|
|
|
|
|
|
منكران موازنه اشاعره ، ((احباط و تكفير)) را چه به صورت مطلق و چه به صورت ((موازنه ))، انكارمى كنند.(833) گاهى گفته مى شود: اماميّه نيز بر بطلان اين نظريه اتفاقدارند؛(834) ولى از كلام شيخ مفيد چنين استفاده مى شود كه جماعتى ازدانشمندان شيعهبا ((تحابط)) مخالفتى ندارند.(835) درهر صورت بزرگانىهمچون شيخ مفيد، سيّد مرتضى ، شيخ طوسى ، خواجه نصيرالدين طوسى ، ابن ميثم بحرانى ، علاّ مه حلّى ،فاضل مقداد، محقق لاهيجى و ... نظريّه ((احباط)) و ((موازنه )) را نمى پذيرند و بر ردّ آناستدلال مى كنند.(836) در بين معتزله نيز ابو على جبايى و طرفداران وى ، منكر((موازنه ))هستند.(837) فصل دوّم : استدلال موافقان موازنه معتقدان و طرفداران نظريّه ((موازنه )) به دو دستهدليل نقلى و عقلى تمسّك مى كنند. دليل عقلى در اين زمينه به آن ادّله اى كه اصل ((احباط و تكفير)) را اثبات مى كند،استدلال مى كنند و يا مى توانند استناد نمايند، ولى با اين ضميمه كه چون ((احباط وتكفير)) بدون ((موازنه ))، مستلزم ظلم و مخالف صريح دو آيه شريفه (فمنيعمل مثقال ذرَّةٍ خيرا يره# ومن يعمل مثقال ذرَّةٍ شرَّا يره )(838) مى باشد، بنابراين ،آنچه صحيح است و واقع مى شود، ((موازنه )) و كسر و انكسار بين ثواب و عقاب است ،نه ((احباط و تكفير)) مطلق . قاضى عبدالجبّار اشكالهايى را كه ابوعلى جبايى برنظريّه ((موازنه )) وارد ساخته نقل مى كند و جواب مى دهد: اشكال اوّل مرتكب گناه كبيره با انجام دادن آن ، بر خويش جنايت كرده و خود را از مستحق شدن ثواب ،خارج ساخته است ؛ بنابراين ، عقاب گناه وى ، تمامى ثوابهاى او را ((حبط)) مى كند و ازآن چيزى كسر نمى شود. و برهمين اساس است كه خداوندمتعال مى فرمايد:(... ان تحبط اعمالكم وانتم لا تشعرون ).(839) ((اگر صدايتان را فوق كلام پيامبر(صل الله عليه وآل وسلم ) بلند كنيد، اعمالتان ((حبط)) مى شود در حالى كه نمى فهميد و متوجه نيستيد)). جواب اين اشكال درست نيست ، زيرا فاسق ، گر چه مرتكب گناه كبيره شده ، ولىقبل ازآن ، طاعات داشته و آنها را مطابق فرمان الهى و بر طبق دستورات شرعى انجام دادهاست و بدون شك ، مستحق ثواب نيزهست ، (همان گونه كه اگر گناه كبيره را انجام نمىداد) اين ارتكاب نيز، اورا از مستحق بودن خارج نمى سازد، ولى چون معصيت كردهمحال است كه به همان نحو كه گناه نمى كرد به او ثواب داده شود، پس چاره اى نيستمگر اينكه از مقدار عقاب به اندازه ثواب كم گردد و دفع ضرر عقاب ، خودش منفعت است .آيه 7 و 8 سوره ((زلزال ))، نيز برهمين اساس است ، در صورتى كه بر طبق مذهبابوعلى جبايى لازم مى آيد، مرتكب كبيره از طاعاتش بهره اى نبرد و اين بر خلاف نصّكلام الهى است . آيه 2 سوره ((حجرات )) نيز ((احباط)) بهشكل ((موازنه )) را اقتضا دارد نه بدون آن ، زيرا مستلزم ظلم است . اشكال دوّم مرتكب كبيره ، مانند آن خياطى است كه بعد از دوختن لباس ، آن را پاره مى كند روشن استكه وى مستحق اجرت نخواهدبود، زيرا آن را با پاره نمودن ، فاسد كرده است . چه بسابتوان در مورد مرتكب كبيره به آيه (وقدمنا الى ما عملوا من عملٍ فجعلناه هباءًمنثورا)(840) تمسّك كردو بيان داشت كه گناه كبيره ، موجب نابود شدن تمامىاعمال نيك او مى گردد. جواب اين اشكال نيز وارد نيست ، زيرا اگر آن خياط، مستحق اجرت نمى باشد، بدين سبب است كهلباس دوخته را تسليم صاحب آن نكرده است و خياط بر چنين كارى ، مستحقّ اجرت مى شد،نه صرف دوختن ، حتّى اگر فرض كنيم كه او بعد از تسليم لباس دوخته ، آن را پارهكند، بايد در مورد آن ، روش ((موازنه )) را پيمود، نه ((احباط)) بدون آن را؛ امّا آنچه درمورد آيه شريفه گفته مى شود، صحيح نيست ، زيرا نمى توان به ظاهر آن تمسك كرد،چرا كه ((هباء)) فقط در اجسام رقيق استعمال مى شود وافعال بندگان ، اعراضهستند و ممكن نيست كه جسم باشند و بديهى است كه انقلاب ودگرگونى اجناس محال است . پس اگر قرار است كه از ظاهر آيهعدول شود و تاءويل گردد، دراين صورت ،تاءويل ((ابوعلى )) نسبت به تاءويل ما اولويت ندارد،بلكه ما آن را به وجهىتاءويل مى كنيم كه با ادّله عقلى و نقلى توافق داشته باشد و اينچنين مى گوييم : مراداين است كه فاسق در برابر اعمالش ، به آن نحوى كه گناه نمى كرد، مستحق ثوابنمى گردد؛ بنابراين ، از آن منفعتى نمى بردهمانطور كه در ((هباء منثور)) منفعتى نيست.(841) دليل نقلى در اين مورد به شمارى از آيات و روايات ، تمسك مى شود. از آنجا كه در دو بخشگذشته ، آيات مربوط به ((احباط و تكفير)) بهتفصيل ، مورد بررسى قرار گرفت ، از تكرار آن صرف نظر مى شود و در اين قسمتفقط به بررسى بعضى از آيات كه ممكن است در خصوص ((موازنه )) به عنواندليل مطرح شود اكتفا مى گردد. در سوره قارعه مى خوانيم : (فامّا من ثقلت موازينه# فهوفى عيشةٍراضيةٍ#وامّا من خفَّت موازينه# فامُّه هاويةٌ).(842) ((اما كسى كه (در آن روز) ترازوهاى اعمالش سنگين است ، در يك زندگى خشنود كنندهخواهد بود؛ و امّا كسى كه ترازوهايش سبك است ، پناهگاهشهاويه (دوزخ ) است )). هر كس كه كفّه اعمال نيك او برتر از كفه اعمال زشت و سيّئات وى باشد،اهل بهشت است و اگر كفّه سيّئات او نسبت به حسناتش ترجيح داشته باشد،اهل جهنّم خواهدبود.(843) وقتى حسنات و سيّئات به وسيله ميزان سنجيده مى شود، روشن است كه مقدار زايد، ملاحظهمى گردد؛ بنابراين ، بين ثواب و عقاب ، ((موازنه )) برقرار مى شود، اگر كفه((حسنات )) ترجيح داشته باشد به همان اندازه كه زيادتر از ((سيّئات )) است ، ثوابداده مى شود وهمين طور در صورت عكس آن ، به اندازه مازاد، عقاب مى گردد. در اين زمينهاز بعضى روايات نيز چنين مطلبى استفاده مى شود ازقبيل : 1- از اميرمؤ منان عليه السّلام نقل شده است : ((يوقف العبد بين يدى اللّه تعالى فيقول : قيسوا بين نعمى عليه و بين عمله فتستغرقالنِّعم العمل ؛ فيقولون : قداستغرق النِّعم العمل ،فيقول :هبوا له النِّعم ، وقيسوا بين الخير و الشَّرِّ منه ،فان استوى العملان اءذهب اللّهالشَّرَّ ب الخير وادخله الجنَّة وان كان له فضلٌ اءعطاه اللّه بفضله و ان كان عليه فضلٌ وهومن اءهل التَّقوى ولم يشرك باللّه تعالى واتَّقى الشِّرك به فهو مناءهل المغفرة يغفر اللّه له برحمته ان شاء و يتفضَّل عليه بعفوه )).(844) ((روز قيامت انسان را در محضر خداوند متعال نگه مى دارند و ذات اقدس الهى فرمان مى دهدكه بين نعمتهايى كه به او ارزانى كرده و بين اعمالى كه انجام داده ، مقايسه كنند؛ در اينمقايسه ، نعمتها اعمال وى را فرا مى گيرد، در اينهنگام خداى تعالى مى فرمايد: نعمتهارا به او ببخشيد و اعمال نيك و بد او را باهم مقايسه كنيد، پس اگر مساوىهم بودخداوند متعال ، اعمال بد او را به وسيله اعمال نيكش از بين مى بردو او راداخل بهشت مى كند. اگر اعمال خيراو برتر بود، خداوند آن را بهفضل و كرمش به او عطا مى كند و اگر اعمال شر او برتر بود و او پرهيزكار بوده ،شرك نورزيده و از آن پرهيز نموده است ، از اهل مغفرت خواهدبود، و خداوند اگر خواستبه رحمت خود او را مى آمرزد و با عفوش بر اوتفضّل مى كند)). 2- در يك حديث طولانى آمده كه شخصى به نام ((بريده )) نزدرسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) از حضرت اميرعليه السّلام شكايت نمود، پيامبراكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) در مورد مقام و منزلت حضرت على عليه السّلامبياناتى فرموده اند، درادامه آن ، چنين آمده است : روز قيامت ، خداوند گروهى را برمى انگيزاند كه موازين و ترازوهاى آنان پر و مملوّ از((سيّئات )) مى باشد، وقتى از آنها سؤ ال مى شود كه ((حسنات )) شما كجاست ؟ جوابمى دهند: ما براى خويش حسناتى سراغ نداريم ، ولى در اينهنگام از جانب حق ندا فرا مىرسد: اى بندگان من ! ولى من براى شما سراغ دارم :(845) ((ثم ياءتى برقعةٍ صغيرةٍ يطرحها فى كفَّة حسناتهم فترجح بسيِّئاتهم باكثرممّا بينالسَّماء الى الارض )). ((سپس يك رقعه و نوشته كوچك در كفّه حسناتشان انداخته مى شود كه موجب رجحان يافتنبر سيّئات آنان مى گردد، به فاصله اى بيش از فاصله بين آسمان و زمين )). درادامه روايت نيز آمده : دو نفر باهم حسابى داشتند وهر دو از محبّان حضرت اميرعليهالسّلام بودند؛ آنكه طلبكار بود به دليل آنكه بدهكار، دوستدار حضرت على عليهالسّلام بود از طلب خويش گذشت ، سپس اين كار آنان مورد شكر الهى واقع شده است . ((فحطَّ به خطاياهما و جعل ذلك فى حشو صحيفتهما و موازينهما واوجب لهما و لوالديهماالجنَّة )).(846) ((پس خداوند به دليل آن ، از خطاهايشان در گذشت و اين عملشان را در لابلاى نامهاعمال و موازين آنها قرار داد و بهشت را بر آنان و پدر و مادرشان واجب ساخت )). 3 و 4 - محدث جزايرى مى گويد: آيات و روايات بر صحّت ((موازنه )) دلالت دارد.ايشان به عنوان نمونه آيه 2 سوره ((حجرات )) را متذكر مى شود و دو روايت نيزنقل مى كند:(847) ((من قبلَّ غلاما بشهوةٍ احبط اللّه منه عمل اربعين سنةً)). ((هر كس كه جوانى را از روى شهوت ببوسد، خداوندمتعال عمل چهل سال او را حبط مى كند)). در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه ايشان به همسرشان (اماسماعيل ) در مكانى بين مكه و مدينه فرموده : ((هذا المكان الَّذى احبط اللّه فيه حجَّها عام اوّلٍ)).(848) ((اينهمان مكانى است كه خداوند متعال در آن ، حجسال اوّل او را ((حبط)) نمود)). 5- از پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم )نقل شده است : ((يوضع الميزان يوم القيامة فيوزن الحسنات والسَّيِّئات فمن رجَّحت حسناته علىسيِّئاته دخل الجنَّة و من رجَّحت سيِّئاته على حسناتهدخل النّار)).(849) (( در روز قيامت ميزان رامى گذارند و حسنات وسيّئات را مى سنجند، كسى كه حسناتش برسيّئاتش برترى داشته باشد، داخل بهشت مى شود و كسى كه سيّئاتش بيش از حسناتش باشد، وارد آتش مى گردد)). همچنين رواياتى ديگر مانند آن وارد شده است . بررسى استدلال موافقان گفتار آنان با بيان چند مطلب ، بررسى مى شود. براى پرهيز از تكرار، از بياننقدهايى كه در استدلال مخالفان اين نظريه مطرح شده و درفصل بعدى مى آيد، خوددارى مى شود: 1- نهايت چيزى راكه براهين عقلى آنان مى تواند اثبات كند، امكان ذاتى ((موازنه )) است -به همان بيانى كه در بخش ((احباط)) گذشت - بنابراين ، در اينكه آيا ((موازنه )) واقعهم مى شود؟ لازم است كه دلالت ادلّه نقلى ، ملاحظه گردد و اين ادلّه نه تنها بر آندلالتى ندارد بلكه مبيّن بطلان آن است . 2- اگر ((احباط)) مستلزم ظلم است ، ((موازنه )) نيز به گونه اى چنين استلزامى دارد، زيرااگر عقاب بيش از ثواب باشد،هر چند به اندازه ثوابى كه ((حبط)) مى گردد، از عقابنيز ((تكفير)) مى شود و دفع ضرر نوعى منفعت است ، وليكن دفع ضرر با جلب منفعت وحبط نشدن آن ، كاملا يكسان نيست . 3- قاضى عبدالجبّار بيان داشت : ((خيّاط ( در آنمثال ) در صورتى مستحق اجرت مى شود كه لباس دوخته شده را تسليم صاحب آن كند))به نظر مى رسدكه قاضى در اين كلام ، مطلبى ناخواسته گفته است كه حكايت ازارتكاز ذهنى وى نسبت به شرطيت موافات - مبنايى كه آن راقبول ندارد - مى كند. 4- در كلام محدّث جزايرى آمده بود: ((اكثر دانشمندان و محققان شيعه بهدليل تبعيت از خواجه نصيرالدين طوسى ((احباط و موازنه )) را مردود دانسته اند)). اينگفتار ايشان درست نيست ، زيراهمان طور كه بعضى از محققان گفته اند: ده هاسال قبل از محقق طوسى ، دانشمندان بزرگىهمچون شيخ مفيد، سيّد مرتضى و شيخطوسى قائل به بطلان ((تحابط)) بوده اند(850) و آن دو روايتى كه ايشان نيز ذكركرده است ، نه بر ((احباط)) دلالت دارد نه ((موازنه )) و آنهم درصورتى است كه از جهتسند بر آن ، خدشه اى وارد نشود و در دلالتتاءويل نگردد. 5- در مورد روايت اول كه ادّعا شده بود: بر مقايسه و موازنه بين حسنات و سيّئات دلالتدارد، جناب استاد آيت اللّه معرفت چند اشكال وارد كرده است : الف - سند اين روايت ضعيف است . ب - با صرف نظر از ضعف سند، خبر واحد است و موجبحصول علم نمى شود در صورتى كه دراصول عقايد فقط علم قطعى ، معتبر است و خبرواحد حجيّتى ندارد؛ پس نمى توان به آن عمل كرد. ج - جملاتى از روايت بر بطلان ((احباط و موازنه )) دلالت دارد، زيرا عبارت ((فا ناستوى العملان اذهب اللّه الشَّر بالخير)) با ((فرضيه موازنه )) سازگار نيست (زيرامى فرمايد: وقتى عمل شرّ و خير مساوى باشد، خداوندعمل شر را به وسيله عمل خير از بين مى برد، نه اينكه هر كدام ديگرى را از بين مى برد)و عبارت ((وان كان عليه فضلٌ وه و من اهل التَّقوى ... يغفراللّه له برحمته ان شاء)) بانظريه احباط مخالفت دارد. (زيرا صحبت از رحمت و مغفرت الهى است نه اينكهعمل شرى كه بيش از عمل خير باشد آن را از بين ببرد).(851) 6- درباره آن رواياتى كه بيان كننده اين است كه : ((در روز قيامت ، حسنات و سيّئات بهوسيله ترازويى سنجيده مى شود، اگرترجيح با حسنات باشد، صاحب آن ، وارد بهشت مىگردد و اگر سيّئات او برتر باشد وارد آتش خواهدشد)). چند مطلب ،قابل ملاحظه مى باشد: نخست اينكه از جهت سند، بر فرض كه تمام باشد ولى خبرواحد است و در اصول عقايد اعتبارى نخواهدداشت ؛ مطلب ديگر اينكه ، در صورت فرضتواتر از جهت دلالت و تاءويل ، قابل تاءمل و بررسى مى باشد، زيرا مساءله ((ميزان ))يكى از مسائل كلامى است كه مورد اختلاف شديد متكلّمان و مفسران مى باشد،همين مطلب درمورد آياتى كه به عنوان دليل ((موازنه )) ذكر شد، نيز صادق است ، بنابراين ، لازماست كه موضوع ((ميزان )) مورد تحقيق و بررسى قرار گيرد. ميزان ((ميزان )) در لغت به معناى ترازو و وسيله سنجش است . اين واژه در آيات قرآن بهصورت جمع (موازين ) به كار برده شده است . (فامّا من ثقلت موازينه # فهو فى عيشةٍ راضيةٍ).(852) ((اما كسى كه (در آن روز) ترازوهاى اعمالش سنگين است ، در يك زندگى خشنود كنندهخواهد بود)). در اينكه در روز قيامت ، اعمال ، مورد سنجش واقع مى شود جاىهيچ گونه ترديدى نيست .محقق طوسى مى گويد: ((ميزان امرى است ممكن و براهين نقلى بر ثبوت و وقوع آن دلالتمى كند، بنابراين ، تصديق آن ، واجب و لازم است )).(853) اختلاف بين دانشمندان اسلامى ، در كيفيّت ميزان و سنجش اعمال است نه در اصل آن ، در اين زمينه سه موضع وجود دارد: موضع اول ابن حزم مى گويد: ((امور مربوط به آخرت ، فقط از طريق آيات و رواياتقابل اطلاع يافتن است و در اين باره ، روايت صحيحى وارد نشده است ، وليكن از آياتاستفاده مى شود كه روز قيامت براى وزن نمودناعمال بندگان ، موازين قرار داده مى شود، ولى ما نمى دانيم با چه كيفيتى خواهد بود؛البته مى دانيم كه با موازين دنيا فرق مى كند)).(854) مرحوم شبّر نيز مى گويد: ((احوط و اولى ، اين است كه چگونگى حقيقت ميزان را به علمخدا و معصومين : موكول كنيم )).(855) محقق دوانى نيز چنين نظرى را بيان داشته است .(856) موضع دوم موضع كسانى است كه ((ميزان )) را عدل و حكم كردن بر اساس عدالت مى دانند، از مجاهد،ضحاك ، قتاده ، اعمش و بلخى چنين نظرى نقل شده است .