|
|
|
|
|
|
تناسب آيات : از آن جا كه در آيهئ قبل سخن از نعمت نجات بنىاسرائيل از آل فرعون بود، در اين آيه ، به چگونگى آن اشاره مى كند تا هم عظمت ايننعمت بيشتر آشكار شود و هم در ضمن آن ، نعمت عظيم ديگرى (مصونيت از غرق شدن دردريا) يادآورى گردد. ابتدا مى فرمايد: و نيز به ياد بياوريد زمانى را كه دريا رابراى شما شكافتيم . سپس به نتيجه شكافته شدن دريا اشاره مى كند كه عبارت است ازنجات يافتن بنى اسرائيل و غرق شدن آل فرعون ، آن هم در مراءى و منظر بنىاسرائيل : نتيجه شكافتن دريا اين شد كه شما را نجات داديم وآل فرعون را غرق كرديم ، درحالى كه شما غرق شدن آنان را نظاره مى كرديد. خلاصه آن كه ، شكافتن دريا به امر ملكوتى خداوند دو نتيجه براى شما داشت و دومحروميت براى آل فرعون ؛ زيرا شما اولا، با شكافتن دريا و ورود به آن از تعذيبآل فرعون نجات يافتيد و ثانيا، به معجزه الهى از غرق شدن در آن مصون مانديد وآل فرعون اولا، از دسترسى به شما ممنوع و محروم شدند و ثانيا، به كام دريا فرورفتند و غرق شدند. نجات يافتگان و غرق شدگان : ظاهرانجيناكم و ال فرعون عموم بنى اسرائيل و عموم فرعونيان است ؛ يعنى اين آيه ظهوردارد كه همه بنى اسرائيل همراه موسى بدون استثنا نجات يافتند و همهآل فرعون كه همراه فرعون بودند بدون استثنا، غرق شدند و اين معناى ظاهرى است كهدر آيات ديگربه آن تصريح شده است . چنان كه مى فرمايد: وانجينا موسى و من معهاجمعين ، فاغرقناه و من معه جميعا . البته اگر كسى از بنىاسرائيل يا از آل فرعون در صحنه حاضر نبود تخصصا از حكم خارج است . مراد ازآلفرعون تعبير به ال فرعون همانند تعبير بنى هاشم و بنى آدم وآل موسى و آل هارون است كه مضاف اليه آن (يعنى فرعون ،هاشم ، آدم ، موسى و هارون ) خارج از حكم مضاف نيست ؛ يعنى منظور ازآل فرعون ، شخص فرعون و همه پيروان اوست ؛ چنان كه مقصود از بنى آدم در آيه ولقدكرّمنا بنى ادم شخص آدم و همه فرزندان او، و مقصود ازآل موسى و آل هارون در آيه ... و بقية ممّا تركتال موسى و ال هارون شخص موسى و هارون و پيروان آنان ، و مراد ازآل يعقوب در آيه ... ويتمّ نعمة عليك و علىال يعقوب شخص يعقوب و فرزندان و پيروان اوست . البته گاهى ممكن است براثرقرينه خاص مقصود از آل موسى و آل هارون در آيهتكرال موسى و...، خصوص موسى و هارون باشد كه از بحث كنونى بيرون است . مشاهده نابودى دشمن جمله وانتم تنظرون به اين معناست :در حالىآل فرعون را غرق كرديم كه شما شاهد غرق شدن آنها بوديد و چنين صحنه اىاز نجات شما و غرق آنان ، اعجاز را بليغ تر و نعمت را عظيم تر جلوه مى دهد، به ويژهبراى قومى چون بنى اسرائيل كه گرفتار حسّ گرايى بوده ، از تفكرات عقلى بهرهاندكى داشتند و صريحا به موساى كليم مى گفتند: تا خدا راروشن و آشكارا نبينيم بهتو ايمان نمى آوريم : لن نؤ من لك حتى نرى اللّه جهرة و پس از مشاهده معجزاتفراوان وقتى از دريا گذشته و به قومى بت پرست برخوردند، از موسى درخواستكردند كه تو نيز خداى ديدنى براى ما قرارده : يا موسىاجعل لنا الها كما لهم ءالهة . هلاكت دشمن نعمتى است عظيم ، و مشاهده آن ، نعمت عظيم ديگر. برخى مانند فرّاء برآنند كهرخداد هائل ، مانع از نگاه بنى اسرائيل بود. بنابراين ، مقصود آن است كه حادثه درمراءى و مسمع شما بود، به طورى كه گويا مى ديديد. پس ، نظر به معناى علم است ،نه نگاه با چشم . شيخ طوسى (ره ) گفته فرّاء را محتمل و مليح تلقى كرد، گرچه نظر شيخ طوسىهمانند انظار ساير مفسران بر نظر حسىّ است ، ليكن طماءنينه اى كه براى موسى وهمراهان او پديد آمد و مسير رهو و واسع و بى خطر درياى خشك را پشت سرگذاشتند ودريا اجساد بى روح آل فرعون را به روى آب آورد، نگاه با چشم به اين صحنه محذورىندارد. لطايف و اشارات 1- تنها كليددار نظام هستى كليددار نظام آفرينش خداوند است و كليد دوگونه چرخش دارد: با يك چرخش آن ، در باز،و باچرخش ديگر بسته مى شود. خداوند در آيه واذ فرقنا بكم البحر... مى فرمايد:كليد دريا به دست ماست و ما به وسيله موساى كليم اين كليد را به چرخش در آورديم ؛به او دستور داديم تا عصا را به دريا بزند تا بر اثر آن راهى خاكى بلكه راه هاىمتعدد در وسط دريا پديدار شود و مشا از آن عبور كنيد و فرعونيان در تعقيب شما بهميانه دريا بيايند. آنگاه كليد دريا را برگردانيم و چهره ديگر آن را ظاهر كرديم و آب هابه هم آمد: فغشيهم من اليمّ ما غشيهم و فرعونيان به قعر دريا فرو رفتند. به هرحال ، كارگاه الهى با نظم ويژه دارد مى شود و كليد دار آن تنها خداست : وعندهمفاتح الغيب ، و له مقاليد السموات و الارض . اين مفاتيح و مقاليد تنها براى مؤ منان ،مفتاح و گشاينده است ، اما براى كافران ، همواره مغلاق وقفل كننده است . درياى متّصل براى حفظ دين منفصل مى شود و مؤ منان نجات مى يانبد ودرياى منفصل براى محق كفر متّصل مى گردد و كافران غرق مى شوند و چنين است كار خداىسبحان كه باكن فيكون مسائل جهان را حل مى كند و چون كليدها تنها نزد اوست ، در رحمتىرا كه او باز كرد، ديگرى توان بستن آن را ندارد: ما يفتح اللّه للنّاس من رحمة فلاممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ؛ چنان كه اگر او در رحمت را برروى گروهىببندد، كسى توان گشودن آن را ندارد. اين شكافتن اختصاصى به دريا و نجات بنىاسرائيل ندارد، بلكه نسبت به شكافتن ماه آسمان نيز مى فرمايد: اقتربت الساعة وانشقّ القمر و درباره شكافتن زمين و فرو رفتن قارون دردل آن مى گويد: فخسفنا به و بداره الارض يعنى كليد صحرا و فضا و هوا نيز در دستخداست ؛ چنان كه كليد آتش : يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم و كليد باد:فسخّرنا له الريح تجرى بامره رخاء حيث اصاب نيز در اختيار اوست . چيزى در جهاننيست كه در برابر خداى سبحان مستقل باشد و خود راءيى نشان دهد؛ عصاى موسى عليهالسلام تنها با خواست خداوند عصاست و اگر او بخواهد عصا به اژدهاتبديل مى شود. از اين رو هنگامى كه خداوند از موسى پرسيد، و ما تلك بيمنيك يا موسىو آن حضرت پاسخ داد: و هى عصاى ...، خداوند به طور ضمنى فرمود: نگو عصاست ،بلكه بگو:تا تو چه بخواهى ؛اگر خواستى عصا باشد عصاست و اگر خواستىمار باشد مار است . از اين رو فرمان داد: القها؛ آن را بينداز تا معلوم شودعصاست يا غيرعصا؟ پس از آن كه موسى عليه السلام اين حقيقت را ادراك كرد، آرام شد و خوف وخشيت او از غيرخدا زايل گرديد و موسايى كه در طليعه نبوت به او گفته شد: نترس ؛لاتخف پس از نبوت و آشنايى با حقيقت مزبور، در جريان نجات بنىاسرائيل به وى خطاب شد:تو نمى ترسى ؛لاتخاف دركا ولاتخشى ؛يعنى به مقام امن و اطمينان رسيدى . از اين رو هنگامى كه اصحاب موسى دريا را روبرو و سپاه فرعون را در پى خود ديدند وگفتند: هم اكنون به ما مى رسند؛ فلمّا تراءا الجمعانقال اصحاب موسى انّا لمدركون موساى كليم با قاطعيت و آرامشكامل فرمود: كلّا؛ هرگز به ما نمى رسند و پس از اين طرد و ردع ، با حرف تاءكيد و بهصورت جمله اسميه فرمود: انّ معى ربّى سيهدين ؛ تحقيقا خداى من و كليددار نظامهستى با من است . البته اين معيت ويژه غير از معيّت قيومى مطلق است كه همگانى و هميشگىاست . منظور از معيّت در اين جا همراهى عنايت ، نصرت و امداد خاص الهى است . 2- زمامدارى نظام جمع و فرق خداى سبحان همان طور كه خالق وصل است خالقفصل نيز هست و چنان كه نظام جمع به دست اوست ، زمام فرقنيز تحت قدرت اوست ، و اوست شكافنده دريا: و اذ فرقنا بكم البحر، ربّ الفلق :قل اعوذ بربّ الفلق و شكافنده صبح : فالق الاصباح وجعل الّيل سكنا و فالق و شكافنده حبّه و هسته : فالق الحبّ والنوى ؛ هسته اى كه بهصورت نخل بلند قامت : والنخل باسقات ... و حبّه اى كه به صورت خوشه زيبا وپرطراوت ظهور مى كند: ءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون . به بيان ديگر، زمام همه اشيا در دست قدرت اوست و هر چيزى آن مى شود كه خدا بخواهد؛زمينى كه در موقعيت عادى غير قابل كشت و لم يزرع يا، غيرذى زرع ، است باشكافتن آن و بيرون آوردن چشمه آب ، مزورعى وقابل كشت و برخوردار از آب وعلف گرديده ، قلوب مردم را به خود منعطف مى كند وثمرات و بركات ، بدان جا سرازير مى شود: ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى بواد غير ذىزرع ... فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات .... ورحمى كه بر اثر عُقم از يك سو و كهن سالى و فرتوتى از سوى ديگر به طورطبيعى آماده پرورش جنين نيست ، با خواست و مشيّت او آماده پرورش يحياى پيامبر مىشود: قل ربّ انّى يكون لى غلام و قد بلغنى الكبر و امرائى عاقرٌقال كذلك اللّه يفعل ما يشاء. و آبى كه مطابق قوانين طبيعى عالم ماده ، اجزايش به هماتصال دارد، از هم شكافته مى شود و كسى كه را كه روزى به جريان چنين آبى در زيركاخش افتخار مى كرد و نداى اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى سرمى داد، در كام خود فرو مى برد. وبالاخره ، آبى كه مايه حيات است با اراده او سبب مرگ و هلاكت مى شود، به طورى كهگوينده انا ربّكم الاعلى را بر اثر قهر الهى در قعر خويش فرو مى برد. روزى سببنجات قنداقه موسى مى شود و روز ديگر، با فرق و شكافته شدن سبب رهايى بنىاسرائيل ، و با جمع شدن و به هم پيوستن سبب نابودى فرعونيان مى گردد. 3- تكرار نعمت نجات از دريا نعمت نجات از دريا نسبت به حضرت موساى كليم عليه السلام كه دامنه بركت آن ، نجاتِبنى اسرائيل را به همراه داشت ، مسبوق به چنين نعمتى نيز بوده است ؛ چنان كه خداوندبه آن حضرت فرمود: ولقد مننّا عليك مرّةً اخرى # اذ اوحينا الى امّك ما يوحى # اناقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليمّ فليلقه اليمُّ بالساحل . آنچه در مرحلهحدوث براى كليم خدا رخ داد، در مرحله بقا نيز براى وى و امّت اوحاصل شد. در ماجراى مادر موسى عليه السلام به دريا امر شد كه امانت الهى رابه سلامت بهساحل برساند و در جريان موساى كليم عليه السلام نيز تصريح به دستور انفلاقدريا صادر نشد، ليكن تصريح امر به ضرب دريا به منزله امر كردن به دريا بهامتثال و انفلاق است .: فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق . 4- ويژگى هاى شكافته شدن دريا الف : هرگونه فَرق و شكافى كه در دريا پديد آمد،محصول ضرب عصاى موساى كليم بود؛ خواهاصل فرق و شكاف و خواه راه هاى دوازده گانه واقع شد؛ زيرا ظاهر آيه فاوحينا الىموسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق فكانكل فرق كالطّود العظيم همين است . احتمال آن كه مقصود از آيه ، فرق وفصل بين آب دريا و بين بنى اسرائيل باشد ضعيف است . عمدهاصل فرق درياست اولا، وتعدد آن ثانيا، كه هر دوقبل از ورود بنى اسرائيل به دريا به وسيله عصاى كليم خداحاصل شد. ب : آب به منزله پرده روى زمين دريا بود كه با ضرب عصا، پرده آبى كنار رفت وزمين خشك هويدا شد؛ زيرا ظاهر آيه ... فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا هميناست . البته تاءثير باد و آفتاب به طور طبيعى مورد انكار نيست ، ليكن ظاهر آيه آناست كه خشكى زمين متاءثر از ضرب عصاى كليم خدا بود. ج : خداوند همه مصائب برّ و بحر را برطرف مى كند، ليكن خطر دريا و عبور بى رنج ازآن براى بنى اسرائيل طبق عنايت ويژه الهى بود. از اين رو خداوند در عين آن كه هرگونهرهايى از ظلمت هاى برّ و بحر را به خود نسبت مى دهد:قل من ينّجيكم من ظلمات البرّ و البحر... ليكن خصوص نجات بنىاسرائيل را به خود اسناد داده است : و جاوزنا ببنىاسرائيل البحر...؛ يعنى ورود و خروج بنىاسرائيل به رحمت ويژه خداوند وبد، به طورى كه بستر دريا به صورت زمين خشكهموار و مستوى ظهور كرد تا عبور برروى آن ممكن باشد و مراد از واترك البحررهوا... اين است كه دريا را به همان حالت فرو رفته و آرام رهاكنيد؛ زيرا همينطريق يبس و مسير خشكِ زمين دريا زمينه غرق شدنآل فرعون را فراهم مى كند؛ زيرا آنان به طمع همين فرورفتگى آب و آرامش دريا در آنقدم نهادند. د: معجزه براى هدايت مردم و صيانت هدف انبيا، از سنخ سنّتهاى الهى است ، از اين رو باساير سنّت هاى عادى منافاتى ندارد و سنّت الهى را نبايد به معناى عادت و منحصر درآن دانست كه اگر چيزى خرق عادت باشد نه خرق عليّت ، ومحال عادى بود نه ممتنع عقلى ، مخالف سنّت خدا تلقى شود. 5- اِسراى موسوى و اِسراى محمدى صلى الله عليه و آله آنچه براى شخص حضرت موساى كليم عليه السلام رخ داد، در حدّ خود اِسراى ويژهبود، گرچه معراج را ظاهرا به دنبال نداشت ؛ زيرا صرف سير شبانه يا به سراترفتن و جاى مرتفع را پيمودن اسراى معهود نبوى نيست . از اين رو براى بنىاسرائيل كه چنين رخداد شيرين و ماندنى پديد آمد، هرچندكمال پيروى از انسان كامل را به همراه داشت و صحابت اعجاز را در برداشت ، ولى اسراءمحسوب نخواهد شد، اما براى حضرت موسى عليه السلام مى تواند در حدّ اسراى نبوىبه حساب آيد .التبه با اسراى رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرق ممتاز دارد. سرّ اِسراء بودن حركت موساى كليم عليه السلام اين است كه قبلا به آن حضرت وحىشده : اولا، شبانه حركت كن و بندگان خدا، يعنى بنىاسرائيل را به همرا خود ببر: فاءس بعبادى ليلا. ثانيا،آل فرعون شمارا تعقيب مى كنند: انّكم متّبعون . ثالثا، مسير خشك دريا را بدون هراسطىّ كن : ولقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسالاتخاف دركا و لاتخشى ، بنابراين كه دستور زدن عصا همان وقتى كه دستور اسراءنازل شد فرود آمده باشد. رابعا، آگاهى از غرق شدنآل فرعون : واترك البحر رهوا انّهم جند مغرقون ، بنابرنزول هم زمان با دستور اسراء؛ چنان كه ظاهر سياق ايات چنين است . اين گونه ازانديشه هاى غيبى و انگيزه هاى فراطبيعى در آن سير شبانه يا به سرات و مكان فسيح ومرتفع آمدن ، دلمايه حضرت كليم اللّه بود. بنابراين ، مى توان گفت : سبحان الذىاوحى بعبده الاسراء من المصر الى البحر و من البحر الى البر سالما عن درك العدوّ وناجيا عن اليّم ، قاهرا على البحر و قادرا على انجاء بنىاسرائيل من الغرق باذن اللّه سبحانه . فرق اساسى بين اسراى موسوى و اسراى محمّدى از اين جا شروع مى شود كه موساىكليم عليه السلام به اذن خداوند اسراء را آغاز كرد و به پايان برد، ولى حضرتختمى مرتبت صلى الله عليه و آله از آغاز تا انجام آن مهمان الهى بود و خداوند شخصااسراى او را برعهده گرفت و او را برد، نه آن كه به او فرموده باشد برو: سبحانالذى اسراى بعبده ليلا.... همين طليعه فروق ، نشانه تمايزهاى بى شمارى است كهبين دو اسراء يافت مى شود كه شرح آن از مبحث كنونى خارج است . 6- نظر حسّى و نگاه شاهدانه آنچه در صحنه اسراء پديد آمد ممكن است براى بنىاسرائيل فى الجمله نه بالجمله معلوم شده باشد؛ چنان كه شكافتن دريا، تعدد مسالكدريايى ، عبور آنان به راحتى ، غرق آل فرعون و... مورد التفات آنان واقع شد و خداوندنيز در اين باره فرمود: وانتم تنظرون ، ليكن نظر حسّى آنها كه محصولى جز علمحصولى نداشت ، غير از نگاه شاهدانه و بصيرانه حضرت كليم اللّه بود كه به همهماجرا از صدر تا ساقه علم شهودى داشت . بنىاسرائيل آثار را با علم حصولى مى فهميدند، ولى حضرت كليم اللّه آثار و مؤ ثر را باعلم حضورى مى يافت . آنچه براى بهشتيان در معاد مكشوف مى شود، براى اوليا الهى دردنيا مشهود است . بنابراين ، سنخ مشاهده نجات غير از صنف احساس نجات است ؛ چنان كه درامور فراوان ديگر نيز از هم متمايزند. موساى كليم عليه السلام داراى اعجاز بود و ازنفس قُدسى او به اذن خدا همه امور خارق عادت صادر شده است ، ولى بنىاسرائيل گوشه اى از آثار پربركت آن را احساس كرده اند. 7- هشدار به سركشان و جبّاران روزى هيود در نهايت ضعف و ذلّت بود و دشمن او در غايت قوّت و عزّت ، امّا قضيّه بهگونه اى معكوس شد كه آل فرعون به همان سوء العذابى مبتلا شدند كه بر بنىاسرائيل روا مى داشتند، بلكه عذابى بدتر از ذبح پسران ؛ زيرا ذبح ، مرگىسريعاست و مذبوح را هر چه زودتر خلاصى مى بخشد در حالى غرق شدن ، مرگىبطى ء و از سخت ترين نوع مرگ هاست (از اين رو غريق مسلمان در حكم شهيد است ). بهگونه اى جريان به عكس شد كه آل فرعون ، هم ذلّت غرق شدن در دريا راپذيرا شدندو هم ذلّت نظاره كردن بنى اسرائيل و در مراءى و منظر آنان بودن را. اين قضيّه ، هم اتمام حجّت و هشدارى است براى يهوديان و بنىاسرائيل آن زمان ، كه اگر شما همانند فرعونيان با ديگران چنان كنيد، مانيز چنين مى كنيم، و هم هشدارى است براى جبّاران و زورمداران يهود اين زمان كه اگر با مردم فلسطين مانندفراعنه عمل كنيد، بدانيد كه به زودى ورق برمى گردد؛ چنان كه تاريخ اجداد شما باغلبه بخت النصر و روميان برگشت . نيز زنگ خطر و بيدار باشى براى مؤ منان عصر حاضر است كه اگر شما هم راه طغيان وفساد پيشه كنيد، آن سنّت قطعى استثناپذير نيست و گريبان شما را نيز خواهد گرفت ؛چنان كه پيشينيان شما پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله ، با بى وفايى ها ونقض عهدها و پيش گرفتن راه طغيان و فساد، به جبّاران و خون ريزانى چون حاكمان بنىاميه و بنى عباس مبتلا شدند. به بيان ديگر، در عين حال كه حكايت اين معجزهجليل و عظيم از جانب وحى به وسيله رسول گرامى قلب هاىمتزلزل را آرام مى سازد و همه رهروان راه آن حضرت را نويد مى دهد كه اگر به خداتكيه كنيد، قدرت بى زوال الهى در سخت ترين شرايط، معجزه آسا به فرياد شما مىرسد، در عين حال به آنان هشدار مى دهد كه بيدار باشيد و بدانيد كه گناه چه عاقبتتلخى دارد؛ ما آل فرعون را براثر گناهانشان نابود كرديم : اهلكناهم بذنوبهم و همانسوء العذابى كه بر بنى اسرائيل تحميل مى كردند هم اكنون در عالم برزخ ، صبح وشام به صورت سوء العذاب ، برآنان عرضه مى شود: وحاقبال فرعون سوء العذاب # النار يعرضون عليها غدوّا و عشيّا و در قيامت نيز بهاشدّ العذاب مبدّل مى شود: و يوم تقوم الساعة ادخلواال فرعون اشدّ العذاب . اين همان است كه در آيات ديگرى از قرآن آمده كه مكر مكّار بهخودش بازمى گردد و هيچ عملى عامل خود را رها نمى كند و نقشه بد، صاحب خود را دربرمى گيرد: ولايحيق المكر السيّى ء الّا باهله . با اين بيان ، احتمالى كه برخى از مفسران ابداع كردند كه : و انتم تنظرون ، به معناىتنتظرون باشد، يعنى شما هم اگر بهرسول اكرم صلى الله عليه و آله ايمان نياوريد، منتظر چنان عاقبت تلخ بوده و هستيد،توجيه مى شود؛ زيرا نظر به معناى انتظار در آياتى ازقبيل هل ينظرون الّا ان ياتيهم اللّه فى ظلل من الغمام ، هل ينظرون الّا تاءويله و... به كار رفته است . البته نظر به معناىانتظار در طول معناى رايج خود خواهد بود، نه آن كه آن معنا نفى شود. 8- دفع يك توّهم عدهّاى از منكران معجزات پيامبران ، گمان كرده اند كه شكافته شدن دريا ازقبيل جزرومدّ است ؛ يعنى وقتى موسى و قومش به دريا رسيدند، دريا درحال جزر بود و پس از خارج شدن آنان و وارد شدنآل فرعون دريا به حال مدّ بازگشت . در پاسخ بايد گفت : اوّلا، تعبير به فلمّا تراء الجمعان قال اصحاب موسى انّا لمدركون ... (وقتى كهدو گروه ، يكديگر را از دور ديدند اصحاب موسى گفتند: هم اكنون ما دستگير مى شويم)، دليل براين است كه دريا در حال جزر نبوده است وگرنه اين گونه تحيّر و وحشت ،توجيهى ندارد. ثانيا، در ادامه همان داستان آمده است كه موسى در پاسخ قوم خود فرمود:كلّا انّ معىربّى سيهدين كه نشا مى دهد راه طبيعى براى رهايى بسته بود و هدايت الهى و امرخارق عادتى بايد آنان را نجات دهد. ثالثا، باز هم