|
|
|
|
|
|
مطلق بودن جمله از يكسو، و بعضى از روايات اسلامى كه در تفسير آيات فوق وارد شدهاز سوى ديگر نشان مى دهد كه معنى دوم مناسبتر است . از جمله در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه درتفسير اين جمله فرمود: هو الوجه الحسن ، و الصوت الحسن ، و الشعر الحسن : (منظورصورت زيبا، و صداى زيبا، و موى زيبا است )!. در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : حسنوا القرآنباصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا، و قرأ يزيد فى الخلق ما يشاء:قرآن را با صداى زيبا زينت بخشيد، چرا كه صداى خوب بر زيبائى قرآن مى افزايد،سپس اين آيه را تلاوت فرمود يزيد فى الخلق ما يشاء. بعد از بيان خالقيت پروردگار و رسالت فرشتگان كه واسطه فيضاند سخن از رحمتاو به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است ، مى فرمايد: (آنچه را خداوند ازرحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد) (ما يفتح الله للناس منرحمة فلا ممسك لها). (و آنچه را باز دارد و امساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست ) (و مايمسك فلا مرسل له من بعده ). (چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير و در عينحال حكيم و آگاه ) (و هو العزيز الحكيم ). خلاصه اينكه تمام خزائن رحمت نزد او است و هر كس را لايق ببيندمشمول آن مى سازد، و هر كجا حكمتش اقتضا كند درهاى آن را مى گشايد، و اگر جملهجهانيان دست به دست هم بدهند تا درى را كه او گشوده است ببندند، يا درى را كه اوبسته بگشايند، هرگز قادر نخواهند بود، و اين در حقيقت شاخه مهمى از توحيد است كهمنشاء شاخه هاى ديگرى مى باشد (دقت كنيد). شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است ، آنجا كه مى گويد: و ان يمسك اللهبضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هوالغفور الرحيم : (اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر خطا) زيانى به تو رساند هيچكس جز او آن را برطرف نخواهد كرد، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس مانعفضل او نخواهد شد، او به هر كس از بندگانش بخواهدفضل خود را مى رساند و او غفور و رحيم است ) (يونس - 107). در اينجا به چند (امر) بايد توجه كرد: 1 - تعبير به (يفتح ) كه از ماده (فتح ) به معنى گشودن است اشاره به وجودخزائن رحمت الهى است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است و جالب اينكهاين خزائن چنانند كه به محض گشوده شدن بر خلايق جارى مى شوند و نياز به چيزديگرى نيست ، و هيچكس مانع از آن نتواند شد. مقدم داشتن گشايش رحمت بر امساك آن به خاطر اين است كه هميشه خداوند رحمتش بر غضبشپيشى دارد. 2 - تعبير به (رحمت ) معنى بسيار وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مواهب جهان راشامل مى شود، گاه جنبه معنوى دارد، و گاه جنبه مادى ، به هميندليل گاه كه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود بسته مى بيند احساس مى كند رحمتالهى بر قلب و جان او روان است ، لذا شاد و خرسند است ، آرام و مطمئن ، هر چند در تنگناىزندان گرفتار باشد. اما به عكس گاه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود گشوده مى بيند، اما گوئى دررحمت الهى در جان او بسته شده ، چنان خود را در تنگنا و فشار احساس مى كند كه دنيا باتمام وسعتش براى او يك زندان تاريك و وحشتناك مى شود، و اين چيزى است كه براىبسيارى از مردم محسوس و ملموس است . 3 - تعبير به دو وصف (عزيز و حكيم ) بيانگر قدرت او بر(ارسال ) و (امساك ) رحمت است ، و در عينحال اشاره به اين حقيقت مى باشد كه اين گشودن و بستن در همه جا بر اساس حكمت است چرا كه قدرت او با حكمتش آميخته است . به هر حال توجه به محتواى اين آيه چنان آرامشى به انسان مؤ من مى دهد كه در برابرتمام حوادث مقاوم مى شود از هيچ مشكلى نمى ترسد و از هيچ پيروزى مغرور نمى گردد. در آيه بعد به مساله (توحيد عبادت ) بر اساس توحيد خالقيت و رازقيت اشاره كردهميفرمايد: (اى مردم نعمت خداوند را بر خودتان به ياد آوريد) (يا ايها الناس اذكروا نعمة اللهعليكم ). درست فكر كنيد: اين همه مواهب و بركات ، و اين همه امكانات حياتى كه در اختيار شما قرارگرفته و در آن غوطه وريد منشاء اصلى و سرچشمه آنها كيست ؟! (آيا خالقى غير از خدا، از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟)(هل من خالق غير الله يرزقكم من السماء و الارض ). چه كسى نور حياتبخش آفتاب ، و قطرات زنده كننده باران ، و امواج روحپرور نسيم را ازآسمان به سوى شما ميفرستد؟ و چه كسى معادن و ذخائر زمين و مواد غذائى و انواع گياهانو ميوه ها و بركات ديگر را از اين زمين براى شما خارج ميكند؟ اكنون كه ميدانيد سرچشمه همه اين بركات اوست ، پس بدانيد معبودى جز او وجود ندارد وعبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست (لا اله الا هو). (با اينحال چگونه از طريق حق به سوى باطل منحرف ميشويد؟ و به جاى الله در برابر بتها سجده ميكنيد؟ (فانى توفكون ). (توفكون ) از ماده (افك ) (بر وزن فكر) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به هر چيزىگفته ميشود كه از حالت اصليش دگرگون گردد، لذا به هر سخنى كه از حق انحرافپيدا كند افك مى گويند، و اينكه ميبينيم به معنى دروغ و تهمت به كار ميرود از همين نظراست ، منتهى بعضى معتقدند اين كلمه بيانگر دروغ و تهمتهاى بزرگ است . نكته : ملائكه در قرآن مجيد در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده است . آيات زيادى از قرآن در باره صفات ، ويژگيها، ماموريتها و وظائف فرشتگان سخن مىگويد، حتى قرآن ، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانىقرار داده است ، و اين دليل بر اهميت بنيادى اين مساله است : آمنالرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله :(پيامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر اونازل شده ايمان آورده ، و مومنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و رسولانش همگىايمان دارند) (بقره - 285). بدون شك وجود فرشتگان از امور غيبيهاى است كه براى اثبات آن با اين صفات وويژگيها راهى جز ادله نقليه نيست ، و به حكم ايمان به غيب آنها را بايد پذيرفت . قرآن مجيد رويهمرفته ويژگيهاى آنها را چنين مى شمرد: 1 - فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند (بل عباد مكرمون ) (انبياء 26). 