بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شیعه پاسخ می گوید, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - شيعه پاسخ مي گويد
     002 - شيعه پاسخ مي گويد
     003 - شيعه پاسخ مي گويد
     004 - شيعه پاسخ مي گويد
     005 - شيعه پاسخ مي گويد
     006 - شيعه پاسخ مي گويد
     007 - شيعه پاسخ مي گويد
     008 - شيعه پاسخ مي گويد
     009 - شيعه پاسخ مي گويد
     010 - شيعه پاسخ مي گويد
     011 - شيعه پاسخ مي گويد
     012 - شيعه پاسخ مي گويد
     013 - شيعه پاسخ مي گويد
     FEHREST - شيعه پاسخ مي گويد- فهرست
     SHIA - شيعه پاسخ مي گويد
 

 

 
 

 

 

نهايت تأسف على(عليه السلام) كوه علم و تقوا نزديكترين افراد به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و بزرگترين مدافع اسلام چنان مورد هتك و سبّ و ناسزا قرار گرفت و چنان دوستانش تحت فشار و بدترين اذيت و آزار واقع شدند كه در تاريخ بى سابقه است آن هم از سوى كسانى كه خود را صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى ناميدند.

به عنوان نمونه:

الف) على بن جهم خراسانى را ديدند كه پدر خودش را لعن مى كند، گفتند: چرا؟ گفت: براى اين كه نام مرا «على» گذارده است!(1)

ب) معاويه در بخشنامه اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على(عليه السلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على(عليه السلام) مى كردند و از او بيزارى مى جستند و نسبت هاى ناروا به او و خاندانش مى دادند.(2)

ج) بنى اميّه هر گاه مى شنيدند نام نوزادى را على گذاشته اند، فوراً او را به قتل مى رساندند، اين سخن را سلمة بن شبيب از ابوعبدالرحمان عقرى نقل مى كند.(3)

د) زمخشرى و سيوطى نقل كرده اند كه در ايّام بنى اميّه بر فراز


1. لسان الميزان، جلد 4، صفحه 210 .

2. النصايح الكافيه، صفحه 72 .

3. تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102 .

[81]

بيش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على(عليه السلام) مى كردند و اين سنّتى بود كه معاويه گذارده بود.(1)

هـ ) هنگامى كه عمربن عبدالعزيز دستور داد اين بدعت زشت را ترك كنند و در خطبه هاى نماز جمعه به اميرمؤمنان على(عليه السلام) بدگويى نكنند و ناسزا نگويند ضجّه و فرياد از اهل مسجد برخاست و به عمربن عبدالعزيز گفتند: «تركت السنة تركت السنّة; سنّت را ترك كردى، سنّت را ترك كردى!».(2)

اينها همه در صورتى است كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طبق روايت صحيح در كتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علياً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله; هر كس على را سبّ كند (و دشنام دهد) مرا سب كرده و هر كس مرا سب كند، خدا را سب كرده است!!».(3)

 

12ـ يك داستان شنيدنى

بد نيست براى حُسن ختام، داستانى را كه براى خود ما در مسجدالحرام اتّفاق افتاد، براى خوانندگان عزيز در اين جا بياوريم و اين بحث را پايان دهيم:

در يكى از سفرهاى عمره، شبى در مسجد الحرام در ميان نماز


1. ربيع الابرار، جلد 2، صفحه 186 و النصايح الكافيه، صفحه 79 عن السيوطى.

2. النصايح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59 .

3. اخرجه الحاكم و صحّحه و اقرّه الذهبى (مستدرك الصحيحين، جلد 3، صفحه 121).

[82]

مغرب و عشا كه فرصتى براى بحث بود با جمعى از علماى حجاز بحثى درباره قداست عموم صحابه داشتيم، آنها طبق معمول معتقد بودند نبايد كم ترين انتقادى از آنها كرد، و به اصطلاح نازكتر از گل هم نبايد گفت.

به يكى از آنها گفتيم فرض كنيد الآن ميدان جنگ صفّين برپا شده، شما به كداميك از اين دو صف ملحق مى شويد، صف على(عليه السلام) يا صف معاويه؟

گفت: مسلّماً به صف على(عليه السلام).

گفتم: اگر على(عليه السلام) به تو بگويد: اين شمشير را بگير و معاويه را به قتل برسان، چه مى كنى؟

فكرى كرد و گفت معاويه را مى كشم ولى كمترين انتقادى از او نمى كنم!!

* * *

آرى اين است نتيجه اصرار بر عقايد غير منطقى كه دفاع از آن هم غير منطقى خواهد بود و انسان را گرفتار سنگلاخ ها مى كند.

حق اين است كه بگوييم به شهادت قرآن مجيد و تاريخ اسلام، صحابه و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از يك نظر چند گروه بودند: گروهى از صحابه و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند كه از آغاز پاك و صادق و صالح بودند و تا آخر نيز چنين زيستند، عاشوا، سعداء و ماتوا السعداء.

گروهى ديگر در عصر آن حضرت در صف صالحان و پاكان بودند

[83]

ولى بعداً به خاطر جاه طلبى و حبّ دنيا، مسير خود را عوض كردند و عاقبت كار آنها خير و سعادت نبود (مانند آتش افروزان جنگ هاى جمل و صفّين).

و گروه سوّم از آغاز در صف منافقان و دنياپرستان بودند و براى مقاصد خاصّى خود را در صف مسلمين جاى داده بودند، مانند ابوسفيان ها.

و در اين جا به گروه اوّل اشاره مى كنيم و مى گوييم:

(رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلاِِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالاِْيمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ).(1)

* * *


1. سوره حشر، آيه 10 .

[84]

 

[85]

 

 

 

 

4

 

 

 

 

 

 

 

[86]

احترام به قبور بزرگان   

 

[87]

 

 

 

 

 

 

 

دورنماى بحث

در اين جا مخاطب ما فقط وهّابيان تندرو هستند، زيرا زيارت قبور بزرگان اسلام را همه فرق مسلمين ـ جز اين گروه اندك ـ جايز مى شمرند، به هر حال گروهى از وهّابى ها به ما ايراد مى كنند كه چرا به زيارت پيشوايان دينى مى رويد؟ و ما را «قبوريّون» مى نامند!

در حالى كه در همه نقاط جهان براى آرامگاه هاى گذشتگان اهمّيّت قائل هستند و به زيارت آن مى روند.

مسلمين جهان نيز هميشه براى قبور بزرگان خود ارج قائل بوده و هستند و به زيارت آنها رفته و مى روند، تنها گروه كوچك وهّابيون هستند كه با آن مخالفت مى كنند و در واقع مدّعى تمام مسلمين دنيا مى باشند.

البتّه بعضى از علماى معروف وهّابى نيز تصريح كرده اند كه زيارت قبر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مستحب است، ولى به نيّت زيارت نبايد «شدّ

[88]

رحال» كرد، يعنى به قصد زيارت مسجد النّبى و عبادت در آن يا انجام عمره به مدينه بيايند، در ضمن قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نيز زيارت كنند و به قصد زيارت بار سفر نبندند!

«بن باز» فقيه معروف وهّابى كه چندى پيش درگذشت طبق گفته جريده «الجزيره» مى گفت: «كسى كه مسجد پيامبر را زيارت كند مستحب است در روضه پيامبر دو ركعت نماز بگذارد، سپس بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سلام بگويد و نيز مستحب است به قبرستان بقيع برود و به شهداى مدفون در آن سلام بگويد».(1)

فقهاى چهارگانه اهل سنّت ـ طبق نقل «الفقه على المذاهب الاربعه» ـ زيارت قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بدون اين قيود و شروط مستحب مى دانستند، در اين كتاب چنين مى خوانيم: «زيارت قبر پيامبر از بالاترين مستحبّات است و در مورد آن احاديث متعدّدى وارد شده است». سپس به نقل شش حديث مى پردازد.(2)

اين گروه از وهّابيون به طور كلّى در سه نقطه با ديگر مسلمانان جهان درگير بوده و مخالفت دارند:

1ـ بناى قبور.

2ـ شدّ رحال براى زيارت قبور.

3ـ زيارت زنان از قبور.


1. جريده الجزيره، شماره 6826 (22 ذى القعدة 1411).

2. الفقه على المذاهب الاربعة، جلد 1، صفحه 590.

[89]

آنها به بعضى از روايات در هر سه موضوع تمسّك جسته اند كه يا سند درستى ندارد يا دلالت آن مردود است (و به زودى به خواست خدا شرح آن خواهد آمد).

به نظر مى رسد انگيزه ديگرى براى اين حركت نادرست دارند، آنها گرفتار وسوسه در مسأله توحيد و شركند و شايد چنين مى پندارند زيارت قبور به مفهوم پرستش آنهاست و لابد همه مسلمين غير از آنها مشرك و ملحدند!!

 

سابقه تاريخى

احترام به قبور گذشتگان ـ به خصوص قبور بزرگان ـ سابقه اى بسيار طولانى دارد، از هزاران سال پيش، مردم جهان امواتشان را گرامى مى داشتند، و به قبور آنها ـ به خصوص بزرگانشان ـ احترام مى گذاشتند، كه فلسفه و آثار مثبت اين كار بسيار است.

نخستين فايده بزرگداشت گذشتگان، نگهدارى حرمت اين عزيزان است و قدرشناسى از آنان، يكى از نشانه هاى عزّت و شرف انسانى است، و سبب تشويق جوانان به پيمودن راه آنهاست.

دوّمين اثر، گرفتن درس هاى عبرت از قبور خاموش امّا گوياى آنها، و زدودن زنگار غفلت از آيينه قلب انسان و بيدارى و هشيارى در برابر زرق و برق تخدير كننده دنيا، و كاستن از سيطره هوا و هوسهاست، و به تعبير اميرمؤمنان على(عليه السلام) مردگان بهترين واعظانند.

[90]

سوّمين اثر، تسلّى خاطر بازماندگان است، چرا كه مردم در كنار قبور عزيزان خود آرامش بيشترى احساس مى كنند. گويى در كنار خود آنها هستند و اين زيارت ها از شدّت آلام آنها مى كاهد، به همين دليل حتّى براى آنها كه مفقودالاثر هستند، شبيه قبرى درست مى كنند و در كنار آن به ياد آنان هستند.

چهارم اين كه بزرگ شمردن قبور بزرگان پيشين يكى از طرق حفظ ميراث فرهنگى هر قوم و ملّت است، و اقوام روزگار به فرهنگ كهن خود زنده اند. مسلمانان جهان فرهنگ غنى و عظيمى دارند كه بخش مهمّى از آن در قبور و آرامگاه هاى شهدا و علماى بزرگ و پيشروان علم و فرهنگ و به خصوص در مشاهد پيشوايان بزرگ دين نهفته است.

حفظ و يادآورى و بزرگداشت آنها سبب حفظ اسلام و سنّت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است.

چه بى سليقه هستند كسانى كه آثار پرافتخار بزرگان اسلام را در مكّه و مدينه و بعضى مناطق ديگر از ميان بردند و جامعه اسلامى را گرفتار خسارت عظيمى كردند. متأسّفانه سلفى هاى نادان و عقب افتاده به بهانه هاى واهى، ضربات سنگينى از اين طريق بر پيكر ميراث فرهنگى اسلام، وارد آوردند كه جبران آن ممكن نيست.

آيا اين آثار تاريخى با عظمت، فقط به اين گروه اندك تعلّق دارد كه اين گونه بيرحمانه نابود شود يا پاسدارى از آن بايد به دست گروهى

[91]

از دانشمندان آگاه اسلامى از تمام كشورها سپرده شود؟

پنجمين اثر اين كه زيارت قبور پيشوايان بزرگ دين، و تقاضاى شفاعت در پيشگاه خدا از آنان كه آميخته با توبه و انابه به درگاه الهى است، اثر معنوى فوق العاده اى در تربيت نفوس و پرورش اخلاق وايمان دارد و بسيارى از گنهكاران آلوده، در جوار بارگاه ملكوتى آنان توبه كرده و مى كنند، و براى هميشه اصلاح مى شوند، و صالحان نيز به مقام هاى والاترى از صلاح مى رسند.

* * *

 

توهّم شرك در زيارت قبور

گاه ناآگاهان، به زوّار قبور ائمّه دين، برچسب «شرك» مى زنند، به يقين اگر مفهوم زيارت و محتواى زيارت نامه ها را مى دانستند، از اين سخن شرمنده مى شدند.

هيچ آدم عاقلى پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا امامان(عليهم السلام) را پرستش نمى كند، اصلا به فكر كسى چنين مطلبى خطور نمى كند، و همه مؤمنان آگاه براى اداى احترام و طلب شفاعت به زيارت مى روند.

اغلب قبل از خواندن زيارت نامه ها يكصد بار «الله اكبر» مى گوييم و به اين ترتيب صدبار بر توحيد تأكيد مى كنيم و هرگونه شائبه شرك را از خود دور مى سازيم.

در زيارتنامه معروف «امين الله» در برابر قبور امامان مى گوييم:

[92]

«أشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ حَتَّى دَعَاكَ اللهُ إِلَى جِوَارِهِ ; ما گواهى مى دهيم تو در راه خدا جهاد كردى و حقّ جهاد را انجام دادى، به كتاب خدا عمل نمودى و از سنّت پيامبر پيروى نمودى، تا زمانى كه خداوند تو را از اين جهان به جوار رحمتش فرا خواند».

آيا توحيد از اين بالاتر مى شود.

در زيارت معروف جامعه خطاب به آن بزرگواران مى گوييم:

«إلَى اللهِ تَدْعُونَ وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسِلِّمُونَ وَ بِاَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إلَى سَبِيلِهِ تَرْشُدُونَ; (در اين شش جمله تمام ضميرها به خداوند بزرگ باز مى گردد، زائران مى گويند:) شما امامان به سوى خدا دعوت مى كنيد و به او دلالت مى كنيد و به او ايمان داريد و تسليم او هستيد و مردم را به سوى راه او ارشاد مى نماييد».

در اين زيارت نامه ها همه جا سخن از خدا و دعوت به توحيد است، آيا اين شرك است يا ايمان؟

در جاى ديگر اين زيارتنامه مى گوييم:

«مُسْتَشْفِعٌ إلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ;من به وسيله شما شفاعت در پيشگاه خداوند عز و جل را مى طلبم»، و اگر بر فرض ابهامى در بعضى تعبيرات زيارت ها باشد، با اين محكمات به طور كامل روشن مى شود.

* * *

[93]

آيا شفاعت خواستن، با مبانى توحيد سازگار است؟

اشتباه مهمّ ديگرى كه در اين جا براى وهّابى ها رخ داده اين است كه شفاعت طلبيدن از اوليا را در درگاه پروردگار، با شفاعت طلبيدن از بت ها ـ همان موجودات بى جان و بى عقل و شعور ـ مقايسه مى كنند!

حال آن كه قرآن مجيد بارها و بارها نشان مى دهد كه پيغمبران الهى در پيشگاه خدا براى گنهكاران شفاعت مى كردند. به عنوان نمونه:

1ـ برادران يوسف بعد از آگاهى از عظمت يوسف و اشتباهات خود، از پدر پيرشان يعقوب تقاضاى شفاعت كردند و او نيز به آنها قول مساعد داد: (قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).(1)

آيا يعقوب پيامبر مشرك بود؟

2ـ قرآن گنهكاران را به توبه و شفاعت طلبيدن از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)تشويق كرده و مى گويد: «(وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَّحِيماً) ; هر گاه آنها زمانى كه به خويش (به واسطه گناه) ستم مى كردند، به سراغ تو مى آمدند و توبه مى كردند و رسول خدا نيز براى آنها استغفار مى كرد،


1. سوره يوسف، آيات 97 و 98.

[94]

خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند».(1)

آيا اين سخن تشويق به شرك است؟

3ـ قرآن در مذمّت منافقان مى گويد: «(وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُّسْتَكْبِرُونَ) ; هنگامى كه به آنها گفته شود بياييد تا رسول خدا براى شما طلب آمرزش كند، سرهاى خود را (به عنوان استهزا) تكان مى دهند و آنها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض مى كنند و تكبّر مىورزند».(2) آيا قرآن كفّار و منافقان را به شرك دعوت مى كند؟

4ـ مى دانيم قوم لوط كثيف ترين امّت ها بودند. ابراهيم(عليه السلام) شيخ الانبياء درباره آنها شفاعت كرد (از خدا درخواست كرد كه به آنها مهلت بيشتر دهد، شايد توبه كنند) ولى چون قابليّت شفاعت را به خاطر وقاحت بسيار از دست داده بودند، به ابراهيم گفته شد دست از شفاعت آنها بردار! «(فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِى قَوْمِلُوط * إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ * يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُود); هنگامى كه ترس ابراهيم (از مشاهده فرشتگان ناشناس) فرو نشست و بشارت (تولّد فرزند) به او رسيد، درباره قوم لوط با ما گفتگو مى كرد (و شفاعت مى نمود) چرا كه ابراهيم بردبار و دلسوز و توبه كار بود. (به او


1. سوره نساء، آيه 64.

2. سوره منافقون، آيه 5.

[95]

گفتيم) اى ابراهيم از اين (درخواست) صرف نظر كن كه فرمان پروردگارت رسيده و به طور قطع عذاب غير قابل بازگشت به سراغ آنها مى آيد».(1)

جالب اين كه خداوند از ابراهيم در برابر اين شفاعت عجيب تمجيد كرده و مى گويد: (إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ) ولى به او گوشزد مى كند كه در اين مورد كار از كار گذشته و جاى شفاعت باقى نمانده است.

 

شفاعت اولياء الله مخصوص حال حيات نيست!

بهانه جويان با مشاهده آيات فوق كه با صراحت قبول شفاعت پيامبران را نشان مى دهد و چاره اى جز قبول آن نيست، به بهانه ديگرى دست زده و مى گويند: اين آيات مربوط به حال حيات آنهاست و نسبت به بعد از وفات دليلى نداريم. به اين ترتيب شاخه «شرك» را رها كرده به شاخه ديگرى مى پرند.

ولى در اين جا اين سؤال مطرح مى شود كه مگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) با رحلتش تبديل به خاك و به كلّى نابود مى شود يا ـ همان گونه كه بعضى از علماى وهّابى در حضور ما اقرار كردند ـ حيات برزخى دارد؟

اگر ندارد، اوّلا : آيا مقام پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مقام شهدا كه درباره آنها


1. سوره هود، آيات 74 تا 76.

[96]

(بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)(1) آمده، پايين تر است؟

ثانياً: آيا در تشهّد نماز كه بر آن حضرت سلام مى فرستيم و همه مسلمانان «السّلام عليك أيّها النّبى...» مى گويند، به يك موجود خيالى سلام مى كنند؟

ثالثاً: آيا شما معتقد نيستيد كه در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و كنار قبر مطهّر آن حضرت بايد آهسته صحبت كرد، زيرا قرآن مى گويد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ...)(2) و اين آيه را تابلو كرده و كنار قبر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آويزان نموده ايد؟

اين سخنان ضدّ و نقيض را چگونه قبول كنيم !

رابعاً: مرگ نه تنها پايان زندگى نيست، بلكه تولّد ثانوى و گسترش حيات است، «وَالنَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبِهُوا; مردم خوابند هنگامى كه مردند بيدار مى شوند».(3)

خامساً: در حديث معروفى كه در منابع معتبر اهل سنّت آمده مى خوانيم كه «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه فرمود: «مَنْ زَارَ قَبْرِى وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِى; كسى كه قبر مرا زيارت كند شفاعت من بر او حتمى است».(4)


1. سوره آل عمران، آيه 169 .

2. سوره حجرات، آيه 2.

3. عوالى اللئالى، جلد 4، صفحه 73 .

4. دارقطنى محدّث معروف، اين حديث را در كتاب «سنن» خود آورده است. (جلد 2، صفحه 278) جالب اين كه مرحوم علاّمه امينى آن را از 41 كتاب معروف اهل سنّت نقل كرده است! (الغدير، جلد 5، صفحه 93) .

[97]

در حديث ديگرى از همان راوى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى فَكَأَنَّمَا زَارَنِى فِى حَيَاتِى; هر كس مرا بعد از رحلتم زيارت كند مثل اين است كه در حياتم مرا زيارت كرده باشد».(1)

بنابراين، فرضيّه تفاوت زمان حيات و ممات، يك پندار واهى بيش نيست.

ضمناً از اطلاق اين احاديث به خوبى استفاده مى شود «شدّ رحال» و حركت به قصد زيارت قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه هيچ اشكالى ندارد.

 

زنان و زيارت قبور

زنان به خاطر عواطف رقيق ترى كه دارند، نياز بيشترى به زيارت قبور عزيزان خود پيدا مى كنند تا تسلّى خاطر يابند، و تجربه نشان داده كه نسبت به زيارت قبور اولياء الله نيز علاقه بيشترى دارند.

امّا متأسّفانه گروه وهّابيان افراطى، به خاطر حديث مشكوكى، زنان را به شدّت از زيارت اين قبور باز مى دارند و حتّى در افواه عوام آنها در جنوب ايران مشهور است، زنى كه بر سر قبرى حاضر شود، ميّت آن زن را به صورت برهنه مادرزاد مى بيند!


1. همان مدرك، علاّمه امينى آن را از 13 كتاب نقل كرده است.

[98]

عالمى مى گفت به آنها گفتم قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خليفه اوّل و دوّم همه در خانه «عايشه» بود و مدّت ها در آن حجره مى زيست يا رفت و آمد داشت، گيرم برهنه او براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشكالى نداشت، براى خليفه اوّل و دوّم چطور؟

به هر حال، دليل آنها حديث معروفى است كه به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نسبت مى دهند كه فرمود: «لَعَنَ الله زَائِرَاتِ القُبُورِ; خداوند زنان زيارت كننده قبرها را لعنت كند».

و در بعضى از كتب به جاى «زائرات» «زوّارات القبور» آمده كه صيغه مبالغه است.

جمعى از دانشمندان اهل سنّت مانند ترمذى(1) مى گويد: اين حديث مربوط به زمانى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن نهى كرده بود، ولى بعداً اين حكم نسخ شد و فرمود:...

بعضى ديگر از علماى آنها گفته اند، اين مربوط به زنانى است كه وقت زيادى را صرف زيارت قبور مى كردند و حقوق شوهرانشان از ميان مى رفت و نسخه «زوّارات» كه صيغه مبالغه است، دليل آن است.

اين برادران هر چه را انكار كنند، فعل عايشه را كه قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خليفه اوّل و دوّم را در خانه خود جاى داده بود، نمى توانند انكار كنند.


1. سنن ترمذى، جلد 3، صفحه 371 (نامبرده عنوان باب را «باب ما جاء من الرخصة فى زيارة القبور» قرار داده است!).

[99]

شدّ رحال فقط براى سه مسجد!

در تاريخ اسلام قرن ها مسلمانان براى زيارت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و قبور بزرگان بقيع «شدّ رحال» مى كردند (به اين قصد بار سفر مى بستند) و حركت مى كردند و كسى مشكلى نداشت.

تا اين كه نوبت به ابن تيميّه در قرن هفتم رسيد. او پيروان خود را از اين كار منع كرد و گفت: «شدّ رحال» فقط براى زيارت سه مسجد جايز و بقيّه ممنوع است و در اين باره به حديثى از «ابوهريره» استناد جست.

ابوهريره مى گويد: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لا تشدّ الرحال إلاّ إلى ثلاثة مساجد; مسجدى هذا و مسجد الحرام و مسجد الأقصى; بار سفر را جز براى سه مسجد نمى بندند، مسجد من و مسجدالحرام و مسجد الاقصى».(1)

در حالى كه اوّلا: موضوع اين حديث مربوط به مساجد است نه زيارت هر مكانى، بنابراين مفهوم حديث اين است كه براى هيچ مسجدى بار سفر نمى بندند، جز براى اين سه مسجد.

ثانياً : اين حديث به گونه ديگرى نيز نقل شده است كه به هيچ وجه دلالت بر مقصود آنها ندارد و آن چنين است: «تشدّ الرّحال إلى ثلاث مساجد; براى سه مسجد شدّ رحال مى شود».(2)


1. صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 126.

2. همان مدرك.

[100]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation