بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عمره, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     OMREH001 -
     OMREH002 -
     OMREH003 -
     OMREH004 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب
مقدّمه :
به كجا مى رويم ؟
در آستانه سفر
تهيه مال حلال
حلاليت خواستن
گوشه اى از اخلاق و آداب سفر
نكاتى ديگر در باره مسافرت
هماهنگى با مسافران
آداب سفر
مخارج سفر
خدمت به خانواده حجاج
حركت مى كنيم
وقتى از خانه خارج مى شويم ....
از بركات اين سفر زنده كردن آثاررسول خداست
جاذبه كعبه
مكه ، خانه امن است
پيام گيرى و پيام رسانى
قصد قربت
اعمال مكّه
ميقات
در ميقات چه كنيم ؟
حرم و مكه
مسجد الحرام
طواف
چند نكته لطيف در طواف
نماز طواف
مساءله امامت و حج
سعى صفا و مروه
تقصير
ايّام فراغت در حج
بهترين كار
نحوه برخورد
قبرستان ابوطالب
خديجه (عليها السلام )
فوت خديجه
پيمان خديجه
ابوطالب (عليه السلام )
بررسى افكار و اعمال
سفارشى از امام صادق (عليه السلام )
به سوى مدينه
مدينه
زيارت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله )
آثار و نقش تربيتى زيارت اولياى خدا
1 زيارت ، قدردانى از زحمات است
2 تاييد عملى
3 شكوفا شدن خصلت مظلوم يابى
4 هشدار به ستمگران
5 مركز شناسايى همفكران
6 تقرب به اولياى خدا
7 زيارت اولياى خدا؛ يعنى ، ارزيابى
عذرخواهى از رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله )
فكر و تاءمّل در كنار مسجد
ناله از وضع مسجد
شرك چيست ؟
توسّل و تبّرك و استشفاء
شاهد از تاريخ و سيره
قبرستان بقيع
زيارت حضرت زهرا (سلام اللّه عليها)
بيت الاحزان
قبور بزرگان ديگر
شهداى اُحُد
حضرت حمزه سيدالشهدا
نام شهداى اُحد
يك درس مهم
شرط امدادهاى غيبى در جبهه ها
گنجينه هاى ويران
لزوم هدايا
بازگشت به وطن و خريد سوغات
تشكر و عذرخواهى
خدمتگزاران
استقبال از مسافران و حجّاج
وليمه
پايان نامه
پايان
زيارت حضرت رسول (صلّى اللّه عليه وآله )
زيارت حضرت فاطمه زهراء (سَلامُ اللّهِ عَلَيها)
زيارت ائمّه بقيع (عليهم السلام )
زيارت فاطمه بنت اسد
زيارت حضرت حمزه
زيارت شهداى اُحُد
مقدّمه :
((بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم ))
اَلحَمدُ لِلّه رَبِّ العالَمين وَ صَلَّى اللّه على سيّدنا محمّدٍ واهل بَيته الطّاهرين و لَعْنةُ اللّه على اَعدائهِم اَجمَعين .
سالهاى قبل كتابى به نام حج نوشتم كه به لطف خداوند، مورد مطالعه بسيارى اززائران خانه خدا قرار گرفت و بارها از طريق انتشارات جامعه مدرسين و بعثه مقام معظمرهبرى چاپ و منتشر و از طريق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى به زبانهاى مختلفترجمه گرديد.
از لطف خداوند در اين ايام كه مسافرين عمره زياد شده اند، تصميم گرفتم جزوه اى درباره عمره بنويسم و از آنجاكه حج و عمره نظير اذان و اقامه ضمن تفاوتهاى جزئى داراىمشتركات فراوانى هستند، قسمت هائى كه مخصوصاعمال حج بود، نظير عرفات ، مشعر، منا، قربانى و سرتراشيدن از كتاب حج حذف كردهو در عوض نكاتى را اضافه نمودم تا مسافران خانه خدا بتوانند با چند ساعت مطالعهبا گوشه اى از اسرار و بركات اين سفر معنوى آشنا شوند.
خداوند به لطف خود توفيق اين سفر را نصيب آرزومندان بفرمايد!
ضمناً آمادگى انتقادات و پيشنهادات خوانندگان را دارم ، زيرا تنها كتابى كه محكم و بىترديد است قرآن است ذلك الكتاب لاريب فيه و ساير نوشته ها هرچه واز هر كسكه باشد قابل تصحيح و تكميل است .
والسلام
اين سفر مقدس در حقيقت هجرتى از خود به سوى خدا است .
نمايشى است از عبادت و وحدت و عشق و عظمت .
نمايشى است از صحنه هاى گذشت انسان از مسكن و فرزند وشغل و لباس و كفش و كلاه و....
نمايشى است از هماهنگى انسانهائى كه دور كعبه طواف مى كنند با فرشتگانى كه درآسمان چهارم بر فراز كعبه دور بيت المعمور به طواف مشغولند.
نمايشى است از سادگى و همدلى و همزبانى ، زيرا كه ساده ترين لباس را در ميقاتمى پوشند و همه با هم با يك زبان به خداى خود لبيك مى گويند.
آزمايشى است كه خداوند از بندگان خود نموده كه آنان را در منطقه بى آب و گياه بهطواف دور سنگ هاى سياه فرمان داده است .
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اگر خدا مى خواست سنگ هاى كعبه را از طلا و ياقوت ومحل كعبه را در منطقه اى خوش آب وهوا قرار مى داد ولى در آن صورت معلوم نبود كه آيابراى خدا به سفر مى روند يا براى تفريح ، انتخاب آن منطقه آزمايشى است كه خداونداز مردم مى نمايد(1).
اين سفر انسان را تكبر زدائى مى كند، از قالب هميشگى بيرون مى آورد و اشكش را جارىمى سازد.
اين سفر انسان را مهمان ويژه خدا مى كند، پاى او را جاى پاى انبياء مى نهد، ظاهر او راشبيه اوليا مى كند تا شايد از اين ظاهر راهى به باطن پيدا شود.
در اين سفر انسان روبه خداى مطلق مى كند لذا نبايد اسير و مقيّد به كفش و كلاه و لباسو منطقه خود باشد.
در اين سفر، انسان با تاريخ آدم و ابراهيم واسماعيل و محمّد و على (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) گره مى خورد.
به كجا مى رويم ؟
به جائى كه ابراهيم (عليه السلام ) آزمايش شد.
اسماعيل (عليه السلام ) به قربانگاه رفت .
پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) مبعوث شد.
على (عليه السلام ) متولد و بلال شكنجه شد.
مى رويم تا با دست خدا (حجر الاسود) بيعت كنيم و خاطرات انبيا را ياد كنيم تا از گذشتهخود توبه كنيم و براى آينده خود ره توشه اى ذخيره كنيم .
مى رويم دور خانه او بگرديم تا دور ديگران نگرديم ، رو به سوى او كنيم تا ديگراناز ما دل بكنند.