2 - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نميكنند (لا يسبقونهبالقول و هم بامره يعملون ) (انبياء 27). 3 - آنها وظائف مهم و بسيار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند: گروهى حاملان عرشند(حاقه - 17). و گروهى مدبرات امرند (نازعات - 5). گروهى فرشتگان قبض ارواحند (اعراف - 37). و گروهى مراقبان اعمال بشرند (سوره انفطار - 10 تا 13). گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند (انعام - 61). و گروهى مامور عذاب و مجازات اقوام سركشند (هود - 77). گروهى امدادگران الهى نسبت به مومنان در جنگها هستند (احزاب - 9). و بالاخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبياء ميباشند(نحل - 2) كه اگر بخواهيم يك يك از وظائف و ماموريتهاى آنها را بر شمريم بحث بهدرازا ميكشد. 4 - آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند، چنانكه در آيه 5 سوره شورىميخوانيم : و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض : فرشتگانتسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفارميكنند. 5 - با اين حال انسان به حسب استعداد تكامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا كه همهفرشتگان بدون استثناء بخاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت (آيات30 - 34 سوره بقره ). 6 - آنها گاه به صورت انسان در مى آيند، و بر انبياء و حتى غير انبياء ظاهر ميشوند،چنانكه در سوره مريم ميخوانيم : فرشته بزرگ الهى به صورت انسان موزون بر مريم ظاهر شد: فارسلنا اليها روحنافتمثل لها بشرا سويا: (مريم - 17). در جاى ديگر به صورت انسانهائى بر ابراهيم و بر لوط ظاهر شدند (هود - 69 و77). حتى از ذيل اين آيات استفاده ميشود كه قوم لوط نيز آنها را در هماناشكال موزون انسانى ديدند (هود - 78). آيا ظهور در چهره انسان ، يك واقعيت عينى است ؟ يا به صورتتمثل و تصرف در قوه ادراك ؟ ظاهر آيات قرآن معنىاول است ، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزيده اند. 7 - از روايات اسلامى استفاده ميشود كه تعداد آنها بقدرى زياد است كه بهيچوجهقابل مقايسه با انسان نيست ، چنانكه در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم :هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود:سوگند به خدائى كه جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عددذرات خاكهاى زمين ، و در آسمان جاى پائى نيست مگر اينكه در آنجا فرشتهاى تسبيح وتقديس خدا ميكند. 8 - آنها نه غذا ميخورند و نه آب مينوشند، و نه ازدواج دارند، چنانكه در حديثى از امامصادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : ان الملائكة لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون و انمايعيشون بنسيم العرش : فرشتگان غذا نميخورند و آب نمينوشند و ازدواج نميكنند بلكهبا نسيم عرش الهى زندهاند!. 9 - آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنانكه على (عليهالسلام ) در حديثى چنين . مى گويد: ليس فيهم فترة ، و لا عندهم غفلة ، و لا فيهم معصية ... لا يغشاهم نوم العيون ولا سهوا العقول ، و لا فترة الابدان ، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام : (در آنهانه سستى است ، و نه غفلت ، و نه عصيان ... خواب بر آنها چيره نميگردد وعقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گرايد، و در صلبپدران و رحم مادران قرار نمى گيرند. 10 - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه درسجودند. ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون : (هر يك از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوستهتسبيح او ميگوئيم ) (صافات 164 - 166). امام صادق مى گويد: و ان لله ملائكة ركعا الى يوم القيامه و ان لله ملائكة سجد الىيوم القيامه : خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعند، و فرشتگانى دارد كهتا قيامت در سجودند!. براى آگاهى بيشتر از اوصاف ملائكه و اصناف آنها به كتاب (السماء و العالم )بحار الانوار، (ابواب الملائكه ) (جلد 59 صفحه 144 تا 326 مراجعه فرمائيد،همچنين نهج البلاغه خطبه هاى اول و 91 - خطبه اشباح - و 109 و 171). آيا با اين اوصاف كه براى فرشتگان ذكر شد آنها موجوداتى مجردند يا مادى ؟! بدون شك با اين اوصاف نميتوانند از اين ماده كثيف عنصرى باشند، ولى مانعى ندارد كهاز اجسام لطيفى آفريده شده باشند، اجسامى مافوق اين ماده معمولى كه ما با آن آشنا هستيم . اثبات (تجرد مطلق ) براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست ، وتحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را بهاوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى ازموجودات والا و برجسته خداوند بدانيم ، بى آنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براىآنها قائل باشيم ، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفرمحض است . در بحث پيرامون فرشتگان ، به همين مقدار قناعت ميكنيم ، وتفصيل را به كتبى كه بالخصوص در اين زمينه نگاشته شدهموكول مينمائيم . در بسيارى از عبارات تورات از فرشتگان تعبير به خدايان ميكند كه تعبيرى است شركآلود، و از نشانه هاى تحريف تورات كنونى است ، ولى قرآن مجيد از اين گونه تعبيراتپاك و منزه است ، چرا كه براى آنها مقامى جز بندگى و عبادت و اجراى فرمانهاى الهىقائل نشده است و حتى چنانكه گفتيم از آيات مختلف قرآن بر مى آيد كه مقام انسانكامل از فرشتگان والاتر و بالاتر است . آيه و ترجمه
