بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 14, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اولا - بـه گـفـتـه مـحققان ، راويان اين حديث افراد ضعيف و غير موثقند، و صدور آن از ابنعـبـاس نـيـز بـه هـيـچـوجـه معلوم نيست ، و به گفته محمد بن اسحاق اين حديث از مجعولاتزنادقه مى باشد و او كتابى در اين باره نگاشته است .
ثـانـيـا - احـاديث متعددى در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده كردن پيامبر و مسلمانان دركـتـب مـختلف نقل شده ، و در هيچيك از اين احاديث سخنى از افسانه غرانيق نيست ، و اين نشانمى دهد كه اين جمله بعدا به آن افزوده شده است .
ثـالثـا - آيـات آغـاز سـوره نـجـم صـريـحـا ايـن خـرافـات راابطال مى كند آنجا كه مى گويد و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى : پيامبر از روىهواى نفس سخن نمى گويد آنچه مى گويد تنها وحى الهى است اين آيه با افسانه فوقچگونه سازگار است ؟
رابعا - آياتى كه بعد از ذكر نام بتها در اين سوره آمده ، همه بيان مذمت
بـتـهـا و زشـتـى و پـسـتـى آنها است و با صراحت مى گويد: اينها اوهامى است كه شما باپندارهاى بى اساس خود ساخته ايد و هيچگونه كارى از آنها ساخته نيست (ان هى الا اسماءسـميتموها انتم و آبائكم ما انزل الله بها من سلطان ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس ولقد جائهم من ربهم الهدى .
بـا ايـن مـذمـتـهـاى شـديـد چـگـونـه مـمـكـن اسـت چـنـد جـمـلهقـبـل از آن ، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صريحا يادآور شده كه خدا تمامى آن را ازهر گونه تحريف و انحراف و تضييع حفظ مى كند چنانكه در آيه 9 سوره حجر مى خوانيم: (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ).
خامسا - مبارزه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با بت و بت پرستى يك مبارزه آشتىنـاپـذير و پيگير و بى وقفه از آغاز تا پايان عمر او است ، پيغمبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) در عـمـل نـشـان داد كـه هـيـچـگـونـه مـصـالحـه و سـازش و انـعـطـافـى درمـقابل بت و بت پرستى حتى در سخت ترين حالات نشان نمى دهد، چگونه ممكن است چنينالفاظى بر زبان مباركش جارى شود.
و سـادسا حتى آنها كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از سوى خدا نمىدانـنـد و مـسـلمان نيستند او را انسانى متفكر و آگاه و مدبر مى دانند كه در سايه تدبيرشبـه بـزرگـترين پيروزيها رسيد، آيا چنين كسى كه شعار اصليش لا اله الا الله و مبارزهآشـتـى نـاپـذيـر بـا هـر گـونـه شرك و بت پرستى بوده ، و عملا نشان داده است كه درارتـبـاط بـا مـسـاءله بـتـها حاضر به هيچگونه سازشى نيست ، چگونه ممكن است برنامهاصـلى خـود را رهـا كـرده و از بـتـهـا ايـن چـنـيـن تـجـليـل بـهعمل آورد؟!
از مـجـمـوع اين بحث بخوبى روشن مى شود كه افسانه غرانيق ساخته و پرداخته دشمنانناشى و مخالفان بيخبر است كه براى تضعيف موقعيت قرآن و پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) چنين حديث بى اساس را جعل كرده اند.
لذا تمام محققان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن اين حديث را قويا نفى
و تضعيف كرده اند و به جعل جاعلين نسبت داده اند.
البـتـه بـعـضـى از مـفـسران توجيهى براى اين حديث ذكر كرده اند كه بر فرض ثبوتاصـل حديث ، قابل مطالعه بود و آن اينكه : (پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آيـات قـرآن را آهسته و با تاءنى مى خواند، و گاه در ميان آن لحظاتى سكوت مى كرد،تـا دلهـاى مـردم آن را بـخـوبـى جـذب كـنـد، هـنـگـامـى كـهمـشـغـول تـلاوت آيـات سـوره نـجـم بـود و بـه آيـه (افـراءيـتم اللات و العزى و مناتالثـالثـة الاخـرى ) رسيد بعضى از شيطان صفتان (مشركان لجوج ) از فرصت استفادهكـرده و جـمـله تـلك الغـرانـيـق العـلى و ان شـفـاعـتـهـن لتـرتـجـى را در ايـن وسط با لحنمـخـصـوصـى سر دادند تا هم دهن كجى به سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )كـنـنـد و هم كار را بر مردم مشتبه سازند، ولى آيات بعد به خوبى از آنها پاسخ گفت وبت پرستى را شديدا محكوم كرد).
و از ايـنـجـا روشـن مـى شـود اينكه بعضى خواسته اند داستان غرانيق را نوعى انعطاف ازنـاحـيه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختىآنها و علاقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به جذب آنان به سوى اسلام بدانندو از ايـن راه تـفـسـيـر كنند، مرتكب اشتباه بزرگى شده اند، و نشان مى دهد كه اين توجيهگـران مـوضـع اسـلام و پـيـامـبـر (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در برابر بت و بتپـرسـتـى درك نـكـرده انـد و مـدارك تـاريـخى كه مى گويد دشمنان هر بهائى را حاضرشـدنـد بـه پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در ايـن زمـيـنـه بـپـردازنـد و اوقـبـول نـكـرد و ذره اى از بـرنـامـه خـود عـدول نـنـمـود نـديـده انـد، و يـا عـمـداتجاهل مى كنند.
3 - فرق رسول و (نبى )
در مورد فرق ميان (رسول ) و (نبى ) سخن بسيار است ، آنچه مناسبتر
بـه نـظـر مـى رسـد ايـن اسـت كـه (رسـول ) بـه پيامبرانى گفته مى شود كه ماءمورتـبـليـغ و دعـوت بـه آئيـن خـود بوده اند، و چنانكه در حالات آنها مى خوانيم از هر گونهكوشش و تلاشى در اين راه فروگذار نكردند و انواع مشكلات را به جان خريدند.
امـا (نـبـى ) چـنانكه از ماده اصلى اين لغت پيدا است كسى است كه از وحى الهى خبر مىدهد، هر چند ماءمور به تبليغ گسترده نيست ، و در واقع به طبيبى مى ماند كه دردمندان بهسراغ او مى روند و از او دارو و درمان مى جويند، مى دانيم شرائط محيطها و پيامبران با هممختلف بوده و هر كدام ماءموريتى داشتند.
آيه و ترجمه


و لا يـزال الذيـن كـفـروا فـى مرية منه حتى تاءتيهم الساعة بغتة اءو ياءتيهم عذاب يومعقيم(55)
الملك يومئذ لله يحكم بينهم فالذين اءمنوا و عملوا الصلحت فى جنت النعيم(56)
و الذين كفروا و كذبوا بايتنا فأ ولئك لهم عذاب مهين(57)
و الذيـن هـاجـروا فـى سـبيل الله ثم قتلوا اءو ماتوا ليرزقنهم الله رزقا حسنا و إ ن اللهلهو خير الرزقين(58)
ليدخلنهم مدخلا يرضونه و إ ن الله لعليم حليم(59)


ترجمه :

55 - كـافـران هـمـواره در باره قرآن در شكند تا روز قيامت ناگهانى فرا رسد، يا عذابروز عقيم (روزى كه قادر بر جبران نيستند) به سراغشان بيايد.
56 - حـكـومـت و فـرمانروائى در آن روز از آن خدا است ، و بين آنها حكم مى فرمايد كسانىكه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهاى پر نعمت بهشتند.
57 - و كـسـانـى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند عذاب خواركننده اى براى آنهااست .
58 - و كـسـانـى كـه در راه خـدا هـجرت كردند سپس كشته شدند يا به مرگ طبيعى از دنيارفتند خداوند به آنها روزى نيكوئى مى دهد كه او بهترين روزى دهندگان است .
59 - خـداونـد آنـهـا را در محلى وارد مى كند كه از آن خشنود خواهند بود و خداوند عالم و باحلم است .
تفسير:
رزق حسن
در تـعـقـيـب آيـات گذشته كه سخن از تلاش و كوشش مخالفان براى محو آيات الهى مىگـفـت در آيـات مـورد بحث ، اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب سرسخت مىكند.
نـخـسـت مـى گـويد: (كافران همواره در باره قرآن و آئين توحيدى تو در شك هستند، (تاروز قـيـامـت ) نـاگـهان فرا رسد، يا عذاب روز عقيم روزى كه قادر بر جبران نيستند، بهسـراغـشـان بـيـايـد) (و لا يـزال الذين كفروا فى مرية منه حتى تاتيهم الساعة بغتة اوياتيهم عذاب يوم عقيم ).