مى رويم تا به ابراهيم (عليه السلام ) بگوييم نداى تو را شنيديم و لبيك گفتيم .
تا به پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) بگوييم زائر تو و امّت تو و همراه تو و عاشقتو هستيم .
مى رويم تا زادگاه على (عليه السلام ) را مشاهده كنيم كه چگونه مردم دور آن زادگاه مىچرخند ولى نوزاد را كنار زده و فراموشش كردند.
مى رويم تا تحقق وعده هاى خدا را با چشم خود ببينيم .
خدا وعده داد كه اى محمّد (صلّى اللّه عليه وآله ) ما تو را از شرّ مسخره كنندگان نجاتخواهيم داد(2).
اى محمّد (صلّى اللّه عليه وآله ) ما نام تو را بلند خواهيم داشت ، امّت تو را زياد خواهيمكرد، دلهاى مردم را به سوى تو روانه خواهيم نمود.
مى رويم تا ببينيم كه چه زيبا وعده هاى گذشتهعمل شد، پس ‍ وعده هاى آينده نيز عمل خواهد شد.
آرى خداوند سه بار وعده داده است كه اسلام دنيا را خواهد گرفت (3).وعده داده كهاهل ايمان و عمل صالح را در زمين به حكومت برساند.
ما در اين سفر وعده هاى عمل شده خداوند را مى بينيم تا به وعده هاى آينده او ايمان بيشترىپيدا مى كنيم .
در آستانه سفر
تهيه مال حلال
اگر مالى كه انسان صرف اين سفر مى كند،حلال نباشد، همين كه نزديك مكّه لباس احرام مى پوشد و مى گويد: خداوندا! آمدم ، خطابمى رسد: ما تو را نمى پذيريم .(4)
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: لايَقبَلُ اللّه عزّوجلّ حَجّاً و لا عُمَرةً من مالٍحرامٍ.(5)
((خداوند متعال ، حج و عمره اى را كه از مال حرام انجام گيرد،قبول نمى كند)) و اين همان حقيقتى است كه در آيه : اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ من الْمُتّقين مى خوانيم كه خداوند فقط اعمال افراد با تقوا را مى پذيرد.
در حديث ديگرى كه از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله )نقل شده مى خوانيم :من تَجَهَّزَ و فى جِهازِه عَلَمٌ حَرامٌ لم يَقبلَ اللّه منه الحجّ.(6)
((اگر در وسايل حج كسى حتى پرچم يا علامتى از حرام باشد، حج اوقبول نيست )).
حلاليت خواستن
كسى كه به مسلمانى ظلمى كرده باشد، از او عذر خواهى كند ودل او را به دست آورد و به اصطلاح حلاليت طلب كند، به خصوص هنگام رفتن به اينسفر.
در اين زمينه داستانى را نقل مى كنيم :
على بن يقطين كه يكى از ياران امام كاظم (عليه السلام ) بود و به دستور امام در دستگاههارون كار مى كرد، عازم مكّه گرديد، خواست در مدينه امام كاظم (عليه السلام ) را زيارتكند، امام به او اجازه ملاقات نداد و فرمود: امسال حج توقبول نمى شود. چون تو ابراهيم شتربان را درمحل كار خود نپذيرفته اى ، خدا هم تو را نمى پذيرد. على بن يقطين بسيار ناراحت شد،از مدينه به كوفه برگشت و به سراغ آن شتربان رفت و دَرِ خانه او را كوبيد وصورت خود را روى خاك گذاشت و به آن شتربان گفت : با پاى خود صورتم رالگدمال كن . شتربان قبول نمى كرد تا با اصرار او، صورت وزير كشور، كه بهمسلمانى توهين كرده بود، زير لگد شتربان قرار گرفت و او مى گفت :الّلهُمّاشْهَد، خدايا شاهد باش كه دارم ، توهين خود را جبران مى كنم . سپس ‍ به مدينهبرگشت و امام كاظم (عليه السلام ) او را پذيرفت .(7)
گوشه اى از اخلاق و آداب سفر
تنها و بدون همراه سفر كردن ، مورد لعنت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) قرار گرفتهاست .(8) بايد قبل از آغاز سفر رفيق پيدا كرده (9) با همسفران خود، همفكرى و همكارىكند و از خود مخالفتى نشان ندهد مگر در مورد گناه ،(10) و بسيار بجاست كه افرادخوش اخلاق را پيدا كند تا در طول راه مساءله اى پيش نيايد،(11) و بايد بدانيم درميان دو همسفر، هر كس ملايمتر و رفيق تر است ، اجر بيشترى دارد(12) و كسى كه ازهمسفرهاى كوچك و بزرگ و خوبان و بدان ناراحتى ها را ديد وتحمل كرد و نگذاشت كار به گفتگوهاى تند منجر شود، خداوندمتعال در قيامت به او، بر فرشتگان مباهات مى كند.(13)
در سفارشات پيشوايان معصوم ، آمده است كه مسافر هنگام خروج ازمنزل ، دو ركعت نماز بخواند سپس خود و اهل و فرزند ومال و عافيت و دنيا و آخرت خود را به خدا بسپارد.
پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: هر كه چنين كند، خداوند حاجت او را خواهدداد.(14)
نكاتى ديگر در باره مسافرت
1 انسان بايد دوستان خود را از سفرى كه در پيش دارد آگاه سازد و آنان نيز هنگامبازگشت به ديدنش آيند.(15)
2 در سفر سعى كند كه به همراهان و همسفران خود خدمت كند، زيرا پيامبر اكرم (صلّىاللّه عليه وآله ) فرمود: سَيِّدُ الْقَوْمِ خادِمُهم فى السَّفَر.(16)
((بزرگ هر قومى ، كسى است كه در مسافرت به ديگران خدمت كند)).
در حديث مى خوانيم : مسافرانى خدمت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) رسيدند و از همسفرخود كه دائماً مشغول ذكر و دعا بود، ستايش كردند.
رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) پرسيدند كارهاى او را چه كسى انجام داد؟گفتند:ما
پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: كُلُّكُمْ خَيْرٌ مِنْه (17) همه شما كهدر سفر كار كرديد از او كه به جاى كار عبادت مى كرد، بهتر هستيد.
شخصى به امام صادق (عليه السلام ) گفت همين كه به مكّه رسيديم ، دوستانمان براىطواف حركت كردند و مرا براى نگهدارى اثاثيه ، جا گذاشتند. امام فرمود:اَنْتَ اَعظمُهُماَجرَاً.(18) اجر و پاداش تو از آنان بيشتر است .
هماهنگى با مسافران
در روايات پيشوايان معصوم (عليهم السلام )، مكرر سفارش ‍ شده است كه ((رفيق سفربايد از نظر مقام و مال هماهنگ تو باشد) و اگر او بيشتر از توپول خرج كند و يا شخصيت و عنوان اجتماعى اش بيشتر باشد، قهراً تو به يك موجودتابع و طفيلى و نيمه اسير در مى آئى .
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
اِذَا اَصْحَبتَ فَاَصحِب نَحوَك و لا تَصحَب من يَكفيكَ فَانَّ ذلك مَذلَّةٌ لِلِمُؤ مِن (19)
((با شخصى همانند خود دوستى كن و با كسانى كه مخارج تو را مى دهند، همراه نباش،زيرا كه در اين عمل ، مؤ من خوار و طفيلى و اسيرگونه مى شود)).
آداب سفر
در روايات براى سفر آدابى بيان شده است ؛ مانند((دعا)) براى سفر، ((صدقه )) هنگاممسافرت ، ((سفارش به تقوا)) هنگام خروج ازمنزل ، ((شوخى سالم )) با همسفران ، ((مشورت )) باآنان ، ((احترام بزرگترها))، و((تسليم تصميمات دوستان ))بودن جز در گناه ، و ((بخشش و ايثار)) و بازگو نكردنرنج ها و مشكلات سفر پس از بازگشت ، بدرقه واستقبال از مسافر، هديه آوردن مسافر، تعيينمسئول و مدير در مسير راه ، مراعات كردن حال كسانى كه مريض مى شوند،برداشتنوسائل لازم از قبيل لباس ، اسلحه ، سوزن ، نخ ، مسواك ، ظرف آب و يك سرى ادويه وچاقو و سعى در رسيدن به منزل قبل از غروب و اينكه افراد در مسير راه ، آنقدر از هم دورنشوند كه همديگر را نبينند و ... كه از نقل روايات آنها صرف نظر مى كنيم .(20)
مخارج سفر
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
دِرهَمٌ فى الحجّ اَفضَلُ من اَلْفَىْ اَلْفٍ فى ما سوى سَبِيلِ اللّه (21)، مصرفيك درهم در راه حج ، از دو ميليون درهم در غير حج بهتر است (گرچه مصرف هاى ديگر همدر راه خدا باشد).
از بعضى روايات استفاده مى شود كه در حج ، لازم نيست از جهت مصرف خيلى دقيق باشيد،كمى ريخت و پاش مانعى ندارد. يُبغِضُ الاِسْرافَ اِلاّ فِى الْحَجّ و الْعُمرَة (22)،چيزى كه در راه حج و عمره صرف شود، در قيامت مورد سؤال قرار نمى گيرد.(23)
امام سجاد (عليه السلام ) هنگام سفر حج بهترين نوع زاد و توشه را برمى داشت (24)و از شرافت انسان ، آن است كه زاد و توشه خود را از بهترين چيزها انتخاب كند.(25)
خدمت به خانواده حجاج
امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: مَن خَلَّفَ حاجّاً فى اَهْلِه و مالِه كانَ لهُ كَاَجْرِه.(26)
((كسى كه سرپرستى اولاد و اموال زائر خانه خدا را به عهده گيرد،(تا حاجى باخيال آرام در اين سفر مقدس ، مراسم را انجام دهد) خداوند به او پاداش حج مرحمت مىفرمايد)).
حركت مى كنيم
به سوى خانه خدا حركت مى كنيم ، مى رويم تا نداى حضرت ابراهيم (عليه السلام ) را(كه به فرمان خداوند، بعد از اتمام ساختمان كعبه ، با صداى بلند به زيارت دعوتكرد) پاسخ دهيم . حج ، از خود گسستن و به خدا پيوستن است . مى رويم تا از خود بيرونرويم و سفر به سوى خدا كنيم اَلْحَجّ وَفادَةٌ اِلَى اللّه ، گويا از گناهان خود بهسوى خدا فرار مى كنيم ، زيرا در تفسير آيه : فَفِرُّوا اِلَى اللّه (27) مىخوانيم : مراد از ((فرار))، رفتن به حج است . مى رويم تا پاى خود را جاى پاى انبيابگذاريم .
وقتى از خانه خارج مى شويم ....
در روايات مى خوانيم : هنگام بيرون آمدن از خانه ، همسر و فرزندان خود را به تقواسفارش كنيد.
حركت ، آغاز شده است ، گرچه ظاهر آن ، حركت بدن است ولى در حقيقت حركت روح است زيراكه سفر، يك سفر معنوى است .
اين سفر يك هجرت است ، گذشتن از علاقه هاست ، پرواز معنوى و تمرين براى لقاء اللّهاست . در اينجا انسان همه را مى گذراد و به سوى دوست مى رود. انسان در اين سفر مىرود تا صحنه هاى ايثار را لمس كند. تا از هوسها و تمايلات دور باشد.
راستى اگر سنگهاى كعبه از ياقوت سرخ و زمرّد سبز بود، همه براى تماشاى زر وزيور آن مى رفتند، اگر منطقه خوش آب و هوا بود، عبادتگاه نبود، بلكه عشرتكده مى شدو اين خود بيانگر آن است كه عبادت با تجمل سازگار نيست ، عبادت با هوس ‍ همراه نيست.قرب به خدا با خود بينى و خود خواهى و خود پرستى سازگار نمى باشد.
و بالاَخره مى رود تا مى رسد به ميقات ... حج ، پاسخ به دعوتنامه خدا و دعوت و نداىابراهيم (عليه السلام ) است .
يا ربّ، تو خواندى ، آمديم
دل را ستاندى ، آمديم
عشق و ولاى كعبه را
بر دل نشاندى ، آمديم
يا ربّ ز ايران آمديم
با چشم گريان آمديم
يا ربّ ندايت را ز جان
لبيك گويان آمديم
جان را رسانديم ، آمديم
در خود نمانديم ، آمديم
دل را ز هر وابستگى
يكجا تكانديم ، آمديم (28)
اين سفرى است كه امام سجاد (عليه السلام ) بيست روز پياده روى مى كردند تا به مكّهبرسند(29).
در روايات مى خوانيم :
سعى كنيد مخارج اين سفر سنگين نشود تا نشاط تكرار در شما زنده بماند(30). در اينسفر ما به سوى كعبه اى مى رويم كه حضرت على (عليه السلام ) هنگام ضربت خوردن وشهيد شدن فرمود:فُزْتُ و رَبِّ الكَعبَة
((به پروردگار كعبه قسم كه رستگار شدم ))
در حديث مى خوانيم :هر كس دنيا و آخرت مى خواهد به فكر اين كعبه باشد(31).
سفر به مكّه ، مقدّس ترين سفرى است كه انسان درطول عمر خود دارد.
سفرى است كه انسان را از فقر بيمه مى كند و گناهان انسان در آن بخشيده مىشود(32).
سفرى است كه يك درهم خرج كردن در آن برابر چندين درهم خرج كردن در راه هاى ديگراست .
