر ما تفاوت چندانى ايجاد نمى كند، زيرا بسيارى از موارد نقض كه در آينده از آن بحث خواهد شد، همانها هستند كه مدّت طولانى با آن حضرت بوده اند.

 

5ـ انگيزه اصلى عقيده تنزيه

با اين كه اعتقاد به قداست فوق العاده صحابه كه از پاره اى جهات شبيه به عصمت است، نه در قرآن مجيد آمده و نه در سنّت، بلكه از كتاب و سنّت و تاريخ، ضدّ آن استفاده مى شود، و حتّى گفته مى شود در قرن اوّل چنين اعتقادى وجود نداشته، بايد ديد چرا و به چه دليل اين مسأله در قرون بعد مطرح شده است.

به نظر مى رسد گزينش اين اعتقاد، چند دليل داشته است:

1ـ خوشبينانه ترين فرض همان است كه در بعضى از بحث هاى


1. تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237 .

[57]

گذشته آمد كه عدّه اى چنين مى پنداشتند كه اگر قداست كامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال ميان آنها و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بريده خواهد شد، زيرا كتاب الله و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) توسّط آنها به ما رسيده است.

ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هيچ كس همه صحابه را
ـ خداى نكرده ـ نادرست و دروغگو نمى داند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورد اعتماد فراوان بودند و همانها مى توانند حلقه اتّصال ما با پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهل بيت(عليهم السلام) مى گوييم.

جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى رسانيم، ولى هيچ كس نمى گويد همه اين واسطه ها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين مى رود.

بلكه همه مى گويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه در رابطه با ديگران عمل مى كنيم؟!

2ـ اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)را پايين مى آورد، پس به اين دليل جايز نيست.

بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مى جويند پرسيد: آيا قرآن

[58]

سخت ترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابه لاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً!

خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمى زده است.

3ـ اگر مسأله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مى زند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسأله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلا كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بيت المال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد!

حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على(عليه السلام)) و به راه انداختن جنگ هاى خونين و كشتار مسلمانان، را مى توان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.

البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايه ريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان ـ به مفهوم وسيع كلمه ـ كه حتّى شامل حكّام ظالم بنى عبّاس و بنى اميّه مى شود، نيز زاييده برنامه ريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمى كنم نتيجه اين سخن باب طبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.

[59]

4ـ گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه به خاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى(صلى الله عليه وآله) وارد شده است.

البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مى دهيم روشن مى شود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مى خواهند مطلقاً يافت نمى شود.

مهمترين آيه اى كه بدان تمسّك جسته اند آيه زير است:

«(وَالسَّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَان رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِى تَحْتَهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و آنها كه به نيكى از آنان پيروى كردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نيز) از خدا خشنودند، و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن مى مانند، و اين پيروزى بزرگى است».(1)

بسيارى از مفسّران اهل سنّت در ذيل اين آيه حديثى (از بعضى از صحابه، از پيامبر) نقل كرده اند كه مضمونش چنين است: «جميع أصحاب رسول الله فى الجنّة محسنهم و مسيئهم» و در آن به آيه فوق استناد شده است.(2)


1. سوره توبه، آيه 100.

2. تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.

[60]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation