بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عمره, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     OMREH001 -
     OMREH002 -
     OMREH003 -
     OMREH004 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

قبرستان بقيع
يكى از اعمال مستحبى زائران خانه خدا بعد از زيارت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله)، زيارت اولياى خدا و ائمه اطهار ( عليهم السّلام ) در قبرستان بقيع است .
با خراب كردن كوچه بنى هاشم و خانه هاى اطراف و ايجاد فضاى باز درسال 1364، اين قبرستان درست در مقابل قبر مطهررسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) قرار گرفته است .
صدها نفر از اصحاب پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) در اين قبرستان دفن شده اند.
چهار امام معصوم و شهيد، امام حسن مجتبى (عليه السلام )، امام زين العابدين (عليه السلام)، امام باقر (عليه السلام )، امام صادق (عليه السلام )، در اينجا دفن گرديدهاند(159).
اهل بيت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) در اينجا هستند، شفيعان قيامت ، انوار خدا،خزائن علم خدا، اركان زمين ، راسخان در علم ، انتخاب شدگان عالم هستى ، وارثانرسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله )، دارندگان اسم اعظم (160)، همه و همه در اينجاآرميده اند.
اما قبرشان بى نام و نشان است و حتى سنگ قبرى ندارند،دل انسان زمانى بيشتر مى سوزد كه مى بيند در اين قبرستان چراغى نيست ! گذاردن يكعلامت بر قبر اولياى خدا شرك است ، ولى سپردن ميلياردها دلارپول مردم و ثروت مسلمانان ، به بانك هاى آمريكا، توحيد!
آرى ، جزاى كسى كه بدون رهبر معصوم ، سراغ اسلام شناس ‍ برود، اينقبيل انحرافات و سقوط هاست ( پناه مى بريم به خدا ).
زائران امامان معصوم (عليه السلام )، آنچنان گريه مى كنند و بر مظلوميت اينبزرگواران ناله سر مى دهند كه گاهى بغض ‍ گلويشان را گرفته و قدرت خواندنزيارت نامه را ندارند.
گوئى كه تاريخ شيعه با اشك و خون و شكنجه تواءم است .
گوئى كه زائران اين بزرگواران نيز، بايد همانند خودشان ، قلبشان از ظلم به دردآيد و در ناگواريها بسوزند و بسازند.
از اولين امام ، حضرت على (عليه السلام )، كه بايد شاهد صحنه هايى باشد كهبفرمايد: (( بيست و پنچ سال در خانه صبر كردم ، مانند كسى كه استخوان در گلو و خاردر چشم دارد ))، تا آخرين امام ، حضرت مهدى ( عج ) كه بايد شاهد اين همه ظلم ، بىعدالتى ، انحراف ، شرك و جهل باشد و صبر كند.
مثل اينكه خدا خواسته عيد ما عزا، كام ما تلخ ، راه ما دور، چشم ما گريان ، قلب ما سوزان ،روح ما در فشار و با همه اينها، ناله ما بلند نشود، ولى هر قطره اشكى تيرى است برقلب ظلم و حق كشى ، انتقاد و فريادى است ، عليه وضع موجود، حركت و اعلام همفكرى است، اشك ما پيام دارد، اشك ما رمز عاطفه است ، اشك ما روح مظلوم يابى و ظالم كوبى را در مازنده مى كند.
ديدن اين مظلوميت ها به ما اين درس را مى دهد كه راهيان راه حق ، نبايد منتظرجلال و جبروت دنيا باشند. قبر خاكى امامان به ما مى آموزد كه حقيقت ها غير از گنبد وبارگاه و مناره ها است .
ما به امامان خود عشق مى ورزيم ، چه صحن و سرا داشته باشند يا نداشته باشند. حقيقتها گم نمى شود، دل به دست خدا است ، وفادارى ما ربطى به زيور ها ندارد، دنيااصل نيست ، بگذار تا مظلوميت ما، آتش بغض و كينه را نسبت به خودخواهان ستمگر شعلهورتر كند.
به هر حال زيارت نامه مى خوانيم :
اى امام حسن (عليه السلام ) تو كسى هستى كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه و آله ) به تولقب ((سيّد)) داد(161) و درباره تو فرمود حسن از من است (162). و هر كه حسن را آزاردهد مرا اذيت كرده است (163).
اى امامى كه حتى دشمنانت ، همچون مروان ها، در شهادتت گريستند(164)، اى امامى كهمصداق آيه تطهيرى و از هر گونه آلودگى پاك و طبق آيه قرآن ، معصوم . اى اماممظلومى كه عامل نفوذى منافقان در خانه ات ، همچون مارى در خانه تو بود و عاقبت تو راشهيد نمود.
اى امامى كه بيست و پنچ مرتبه ، پياده به حج رفتى ، و سه مرتبه تماماموال خود را در راه خدا بخشيدى (165).
اى كسى كه رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) ترا بوسيد و بر دوش خود سوار كرد ودرباره تو و برادرت مى فرمود (( حسن و حسين دو ريحانه من هستند ))(166).
اى امام مجتبى (عليه السلام )، اى عزيزى كه هنگام كودكيت ،رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) بالاى منبر،همين كه ديد تو بر زمين افتادى ، خطبه راقطع كرد و از منبر پائين آمد و تو را با خود بالاى منبر برد و روى زانوى مباركشنشاند(167).
اى امام مجتبى (عليه السلام )،تو كسى هستى كهرسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) به فاطمه ( سلام اللّه عليها ) فرمود: (( حسن رابياور تا او را ببويم ))(168).
اى كسى كه شبيه ترين افراد به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) هستى (169).
اى كسى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: (( هر كه تو را دوست بدارد مرادوست داشته و هر كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است ))(170).
اى كسى كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) درباره تو و برادرت فرمود: (( حسن وحسين امامان اهل بهشتند ))(171).
اى امام مجتبى (عليه السلام ) اين مردم (172) با تخريب قبراهل بيت (عليهم السلام ) و اصحاب خود از زحمات پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله )سپاسگزارى كردند.
اى امام مجتبى (عليه السلام ) اينها در سخنرانيها و خطبه ها نام اصحاب را گرامى مىدارند، ولى در عمل ، قبر بهترين اصحاب را خراب كردند.
اى امام مجتبى (عليه السلام ) اينها تبرك جستن به قبررسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله ) را شرك مى دانند، مگر دفن خلفا در كنار قبررسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله ) به خاطر تبرك نبود؟
با اينكه در روايات آورده اند كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: هيچ كس برمن سلام نمى كند، مگر من پاسخ او را مى دهم (173)، ولى بازهم گفتگوى با او راخلاف مى دانند.
اى امام معصوم (عليه السلام ) اينها مسافرت را جز براى مسجد الحرام ، مسجد النبى ومسجد الاقصى ، ممنوع مى پندارند و مى گويند: ((مسافرت براى زيارت صحيح نيست ))در حالى كه قرآن مسافرت به عرفات ، مشعر، جهاد، گرفتن زكات ،تحصيل علم و آشنايى با آثار پيشينيان را باكمال صراحت بيان فرموده است (174).
اى امام مجتبى (عليه السلام ) اينها براى جايگاه ابراهيم (عليه السلام ) و هاجر (عليهاسلام ) و اسماعيل (عليه السلام ) ارزش ‍ قائلند (صفا و مروه را كه جايگاه تلاشهاجر(عليهاسلام ) است ، مقدس مى شمارند)، ولى كربلا را كه جايگاه تلاش امام حسين(عليه السلام ) است ، بى ارزش مى دانند.
اى امام مجتبى (عليه السلام ) اينها اولياى خدا را كه از دنيا رفته و يا شهيد شده اند،همچون جماد بى اثر مى دانند، ولى در روايات خود، زندگى در مدينه و در همسايگىرسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) را كمال مى شمارند!.
اى امام مجتبى (عليه السلام ) اينها كلمه ((محمّد)) (صلّى اللّه عليه وآله ) را در كنار ((اللّه)) شرك مى دانند، ولى كلمه ((سلطان و ملك )) را در كنار اسم شريف ((اللّه )) توحيد!!
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) گويا بريدگان از شما، كلمات رؤ ساى مذهب خود را نيزفراموش كرده اند، در تاريخ مى خوانيم : مالك (175) به منصور دوانيقى گفت : هنگامدعا بر مزار رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله )، صورت خود را روبه قبر مطهر كن ،زيرا كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) وسيله نجات تو و پدرت حضرت آدم (عليهالسلام ) است (176)، ولى امروزه ، رو كردن به قبر شريف را خلاف دين مى دانند!
من نمى دانم ، چرا زادگاه عيسى (عليه السلام ) آن قدر ارزش ‍ دارد كه پيامبر اكرم (صلّىاللّه عليه وآله ) شب معراج بايد به آنجا رفته ، نماز بخواند(177)، ولى قتلگاهبهترين خلق خدا، مورد بى مهرى باشد؟
اى امام مجتبى (عليه السلام ) اينها حديثى دارند كه بر مزار، چراغ روشن نكنيد،زيرااسراف است (178)، گويا تمام بودجه اى كه در حجاز مصرف مى شود، طبققوانين الهى و خدمت به محرومين است ، و فقط چراغى كه بر مزار چهار امام باشد، اسرافاست !
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها توسل ما را در بقيع ، خلاف مى دانند در حالى كهخود رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) در همين قبرستان به خود و انبياىقبل ، توسل پيدا كردند و اين در ماجراى دفن فاطمه بنت اسد مادر حضرت على (عليهالسلام ) بود كه پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله )قبل از دفن وارد قبر آن بانو شد و فرمود: خداوندا! قبر را (براى اين زن با ايمان كه حقمادرى بر من دارد) توسعه بده ، سپس ‍ براىقبول شدن دعا، فرمود: بحقّ نبيّك و الانبياء الذين من قبلى (179)، ((به حق من وتمام انبيا قبل از من ، اين دعا را مستجاب فرما)).
مشاهده فرموديد كه شخص پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) در همين قبرستان بقيعبراى استجابت دعايش به مقام رسالت خود و ساير انبيامتوسل شد.
خليفه دوم هنگام قحطسالى گفت : ((خدايا ما در زمانرسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله ) به او متوسل مى شديم و باران رحمت بر مانازل مى شد و امروز به عباس عموى پيامبر اكرم ،متوسل مى شويم كه باران بر ما نازل فرمايى ، و اَنَا متوسلٌ اليكَ بعَمّنبيّنا(180).
كسى نيست ، سؤ ال كند كه چرا توسل خليفه جايز است ، ولىتوسّل ما شرك است ؟
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) آبروى شما از آبروى عباس ‍ عموى پيامبر (صلّى اللّهعليه وآله ) بيشتر است ، جملاتى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) در باره شمافرمودند، در باره عموى خود نفرموده است ، همانگونه كه ايمان وعمل صالح و تقوا وسيله قرب به خدا است ، آبروى اولياى خدا نيز وسيله است و قرآنبه ما سفارش كرده كه وَ ابْتَغُوا اِلَيهِ الْوَسِيلَة (181)، ((براى تقرب بهخدا، وسيله اى تحصيل كنيد)).
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) احترام و تعظيم شما در حقيقت تعظيم بهرسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) است كه قرآن ما را به آن ماءمور فرموده است(182).
آنچه را تا كنون در باره توسل گفتيم ، از كتابهاىاهل سنت بود، و گرنه از نظر شيعه ، در دعاهاى امامان معصوم (عليهم السلام )توسل به محمّد وآل او (صلوات اللّه عليهم ) بسيار به چشم مى خورد. امام حسين (عليهالسلام ) در دعاى عرفه مى فرمايد: اللّهُمَّ اِنّا نَتَوسّلُ اليكَ فى هذِه العَشيّة بِمحمّدٍنبيّك و رسولك ، ((خداوندا! ما در اين شب شريف (شب عيد قربان ) به محمّد (صلّىاللّه عليه وآله ) رسول تو متوسل مى شويم )).
امام سجاد (عليه السلام ) حتى به آبروى ماه رمضان و عبادت كنندگان در آن ماه ،متوسل مى شود، آنجا كه مى فرمايد: اللّهمَّ انّى اسئلك بحقِّ هذا الشّهر و بحقّ من تَعبّدلك .
(دعاى 44 صحيفه سجاديه )
بنابراين ، توسل هم از نظر امامان معصوم (عليهم السلام ) صحيح است و هم از نظرشخص خليفه دوم كه به مردم سفارش كرد كه اِتَّخذوه وسيلةً الى اللّه ((عباس ،عموى پيامبر را) وسيله تقرب به خدا و استجابت دعاى خود قرار دهيد))(183).
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها توجه و عشق ما را به شما شرك مى پندارند وخيال مى كنند كه ما براى شما مقام خدايى و الوهيت يا ربوبيت را پذيرفته ايم .خيال مى كنند كه ما براى شما قدرتى جداگانه ومستقل (دربرابر خداوند) را قبول كرده ، يا خدا را از قدرتشمعزول مى دانيم . اينها نمى دانند كه عشق و احترام ما به شما، به خاطر بندگى شما دربرابر خدا است و هرگز هيچ كس و هيچ چيز را كه در راه خدا و براى خدا نباشد، نمىپذيريم .
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها جشن ميلادرسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله ) و سوگوارى براى شهادت شما را بدعت مى دانند وما نمى دانيم كه اگر بخواهيم ، گوشه اى از زحمات پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله )را (از طريق مودّت به خاندان آن بزرگوار) جبران كنيم ، چگونهعمل نماييم ؟ آيا عيد گرفتن تولّد، بدعت و شرك است ؟ ما مى بينيم كه حضرت مسيح(عليه السلام ) از خداوند بزرگ مائده آسمانى مى طلبد و روزنزول آن را براى هميشه عيد قرار مى دهد(184)، آيا تولد امام حسين (عليه السلام ) ازيك مائده آسمانى كمتر است كه حضرت عيسى (عليه السلام )نزول آن را براى مسيحيان در طول تاريخ ، عيد قرار مى دهد؟ ولى اگر ما تولد سيدالشهدا، حسين بن على (عليهما السلام ) و رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) را جشنبگيريم ، بدعت و شرك است ! آيا اين جشن ها و عزاها، مصداق آيه و رَفَعنا لَكَ ذِكرَك ((ما نام تو را بلند و گرامى داشتيم )) نيست ؟
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) ما كار را به دست خدا مى دانيم و شما را واسطه فيض او،همانگونه كه شفا دادن به دست خدا است . حضرت ابراهيم (عليه السلام ) مى فرمايد:هرگاه مريض ‍ شدم ، او مرا شفا داد وَ اِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِين (185)، ولىخداوند اين شفا را معمولاً با واسطه عطا مى كند، فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاس (186)((خداوند در عسل شفا قرار داده است )) و در جاى ديگر مى خوانيم : وَ شِفاءٌ لِما فِىالصُّدُور(187) قرآن و موعظه هاى آن شفاى امراض قلبى است )). بنابراين ، تمامكارها به دست خدا است ، ولى خداوند متعال از راهوسائل و اسباب عمل مى كند.
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) ما آرامش دل را از خداوند مى دانيم : هُوَ الَّذِى اَنْزَلَالسَّكِينَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤ منِين (188)، ((اوست كه آرامش را بر دلهاى مؤ منان فرومى فرستد))، ولى گاهى اين آرامش با واسطه و دعا و درودرسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) در دلها قرار مى گيرد؛ وَ صَلِّ عَليهم اِنَّ صَلاتِكَسَكَنٌ لَهُم (189)، ((از مردم زكات بگير و بر آنان دعا و درود بفرست كه درود تووسيله آرامش ‍ دلهاى آنان است )).
اى امامان معصوم (عليهم السلام )، قرآن مى فرمايد: همين كه مردم از حضرت موسى (عليهالسلام ) آب خواستند، موسى (عليه السلام ) به فرمان خداوند، عصاى خود را به سنگزد و آب جوشيد(190). مقام شما از موسى (عليه السلام ) كمتر نيست و به گفته قرآن :((شهدا در نزد خداوند زنده و محبوب و شادمانند و از رزق هاى الهى بهره مىبرند))(191).
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) يكى از شاگردان حضرت سليمان (عليه السلام )، تختسلطنتى بلقيس را از صدها فرسخ راه بطور خارق العاده ، در مدت كمتر از چشم بهم زدننزد سليمان (عليه السلام ) حاضر كرد، و مقام شاگردان سليمان (عليه السلام )،قابل قياس با مقام شما نيست .
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) ما با ارواح مقدس شما گفتگو مى كنيم ، تماس معنوىداريم ، و اين رابطه را از قرآن ياد گرفته ايم . حضرت صالح (عليه السلام ) بعد ازهلاكت قوم خود، با ارواح آنان گفتگو كرد فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاَصْبَحُوا فى دارِهِمجاثِمِين فَتَوَلّى عَنهُم و قال يا قَومِ لَقد اَبلغتُكم رسالةَ رَبّى و نَصحتُ لكم و لكن لاتُحِبُّو ن النّاصحين (192)، ((بعد از كشتن ناقه ، زمين لرزه اى همه مردم لجوج رافرا گرفت و صبحگاهان ، فقط جسم بى روحشان در خانه هايشان به جا ماند، صالح(عليه السلام ) از آنها روى برتافت و گفت : اى قوم (خطاب به هلاك شدگان )، منرسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شرط خيرخواهى را انجام دادم ، ولى چهكنم كه شما خيرخواهان را دوست نداريد)).
حضرت على (عليه السلام ) بعد از جنگ جمل ، در كنار جسد طلحه ايستاد و با او گفتگوكرد(193). و هنگامى كه از جنگ صفين برمى گشت ، پشت دروازه كوفه ، رو بهقبرستان كرده ، نخست به ارواح گذشتگان سلام كرد و بعد به آنها گفت : ((شما پيشرواين قافله بوديدو ما هم به دنبال شما خواهيم آمد))(194).
حضرت شعيب (عليه السلام ) نيز با ارواح گذشتگان گفتگو كرد(195).
قرآن با كمال صراحت به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) دستور مى دهد كه ازپيامبران قبل از خودت سؤ ال كن ؛ وَاسْئَلْ من اَرْسَلنا مِن قَبْلِك (196)، اگرامكان برقرارى ارتباط از اين جهان با جهان برزخ نباشد، دستور سؤال معنا ندارد.
در نهج البلاغه مى خوانيم : حضرت على (عليه السلام ) بعد از آنكه ازغسل و كفن كردن پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) فارغ شد، روى او را باز كرد و گفت :بابى انت و امّى طِبْتَ حيّاًو طبت ميّتاً....وَاذْكُرْنا عند ربّك (197)، ((پدر و مادرمفداى تو، در حال زندگى و مرگ ، پاك و پاكيزه هستى ... از ما پيش ‍ پروردگارت يادىبفرما))، جالب اينكه همين مساءله كنار زدن كفن از صورت پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليهوآله ) و بوسيدن آن و جمله يا محمّد اُذكُرنا عِند رَبّك ، را از ابوبكر نيزنقل كرده اند.(198)
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها خيال مى كنند، تقاضاى شفاعت از شما به معناىپرستش و عبادت شما است و به ما مشرك مى گويند، اينها نمى دانند كه ما، شما را بندهمقرّب خدا و شفاعت شما را از طرف خدا مى دانيم ، و تقاضاى شفاعت از بندگان آبرومند،شرك نيست ، نه در زمان حيات طبيعى و در زمان حيات برزخى .
بنابراين ، اصل واساس شفاعت از آنِ خدا است ، ولى اولياى خدا به فرمان و اذن او،براى گروهى كه پيوند مكتبى خود را با آن بزرگواران حفظ كرده اند، شفاعت مىنمايند.
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها خيال مى كنند كه ما با بدن شما گفتگو و رابطهداريم و يا از خاك شما چيزى مى خواهيم و براى ما آيه 22 فاطر را مى خوانند كه : وَما اَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَن فِى الْقُبُور(199)، ((اى پيامبر، تو هرگز به مردگانگورستان ، صداى خود را نمى رسانى )).
غافل از آنكه حضور ما بر مزار شما، بخاطر ايجاد آمادگى براى ارتباط روحمان با روحمقدس شما است و احترام گذاشتن ما به خاك و مزار شما، دنباله عقيده اى است كه ما، به مقامو روح و آبروى شما نزد خدا داريم (200). بگذريم كه آيه سوره فاطر در بارهمردگان منحرفان معمولى است و كارى به ارواح مقدّسه شهدا و اولياى خداوند (كه طبققرآن زنده هستند) ندارد.
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها خيال مى كنند، انجام معجزه و كرامت از سوى شما،دخالت در كار خدا و جبهه گيرى در برابر او است ، و با همين تصور به علاقمندان شمانسبت شرك مى دهند، غافل از آنكه در سراسر قرآن ، آن همه كارهاى خارق العاده ازانبيا واوليا نقل شده است كه هيچ گونه منافاتى با توحيد ندارد، چون قدرت آن بزرگواران ،هديه اى است از طرف خداوند كه در اثر بندگى و تسليم ، كسب كرده اند و گرنه ازخود، هيچ گونه قدرتى ندارند؛ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ اَنْ يَاْتِىَ بِاَّيَةٍ اِلاّبِاِذْنِ اللّه(201)، ((هيچ رسولى بدون اجازه خداوند نمى تواند معجزه اى بياورد)).
كارآيى پيراهن يوسف (عليه السلام ) كه چشم نابيناى يعقوب (عليه السلام ) را شفا داد،از خدا است ، كارآيى عصاى موسى (عليه السلام ) كه با خوردن به سنگ ، سبب جوشيدنآب گوارا شد، از خدا است . كارآيى نفس مسيح (عليه السلام ) كه مرده را زنده مى كرد، ازخدا است . كارآيى هدهد كه پيام حضرت سليمان (عليه السلام ) را در دو مرحله به ملكهسباء رساند، از خدا است .
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها خيال مى كنند كه توقع ما از شما درحل مشكلات و رسيدن به مقامات ، به هم زدن قانون عليّت و گسستن پيوندها است ،غافل از اينكه ما، دو نوع علّت را پذيرفته ايم : يكىعوامل و علل طبيعى و ديگرى عوامل و علل غير طبيعى ، ما هرگز كار و عملى را بدون علتنمى دانيم ، ليكن لازم نيست ، تمام علل و عوامل ، مادى و محسوس باشد. ما كه به شمابزرگواران معصوم و شهيد متوسل مى شويم ، براى آن است كه از خداوند بخواهيد،مشكلات ما حل شود، خواه از طريق وسايل طبيعى و عادى ، خواه از طريق فراهم شدن شرايطغيرطبيعى و پيش بينى نشده .
اگر تقاضاى كارهاى خارق العاده شرك است ، پس چرا سليمان (عليه السلام ) ازحاضران در مجلس خود چنين تقاضايى كرد؟
توضيح ماجرا به اين نحو بود كه در يك گردهمايى در بارگاه سليمان (عليه السلام) كه بنا بود از همه جنّ و انس و حيوانات ، مانورى داشته باشند، هدهد غيبت كرد، پس ازحضور، دليل تاءخيرخود را پرواز بر فراز منطقه سباء و بازديد از مردمى مشرك كهرهبرى آنها را زنى به نام بلقيس به عهده گرفته بود، بيان كرد.
حضرت سليمان (عليه السلام ) دعوتنامه اى از طريق هدهد براى آن زن فرستاد و او رابه اسلام فراخواند. آن زن بعد از مشورت ، هديه اى براى سليمان (عليه السلام )فرستاد. (تا شايد حق السكوت باشد).
حضرت سليمان (عليه السلام ) هديه را قبول نكرد و دعوت خود را همراه با تهديد تكرارنمود.
بلقيس تصميم گرفت تا خود براى ملاقات و پذيرفتن دعوت به درگاه سليمان (عليهالسلام ) بار يابد.
حضرت سليمان (عليه السلام ) به حاضران گفت : ((كدام يك از شما مى تواند،قبل از ورود آن زن ، تاج و تخت او را از سرزمين سباء در اينجا حاضر كند؟)) يكى كهبهره كمى از علم (مراد علم مخصوصى است ) داشت ، گفت :((قبل از بلند شدنت از مجلس و متفرق شدن حضار، من با نيروى فوق العاده اى كه كسبكرده ام ، بطور معجزه آسايى ، تخت او را حاضر مى كنم )).
ديگرى گفت ، ((من قبل از آنكه چشم برهم بزنى ، اينعمل را انجام مى دهم )).
به هر حال ، مطلبى را كه قرآن با كمال روشنى بيان مى كند، آن است كه پيامبربزرگوار (عليه السلام ) از اطرافيان خود تقاضاى كار فوق العاده كرد و هرگز احدىاين تقاضا را شرك نپنداشته است (202)، كسانى كه قادر بر انجام اينگونهاعمال مهم بودند، شاگردان و هواداران حضرت سليمان (عليه السلام ) بودند و بهقول قرآن عِندَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب، ((گوشه اى از علوم كتاب نزد او بود)).
اكنون ما بر مزار كسانى هستيم كه به جاى (علم من الكتاب )، (علم الكتاب )؛ يعنى ، تمامعلم كتاب را دارند. بر مزار كسانى هستيم كه پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) شهادت وگواهى آنان را همراه گواهى خداوند (در برابر انكار مخالفان ) دانسته است (203)،ولى دل مى سوزد كه اگر ما در قبرستان بقيع از دارندگان علوم الهى تقاضايى كنيم ،فوراً تهمت شرك به ما مى زنند.
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها سوگند دادن خداوند به حق و مقام اوليا را حرام وگاهى شرك مى دانند، و مى گويند: انبيا و اوليا حقى بر خدا ندارند، تا شما خدا را بهآن حق ، سوگند دهيد.
آرى ، هيچ انسانى از خداوند، نه طلبى دارد و نه حقى ، ليكن اگر خداوند خودش ، اين حقرا بر خود قرار دهد، حق پيدا مى شود، در قرآن خداوند كارهايى را بر خود لازم كرده وبراى ما ايجاد حق نموده است ، از جمله :
اِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى (204)، ((برما است كه هدايت كنيم ))، در اين آيه ، خداوندمساءله هدايت مردم را به عهده گرفته است .
وَ كانَ حَقَّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤ مِنين (205)، ((يارى مؤ منان حقى است كه خداوندبر خود لازم شمرده است )).
وَعْداً عَليهِ حَقَّاً فِى التَّوريةِ وَ اْلاِنجِيل (206)، ((در كتاب تورات وانجيل ، خداوند وعده اى را بر خود لازم الوفاء نموده است )).
وَ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ عَلَى اللّهِ رِزقُها(207)، ((هيچ جنبنده اى نيست مگر آنكه رزق آنبر خدا است )).
بنابراين ، انسان حقى بر خداوند ندارد، ليكن خداوند از لطفى كه دارد، كارهايى رابراى سعادت و رشد مادّى و معنوى مردم ، بر خود لازم فرموده است و ما، خداوند را به همانحق سوگند مى دهيم ، بگذريم از اينكه در دعاهاىاهل بيت (عليهم السلام ) جمله ؛ بحقّ نبيّك و اوليائك زياد است ، حتى در كتب احاديث خودشان.(208)
اى امامان معصوم (عليهم السلام ) اينها سوگند به شما را حرام دانسته و مى گويند:((سوگند، تنها به نام مبارك اللّه است ))، در حالى كه ده ها سوگند در قرآن بهخورشيد و ماه و شب و فجر و زيتون و عصر و.... ياد شده است ، و در سوره حجر خداوندبه جان رسول خود سوگند ياد فرموده است : لَعَمرُكَ اِنّهم لَفى سَكرتِهم يَعمهون(209)، ((به جان تو سوگند كه اين مردم در مستى شهوات خود سرگردانند)).
راستى ، اگر سوگند به غير خدا شرك و توجه به غير خدا است ، چرا قرآن ما را بهاين سوگندها متوجه غير خدا كرده ؟
آرى ، در بعضى احاديث رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) مردم را از سوگند به پدرانخود نهى فرموده ، ولى اين بخاطر آن بود كه پدرانشان از مشركان زمان جاهليت بودند وارزش سوگند نداشتند. شاهد حرف ما آن است كه در جلد 7 كتاب سنن نسائى ، چند عنوانمطرح است به نامهاى : ((سوگند به غير خدا))، ((سوگند به آباء))، ((سوگند به بتلات ))، ((سوگند به طاغوت )) و ((سوگند به لات و عزّى )) كه از نهى اين سوگندهادر كنار هم ، مى فهميم ، مراد رواياتى كه ما را از سوگند به غير خدا منع مى فرمايد،سوگند به شرك و آثار شرك و پدران و مادران مشرك است .(210)
با امامان معصوم (عليهم السلام ) درد دل كرديم كم كم زيارتنامه مى خوانيم ؛
زيارت حضرت زهرا (سلام اللّه عليها)
زيارت فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها ) را هم در مسجدرسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) مى خوانيم و هم در قبرستان بقيع ، چون قبر فاطمهزهرا ( عليهاالسّلام ) مفقود الاءثر است ، گويا خداوند براى تسليت كسانى كه عزيزانخود را در جبهه ها از دست مى دهند و حتى از جناره فرزندشان خبرى ندارند، چنين مقررداشته كه از قبر دختر پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) نيز خبرى نباشد، اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ.
البته مفقود الاءثر واقعى ، ستمكاران و رياكاران تاريخ هستند كه در قيامت ، اثرى ازتلاشها و عمل خود را مشاهده نمى نمايند و ناله ها سرمى دهند كه اى واى ما اَغْنى عَنّىمالِيَه (211)، مال و ثروتم هيچ سودى نداشت .
هَلَكَ عَنّى سُلْطانِيَهْ(212)، سلطنت و قدرتم از دستم رفت ، بدون آنكه براىامروز نتيجه و حاصلى داشته باشم .
يا لَيْتَنى كُنْتُ تُرابا، اى كاش ، من خاك بودم و زير پاى مردم له مى شدم وبه چنين دادگاهى حاضر نمى شدم .
آرى ، بود و نبود بارگاه ، چندان مهم نيست ، اگر بر قبر شريف فاطمه زهرا ( سلام اللّهعليها )بارگاه و نشانه اى نيست در عوض ، خداوند از او به عنوان كوثر ياد فرموده است، بارگاه همه جا نيست ، اما قرآن و سوره كوثر در همه جا هست .
صحن و سرا اثر جمادى است ، ولى از ذريه و فرزندان فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها )آثار معنوى و انسانى و مكتبى به جاى مانده است كه ما، در زمان خودمان ، يكى از فرزنداناو را به نام (( امام خمينى )) ( ره ) مشاهده كرده ايم كه چگونه به ميليونها ترسو،شجاعتداد و خواب رفته ها را بيدار كرد و در جهان زلزله اى انداخت كه خواب را از چشمابرقدرت ها ربود و چراغى روشن كرد كه شعاع نورش به شرق و غرب عالم رسيده استو مقدماتى براى حكومت حضرت مهدى (عجّل اللّه فرجه ) آماده شده است .
به هر حال ، از قبر مادر امامان خبرى نيست ، ولى از ناله هاى آن بانو و خطبه هاو كلمات وفرزندانش صدها خبر در دست است ، از شخص فاطمه (سلام اللّه عليه ) بى خبريم ،ولى از شخصيت فاطمه زهرا (عليها السّلام ) خير. فاطمه (عليهاالسّلام ) وصيت مى كندكه شب ، مرا غسل دهيد و به خاك بسپاريد، او مى خواهد با دنيا حرف بزند و بگويد:
مگر من دختر نبوّت ، همسر ولايت ، مادر امامت نبودم ، چرا بايد قبرم مخفى باشد؟
مگر من تنها يادگار محمّد (صلّى اللّه عليه و آله ) و محمّد (صلّى اللّه عليه و آله ) وارثابراهيم و نوح و موسى و عيسى (عليهم السّلام ) نيست ؟
مگر من مصداق آيه تطهير و سوره كوثر و بزرگ زنان عالم نبودم ؟
مگر پدرم رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) نفرمود: فاطمه (عليها السّلام ) پاره تن مناست ، هر كه او را آزار دهد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد، خدا را به غضب آورده است؟(213)
مگر پدرم هنگام بازگشت از سفر، اول به ديدن من نمى آمد؟(214)
مگر وقتى وارد مى شدم ، پدرم به احترام من نمى ايستاد؟(215)
مگر روز عاشورا، حسين (عليه السلام ) دليل زير بار زور نرفتن خود را، تربيت در دامنمن ندانست ؟(216)
مگر براى پدرم ، آنگاه كه مشغول كندن خندق بود، غذا نمى آوردم ؟(217)
مگر من تنها كسى نبودم كه هنگام پرتاب شكمبه شتر بر پدرم ، از راه رسيدم و از او دربرابر آن همه كفار حمايت كردم ؟(218)
مگر من لباسهاى خون آلود پدرم را به هنگام مراجعت از جبهه نمى شستم ؟
مگر من پانسمان كننده جراحت صورت پدرم در جنگ احد نبودم ؟
مگر صبرم ، حسن (عليه السلام ) و شجاعتم ، حسين (عليه السلام ) و سخنرانى و حمايت ازمقام رهبرم ، زينب (عليهاسلام ) را نپروراند؟
مگر براى سيركردن محرومان و گرسنگان ، گردنبدم را نفروختم ؟
مگر در شوهر دارى به عالى ترين درجه نرسيدم ؟ شوهرم ، على (عليه السلام ) فرمود:فاطمه (( ع )) هيچگاه مرا خشمگين نكرده است ؟(219)
مگر همه امامان معصوم (عليهم السّلام ) از فرزندان من نيستند؟
مگر پدرم اين همه سفارش مرا نكرد؟
مگر حامله نبودم ؟
مگر داغدار مرگ پدرم نبودم ؟
مگر جوان نبودم ؟پس چرا بايد وصيت كنم ، كسى براى تشييع جنازه ام نيايد؟و قبرم مخفىباشد؟
منتظريم ، تاريخ جواب بدهد!
بيت الاحزان
در كتاب وفاء الوفاء كه تاريخى معتبر و حدود پانصدسال قبل ، نوشته شده است ، مى خوانيم : در قبرستان بقيع ، جايى بوده كه حضرت زهرا( عليها السّلام ) بعد از رحلت پدر بزرگوارشان به آنجا مى رفت و در سوگ پدر ( ومشكلاتى كه بعد از رحلت او، براى اسلام پيش آمده ) گريه مى كرد(220)، ما فعلاًكارى به تغييراتى كه در بقيع وارد شده ، نداريم ، ولى نبايد اين نام ها و نشانه ها ومكان ها (كه در ظاهر اسم مكانى بيش نيست ، ولى در واقع نشان دهنده يك جريان و خطفكرى است ) فراموش شود، ابن مكان ها، جغرافى نيستند، تاريخ هستند. ساكت نيستند،پيام دارند. جرقه نيستند، جريان دارند و به اصطلاح آيه و نشانه هستند.
قبور بزرگان ديگر
در كتاب (( وفاء الوفاء )) جلد سوم از صفحه 891 به بعد، قبور بزرگان بقيع را ناممى برد.از جمله :
1 - عثمان بن مظعون ، اولين مهاجرى كه از دنيا رفت (221)و پيامبر گرامى (صلّى اللّهعليه وآله ) در تشييع جنازه او شركت كرده ، فرمود: طُوباكَ يا عُثمانُ لَمْ تُلْبِسْكَالدُنْيا وَ لَمْ تَلْبَسْها خوشا به حالت كه دنيا تو را نپوشانيد و تو نيز خود را بادنيا نپوشاندى (222)، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) بعد از دفن وى ، دستورفرمودند، سنگى را روى قبر وى قرار دهند. جالب اينكه ، سنگ به قدرى بزرگ و سنگينبود كه اصحاب قادر بر حمل نبودند و شخص پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) با تمامقدرت كمك فرمود و بعد از تغييراتى كه در بقيع وارد شد، قبر او را از همان سنگبزرگ شناسايى كردند. پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) با اينعمل به مردم اين درس را داد كه قبر افرادى مثل عثمان بن مظعون (كه مردى صالح و عابد وزاهد بود، تا جايى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) بعد از مرگش ، كفن ازصورتش كنار زد و صورت او را بوسيد)(223)، بايد با عزت بماند.
2 - فاطمه بنت اسد، مادر حضرت على (عليه السّلام ) زنى كه ديوار كعبه براى زايماناو شكافته شد و امدادهاى غيبى هنگام تولد فرزندش از آسمان فرود آمد، يازدهمين نفرىبود كه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) ايمان آورد و حضرت با كلمه (( مادرم ))به او خطاب مى فرمود، زنى كه پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) در مرگ او گريهكرد و پيراهن خود را كفن او نمود و چهل تكبير بر او گفت ، زنى كه براى دو نفر ازاولياى خدا ((پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) و اميرالمومنين (عليه السّلام )) خدمت ومادرى كرد، زنى كه به خاطر اسلام مهاجرت نمود، زنى كهرسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله ) بعد از دفنش با او سخن گفت كه :هل وَجَدْتَ ما وَعَد ربّكُ حقّا ((آيا به وعده هايى كه پروردگارت داده بود، دستيافتى ؟)) او هم گفت : (( بله )) زنى كه رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله )قبل از دفن او، وارد قبر شد تا مكان را با بدن خود متبرك نمايد و براى مدت طولانىمناجات كرد(224)، قبرش در پشت ديوار بقيع در كنار چهار امام واقع شده است .
3 - سعد بن معاذ، مردى والامقام ، از ياران وفادار پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) كهدر جنگها همراه حضرت بود و گاهى مورد اصابت تير قرار مى گرفت ، كسى كهرسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) درباره اش فرمود: ((همچون استخوان در گلوى كفارى))، كسى كه نود هزار فرشته ، در تشييع جنازه او به زمين آمدند.
او از علاقه مندان مخلص على (عليه السلام ) بود، در
ماجراى خندق مجروح شد.
رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) براى او دعا مى كرد و در تشييع جنازه او شركتنمود(225).
4 - حليمه سعديه ، زنى روستايى كه در صحراى مكّه زندگى مى كرد، ولى پاك وسالم بود و توفيق شير دادن به پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله )، تنها نصيب او شد،زيرا دهها زن براى شير دادن حاضر شدند، امارسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) هيچ يك از سينه ها را به دهان نگرفت (226).عبدالمطلب بسيار نگران به مسجد الحرام آمد و در كنار كعبه ، با حالت پريشانى نشست ،پيرمردى حال او را پرسيد تا از ماجرا خبردار شد، بعد پيشنهاد كرد: كه من زنى سراغدارم بسيار خردمند و خوش بيان و زيبا و آبرومند، از فاميلى بسيار محترم ، عبدالمطلب بهسراغ پدر آن بانو رفت و بعد از گفتگوهايى ، اين بانو، دايه آخرين پيامبر آسمانىشد(227)، بعد از دو سال كودك را به مكّه آورد ولى بازهم براى مدت سهسال ديگر، رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) در دامن اين بانو زندگى و رشد كرد.
در كتاب ((مرآت الحرمين )) نقل شده كه بيش از ده هزار نفر از اصحاب و تابعين در بقيعدفن شده اند(228) كه ما نمى توانيم ، همه را نام برده ، به زندگى آنان اشاره كنيم، ولى نام چند نفر از معروفين را برده ، بحث بقيع را تمام مى كنيم .
5 - عباس عموى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) كهمسئول آب رسانى به زائران كعبه و مورد احترام عموم بود، تا آنجا كه خليفه دوم درقحط سالى ، براى طلب باران ، خدا را به مقام عباس سوگند داد. و اشعارى كه در مدحپيامبر گرامى (صلّى اللّه عليه وآله ) سرود، معروف است ،عباس و حمزه از عموهاى عالىمقام پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) هستند بگذريم كه قرنى بعد، دودمان او (بنىالعبّاس ) كه حاكم بر مسلمين شدند به ذريّه واهل بيت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) امام باقر تا امام عسگرى (عليهم السلام ) چه ظلمهاكردند كه در پيش بينى ها و اخبار غيبى رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) به عموىخود آمده است .(229)
6 - ابراهيم ، فرزندى كه بعد از فوت زينب ، رقيه و ام كلثوم ، خداوند بهرسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) عطا فرمود، ولى اين كودك هم ، بيش از هيجده ماه عمرنكرد، پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) در سوگ اوبسيار گريست و همين كه مورداعتراض بعضى قرار گرفت ، فرمود : گريه اى كه برخاسته از عواطف انسانى باشد،مانعى ندارد، آنچه مورد نهى است ، اعتراض به مقدرات الهى است (و چاك دادن يقه وفرياد كردن است ).(230)
روز وفات ابراهيم ، خورشيد گرفت ، گروهىخيال كردند كه اين به خاطر مرگ ابراهيم است ، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) باعجله تمام بالاى منبر قرار گرفت و به مردم هشدار داد كه خورشيد و ماه در مجرايى كهخداوند مقرر فرموده است به كار خود مشغولند و هرگز بخاطر مرگ و حيات كسى تغييرنمى يابند، شما به جاى اين حرفها، هرگاه خورشيد و ماه گرفت ، نماز آيات بخوانيد،سپس از منبر پايين آمد.(231) حساسيت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) را مشاهدهبفرماييد كه چگونه براى جلوگيرى از عقايد خرافى ، يك لحظه هم صبر نمى كند وفوراً مردم را احضار كرده ، بالاى منبر مى رود و اين پيام را مى دهد و پايين مى آيد.
حضرت برخلاف بسيارى از فرصت طلبان كه نه تنها حقايق را به نفع خود تفسير مىكنند، بلكه از جهل و نادانى و از خرافه و افسانه پرستى مردم به سود خود استفاده مىنمايند، هرگز پرده بر روى حقيقت نيافكند و ازجهل و نادانى مردم به سود خود استفاده ننمود.
7 - قبر سه دختر رسول گرامى (صلّى اللّه عليه وآله ) به نامهاى زينب ، رقيه و امكلثوم ، همچنين قبر زنان پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) (غير از خديجه (سلام اللّهعليها) كه در مكّه است و ميمونه كه در دو فرسخى مكّه است ) در قبرستان بقيع واقع شدهاست .(232)
8 - قبر چند تن از شهداى احد در جانب غربى بقيع واقع شده است .
9 - نافع (بزرگ قرّاء) و ابوسعيد خدرى (از صحابه بزرگ و از هواداران اميرالمؤ منين(عليه السلام )، نيز در آنجاست .
11 -قبور عاتكه و صفيه ، دو عمه بزرگوار حضرترسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) و ام البنين ، مادر حضرت ابىالفضل العباس ‍ (عليه السلام ) نيز در بقيع است ، ام البنين چهار فرزند داشت ، بهنامهاى عباس ، جعفر، عثمان و عبداللّه كه همه آنان در كربلا به شهادت رسيدند.
آيا مى توان از كنار قبر چنين بانويى و ديگر بزرگان ، بى تفاوت گذشت ؟ بى جهتنيست كه عاشقان شهدا در اين مكان ها اشك مى ريزند.
آرى ، ما نبايد به جملاتى كه مى گويند : ((گريه بر ميّت سبب رنج و عذاب اوست !))گوش فرا دهيم ، زيرا قرآن مى فرمايد : وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى (233)،((هرگز گناه شخصى را به حساب ديگرى نمى گذارند))، چرا گريه زنده ها سببشديد شدن عذاب مردگان شود؟ چون اين منطق با قرآن مخالف است ، هرگزقبول نداريم .(234) زياد در بقيع نمانيم كه در مدينه بايد به سراغ احد هم برويم .
شهداى اُحُد
بد نيست ، سيمايى از جنگ احد را ترسيم كنيم (خوب است ابتدا از جنگ بدر آغاز كنيم ) درسال دوم هجرى كه جنگ بدر واقع گرديد و مسلمانان پيروز شدند، كفار مكّه عقده و كينهبه دل گرفتند؛ از يك سو افراد زيادى از آنان كشته شده بودند و از سوى ديگر راهبازرگانى آنها از راه مدينه بسته شده بود و آنها در پى انتقام بودند.
عمروعاص و افرادى چند، ميان قبيله هاى دور رفتند تا بودجه جنگ آينده را تهيه نمايند، ازسرزمين تهامه و قبيله كنانه ، حدود چهار هزار نفر جنگجو آماده شدند، زنان را نيز براىطبل زدن ، شعر خواندن و بستن راه فرار جنگجويان خود، به جبهه بردند؛ زيرا مىدانستند كه اگر فرار كنند، همسران و دخترانشان اسير مى شوند و عرب به اين خوارىتن نمى دهد.
عباس ، عموى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) كه يك مسلمان واقعى غير متظاهر بهاسلام بود ، پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) را از نقشه كفار مكّه مطلع ساخت .
لشكر قريش از مكّه به سوى مدينه حركت نمود. پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) بااصحاب مشورت كردند، راءى اكثر جوانان و حمزه اين بود كه به جاى سنگر گرفتن درشهر ، بيرون مدينه برويم . رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) لباس رزم پوشيد وزره و شمشير خود را برداشت و مسلمانان حركت كردند.رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) نماز جمعه را خوانده ، با لشكرى بيش از هزار نفربه سوى احد رهسپار شدند.
رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) ابتدا از لشكر سان ديدند، لشكرى كه در آن ،پيرمرد قد خميده اى به نام عمرو بن جموح را مشاهده مى كنيد كه چهار فرزندش را بهيارى رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله ) به احد آورده ، خودش نيز با التماس اجازهشركت مى خواهد.
لشكرى كه در آن ، حنظله را مى بينيد كه شب عروسى او مصادف با شب عمليات در جبههاست ، از رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) اجازه گرفت و رفت . يك شب نزد عروس ‍ بودو غسل نكرده با عجله خود را به جبهه رساند و شهيد شد و پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله )فرمود : من ديدم ، فرشتگان او را غسل مى دادند و در تاريخ اسلام لقب((غسيل الملائكة )) ((غسل داده شده به دست فرشتگان )) را دريافت نمود.
جالب اينكه پدر اين داماد(235)، در جبهه كفر و از پايه گذاران مسجد ضرار و پدرعروس (236)، نيز رئيس منافقان بود، ولى فرزندانشان اين چنين از آب درآمدند.
در اين لشكر بود كه 9 نفر پرچمدار لشكر كفر، يكى پس از ديگرى به دست حضرتعلى (عليه السلام ) كشته شدند، در اين لشكر بود كه فرياد زدند، پيامبر (صلّى اللّهعليه وآله ) شهيد شد و گروهى روحيه خود را باخته ، پا به فرار گذاشتند. در اينلشكر بود كه انس ، هفتاد زخم برداشت و جز خواهرش كسى او را نشناخت . در اين لشگربود كه پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) شخصاً در تنظيم صف هاى رزمندگاندخالت كرده ، هرگاه شانه سربازى جلوتر بود، فوراً او را به عقب مى راند.
در اين لشكر بود كه ابودجانه ، يار باوفاىرسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) دستمال سرخى به پيشانى خود (به علامت استقامت تاشهادت ) بست و شمشير را از دست مبارك پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) گرفت وقول داد، آنقدر بجنگد تا شمشير خم شود.
در اين لشكر بود كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) پنجاه تيرانداز را به رياستعبداللّه جبير، مسئول حفاظت شكاف و بريدگيهاى كوههاى احد قرار داد، ولىچهل نفر از آنها به خيال اينكه مسلمانان به پيروزىكامل رسيده اند و مشغول جمع غنائم هستند، منطقه حفاظتى را رها كرده ، براى به دست آوردنغنيمت به بقيه پيوستند و دشمن هم از اين فرصت استفاده نمود و از همان محلى كه نگهباننداشت ، حمله كرد و مسلمانان را محاصره نمود و هفتاد تن از بهترين مسلمانان را شهيد كرد.
در اين لشكر بود كه اكثر مسلمانان بخاطر شايعه شهادت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليهوآله ) پا به فرار نهاده ، براى نجات خود از كوه بالا مى رفتند، و هر چه پيامبر (صلّىاللّه عليه وآله ) صدا مى زد كه برگرديد، هيچكدام اعتنا نكردند.(237)
در اين جنگ بود كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) هرچه تير داشت ، پرتاب كرد وكمانش شكست .
در اين جنگ بود كه حضرت على (عليه السلام ) در سن 26 سالگى ، چنان از پيامبر اكرم(صلّى اللّه عليه وآله ) حمايت كرد كه ندايى در ميدان شنيده شد كه : لا سَيف الاّذوالفقار، لا فتى الاّعلى ، ((شمشيرى همچون ذوالفقار و جوانمرى همچون على بنابى طالب نيست ))، زيرا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با هفتاد زخم كه در بدن داشت ازرسول خدا(صلّى اللّ ه عليه وآله ) دفاع مى كرد و از بيست و دو نفر كشته كفار، يازدهنفرشان به دست مبارك على (عليه السلام ) هلاك شدند.
در اين جنگ بود كه زنى به نام ((نسيبه )) كه در آغاز نبرد به رزمندگان آب مى داد، همينكه وضع دگرگون شد، شمشير به دست گرفت و از جان مقدسرسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) چنان دفاع كرد كه زخمهاى متعددى بر بدن اين بانووارد شد، و بعد از جنگ ، رسول گرامى (صلّى اللّه عليه وآله ) شخصى را براى عيادتبه منزل او فرستاد.
در اين جنگ بود كه دشمنان اسلام با شعار اُعْلُهُبَل ، اُعْلُ هُبَل ، ((سرافراز باد، بت هبل )) و با شعار نحن لنا العزّى و لا عُزّىلكم ، ((ما بت عُزّى داريم ، ولى شما نداريد))، روحيه رزمندگان خود را تقويت مىكردند و پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) در برابر شعارهاى آنان ، شعارهاىتوحيدى را به مؤ منان تعليم داد و بدين وسيله جلوى تبليغات مسموم راگرفتند.(238)
در اين جنگ بود كه يكى از زنان ، شوهر، پدر و برادر خود را از دست داد، ولى همين كهخبر يافت ، پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) سالم است ، تمام ناراحتى هاى خود را فراموشكرده ، شترى به ميدان آورد و جنازه هاى شوهر، پدر و برادر راحمل نمود و هنگامى كه مردم برايش دل سوزى مى كردند، مى گفت : خوشحالم كه پيامبر(صلّى اللّه عليه وآله ) زنده است (239).

next page

fehrest page

back page