بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 14, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بـه گـفـتـه دانـشـمـندان علوم طبيعى چشمهاى فوق العاده كوچك بعضى از همين حشرات خودمـركب از صدها چشم است ! يعنى همان چشمى را كه ما به زحمت مى بينيم و شايد به اندازهيـك سـر سـوزن بـيـش نـيـسـت از چـنـد صـد چـشـم كـوچـكـتـرتـشكيل يافته كه مجموعه آنها را چشم مركب مى نامند! به فرض كه انسان بتواند از موادبـى جـان سـلول زنـده اى بسازد چه كسى مى تواند، صدها چشم كوچك كه هر كدام از آنهاخـودداراى دوربـيـن ظـريـف و طبقات و دستگاههائى است در كنار هم بچيند و رشته ارتباطىآنها را در مغز حشره پيوند دهد و اطلاعات را به وسيله آنها
بـه مـغـز حـشـره مـنـتـقـل سـازد و حـشـره بـتـوانـد در مـوقـع مـنـاسـب ، عـكـسالعمل نسبت به حوادثى كه اطراف او مى گذرد نشان دهد؟
آيـا اگـر هـمه انسانها جمع شوند، قدرت بر آفرينش چنين موجود ظاهرا ناچيز اما در واقعبسيار پيچيده و اسرار آميز خواهند داشت ؟!
و بـاز بـه فـرض انـسـان هـمـه اين مسائل را عملى سازد ولى آيا مى توان نام آن را خلقتگذاشت ؟ يا تركيب و مونتاژى است از وسائل موجود در همين جهان آفرينش ؟ آيا كسانى كهقـطـعـات پـيـش سـاخـته اتومبيلى را به هم مونتاژ مى كنند، مخترع محسوب مى شوند و نامعمل آنها را ابداع و اختراع مى توان گذاشت ؟
آيه و ترجمه


الله يصطفى من الملئكة رسلا و من الناس إ ن الله سميع بصير(75)
يعلم ما بين اءيديهم و ما خلفهم و إ لى الله ترجع الا مور(76)
ياءيها الذين اءمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون(77)
و جـاهدوا فى الله حق جهاده هو اجتبئكم و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ملة اءبيكم إ برهيمهـو سـمـئكـم المـسـلمـين من قبل و فى هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء علىالناس فاءقيموا الصلوة و اءتوا الزكوة و اعتصموا بالله هو مولئكم فنعم المولى و نعمالنصير(78)


ترجمه :

75 - خداوند از فرشتگان رسولانى بر مى گزيند و همچنين از انسان خداوند شنوا و بينااست .
76 - آنـچه را در پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و همه كارها به سوى خدا بازمى گردد.
77 - اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد ركوع كنيد و سجود بجا آوريد و پروردگارتان راعبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد.
78 - و در راه خـدا جـهـاد كـنـيـد و حـق جهادش را ادا نمائيد او شما را برگزيد و در دين كارسـنـگـيـن و شـاقـى بـر شـمـا نگذارد اين همان آئين پدر شما ابراهيم است او شما را در كتبپـيـشـين و در اين كتاب آسمانى مسلمان ناميد تا پيامبر شاهد و گواه بر شما باشد و شماگـواهـان بر مردم بنابراين نماز را بر پا داريد و زكاة را بدهيد و به خدا تمسك جوئيدكه او مولا و سرپرست شماست چه مولاى خوب و چه يار و ياور شايسته اى .
شاءن نزول :
بـه طـورى كـه جمعى از مفسران ، نقل كرده اند، بعضى از مشركان مانند (وليد بن مغيره) (كـه مـغـز مـتفكر آنان محسوب مى شد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) بـا تـعـجـب و انكار مى گفتند اءنزل عليه الذكر من بيننا: (آيا از ميان همه ماوحـى الهـى بـر مـحـمـد (ايـن يـتـيـم فـقـيـر و تـهـيـدسـت امـت مـا)نـازل شده است )؟ نخستين آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت (كه انتخاب انبياءو فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است ).
تفسير:
پنج دستور سازنده و مهم
با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك و معبودهاى پندارى
مـشـركـان در مـيـان بـود، و بـا تـوجـه بـه اينكه جمعى از مردم ، فرشتگان يا بعضى ازپـيـامـبـران را بـراى عـبادت برگزيدند، قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد: همهرسـولان الهـى ، بـنـدگـان سـر بـر فـرمان او هستند (خداوند از فرشتگان ، رسولانىبرمى گزيند و همچنين از انسانها) (الله يصطفى من الملائكة رسلا و من الناس ).
از فـرشـتـگـان رسـولانـى هـمـچـون جبرئيل ، و از انسانها فرستادگانى همچون پيامبرانبـزرگ الهـى و تـعـبـيـر بـه (مـن ) كـه در ايـنـجـا تـبعيضيه است نشان مى دهد كه همهفـرشـتـگـان الهى ، رسولان او به سوى بشر نبودند، بلكه گروهى از آنها اين سمت راداشـتـنـد، ايـن تـعـبـيـر مـنـافـات بـا آيـه اول سـوره فـاطـر كـه مـى گـويـد:جاعل الملائكة رسلا (خدا فرشتگان را رسولان قرار داده است ) ندارد، چرا كه منظور در اينآيه نيز بيان جنس است ، نه بيان عموميت افراد.
و در پايان آيه اضافه مى كند: (خداوند شنوا و بينا است ) (ان الله سميع بصير).
يـعـنـى چـنـان نـيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بى خبر باشد،بـلكـه در هـر لحظه از وضع آنها با خبر است ، سخنانشان را مى شنود و اعمالشان را مىبيند.
سپس اشاره به مسئوليت پيامبران در ابلاغ رسالت از يكسو و مراقبتها الهى نسبت به آنهااز سوى ديگر كرده ، مى گويد: (خداوند آنچه را در پيش روى آنها، و پشت سر آنها استمى داند) (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم ).
هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده اند. (و همه كارها بهخدا باز مى گردد، و همه در برابر او مسئولند) (و الى الله ترجع الامور).
تـا مـردم بـدانـنـد فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، وداراى مـسـئوليـت در پـيـشگاه او، و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است ، نهاينكه معبودان و خدايانى باشند در برابر الله .
بنابراين جمله يعلم ما بين ايديهم ... در واقع اشاره به تكليف و مسئوليت رسولان الهى وكنترل اعمال آنها از ناحيه پروردگار است همانند آنچه در سوره جن آيه 27 و 28 آمده است(فـلا يـظـهـر عـلى غـيـبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفهرصـدا ليـعـلم ان قـد ابـلغـوا رسـالات ربـهـم و احاط بما لديهم : (خداوند هيچكس را براسرار غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولانى را كه برگزيده است و از آنها راضى شده ،و بـراى آنـها مراقبانى از پيش رو و پشت سر مى فرستد تا روشن شود آيا آنها رسالاتپـروردگـارشـان را ابـلاغ كـرده اند يا نه ، و خداوند از آنچه نزد آنان است با خبر است).
ضـمـنـا روشـن شـد كه منظور از (ما بين ايديهم ) حوادث آينده است و از (ما خلفهم )حوادث گذشته .
در دو آيـه بـعـد كـه آيـات پـايـان سـوره حـج راتشكيل مى دهد، روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى و جامع راكه حافظ دين و دنيا و پيروزى آنها در تمام صحنه ها است بيان مى دارد و با اين حسن ختام، (سوره حج ) پايان مى گيريد.
نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ركوعكـنـيـد، و سـجـده بـجـا آوريـد، و پـروردگـارتـان را عـبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تارستگار شويد) (يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا
و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون ).
بيان دو ركن ركوع و سجود از ميان تمام اركان نماز به خاطر اهميت فوق العاده آنها در اينعبادت بزرگ است .
دسـتـور عبوديت به طور مطلق كه بعد از اين دو بيان شده هر گونه عبادت و بندگى خدارا شامل مى شود.
تـعـبـير به (ربكم ) (پروردگار شما) در حقيقت اشاره اى است به شايستگى او براىعبوديت و عدم شايستگى غير او، زيرا تنها مالك و صاحب و تربيت كننده او است .
دسـتـور بـه (فـعـل خـيـرات ) هـر گـونـه كـار نـيـكـى را بـدون هـيـچ قـيـد و شـرط ـشـامـل مـى شود، و اينكه از (ابن عباس ) نقل شده كه منظور صله رحم و مكارم اخلاق استدر حقيقت بيان مصداق زنده اى از اين مفهوم عام مى باشد.
سـپـس پـنـجمين دستور را در زمينه جهاد به معنى وسيع كلمه صادر مى كند و مى گويد:(در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد) (و جاهدوا فى الله حق جهاده ).
اكـثـر مـفـسـران اسـلامـى ، جـهـاد را در ايـنـجـا به معنى خصوص مبارزه مسلحانه با دشمناننـگـرفـته اند، بلكه همانگونه كه از مفهوم لغوى آن استفاده مى شود به معنى هر گونهجـهـاد و كـوشـش در راه خـدا و تـلاش براى انجام نيكيها، و مبارزه با هوسهاى سركش (جهاداكبر) و پيكار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) دانسته اند.
مـرحـوم (طـبـرسـى ) در مـجـمـع البـيـان از اكـثـر مـفـسـران چـنـيـننـقـل مـى كـنـد كـه مـنـظـور از حـق جـهـاد خـلوص نـيـت و انـجـام دادناعمال براى خدا است .
بدون شك (حق جهاد) نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت
و مـكان و زمان و ساير جهات ، همه را شامل مى شود، اما از آنجا كه مرحله اخلاص سختترينمـرحله در جهاد نفس است ، روى اين مرحله تكيه كرده است ، چرا كه نفوذ افكار و انگيزه هاىغـيـر الهى در قلب و اعمال انسان آنقدر مخفى و باريك و پنهان است كه جز بندگان خاصخدا از آن رهائى نمى يابند!.
در حـقـيقت قرآن مجيد در اين پنج دستور از مراحل ساده شروع كرده و به آخرين و برترينمـراحـل عـبـوديـت مـى رساند: نخست سخن از ركوع و سپس از آن برتر سخن از سجود است ،بـعـد عـبـادت بـه طـور كـلى ، و سـپـس انجام كارهاى نيك اعم از عبادات و غير عبادات ، و درآخرين مرحله سخن از جهاد و تلاش و كوشش فردى و جمعى در بخش درون و برون ، كردارو گفتار و اخلاق و نيت به ميان آورده است .
و ايـن دسـتـور جـامـعـى اسـت كـه فـلاح و رسـتـگـارى بـدون شـك دردنبال آن خواهد بود.
و از آنجا كه اين تصور ممكن است پيدا شود، اينهمه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرىجامعتر و وسيعتر است چگونه بر دوش ‍ ما بندگان ضعيف قرار داده شده است ، در جمله هاىبـعـد تـعـبـيـرات گـونـاگـونـى دارد كـه نـشـان مـى دهـد ايـنـهـادليـل لطـف الهى نسبت به شما است و نشانه عظمت و مقام شخصيت شما مؤ منان در پيشگاه اواست .
در نخستين تعبير مى فرمايد: (او شما را برگزيد) (هو اجتباكم ).
اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسئوليتها بر دوش شما گذارده نمى شد.
و در تـعبير بعد مى فرمايد: (او كار سنگين و شاقى در دين بر شما نگذارده است ) (وما جعل عليكم فى الدين من حرج ).
يعنى اگر درست بنگريد اينها تكاليف شاقى نيستند، بلكه با فطرت پاك شما هماهنگ وسازگارند، و اصولا چون وسيله تكامل شما هستند و هر كدام
فـلسـفـه و مـنـافع روشنى دارند كه عائد خودتان مى شود، در ذائقه جانتان تلخ نخواهندبود، بلكه كاملا شيرين و گوارا هستند.
در سـومـين تعبير مى گويد: از اين گذشته (اين همان آئين پدر شما ابراهيم است ) (ملةابيكم ابراهيم ).
اطـلاق (پـدر) بـر (ابـراهـيـم ) يـا بـه خـاطر آن است كه عربها و مسلمانان آن روزغـالبـا از نـسـل اسـمـاعـيـل بـودنـد و يا به خاطر اين بود كه آنها همگى (ابراهيم ) رابـزرگ مى شمردند و از او به صورت يك پدر روحانى و معنوى احترام مى كردند هر چندآئين پاك او با انواع خرافات آلوده شده بود.
سپس تعبير ديگرى در اين زمينه دارد مى گويد: (او شما را در كتب پيشين ، مسلمان ناميد وهـمـچـنـيـن در ايـن كـتـاب آسـمـانـى ) (قـرآن ) (هـو سـمـاكـم المـسـلمـيـن مـنقبل و فى هذا).
و مسلمان كسى است كه اين افتخار را دارد كه در برابر همه فرمانهاى الهى تسليم است .
در ايـنـكـه : مـرجـع ضـمـيـر (هـو) (او) چه كسى است در ميان مفسران گفتگو است بعضىگـفـته اند به (خدا) برمى گردد، يعنى خدا هم در كتب پيشين و هم در قرآن شما را بهايـن نـام افـتـخـار آمـيـز نـاميده است ، ولى بعضى ديگر آن را اشاره به (ابراهيم ) مىدانـنـد، چـرا كـه در آيـه 128 سـوره بقره مى خوانيم ابراهيم پس از پايان بناى كعبه ازخداوند تقاضاهائى كرد، از جمله اين بود: ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك: (پـروردگـارا! مـن و فـرزنـدم اسـمـاعـيـل را تـسـليـم درمـقـابـل فـرمـانـت قـرار ده ، و از دودمـان ما امتى مسلم و تسليم در برابر اراده ات به وجودآور).
ولى تـفـسـيـر اول صـحـيـحـتـر بـه نـظـر مـى رسـد زيـرا بـاذيل آيه سازگارتر است ، كه مى گويد: (او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب (قرآن) مسلمان ناميد) و اين
تعبير درباره ابراهيم ، تناسب ندارد بلكه مناسب خداوند است .
سرانجام پنجمين و آخرين تعبير شوق آفرين را درباره مسلمانان كرده و آنها را به عنوانالگـو و اسـوه امـتها معرفى مى كند و مى فرمايد: (هدف اين بوده است كه پيامبر (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) شـاهـد و گـواه بـر شـمـا باشد و شما هم گواهان بر مردم )!(ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس ).
(شـهـيـد) بـه مـعنى شاهد از ماده شهود به معنى آگاهى تواءم با حضور است مفهوم اينسـخـن آن اسـت كه شاهد بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر همه مسلمانها بهمـعـنـى آگـاهـى او از اعـمـال امـت خـويـش اسـت ، و ايـن بـا روايـات عـرضاعـمـال و بعضى از آيات قرآن كه به آن اشاره مى كند كاملا سازگار مى باشد، چرا كهطبق اين روايات اعمال همه امت را در عرض هفته به حضور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) عـرضـه مى دارند و روح پاك او از همه اينها آگاه و با خبر مى شود، بنابراين اوشاهد و گواه اين امت است .
اما شاهد و گواه بودن اين امت ، طبق بعضى از روايات به معنى معصومين اين امت و امامان استكه آنها نيز گواهان بر اعمال مردمند.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم : كه فرمود: نحن حججالله فـى خلقه و نحن شهداء الله و اعلامه فى بريته : (ما حجتهاى خدا در ميان خلقيم وشاهدان او و نشانه هايش در ميان مردميم ).
در حـقـيـقـت مـخـاطـب در جـمـله (لتـكـونوا) ظاهرا همه امتند اما در واقع گروهى از سران وبـزرگـان آنها مى باشد، و خطاب به كل به خاطر جزء در تعبيرات روزمره فراوان استمثلا در آيه 20 سوره مائده مى خوانيم : كه خداوند ضمن
بـر شمردن نعمتهايش بر بنى اسرائيل به آنها خطاب كرده مى گويد: (خداوند شما رامـلوك و پـادشـاهـان قـرار داد) در حـالى كـه مـى دانـيـم افـراد معدودى از آنها به اين مقامرسيدند.
البته (شهود) معنى ديگرى نيز دارد و آن (شهادت عملى ) است ، يعنى مقياس سنجشو الگـو بـودن اعـمـال يـك فـرد نـمـونـه و بـارز بـراىاعـمـال سـايـريـن ، در ايـن صـورت تمام مسلمانان راستين چنين خواهند بود، چرا كه آنها امتنمونه اى هستند با برترين آئين كه مى توانند مقياس و الگوئى براى سنجش شخصيت وفضيلت در ميان همه امتها باشند.
در حـديـثـى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه خداوندچند فضيلت و برترى به امت اسلام داده است ، از جمله اينكه در امتهاى پيشين ، پيامبر آنهاشـاهـد و گـواه قـومـش بـود ولى خـداونـد تـمام امت مرا گواهان بر خلق قرار داده زيرا مىفرمايد: ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهدا على الناس .
يـعنى همانگونه كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسوه و الگوى امت خويش استشما هم اسوه ها و الگوها براى مردم جهانيد.
اين تفسير در عين حال با تفسير سابق منافات ندارد ممكن است همه امت شاهد و گواه باشندو امامان شاهدان و گواهان نمونه و ممتاز.
در پـايـان ايـن آيـه بار ديگر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات فشرده ترى كه درسـه جمله خلاصه مى شود به عنوان تاءكيد چنين بازگو مى كند: (اكنون كه چنين است وشـمـا داراى ايـن امـتـيازات و افتخارات هستيد، نماز را بر پا داريد، زكات را ادا كنيد و بهآئين حق و ذيل عنايت پروردگار تمسك جوئيد) (فاقيموا
الصلوة و آتوا الزكوة و اعتصموا بالله ).
كه (مولى و سرپرست و يار و ياور شما او است ) (هو مولاكم ).
(چـه مـولى و سـرپرست خوبى ، و چه يار و ياور شايسته اى ) (فنعم المولى و نعمالنصير).
در حـقـيـقـت جـمـله (فنعم المولى و نعم النصير) دليلى است بر (و اعتصموا بالله هومـولاكـم ) يـعـنـى ايـنـكـه بـه شـمـا فـرمـان داده شـده تـنـهـا بـهذيـل عـنـايـت پـروردگار تمسك جوئيد به خاطر آن است كه او برترين و بهترين مولى وشايسته ترين يار و ياور است .
پـروردگـارا! بـه مـا ايـن توفيق و سعادت را مرحمت فرما كه با اعتصام به ذات پاكت وپيوند با خلق و خالق مردمى نمونه باشيم و الگو و شاهد بر ديگران ، و تفسيرى جامعو نمونه بر اين كتاب بزرگت تا پايان بنگاريم .
خـداونـدا! همانگونه كه در كتاب آسمانيت قرآن و كتب پيشينيان ما را مسلمان خواندى توفيقمرحمت فرما تا سراپا تسليم فرمان تو باشيم .
بـار الهـا! مـا را بـر دشـمـنـانى كه امروز در هر گوشه و كنار، قصد يورش بر قرآن واسـلام دارنـد پـيـروز گـردان كـه تو بهترين مولى و يار و ياورى (فنعم المولى و نعمالنصير).


سوره مؤ منون


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و 118 آيه است
فضيلت سوره مؤ منون
در روايـات اسـلامـى كـه از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) و ائمـهاهل بيت (عليهمالسلام ) بما رسيده فضيلت بسيارى براى اين سوره بيان شده است .
در حـديـثـى از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم من قرء سورة المؤ منينبـشـرتـه المـلائكـة يـوم القـيـامـة بـالروح و الريـحـان و مـا تـقـر بـه عـيـنـه عـنـدنزول ملك الموت : (هر كس سوره مؤ منان را تلاوت كند فرشتگان در روز قيامت او را بهروح و ريـحان بشارت مى دهند و هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روح او مى آيد چنانبشارتى به او مى دهد كه چشمش روشن مى شود).
و از امـام صـادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قرء سورة المؤ منين ختم الله له بالسعادةاذا كـان يـدمـن قـرائتـهـا فـى كـل جـمـعـة ، و كـان مـنزله فى الفردوس الاعلى مع النبيين والمـرسلين : (هر كس سوره مؤ منون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پايانزندگى او را با سعادت قرار مى دهد و جايگاه او فردوس اعلى (بهشت برين ) است ، همراهپيامبران و رسولان ).
تـكـرار ايـن مـعـنـى را ضـرورى مـى دانـيـم كـه ذكـرفـضـائل تـلاوت سـوره هـا هـرگـز بـه مـعـنـى خـوانـدن خـالى از انـديـشـه و تـصـمـيم وعمل نيست كه اين كتاب آسمانى كتاب تربيت و انسانسازى و برنامه هاى عملى است ، و بهراستى اگر كسى برنامه هاى عقيدتى و عملى خود را با محتواى اين سوره و حتى چند آيهآغاز آن كه بيان صفات مؤ منان است تطبيق دهد آنهمه افتخارات بايد نصيب او شود.
و لذا در بـعـضـى از روايـات از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )نـقـل شـده : هـنـگـام نـزول آغـاز ايـن سـوره فـرمـود لقـدانـزل الى عـشـر آيـات مـن اقـامـهـن دخـل الجـنـة : (ده آيـه بـر مـننازل شده كه هر كس آنها را بر پا دارد وارد بهشت خواهد شد)!.
تعبير به (اقام ) (بر پا دارد) به جاى (قرء) (بخواند) گوياى همان حقيقتى استكه در بالا اشاره كرديم كه هدف اصلى پياده كردن محتواى اين آيات در متن زندگى است ،نه مجرد خواندن .
محتواى سوره مؤ منون
ايـن سـوره چـنـانـكه از نامش پيدا است بخش مهمى از آن سخن از اوصاف برگزيده مؤ مناناست .
سـپـس بـحـثـهـائى در زمـيـنـه اعـتـقـاد و عـمـل بـيـان مـى كـنـد كـهتكميل كننده آن صفات مى باشد.
