|
|
|
|
|
|
مقدمه ايـن سـوره در مـديـنـه نـازلشده و 78 آيه است محتواى سوره حج اين سوره كه به خاطر بخشى از آياتش كه پيرامون حج سخن مى گويد به نام (سورهحـج ) نـاميده شده است از سوره هائى است كه در ميان مفسران و نويسندگان تاريخ قرآندر (مكى ) يا (مدنى ) بودنش گفتگو است ، جمعى آن را جز چند آيه (مكى ) مىدانـنـد، در حـالى كـه جـمـع ديـگـرى مـعـتـقـدنـد هـمـه آن جـز چـنـد آيـه در مـديـنـهنازل شده است ، بعضى نيز آن را تركيبى از آيات (مكى ) و (مدنى ) مى دانند. مـا بـا تـوجـه بـه برداشتى كه از سوره هاى مكى و مدنى و به تعبير ديگر جو مدينه ومـكـه و نـيازمنديهاى مسلمانان و چگونگى تعليمات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نسبت به آنها در اين دو منطقه داريم آيات اين سوره از جهاتى شبيه سوره هاى مدنى است ،چـرا كـه دسـتـور حج آنهم با ذكر قسمتى از جزئيات آن ، و همچنين دستور جهاد، تناسب باوضـع مـسـلمانان در مدينه دارد، هر چند تاءكيد آيات اين سوره روى مساءله مبدء و معاد بىتناسب به سوره هاى مكى نيست . نويسنده تاريخ القرآن بر اساس تاريخ (فهرست ابن نديم ) و (نظم الدرر) مىگـويـد: سـوره حـج مـگر چند آيه در مدينه نازل شده ، آن چند آيه نيز در ميان مكه و مدينهنـازل گـرديـده اسـت ، وى اضـافـه مى كند اين سوره صد و ششمين سوره اى است كه برپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده و بر حسب ترتيب ، بعد از سوره نور وقبل از سوره (منافقين ) است . به هر حال در مجموع ، (مدنى ) بودن سوره قويتر به نظر مى رسد. از نظر محتوا مطالب اين سوره را به چند بخش مى توان تقسيم كرد: 1 - آيـات فـراوانـى كـه در زمـيـنـه (مـعـاد) و دلائل مـنـطـقـى آن ، و انـذار مـردمغـافـل از صـحـنـه هـاى قيامت ، و مانند آن است كه از آغاز اين سوره شروع مى شود و بخشمهمى از آن را در بر مى گيرد. 2 - بـخـش قابل ملاحظه اى نيز از مبارزه با شرك و مشركان ، سخن مى گويد و با توجهدادن به آيات پروردگار در عالم هستى انسانها را متوجه عظمت آفريدگار مى سازد. 3 - بـخـشـى از ايـن سـوره نـيـز مردم را به بررسى سرنوشت عبرت انگيز گذشتگان وعذابهاى دردناك الهى كه بر آنها نازل شد دعوت كرده ، از جمله سرنوشت قوم نوح و عادو ثمود، و قوم ابراهيم و لوط، و قوم شعيب و موسى را يادآور مى شود. 4 - بـخـش ديـگرى از آن پيرامون مساءله حج و سابقه تاريخى آن از زمان ابراهيم (عليهالسلام ) و سپس مساءله قربانى و طواف و مانند آن است . 5 - بخشى از آن هم پيرامون مبارزه در برابر ظالمان و پيكار با دشمنان مهاجم ، است . 6 - و سـرانـجام قسمتى از آن پند و اندرزهائى است در زمينه هاى مختلف زندگى و تشويقبـه نـمـاز و زكـات و امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر وتوكل و توجه به خداوند. فضيلت تلاوت سوره حج در حـديـثـى از پـيـامـبـر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قرءسـورة الحـج اعـطـى مـن الاجر كحجة حجها، و عمرة اعتمرها، بعدد من حج و اعتمر فيما مضى وفيما بقى !: (هر كس سوره حج را بخواند پاداش حج و عمره را خدا به او مـى دهـد بـه تـعـداد تـمـام كـسـانـى كـه در گـذشـته و آينده حج عمره بجا آورده يا خواهندآورد)!. بـدون شـك ايـن ثـواب و فـضـيـلت عظيم تنها براى تلاوت لفظى نيست ، تلاوتى استانديشه ساز، و انديشه اى است عمل پرور. در حـقـيـقت كسى كه اين سوره و محتواى آن را از مبدء و معاد گرفته ، تا دستورات عبادى واخـلاقـى ، و مـسـائل مـربـوط به جهاد و مبارزه با ستمگران ، در اعماق جان خود قرار دهد وبـرنـامـه عـمـلى خـود سـازد، پـيـونـدى بـا تـمام مؤ منان گذشته و آينده از نظر معنوى وروحـانـى پـيـدا مـى كـنـد، پـيـونـدى كـه او را در اعـمـال آنـهـا شـريـك ، و آنـهـا را نيز دراعـمـال او شـريـك و سـهـيـم مـى سازد، بى آنكه از پاداش آنان چيزى كاسته شود و حلقهاتصالى خواهد بود بين همه افراد با ايمان در تمام قرون و اعصار. و بـا ايـن اوصـاف و شـرايـط ثواب و پاداشى كه در حديث فوق آمده عجيب به نظر نمىرسد. آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم يا اءيها الناس اتقوا ربكم إ ن زلزلة الساعة شى ء عظيم(1) يوم ترونها تذهلكـل مرضعة عما اءرضعت و تضع كل ذات حمل حملها و ترى الناس سكرى و ما هم بسكرى ولكن عذاب الله شديد(2)
|
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر 1 - اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز امر عظيمى است . 2 - روزى كـه آن را مى بينيد (آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مى گيرد كه ) مادرانشـيـرده ، كـودكـان شيرخوارشان را فراموش مى كنند، و هر باردارى جنين خود را بر زمينمى نهد و مردم را مست مى بينى ، در حالى كه مست نيستند، ولى عذاب خدا شديد است ! تفسير : زلزله عظيم رستاخيز ايـن سـوره بـا دو آيـه تـكان دهنده و هيجان انگيز پيرامون رستاخيز و مقدمات آن شروع مىشـود، آيـاتى كه بى اختيار انسان را از اين زندگى گذراى مادى بيرون مى برد، و بهآينده هول انگيزى كه در انتظار او است متوجه مى سازد آيـنده اى كه اگر امروز به فكر آن ، و آمادگى بر آن نباشد، به راستى وحشتناك است واگر باشد دل انگيز و روح افزا است . نـخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته و مى گويد: (اى مردم از پروردگارتانبترسيد، و پرهيز كارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز، جريان مهم و عظيمى است (يا ايهاالناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة شى ء عظيم ). خـطـاب (يـا ايها الناس )، دليل روشنى است بر اينكه هيچگونه تفاوت و تبعيضى ازنـظـر نـژاد و زبـان و اعـصـار و قـرون و مـكـانـهـا و مـنـاطـق جـغـرافـيـائى و طـوائف وقبائل در آن نيست ، و مؤ من و كافر، كوچك و بزرگ ، پير و جوان ، مرد و زن امروز و آيندههمه در آن شريكند. جـمـله (اتـقـوا ربـكـم ) عـصـاره تـمـام بـرنـامـه هاى سعادتبخش است ، چرا كه از يكسو(تـوحـيـد) را بيان مى كند (ربكم ) و از سوى ديگر تقوا را و به اين ترتيب برنامههاى عقيدتى و عملى در آن جمع است . و با ذكر جمله (ان زلزلة الساعة شى ء عظيم ) حقيقتى را كه در بسيارى از آيات قرآنآمـده اسـت بـه طـور سـربـسـتـه بـازگـو مـى كـنـد، و آن ايـنـكه رستاخيز با يك انقلاب وتـحـول شـديد در سازمان عالم هستى بر پا مى گردد: كوهها از جا كنده مى شوند، درياهابـه هـم مـى ريـزند، زمين و آسمان در هم كوبيده مى شوند، و جهانى نو با زندگانى نوآغـاز مـى گـردد، مـردم در آسـتـانـه قيامت در وحشت عظيمى فرو مى روند، و سر از پا نمىشناسند. آيـه بـعـد نـمـونـه هـائى از بازتاب اين وحشت عظيم را در چند جمله بيان كرده مى گويد:روزى كـه زلزله رسـتـاخيز را مشاهده كنيد آنچنان وحشت سر تا پاى همه را فرا مى گيردكـه مـادران شـيـرده از كـودك شـيـرخـوارشـان غـافـل مـى شـونـد (يـوم تـرونـهـاتذهل كل مرضعة عما ارضعت ). (و هـر بـاردارى (در آن صـحـنـه بـاشـد) چـنـيـن خـود را سـقـط مـى كـنـد) (و تـضـعكل ذات حمل حملها). سـومين بازتاب اينكه (مردم را به صورت مستان مى بينى ، در حالى كه مست نيستند!)(و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى ). (ولى عـذاب خـدا شـديـد اسـت ) كه اين چنين هول و وحشت به دلها افكنده و انسانها را ازخود بى خود ساخته است (و لكن عذاب الله شديد). نكته ها : 1 - در زلزله هاى دنيا، و حوادث وحشتناك نيز گاهى اين پديده ها به صورت جزئى پيدامـى شـود، يـعنى مادران كودكان خود را فراموش كرده ، و بارداران جنين خود را ساقط مىكـنـنـد، و بـعـضـى همچون افراد مست از خود بى خود مى شوند ولى جنبه عمومى و همگانىنـدارد امـا زلزله رسـتـاخـيـز چـنـانـست كه از مشاهده آن همه مردم به اين حالات گرفتار مىشوند. 2 - اين آيات ممكن است اشاره به پايان جهان كه مقدمه رستاخيز است باشد در اين صورتزنـان بـاردار، يـا كـودكـان شـيـر خـوار مـفـهـوم اصـلى خـود را خـواهـد داشـت ، ولى ايـناحـتـمـال نـيـز وجـود دارد كه اشاره به زلزله روز قيامت باشد (به قرينه جمله لكن عذابالله شـديـد) در ايـن صـورت ذكـر جـمـله هـاى فـوق جـنـبـهمـثـال پـيـدا مى كند، يعنى آنقدر، صحنه وحشتناك است كه اگر زنان باردارى وجود داشتهبـاشند همگى سقط جنين مى كنند، و اگر كودكان شيرخوارى باشند مادرها آنها را به كلىفراموش خواهند كرد. 3 - مى دانيم معمولا در ادبيات عرب از زنى كه كودك خود را شير مى دهد تعبير به مرضعمـى كنند ولى همانگونه كه جمعى از مفسران و بعضى از ارباب لغت نوشته اند، گاه اينكلمه به صورت مؤ نث (مرضعه ) آورده مى شود تا اشاره اى باشد به همان لحظه شيردادن ، و به تعبير ديگر مرضع به زنى مى گويند كه مى تواند بچه خود را شير دهد،امـا مـرضـعـه مـخـصوص زنى است كه پستان خود را به دهان كودك شيرخوارش نهاده و درحال شير دادن است !. بـنـابـرايـن تـعـبـيـر فـوق در آيـه نكته خاصى دارد زيرا مى گويد: شدت وحشت زلزلهرسـتـاخـيـز آنـقـدر زيـاد اسـت كـه حـتى اگر مادر پستان در دهان كودك شير خوارش داشتهباشد، چنان متوحش مى گردد كه بى اختيار، پستان از دهانش بيرون كشيده ، فراموشش مىكند! 4 - جـمـله (تـرى الناس سكارى ) (مردم را به صورت مستان مى بينى ) اشاره به ايناسـت كـه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه مخاطب به اين جمله مى باشد (واحـتـمـالا مـؤ منان بسيار قوى الايمان كه قدم جاى قدمهاى او نهاده اند) از اين وحشت عظيم درامانند، زيرا مى گويد مردم را به اين حالت مى بينى ، يعنى خودت چنين نيستى . 5 - بسيارى از مفسران و روات حديث در ذيل آيات مورد بحث روايتى از پيامبر گرامى اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند كه ذكر آن در اينجا به مورد است و آن اينكه :دو آيـه آغـاز ايـن سـوره در يـكـى از شـبـهـاى (غـزوه بـنـى المـصـطـلق )نازل شد در حالى كه مردم در حال حركت به سوى ميدان جنگ بودند، پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) مردم را صدا زد، آنها توقف كردند و گرداگرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) حلقه زدند، حضرت اين آيات را بر آنها خواند صداى گريه از مردم بلند شد، ودر آن شـب مـسـلمانان بسيار گريستند، هنگام صبح به قدرى نسبت به دنيا و زندگى دنيابـى اعـتـنـا شـده بـودنـد كه حتى زين به روى مركبها ننهادند و خيمه اى بر پا نساختند،گروهى گريه مى كردند و گروهى نشسته در فكر فرو رفته بودند. رسـولخـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) فرمود: آيا مى دانيد اين چه روزى است عرضكـردنـد: خدا و پيامبرش آگاهتر است ، فرمود: روزى است كه از هر هزار نفر 999 نفر بهسـوى دوزخ روان مى شوند و تنها يك نفر به سوى بهشت ! اين امر بر مسلمانان سخت آمدو شـديـدا گـريـسـتـنـد؟ و عـرض كـردند پس چه كسى نجات خواهد يافت ؟ پيامبر فرمود:گـنـهـكـارانـى غـيـر از شـمـا هـسـتـنـد كـه اكـثـريـت را تـشـكـيـل مـى دهـنـد مـن امـيـدوارم شـمـاحـداقـل يـك چـهـارم اهـل بـهـشت باشيد (مسلمانان تكبير گفتند) بعد فرمود: اميدوارم يك سوماهـل بـهـشـت بـاشـيـد (بـاز هـم تـكـبـيـر گـفـتـنـد) بـعـد اضـافـه فـرمود: اميدوارم دو سوماهل بهشت از شما باشد، چرا كه اهل بهشت 120 صفند كه 80 صف آنها از امت من هستند...). آيه و ترجمه
و مـن النـاس مـن يـجـدل فـى الله بـغـيـر عـلم و يـتـبـعكل شيطن مريد(3) كتب عليه اءنه من تولاه فاءنه يضله و يهديه إ لى عذاب السعير(4)
|
ترجمه :
3 - گـروهـى از مـردم بـدون هـيچ علم و دانشى به مجادله درباره خدا برمى خيزند و از هرشيطان سر كشى پيروى مى كنند. 4 - بـر او نوشته شده كه هر كس ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى سازدو به آتش سوزان راهنمائيش مى كند. تفسير : پيروان شيطان ! از آنـجـا كـه در آيـات گذشته ترسيمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قيامتبود در آيات مورد بحث حال گروهى از بيخبران را منعكس مى كند كه چگونه از چنين حادثهعظيمى غافلند. مـى گويد: (گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى درباره خدا به مجادله برمى خيزند(و من الناس من يجادل فى الله بغير علم ). گـاه در اصـل تـوحـيـد و يـگـانـگـى حـق و نـفـى هـر گـونـه شـريـكجـدال مى كنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مساءله احياى مردگان و بعث و نشور، و در هرصورت هيچگونه دليلى بر گفته هاى خود ندارند. جـمـعـى از مـفـسـران گـفـتـه انـد ايـن آيـه در مـورد نـضـر بـن حـارثنـازل شـده كـه از مشركان متعصب و لجوج و پشت هم انداز بود، او اصرار داشت كه ملائكهدخـتـران خـدا هـسـتـند!، و قرآن مجموعهاى از افسانه هاى پيشينيان است كه به خدا نسبت دادهشده !، و زندگى بعد از مرگ را منكر بود. بـعـضـى ديـگـر آن را اشاره به همه مشركان دانسته اند كه در مساءله توحيد و قدرت خدابه مجادله برمى خاستند. ولى بـا تـوجـه به اينكه شاءن نزولها هرگز مفهوم آيه را محدود نمى كند نتيجه اين دوقـول يـكـى اسـت و همه كسانى را كه به نوعى ، از روى تقليد كوركورانه يا تعصب ياپـيـروى از خـرافـات و هـوا و هـوسـهـا، بـه جـدال در بـرابـر حـق بـرمـى خـيـزنـدشامل مى شود. سـپـس اضـافـه مـى كـنـد: ايـنـگونه افراد كه تابع هيچگونه منطق و دانشى نيستند از هرشـيـطـان سـر كـش و مـتـمـردى تـبـعـيـت مـى كـنـنـد (و يـتـبـعكل شيطان مريد). نه از يك شيطان كه از همه شيطانها! اعم از شياطين انس و جن كه هر يك از آنها براى خودنقشه و برنامه و حيله و دامى دارند. واژه (مـريـد) از مـاده (مـرد) (بـر وزن سـرد) دراصل به معنى سرزمين بلندى است كه خالى از هر گونه گياه باشد، و به درختى كه ازبـرگ خـالى شـود (امـرد) مـى گـويـنـد، و روى هـمـيـن جـهـت بـه نـوجوانانى كه مو درصورتشان نروئيده نيز امرد گفته مى شود. در اينجا منظور از مريد كسى است كه عارى از هر گونه خير و سعادت و نقطه قوت است ،و طبعا چنين كسى سركش و متمرد و ظالم و عصيانگر خواهد بود. روشـن اسـت كـه پيروى از (شيطان بى همه چيز) انسان را به چه سرنوشتى مبتلا مىسازد. لذا در آيه بعد مى گويد: بر او نوشته و مقرر شده است كه هر كس حلقه اطاعت و ولايتشرا بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى سازد و به آتش سوزان راهنمائيش مى كند (كتبعليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير). نكته ها : 1 - مـجـادله در بـرابـر حـق و باطل گرچه در واژه مجادله در عرف ، مفهوم جر و بحث بىاساس و غيرمنطقى افتاده است ولى در اصل لغت چنين نيست بلكه به معنى هر گونه بحث وگـفـتـگو است كه گاه به حق و گاه به ناحق است و لذا قرآن به پيامبر دستور مى دهد: وجـادلهـم بـالتـى هـى احـسـن : (بـا مـخالفان خود با روشى كه بهتر است مجادله كن )(نحل - 125). 2 - مـجـادله بـه بـاطـل راه شـيـطـان اسـت بـعـضـى از مـفـسـران بـزرگ مـعـتـقدند كه جملهيـجـادل فـى الله بغير علم اشاره به گفتگوهاى بى اساس مشركان است ، و جمله و يتبعكل شيطان مريد اشاره به برنامه هاى عملى نادرست آنها است . بعضى ديگر جمله اول را اشاره به اعتقادات فاسد و خرافى آنها دانسته و جمله دوم را بهبرنامه هاى عملى غلط و انحرافى آنان . ولى از آنـجـا كـه آيـات قـبـل و بـعـد از آن پـيـرامـون مـبـانـى اعـتـقـادى واصـول عـقـائد است بعيد نيست كه هر دو جمله اشاره به يك حقيقت باشد، و به تعبير ديگرطـرفـيـن نـفـى و اثـبـات يـك مـوضـوع اسـت . در جـمـلهاول مـى گويد: آنها بدون علم و دانش و صرفا از روى تقليد و تعصب و هوا پرستى بهمجادله درباره خدا و قدرت او برمى خيزند، و جمله دوم مى گويد: كسى كه دنبال علم و دانشى نيست طبيعى است كه از هرشيطان طغيانگرى پيروى مى كند. 3 - چـرا از هـر شـيـطان ؟ جالب اينكه نمى فرمايد: چنين كسى از شيطان پيروى مى كند،بلكه مى گويد از هر شيطان متمردى ، و اين اشاره به آن است كه شياطين همه يك خط واحدو برنامه مشترك ندارند، بلكه هر يك براى خود راهى و دامى انتخاب كرده اند، آنچنان ايندامـهـا مـتـنـوع اسـت كـه انـسان در تشخيص آنها گم مى شود مگر آنها كه به خاطر ايمان وتـوكـل بـر خـدا در سـايـه حـمـايـت او قـرار گـرفـتـه انـد ومشمول جمله الا عبادك منهم المخلصين هستند. ذكـر ايـن نـكـتـه نـيز لازم است كه تمرد و سركشى و خالى بودن از خير و بركت در مفهومكلمه شيطان افتاده است ولى در اينجا مخصوصا كلمه مريد (فاقد هر گونه خير و سعادتبـودن ) را بـه عـنـوان تـاءكـيـد پشت سر آن ذكر مى كند تا سرنوشت كسانى كه از چنينرهبرانى پيروى مى كنند كاملا روشن گردد. 4 - تفسير جمله كتب عليه مى دانيم اين تعبير به معنى مقرر و ملزم داشتن است خواه در عالمتكوين و آفرينش باشد و يا در عالم تشريع و احكام و قوانين . ولى به هر حال نبايد توهم كرد كه اين جمله بوى جبر مى دهد، و شياطين مجبورند پيروانخـود را گمراه سازند، و به دار البوار بفرستند، بلكه اين نتيجه حتمى برنامه اى استكه آنها با ميل خود انتخاب كرده اند، مثلا هنگامى كه ابليس رئيس و سر سلسله شياطين ، دربـرابـر فـرمـان خدا سرپيچى كرد و با ميل و اراده خود راه طغيان و حتى اعتراض به ذاتپاك خدا را پيش گرفت ، چنين كسى جز ايـنـكـه گـمراه و گمراه كننده باشد سرنوشتى نخواهد داشت و همچنين شيطانهاى ديگر ازانس و جن . ايـن درسـت بـه ايـن مـى مـاند كه بگوئيم هر كس معتاد به مواد مخدر شد، بدبختى و سيهروزى در پيشانيش نوشته مى شود، آيا اين دليل جبر است ؟ آيه و ترجمه
يـا ايـهـا الناس إ ن كنتم فى ريب من البعث فإ نا خلقنكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقةثـم مـن مـضـغـة مـخـلقـة و غـيـر مـخـلقـة لنـبـيـن لكـم و نـقـر فـى الا رحـام مـا نـشـاء إ لىاءجـل مـسـمـى ثـم نـخـرجـكم طفلا ثم لتبلغوا اءشدكم و منكم من يتوفى و منكم من يرد إ لىاءرذل العـمـر لكـيـلا يـعلم من بعد علم شيا و ترى الا رض هامدة فإ ذا اءنزلنا عليها الماءاهتزت و ربت و اءنبتت من كل زوج بهيج(5) ذلك بـاءن الله هـو الحـق و اءنـه يـحـى المـوتـى و اءنـه عـلىكل شى ء قدير(6) و اءن الساعة اءتية لا ريب فيها و اءن الله يبعث من فى القبور(7)
|
ترجمه :
5 - اى مـردم اگـر در رسـتـاخيز شك داريد (به اين نكته توجه كنيد كه ) ما شما را از خاكآفريديم ، سپس از نطفه ، و بعد از خون بسته شده ، سپس از مضغه (چيزى شبيه گوشتجـويـده ) كـه بـعـضـى داراى شـكـل و خـلقـت اسـت و بـعـضـى بـدونشكل ، هدف اين است كه ما براى شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم ) و جنينهائى راكه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران قرار مى دهيم (و آنچه را بخواهيم ساقط مى كنيم) بـعـد شما را به صورت طفل بيرون مى فرستيم ، سپس هدف اين است كه به حد رشد وبـلوغ برسيد، در اين ميان بعضى از شما مى ميرند و بعضى آن قدر عمر مى كنند كه بهبـدتـريـن مـرحـله زنـدگـى و پـيـرى مـى رسند آنچنان كه چيزى از علوم خود را به خاطرنـخـواهند داشت (از سوى ديگر) زمين را (در فصل زمستان ) خشك و مرده مى بينى ، اما هنگامىكه باران را بر آن فرو مى فرستيم به حركت در مى آيد و نمو مى كند، و انواع گياهانزيبا را مى روياند. 6 - ايـن بـه خـاطر آنست كه بدانيد خداوند حق است و مردگان را زنده مى كند و بر هر چيزتواناست . 7 - و اينكه رستاخيز شكى در آن نيست و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده اند زندهمى كند. تفسير : دلائل معاد در عالم جنين و گياهان از آنـجـا كه در آيات گذشته گفتگو از ترديد مخالفان در مبداء و معاد بود در آيات موردبـحـث بـه دو دليـل مـحـكـم و مـنـطـقـى بـراى اثـبـات مـعـاد جـسـمـانـىاسـتـدلال شـده اسـت ، يـكـى از طريق توجه به تحولات دوران جنينى ، و ديگرى از طريقتحولات زمين به هنگام نمو گياهان . در حـقـيـقت قرآن مى خواهد صحنه هاى معاد را كه مردم در همين زندگى دنيا با آن سر و كاردارند و پيوسته با چشم خود مى بينند و از آن غافلند براى آنها تـشـريـح كـنـد تا بدانند زندگى بعد از مرگ نه تنها امر غير ممكنى نيست ، بلكه دائماصحنه هاى مشابه آن را در زندگى روزمره با چشم خود مشاهده مى كنند. نـخست همه انسانها را مخاطب ساخته مى گويد: (اى مردم ! اگر در رستاخيز ترديد داريدبـه ايـن نـكـتـه توجه كنيد كه ما شما را از خاك آفريديم ، سپس از نطفه ، و بعد از خونبـسـتـه شـد، و پـس از آن از چـيـزى شـبـيـه بـه گـوشـت جـويـده كـه بـعـضـى داراىشـكـل و خـلقـت اسـت و بـعـضـى بدون شكل (يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فاناخلقناكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غير مخلقة ). (هـمـه ايـنها به خاطر آن است كه اين حقيقت را براى شما آشكار سازيم كه ما بر هر كارقادر و توانا هستيم ) (لنبين لكم ). (و جـنـينهائى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران قرار مى دهيم تا دوران تكاملىخود را طى كنند، و آنچه را بخواهيم ساقط مى كنيم و از نيمه راه از مدار خارجش مى سازيم(و نقر فى الارحام ما نشاء الى اجل مسمى ). از آن پـس يـك دوران انـقـلابـى جـديـد آغـاز مـى شـود (و مـا شـمـا را بـه صـورتطفل از شكم مادر بيرون مى فرستيم ) (ثم نخرجكم طفلا). به اين ترتيب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شكم مادر پايان مى پذيرد، و قدمبه محيطى وسيعتر، مملو از نور و صفا و امكانات بسيار فزونتر مى گذاريد. بـاز چرخهاى حركت تكاملى شما متوقف نمى شود، و همچنان سريع در اين راه به پيشروىادامـه مـى دهـيـد (سـپـس هـدف ايـن اسـت كـه بـه حـد رشـد و بـلوغ وكمال جسم و عقل برسيد) (ثم لتبلغوا اشدكم ). در ايـنـجـا جـهـلتـبـديـل بـه دانـائى ، و ضـعـف و نـاتـوانـى تـبـديـل بـه قدرت و توانائى و وابستگىمبدل به استقلال مى شود. ولى ايـن چـرخ بـاز مـتـوقـف نـمى گردد هر چند (گروهى از شما در اين ميان از دنيا چشمفـرو مـى بـنـدنـد امـا گـروه ديـگـرى سـيـر نـزولى حـيـات را بـعـد ازتكامل شروع مى كنند تا به بدترين مرحله زندگى يعنى نهايت پيرى برسند (و منكم منيتوفى و منكم من يرد الى ارذل العمر). آرى به مرحله اى مى رسد كه چيزى از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت پرده هاى نسيانو فـرامـوشـى صـفـحـه عـقـل و فـكـر او را مـى پـوشـانـد، و در واقـع حـالتـى شـبـيـهحال كودكى به او دست مى دهد! (لكى لا يعلم من بعد علم شيئا). ايـن ضـعـف و نـاتـوانـى و پژمردگى دليل بر فرا رسيدن يك مرحله انتقالى جديد است ،هـمـانـگـونـه كـه سـسـتـى پـيـونـد مـيـوه بـا درخـت دليـل بـر رسـيـدگـى آن ووصول به مرحله جدائى است . ايـن دگـرگـونـيـهـاى عـجيب و پى در پى كه حاكى از قدرت بى پايان پروردگار استروشـنـگـر ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه هـمـه چـيـز حـتـى احـيـاى مـردگـان بـراى اوسهل و آسان است . البته در مورد اين مراحل مختلف حيات بحثهاى فراوانى است كه در نكته ها خواهد آمد. سـپـس بـه بـيـان دليـل دوم كـه زنـدگـى و حيات گياهان است پرداخته ، مى گويد: (درفـصل زمستان به زمين نگاه مى كنى ، آن را خشك و مرده مى بينى ، اما هنگامى كه قطره هاىحـيـاتـبـخـش بـاران را بـر آن فـرو فـرسـتـاديـم وفصل بهار فرا رسيد حركت و جنبشى سراسر آن را فرا مى گيرد و نمو مى كند، و انواعگياهان زيبا را مى روياند) (و تـرى الارض هـامـدة فـاذا انـزلنـا عـليـهـا المـاء اهـتـزت و ربـت و انـبـتـت مـنكل زوج بهيج ). در دو آيـه بـعـد بـه عـنـوان جـمـع بندى و نتيجه گيرى كلى ، هدف اصلى از بيان اين دودليل را ضمن باز گوئى پنج نكته تشريح مى كند: 1 - نـخـسـت مـى گـويـد: (آنـچه در آيات قبل از مراحل مختلف حيات در مورد انسانها و جهانگياهان بازگو شد براى اين است كه بدانيد خداوند حق است ) (ذلك بان الله هو الحق ). و چـون او حـق است نظامى را كه آفريده نيز حق است ، بنابراين نمى تواند بيهوده و بىهـدف بـاشـد، هـمـانـگونه كه در جاى ديگر مى خوانيم : و ما خلقنا السموات و الارض و مابينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا: (ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهودهو باطل نيافريديم ، اين گمان و پندار كافران است (ص - 27). و چـون ايـن جهان بى هدف نيست و از سوى ديگر هدف اصلى را در خود آن نمى يابيم يقينپيدا مى كنيم كه معاد و رستاخيزى در كار است . 2 - ايـن نـظـام حـاكـم بـر جـهـان حـيات به ما مى گويد: (او است كه مردگان را زنده مىكند) (و انه يحيى الموتى ). هـمـان كـسـى كـه لبـاس حـيـات بر تن خاك مى پوشاند، و نطفه بى ارزش را به انسانكـامـلى مبدل مى سازد، و زمينهاى مرده را جان مى دهد او مردگان را حيات نوين مى بخشد آيابا اين برنامه حيات آفرين مستمر او در اين جهان باز مى توان در امكان معاد ترديد كرد؟. 3 - هـدف ديـگـر ايـن اسـت كـه بـدانيد (خدا بر هر چيز توانا است ) و چيزى در برابرقدرت او غير ممكن نيست (و انه على كل شى ء قدير). آيـا كـسـى كـه مـى تـوانـد خـاك بى جان را تبديل به نطفه كند و نطفه بى ارزش را درمـراحـل حـيات پيش ببرد، و هر روز لباس تازه اى از زندگى بر او بپوشاند، و زمينهاىخشكيده و افسرده بى روح را چنان سر سبز و خرم سازد كه قهقهه حيات از سر تا سر آنبـرخـيـزد، آيـا چـنـيـن كـسـى قـادر نـيـست كه انسان را بعد از مرگ به زندگى جديد بازگرداند؟ 4 - و بـاز هـمه اينها براى اين است كه بدانيد (ساعت پايان اين جهان و آغاز جهان ديگرجاى شك و ترديد ندارد) (و ان الساعة لا ريب فيها). 5 - و ايـنـهـا همه مقدمه اى است براى آخرين نتيجه و آن اينكه (خداوند تمام كسانى را كهدر قبرها آرميده اند زنده مى كند (و ان الله يبعث من فى القبور). البـته اين نتائج پنجگانه كه بعضى مقدمه ، و بعضى ، ذى المقدمه ، بعضى اشاره بهامـكـان ، و بـعـضى اشاره به وقوع است ، مكمل يكديگرند، و همگى به يك نقطه منتهى مىشـونـد و آن ايـنـكـه رسـتـاخـيز و بعث مردگان نه تنها امكان پذير است بلكه قطعا تحققخواهد يافت . آنـها كه در امكان زندگى بعد از مرگ ترديد دارند صحنه مشابه آن در زندگى انسانهاو گـيـاهـان دائمـا در بـرابـر چـشـمـان آنـان اسـت و هـمـهسال و همه روز تكرار مى شود. و اگـر در قـدرت خـدا شك دارند اين چيزى است كه نمونه هاى بارز آن را با چشم خود مىبينند. مگر انسانها در آغاز از خاك آفريده نشدند؟ بنابراين چه جاى تعجب كه بار ديگر از خاكبرخيزند؟ مـگـر هـمـه سـال زمـيـنـهـاى مـرده در بـرابـر چشمان ما زنده نمى شوند؟ چه جاى تعجب كهانسانهاى مرده پس از سالها، جان گيرند و از خاك برخيزند؟ و اگـر در وقـوع چـنين چيزى ترديد دارند، بايد بدانند نظام حاكم بر آفرينش اين جهاننـشـان مـى دهـد كـه هـدفـى از آن در كـار اسـت ، وگـرنـه هـمـهبـاطـل و بـيـهوده بود، در حالى كه اين زندگى چند روزه و آميخته با اينهمه ناملايمات ونـاكـامـيـهـا چـيـزى نـيـسـت كـه ارزش ايـن را داشـته باشد كه هدف نهائى عالم آفرينش راتشكيل دهد. بنابراين بايد عالم ديگرى وجود داشته باشد، عالمى وسيع و جاودانه كه شايسته استهدف آفرينش محسوب گردد. نكته ها : 1 - مراحل هفتگانه زندگى انسان در آيـات فـوق بـراى تشريح مساءله رستاخيز و امكان آن ، حركت انسان را در يك مسير هفتمرحله اى تشريح كرده است : نخست زمانى كه خاك بود ممكن است منظور از خاك در اينجا خاكى باشد كه آدم از آن آفريدهشـد، و نيز امكان دارد اشاره به اين باشد كه همه انسانها قطع نظر از اين نيز از خاكند،چرا كه تمام مواد غذائى كه نطفه را تشكيل مى دهد و سپس مواد تغذيه كننده آن همه از خاكگرفته مى شوند. البـتـه بـدون شـك قـسـمت قابل توجهى از بدن انسان را آب و قسمتى را اكسيژن و كربنتشكيل مى دهند كه از خاك گرفته نشده ولى از آنجا كه ستون اصلى تمام اعضاى بدن راموادى كه از خاك گرفته شده تشكيل مى دهد اين تعبير كاملا صحيح است كه انسان از خاكاست . مـرحـله دوم مـرحـله (نـطفه ) است ، خاك اين موجود ساده و پيش پا افتاده و خالى از حس وحـركـت و حـيـات تـبديل به نطفه مى شود، نطفه اى كه از موجودات زنده ذره بينى اسرارانـگـيـزى تـشـكـيـل يـافـتـه كـه در مـرد (اسـپـر) و در زن(اوول ) نـامـيـده مـى شود، اين موجودات ذره بينى شناور به قدرى كوچكند كه در نطفهيك مرد ممكن است ميليونها (اسپر) وجود داشته باشد!. جـالب ايـنـكـه انـسـان بـعـد از تـولد مـعـمـولا يـك حـركـت آرام و تـدريـجـى را كـه بـيشترشـكـل (تـكـامـل كـمـى ) دارد تـعـقيب مى كند، در حالى كه حركت او در محيط رحم همراه باجهشهاى سريع و دگرگون كننده كيفى است . تـحـولات پـى در پى و شگفت انگيز جنين در عالم رحم ، به همان اندازه عجيب است كه فىالمـثـل سـنـجـاق كـوچـك سـاده اى بـا گـذشـت چـنـد مـاهتبديل به يك هواپيما گردد!. امـروز (جـنـيـن شناسى ) به صورت يك علم گسترده در آمده ، و دانشمندان اين علم موفقشده اند جنين را در مراحل مختلف مورد بررسى قرار داده ، پرده از روى اسرار شگرف اينپديده اسرار آميز جهان هستى بردارند و عجائب بسيارى درباره آن ارائه دهند. در مـرحـله سـوم نـطفه به مرحله علقه مى رسد و سلولهاى آن همچون يك دانه توت بدونشـكـل (بـه صـورت يك قطعه خون بسته ) در كنار هم قرار مى گيرند كه آن را در زبانعلمى (مورولا) مى نامند. بعد از گذشتن مدت كوتاهى حفره تقسيم كه سر آغاز تقسيم نواحى جنين است پيدا مى شود(و جنين را در اين مرحله به (لاستولا) مى نامند). در مـرحـله چـهارم كم كم جنين شكل يك قطعه گوشت جويده شده به خود مى گيرد بى آنكهاعضاى مختلف بدن در آن مشخص باشد. امـا نـاگـهـان در پـوسـتـه (جـنـيـن ) تـغـيـيـراتـى پـيـدا مـى شـود، وشـكل آن متناسب با كارى كه بايد انجام دهد تغيير مى يابد و اعضاى بدن كم كم ظاهر مىشود، اما جنينهائى كه از اين مرحله نگذرند و همچنان به صورت سابق و يا ناقص بمانندسـاقـط مـى شوند و از رده خارج مى گردند، جمله (مخلقة و غير مخلقة ) ممكن است اشارهبـه ايـن مـرحـله بـاشـد يـعـنـى (كـامـل الخـلقـه ) و (غـيـركامل الخلقه ). جالب اينكه قرآن مجيد بعد از ذكر اين چهار مرحله جمله لنبين لكم را آورده است ، اشاره بهاينكه اين دگرگونيهاى سريع و شگفت انگيز كه سبب مى شود يك قطره كوچك آب به يكانسان كامل تبديل گردد، دليل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چيز. سـپـس بـه مـراحـل سه گانه پنجم و ششم و هفتم جنين كه بعد از تولد صورت مى گيرديعنى طفوليت و بلوغ و پيرى اشاره كرده است . ايـن نـكـتـه نيز لازم به ياد آورى است كه تولد انسان از خاك به صورت يك موجود زندهخـود يـك جـهـش بـزرگ اسـت ، و مـراحل گوناگون جنين همه جهشهاى پى درپى محسوب مىشـونـد، و نـيـز تـولد انـسـان از مـادر خـود جـهـش بـسـيـار مـهـمـى اسـت ، ومراحل بلوغ و كهولت نيز جهش محسوب مى شوند. تـعـبـيـر قـرآن در آيـه بـالا از (قيامت ) به (بعث ) گويا اشاره به همين مفهوم جهشباشد كه در رستاخيز نيز صورت مى گيرد. بـه ايـن نـكـتـه نـيـز بـايـد تـوجـه كـرد كـه سـخـن گـفـتـن قـرآن از ايـنمـراحـل مـختلف جنين ، در آن روز كه نه علم جنين شناسى به وجود آمده بود و نه مردم اطلاعقـابـل مـلاحظه اى درباره دوران جنينى انسان داشتند، خود گواه زنده اى است بر اينكه اينكتاب بزرگ از جهان وحى و ماوراء طبيعت سرچشمه مى گيرد. 2 - معاد جسمانى بدون شك هر جا قرآن سخن از بازگشت انسانها و رستاخيز به ميان آورده منظور بازگشتايـن انـسـان بـا روح و جسم در آن جهان است ، و آنها كه معاد را منحصر به جنبه روحانى آنكـرده انـد و تـنـهـا قائل به بقاى ارواحند به هيچ وجه آيات قرآن را مورد بررسى قرارنـداده انـد، مثلا روشن است كه آياتى همچون آيه فوق با صراحت سخن از معاد جسمانى مىگـويـد وگـرنـه مـعـاد روحانى چه شباهتى به دوران جنينى و زنده شدن زمينهاى مرده بهوسيله نمو گياهان دارد؟ مـخـصـوصـا آخرين جمله آيات مورد بحث كه به صورت نتيجه نهائى آمده به وضوح اينمـطـلب را ثـابـت مـى كـنـد آنـجـا كـه مى گويد: و ان الله يبعث من فى القبور (و خداوندكسانى را كه در قبرها هستند بر مى انگيزاند) چرا كه قبر جايگاه جسم است نه روح . اصـولا تـمـام تـعـجـب مـشـركـان از هـمـيـن مـسـاءله بـوده اسـت كـه چـگـونـه انـسـانـى كـهتبديل به خاك شد بار ديگر به زندگى باز مى گردد، و الا مساءله بقاى روح نه تنهاچيز عجيبى نبوده بلكه مورد قبول اقوام جاهلى نيز بوده است (دقت كنيد). 3 - ارذل العمر چيست ؟ (ارذل ) از مـاده (رذل ) بـه مـعـنـى چـيـز پـسـت و نـامـطـلوب اسـت ، و مـنـظـور ازارذل العـمـرنا مطلوبترين دورانهاى عمر انسان مى باشد كه به نهايت پيرى مى رسد، وبه گفته قرآن علوم و دانشهاى خود را به كلى فراموش مى كند، و درست همانند يك كودكمى شود، از نظر معلومات همچون كودك است ، از نظر تدبير امور شبيه كودك است ، از چيزجـزئى هـمـانـنـد يـك كـودك نـاراحـت مـى شـود و بـا امـر مـخـتـصـرىخـوشـحـال و راضـى مـى گـردد، ظرفيت و حوصله خود را از دست مى دهد، و گاه حركات اوكودكانه مى شود. با اين تفاوت كه مردم از كودك انتظارى ندارند و از او دارند، بعلاوه در مورد كودكان اينامـيـدوارى هـسـت كـه با رشد و نمو جسم و روحشان همه اين حالات بر طرف مى گردد اما درمـورد پـيران فرتوت و كهنسال چنين اميدى وجود ندارد و با اين تفاوت كه يك كودك چيزىنداشته كه از دست بدهد اما اين پير كهنسال همه سرمايه هاى حياتى خود را از دست داده . روى ايـن جـهـات حـالپيران سالخورده در مقايسه با حال كودكان بسيار رقت بارتر و ناگوارتر است . در بعضى از روايات ارذل العمر به سن يكصد سالگى به بالا تفسير شده است . و ايـن مـمـكن است ناظر به نوع افراد باشد وگرنه كسانى هستند كه در سنين پائينتر ازيكصد سالگى به اين مرحله مى رسند همانگونه كه اشخاصى يافت مى شوند كه در سنين بالاتر از صد نيز كاملا هوشيار و آگاهند. مـخـصـوصـا در عـلمـاء و دانـشـمـنـدان بـزرگ كـه دائمـا بـه مـبـاحـث عـلمـىاشـتـغـال دارنـد كـمـتـر ديـده مـى شـود كـه چـنـيـن وضـعـى دسـت دهـد، و در هـرحال بايد در مورد اين بخش از عمر به خدا پناه بريم ، ضمنا ياد آورى اين سالها كافىاسـت كـه مـا را از غـرور و غـفلت بيرون آورد كه در آغاز چه بوديم و اكنون چه هستيم و درآينده چه خواهيم شد؟! آيه و ترجمه
و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتب منير(8) ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمة عذاب الحريق(9) ذلك بما قدمت يداك و اءن الله ليس بظلم للعبيد(10)
|
ترجمه :
8 - و گـروهـى از مـردم دربـاره خـدا بدون هيچ دانش و بدون هيچ هدايت و كتاب روشنى بهمجادله برمى خيزند. 9 - آنـهـا بـا تـكـبـر و بـى اعـتـنائى (نسبت به سخنان الهى ) مى خواهند مردم را از راه خداگـمـراه سـازنـد، بـراى آنـها در دنيا رسوائى است ، و در قيامت عذاب سوزنده به آنها مىچشانيم . 10 - (و بـه او مى گوئيم ) اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستادهاست ! و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمى كند. تفسير : باز هم مجادله به باطل در ايـن آيـات نـيـز سـخـن از مـجـادله كـنـنـدگـانـى اسـت كـه پـيـرامـون مـبـداء و مـعـاد بـهجدال بى پايه و بى اساس مى پردازند. نـخـسـت مى گويد: (گروهى از مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون هيچ علم و دانش وهدايت و كتاب روشنى به مجادله برمى خيزند) (و من النا من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير). جمله (و من الناس من يجادل فى الله بغير علم ) درست همان تعبيرى است كه در چند آيهقـبـل گذشت و تكرار آن نشان مى دهد كه جمله اول اشاره به گروهى است و جمله دوم اشارهبه گروهى ديگر. جـمـعـى از مـفـسـران فـرق ايـن دو گـروه را در ايـن دانـسـته اند كه آيه گذشته ناظر بهحال پيروان گمراه و بى خبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراهمى باشد. جـمـله (ليـضـل عـن سـبـيـل الله ) نـشـان مـى دهـد كـه بـرنـامـه ايـن گـروهاضـلال و گـمـراه سـاخـتـن ديگران است و قرينه روشنى بر اين تفاوت محسوب مى شود،هـمـانـگونه كه جمله يتبع كل شيطان مريد در آيات گذشته كه سخن از پيروى شياطين مىگويد نيز اين معنى را روشنتر مى سازد. در ايـنـكـه فرق ميان (علم ) و (هدى ) و (كتاب منير) چيست ؟ نيز مفسران بحثهائىدارنـد آنـچـه نـزديـكتر به نظر مى رسد اين است كه (علم ) اشاره به استدلالات عقلىاسـت و (هـدى ) بـه هـدايـت و راهـنـمـائى رهبران الهى ، و (كتاب منير) اشاره به كتبآسمانى مى باشد. بـه تـعـبـيـر سـاده تـر هـمـان دلائل سـه گـانـه مـعـروف (كـتـاب ) و (سـنـت ) و(دليـل عـقـل ) را بـازگـو مـى كند، و با توجه به اينكه (اجماع ) نيز طبق تحقيقاتدانشمندان به سنت باز مى گردد همه دلائل اربعه در اين عبارت جمع است . بـعـضـى از مفسران نيز احتمال داده اند كه (هدى ) اشاره به هدايتهاى معنوى است كه درپـرتـو خـودسـازى و تـقـوا و تـهـذيـب نـفـس بـراى انـسـانحـاصـل مـى گـردد (البـتـه ايـن مـعـنـى بـا آنـچـه در بـالا گـفـتـيـمقابل جمع است ). در حـقـيـقت بحث و جدال علمى در صورتى مى تواند ثمر بخش باشد كه متكى به يكى ازاين دلائل گردد، دليل عقل يا كتاب ، يا سنت . سـپـس در يـك عـبـارت كـوتـاه و پـر مـعـنـى بـه يـكـى ازعـلل انـحـراف و گـمراهى اين رهبران ضلالت پرداخته مى گويد: (آنها با تكبر و بىاعـتـنـائى نـسـبـت بـه سـخـنان الهى و دلائل روشن عقلى مى خواهند مردم را از راه خدا گمراهسازند) (ثانى عطفه ليضل عن سبيل الله ). (ثـانـى ) از ماده (ثنى ) به معنى پيچيدن است و (عطف ) به معنى پهلو است ، وپيچيدن پهلو كنايه از بى اعتنائى و اعراض از چيزى است . جـمله (ليضل ) ممكن است هدف اين اعراض و رويگردانى باشد، يعنى آنها براى گمراهساختن مردم آيات و هدايتهاى الهى را به هيچ مى گيرند، و ممكن است نتيجه آن گردد، يعنىمحصول بى اعتنائى آنها اين است كه مردم را از راه حق باز مى دارند. بـه هـر حـال ، سـپـس كـيفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مى كند:(بـهـره آنـها در اين دنيا رسوائى و بدبختى است ، و در قيامت عذاب سوزنده را به آنهامى چشانيم ) (له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمة عذاب الحريق ). و به او مى گوئيم : (اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است) (ذلك بما قدمت يداك ). (و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى كند) (و ان الله ليس بظلام للعبيد). نـه كـسـى را بـى جـهـت كـيـفـر مـى دهـد، و نـه بـر مـيـزان مـجـازات كـسـى بـدوندليل مى افزايد، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است . ايـن آيـه از آيـاتـى اسـت كـه هـم مـذهـب جـبـريـون را نـفـى مـى كـنـد و هـماصـل عـدالت را در مـورد افعال خدا اثبات مى نمايد. (براى توضيح بيشتر به جلد سومتفسير نمونه صفحه 195 ذيل آيه 182 آل عمران مراجعه كنيد). آيه و ترجمه
و مـن النـاس مـن يـعـبـد الله على حرف فإ ن اءصابه خير اطمأ ن به و إ ن اءصابته فتنةانقلب على وجهه خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين(11) يـدعـوا مـن دون الله مـا لا يـضـره و مـا لا يـنـفـعـه ذلك هـوالضلل البعيد(12) يدعوا لمن ضره اءقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشير(13) إ ن الله يـدخـل الذيـن اءمـنـوا و عـمـلوا الصـلحـت جـنـت تـجـرى مـن تـحـتـهـا الا نـهر إ ن اللهيفعل ما يريد(14)
|
ترجمه :
11 - بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است) هـمين كه دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان رسد حالت اطمينان پيدا مى كنند امااگـر مـصـيـبـتـى بـه عـنـوان امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند و به كفر رو مىآورنـد! و بـه ايـن تـرتـيـب هـم دنـيـا را از دسـت داده اند و هم آخرت را و اين خسران و زيانآشكارى است ! 12 - او جـز خـدا كـسـى را مـى خـوانـد كـه نـه زيانى به او مى رساند، و نه سودى ، اينگمراهى بسيار عميقى است ! 13 - او كـسـى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است ، چه بد مولا و ياورى ، و چهبد مونس و معاشرى ! 14 - خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از بهشتوارد مى كند كه نهرها زير درختانش جارى است (آرى ) خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد. تفسير: آنها كه بر لب پرتگاه كفرند! در آيـات گـذشـتـه سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه ، و رهبران گمراهكننده ، اما در آيات مورد بحث سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند. قـرآن در تـوصـيـف ايـن گـروه چنين مى گويد: (بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مىپرستند اما ايمان قلبى شان بسيار سطحى و ضعيف است ) (و من الناس من يعبد الله علىحرف ). تـعـبـيـر بـه (عـلى حـرف ) مـمـكـن اسـت اشـاره به اين باشد كه ايمان آنها بيشتر برزبانشان است ، و در قلبشان جز نور ضعيف بسيار كمرنگى از ايمان نتابيده است . و ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در متن ايمان و اسلام قرار ندارند بلكه در كنار ولبه آنند، زيرا يكى از معانى حرف لبه كوه و كناره اشياء است و مى دانيم كسانى كه درلبه چيزى قرار گرفته اند مستقر و پا بر جا نيستند، و با تكان مختصرى از مسير خارجمـى شـونـد، چـنـين است حال افراد ضعيف الايمان كه با كوچكترين چيزى ايمانشان بر بادفنا مى رود. سـپـس قـرآن بـه تـشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته مى گويد: (آنها چنانند كه اگردنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مـى كـنـنـد! و آن را دليـل بـر حـقـانـيت اسلام مى گيرند، اما اگر به وسيله گرفتاريها وپـريـشـانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى شوند و به كفر رو مىآورند! (فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه ). گـوئى آنـهـا ديـن و ايـمـان را بـه عـنـوان يـك وسـيـلهنـيـل بـه مـاديات پذيرفته اند كه اگر اين هدف تاءمين شد دين را حق مى دانند و گر نهبى اساس ! (ابـن عـبـاس ) و جـمـعـى ديـگـر از مـفـسـران پـيـشـيـن در شـاءننزول اين آيه چنين نقل كرده اند كه گاهى گروهى از باديه نشينان خدمت پيامبر مى آمدند،اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائيدو امـوال و چـهـار پـايـان آنـان فـزونـى مـى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عقيده پيدا مى كردند!