سفرى است به خانه خودمان (33) و شايد به هميندليل است كه مسافرين محترم مى توانند در آنجا نمازشان را چهار ركعتى بخوانند،آنجاخانه خودشان است . در مسجد الحرام و مسجد پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) و مسجد كوفهو حرم امام حسين (عليه السلام ) غريب نيستيم تا مجبور باشيم نمارمان را شكسته و دوركعتى بخوانيم .
آرى در تمام زمين فقط در اين چهار نقطه مى توانيد نمازتان را تمام بخوانيد.
حج و عمره به فرموده روايات دو بازارى است كه در آن ضرروجود ندارد، حتى اگر دربين راه از دنيا رفت از سختى هاى قيامت درامان است (34).
انسان همين كه مى بيند، نداى يك انسان به نام ابراهيم (عليه السلام ) در هزارانسال قبل ، اين همه پاسخگو پيدا كرده است .
همين كه مى بيند خداوند به وعده هاى خود در باره پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله )وفا كرده است ،
همين كه از دنياى تجمل وارد وادى سادگى و بى رنگى مى شود
همين كه به خاطر سفر حج ، از كسانى كه به آنان ظلم كرده ، عذرخواهى مى كند،
همين كه براى پاك و حلال كردن اموال خود قبل از حج ، سهم ديگران و حق امام و حكومت رامى پردازد،
همين كه احساس مى كند مردم به او به چشم ديگرى نگاه مى كنند،
همين كه احساس مى كند خداوند او را مورد لطف و عفو خود قرارداده است و همين كه از نزديكبر مزار رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) حاضر مىشود و اظهار ادب و ابراز عشق مى كند، روح ديگرى پيدا كرده ، دلگرم مى شود.
بينش ديگرى پيدا مى كند كه اين خود، اصلاح ايمان است و در حديث مى خوانيم : حج ، سبباصلاح ايمان شماست :
يُصلح لَكُم اِيمانكُم .
از بركات اين سفر زنده كردن آثاررسول خداست
نه تنها آثار پيامبر عزيز اسلام (صلّى اللّه عليه وآله ) كه آثار پيامبران پيشين و آثارآدم و ابراهيم (عليهما السلام ) نيز زنده مى شود.
انسان بايد با خود فكر كند كه ((به كجا آمده ام ؟))
اينجا جائى است كه مورد انس حضرت آدم (عليه السلام ) بوده است .
جائى است كه ابراهيم (عليه السلام ) بَنّا واسماعيل (عليه السلام )، كارگرش بوده است .
جائى است كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه وآله ) با خديجه (عليها السلام ) واميرالمؤ منين (عليه السلام ) نماز جماعت سه نفرى مى خواندند.
جائى است كه با خدا بيعت مى كنم ، پايم را جاى پاى اولياى خدا مى گذارم .
اين كوه صفا، همان كوهى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) از فراز آن ،فريادها زد و هيچ كس نداى او را لبيك نگفت .
جاذبه كعبه
گاهى انسان فكر مى كند كه چگونه ، مردم همين كه به كعبه رسيدند، هيجان زده مىشوند، اشك در چشمشان و عرق بر پيشانيشان مى نشيند و بهقول اميرالمؤ منين (عليه السلام ): همچون پرندگان تشنه اى كه به آب صاف وزلال مى رسند، سراسيمه مى شتابند ياءلهون اليه ولوه الحمام .
در اين سفر ما به سوى كعبه مى رويم ؛
كعبه اى كه همه مردم روبه آن قيام مى كنند به آن نگاه و در او تفكر مى نمايند مى تواندبهترين وسيله براى تحقق اهداف انبيا باشد زيرا كه هدف آن بزرگواران ليقومالناس بالقسط است و كعبه هم قياما للناس است . به هميندليل است كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ((تاكعبه برپاست ، دين استوار است)).
كعبه وسيله رفع نابسامانى ها و قدرت نمائى و ضعف زدائى و دردشناسى و دوايابىاست .
كعبه ، قيام است ، يعنى ، انگيزه و عشق و حركت دادن به كارهاست .
كعبه قيام است ، يعنى ، مركزى است كه مى توان مردم را براى قيام ، دور آن دعوت نمود،
همانگونه كه امام حسين (عليه السلام )قبل از حركت به كربلا، چند ماه در مكّه توقف كرد وهنگام اجتماع مردم براى اعمال حج ، آنان را آگاه ساخت و رفت .
و همانگونه كه قيام حضرت مهدى (عليه السلام ) نيز از آنجا آغاز و مايه خواهد گرفت .
مكه ، خانه امن است
راستى مگر براى قيام ، نياز به مكان امن نداريم ؟ و مگر رزمندگانى كه در فكر تهيهطرح و برنامه ريزى يك حمله هستند نياز به يك سنگر اءمن ندارند؟
آرى مكّه همان سنگر امن است :اِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْنَاً ((ما كعبه رامرجع همه قرار داديم )).
مكّه محل اءمن براى عموم است ، حتى مجرمان فرارى و حيوانات و گياهان درامانند.
اين امنيت در اثر دعاى حضرت ابراهيم (عليه السلام ) بنيان گذار كعبه ، به ما عطا شدهاست ، آنجا كه فرمود: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً امِنَاً ((خداوندا اين شهر رامحل امن قرار بده ))
و خداوند هم دعاى او را مستجاب كرد و آنجا را ((بلد الامين )) نمود و در مرحله اى از عظمتقرار داد كه مورد سوگند واقع شد:وَ هذَا الْبَلَدِ اْلاَمِين
پيام گيرى و پيام رسانى
يكى از اهداف عالى اين سفر آشنائى بيشتر و عميق تر مردم بامسائل اسلامى و انتقال اخبار و پيامهاى رهبران آسمانى است . در زمانى كه خلفاى ستمگربراى خاموش كردن صداى حق طلبانه رهبران حق ، از هيچ ظلمى دريغ نمى كردند، بهترينمكان براى شنيدن و گرفتن پيام هاى روح بخش اولياى خدا، مكّه بود، لذ ا در حديث آمده :
... مع ما فيه من التفقه و نقل اخبار الائمة عليهم السلام الىكل صقع و ناحية
((در حج ، تفقّه و آشنائى با دين و نقل اخبار ائمه به ساير نقاط جهان نهفته است )).
قصد قربت
سعى كنيم هدف ما از اين سفر، خودنمائى و تفريح و تجارت نباشد. زيرا كهرسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله ) فرمود: ثروتمندان امّت من براى تفريح و مردم عادىبراى تجارت و فقرا براى خودنمائى به اين سفر مى روند.
نشانه اخلاص آن است كه انسان نخواهد كسى او را ستايش ‍ كند(35). از خداوند بخواهيمكه هدف هاى دنيائى را كنار بگذاريم كه بسيار ناچيزند.
دنيا غنچه اى است كه براى هيچ كس باز نمى شود.
از دنيا بايد بهره برد ولى در دنيا نبايد غرق شد، مانند كشتى كه اگر روى اقيانوسقرار گيرد مى رود ولى اگر به عمق آن رود نابود مى شود.