در ادامه داستان آمده است : ان اضرب بعصاك البحر. اگر دريا درحال جزر بود نيازى به زدن عصا نبود؛ با توجه به اين كه اين عصا همان عصايى استكه اژدها مى شود و معجزه مى كند. رابعا، در آيه اى ديگر آمده است : فاضرى لهم طريقاً فى البحر يبسا كه دلالتدارد راهى كه در دريا باز شد حتى رطوبت نيز نداشت و دقيقا دريا به خشكىتبديل شد؛ چنان كه در طوفان نوح خشكى به دريامبدل گشت و تنورى كه جز آتش از آن مشاهده نمى شد، به جوشش آمد و آب از آن فورانكرد: وفار التّنّور. خامسا، در آيه اى ديگرمى فرمايد: فانفلق فكانكل فرق كالطود العظيم ، چون عصا را به دريا زد ديواره هاى آب مانند سدّ و كوهعظيمى شد. شكى نيست كه آب دريا در حال جزر چنين حالتى پيدا نمى كند و در اين حدّ،ارتفاع نمى يابد. سادسا، راه هاى متعددى در دريا پديد آمد كه هر سبطى از معبر خاص خارج شوند واصل تعدد آن را از آيه فكان كلّ فرق كالطّود العظيم مى توان استفاده كرد. بحث روايى 1- دعايى كه با آن دريا شكافته شد - فى تفسير على بن ابراهيم فى قصّة حنين : ثمّ رفعرسول اللّه يده فقال :اللّهمّ لك الحمد و اليك المشتكى و انت المتسعان ؛فنزل عليه جبرئيل فقال : يا رسول اللّه دعوت بما دعاه به مويس حين فلق اللّه لهالبحر و نجاه من فرعون . - عن العسكرى عليه السلام :قال اللّه عزّوجلّ لبنىاسرائيل فى عهد محمّدصلى الله عليه و آله فاذا كان اللّه تعالىفعل ذلك باسلافكم لكرامة محمّدصلى الله عليه و آله و دعاء موسى دعاء يقرب بهمافلا تعقلون انّ عليكم الايمان بمحمّد و آله اذ شاهد تموه الا ن . اشاره : بااغماض از بحث سندى ، متن اين گونه از احاديث كاملامعقول و مقبول است و هيچ محذور عقلى يا نقلى را به همراه ندارد؛ امّا دعاىاول كه محتاج توضيح نيست و اما دعاى دوم همان طور كه در جريان تلقّى آدم از كلماتبازگو شد، انسان هاى كامل مظاهر اسماى حسناى الهى هستند وتوسل به آنان و استعانت به آن ذوات مقدس به اذن خداوند بسيارى از مصائب را دفع يارفع مى كند. 2- روزى كه دريا شكافته شد - عن النبىّصلى الله عليه و آله قال : فلق البحر لبنىاسرائيل يوم عاشوراء. اشاره الف :قرآن كريم از آن جهت كه كتاب هدايت است ، امور جزئى را كه تاءثيرى درهدايت ندارد، بازگو نمى كند. از اين رو نام روزى كه جريان شكاف دريا رخ دادنقل نكرده است . ب : از ابن عباس حكايت شده كه يهود مدينه عاشورا را روزه مى گرفتند ورسول گرامى پس از هجرت از يهوديا پرسيد چرا روزه مى گيريد. گفتند: حضرتموسى به شكرانه نجات در آن روز صائم مى شد و مانيز برآنيم .رسول خدا فرمود: ما به موسى عليه السلام از شما سزاوارتريم . پس حضرترسول صلى الله عليه و آله روز عاشورا را صائم مى شد و ديگران را امر به صيامفرمود. برخى نقل كردند: قريش در جاهليت عاشورا را صائم مى شد ورسول اكرم در مكّه نيز روز عاشورا روزه مى گرفت و پس از هجرت نيز ديگران را بهصيام آن روز امر فرمود و با واجب شدن صيام ماه رمضان آن را ترك كرد؛ هركس خواستروزه بگيرد و نخواست . ترك كند. احتمال اين كه صوم قريش در جاهليت به استناد وفتواى علماى يهود باشد مطرح است . عمده آن است كه با اغماض از وهن سند اين گونه احاديث ، عاشورا در اسلام روز شهادتانسان كامل و خليفه مطلق خدا، مظهر تام اسم اعظم الهى ، وارث همه انبياى عظام ازاولوالعزم و غيرآن ، به ويژه وارث موساى كليم اللّه عليه السلام ، حضرت حسين بنعلى بن ابى طالب عليه السلام روحى لمضعجه الشريف الفداء به دست فرعونعصر و وارث همه فراعنه و اكاسراه و قياصره و طغات لئام ، نحس ترين جرثومه فسادو پليدترين سبع ضارى ، يزيد بن معاويه بن ابى سفيان عليهم لعائن اللّه والملائكة و الناس است . از اين رو روز اندوه انسانيت است و حكم فقهى آن كراهت روزهگرفتن است . تذكّر: امويّان عاشورا را كه روز سانحه سنگينقتل سالار شهيدان عليه السلام و روز فاجعه الهى و انسانى است يوم مبارك قرار دادند واحاديث فراوانى در بركت آن روز جعل كردند. آنچه در زيارت عاشورا آمد كه هذا يومتبركت به بنواميّة اشاره به زاويه اى از جنايت هاى اموى است . واذ وعدنا موسى اربعين ليلة ثم اتخدتم العجل من بعده و انتم ظلمون (51) ثم عفوناعنكممن بعد ذلك لعلكم تشكرون (52) گزيده تفسير از بزرگ ترين نعمت هاى خداوند به بنى اسرائيل و به ويژه شخص موساى كليم عليهالسلام ضيافت الهى چهل شبه آن حضرت بود كهتحمل يك اربعين رياضت و انقطاع از غير خدا قلب وى را آماده دريافت تورات كرد و خداوندنعمت كتاب ، يعنى شريعت و دين را كه نخستين نياز جامعه اىاستقلال يافته است به آنان عطا كرد. خداى سبحان با حضرت موسى وعده كرده كهچهل شب مزبور به پايان رسد و موساى كليم عليه السلام هم آن را پذيرفت . اين قرارطرفينى و مواعده ، از سنخ اسماى تشبيهى خداست كه تكريم و تشريف حضرت موسىعليه السلام را به همراه دارد. بنى اسرائيل بر اثر شتاب زدگى ، قرار ياد شده راتحمل نكردند و با اغواى شيطان ، تاءخير حضرت موسى عليه السلام را، كه خداوندوعده اوّلى سى شبه وى را به چهل شب تحويل و تمديد كرد،دليل بر عدم بازگشت آن حضرت گرفتند و با سوء استفاده سامرى از ضعف فكرى آنان، به گوساله پرستى رو آوردند. اغواى فرهنگى و مغالطه فكرى اى كه بنى اسرائيل با آن تن به بت پرستى و ارتداددادند، اين بود كه بر اثر همسان پنداشتند خوار جسد بى روح گوساله با مار شدنعصاى حضرت موسى ، آن را معجزه سامرى تلقّى كردند يا بر اثر همتا دانستن بانگگوساله با نداى انّنى انا اللّه درخت ، آن را كلام خداى سبحان انگاشتند. آنان بعد از ديدن آن همه بيّنات و آيات روشن ، شرك را كه بدترين ستم است برخويشتحميل كردند، در حالى كه خود به قبح آن توجّه داشتند. در ايه اخير، براى مشهود شدناين ظلم و گوشزد كردن شدّت قبح تبديل خداپرستى به گوساله پرستى ، اسم اشارهبعيد به كار رفت تا عظمت عفو الهى نيز بيشتر آشكار شود:ثمّ عفونا عنكم من بعد ذلك. خداى سبحان توده محروم و ناآگاه بنى اسرائيل ، و نه سامرى وآل او را با چنان گناه برزگى عفو كرد؛ اگر چه اين عفو وقبول توبه ، كه محتمل است منشاء آن حقارت و بى مقدارى بنىاسرائيل بوده باشد، كيفيت و شرايط و مقدماتى داشت و مصداقى از مقدمات آن عفو اين بودكه آنان تا آمدن موساى كليم عليه السلام از ميقات ، مهلت يافتند تا اين كه حضرت آنهارا از كفاره گناهشان آگاه سازد. بنى اسرائيل شكر نعمت هاى الهى را به جا نياورند، بلكه با گوساله پرستى كفرورزيدند. خداوند اين ظلم را بخشيد تا شايد آنان نعمت هاى گذشته را شكر گزارده و ازاين پس شاكر باشند. تفسير موسى :كلمه موسى در لغت عرب نام ابزار تراشيدن موى سر، و جمع آن ، مواسى ومواسيات است ، ليكن بى ترديد در آيه به چنين اصلى بازنمى گردد؛ زيراموسى كه عَلَم شخص آن پيامبر بزرگ است عبرى است ، نه عربى وچنينتحليل عربى در لغت قبطى و عجمى اصلا راه ندارد. برخى برآنند كه اين اسم در لغت عبرى مركب است از دو كلمه مو به معناىآب و سى (كه مطابق آنچه در بسيارى از تفاسير كهن آمده ، دراصل شى بوده و در لغت عرب ، قلب به سى شده است ) بهمعناى شجر است و موسى يعنى آبِ درخت . جهت اين كه آن حضرت به اين اسم ناميده شد،اين بوده است كه وقتى مادرش وى را در تابوت نهاد و در درياها رها كرد، امواج آب ،تابوت را حركت داد تا اين كه آن را نزديك كاخ فرعون ، در ميان درختان قرار داد. كنيزانآسيه ، همسرفرعون ، كه براى شستشو بدان جا رفته بودند به تابوت دست يافتندكه مشتمل برآب و درخت بود، او را موسى (ماءالشجر) نام گذاشتند. آن حضرت پسر عمران بن يصهر بن فاهت بن لاوى بن يعقوب بن اسحق بن ابراهيم عليهالسلام ، يعنى نسل پنجم حضرت يعقوب عليه السلام است . اربعين : در اين كه كلمه اربعين ظرف (مفعول فيه ) براى وعدنا است يامفعول دوم يا چيز ديگر، بين مفسّران ، اختلاف است ، ليكن ظرف بودن آن بعيد به نظر مىرسد؛ زيرا اعراب ، تابع صحّت معناست و معنا ندارد گفته شود: ما موسى را درچهل شب وعده داديم ، با توجه به اين كه وعده ، در زمانى خاص تحقق يافته است . بعضى آن را جانشين مفعول مطلق دانستند؛ يعنى واعدنا موسى مواعدة اربعين ليلة ؛ مابا موسى قرارداد چهل شبه بستيم و آلوسىاحتمال مى دهد كه صفت براى مفعول به محذوف باشد؛ يعنى واعدنا موسىامرا كائنا فى اربعين (كه در اين صورت ازقبيل ظرف مستقر خواهد بود) و احتمال مى رود كهمفعول به دوم با حذف مضاف باشد؛ يعنى واعدنا موسى انقضاء اربعينليلة ؛ ما با موسى قرار گذاشتيم چهل شب به پايان برسد. اين وجه كه مختار وعدّه اى از مفسران است به نظر اولى مى رسد، به قرينهذيل آيه كه سخن از بى قرارى و شتاب زدگى بنىاسرائيل در جريان گوساله پرستى است . گويا مقصود آن است كه ما براى اعطاىتورات ، با موسى عليه السلام قرار گذاشتيم كهچهل شب به پايان برسد، اما شما تحمّل نكرديد و با اغواى شيطان ، تاءخير موسى رادليل بر عدم بازگشت او گرفتيد و به گوساله پرستى رو آورديد. اتخذتم : درباره معناى اتّخاذ دواحتمال داده شده است : يكى اين كه به معناى صناعت و ساختن باشد؛ نظير اتّخذتُسيفا، يعنى شمشيرى ساختم ، وديگر به معناى قرار دادن وصفى از اوصاف ؛يعنى جارى مجراى جعل باشد. در صورتاول يك مفعولى است و نيازى به تقدير مفعول دوم نيست و در صورت دوم دومفعول است ؛ نظير اتّخذت زيدا صديقا ومفعول دوم آن درآيه بر اثر شناعت و زشتى آن حذف شده است ؛ يعنى اتّخذتم العجلالّذى صنعه السامرى الها. البته آنچه در اين نكته مطرح است تركيب لفظى و معناى ادبى جمله است و گرنهبازگشت احتمال اوّل نيز به گوساله پرستى است (يعنى شما گوساله ساختيد براىاين كه آن را معبود قرار دهيد) نه اين كه مقصود در ايناحتمال صرف مجسّمه سازى باشد؛ زيرا اصل مجسمه سازى نزد عدّه اى از علما، از جمله امينالاسلام (ره )، مكروه است ، نه حرام . شيخ طوسى آن را مكروه دانست و حديث نبوى صلىالله عليه و آله انّه لعن المصوّرين را چنين معنا كرد: كسى كه خداوند راشبيه خلق او كند يا معتقد باشد كه خداوند صورت جسماين است ملعون است . ذلك : مشاراليه ذلك اتّخاذ گوساله است و اين كه به جاى من بعده من بعدذلك آن هم با اسم اشاره بعيد آمده براى برجسته شدن آن است . گويا خداوند مى خواهدظلم آنان را كه گوساله را به جاى خداوند قرار دادند مشهودشان قرار دهد و شدت قبح آنرا به آنان گوشزد كند، تا عظمت عفو خداوندى نيز بيشتر آشكار شود. تناسب آيات پس از رهايى از چنگال طاغوت و به دست آوردن مُلك و سلطنت واستقلال ، اولين و مهمترين نياز مردمى استقلال يافته ، مجموعه اى از قوانينى است كه باآن كشور دينى آنان اداره شود. اعطاى چنين نعمتى ، يعنى اعطاى كتابى مشتمل بر مجموعه اى از اعتقادات واخلاقيات و احكامو حقوق ، مقدمه اى داشت كه عبارت بود از مهمانىچهل شبه حضرت موسى و تحمّل يك اربعين رياضت و عبادت و انقطاع از غيرخدا، تا قلبآن حضرت آماده دريافت تورات گردد. آنچه در صدر آيه اوّل مطرح است ، اشاره به همين مهمانى و رياضت است ، ليكن درمقابل چنين نعمت و در طليعه رفع چنين نياز عظيمى ، بنىاسرائيل بزرگترين كفران و ناسپاسى را مرتكب شدند؛ يعنى گوساله را خدا پنداشتندو پرستش آن را عبادت دينى تلقى كردند. آنچه درذيل آيه اوّل مطرح است ، اشاره به همين شرك است و آيه دوم كه از بخشش الهى نسبت بهچنين گناه بزرگى سخن مى گويد، اشاره به نهايت لطف ورحمت خدا دارد. مواعده واعدنا از باب مفاعله دلالت بر وعده دو جانبه دارد و در توجيه آن در اين آيه گفته شدهاست : هم خداوند به موسى وعده وحى و اعطاى تورات داده بود و هم موسى به خدا وعدهآمدن به ميقات ، و مطابق آنچه خواهد آمد، دقيق تر آن است كه گفته شود: هم خداوند بهموسى وعده ضيافت چهل شب را داده بود و هم موسى آن را پذيرفت . پس قرار طرفين براين بود كه چهل شب به پايان رسد و به بيان ديگر، خداوند وعده كرد و موسى عليهالسلام آن را پذيرفت و پذيرش وعده به منزله خود وعده است . البتهاحتمال اين كه واعَدَ به معناى وَعَدَ باشد نيز داده شده است . دراين حال فرقى بين مواعده و وَعْد نيست ؛ نظير مسافرت و سفر كه امتيازى با هم ندارد ومعناى مفاعله و فَعَلَ در اين گونه موارد يكى است . اختلاف قراءت مواعده و وعد، وقتى تاءثير معنوى دارد كه مفاعليه در اين جا به معناىفَعَلَ نباشد، وگرنه صرف اختلاف لفظ و احتمالا با تفاوتغيرقابل اعتنا، خواهدبود. اگر اختلاف قرائت با اختلاف معنا همراه باشد،يعنى مواعده ،طرفينى و وعد، يك جانبه باشد تفاوت اين است كه مواعده از سنخ اسماى تشبيهى خداستكه تشريف موساى كليم عليه السلام را به همراه دارد و وعد از اسماى تنزيهى خداستكه چنين تكريمى را در صحابت خود ندارد. رجحان مواعده بر وعد گذشته از جنبه نقلى وشهرت و اعتماد صبغه تشريف يكى از بزرگ ترين انبياى اولوالعزم را به همراه دارد. البته برخى از امور از سنه وعد و وعيد الهى و از يك طرف است ؛ نظير وعد به بهشت ووعيد به دوزخ . اما مكالمه در طور و اعطاى تورات و دريافت آن مى تواند از دو طرفباشد؛ نظير عهدها و قراردادهاى ديگر كه براى اسماى تشبيهى خداى سبحان بين مولا وعبد او برقرار مى شود. اصل مواعده و نيز وعد از سنخ انشا و گزارش از آن از صنف اخبار است . با اينتحليل ، حكم مواعده كه فقط درباره حضرت موساى كليم عليه السلام و امّت او واقع شدهاست معلوم مى شود. البته وعد عبد نسبت به خداوند از سنخ تعهّد و اعتراف است كه از آيهبما اخلفوا اللّه ما وعده برمى آيد. تذكّر:ظرف زمانى مواعده پس از عبور از دريا و آزادى از سلطهآل فرعون و نجات از خطر غرق بود، اما ظرف مكانى آن معلوم نيست . آنچه گروهى ازمفسران گفته اند كه مواعده پس از مراجعت بنىاسرائيل به مصر بود بايد با توضيح همراه مى بود كه عبور آنان از دريا با اعجازبود، آيا بازگشت آنها از راه دريا بود يا از مسير ديگر. بالاخره كيفيّت رجوع آنان بهمصر مجهول است . از اين رو احتمال آن كه مواعده در غير مصر بوده ، موجّه است . نكاتى درباره اربعين 1- معناى آيه اين نيست كه ما چهل شب با موسى وعده كرديم ، تا لازمه اش تعدّد يا تكراروعده باشد؛ زيرا اين در صورتى است كه مضافى در تقدير نباشد و خوداربعين ظرف باشد، در حالى كه تقدير آيه واذ واعدنا موسى انقضاءاربعين ليلة است ، كه اشاره به مجموع دو تعبير از وعده اى دارد كه در آيه وواعدناموسى ثلاثين ليلة و اتممناها بعشر فتمّ ميقات ربّه اربعين ليلة وارد شده و در اينصورت ، وعده يكى است و آن عبارت از پايان يافتن ضيافتچهل شب است . 2- خصوصيت اربعين از آن جهت كه امرى جزئى است ، نه بادليل عقلى اثبات پذير است و نه بطلان پذير. دراين بارهقول معصوم عليه السلام معتبر و حجّت است و در احاديثاهل بيت عليه السلام براى عدد چهل اثر خاصى ثابت شده است . 