و ان يكذبوك فقد كذبت رسل من قبلك و الى الله ترجع الامور(4) يايها الناس ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور(5) ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحب السعير(6) الذين كفروا لهم عذاب شديد و الذين ءامنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير(7)
|
ترجمه : 4 - اگر تو را تكذيب كنند (غم مخور، مطلب تازهاى نيست ) پيامبران پيش از تو نيز موردتكذيب قرار گرفتند، و همه كارها به سوى خدا باز ميگردد. 5 - اى مردم ! وعده خداوند حق است ، مبادا زندگى دنيا شما را مغرور كند، و مبادا شيطان شمارا فريب دهد و به (كرم ) خدا مغرور سازد. 6 - مسلما شيطان دشمن شماست ، او را دشمن خود بدانيد، او فقط حزبش را به اين دعوتميكند كه اهل آتش سوزان (جهنم ) باشند! 7 - كسانى كه راه كفر پيش گرفتند: بهره آنها عذاب شديد است ، و آنها كه ايمان آوردندو عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ از آن آنها است . تفسير: دنيا و شيطان شما را نفريبد! در بخش دوم از آيات اين سوره به دنبال سخنى كه پيرامون توحيد خالقيت و رازقيت بود،روى سخن را نخست به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بعد به عموم مردم كردهبرنامه هاى عملى آنها را به دنبال برنامه هاى عقيدتى گذشته تشريح ميكند: نخست به پيغمبر درس استقامت در مسير راهش ميدهد كه مهمترين درس براى او همين است ،ميفرمايد: اگر تو را تكذيب كنند غم مخور، اين چيز تازه اى نيست ، پيامبرانقبل از تو نيز مورد تكذيب قرار گرفتند (و ان يكذبوك فقد كذبترسل من قبلك ). آنها نيز در اين راه مقاومت كردند، تا رسالت خويش را ادا ننمودند از پاى ننشستند تو نيزمحكم بايست و اداى رسالت كن ، بقيه با خداست . مهم اينست كه همه كارها به سوى خدا باز ميگردد، و او ناظر بر همه چيز و حساب كنندههمه كارهاست (و الى الله ترجع الامور). او هرگز زحمات تو را در اين راه ناديده نميگيرد، همانگونه كه تكذيبهاى اين مخالفانلجوج را بيكيفر نميگذارد، اگر روز قيامتى در كار نبود جاى نگرانى بود اما با توجهبه آن دادگاه بزرگ و ثبت و ضبط همه اعمال مردم براى آن روز بزرگ ديگر چه جاىنگرانى است ؟ سپس به بيان مهمترين برنامه انسانها پرداخته مى گويد: اى مردم وعده خداوند حق است(ان وعد الله حق ). قيامت و حساب و كتاب و ميزان و مجازات و كيفر و جنت و نار وعده هائى است تخلف ناپذيراز سوى خداوند قادر حكيم . با توجه به اين وعده حق مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان مغرور كنندهشما را فريب دهد و به عفو و كرم خدا مغرور سازد (فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور). آرى عوامل سرگرم كننده ، و زرق و برقهاى دلفريب اين جهان ميخواهد تمام قلب شما راپر كند، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد. شياطين جن و انس با وسائل گوناگون فريبكارى به طور مداوم به وسوسه مشغولند،آنها نيز ميخواهند تمام فكر شما را به خود متوجه سازند و از آن روز موعود بزرگى كهدر پيش داريد منحرف سازند كه اگر فريب و وسوسه هاى آنها موثر افتد تمام زندگىشما تباه و آرزوى سعادتان نقش بر آب است ، مراقب آنها نيز باشيد. تكرار هشدار به مردم كه نه به وسوسه هاى شياطين مغرور شوند و نه به دنيا، درواقع اشاره به اين است كه راه نفوذ گناه در انسان دو راه است : 1 - مظاهر فريبنده دنيا، جاه و جلال و مال و مقام ، و انواع شهوات . 2 - مغرور شدن به عفو و كرم الهى ، و در اينجاست كه شيطان از يكسو زرق و برق اينجهان را در نظر انسان زينت ميدهد و آن را متاعى نقد و پر جاذبه و دوست داشتنى و پرارزش معرفى ميكند. و از سوى ديگرى هر گاه انسان بخواهد با ياد قيامت و دادگاه عظيم پروردگار، خود رادر برابر فريبندگى و جاذبه شديد دنيا كنترل كند او را به عفو الهى و وسعت رحمتشمغرور ميسازد، و در نتيجه به گناه و طغيان دعوتش ميكند.غافل از اينكه خداوند همانگونه كه در موضع رحمت (ارحم الراحمين ) است ، در موضعمجازات و كيفر (اشد المعاقبين ) ميباشد، رحمتش هرگز تشويق به گناه نميكند، همانگونه كه غضبش نميتواند سبب ياس گردد. (غرور) (بر وزن جسور) صيغه مبالغه و به معنى موجودى است فوق العاده فريبكار،و منظور از آن در اينجا ممكن است هر عامل فريبكارى باشد، همانگونه كه ممكن است منظورخصوص شيطان باشد. البته معنى دوم با آيه بعد مناسبتر است به خصوص اينكه كرارا در آيات قرآن (فريبو غرور) به شيطان نسبت داده شده است . بعضى از مفسران در اينجا تحليلى دارند كه خلاصه اش چنين است : افرادى كه در برابر عوامل فريب قرار ميگيرند سه گروهند: گروهى به قدرى ناتوانو ضعيفند كه به مختصر چيزى فريب ميخورند. گروهى كه از اينها نيرومندترند تنها به وسيله زرق و برق دنيا فريفته نميشوندبلكه اگر وسوسه گرى نيرومند آنها را تحريك كند و مفاسد اعمالشان را در نظرشانسبك سازد فريب ميخورند، و لذات زود گذر از يكسو، و وسوسه ها از سوى ديگر، آنهارا تشويق به انجام اعمال زشت ميكند. گروه سومى كه از اينها هم نيرومندتر و پرمايه ترند نه خود مغرور ميشوند و نه كسىميتواند آنها را بفريبد. جمله لا تغرنكم الحياة الدنيا اشاره به گروهاول است ، و جمله و لا يغرنكم بالله الغرور اشاره به گروه دوم ، و اما گروه سوم درحقيقت داخل در عنوان ان عبادى ليس لك عليهم سلطان مى باشند. آيه بعد هشدارى است به همه مومنان در ارتباط با مساله وسوسه هاى شيطان كه در آيهقبل مطرح شده بود، مى گويد: شيطان به طور مسلم دشمن شماست ، شما نيز او را دشمنخود بدانيد (ان الشيطان لكم عدوا فاتخذوه عدوا). عداوت او از نخستين روز آفرينش آدم شروع شد، و هنگامى كه بر اثر عدم تسليم دربرابر فرمان خدا در مورد سجده بر آدم مطرود درگاه پروردگار گرديد، سوگند يادكرد كه براى هميشه كمر دشمنى نسبت به آدم و فرزندانش خواهم بست ، و حتى براى اينكار تقاضاى مهلت و طول عمر از خدا نمود! او بر سر گفته خود ايستاده ، و كوچكترين فرصت را براىاعمال عداوت و وارد كردن ضربه بر شما غنيمت ميشمرد، آياعقل اجازه ميدهد كه شما او را به دشمنى نپذيريد و يك لحظه از اوغافل بمانيد؟ تا چه رسد به اينكه بخواهيد خطوات شيطان و گامهاى او را پيروى كنيد،يا اينكه او را به عنوان رفيق شفيق و دوست ناصح بپذيريد؟ (افتتخذونه و ذريتهاولياء من دونى و هم لكم عدو) آيا او و فرزندانش را اولياى خود به جاى من انتخابميكنيد، در حالى كه دشمن سر سخت شما هستند؟! (كهف - 50). به علاوه او دشمنى است كه از هر طرف به شما هجوم ميكند، چنانكه خودش مى گويد: ثملاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم من از هر سو به سراغفرزندان آدم ميروم ، از پيش رو، از پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ (اعراف - 17). و به خصوص اينكه او در كمينگاهى است كه او انسان را ميبيند و انسان او را نميبيند انهيراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم شيطان و دار و دستهاش شما را ميبيند از آنجا كه شماآنها را نميبينيد (اعراف - 27). البته اين مانع از قدرت شما بر دفاع از خويشتن در برابر وسوسه هاى او نيست .تعبير جالبى در توصيه هاى پروردگار به موسى بن عمران آمده ، چنانكه امير مومنانعلى (عليهالسلام ) نقل ميكند كه خداوند به موسى فرمود: چهار سفارش به تو دارم درحفظ آنها بكوش : اولاهن ما دمت لا ترى ذنوبك تغفر فلا تشتغل بعيوب غيرك ! و الثانية ما دمت لا ترى كنوزى قد نفدت فلا تهتم بسبب رزقك ! و الثالثة ما دمت لا ترى زوال ملكى فلا ترج احدا غيرى ! و الرابعة ما دمت لا ترى الشيطان ميتا فلا تامن مكره ! نخست اينكه : مادام كه گناهان خود را بخشوده نميبينى به عيوب ديگران مپرداز. دوم - مادام كه گنجهاى من را پايان يافته نميبينى براى روزيت غمناك مباش . سوم - مادام كه حكومت مرا زائل نميبينى به ديگرى جز من اميد مبند. چهارم - مادامى كه شيطان را مرده نميبينى از مكر و فريب و نقشه هاى او ايمن مباش !. به هر حالعداوت شيطان نسبت به بنى آدم مطلبى است كه در آيات فراوانى از قرآن به آن اشارهشده است و حتى مكرر بر مكرر به عنوان عدو مبين (دشمن آشكار) از او ياد كرده . از چنين دشمنى هميشه بايد برحذر بود. در دنباله آيه براى تاكيد بيشتر ميافزايد: او فقط حزبش را براى اين دعوت ميكند كهاهل آتش سوزان جهنم باشند (انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير). (حزب ) در اصل به معنى جماعت و گروهى است كه داراىتشكل و شدت عمل باشند، ولى معمولا به هر گروه و جمعيتى كه پيروى از برنامه و هدفخاصى ميكنند اطلاق ميشود. منظور از (حزب شيطان ) پيروان او و كسانى كه در خط او هستند ميباشد. البته شيطاننميتواند همه كس را عضو رسمى حزب خويش قرار دهد، و آنها را به سوى جهنم دعوت كند،نفرات حزب او كسانى هستند كه در آيات ديگر قرآن از آنها ياد شده ، و داراى نشانه هاىزيرند: كسانى كه طوق بندگى و ولايت او را بر گردن نهاده اند (انما سلطانه على الذينيتولونه ) سلطه او تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرفته اند(نحل - 100). (آنها كه شيطان بر آنان چيره شده به گونه اى كه خدا را از ياد آنها برده ، آنانحزب شيطانند، و حزب شيطان زيانكاران واقعى هستند) استحوذ عليهم الشيطان فانسيهمذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون (مجادله - 18). جالب اينكه در سه مورد از آيات قرآن سخن از حزب الله به ميان آمده ، و در سه مورد ازحزب شيطان تا چه كسانى در اين حزب نامنويسى كنند، و چه كسانى عضو آن حزبباشند؟ ولى به هر حال طبيعى است كه شيطان حزب خود را به كجا دعوت ميكند به آلودگى وگناه ، به پليديهاى شهوات ، به شرك و طغيان و ستم و سرانجام به آتش جهنم . شرح بيشتر پيرامون ويژگيهاى (حزب الله ) و (حزب الشيطان ) را به خواستهخدا در ذيل آيه 22 سوره مجادله خواهيم گفت . در آخرين آيه مورد بحث سرانجام كار حزب الله و عاقبت دردناك حزب شيطان را اينچنين بيان ميكند: كسانى كه كافر شدند عذاب دردناك از آن آنهاست ، وكسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ دارند (الذينكفروا لهم عذاب شديد و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير). قابل توجه اينكه در آيه فوق در مورد استحقاق عذاب تنها به مساله كفر قناعت ميكند ولىدر مساله مغفرت و اجر كبير ايمان را كافى نميشمرد، بلكهعمل صالح را نيز بر آن ميافزايد، چرا كه كفر به تنهائى مايه خلود در عذاب است ،ولى ايمان بدون عمل مايه نجات نخواهد بود، بلكه ايمان وعمل از يك نظر متلازم و قرين يكديگرند. در پايان آيه فوق ، اول سخن از مغفرت است سپس از اجر كبير چرا كه مغفرت در حقيقتمومنان را ابتدا شستشو ميدهد سپس آماده پذيرش اجر كبير ميكند، و به اصطلاح اولىتخليه است دومى تحليه . آيه و ترجمه
افمن زين له سوء عمله فرءاه حسنا فان اللهيضل من يشاء و يهدى من يشاء فلا تذهب نفسك عليهم حسرت ان الله عليم بما يصنعون(8) و الله الذى ارسلالريح فتثير سحابا فسقناه الى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور(9) من كان يريد العزة فلله العزة جميعا اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصلح يرفعه و الذين يمكرون السيات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور(10)
|
ترجمه : 8 - آيا كسى كه عمل بدش براى او تزيين شده ، و آنرا خوب و زيبا ميبيند (همانند كسىاست كه واقع را آنچنان كه هست مييابد؟) خداوند هر كس را بخواهد گمراه سازد، و هر كس رابخواهد هدايت ميكند، بنا بر اين جان خود را به خاطر شدت تاسف بر آنها از دست مده كهخداوند به آنچه انجام ميدهند عالم است . 9 - خداوند آن كس است كه بادها را فرستاد تا ابرهائى را به حركت در آورند، ما اينابرها را به سوى سرزمين مردهاى ميرانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده ميكنيم، رستاخيز نيز همين گونه است ! 10 - كسى كه خواهان عزت است (بايد از خدا بخواهد) كه تمام عزت براى خدا استسخنان پاكيزه به سوى او صعود ميكند، و عمل صالح را بالا ميبرد، و آنها كه نقشه هاىسوء ميكشند، عذاب شديد براى آنها است و مكر (و تلاش افسادگرانه ) آنها نابود مىشود (و به جائى نميرسد). تفسير: گفتار و كردار پاك و صالح به سوى خدا مى رود! از آنجا كه در آيات گذشته مردم به دو گروه تقسيم شدند گروهى مومن و گروهىكافر يا گروهى حزب الله و دشمن شيطان و گروهى پيروان و حزب او نخستين آيه موردبحث يكى از ويژگيهاى مهم اين دو گروه را كه در واقع سرچشمه ساير برنامه هاى آنهااست بيان كرده ، مى گويد: آيا كسى كه زشتى عملش در نظر او زينت داده شده ، و آن رازيبا ميبيند، همانند كسى است كه واقعيات را آنگونه كه هست زشت و زيبا درك ميكند؟ (ا فمنزين له سوء عمله فرآه حسنا). در حقيقت اين مساله كليد همه بدبختيهاى اقوام گمراه و لجوج است كهاعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سياهشان در نظرشان زيباست . بديهى است چنين كسى نه موعظه اى را پذيرا ميشود، نه آمادگى براى شنيدن انتقاد دارد،و نه هرگز حاضر است مسير خود را تغيير دهد. نه پيرامون اعمال خويش به تجزيه و تحليل ميپردازد، و نه از عواقب آن بيمناك است . و از آن بالاتر هنگامى كه سخن از زشتى و زيبائى به ميان آيد، مرجع ضمير را درزيبائيها خودشان ميدانند و در زشتيها مومنان راستين را! واى بسا كفار لجوج هنگامى كهآيات گذشته را در باره حزب شيطان و سرنوشت دردناكشان شنيدند آن را بر مومنانراستين تطبيق كردند و خود را مصداق حزب الله شمردند! و اين مصيبت و فاجعه اى است بسيار بزرگ . اما چه كسى اعمال سوء بدكاران را در نظرشان جلوه ميدهد؟ خداوند؟ يا هواى نفس ؟ و ياشيطان ؟ بدون شك عامل اصلى هواى نفس و شيطان است ، اما چون خدا اين اثر را دراعمال آنها آفريده ميتوان آن را به خدا نسبت داد، زيرا انسانها هنگامى كه گناهى را مرتكبميشوند در آغاز كه فطرتشان پاك و وجدانشان بيدار و عقلشان واقع بين است ازعمل خود ناراحت ميشوند، اما هر قدر آن را تكرار ميكنند از ناراحتى آنها كاسته مى شود. تدريجا به مرحله بى تفاوتى ميرسند، و اگر باز هم تكرار كنند زشتيها در نظرشانزيبا ميشود، تا آنجا كه آن را از افتخارات وفضائل خويش ميپندارند در حالى كه در منجلاب بدبختى غوطه ور شده اند. جالب اينكه قرآن به هنگامى كه اين سوال را مطرح ميكند آيا كسى كه زشتى عملش درنظرش تزيين شده و آن را زيبا ميبيند ... نقطهمقابل آن را صريحا ذكر نميكند، گوئى ميخواهد به شنوندهمجال وسيعى بدهد كه امور مختلفى را كه ميتواند نقطهمقابل باشد در نظر خويش مجسم كند و بيشتر و بيشتر بفهمد گوئى ميخواهد بگويد آياچنين كسى همانند افراد واقع بين است ؟!... آيا چنين كسى همانند پاكدلانى است كه هميشه به محاسبه نفس خويش مشغولند... آيا چنين كسى اميد نجات براى او هست . سپس قرآن به بيان علت تفاوت اين دو گروه پرداخته مى افزايد (خداوند هر كس رابخواهد گمراه ميكند و هر كس را بخواهد هدايت مى نمايد). (فان الله يضل من يشاء و يهدى من يشاء). اگر گروه اول اعمال زشتشان در نظرشان تزيينى شده اين نتيجهاضلال الهى است ، اوست كه اين خاصيت را در تكراراعمال زشت قرار داده كه نفس انسان به آن خو ميگيرد و عادت ميكند و همرنگ و هماهنگ آن مىشود. و اوست كه به مومنان پاكدل چشمانى نافذ و بينا، و گوشهائى شنوا براى درك حقايقآنچنانكه هست مى بخشد. روشن است اين مشيت الهى توام با حكمت اوست و به هر كس آنچه لايق هست آن ميدهد. لذا در پايان آيه ميفرمايد مبادا بر اثر شدت تاسف و حسرت بر وضع آنها جان خود رااز دست دهى (فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ). اين تعبير همانند تعبيرى است كه در آيه 3 سوره شعراء آمده است ، لعلك باخع نفسك الايكونوا مومنين گوئى ميخواهى جان خود را از دست دهى كه ايمان نمى آورند. تعبير به (حسرات ) كه به اصطلاح (مفعول لاجله ) براى جملهقبل است ، اشاره به اين است كه نه تنها يك حسرت بر آنها مى خورى بلكه حسرتها بر آنهادارى . حسرت از دست دادن نعمت هدايت ، حسرت ضايع كردن گوهر انسانيت ، حسرت از دست دادنحس تشخيص تا آنجا كه زشت را زيبا ميبينند، و بالاخره حسرت گرفتار شدن در آتش قهرو غضب پروردگار! اما چرا حسرت نخور براى اينكه خداوند ازاعمال آنها آگاه است و آنچه را شايسته آنند به آنها همان ميدهد (ان الله عليم بما يصنعون). از لحن آيه دلسوزى فوق العاده پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت بهگمراهان و منحرفان كاملا هويداست و چنين استحال يك رهبر الهى راستين كه از عدم پذيرش مردم نسبت به حق و تسليم در برابرباطل و پشت پا زدن به تمام وسائل سعادت آنچنان رنج ميبرد كه گوئى ميخواهد قالبتهى كند. در آيه بعد با توجه به بحثهائى كه قبلا پيرامون هدايت و ضلالت و ايمان و كفرگذشت به بيان كوتاه و روشنى پيرامون مبداء و معاد مى پردازد و اثبات مبداء را بااثبات معاد در يك دليل جالب قرين كرده ، ميفرمايد: خداوند همان كسى است كه بادها رافرستاد تا ابرهائى را به حركت در آورند (و الله الذىارسل الرياح فتثير سحابا). (سپس ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده و خشكى مى رانيم ) (فسقناه الى بلد ميت ). (و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى كنيم ) (فاحيينا به الارض بعد موتها). (آرى زنده شدن مردگان بعد از مرگ نيز همين گونه است )! (كذلك النشور). نظام حساب شده اى كه بر حركت بادها، و سپس حركت ابرها، و بعد از آننزول قطره هاى حياتبخش باران ، و به دنبال آن زنده شدن زمينهاى مرده حاكم است ، خودبهترين دليل و خود بهترين گواه بر اين حقيقت است كه دست قدرت حكيمى در پشت ايندستگاه قرار دارد و آن را تدبير ميكند. نخست به بادهاى گرم و داغ دستور ميدهد از مناطق استوائى به سوى مناطق سرد حركتكنند و در مسير خود آب درياها را بخار كرده به آسمان فرستند، سپس به جريانهاى منظمسرد قطبى كه دائما در جهت مخالف جريان اول حركت ميكنند دستور ميدهد بخارات حاصله راجمع آورى كرده و ابرها را تشكيل دهند. باز به همان بادها دستور ميدهد ابرها را بر دوش خودحمل كنند و به سوى بيابانهاى مرده گسيل دارند، تا قطرات زنده كننده باران از آنهاسرازير گردد. سپس به شرائط خاص زمين و بذرهاى گياهانى كه در آن افشانده شده فرمان پذيرشآب و نمو و رويش ميدهد، و از موجودى ظاهرا پست و بى ارزش موجوداتى زنده و بسيارمتنوع و زيبا، خرم و سرسبز، مفيد و پر بار به وجود مى آورد كه هم دليلى است برقدرت او، و هم گواهى است بر حكمت او، و هم نشانه اى است از رستاخيز بزرگ ! در حقيقت آيه فوق از چند جهت دعوت به توحيد ميكند: از نظر برهان نظم ، و از نظربرهان حركت كه هر موجود متحركى محركى ميخواهد، و از نظر بيان نعمتها كه از جهت فطرى انگيزه اى است براى شكر منعم . و از جهاتى نيز دليل بر مساله معاد است : از نظر سير تكاملى موجودات ، و از نظرپديدار شدن چهره حيات از زمين مرده ، يعنى اى انسان صحنه معاد درفصول هر سال در برابر چشم تو و در زير پاى تو است . توجه به اين نكته نيز لازم است كه جمله (فتثير) از ماده (اثاره ) به معنى منتشرساختن و پراكندن است ، و در اينجا اشاره به توليد ابرها بر اثر وزش بادها برصفحه اوقيانوسها ميكند، زيرا مساله حركت ابرها در جمله بعد (فسقناه الى بلد ميت ) آمدهاست . جالب اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين ميخوانيم : يكىاز اصحاب عرض كرد يا رسول الله كيف يحيى الله الموتى و ما آية ذلك فى خلقه ؟:اى رسول خدا! چگونه پروردگار مردگان را زنده ميكند و نشانه و نمونه آن در جهانخلقت چيست ؟! پيغمبر فرمود: اما مررت بوادى اهلك ممخلا ثم مررت به يهتز خضرا؟ آيا از سرزمين قبيلهات گذر نكرده اى در حالى كه خشك و مرده بوده ، و سپس از آنجا عبور كنى در حالى كه ازخرمى و سرسبزى گوئى به حركت در آمده ؟ قلت : نعم ! يا رسول الله : گفتم آرى اى پيامبر. قال : فكذلك يحيى الله الموتى و تلك آيته فى خلقه : (فرمود اينگونه خداوندمردگان را زنده ميكند و اين نمونه و نشانه او در آفرينش است ). در جلد 16 تفسير نمونه ذيل آيه 48 سوره روم بحث ديگرى در اين زمينه داشته ايم . به دنبال اين بحث توحيدى به اشتباه بزرگ مشتركان كه عزت خويش را از بتهاميخواستند، و ايمان آوردن به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مايه پراكندگىمردم از دور خود مى ديدند و مى گفتند: (ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا) اگر هدايترا با تو پذيرا شويم دشمنان نيرومند ما را از اين سرزمين مى ربايند (قصص - 57). اشاره كرده مى فرمايد: (كسانى كه عزت ميخواهند از خدا بطلبند چرا كه تمام عزت ازآن خداست ) (من كان يريد العزة فلله العزة جميعا). (عزت ) به گفته (راغب ) در (مفردات ) دراصل آن حالتى است كه انسان را مقاوم و شكست ناپذير مى سازد، به زمينهاى صلب ومحكم نيز به همين جهت عزاز (بر وزن اساس ) مى گويند. از آنجا كه تنها ذات پاك اوست كه شكست ناپذير است ، و گر نه همه مخلوقات به حكممحدوديتشان قابل شكستند، لذا تمام عزت از آن اوست ، و هر كس عزتى كسب ميكند از بركتدرياى بى انتهاى اوست . در حديثى از انس نقل شده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ان ربكميقول كل يوم انا العزيز، فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز!: پروردگار شما همه روزمى گويد: منم عزيز و هر كس عزت دو جهان خواهد بايد اطاعت عزيز كند!. در حقيقت انسان آگاه بايد آب را از سرچشمه بگيرد، كه آبزلال و فراوان آنجاست ، نه از ظروف كوچك و مختصرى كه هم محدود است و هم آلوده ، و دردست اين و آن مى باشد. در حالات امام حسن بن على (عليهماالسلام ) ميخوانيم كه در ساعات آخر عمرش هنگامى كهيكى از ياران به نام جنادة بن ابى سفيان از او اندرز خواست نصايح ارزنده و موثرىبراى او بيان فرمود كه از جمله اين بود: و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصية الله الى عز طاعة الله : (هر گاه بخواهى بدون داشتنقبيله (عزيز) باشى و بدون قدرت حكومت ، هيبت داشته باشى ، از سايه ذلت معصيتخدا بدر آى و در پناه عزت اطاعت او قرار گير!. و اگر مى بينيم در بعضى از آيات قرآن عزت را علاوه بر خداوند، براى پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) و مومنان قرار ميدهد (و لله العزة و لرسوله و للمومنين )(منافقون - 8). به خاطر آنست كه آنها نيز از پرتو عزت پروردگار كسب عزت كرده اند، و در مسير طاعتاو گام بر ميدارند. سپس راه وصول به (عزت ) را چنين تشريح ميكند: (سخنان پاكيزه به سوى اوصعود مى كند) (اليه يصعد الكلم الطيب ). (و عمل صالح را او بالا مى برد) (و العمل الصالح يرفعه ). (الكلم الطيب ) به معنى سخنان پاكيزه است ، و پاكيزگى سخن به پاكيزگىمحتواى آن است ، و پاكيزگى محتوا به خاطر مفاهيمى است كه بر واقعيتهاى عينى پاك ودرخشان تطبيق ميكند، و چه واقعيتى بالاتر از ذات پاك خدا، و آئين حق و عدالت او، و نيكانو پاكانى كه در راه نشر آن گام بر ميدارند؟ لذا (الكلم الطيب ) را به اعتقادات صحيح نسبت به مبدء و معاد و آئين خداوند تفسير كردهاند. آرى يك چنين عقيده پاكى است كه به سوى خدا اوج ميگيرد، و دارنده اش را نيز پروازميدهد، تا در جوار قرب حق قرار گيرد، و غرق در عزت خداوند عزيز شود. مسلما از اين ريشه پاك شاخه هائى ميرويد كه ميوه آنعمل صالح است ، هر كار شايسته و مفيد و سازنده ، چه دعوت به سوى حق باشد، چهحمايت از مظلوم ، چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازى و عبادت ، چه آموزش و پرورش ، و خلاصه هرچيز كه در اين مفهوم وسيع و گسترده داخل است اگر براى خدا و به خاطر رضاى او انجامشود آن هم اوج ميگيرد و به آسمان لطف پروردگار عروج ميكند، و مايه معراج وتكامل صاحب آن ، و برخوردارى از عزت حق مى شود. اين همان چيزى است كه در سوره ابراهيم آيه 24 به آن اشاره شده الم تر كيف ضربالله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء توتى اكلهاكل حين باذن ربها: آيا نديدى خداوند چگونه براى سخن پاكيزه ، مثالى زده است ؟ هماننددرختى پاك كه ريشه آن ثابت و برقرار، و شاخه آن در آسمان افراشته ، هر زمان ميوه هاى خود را به اذن پروردگارش به مشتاقان مى دهد. از آنچه گفتيم روشن ميشود اينكه بعضى از مفسران كلمه طيبه را به لا اله الا الله ، وبعضى ديگر به سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر، و بعضى بعد ازتوحيد محمد، رسول الله ، و على ولى الله و خليفة رسوله ، تفسير كرده اند، و يا دربعضى از روايات الكلم الطيب و العمل الصالح به ولايتاهل بيت (عليهمالسلام ) يا مانند آن تفسير شده است ، همه ازقبيل بيان مصداقهاى روشن براى آن مفهوم وسيع و گسترده است ، و محدوديتى در مفهوم آنايجاد نمى كند، چرا كه هر سخنى كه محتواى پاك و عالى داشته باشد همه در اين عنوانجمع است . به هر حال همان خداوندى كه به مقتضاى آيه گذشته زمين مرده را با قطره هاى حياتبخشباران زنده ميكند، (كلام طيب ) و (عمل صالح ) را نيز پرورش ميدهد، و به جوارقرب و رحمت خود مى رساند. سپس به نقطه مقابل آن پرداخته ، مى گويد: (كسانى كه نقشه سوء ميكشند عذابشديدى براى آنهاست ) (و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد). (و تلاش و كوشش آلوده و ناپاك و فاسدشان نابود مى گردد و به جائى نمىرسد) (و مكر اولئك هو يبور). گرچه اين فاسدان مفسد چنين مى پندارند كه با ظلم و ستم و دروغ و تقلب مى توانندعزتى براى خود كسب كنند، و مال و ثروت و قدرتى ، اما در پايان كار هم عذاب الهى رابراى خود فراهم ساخته اند و هم تلاشهاى آنها بر باد مى رود. كسانى بودند كه به گفته قرآن (خدايان ساختگى را مايه عزت خود مى پنداشتند)(و اتخذوا من دون الله اله ليكونوا لهم عزا) (مريم - 81). و منافقانى بودند كه خود را عزيز، و مؤ منان راذليل فكر مى كردند، و (مى گفتند اگر به مدينه باز گرديم ، عزيزان ، ذليلان رابيرون خواهند كرد)! (يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منهاالاذل ) (منافقون - 8). افراد ديگرى بودند كه قرب فراعنه را مايه عزت خويش تصور مى كردند، يا از گناهو ظلم و ستم آبرو مى طلبيدند اما همگى سقوط كردند، و تنها ايمان وعمل صالح است كه به سوى خداوند عزيز بالا مى رود! (مكر) گرچه در لغت به معنى هر گونه چاره انديشى است ، اما در مواردى به معنىچاره انديشهاى تواءم با فساد به كار مى رود كه آيه مورد بحث از آنهاست . (سيئات ) در آيه فوق همه زشتيها و بديها را اعم از بديهاى عقيدتى يا عملىشامل مى شود و اينكه بعضى آن را تفسير به توطئه هاى مشركان براى كشتن يا تبعيدكردن پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مكه تفسير كرده اند در واقع يكى ازمصاديق آن را بيان كرده اند نه تمام مفهوم آن را. جمله (يبور) از ماده (بوار) و (بوران ) دراصل به معنى كسادى مفرط است ، و از آنجا كه اينچنين كسادى مايه نابودى است اين كلمهبه معنى هلاك و نابودى به كار مى رود، ضربالمثل معرفى است : (كسد حتى فسد): (آنقدر كساد شد كه فاسد گرديد)! نكته : 1 - تمام (عزت ) از آن خدا است ! حقيقت عزت چيست ؟ آيا چيزى جز رسيدن به مرحله شكست ناپذيرى مى باشد،؟ اگر چنيناست عزت را در كجا بايد جستجو كرد و چه چيز مى تواند به انسان عزت دهد؟ در يك تحليل روشن به اينجا مى رسيم كه حقيقت عزت در درجه نخست قدرتى است كه دردل و جان انسان ظاهر مى شود، و او را از خضوع و تسليم و سازش در برابر طاغيان وياغيان باز مى دارد. قدرتى كه با داشتن آن هرگز اسير شهوات نمى شود، و در برابر هوا و هوس سرفرود نمى آورد. قدرتى كه او را به مرحله نفوذناپذيرى در برابر (زر) و (زور) ارتقا مى دهد. آيا اين قدرت جز از ايمان به خدا، يعنى ارتباط با منبع اصلى قدرت و عزت سرچشمهمى گيرد؟ اين در مرحله فكر و عقيده و روح و جان ، و اما در مرحلهعمل عزت از اعمالى سرچشمه مى گيرد كه داراى ريشه صحيح و برنامه و روش حسابشده باشد و به تعبير ديگر آن را در عمل صالح مى توان خلاصه كرد، اين دو است كهبه انسان سر بلندى و عظمت مى دهد و به او عزت و شكست ناپذيرى مى بخشد. (ساحران دنياپرست ) معاصر فرعون ، نيرنگهاى خود را به نام و به عزت او آغازكردند و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون : (گفتند به عزت فرعون سوگندكه ما پيروز خواهيم شد) (شعراء - 44). اما به زودى از عصاى چوپانى موسى (عليه السلام ) شكست خوردند، ولى همانها هنگامى كه از زير پرچم مذلت بار فرعون بيرون آمدند، و در سايه توحيد قرارگرفتند و ايمان آوردند، چنان نيرومند و شكست ناپذير شدند كه سخت ترين تهديدهاىفرعون در آنها مؤ ثر نيفتاد، دست و پا و حتى جان خويش را عاشقانه در راه خدا دادند وشربت شهادت نوشيدند، و با اين عمل نشان دادند كه در برابر زر و زور تسليم نمىشوند و شكست ناپذيرند و تاريخ پر افتخار آنها امروز براى ما يك دنيا درس آموزندهاست . 2 - فرق ميان (كلام طيب ) و (عمل صالح ) ممكن است سؤ ال شود كه چرا آيه فوق در مورد كلام طيب مى گويد: خودش به سوىپروردگار اوج مى گيرد، اما در مورد عمل صالح مى گويد: خدا آن را بالا مى برد؟ اين سؤ ال را چنين مى توان پاسخ گفت : كلام طيب همانگونه كه گفتيم اشاره به ايمان واعتقاد پاك است و آن عين اوج گرفتن به سوى خداست كه حقيقت ايمان چيزى جز اين نيست ،ولى عمل صالح را او پذيرا مى شود و قبول مى كند و اجر مضاعف مى دهد و بقاء و دوام مىبخشد و اوج مى دهد (دقت كنيد). آيه و ترجمه