از دنيا بايد كام گرفت ولى نبايد به آن خيره شد، همانگونه كه از نور خورشيد استفادهمى كنيم ولى به نور آن خيره نمى شويم زيرا چشم خود را از دست مى دهيم .
دنيا مثل سرنيزه است كه مى توان به آن تكيه كرد ولى نمى توان روى آن نشست .
در قرآن تاريخ قارون ها و فرعون ها براى مانقل شده تا به هوش ‍ باشيم لابلاى زرق و برق آن خدا را فراموش نكنيم به هرحال عبادت زمانى تحقق مى يابد كه در انسان هيچ انگيزه اى جز رضاى خدا نباشد.
اعمال مكّه
ميقات
هنوز فرسخها به مكّه باقى مانده است كه به زائران خانه خدا مى گويند: پياده شويد ولباس هاى خود را از تن بيرون كنيد. اينجا ((ميقات )) است از اينجا ديگر با آن قالبقبلى نبايد عبور كرد و اگر اشتباه نمودى و عبور كردى ، بايد برگردى ، بايد قالبخود را عوض كنى تا شايد قلب تو عوض شود. همه لباس هاى كوچك و بزرگ و حتىكفش و كلاهت را بيرون كن .
به حضرت موسى (عليه السلام ) گفتند: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ اِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِطُوىً(36).
اى موسى ! تو در وادى قدس قرار گرفته اى ، پس كفش خود را بيرون كن ))، ولى اينجاهنوز به وادى قدس نرسيده و هنوز فرسخها تا مكّه راه مانده است ، بايد همه چيز خود راكنار گذاريم . وادى قدس اينجا ((مكّه )) است كه فرسخهاقبل از رسيدن بايد از پوست قبلى بيرون آييم .
در ميقات چه كنيم ؟
قصد و نيت كن ، از غفلت بيرون بيا، لباس احرام بپوش ، لباس ‍ سفيد، ندوخته ، پاك واز مال حلال و بگو خدايا آمدم : لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ.
لباس احرام يعنى لباسى كه در آن بسيارى از چيزها را بر خود حرام مى كنيم ،همانگونه كه به جمله اللّه اكبر، تمام اعمالى را كه سبب بطلان نماز استبرخود حرام مى نماييم . آرى كسى كه مى خواهد وارد حريم حَرَم شود، بايد مُحِرمشود(37)، همانگونه كه در مساءله انتظار امام زمان مى گوييم ، كسى كه در انتظارمصلح است ، خود بايد صالح باشد.
لباس احرام ، احترام به حَرَم است .
لباس احرام ، رمز دورى از لهو و لعب و زر و زيور است (38).
لباس احرام ، لباس خشوع است (39).
لباس احرام ، حركت به سوى كعبه را تشديد مى كند و شوق ديدار را مى افزايد وگويا انسان از اين به بعد احساس جدّى بودن مى كند. خودش را در مدار يار مىيابد.(40)
لباس احرام ، لباس تعظيم در برابر خدا است .(41)
لباس احرام ، به ما مى گويد: از اين به بعد ديگر عوض شده ايد، دنيا را كنار زده ايد،مرگ و معاد و آخرت و حضور در برابر خدا را بايد ببينيد. ورود در لباس احرام براىشما يك موفقيت است .
بعد از پوشيدن اين لباس ، حتى اگر بميرد، آمرزيده است .(42)
در روايات مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) همين كه لباس احرام پوشيد و خواستبگويد: لبيك ، از گريه صدا در گلوى مباركش حبس شد، هرچه كرد، نتوانست تلبيهبگويد، رهبر يكى از فرقه هاى اهل سنت رو به آن حضرت گفت : چرا معطّلى ؟! امامفرمود: مى ترسم ، بگويم (لبيك )، خدايا! آمدم ولى جواب آيد كه من آمدن تو راقبول ندارم !
به طواف كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند
كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى ؟
بارها در گرفتاريها با خدا عهد بستى كه عوض مى شوم ، از اين به بعد خود را اصلاحمى كنم و در راه صحيح قرار مى گيرم ، ولى همين كه ازپل گذشتى ، عهد را شكستى ، در اينجا ديگر مواظب باش ، با توجه بگو:
لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ .
حرم و مكه
زائران خانه خدا، در ميقات ، لباس را عوض كرده ، كم كم به سوى مكّه حركت مى كنند،به حرم مى رسند به منطقه اى كه علامت گذارى شده است . هرچه نزديكتر مى شوند،هيجان و شور و نشاط بيشتر مى شود تا وارد مكّه مى شوند. خانه اى براى همه مردمسَواء الْعا كِفُ فيهِ وَاْلبادِ(43)، افراد مقيم و مسافر در بهره بردارى از مكّهيكسانند.
در اين حريم ، هيچكس حق نداردبه عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتىبراى زائران خانه خدا فراهم كند و يا آن را به يك پايگاه اختصاصى براى تبليغات وبرنامه هاى خود تبديل نمايد.(44)
مكّه از نظر جغرافيائى ، شهرى است كوهستانى با هواى داغ ، حدود 330 متر از سطح درياارتفاع دارد و حدود چهارصد هزار نفر ساكن دائمى آنجا هستند، بنيان گذار اين شهرحضرت ابراهيم (عليه السلام ) و سابقه تاريخى آن بسيار است ؛ زيرا حتىقبل از اسلام يكى از مراكز تجارى بوده است (45) ولى ما مكّه را جغرافيا نمى دانيم ،تاريخ مى دانيم . ماده نمى دانيم ، معنا مى دانيم .
مكّه زادگاه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) است ، مكّه شكنجه گاه مسلمانان صدراسلام است ، مكّه فرودگاه جبرئيل و مركز وحى است ، مكّه شمعى است كه پروانه هاى آن ازسراسر جهان گردش جمع مى شوند، مكّه يادگار ايثارهاى ابراهيم (عليه السلام ) و هاجراست ، مكّه شهر خدا است .
مسجد الحرام
زائران خانه خدا، با رسيدن به مكّه ، بازهم احساس مى كنند كه گمشده اى دارند. گمشدهآنان مسجدالحرام و كعبه است . امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: چون ورود مشركانبه آن مسجد طبق آيه قرآن حرام است ، آن را مسجدالحرام ناميده اند(46)مسجدى كه نمازفرادى در آن از نماز جماعت در خانه ، بهتر است (47)، مسجدى كه انجام يك نماز واحب درآن ، سبب آبرو و قبول شدن تمام نمازهاى انسان درطول عمر اوست (48).
در قرآن مى خوانيم ؛ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِالْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اَليمٍ(49)،كسى كه بنا داشته باشد در مسجد الحرام ظلمى كند از عذاب دردناك به او مى چشانيم .
امام صادق (عليه السلام ) در ذيل اين آيه فرمود؛ ((اراده ظلم در مسجد الحرام به اين استكه انسان در آنجا عبادت غيرخدا كند و يا حكومت و توليت غير صالحان را بر آنبپذيرد))(50).