3- تعبير از چهل شبانه روز به چهل شب به استناد جهات متعدد است كه جهت هاى معنوى آنمهم است ، و آن اين كه الف : روز كه ظرف سبحطويل است به حكم شب باشد، كه ناشئه ليل پايگاه مستحكمى است . ب : امساك حضرتموساى كليم در شب ها هم ادامه داشت . البته هر امساكى صوم مصطلح فقهى و عبادى نيست ؛چنان كه بر فرض آن كه امساك متصل ليل و نهار كليم اللّه از سنخ صوم فقهى بودهاست ، تاءسّى به آن حضرت در شريعت اسلام نيازمند به امضاست ، هرچند به صورتعدم ردع باشد، ليكن چنين چيزى وجود ندارد، بلكه صوموصال كاملا ممنوع است . بنابراين : اين گونه از تنسّك هاى منسوخ كژراهه است ، نهصراط مستقيم . ج : برخى گفته اند: راز تعبير ازچهل شبانه روز به چهل شب اين است كه مدار محاسبه در ماه هاى قمرى رؤ يتهلال است كه آغاز آن در شب است . 4- هر اربعينى فيض خاص خود را دارد، ولى آنچه درباره اربعين حضرت موساى كليمعليه السلام نقل شده ، سى روز از ذى القعده و دهه نخست ذى الحجه بوده است ؛ گرچهبرخى از آن را سى روز از ذى الحجه و دهه اول محرم دانسته اند؛ چون عدد اربعين مهم است. بنابراين ، اگر ذى العقده فاقد سلخ باشد، بايد براى تتميم عدد مزبور يازده روزاز ذى الحجه را ضميمه كرد. 5- در اين كه تكليم الهى پس از انقضاى اربعين شروع شد يا در اثناى آن پديد آمد،روشن نيست . ممكن است بحث هاى روايى آيات آتى مقدارى از آن را معلوم كند. البته افاضهعلوم و معارف ، مصداق تكليم الهى است ، هرچند الفاظ مخصوصى آن را همراهى نكند. 6- قرار مهمانى چهل شبه موساى كليم عليه السلام ، از بهترين نعمت هايى بود كهخداوند به بنى اسرائيل عطا كرد؛زيرا چنين نعمت عظيمى مقدمه و طليعه دريافت توراتبود، زيرا در طى همين چهل شب موسى عليه السلام با خدايش سخنانى داشت و چنان به اوتقرّب پيدا كرد كه به خود اجازه داد از خداوند تقاضاى رؤ يت و نظر باطنى حسّى نبود.حضرت موسى بالاتر از آن است كه از خداى سبحان بخواهد به گونه اى خود را نشانوى دهد كه او با چشم سر، خدا ببيند. چگونه مى شود چنين چيزى را بخواهد، در حالى كهخود موسى عليه السلام بنى اسرائيل را برگفته ربّ ارنى انظراليك ؛ زيرا قطعا،مقصود موساى كليم عليه السلام تقاضاى نظر حسّى نبود. حضرت موسى بالاتر از آناست كه از خداى سبحان بخواهد به گونه اى خود را نشان وى دهد كه او با چشم سَرْ، خدارا ببيند. چگونه مى شود چنين چيزى را بخواهد، در حالى كه خود موسى عليه السلامبنى اسرائيل را برگفته لن نؤ من لك حتى نرى اللّه جهرة تقبيح مى كرد، بلكهآن حضرت عليه السلام مقامى از خدا طلبيد كه اميرالمؤ منين على عليه السلام از آنبرخوردار بود:افا عبد ما لاارى و خدا نيز در پاسخ موسى عليه السلامفرمود: اين مقام از آن تو نيست . تو به آنچه به تو داديم اكتفا كن و از شاكران باش :فخذ ما اتيتك وكن من الشاكرين . شرح اين ماجرا و معناى رؤ يت در ارنى و لن ترانى واين كه آيا به معناى رؤ يت حسّى و با چشم سر است يا به معناى رؤ يت قلبى ، در سوره اعراف خواهد آمد. گوساله پرستى بنى اسرائيل در فرصتى كه موساى كليم به مناجات و دريافت تورات براى اداره كشور و رهبرى همهجانبه امّت توحيدى اشغال داشت ، سامرى از ضعف فكرى بنىاسرائيل سوء استفاده كرد؛ زيرا آنان پس از شكافته شدن دريا و مشاهده آن همه آيات ، وبيّنات ، وقتى گروهى از سرگرم بت پرستى ديدند، به موساى كليم گفتند: ياموسى اجعل لنا الها كما لهم الهة . سامرى از اين كوته بينى بنىاسرائيل سوء استفاده كرد و بساط گوساله پرستى را براى آنان گسترد: ثمّاتّخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون . نقش كلمه ثمّ در طليعه اين دو جمله اظهار تعجّب است ؛ يعنى با آن كهحضور موسى در ميقات براى دريافت تورات از بزرگترين نعمت هاى الهى و فضيلتىبراى بنى اسرائيل و نشانه اى براى علوّ درجه آنان و سبب تتميم وتكميل دين آنان بود، درعين حال ، قدر آن را ندانسته ، به زشت ترين كفر و جهالت مبتلاشدند و اين بسى جاى تعجّب است (مثل اين كه ولى نعمت به متنّعم خود بگويد: انّنىاحسنت اليكم و فعلت كذا و كذا ثمّ انّك تقصدنى بالسوء والاذى . شدّت گناه مزبوردر اين است كه گوساله را به جاى پروردگار قرار دادند. مقصود از عجل گوساله زنده و حقيقى نيست ، بلكه جسد و مجسّمه گوسالهاست كه به دست سامرى ساخته شده بود (كهتفضيل قصه آن خواهد آمد)؛ چنان كه در سوره اعراف به آن تصريح شده ،مى فرمايد: جسدى بود كه بانگ مخصوص گاو از آن برمى خاست ؛ عجلا جسداله خوار؛چون خائر (مثل صاهل )فصل منطقى گاو است . سامرى چنين جسدى را كه داراى خُواربود ساخت و بهبنى اسرائيل گفت : همان طور كه خدا، معاذاللّه ، در شجرحلول كرد و با موسى سخن گفت ، اكنون در اين گوسالهحلول كرده ، با شما تكلّم مى كند. اين خداى موسى و خداى شماست ؛ هذا الهكم و الهموسى .
|
|
|
|
|
|
|
|