رويـهـمـرفـتـه مـجـمـوع مـطـالب ايـن سـوره را مـى تـوان بـه چند بخش تقسيم كرد: بخشاول - كـه از آيه قد افلح المؤ منون آغاز مى شود تا چندين آيه بعد بيانگر صفاتى استكـه مـايه فلاح و رستگارى مؤ منان است و خواهيم ديد اين اوصاف آنقدر حساب شده و جامعاست كه جنبه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى را تحت پوشش خود قرار مى دهد.
و از آنـجـا كـه خـمـير مايه همه آنها ايمان و توحيد است در بخش دوم به نشانه هاى مختلفخـداشـنـاسـى ، و آيـات افـاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى ، اشاره كرده ، ونمونه هائى از نظام شگرف عالم آفرينش را در آسمان و زمين و آفرينش انسان و حيواناتو گياهان بر مى شمارد.
و بـراى تـكـمـيـل جنبه هاى عملى در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرت انگيز جمعى ازپيامبران بزرگ همچون نوح ، هود، موسى ، عيسى (عليهمالسلام ) پرداخته فرازهائى اززندگى آنها را بيان مى كند.
در بـخـش چـهـارم روى سـخـن را بـه مـسـتـكـبـران كـرده ، و بـادلائل مـنـطـقـى و گاه با تعبيرات تند و كوبنده به آنها هشدار مى دهد، تا دلهاى آماده بهخود آيد و راه بازگشت به سوى خدا را پيدا كند.
در بخش پنجم بحثهاى فشرده اى درباره معاد بيان كرده است .
و در بـخـش شـشـم از حـاكـمـيت خداوند بر عالم هستى و نفوذ فرمانش در همه جهان سخن مىگويد.
سـرانـجـام در بـخـش هـفـتـم بـاز هم سخن از قيامت ، حساب ، جزا و پاداش نيكوكاران و كيفربدكاران به ميان مى آورد، و با بيان هدف آفرينش انسان سوره را پايان مى دهد.
و بـه ايـن تـرتـيـب مـحـتـواى ايـن سـوره مـجـمـوعـه اى اسـت از درسهاى اعتقادى و عملى ، ومسائل بيدار كننده و بيان خط سير مؤ منان از آغاز تا پايان .
ايـن سـوره هـمـانـگـونـه كـه در آغـاز هـم گـفـتـه ايـم در مـكـهنـازل شـده ، ولى بـعـضـى از مـفسران نوشته اند كه بعضى از آيات اين سوره در مدينهنـازل شده است ، وجود آيه زكات در آن براى بعضى اين فكر را به وجود آورده كه تمامايـن سـوره نـمـى تـوانـد در مـكه نازل شده باشد، چرا كه مى دانيم زكات نخستين بار درمـديـنـه تـشـريع شد و به دنبال نزول آيه خذ من اموالهم صدقة ... (توبه 103) پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمان داد ماءموران جمع زكات به اطراف بروند و از مردمزكات بگيرند.
ولى بـايـد تـوجـه داشـت كـه زكـات مـفـهـوم وسـيـعـى دارد كـه واجـب و مـسـتـحـب راشـامل مى شود، و معنى آن منحصر به زكات واجب نيست ، لذا در روايات مى خوانيم كه نمازو زكات هميشه با هم بوده است .
امـا از ايـن گـذشـته به عقيده بعضى از دانشمندان زكات در مكه نيز واجب بوده ، ولى بهصـورت اجـمـالى و سـر بـسـتـه ، يـعـنـى هـر كـس ‍ مـوظـف بـوده مـقـدارى ازاموال خود را به نيازمندان بدهد.
ولى در مـديـنـه كـه حـكـومـت اسـلامى تشكيل شد زكات تحت برنامه دقيقى قرار گرفت وبـراى آن نصاب بندى شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماموران جمع زكات رابه هر سو فرستاد تا از مردم زكات بگيرند.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


قد اءفلح المؤ منون(1)
الذين هم فى صلاتهم خاشعون(2)
و الذين هم عن اللغو معرضون(3)
و الذين هم للزكوة فاعلون(4)
و الذين هم لفروجهم حافظون(5)
إ لا على اءزوجهم اءو ما ملكت اءيمانهم فإ نهم غير ملومين(6)
فمن ابتغى وراء ذلك فأ ولئك هم العادون(7)
و الذين هم لا ماناتهم و عهدهم راعون(8)
و الذين هم على صلواتهم يحافظون(9)
اءولئك هم الوارثون(10)
الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون(11)


ترجمه :

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - مؤ منان رستگار شدند.
2 - آنها كه در نمازشان خشوع دارند.
3 - و آنها كه از لغو و بيهودگى رويگردانند.
4 - و آنها كه زكات را انجام مى دهند.
5 - و آنها كه دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مى كنند.
6 - تـنـها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از آنها ملامت نمىشوند.
7 - و هر كس غير اين طريق را طلب كند تجاوزگر است .
8 - و آنها كه امانتها و عهد خود را مراعات مى كنند.
9 - و آنها كه از نمازها مواظبت مى نمايند.
10 - (آرى ) آنها وارثانند.
11 - كه بهشت برين را ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.
تفسير:
صفات برجسته مؤ منان
هـمـانـگـونـه كـه قـبلا گفتيم انتخاب نام مؤ منون براى اين سوره به خاطر آيات آغاز اينسـوره اسـت كـه ويـژگـيـهاى مؤ منان را در عباراتى كوتاه ، زنده و پر محتوا تشريح مىكـنـد، و جـالب ايـنـكـه نـخـسـت به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤ منان پيش از بيانصـفـات آنـهـا اشاره مى نمايد تا شعله هاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اينافتخار بزرگ زنده كند.
مى فرمايد: (مؤ منان رستگار شدند)، و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسيدند (قدافلح المؤ منون ).
(افلح ) از ماده (فلح و فلاح ) در اصل به معنى شكافتن و بريدن است ، سپس بههر نوع پيروزى و رسيدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است .
در حقيقت افراد پيروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر مى دارند
و راه خود را به سوى مقصد مى شكافند و پيش مى روند.
البـتـه فـلاح و رسـتـگـارى مـعـنـى وسـيـعـى دارد كـه هـم پـيـروزيـهـاى مـادى راشامل مى شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤ منان هر دو بعد منظور است .
پـيـروزى و رسـتـگـارى دنـيـوى در آن اسـت كـه انـسـان آزاد و سربلند، عزيز و بى نياززنـدگـى كـند، و اين امور جز در سايه ايمان امكان پذير نيست ، و رستگارى آخرت در ايناسـت كـه در جـوار رحمت پروردگار، در ميان نعمتهاى جاويدان ، در كنار دوستان شايسته وپاك ، و در كمال عزت و سربلندى به سر برد.
(راغب ) در (مفردات ) ضمن تشريح اين معنى مى گويد: (فلاح دنيوى در سه چيزخـلاصـه مى شود: بقاء و غنا و عزت ، و فلاح اخروى در چهار چيز: بقاء بلا فناء، و غنىبلا فقر، و عز بلا ذل ، و علم بلا جهل : (بقاى بدون فنا، بى نيازى بدون فقر، عزتبدون ذلت ، و علم خالى از جهل ).
سـپـس بـه بـيـان ايـن صـفـات پـرداخـته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز مى گذارد و مىگويد: (آنها كسانى هستند كه در نمازشان خاشعند) (الذينهم فى صلاتهم خاشعون ).