مسجدى كه جز افراد باتقوا، حق توليت آن را ندارند(51). مسجدى كه مبداء معراجپيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بوده است .(52)مسجدى كه براى توفيق تعمير آن، افتخارها مى كردند.(53) مسجدى كه هيچ كدورت و ناراحتى نمى توانددليل بازداشتن مردم از ورود به آن شود.(54) مسجدى كه در روى كره زمين هيچ نمازىبه اندازه نماز در آن فضيلت ندارد.(55)
هنگام ورود به مسجد الحرام ، كفش خود را بيرون آور، با آرامش و وقار و خشوع وارد شو،در كنار درب مسجد كمى توقف كن و بر پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) و اهلبيت اوكه بنيانگذاران شخصيت مكتبى تو هستند و بر ابراهيم (عليه السلام ) كه بنيانگذار آنشهر و مسجد و كعبه بوده است ، صلوات و سلام نثار كن و اظهار ادب نما.
سپس دست هاى خود را بلند كن و از خداوند بخواه كه گناهان تو را ببخشد و توبه تو رابپذيرد(56) حيف است ، خانه اى كه ابراهيم (عليه السلام ) واسماعيل (عليه السلام ) به فرمان خدا براىامثال ما پاك كرده اند طِّهرا بَيْتِىَ، اكنون من و تو با آلودگى به گناهان واردآن شويم . به خانه پاك بايد پاكان وارد شوند.
در مسجد الحرام يكصد و بيست اجر نهفته است ، شصت پاداش ‍ براى طواف كننده وچهل ، براى نمازگزار و بيست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.
طواف
به كعبه نزديك مى شويم ، بايد كم كم طواف كنيم ، بايد پروانه شويم . در شهرهامتفرق بوديم در مكّه به هم پيوستيم در مسجدالحرام جمع شديم در كنار كعبه ، بايدفشرده شويم ، قطره اى بوديم به دريا پيوستيم ، به جايى رسيديم كه سبب مباهاتشديم (57)ولى بايد اين طواف ، نقطه شروع و پايانى داشته باشد.
نقطه اى روشن و طبيعى و ديدنى و مقدس و ساده و آن حجرالاسود است (58) كه در حديثمى خوانيم :
حَجَرُالاَْسْوَدِ يَمينُ اللّهِ فى اَرْضِهِ(59)، اين سنگ ، دست خدا در زمين است و دستگذاردن و بوسيدن آن به منزله بيعت و دست دادن با خدا است . البته دست گذاردن برحجرالاسود براى تبرّك خوب است ، به شرط آنكه سبب آزار و فشار سنگين بر مردمنباشد. امام صادق (عليه السلام ) را ديدند كه بطور طبيعى طواف مى كند و در مسير خودنزديك حجرالاسود نمى رود. از او پرسيدند: پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بهسنگ دست مى ماليد، شما چرا اين كار را نمى كنيد؟
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: يُفَرَّجُ لَهُ وَ اَنَا لا يُفَرَّجُ لى براى پيامبراكرم (صلى اللّه عليه و آله ) راه را باز مى كردند و بدون دردسر مى توانست سنگ رالمس كند ولى چون اين كار براى من نمى شود لذا از اينعمل ، صرف نظر مى كنم تا مردم آزار نبينند(60).
طواف دور خانه خدا، معنا دارد، يعنى ، نبايد دور شرق و غرب بگرديم ، فقط بايد دوركعبه گشت كه محور طواف و سمبل توحيد است .
كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود
حاجى ، احرام دگر بند، ببين يار كجاست
گاهى فكر مى كنيم كه دور خانه مى گرديم ، ولى فرزند و مولود كعبه را رها كرده ايم. كودك را كنار گذاشته ايم ، ولى دور گهواره اش مى چرخيم . مگر خداوند، تولد حضرتعلى (عليه السلام ) را در كعبه قرار نداد؟ و مگر رمز تولد على (عليه السلام ) در اينخانه اى كه مردم جهان گردش مى چرخند، اين نيست كه به رهبرى معصوم توجه داشتهباشيم ؟!
در كنار كعبه ، نيم دايره اى است به نام ((حِجْراسماعيل )) (عليه السلام ) كه در آنجا، قبر هاجر و حضرتاسماعيل (عليهما السلام ) و جمعى از انبيا است .
كسى كه طواف مى كند، بايد قسمت حجر را هم ، مانند كعبه طواف كند. آرى زن جوانى كهبه خاطر خدا، در بيابانهاى مكّه ، تنها ماند و فرزندى كه به پدرش مى گويد: يااَبَتِ افْعَلْ ما تُؤ مَرُ(61)، اى پدر اگر ماءمور شده اى كه مرا ذبح كنى ،معطل نشو من تسليم فرمان خدا هستم . قبر اين مادر مهاجر و فرزند مطيع ، بايدمثل كعبه باشد و از تمام جهان بيايند و دور قبر او بچرخند و بدانند كه خداوند شكوراست و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.
اگر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) از خانه عموى بت تراش ‍ خود، فرار مى كند درعوض بانى كعبه مى شود و اگر اسماعيل (عليه السلام ) تسليم فرمان خدا مى شود،خداوند هم براى هميشه ، همه را پروانه او مى كند و اين است معناى آيه : اُذْكُرُونىاَذْكُرْكُمْ(62)شما ياد من باشيد، من هم شما را فراموش نمى كنم .
چند نكته لطيف در طواف
1 در طواف . طورى حركت مى كنيم كه كعبه در سمت چپ باشد. فلسفه آن را نمى دانم ، اماشايد اين نوع حركت رمز آن است كه قلب انسان در سمت چپ است و انسان طرف قلب خود راسوى كعبه قرار مى دهد.
2 در طواف مى بينيم كه قبر حضرت اسماعيل (عليه السلام ) و هاجر (عليهاالسلام ) پاىكعبه است ، شايد اين خود درسى باشد كه بانى هركارى بايد پاى كار خود مقاومت كند وحتى در پاى كارش ، تمام عمر را بدهد و همانجا بميرد و راستى اگر قبر مطهررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كه بانى و مؤ سس مسجدالنبى است در كنار مسجدنبود، اين همه رونق نداشت
3 طواف را از گوشه اى شروع مى كنيم كه چاه زمزم است(مقابل حجرالاسود) و درست در همان گوشه به پايان مى رسانيم . آيا نكته اى دررويارويى چاه زمزم با حجرالاسود وجود دارد؟ نمى دانم ، شايد رمز اين باشد كه در هرحركتى نياز به قدرت ، توان و استمداد از منابع حياتى و روح بخش است ، انسان بايدآبى بنوشد تا بتواند طواف كند و يا در پايان طواف ، صاحب خانه با آب زمزم كهدواى هر دردى است از مهمانان خود پذيرائى مى كند. در مسجدالحرام ، تلاش و حركت وطواف مطرح است و اين بدون آب امكان ندارد. آرى ماديات دوشادوش معنويات است .