، اما اگر بيمار مى شدند، همسرشاندختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شيطانى قلبشان را فرامى گرفت و به آنها مى گفت تمام اين بدبختيها بخاطر اين آئينى است كه پذيرفته اىو آنها هم روى گردان مى شدند!. قابل توجه اينكه قرآن در مورد روى آوردن دنيا به اين اشخاص تعبير به خير مى كند، ودر مـورد پـشـت كـردن دنـيـا تـعـبير به فتنه (وسيله آزمايش ) نه شر اشاره به اينكه اينحوادث ناگوار شر و بدى نيست ، بلكه وسيله اى است براى آزمايش . و در پـايـان آيـه اضـافـه مى كند و (به اين ترتيب آنها هم دنيا را از دست داده اند و همآخرت را) (خسر الدنيا و الاخرة ). (و ايـن روشـنـتـريـن خـسـران و زيان است كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش )(ذلك هو الخسران المبين ). در حـقـيـقـت ايـن گونه افراد دين را تنها از دريچه منافع مادى خود مى نگريستند و معيار ومـحـك حـقـانـيـت آن را روى آوردن دنـيـا مـى پـنـداشـتند، اين گروه كه در عصر و زمان ما نيزتـعدادشان كم نيست ، و در هر جامعه اى وجود دارند، ايمانى آلوده به شرك و بت پرستىدارنـد مـنـتـهـا بت آنها همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بديهىاست كه چنين ايمان و اعتقادى سست تر از تار عنكبوت است ! البـتـه بـعـضـى از مـفـسران اين آيه را اشاره به منافقان دانسته اند، اگر منظور منافقىبـاشـد كـه بـه هـيـچ وجـه ايـمـان در دل او نـيـست اين بر خلاف ظاهر آيه است ، زيرا جمله(يـعـبـد الله ) و همچنين (اطمان به ) و جمله (انقلب على وجهه ) نشان مى دهد قبلاايمان ضعيفى داشته است و اگر منظور منافقانى است كه بهره بسيار كمى از ايمان دارندبا آنچه گفتيم منافاتى ندارد و قابل قبول است . آيـه بـعـد به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان بهخدا اشاره كرده مى گويد: (او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى مى تواند به اوبرساند و نه سودى ) (يدعوا من دون الله ما لا يضره و لا ينفعه ) اگـر بـه راسـتـى او خـواهـان مـنـافـع مـادى و گـريـزان از زيـان اسـت ، و بـه هـمـيـندليل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مى گيريد، پس چرا به سراغ بتهائى مى رودكه نه اميدى به نفعشان است ، نه ترسى از زيانشان ، موجوداتى بى خاصيت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى (ايـن گـمـراهـى بـسـيـار عـمـيـقـى اسـت ) (ذلك هـوالضلال البعيد). فـاصله آن از خط صراط مستقيم آنچنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسياركم است . بـاز مـطـلب را از اين فراتر برده مى گويد: (او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعشنزديكتر است )! (يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه ). چـرا كـه ايـن معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوقمـى دهـنـد، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند بلكه آنگونه كه درآيـه 98 سـوره انـبـيـاء خـوانـديـم (ايـن بتها خود آتشگيره ها و هيزم جهنمند)! (انكم و ماتعبدون من دون الله حصب جهنم ). و در پـايـان آيه اضافه مى كند (چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها، و چه بد مونس ومعاشرى )(لبئس المولى و لبئس العشير). در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه در آيه قبل هر گونه سود و زيان بتها را نفى مى كنداما در اين آيه مى گويد زيانش از نفعش نزديكتر است آيا اين دو با يكديگر سازگار است؟ در پـاسـخ بـايـد گـفـت : ايـن در گفتگوها معمول است كه گاه در يك مرحله موجودى را بىخـاصـيـت مـى شـمـرنـد، پـس از آن تـرقـى كـرده آن را مـنـشـاء زيـان مـى دانـنـد درسـتمثل اينكه مى گوئيم با فلان شخص معاشرت نكن كه نه به درد دين تو مى خورد نه بهدرد دنـيـا، و بعد ترقى مى كنيم و مى گوئيم بلكه مايه بدبختى و رسوائى تو است ،بـعـلاوه زيانى كه نفى شده زيان به دشمنان آنهاست زيرا آنها قادر نيستند ضررى بهمـخـالفـان بـزنند، اما زيانى كه اثبات شده يك زيان قهرى است كه دامان عابدان آنها رامى گيريد. ضمنا صيغه افعل تفضيل (كلمه اقرب ) چنانكه در جاى ديگر هم گفته ايم الزاما به معنىوجـود صـفـتى در طرفين مورد مقايسه نيست و اى بسا طرف ضعيفتر اصلا فاقد آن باشد،مـثـلا مـى گـوئيـم : يـك سـاعـت صـبر و شكيبائى در برابر گناه بهتر از آتش دوزخ است(هرگز مفهوم اين سخن آن نيست كه آتش دوزخ خوب است ولى صـبـر و شـكـيبائى از آن بهتر است ، بلكه آتش دوزخ اصلا فاقد هر گونه خوبىاست ). اين تفسير را جمعى از مفسران بزرگ مانند (شيخ طوسى ) در (تبيان ) و (طبرسى) در (مجمع البيان ) انتخاب كرده اند. در حـالى كـه بـعـضـى ديـگـر هـمـچـون (فـخـر رازى ) ايـناحـتـمـال را نـيـز در تفسير آيه داده اند كه هر يك از اين دو آيه اشاره به گروهى از بتهااسـت آيـه نـخـسـت بـتـهـاى سـنـگـى و چـوبـى بـى جان را مى گويد و آيه دوم طاغوتها وانـسـانـهـاى بـت گـونـه ، گـروه اول نـه سـودى دارنـد و نـه زيـانـى ، بـلكه كاملا بىخاصيتند، ولى گروه دوم يعنى (ائمة ضلال ) زيان دارند و خيرى در آنها نيست ، و بهفرض كه خير اندكى داشته باشند زيانشان به مراتب بيشتر است (جمله لبئس المولى ولبـئس العـشـير را نيز گواه اين معنى گرفته اند) و به اين ترتيب تضادى باقى نمىماند. و از آنـجـا كـه روش قـرآن ايـن اسـت كـه مـسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان كند تانـتـيـجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: (خداوندكسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كهنـهـرهـا زيـر درخـتـانـش جـارى اسـت ) (ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناتتجرى من تحتها الانهار). برنامه آنها روشن ، خط فكرى و عملى آنها مشخص ، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياءو شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود. آرى (خـدا هـر چـه را اراده كـنـد انـجـام مـى دهـد) (ان اللهيفعل ما يريد). اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است ، همانگونه كه مجازات مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است . در ايـن مـقايسه در حقيقت گروهى كه تنها ايمان بر زبانشان قرار دارد در كناره دين قرارگـرفـتـه انـد و بـا جـزئى وسـوسـه مـنـحـرف مـى شـونـد وعـمـل صـالحى نيز ندارند، اما مؤ منان صالح در متن اسلامند و سختترين طوفانها تكانشاننـمى دهد، درخت ايمانشان ريشه دار و ميوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشكار است ، اين ازيكسو. از سـوى ديـگـر مـعـبودهاى گروه اول بى خاصيت اند بلكه زيانشان بيشتر است اما مولا وسـرپـرسـت گـروه دوم بـر هـمـه چـيـز قدرت دارد و برترين نعمتها را براى آنها فراهمساخته است .
|
|
|
|
|
|
|
|