(خـاشـعون ) از ماده (خشوع ) به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كهدر برابر شخص بزرگ يا حقيقت مهمى در انسان پيدا مى شود، و آثارش در بدن ظاهر مىگردد.
در اينجا قرآن (اقامه صلوة ) (خواندن نماز) را نشانه مؤ منان نمى شمارد بلكه خشوعدر نماز را از ويژگيهاى آنان مى شمرد، اشاره به اينكه نماز آنها الفاظ و حركاتى بىروح و فاقد معنى نيست ، بلكه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنهاپـيـدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند، چنان غرق حالت تفكر وحضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه
بـر تـمـام ذرات وجـودشان اثر مى گذارد، خود را ذره اى مى بينند در برابر وجودى بىپايان ، و قطره اى در برابر اقيانوسى بيكران .
لحـظـات ايـن نماز هر كدام براى او درسى است از خودسازى و تربيت انسانى و وسيله اىاست براى تهذيب روح و جان .
در حـديـثـى مـى خـوانـيـم كـه پـيـامـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مردى را ديد كه درحـال نـمـاز بـا ريـش خـود بـازى مـى كـنـد فرمود: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه !:(اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد).
اشاره به اينكه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد.
پيشوايان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند كه به كلى از ما سوى اللهبيگانه مى شدند، تا آنجا كه در حديثى مى خوانيم : پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آلهو سـلّم ) گـاه بـه هـنـگـام نـمـاز بـه آسـمـان نـظـر مـى كـرد امـا هـنـگـامـى كـه آيـه فـوقنازل شد ديگر سر برنمى داشت و دائما به زمين نگاه مى كرد).
دومـيـن صـفتى را كه بعد از صفت خشوع براى مؤ منان بيان مى كند اين است كه : (آنها ازهر گونه لغو و بيهودگى رويگردانند) (و الذينهم عن اللغو معرضون ).
در واقـع تـمـام حـركـات و خـطـوط زنـدگـى آنـان هـدفـى رادنـبال مى كند، هدفى مفيد و سازنده چرا كه لغو به معنى كارهاى بى هدف و بدون نتيجهمفيد است .
در حـقـيقت لغو همانگونه كه بعضى از مفسران بزرگ گفته اند هر گفتار و عملى است كهفـايـده قـابـل مـلاحـظـه اى نـداشـتـه باشد، و اگر مى بينيم بعضى از مفسران آن را بهباطل تفسير كرده اند.
و بعضى به معنى همه معاصى .
و بعضى به معنى دروغ .
و بعضى به معنى دشنام يا مقابله دشنام به دشنام .
و بعضى به معنى غنا و لهو و لعب .
و بـالاخـره بـعـضى به معنى شرك ، تفسير كرده اند همه اينها مصداقهاى آن مفهوم جامع وكلى است .
البـته لغو تنها شامل سخنان و افعال بيهوده نمى شود بلكه افكار بيهوده و بى پايهاى كـه انـسـان را از يـاد خـدا غـافـل و از تـفـكـر در آنـچـه مـفـيـد و سـازنـده اسـت بـه خـودمشغول مى دارد همه در مفهوم لغو جمع است .
در واقـع مـؤ مـنـان آنـچـنـان سـاخـتـه شـده انـد كـه نـه تـنـهـا بـه انـديـشـه هـاىبـاطـل و سـخنان بى اساس و كارهاى بيهوده دست نمى زنند، بلكه به تعبير قرآن از آن(معرض ) و رويگردانند.
در آيـه بـعـد بـه سـومين صفت مؤ منان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده مىگويد: (آنها كسانى هستند كه زكات را انجام مى دهند) (و الذين هم للزكوة فاعلون ).
و از آنـجـا كـه ايـن سـوره هـمانگونه كه قبلا نيز گفتيم از سوره هايى است كه در مكهنـازل شـده و در آن هنگام حكم زكات معمولى نازل نگرديده بود، مفسران در تفسير اين آيهگفتگوهاى مختلفى دارند.
آنـچـه صـحـيحتر به نظر مى رسد اين است كه زكات منحصرا به معنى زكات واجب نيست ،بـلكـه زكـاتـهـاى مـسـتـحـب در شـرع اسـلام فـراوان اسـت ، آنـچـه در مـديـنـهنازل شد زكات واجب بود ولى زكات مستحب قبلا نيز بوده است .
بـعـضـى از مـفـسـران نـيـز اين احتمال را داده اند كه زكات به صورت يك حكم وجوبى امابـدون حـد و حـدود در مـكـه بـوده اسـت ، يـعـنـى مـسـلمـانـان مـوظـف بـودنـد مـقـدارى ازامـوال خـود را بـه نـيـازمـنـدان بـپـردازنـد، ولى بـعـد ازتـشـكـيـل حـكـومت اسلامى و تاءسيس بيت المال زكات تحت برنامه مشخصى قرار گرفت ونـصـابـها و مقدارهاى معينى براى آن قرار داده شد و ماءمور اين جمع زكات از طرف پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هر سو اعزام شدند.
امـا ايـنـكـه بعضى از مفسران مانند فخر رازى و آلوسى در روح المعانى و راغب در مفرداتنـقـل كـرده كه زكات در اينجا به معنى هر گونه كار نيك و يا تزكيه و پاكسازى روح وجان است بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا در قرآن مجيد هر جا نماز و زكات همراه با همذكـر مـى شود زكات به همان معنى انفاق مالى است ، و استفاده معنى ديگر نياز به قرينهروشنى دارد كه در اينجا نيست .
چـهـارمـيـن ويـژگـى مـؤ مـنـان را مـسـاءله پـاكـدامـنـى و عـفـت بـه طـوركـامـل ، و پـرهـيـز از هـر گونه آلودگى جنسى قرار داده ، چنين مى گويد: (آنها كسانىهستند كه فروج خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند) (و الذينهم لفروجهم حافظون ).
(مـگر نسبت به همسران و كنيزانشان كه در بهره گيرى از آنها هيچگونه ملامت و سرزنشندارند) (الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين ).
از آنـجـا كه غريزه جنسى سركشترين غرائز انسان است و خويشتن دارى در برابر آن نيازبـه تـقـوى و پـرهـيـزگارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد، در آيه بعد بار ديگرروى هـمـيـن مـساءله تاءكيد كرده و مى گويد: (هر كس غير اين طريق را (جهت بهره گيرىجنسى ) طلب كند تجاوزگر است ) (فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون ).
تـعبير به محافظت (فروج ) گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر و پيگيردر اين زمينه نباشد، بيم آلودگى فراوان است .
و تـعـبـيـر بـه (هـمـسـران ) شامل همسران دائم و موقت هر دو مى شود، هر چند بعضى ازمفسران اهل سنت در اينجا گرفتار اشتباهى شده اند كه در نكات به آن اشاره خواهد شد.
تـعـبـيـر بـه (غـير ملومين ) (آنها مورد ملامت قرار نمى گيرند) ممكن است اشاره به طرزفكر غلطى باشد كه براى مسيحيت انحرافى پيدا شده كه آنها هر گونه آميزش جنسى راخـلاف شـان انـسـان مـى پـندارند و ترك مطلق آن را فضيلت مى دانند تا آنجا كه كشيشانكـاتـوليـك و هـمـچـنين زنان و مردان تارك دنيا، در تمام عمر، مجرد زندگى مى كنند، و هرگـونـه ازدواج را مخالف اين مقام روحانى تصور مى كنند! (هر چند اين مساءله بيشتر جنبهظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها طرقى براى اشباع غريزه جنسى خود انتخاب مى كنند وكتابهاى نويسندگان خودشان پر است از داستانهائى كه در اين زمينه نوشته اند.
بـه هـر حـال امـكـان نـدارد خـداونـد غـريـزه اى را بـه عنوان بخشى از نظام احسن در انسانبيافريند و بعد آن را به كلى تحريم يا مخالف مقام انسانى بداند.
اين نكته چندان نياز به ياد آورى ندارد كه حلال بودن همسران مخالف با بعضى از موارداستثنائى نيست ، مانند حالت عادت ماهانه و امثال آن .
هـمـچـنين حلال بودن كنيزان (زنان برده ) مشروط بر شرائط متعددى است كه در كتب فقهىآمده و چنان نيست كه هر كنيزى به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسيارى از جهات وشرائط، همان شرائط همسران را دارد.
در هـشـتـمـيـن آيـه مـورد بـحـث بـه پـنجمين و ششمين صفت برجسته مؤ منان اشاره كرده ، مىگـويـد: (آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه امـانتها و عهد خود را مراعات مى كنند) (و الذين هملاماناتهم و عهدهم راعون ).
حفظ و اداى امانت به معنى وسيع كلمه و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابرخالق و خلق از صفات بارز مؤ منان است .
در مـفـهـوم وسـيـع امـانـت ، امـانـتـهـاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است ،نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آئين حق ، كتب آسمانى ، دستورالعملهاىپيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اويند كه مؤ مناندر حـفـظ و اداى حـق آنها مى كوشند تا در حياتند از آن پاسدارى مى كنند و به هنگام تركدنـيـا آنها را به نسلهاى برومند آينده خود مى سپارند، و چنين نسلى را براى پاسدارى آنتربيت مى كنند.
دليـل بـر عـموميت مفهوم امانت در اينجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روايات متعددىاست كه در تفسير امانت وارد شده ، گاهى امانت به معنى امامت (امامان معصوم ) كه هر امامآن را به امام بعد از خود مى سپارد تفسير شده و گاه به مطلق ولايت و حكومت .
جـالب ايـنكه (زراره ) كه از شاگردان بزرگ امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق(عليه السلام ) است چنين مى گويد: (منظور از جمله ان تؤ دوا الامانات الى اهلها (آيه 58سوره نساء) اين است كه ولايت و حكومت را به اهلش واگذاريد)!.
و ايـن نـشـان مـى دهـد كـه حـكـومـت از مهمترين وديعه هاى الهى است كه بايد آن را به اهلشسپرد.
هـمـچـنـيـن دليل عموميت عهد و پيمان ، تعبيراتى است كه در ساير آيات قرآن آمده از جمله واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم : (به عهد خداوند وفا كنيد هنگامى كه عهد و پيمان بستيد)(نحل - 91).
قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن تعبير به (اداى امانت ) و يا(عدم خيانت درامـانـت ) شـده ، در حـالى كـه در آيـه مـورد بـحث تعبير به (رعايت امانت ) شده كه همشامل ادا مى شود هم محافظت و مراقبت كامل از آن .
بـنـابراين اگر كوتاهى در اصلاح چيزى كه مورد امانت است باعث ضرر يا خطرى بشودشخص امين موظف است كه در اصلاح آن نيز بكوشد (و به اين ترتيب سه كار لازم است اداءو حفظ و اصلاح ).
بـه هـر حـال مسلم است كه پايبند بودن به تعهدات و حفظ و اداى امانات از مهمترين پايههـاى نـظـام اجـتماعى بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهدآمـد، بـه همين دليل حتى افراد و ملتهائى كه اعتقاد الهى و مذهبى نيز ندارند براى مصونمـاندن از اين هرج و مرج اجتماعى ناشى از خيانت در عهد و امانت ، خود را موظف به انجام ايندو برنامه لااقل در مسائل كلى اجتماعى مى دانند.
در زمـيـنـه اهـمـيـت امـانـت در جـلد سـوم تـفـسـيـر نـمـونـه صـفـحـه 432 بـه بـعـد(ذيـل آيـه 58 سـوره نـسـاء) و در جـلد هـفـتـم تـفـسـيـر نـمـونـه صـفـحـه 136(ذيـل آيـه 27 سـوره انـفـال ) و در زمـيـنـه وفـاء بـه عـهـد جـلد چـهـارم صـفـحـه 242(ذيـل آيـه يـك سـوره مـائده ) و جـلد 11 صـفـحـه 382(ذيل آيه 91 سوره نحل ) مشروحا بحث كرده ايم .
بالاخره در نهمين آيه آخرين ويژگى مؤ منان را كه محافظت بر نمازها است
بـيـان كـرده مـى گـويـد: (آنـها كسانى هستند كه در حفظ نمازهاى خويش مى كوشند) (والذين هم على صلواتهم يحافظون ).
جـالب ايـنكه : نخستين ويژگى مؤ منان را خشوع در نماز و آخرين صفت آنها را محافظت برنـمـاز شمرده است ، از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گردد چرا كه نماز مهمترينرابطه خلق و خالق است .
نماز برترين مكتب عالى تربيت است .
نماز وسيله بيدارى روح و جان و بيمه كننده انسان در برابر گناهان است .
خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها خواهدبود.
يـادآورى ايـن نـكـتـه نـيز لازم است كه آيه نخست و آيه اخير اشاره به دو مطلب متفاوت مىكـنـد، و بـه هـمـيـن دليـل در آيـه نـخـسـت ، صـلاة به صورت (مفرد) و در آيه اخير بهصورت (جمع ) است ، اولى به مساءله خشوع و توجه خاص درونى كه روح نماز استو اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى كند، و دومى به مساءله آداب و شرائط نماز ازنظر وقت و زمان و مكان و همچنين از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤ منان راستينتوصيه مى كند در همه نمازها مراقب همه اين آداب و شرائط باشند.
در مورد اهميت نماز در مجلدات مختلف اين تفسير مشروحا بحث كرده ايم :
به جلد نهم صفحه 267 (ذيل آيه 114 سوره هود).
و جلد چهارم صفحه 104 (ذيل آيه 103 سوره نساء).
و جلد سيزدهم (ذيل آيه 14 سوره طه ) مراجعه فرمائيد.
بـعـد از ذكـر ايـن صـفـات ممتاز، نتيجه نهائى آن را به اين صورت بيان مى كند: (آنهاوارثانند) (اولئك هم الوارثون ).
همان وارثانى كه فردوس و بهشت برين را به ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند(الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون ).
(فـردوس ) در اصـل بـه گـفـته بعضى - يك لغت رومى است و بعضى آن را عربى وبـعـضـى اصل آن را فارسى مى دانند و به معنى (باغ ) است ، يا باغ مخصوصى كهتمام نعمتها و مواهب الهى در آن جمع است و لذا مى توان آن را به عنوان (بهشت برين )(بهترين و برترين باغهاى بهشت ) ناميد.
تـعـبـير به (ارث بردن ) ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤ منان بدون زحمت به آنمـى رسـنـد هـمـانـنـد ارث كـه انـسـان زحـمـتـى بـراى آن نـكـشـيـده اسـت ، درسـت اسـت كـهنـائل شـدن به مقامات عالى بهشت ، بسيار تلاش و كوشش و پاكى و خودسازى مى خواهدولى آن پاداش عظيم در مقابل اين اعمال ناچيز بقدرى زياد است كه گوئى انسان بى زحمتبه آن رسيده است .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليهو آله و سـلّم ) چـنـيـن نـقـل شـده : مـا مـنـكـم مـن احـد الا و له مـنـزلان :مـنـزل فـى الجـنـة ، و مـنـزل فـى النـار، فـان مـات ودخـل النـار ورث اهـل الجـنـة مـنـزله : (هـر يـك از شـمـا بـدون اسـتـثـنـا داراى دومـنـزل اسـت : مـنـزلى در بـهـشـت ، و مـنزلى در دوزخ ، اگر دوزخى شود و وارد جهنم گردداهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند).
تعبير به (ارث ) در آيه مورد بحث ممكن است اشاره به اين نكته نيز باشد.
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران دور ندانسته اند كه تعبير به ارث در اينجا اشاره بهسرانجام كار مؤ منان است ، همچون ميراث كه در پايان كار به وارث مى رسد.
و بـه هر حال اين مرحله عالى بهشت طبق ظاهر آيات فوق مخصوص مؤ منانى است كه داراىصـفـات بـالا هـسـتـنـد، بـه ايـن تـرتـيـب ديـگـر بـهـشـتـيـان درمراحل پائينتر قرار دارند.
نكته ها:
انتخاب فعل ماضى (افلح ) در مورد رستگارى مؤ منان براى تاءكيد هر چه بيشتر است، يـعنى رستگارى آنها آنقدر مسلم است كه گوئى قبلا تحقق يافته ، و ذكر كلمه (قد)قبل از آن نيز تاءكيد ديگرى براى موضوع است .
تـعـبـيراتى همچون (خاشعون ) (معرضون ) (راعون ) و (يحافظون )... (بهصـورت اسـم فـاعل يا فعل مضارع ) همه دليل بر آن است كه برنامه هاى مؤ منان راستيندر اين اوصاف برجسته موقتى و محدود نيست بلكه مستمر و دائمى است .
2 - همسر دائم و موقت
از آيـات فـوق ، اسـتـفـاده مـى شـود كـه تـنـهـا دو گـروه از زنـان بـر مـردانحلال هستند: نخست همسران و ديگر كنيزان (با شرائط مخصوص ) و به همين جهت اين آيه دركتب فقهيه در بحثهاى نكاح در موارد بسيارى مورد استناد قرار گرفته است .
جـمـعـى از مـفـسـران و فقهاى اهل سنت خواسته اند از اين آيه شاهدى براى نفى ازدواج موقتبياورند، و بگويند آن هم در حكم زنا است !.
امـا بـا تـوجـه بـه ايـن حـقـيـقت كه (ازدواج موقت ) (متعه ) به طور مسلم در زمان پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) حلال بوده است و احدى از مسلمانان آن را انكار نمى كنند،مـنـتـهـا بـعـضـى مـى گـويـنـد در آغـاز اسـلام بـوده و بـسـيـارى از صـحـابـه نيز به آنعـمـل كـرده انـد سـپـس ‍ نسخ شده و بعضى مى گويند: عمر بن خطاب از آن جلوگيرى بهعمل آورد.
بـا تـوجـه بـه ايـن واقـعـيـتـهـا مـفـهـوم سـخـن ايـن دسـتـه از دانـشـمـنـداناهـل تـسـنـن اين خواهد بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) العياذ بالله زنا را ـحداقل براى مدتى مجاز شمرده است ، و اين غير ممكن است .
از ايـن گذشته (دقت كنيد) متعه بر خلاف پندار اين گروه يكنوع ازدواج است ازدواجى استمـوقـت و داراى اكـثـر شـرائط ازدواج دائم ، بـنـابراين قطعا در جمله (الا على ازواجهم )داخـل اسـت ، و به همين دليل به هنگام خواندن صيغه ازدواج موقت از همان صيغه هاى ازدواجدائم (انـكـحـت و زوجـت ) بـا قـيـد مـدت اسـتـفـاده مـى شـود، و ايـن بـهـتـريـندليل بر ازدواج بودن آن است .
دربـاره ازدواج مـوقـت و دلائل مـشـروعـيـت آن در اسـلام و عـدم نـسـخ اين حكم و همچنين فلسفهاجـتـمـاعـى آن و پـاسـخ بـه ايـرادات مـخـتـلف در جـلد سـوم صـفـحـه 335 بـه بـعـد(ذيل آيه 24 سوره نساء) مشروحا بحث كرده ايم .
3 - خـشـوع ، روح نـماز است اگر ركوع و سجود و قرائت و تسبيح را جسم نماز بدانيم ،حضور قلب و توجه درونى به حقيقت نماز و كسى كه با او راز و نياز مى كنيم روح نمازاست .
خشوع نيز در واقع چيزى جز حضور قلب تواءم با تواضع و ادب و احترام نيست و به اينتـرتـيـب روشـن مـى شـود كـه مـؤ مـنـان تنها به نماز به عنوان يك كالبد بى روح نمىنگرند بلكه تمامى توجه آنها به باطن و حقيقت نماز است .
بـسيارند كسانى كه اشتياق فراوان به حضور قلب و خشوع و خضوع در نمازها دارند اماهر چه مى كوشند توفيق آن را نمى يابند.
بـراى تـحـصـيـل خـشـوع و حـضـور قـلب در نـمـاز و سـايـر عـبـادات ، امـورذيل را دقيقا توصيه مى كنيم :
1 - بـدسـت آوردن آنـچـنان معرفتى كه دنيا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسانبـزرگ كـنـد، تـا هـيچ كار دنيوى نتواند به هنگام راز و نياز با معبود نظر او را به خودجلب و از خدا منصرف سازد.
2 - توجه به كارهاى پراكنده و مختلف ، معمولا مانع تمركز حواس است
و هـر قـدر انـسـان ، توفيق پيدا كند كه مشغله هاى مشوش و پراكنده را كم كند به حضورقلب در عبادات خود كمك كرده است .
3 - انـتـخـاب مـحـل و مـكـان نـمـاز و سـايـر عـبـادات نـيـز در ايـن امـر، اثـر دارد، بـه هـمـيـندليـل ، نـمـاز خـوانـدن در بـرابـر اشـيـاء و چـيـزهـائى كـه ذهـن انـسـان را بـه خـودمـشـغـول مـى دارد مـكـروه اسـت ، و هـمـچـنـيـن در بـرابـر درهـاى بـاز ومـحـل عـبـور و مـرور مـردم ، در مـقـابـل آئيـنـه و عـكـس و مـانـنـد ايـنـهـا، بـه هـمـيـندليـل مـعـابد مسلمين هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشريفات باشد بهتر استچرا كه به حضور قلب كمك مى كند.
4 - پـرهـيـز از گـنـاه نيز عامل مؤ ثرى است ، زيرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد، و ازحضور قلب مى كاهد.
5 - آشـنـائى بـه مـعـنـى نـمـاز و فـلسـفـه افـعـال و اذكـار آن ،عامل مؤ ثر ديگرى است .
6 - انـجـام مـسـتـحـبـات نـمـاز و آداب مـخـصـوص آن چـه در مـقـدمـات و چـه دراصل نماز نيز كمك مؤ ثرى به اين امر مى كند.