نماز طواف
وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّىً(63)
گرچه طواف دور خانه خدا هم به منزله نماز است ولى كافى نيست ، بايد بعد از طواف ،نماز هم بخوانى تا مهر تاءييدى بر آن طواف باشد. دو ركعت نماز طواف ، آن هم در پشتمقام ابراهيم (عليه السلام )، جايى كه سنگى وجود دارد كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) روى آن ايستاد و كعبه را ساخت .
آرى امامت در اسلام به قدرى مهم است كه سنگى هم كه زير پاى امام بوده بايد در نماز،جلوى ما قرار بگيرد و ما پشت آن نماز بخوانيم . در طواف هم حق نداريم از فاصله ميانكعبه و آن مقام دورتر برويم ، حركت ما بايد ميان كعبه و مقام باشد؛ يعنى ، ميان توحيد وامامت ، بندگى خدا و رهبرى معصوم ، و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام ) يعنى ، اىزائر تو قائم مقام ابراهيم (عليه السلام ) شده اى .
مساءله امامت و حج
در مواردى از حج ، به مساءله رهبرى اشاره شده است . در روايات مى خوانيم ، اگر انسانعمر نوح (عليه السلام ) داشته باشد و تمام عمر خود را ميان كعبه و مقام روزها، روزهبگيرد و شبها تا صبح نماز بخواند ولى در خط فكرى سياسى رهبرى ، حق را نپذيرد،ارزشى ندارد.(64)
ارزش حج و تماميت آن وابسته به ملاقات امام و اعلام آمادگى و خدمت و گرفتن رهنمودهاىاوست .(65)
اساساً ارزش مكّه و كعبه به خاطر رهبر است .
لااُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ اَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ(66).
سوگند به مكّه ، ليكن به شرط آنكه تو (اى پيامبر صلى اللّه عليه و آله ) در آنباشى .
ركن كعبه ، امام است ، ركن مكّه امام است ، ركن عالم موجود، حضرت مهدى)عجل اللّه تعالى فرجه الشريف )) است (67). اگر امام معصوم نباشد، زمين اهلش رافرو مى برد. در مكّه و اعمال حج ، هرسال حضرت مهدى (عج ) حضور دارد(68)
در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست ، در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست ، درمنى اگر امام نباشد، شيطان واقعى رمى نمى شود.
اگر امامت نباشد، تمام زحمات و تبليغات پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بى اثرمى شود وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ: يعنى ، اگر پيام رهبرى امام را بهمردم نرسانى ، رسالت خدا را انجام نداده اى و زحمات بيست و سه ساله تو، در معرضنابودى است . اگر در اين سيماى فشرده اسلام ،(اعمال حج ) مساءله امامت و رهبرى امت اسلامى ، مورد توجه قرار نگيرد،اعمال حجاج بى اثر است ، مگر نمى بينيد كه نمازهاى ميليونى ما در مسجد الحرام بىاثر است و جلوى فحشا و منكر را نمى گيرد و مسلمين را از ذلت سلطه ابرقدرتها نمىرهاند.
سعى صفا و مروه
صفا به معناى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد.
مروه به معناى سنگ محكم و خشن است .
صفا و مروه نام دو كوه است كه با فاصله يك خيابان سرپوشيده ، درآمده است . حاجى بعداز احرام در ميقات و طواف ، دور كعبه و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام )، بايد بهچهارمين كار خود كه سعى صفا و مروه و رفت و آمد ميان اين دو كوه است ، بپردازد. بدينصورت : اول از صفا شروع كند تا مروه ، بعد از مروه تا صفا و اينعمل را هفت مرتبه انجام دهد، قرآن مى فرمايد:اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِاللّهِ(69).
((صفا و مروه از علاماتى است كه انسان را ياد خدا مى اندازد)).
براى روشن شدن داستان ، به ريشه تاريخى آن اشاره مى كنيم :
حضرت ابراهيم (عليه السلام ) تا ايام پيرى ، بچه دار نشد. بعد از دعاهاى زياد(70)،خداوند از طريق كنيزش هاجر، به او پسرى به ناماسماعيل عطا فرمود. ساره ، همسر اولش از اين ماجرا ناراحت شد. حضرت ابراهيم (عليهالسلام )، اين مادر و كودك را به فرمان خدا در ميان كوههاى داغ و بيايان خشك و بى آبمكّه گذاشت و گفت : ((خدايا! من ذريّه ام را در اين بيابان مى گذارم تا نماز برپانمايند))(71) سپس از مكّه بيرون رفت غذا و آب مادر و كودك ، تمام شد. كم كم شير مادرهم خشك گرديد، نوزاد، دست و پا مى زد، مادر، سراسيمه روى كوه صفا آمد، آبى نديد،به سوى كوه مروه رفت ، خبرى نشد، دوباره به سراغ صفا آمد تا شايد از پرنده اى يادرختى ، خبر آبى بگيرد، ولى چون چيزى نيافت و آنعمل را هفت بار تكرار كرد. ولى در پايان كار، ديد از زير انگشتان كودك آبى مى جوشد!((آب زمزم ))(72).
آرى ، خداوند لطف مى كند، اما بعد از سعى . ما بايد سعى خود را بكنيم تا خداوند ازراههاى گوناگون ما را مورد عنايت و لطف خويش قرار دهد. مادر، در دور دست ، انتظار آبداشت ولى خداوند آن را زير انگشت كودك قرار داد.
در حديث مى خوانيم كه آب زمزم بهترين آب است (73) و خداوند آن را دواى دردها قرار دادهاست و زمانى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در مدينه بود، دوستان او آب زمزم رااز مكّه به عنوان هديه مى آوردند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با روى بازقبول مى فرمود(74). امروزه هر حاجى بايد هفت مرتبه ، ميان دو كوه راه برود، از صفاشروع كند و در مروه پايان دهد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: در زمين منطقه اى مهمتر از زمين ميان صفا و مروه نيست ؛زيرا هر متكبرى در آنچا ذليل مى شود(75). افرادى كه در شرايط عادى ، حاضر نيستندميان جمع باشند، در آنجا سر و پا برهنه ، كفن پوشيده ، ميان جمعيت ، گاهى تند و گاهىكند، بايد بروند و بدودند.
تقصير
همين كه سعى در صفا و مروه تمام شد، بايد ((تقصير)) كنيم : يعنى ، كمى از موى سر وصورت يا ناخن را كوتاه كنيم . نام اين پنج عمل ((احرام در ميقات ، طواف ، نماز طواف ،سعى ميان صفا و مروه و تقصير)) را عمره مى گويند.