و الله خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم جعلكم أ زوجا و ماتحمل من أ نثى و لا تضع إ لا بعلمه و ما يعمر من معمر و لا ينقص من عمره إ لا فى كتب إ نذلك على الله يسير(11) و ما يستوى البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح أ جاج و منكل تأ كلون لحما طريا و تستخرجون حلية تلبسونها و ترى الفلك فيه مواخر لتبتغوامن فضله و لعلكم تشكرون(12)
|
ترجمه : 11 - خداوند شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه ، سپس شما را به صورت همسرانيكديگر قرار داد، هيچ جنس ماده اى باردار نمى شود و وضعحمل نمى كند مگر به علم او، و هيچ انسانى عمر طولانى نمى كند، و هيچ كس از عمرشكاسته نمى شود مگر اينكه در كتاب (علم خداوند) ثبت است ، اينها همه براى خداوند آساناست . 12 - اين دو دريا يكسان نيستند: اين دريائى كه آبش گوارا و شيرين و نوشيدنشخوشگوار است ، و اين يكى كه شور و تلخ و گلوگير است ، (اما) از هر دو گوشت تازهمى خوريد، و وسائل زينتى استخراج كرده مى پوشيد، و كشتيها را در آن مى بينى كه آنها را مى شكافند (و به هر طرف پيش مى روند) تا ازفضل خداوند بهره گيريد و شايد شكر (نعمتهاى او را) بجا آوريد. تفسير: درياى آب شيرين و شور يكسان نيستند! با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از مساءله توحيد و معاد و صفات خدا در ميانبود، در آيات مورد بحث نيز بخش ديگرى از آيات انفسى و آفاقى را كهدليل بر قدرت خدا از يكسو، و علم او از سوى ديگر، و مساله امكان معاد از سوى سوم استشرح مى دهد: نخست به آفرينش انسان در مراحل مختلف اشاره كرده مى گويد: (خداوند شما را از خاكآفريد) (و الله خلقكم من تراب ). (سپس از نطفه ) (ثم من نطفة ). (بعد از آن شما را به صورت همسران يكديگر در آورد) (ثم جعلكم ازواجا). اين سه مرحله از مراحل آفرينش انسان است خاك ، و نطفه ، و مرحله زوجيت . مسلم است كه انسان از خاك است هم از اين نظر كه جد انسانها، آدم از خاك آفريده شده ، و هماز اين نظر كه تمام موادى كه جسم انسان راتشكيل مى دهد و يا انسان از آن تغذيه مى كند، و يا نطفه او از آن منعقد مى شود همهسرانجام به موادى كه در خاكها نهفته است منتهى مى شود. بعضى احتمال داده اند كه آفرينش از خاك تنها اشاره به آفرينش نخستين است ، اماآفرينش از نطفه اشاره به مراحل بعد است كه اولى مرحله خلقت اجمالى انسانهاست (چراكه وجود همه در وجود آدم خلاصه شده بود) و دومى مرحله تفضيلى است كه آنها را ازيكديگر جدا مى سازد. و به هر حال مرحله (زوجيت ) مرحله تداوم نسل انسان و تكثيرمثل او است ، و اينكه بعضى احتمال داده اند (ازواج ) در اينجا به معنى (اصناف ) ويا (روح و جسم ) و مانند آن است بسيار بعيد به نظر مى رسد. سپس وارد چهارمين و پنجمين مرحله حيات انسان شده ، موضوع باردارى مادران و وضعحمل آنها را پيش كشيده ، مى گويد: (هيچ جنس مادهاى باردار نمى شود و وضعحمل نمى كند مگر به علم پروردگار) (و ماتحمل من انثى و لا تضع الا بعلمه ). آرى مساءله (باردارى ) و تحولات و دگرگونيهاى بسيار عجيب و پيچيده جنين ، سپسرسيدن به مرحله وضع حمل و دگرگونيهاى شگفت انگيزى كه در آن لحظه حساس وبحرانى به مادران از يكسو، و به جنين از سوى ديگر دست مى دهد، به قدرى ظريف ودقيق است كه جز به اتكاى علم بى پايان خداوند امكان پذير نيست كه اگر نظام حاكمبر آن سر سوزنى اختلال يابد برنامه حمل يا وضعحمل دچار آشفتگى و يا اختلال مى گردد، و به فساد و تباهى مى كشد. اين پنج مرحله از زندگى انسان هر يك از ديگرى عجيبتر و شگفت آورتر است . خاك بيجان و مرده كجا و انسان زنده عاقل و هوشيار و پر ابتكار كجا؟! نطفه بى ارزش كه از چند قطره آب متعفن تشكيل شده كجا و انسانى رشيد و زيبا و مجهزبه حواس مختلف و دستگاههاى گوناگون كجا؟!. از اين مرحله كه بگذريم مساءله تقسيم نوع انسان به دو جنس (مذكر) و (مؤ نث ) باتفاوتهاى فراوان در جسم و جان ، و مسائل فيزيولوژيكى به ميان مى آيد كه از همانآغاز انعقاد نطفه ، راه خود را از يكديگر جدا كرده و هر كدام به سوى رسالتى كه بر عهده آنان گذارده شده پيش مى روند وتكامل مى يابند. بعد مساءله رسالت در مادر قبول و تحمل اين بار و حفظ و تغذيه و پرورش آن پيش مىآيد كه قرنها است افكار دانشمندان بزرگ را به خود جلب كرده و معترفند كه ازعجيبترين مسائل عالم هستى است . آخرين مرحله در اين قسمت كه مرحله تولد است يك مرحله انقلابى و كاملا بحرانى است كهبا عجائب بسيارى همراه است : چه عواملى به جنين دستور خارج شدن از شكم مادر مى دهد؟ چگونه هماهنگى كامل در ميان اين فرمان و آماده شدن اندام مادر براى اجراى آن برقرار مىشود؟ چگونه جنين مى تواند وضعى را كه نه ماه با آن عادت كرده ، درست در يك لحظه به كلىتغيير دهد، رابطه خود را با مادر قطع كند، از هواى آزاد استفاده نمايند، مجراى غذاى او ازطريق بند ناف ناگهان بسته شود، و مجراى جديد يعنى دهان به كار افتد، محيط ظلمانىشكم مادر را رها ساخته در ميان نور و روشنائى غوطه ور گردد، و در برابر همه ايندگرگونيها مقاومت كند و خود را فورا تطبيق دهد؟!
|
|
|
|
|
|
|
|