7 - از همه اينها گذشته اين كار، مانند هر كار ديگر نياز به مراقبت و تمرين و استمرار وپـيـگـيـرى دارد، بـسـيـار مـى شود كه در آغاز انسان در تمام نماز يك لحظه كوتاه قدرتتـمـركز فكر پيدا مى كند، اما با ادامه اين كار و پيگيرى و تداوم آنچنان قدرت نفس پيدامـى كـنـد كـه مى تواند به هنگام نماز دريچه هاى فكر خود را بر غير معبود مطلقا ببندد!(دقت كنيد).
آيه و ترجمه


و لقد خلقنا الانسان من سللة من طين(12)
ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين(13)
ثـم خـلقـنـا النـطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظما فكسونا العظام لحماثم اءنشاءنه خلقا اءخر فتبارك الله اءحسن الخالقين(14)
ثم إ نكم بعد ذلك لميتون(15)
ثم إ نكم يوم القيمة تبعثون(16)


ترجمه :

12 - ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم .
13 - سپس آن را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رحم ) قرار داديم .
14 - سـپـس نـطفه را به صورت علقه (خون بسته ) و علقه را به صورت مضغه (چيزىشـبـيـه گـوشت جويده ) و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم ، از آن پس آن راآفرينش تازه اى ايجاد كرديم ، بزرگ است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است !
15 - سپس شما بعد از آن مى ميريد.
16 - سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد.
تفسير:
مراحل تكامل جنين در رحم مادر
ذكـر اوصـاف مـؤ مـنـان راسـتـين و همچنين پاداش بى نظيرى كه خداوند به آنها مى دهد درآيات گذشته ، اين شوق را در دلها زنده مى كند كه بايد به صفوف آنها پيوست ، اما ازچه راهى ؟ و از كدام طريق ؟
آيـات مـورد بـحـث و قـسـمـتـى از آيـات آيـنـده ، طـرق اسـاسـىتـحـصـيـل ايـمـان و مـعـرفـت را نـشان مى دهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش دراسرار درون و
(سـيـر در عـالم انـفـس ) وا مـى دارد، و در آيـاتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهانبرون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى دهد و به (سير آفاقى ) مى پردازد.
نـخـسـت مـى گـويـد: (مـا انـسـان را از چـكـيـده و خـلاصـه اى ازگل آفريديم ) (و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ).
آرى ايـن گـام نـخـسـت اسـت كـه انـسـان بـا آن عـظمت ، با آنهمه استعداد و شايستگى ها اينافـضـل مـخلوقات و برترين موجودات جهان از خاكى بى ارزش است همان خاكى كه در كمارزش بـودن ضـرب المـثـل اسـت ، و ايـن نهايت قدرتنمائى او است كه از چنين مواد ساده اىچنان موجود بديعى آفريد.
در آيه بعد اضافه مى كند:
(سـپـس او را نطفه اى قرار داديم در قرارگاه امن و امانى ) (ثم جعلناه نطفة فى قرارمكين ).
در حـقـيـقت نخستين آيه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى كند كههـمـه بـه خـاك بـاز مـى گـردنـد و از گـل بـرخـاسـتـه انـد، امـا در دومـيـن آيـه به تداومنسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد.
در حـقـيقت اين بحث شبيه تعبيرى است كه در آيات 7 و 8 سوره سجده آمده است : و بدء خلقالانـسـان مـن طـيـن ثـم جـعـل نـسـله مـن سـلالة مـن مـاء مـهـيـن (آغـاز آفـريـنـش انـسـان را ازگل قرار داد و نسل او را از چكيده اى از آب بى ارزش ).
تـعـبـيـر از رحـم به (قرار مكين ) (قرارگاه امن و امان ) اشاره به موقعيت خاص رحم دربدن انسان است ، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف
كـاملا تحت حفاظت است قرار گرفته ، ستون فقرات و دنده ها از يك سو، استخوان نيرومندلگـن خـاصـره از سـوى ديـگـر، پـوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيهدستها به عمل مى آيد از سوى چهارم ، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است .
بـعـد بـه مـراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهره هاى گوناگون خلقتكـه يـكـى بـعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى شود اشاره كردهمى فرمايد: (سپس ما نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم و بعد اين خون بستهرا بـه (مـضـغـه ) كـه شـبـيـه گـوشـت جـويـده اسـتتـبـديـل كـرديم و بعدا آن را به صورت استخوان در آورديم ، و از آن پس بر استخوانهاگوشت پوشانديم ) (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظامافكسونا العظام لحما).
ايـن چـهـار مـرحـله مـتـفـاوت كـه بـه اضـافـه مـرحـله نـطـفـه بـودن ،مراحل پنجگانه اى را تشكيل مى دهد هر كدام براى خود عالم عجيبى دارد مملو از شگفتيها كهدر علم جنين شناسى امروز دقيقا مورد بررسى قرار گرفته و پيرامون آن كتابها نوشتهانـد، ولى روزى كـه قـرآن از ايـن مـراحـل مختلف خلقت جنينى انسان و شگفتيهاى آن سخن مىگفت ، اثرى از اين علم و دانش نبود.
و در پـايـان آيـه بـه آخـريـن مـرحـله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يكتـعـبـيـر سـر بـسته و پر معنى اشاره كرده مى فرمايد: (سپس ما او را آفرينش تازه اىبخشيديم ) (ثم انشاناه خلقا آخر).
(بـزرگ و پـر بـركت است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است ) (فتبارك الله احسنالخالقين ).
آفرين بر اين قدرتنمائى بى نظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير
بديعى با اينهمه عجائب و شگفتيها بر قطره آبى نقش مى زند.
آفـريـن بـر آن عـلم و حـكـمـتـى كـه ايـنـهمه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجودناچيزى ايجاد مى كند، آفرين بر او و بر خلقت بى نظيرش .
ضـمـنـا بـايـد تـوجـه داشـت كـه (خـالق ) از مـاده خـلق ، و خـلق دراصـل بـه مـعـنـى انـدازه گـيـرى است ، هنگامى كه يك قطعه چرم را براى بريدن ، اندازهگـيـرى مـى كـنـنـد، عـرب واژه (خـلق ) در بـاره آن بـه كـار مـى برد، و از آنجا كه درآفـريـنش مساءله اندازه گيرى بيش از همه چيز اهميت دارد اين كلمه خلق در باره آن به كاررفته است .
تـعـبـيـر بـه (احـسـن الخـالقـيـن ) (بـهـتـريـن آفـريـنـنـدگـان ) ايـن سـؤال را به وجود مى آورد كه مگر غير از خدا آفريدگار ديگرى وجود دارد؟!
بعضى از مفسران توجيهات گوناگونى براى آيه كرده اند، در حالى كه نيازى به اينتوجيهات نيست ، و كلمه خلق به معنى اندازه گيرى و صنعت درباره غير خداوند نيز صادقاست ، ولى البته خلق خدا با خلق غير او از جهات گوناگونى متفاوت است :
ـ خـداوند ماده و صورت اشياء را مى آفريند، در حالى كه اگر انسان بخواهد چيزى ايجادكـنـد تنها مى تواند با استفاده از مواد موجود اين جهان صورت تازه اى به آن ببخشد مثلااز مـصـالح سـاخـتـمـانـى خـانـه اى بـسـازد، يـا از آهـن و فـولاد،اتومبيل يا كارخانه اى اختراع كند.

next page

fehrest page

back page