((عمره )) به معناى ((زيارت )) است (76)و مى توان آن را با معناى آبادى و تعمير وزياد كردن مقرون دانست ، زيرا كسى كه به زيارت خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجاهم مى شود، قهراً توسعه ، تعمير، زياد شدن شكوفايى و آبادى منطقه ، همه از آثارزيارت عاشقانه آن خانه است . اعمال عمره تمام مى شود. حاجى از لباس احرام بيرون مىآيد، چيزهايى كه بر او حرام بود، حلال مى شود(77)، ديگرعمل واجبى ندارد.
ايّام فراغت در حج
انسان وقتى مشغول اعمال واجب خود است ، آمادگى كار ديگرى را ندارد ولى بعد از ورودبه مكّه و تمام كردن اعمال عمره ، چون كار واجبى ندارد كم كم احساس فراغت مى كند.بعضى به تماشاى افراد مى پردازند، فلانى چقدر سياه بود، ديگرى چقدر سفيد بود،فلان گروه چه غذايى مى خوردند و بعضى به تماشاى بازار و زرق و برق آنمشغول مى شوند و خود را به پرسيدن نرخ اجناس و مقايسه قيمت ها،مشغول مى سازند.
بعضى ، به سراغ دوستان و همشهريان و فاميل و رفقاى وطن مى روند.
بعضى در فكر خريد سوغاتى و مقايسه خريد خود با خريد دوستان و چانه زدن دربازار و خريدن و پس دادن هستند.
بعضى مشغول دعا و زيارت و نماز و كارهاى عبادى شخصى و احياناً، شركت در نمازهاىجماعت ، هستند.
پر كردن ايام فراغت ، بسته به طرز تفكر و شناختى است كه حاجى از اين سفر دارد.
كارهايى كه معمولاً حجاج به آن سرگرم هستند حرام نيست ، ولى بايد ببينيم كه چه كارىبه هدف حج نزديكتر بوده ، بيشتر مورد سفارش رهبران اسلام قرار گرفته است .
بهترين كار
در روايات مى خوانيم : يكى از اسرار اين سفر، آشنائى با مسلمين جهان استلِتَعَارَفُوا(78)
مساءله طواف و نماز و سعى و تقصير يكى از ابعاد اين سفر است . اگر هدف ، عباداتفردى بود، لازم نبود كه از همه جا با صدهاشكل بيايند(79).
لازم نبود با هر وسيله ، ولو شتر لاغر بيايند(80).
لازم نبود در مقدس ترين منطقه روى زمين جمع شوند(81).
جمع شدن افراد توانمند از سراسر جهان در اين منطقه بايد اهداف سياسى و اجتماعى مهمو درسهاى آموزنده اى داشته باشد. بايد بدانيم ، روزى كه پيامبر اكرم (صلى اللّهعليه و آله ) و مسلمانان وارد مكّه شدند، بتها را شكستند، آيا ما كه امروز وارد اين مكان مقدسمى شويم بت ها را شكسته ايم و آيا در فكر شكستن طاغوتها هستيم ؟ بايد بدانيم كهحكومت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، تركيبى بود از افراد مومن ، از هر نژاد وزبان و دور از هرگونه تجمل و وابستگى . آيا حكومتهاى مسلمان نماى امروزى ، از چنينتركيب مقدسى برخوردار هستند؟
آيا در حج پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله )، دين از سياست جدا بود؟! مگر در مراسمحج نبود كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله ) براى تعيين رهبرى بعد از خود، درغديرخم اقدام كرد و تمام كفار مكّه را كه منتظر مرگ پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) وخاموش ‍ شدن صداى اسلام و از هم پاشيدن وحدت جامعه اسلامى بودند، ماءيوسكرد؟(82)
آيا اعلام تنفر و برائت از كفار و مشركان ، يك مساءله سياسى نيست كه طبق آيه قرآن درمراسم حج بايد با صداى بلند انجام گيرد؟ مگر على (عليه السلام ) به دستور پيامبر(صلى اللّه عليه وآله ) سوره برائت را براى زائران خانه خدا نخواند؟(83)
مگر قرآن به ما دستور نداده است كه دشمنان خدا و خودتان را به وحشت اندازيد؟(84)آيا امروز دشمنان اسلام از ما وحشت دارند يا خاطرشان مطمئن است ؟ راستى چرا در سرزمينىكه ابراهيم (عليه السلام ) فرياد كشيده است ، ما ساكت باشيم ؟!
درددل زياد است ولى اينها را كجا بايد گفت ؟ آيا بهتر از مكّه جائى سراغ داريد؟ و آيابهتر از ايام فراغت (همان روزهايى كه از اعمال عمره فارغ شده ايم )، فرصتى مى توانيافت ؟
آرى ، همان ايام ، بهترين فرصت و زمينه مناسب براى تماس با مردم كشورهاى اسلامىاست .
تماس برادرانه ، تماس منصفانه ، تماس آگاهانه ، بايد بدانيم كه در اولين برخورد،از كجا شروع كنيم و مساءله اصلى چيست و از گفتگو و بحثهاى غيرضرورى پرهيز نمائيم. زيرا وقت ، كم و مطلب زياد است . و مهمتر از اين ، مساله متوجه كردن مسلمين به قرآن است.
در تماس ها بايد ابتدا نقاط مشترك بيان شود، كه ما در اسلام و در كتاب و در معاد و نبوتو نماز و قبله و حج و رزوه و جهاد و... مشترك هستيم ، چنين بيانى طرف را به ما نزديك مىكند.
مدت تماس بايد چند لحظه و دقيقه بيشتر نباشد و اگر او اظهارتمايل كرد، سخن خود را ادامه دهيم . براى شروع تماس ، بايد نوعى محبت از ما ببيند، مثلاًبه او جا بدهيم . وقت نشستن در كنارمان ، پيش پاى او بلند شويم . اگر عطرى داريمبه او بزنيم ، اگر آبى داريم به او بچشانيم . شروع تماس با لحن دلسوزانهباشد، مثلاً بگوئيم اگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) ما را با اين وضع ببيند،غصه نمى خورد؟ سعى كنيم در مسير راه با افراد تماس بگيريم چونمشغول نماز و طواف نيستند.
اين تماس ها، همان چيزى است كه امام صادق (عليه السلام ) از زائران خانه خدا خواستهاست . در حديث مفصلى مى خوانيم :
وَلَوْكانَ كُلُّ قَوْمٍِانَّما يَتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فِيها هَلَكُوا وَ خُرِبَتِ الْبِلادُ و سَقَطَالْجَلَبُ وَ الاْ رْباحُ وَ عُمِيَّتِ الاَْخْبارُ وَ لَمْ يَقَفُوا عَلى ذلِكَ فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ(85).
اگر هر گروهى ، تنها با زبان محلى و پيرامونمسائل منطقه خود، گفتگو كرده ، نسبت به مسائل ساير مسلمان بى خبر باشند، سقوط كره، نابود مى شوند و بطور ناآگاهانه از بسيار منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروممى شوند. آرى اين فلسفه و دليل گردهمائى بزرگ الهى است .

next page

fehrest page