(857) شيخ طوسى در تفسير ((التبيان )) و طبرسى در ((مجمع البيان ))ذيل تفسير آيه 9 سوره اعراف ، از بين وجوهى كه ذكر مى كنندهمين وجه را نيكوتر ازهمه مى دانند. فخر رازى در تفسير خود اين نظر را به كثيرى از متاءخرين نسبت مى دهد و خودش نيز آنرا اختيار مى كند. علاّ مه حلّى در ((كشف المراد)) آن را از گروهى از معتزله بصره و بغدادنقل مى كند. تفتازانى در ((شرح المقاصد)) نيز آن را به بعضى ازاهل اعتزال نسبت مى دهد.(858) شيخ مفيد مى گويد: ((منظور از ((موازين ))، تعديل نمودن بين اعمال و جزاى آن و قرار دادنهر جزايى در جاىخودش و رساندنهر حقّى به صاحب آن است . و مراد از آن ، ترازوهايى مانند ترازوهاىدنيا نيست كه داراى دو كفّه باشد واعمال در آن قرار داده شود،زيرااعمال بندگان ، عرض و غير قابل وزن است و توصيف آن به سنگينى و سبكى ازباب مجاز است ؛ مقصود از اعمال ثقيل ، اعمالى است كه بسيار بوده و موجب استحقاق ثوابعظيم شده است ، و مراد از اعمال خفيف آنهايى است كهقليل بوده و باعث استحقاق ثواب بسيار نشده است )).(859) در روايتى از امام صادق عليه السّلام وارد شده كه پرسيدند: ((ما معنى الميزان ؟قال : العدل ؛ معناى ميزان چيست ؟ فرمود: عدل است )).(860) موضع سوم موضع كسانى است كه ((ميزان )) راهمان ترازوى معمولى و حقيقى كه داراى دو كفّه و يكزبانه مى باشد، مى دانند. تفتازانى مى گويد: بسيارى از مفسران چنين نظرىدارند.(861) راءى شيوخ معتزله نيزهمين است ؛(862) ولى در اينكه چه چيزى با آنوزن مى شود؟ در بين آنان چند نظر وجود دارد، زيرا خوداعمال ، قابل وزن نيست . نظر اوّل اعمال انسان در روز قيامت به صورت موجودات جسمانى وقابل وزن در مى آيد. ((حسنات )) به صورت اجسام نورانى و ((سيئات )) به صورتاجسام ظلمانى ، ظاهر مى شود. از قول جبائىنقل شده كه در يك كفّه ، نشانه هايى براى ((حسنات )) و در كفّه ديگر علامتهايى براى((سيئات )) ظاهر مى شود. نظر دوّم بر اساس اين نظر، نامه هاى اعمال وزن مى شود؛ از ((عبداللّه بن عمر)) وجماعتى اينمطلب نقل شده است . قرطبى مى گويد: اين نظر، صحيح است و آلوسى آن را به جمهور نسبت مى دهد. نظر سوّم خود اشخاص را به جاى اعمالشان وزن مى كنند؛ از ((عبيدبن عمير))نقل شده است كه مى گويد: ((يؤ تى بالرَّجلالطَّويل العظيم فلا يزن جناح بعوضةٍ)) يعنى در آن روز، افراد بزرگ جثه اى را مىآورند كه در ترازوى سنجش به اندازه بال مگسى وزن ندارند. نظر چهارم ابن كثير مى گويد: ((از آنجا كه در مورد وزن خوداعمال ، نامه اعمال و صاحب اعمال رواياتى وارد شده ، جمع بين آنها اين است كه گفتهشود؛ گاهى خود اعمال ، وزن مى شود، زمانى نامه هاىاعمال و زمانى ديگر، خود اشخاص را وزن مى كنند)).(863) در برابر آراى مذكور، نظرات ديگرى نيز ابراز شده است ؛ ازقبيل اينكه گفته شده ؛ منظور از موازين ، براهين و ادله مى باشد.(864) و يا مقصود ازوزن ، آن است كه مقدار عظمت مؤ من وذلت كافر، ظاهر مى شود.(865) محقق لاهيجى مى گويد: ((كسانى كه فقط به معاد روحانى معتقدهستند، ((ميزان )) را عبارتاز عقل نظرى مى دانند كه حسن و قبح افعال با آن سنجيده مى شود)).(866) از شيخ بهايى نقل شده است : ((خود اعمال وزن مى شود و در نشاءه آخرت ، انقلاب عرضبه جوهر، محال نيست )).(867) نظر صدر المتاءلهين صدر المتاءلهين مى نويسد: ((اگر در معناى ((ميزان ))تاءمل شود و حقيقت معناى آن از خصوصيات جدا گردد، معلوم مى شود كه مقصود از ((ميزان)) وسيله سنجش است و ((ميزان ))هر چيزى از جنسهمان چيز است و ميزانها گوناگونند:ترازوى دو كفه اى براى سنجش سنگينى ،اسطرلاب براى اندازه گيرى ارتفاعستارگان ، علم منطق براى انديشه در علوم نظرى و... شايسته است كه ميزان روز حساب ،برشريف ترين ميزانها حمل گردد و آن ،همان وسيله سنجش علوم واعمال قلبى ناشى از رفتارهاى بدنى است )). صدر المتاءلهين درباره ((ميزان اعمال )) مى گويد: ((تمام رفتارهاى بدن انسان در روحاو اثر مى گذارد، اگرآن رفتارها از اعمال نيك و طاعات باشد، باعث روشن شدن روح وپاك گشتن از آلودگى به امور مادى و كنده شدن ازدنيا به سوى آخرت مى گردد،هر چهحسنات بيشتر باشد بر تاءثير آن افزوده مى شود، گناهان واعمال زشت نيز تاءثير داردوموجب تاريك ساختن روح مى شود،هر چه گناهان بيشترباشد به شدّت تاريكى و آلودگى نفس مى افزايد، تمام اين امور از چشم مردم ، پنهاناست و روز رستاخيز و با كنار رفتن حجابها، براى آنان روشن خواهدشد.هر كس بهاندازه تلاش و عملش مواجه شده ، خواهد ديد كه كدامين كفه از ترازوى اعمالش سنگينگشته است ، در آن روزانسان ، قوّت مرتبه نور طاعت و يا ظلمت كفران خود را مشاهده خواهدكرد)).(868) صدر المتاءلهين درهمين باره مى نويسد: ((اگر حسنات وى بر سيّئاتش ، رجحان پيدا كرد، سعادتمند است ، اگر سيّئات اوبرترى داشته باشد، در زمره شقاوتمندان خواهد بود، و اگر مساوى باشد، بين اين دوگروه قرار مى گيرد تا خداوند فرمان عفو يا عذاب او را دهد، وليكن جانب رحمت ذات اقدس، رجحان دارد. اين در مورد كسى است كه با نور ايمان و قوت و يقين و توحيد از اسارتدنيا، رهايى پيدا نكرده وذات اومرهون عمل اوست و به حساب اعمالش و ثمرات آن به يكىاز دو جانب اعلى يا اسفل كشيده مى شود و اين به منزله ميزانى است كه يك كفه آن بهاندازه متاع دنيوى حاوى آن ، به سوى دوزختمايل پيدا مى كند و كفه ديگر، به مقدار متاع اخروى كه در بردارد، به جانب بهشت جذبمى شود و در صورت تعارض ، حكم با خداوندمتعال است )).(869) استاد آيت اللّه سبحانى بعد از نقل كلام صدر المتاءلهين مى نويسد: ((بنابراين نظريه ، ((ميزان ))همان ظهور خلق و خوها و بروز ملكات خوب و بد است واينكه انسان پس از كنار رفتن حجابها، اندازه قرب و بعد خود از خداوند را مى يابد ومرتبه نور طاعت يا ظلمت كفرانش بر اوهويدا مى گردد. (كلام نويسنده ((المنار)) نيزقريب به همين نظر است )).(870) نظر علاّ مه طباطبايى علامه طباطبايى ؛ نيز در اين باره نظرى خاص دارد و خلاصه آن چنين است : ((از آياتاستفاده مى شود كه اعمال اشخاص ، وزن مى شود نه خود اشخاص . آيه 105 سوره كهفدلالت دارد كه اعمال ((حبط)) شده ، وزنى ندارد.(871) پسهر عملى كه ((حبط)) نشدهباشد، چه نيك و چه بد، وزنى دارد و براى سنجش آن ، ميزانى است ، وليكن آيات (8 و 9سوره اعراف ) در عين اينكه براى عمل نيك و بد، وزنىقائل است ، با اين حال ، سنگينى را سنگينى اضافى مى داند به اين معنا كه حسنات راباعث ثقل ميزان و سيّئات را باعث خفّت آن مى داند، نه اينكه هر دو داراىثقل باشند و با يكديگر مقايسه شوند و بر طبقهر كدام كه بيشتر باشد، حكم گردد ويا فرض تساوى آنها صحيح باشد، مانند آنچه در ترازوهاى مرسوم بين انسانها واقعمى شود، بلكه از ظاهر آيات استفاده مى شود كه حسنات ، باعثثقل ميزان و سيّئات موجب خفّت آن مى گردد. اين آيات ،(872) سنگينى را در طرفحسنات و سبكى را در طرف سيّئات ، اثبات مى كند. بنابراين ، چنين احتمالى در نظرتقويت مى شود كه مقياس سنجش اعمال ، چيزى خواهد بود كه فقط با حسنات سنخيت دارد وچون سيّئات با آن تطبيق نمى كند و مناسبتى ندارد به وسيله آن ، سنجيده نمى شود؛ پسثقل وخفت ميزان عبارت از ((سنجيده شدن و سنجيده نشدن )) است . همان طور كه در ترازوى مرسوم ومعمولى ، ميزان حقيقى و مقياس ،((مثقال )) و مانند آن مى باشد و ترازو، ابزار كار آن است (وهمين طور در سايروسايل سنجش ) در مورد اعمال نيز واحد سنجش و مقياسى وجود دارد كه مثلا به وسيله آن ،نماز را مى سنجند و... بنابراين ، بسيار قريب به نظر مى رسد كه مراد از جمله ((والوزن يومئذٍ الحقُّ)) اينباشد كه آن ميزانى كه در قيامت ، اعمال با آن وزن مى شود،همان ((حق )) است وهر چهعملى بيشتر، مشتمل بر حق باشد، ثقل آن بيشتر است و چون سيّئاتباطل است و بهره اى از حق ندارد، وزنى نخواهد داشت . ((وزن )) در آيه شريفه به معناىثقل است نه معناى مصدرى آن (سنجيدن ) و اگر در آيه 103 سوره مؤ منون و 6 و 8 سورهقارعه ((موازين )) به صورت جمع آمده ، براى اين بوده كه دلالت كند بر اينكه ((ميزاناعمال )) يكى نيست ، بلكه براىهر كسى به اختلافاعمال وى ، ميزانهاى متعددى وجود دارد. ((ميزان و حق )) در نماز، نماز واقعى و جامع شرايطاست وهمين طور در انفاق ، زكات و... از آنچه گذشت ، روشن شد كه مقصود از ((وزناعمال )) در روز قيامت ، تطبيق كردن اعمال ، بر حقى است كهمشتمل بر آن مى باشد و به اندازه آن ، پاداش داده مى شود، اگراعمال ، بهره اى از حق نداشت ، چيزى جزهلاكت بهدنبال ندارد و چنين وزن كردنى عادلانه مى باشد؛ براىهر انسانى ميزانهاى متعددى خواهدبود كه هر كدام از اعمالش را با آن مى سنجند)).(873) نظر آيت اللّه جعفر سبحانى استاد جعفر سبحانى در مورد كيفيت و حقيقت ميزان مى نويسد: ((بى شك عالم آخرت ، كامل تر از اين جهان است و تنها راه فهماندن حقايق آن عالم واسرار پوشيده آن به انسان ، استفاده از كلماتى است كه انسان در امور محسوس ، آنها رابه كار مى برد. بنابراين ، وجهى ندارد كه مراد از ((ميزان )) راهمين ترازوهاى معمولىبدانيم ، خصوصا با توجه به آنكه قرآن واژه ((ميزان )) را در غير ترازوى حسى بهكار برده است . ((ميزان )) در لغت ، نام ابزارى است كه به وسيله آن يك شى ء سنجيده مى شود خداوند درآيه (و السَّماء رفعها و وضع الميزان )(874) ((آسمان را رفيع گردانيد و ميزان را درعالم قرار داد)) از برافراشتن آسمان خبر مى دهد و مى گويد كه براىهر چيزى ((ميزانى)) قرار داديم كه با آن سنجيده شود، خواه آن شى ء جسم باشد و خواه سخن ياعمل و يا عقيده ، براىهر چيزى ((ميزانى )) است كه به وسيله آن ، حق ازباطل ، راست از دروغ ، عدل از ظلم و فضيلت از رذيلت جدا مى گردد، و بهدليلهمين توسعه در معناى ((ميزان )) مى فرمايد: (لقد ارسلنا رسلنا بالبيِّنات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاسبالقسط...).(875) ((ما پيامبرانمان را با دليلهاى روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ترازو، نيزنازل كرديم تا مردم به عدالت عمل كنند)). معنا ندارد كه ((ميزان )) را در اين آيه منحصر به ابزار سنجش وزن اشياء بدانيم ، زيراهدف از فرستادن پيامبران و نازل كردن كتابها و ميزان ،هماناعمل كردن مردم به عدالت درهمه ابعاد عقيدتى ، سياسى ، اجتماعى و اقتصادى مى باشد.و از اينجا دانسته مى شود كه تفسير كردن ((ميزان )) بهعدل يا پيامبر، يا قرآن ،همه تفسير به مصداق است . ((ميزان )) يك معنا بيشتر ندارد و آنوسيله سنجش است و كيفيت آن وابسته به نوع چيزى است كه سنجيده مى شود، كه ممكن استجسم باشد، يا حرارت ، يا نور، يا فشار، يا رطوبت و يا امر ديگرى )). ايشان در ادامه مى نويسد: چون سنجش اعمال به وسيله ميزانهاى عدالت ، از امور غيبى است كه انسان جز در صورتكنار رفتن حجابها و حضور در آن مشهد، بر آن واقف نمى گردد، بيان حقيقتش دشوار مىباشد، تنها چيزى كه مى توان گفت اين است كه آن ميزان از جنس ترازوهاى مادى كه بهوسيله آن وزن اجسام و امورى از اين قبيل سنجيده مى شود، نيست و اما تفسيرهايى كه براىآن شده فقط در حد احتمال قابل قبول است )).(876) نظر آيت اللّه مكارم شيرازى ايشان در تفسير سوره ((قارعه )) مى نويسد: ((ميزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى كه داراى كفه هاى مخصوص است ، نمى باشد،بلكه به هرگونه وسيله سنجش ، اطلاق مى شود... ...روشن است كه منظور از سبكى و سنگينى ميزان ، به معنى سنگينى خود ترازوهاى سنجشنيست ، بلكه وزن چيزهايى است كه با آن مى سنجند)).(877) همچنين در ذيل تفسير آيات 6 - 9 سوره ((اعراف )) مى نويسد: ((آنچه مسلم است ، اين است كه در روز رستاخيزاعمال انسان با وسيله خاصى سنجيده مى شود نه با ترازوهايىهمانند ترازوهاى دنيا، وچه بسا آن وسيله همان وجود انبيا و امامان و افراد صالح بوده باشد و در رواياتى كه ازطرق اهل بيت : به ما رسيده ، اين مطلب به خوبى ديده مى شود)).(878) در تفسير موضوعى ايشان نيز آمده است : ((منظور از ميزانهاى سنجش اعمال ، كسانىهستند كهاعمال نيكان و بدان را با اعمال آنها مى سنجند... در واقع اين شخصيتهاى بزرگ و نمونه ، مقياسهاى سنجش اعمالند واعمالهر كس به آن اندازه اى كه به آنها شباهت دارد ((وزين )) است ، و آنچه به آنهاشباهت ندارد بى وزن يا كم وزن است ، حتى در اين جهان نيز اولياءاللّه نيز مقياس سنجشند، ولى در جهان ديگر اين مساءله به مرحله ظهور و بروز مى رسد)).(879) ولى در چند صفحه بعد از آن ، پس از ذكر پاره اى ازاقوال پيرامون ((ميزان )) و احاديثى درباره آن مى نويسد: ((حقيقت ((ميزان ))،همان عدل الهى است و پيغمبر اكرم(صل الله عليه و آل وسلم ) و امامان معصوم : نمونه و مظهرعدل اوهستند)).(880) اين بود بحث فشرده اى درباره ((ميزان )) و نقل آراى مختلف دانشمندان اسلامى درباره آن . نگارنده فعلا در صدد نقد و بررسى تك تك نظرهاى ياد شده نيست و چنين امرى بحثمستقلى را طلب مى كند، وليكن آنچه مهم است ، ملاحظه اين نكته است كه كداميك از نظرهاىياد شده ، ((نظريه موازنه )) را تاءييد مى كند؟ بررسى موازنه بر اساس مبانى مختلف گفتار آنان كه درباره حقيقت ((ميزان )) سكوت كرده و آن را ازامور غيبى دانسته اندهيچگونه دليلى بر وجود ((موازنه )) نخواهد بود.همچنين كلام كسانى كه ((ميزان )) را بهعدل حكم كردن ، تفسير كرده اند، زيرا در اينكه ((موازنه )) آن گونه كه قائلان آن مىگويند، حكم نمودن بر اساس عدل باشد اوّل كلام است . امّا در مورد آنچه از صدرالمتاءلهين نقل شد، ممكن است كسى ادعا كند كه نظر او در مورد((ميزان ))همان ((موازنه )) را تبيين مى كند و شبيه آنچه از ((اسفار)) ايشان گذشت ، دركتابهاى ديگر وى نيز به چشم مى خورد. در كتاب ((مبداء و معاد)) پس از بيان تاءثيرافعال و حركات انسان بر روى نفس مى نويسد: ((به اين اشاره شده است آنچه از رسول خدا(صل الله عليه وآل وسلم ) وارد شده كه فرموده باشد: ((من قارن ذنبا فارقه عقلٌ لم يعد اليه ابدا)) ((هر كه مرتكب گناهى شود، از او عقلىمفارقت مى كند كه هرگز بر نمى گردد)). معناى اين حديث آن است كه در قلبش كدورتىحاصل مى شود كه اثر آنهرگز زايل نمى گردد، زيرا كه غايت امر، آن است كه حسنه اىرا به دنبال آن بياورد كه سيّئه را محو گرداند؛ پس اگر انجام آن حسنه با عدم تقدممعصيت مى بود بدون ترديد بر اشراق و نورانيت قلب مى افزود و چون سيّئه بر آنتقدم دارد، فايده آن حسنه ساقط مى شود و قلب بر مى گردد به آن حالت كه پيش ازسيئه بر آن بود و بر نور آن نمى افزايد و اين ، خسران و نقصانى است كه رهايى ازآن ممكن نيست )).(881) همچنين در ((مفاتيح الغيب )) در مفتاح مربوط به ((ميزان )) مطالبى دارد كه خلاصه آن چنيناست : ((ميزان دو نوع است : يكى ميزان علوم و ديگرى ميزاناعمال . ميزان اعمال اين است كه هر فعلى كه در نفسفاعل آن ، اطمينان ، آرامش و استقرار را به دنبال دارد، نسبتش بهثقل و سنگينى اولويت داردهمان طور كه اجسام سنگين ، كشتى را از اضطراب و حركت بازمى دارد و آن را ساكن و آرام نگه مى دارد، از سوى ديگرهر فعلى كه موجب تحير واضطراب نفس گردد، شايسته تر آن است كه به خفت و سبكى منسوب شود. شيطان از((آتش )) كه مقتضى خفت و حركت است آفريده شده و انسان از ((طين )) كه اقتضاى استقرارو سكون را دارد، خلق شده است . بنابراين ، افعال شيطانى ، باعث خفت و اضطراب ، وافعال انسانى ، موجب سكون و اطمينان مى شود.هر عملى از حسنات مقدار معينى در خالصنمودن قلب انسان از اسارت دنيا و قيد و بندهاى شهوات ، تاءثير دارد و سيّئات در جهتعكس آن ، مؤ ثّر است ؛همه اينها روز قيامت و با كنار رفتن حجابها آشكار مى شود، و كفّهميزانهر شخص به اندازه عمل او است )).(882) ايشانهمچنين مى گويد: ((مقصود از طاعات و اعمال ، تصفيه نفس و تزكيه آن است )).(883) ((غرض از تكاليف ، نيكو كردن اخلاق و ملكات وتبديل سيّئات به حسنات مى باشد)).(884) از اين كلمات به خوبى استفاده مى شود كه بر اساس نظر صدرالمتاءلّهين ، بين حسناتو سيّئات انسان درهمين دنيا، تاءثير و تاءثر وجود دارد كه در سراى ديگر آشكار مىشود،هر كس كه حسناتش بيشتر باشد اهل بهشت ، اگر سيّئاتش رجحان داشته باشد،اهل جهنم و دوزخ خواهد بود و در صورت تساوى و تعارض ، وابسته به آن است تا خداونددر مورد او چه حكم كند. ممكن است گفته شود: اين تاءثير و تاءثرهمان ((موازنه )) استامّا در اين زمينه چند نكته مطرح است : 1- اين نتيجه اى كه از بيانات صدر المتاءلّهين گرفته شد، ممكن است بر طبق مبنايى كهثواب و عقاب را منحصر به ((تجسم اعمال )) مى داند، خالى ازاشكال باشد، در نتيجه ((موازنه )) را ثابت كند، وليكن بر طبق مبانى ديگر، تمام نيست وموازنه را به طور مطلق ، ثابت نمى كند، فقط آثار وضعىاعمال بر نفس انسانى را توضيح مى دهد. 2- لازمه اين نتيجه آن است كه روح انسان درهر لحظه يا به اندازه معينى تاريك ، ياروشن و يا حد وسطى بين اين دو باشد - البته تصور آن ممكن نيست - زيرا حسنات وسيّئات او مرتب در نفس وى تاءثير گذاشته و داراى كسر و انكسار است . اگر قبلا دراثر انجام حسنات براى قلب او روشنى حاصل شده اين روشنى به وسيله تاريكىحاصل از گناهان ، زايل مى گردد،همين طور عكس آن ، و اين مطلب درست نيست ، زيرا نفسانسانهر چند ذاتا مجرد و يك موجود واحد و داراى صفت وحدت است ، وليكن اولا: روح اوفعلا به بدن مادّى تعلق دارد و ثانيا: نفس او (با صرف نظر از تعلّق به بدن مادّى )داراى حالات ، حيثيات گوناگون است ، بنابراين ، انسان از جهاتى و بهدليل افعال و ملكاتى خاص ، داراى روشناييهايى است ؛ از سوى ديگر به سببافعال و ملكات ديگر، كدورتها و تاريكيهايى بر آن عارض شده است و بالوجدان ، جمعهر دو دسته از ملكات ممدوح و مذموم در نوع افراد ديده مى شود و اشخاص زيادى يافت مىشوند كه در عين داشتن خلقها و ملكه هاى نيكو و پسنديده (وحتى در سطح بسيار عالى )داراى بعضى از صفات ناپسند و خلقهاى مذموم نيزهستند. و طبق گفتار خود صدرالمتاءلهين، در روز قيامت ،هر چه لازمه صفت نفسانى باشد، از آن تخلّف نمى كند. اخلاق نيكو بهصورت جوانى زيبا و اخلاق ناپسند به صورتهاى زشت ، مانند مار و عقرب ، مجسّم مىشود.(885) بنابراين بر اساس اين كلام صدرالمتاءلهين ، وقتى انسانى كه هم داراىبعضى از خلقهاى نيكو است وهم داراى بعضى خلقهاى مذموم است ، از دنيا برود و در روزرستاخيز برانگيخته شود، با تجسّمهر دو دسته از آنها، مواجه خواهد شد، پس موازنه اىانجام نمى شود. 3- در اصل اينكه حسنات و سيّئات ، طاعتها و گناهان بر روان آدمى تاءثير دارند و اجمالاعبادتهايى ، آثار سوء گناهانى را به گونه اى مى زدايد و در جهت عكس آن ، گناهانى ،آثار نيك اعمال صالح گذشته را به نوعى خدشه دار مى سازد، شايد شك و ترديد روانباشد، ولى اينكه ، به صورت يك قاعده كلى باشد و در پايان ،حاصل جمع جبرى آن براى انسان باقى بماند و منظور از ((ميزان ))همين باشد،قابل اثبات نيست ، پس نظر صدر المتاءلهين نيزدليل بر نظريه ((موازنه )) نخواهد بود. نظر علاّ مه طباطبايى ؛ درباره ((ميزان )) نيز به هيچ وجه با ((موازنه )) سازگار نيست ،زيرا در گفتار ايشان اين بود كه مقياس سنجش ، مقدار حقّى است كهاعمال ، مشتمل بر آن است و سيّئات چون باطل است ، بهره اى از حق ندارد. روشن است كهگفتار ايشان بر اين دلالت ندارند كه به اندازه سيّئات از حق موجود در حسنات چيزى كممى شود و با يكديگر كسر و انكسار خواهند داشت . اما در مورد آن نظراتى كه ((ميزان )) را مانند ترازوى معمولى در دنيا مى دانند كه بهوسيله آن ، نامه اعمال يا خود اشخاص و يا نشانه هاىاعمال و... وزن مى شود، اين احتمال وجود دارد كه سنجيدناعمال به صورت ((موازنه )) باشد، وليكن احتمالهاى ديگر ازقبيل آنكه سنجش بر طبق ((احباط و تكفير)) و غير آن باشد، نيزهست . گذشته از آن ، اينگونه تفسيرها درباره ((ميزان )) فقط در حد احتمالاتى بيش نيست و رواياتى كه به آنهاتمسك مى شود، از حيث سند قابل تاءمل است و با فرض صحّت ، از حد خبر واحد تجاوزنخواهد كرد و در اين موضوع ، داراى اعتبار نيست . اضافه بر آنچه ذكر شد، ظرف زمانى، ((ميزان )) و ((سنجش اعمال ))، روز قيامت است در صورتى كه در مساءله ((موازنه ))،بحث از كسر و انكسار استحقاق ثواب و عقابى است كه در اين دنيا و درقبال اعمال حاصل مى شود، بنابراين ((موازنه و ميزان )) از اين جهت باهم ربطى ندارند. در خصوص چند آيه اى كه در مورد ((ميزان )) است ، چند مطلب از ظاهر آنها استفاده مى شود. 1- در روز قيامت ، موازين عدل بر پا خواهد شد و به هيچ كس ، كمترين ظلمى نخواهد شد. (و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفسٌ شيئا...).(886) ((و ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم ، پس به هيچ كس كمترين ستمى نمىشود)). 2- در روز قيامت ، وزن كردن اعمال ، حق است . (و الوزن يومئذٍ الحقُّ...)(887) . ((وزن كردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حق است )). بر اساس تفسير علاّ مه طباطبايى ((حق ))، واحد و مقياس سنجشاعمال است .(888) 3- اگر موازين انسان ، سنگين باشد در زمره رستگاران واهل بهشت خواهد بود. (...فمن ثقلت موازينه فاءولئكهم المفلحون ).(889) ((كسانى كه ميزانهاى (عمل ) آنها سنگين است ،همان رستگارانند)). (فامّا من ثقلت موازينه # فهو فى عيشةٍ راضيةٍ).(890) ((اما كسى كه (در آن روز) ترازوهاى اعمالش ، سنگين است ، در يك زندگى خشنود كنندهخواهد بود)). 4- اگر موازين انسان ، سبك باشد، زيانكار واهل جهنم است و تا ابد در آتش معذب مى شود. (و من خفَّت موازينه فاءولئك الَّذين خسروا انفسهم فى جهنَّم خالدون ).(891) ((و آنان كه وزنه اعمالشان ، سبك باشد، كسانىهستند كه سرمايه وجود خود را از دستداده ، در جهنم جاودانه خواهند ماند)). 5- براى كافرانى كه اعمالشان ((حبط)) شده است ، وزنى بر پا نخواهد شد: (اءولئك الَّذين كفروا بآيات ربِّهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامةوزنا).(892) ((آنها كسانىهستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافرشدند، به همين جهت ،اعمالشان حبط و نابود شد از اينرو روز قيامت ، ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد)). وليكن در اين زمينه چند پرسش مطرح است : منظور از موازين و سنگينى آن چيست ؟ آيا فقطحسنات ، وزن مى شود، يا اينكه سيّئات را نيز وزن مى كنند؟ اگر فقط حسنات ، موردسنجش قرار مى گيرد، آيا براى تعيين مقدار عذاب سيّئات و گناهان ، سنجش آنها لازمنيست ؟ اگر موازين ،همان ترازوهاى معمولى و داراى دو كفه مخصوص باشد، آيا سيّئاتدر يك كفه و حسنات در كفه ديگر قرار داده مى شود، يا اينكه هر كدام را جداگانه ، وزنمى كنند؟ و درهر صورت ملاك سنجش و واحد مقياس و ضابطه مقايسه چيست ؟... آنان كه بخواهند به اين قبيل آيات ، براى اثبات نظريه ((موازنه )) تمسك كنند، ياآنهايى كه ((موازين )) را ترازوهاى مرسوم مى دانند، در آغاز بايد به اين پرسشهاپاسخ دهند و بعد از آن ، كيفيت استدلال را بيان كنند و براهل تحقيق پوشيده نيست كه چنين امرى ، به طوركامل و لازم ، انجام نشده و به آسانى نيز انجام نمى گيرد. فصل سوّم : استدلال منكران موازنه منكران و مخالفان ((موازنه )) چند گروه هستند: گروه اول : ابو على جبايى و طرفداران وى مى باشند كه معتقد به ((احباط و تكفير))هستند واستدلال آنان بر رد ((موازنه )) در صفحات گذشته ، به عنواناشكال بر اين نظريه مطرح شد. گروه دوم : اشاعره مى باشند و چون مبناى استحقاق ثواب و عقاب راقبول ندارند و معتقدند كه طاعت و معصيت ، موجب استحقاق پاداش و كيفر نمى گردد، ((احباطو تكفير)) را به هر صورت آن - مطلق يا موازنه -باطل مى دانند و از باب جدل و يا فرض پذيرش مبنا نيز بر موازنه اشكالهايى وارد مىكنند از قبيل : 1- مرتكب كبيره ، مستحق عذاب ابدى نيست ، بر فرض كه چنين استحقاقى داشته باشد،ولى در عمل ، داراى كيفر و عذاب جاودانه نيست ، بنابراين ، بين استحقاق ثواب و عقاب اوتنافى وجود ندارد. 2- نه تنها از نظر عقلى تاءثير و تاءثر اين دو استحقاق ، لازم نيست ، بلكهمحال مى باشد، زيرا مستلزم ((اجتماع نقيضين )) و يا ((ترجيح بلا مرجح )) مى باشد. توضيح : در آن مثال كه فرض شد، شخصى داراى 20 درجه ثواب و 10 درجه عقابباشد، بر طبق ((موازنه )) آن 10 جزء از عقاب و 10 جزء ثواب كه يكديگر را از بين مىبرند،هر كدام علت عدم ديگرى است ، اگرهر دو باهم معدوم و نابود شوند، (يعنى دومعلول ، تحقق پيدا كند)، لازم مى آيد كه علت آنها - يعنى وجود عقاب و ثواب - نيزحصول داشته باشد و اين مستلزم آن است كه هر كدام از ثواب و عقاب درهمان حالى كهموجود است ، معدوم نيز باشد و اين اجتماع نقيضين ومحال است ؛ اگرهر دو باهم نابود نشوند به اين صورت كه در آغاز، يكى به وسيلهديگرى معدوم شود و ديگرى بعد از آن از بين رود، اين نيزباطل است ، زيرا روشن است كه وقتى اولى به وسيله دومى نابود شد، براى معدوم كردندومى علتى باقى نمى ماند. اشكال ديگرى نيز وارد است ، چرا كه اگر درجه ثواب ياعقاب دو برابر ديگرى ، باشد،همان گونه كه درمثال فرض شد، در اينكه كداميك از 10 جزء ثواب ، 10 جزء عقاب را از بين مى برد،ترجيح و اولويتى وجود ندارد و اين ترجيح ممكن بدون مرجح است ومحال مى باشد.(893)
|
|
|
|
|
|
|
|