بـديهى است منظور از (كافران ) در اينجا همه آنها نيستند چرا كه بسيارى در ادامه راهبيدار شدند و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و صفوف مسلمين پيوستند، منظورسران آنها و افراد لجوج و فوق العاده متعصب و كينه توزند كه هرگز ايمان نياوردند وهمواره به كارشكنيهاى خود ادامه دادند.
واژه (مـريـه ) كـه بـه مـعـنـى شـك و ترديد است نشان مى دهد كه آنها هرگز يقين بهخـلاف قـرآن و اسـلام نـداشـتـنـد هـر چـنـد در الفـاظـشـان چـنـيـن اظـهـار مـى كـردنـد بـلكهحداقل به مرحله شك تنزل كرده بودند، اما تعصبها به آنها اجازه مطالعه بيشتر و يافتنحقيقت را نمى داد.
كـلمـه (سـاعـة ) گـر چـه بـعـضى احتمال داده اند به معنى لحظه مرگ و مانند آن بودهبـاشـد، ولى آيـات بـعـد نـشـان مـى دهـد كـه مـنظور از آن پايان جهان و قرار گرفتن درآستانه قيامت است كه با كلمه (بغتة ) (ناگهانى ) مخصوصا همراه است .
منظور از عذاب (يوم عقيم ) مجازات روز قيامت است و اينكه روز قيامت توصيف به (عقيم) (نـازا) شـده اشـاره بـه اين است كه آنها روز ديگرى پشت سر ندارند تا بتوانند بهجبران گذشته برخيزند و در سرنوشت خود تغييرى ايجاد كنند.
سـپـس بـه حـاكـمـيت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره كرده مى گويد: (حكومت وفرمانروائى در آن روز مخصوص خدا است ) (الملك يومئذ لله ).
البته اين اختصاص به روز قيامت ندارد، امروز و هميشه حاكم و مالك مطلق خدا است ، منتهىچـون در ايـن دنـيـا مالكان و حاكمان ديگرى نيز وجود دارند، هر چند قلمرو حكومتشان بسيارمحدود و ضعيف است و جنبه صورى و ظاهرى دارد، اما همين امر ممكن است موجب تداعى اين فكرشـود كـه حـاكـم و مـالك ديـگـرى غـيـر از خـداوند وجود دارد اما در صحنه قيامت كه همه اينمـسائل بر چيده مى شود بيش از هر زمان اين حقيقت آشكار مى گردد كه حاكم و مالك تنها اواست .
بـه تـعـبـيـر ديـگـر دو رقـم حاكميت و مالكيت وجود دارد: حاكميت حقيقى كه حاكميت خالق برمـخـلوق اسـت و حـاكـمـيـت اعـتـبـارى و قـرار دادى كـه مـيـان مـردممـعـمول است ، در دنيا اين هر دو وجود دارد اما در سراى آخرت حكومتهاى قرار دادى و اعتبارىهمه برچيده مى شود تنها حكومت حقيقى خالق جهان باقى مى ماند.
بـه هـر حـال چـون مـالك حـقـيـقـى او اسـت ، حـاكم حقيقى هم او خواهد بود، لذا او در ميان همهانـسـانـها اعم از مؤ من و كافر حكومت و داورى مى كند، و نتيجه آن همان است كه قرآن بهدنـبـال ايـن سـخـن فـرمـوده : (آنـهـا كـه ايـمـان آورده انـد وعمل صالح انجام داده اند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند)، باغهائى
كـه هـمـه مـواهـب در آن جـمع است و هر خير و بركتى كه بخواهند در آن موجود است (فالذينآمنوا و عملوا الصالحات فى جنات النعيم ).
امـا آنـهـا كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، عذاب خوار كننده اى براى آنهاست (والذين كفروا و كذبوا باياتنا فاولئك لهم عذاب مهين ).
چـه تـعـبـيـر گـويـا و زندهاى ؟ عذابى كه آنها را پست و حقير مى كند و در برابر آنهمهگردنكشيها و خود برتربينيها و استكبار در برابر خلق خدا آنها را به پائينترين مرحلهذلت مى كشاند، و مى دانيم توصيف عذاب به اليم و عظيم و مهين كه در آيات مختلف قرآنذكر شده هر كدام متناسب نوع گناهى است كه از گردنكشان سر مى زده است !.
جـالب تـوجـه ايـنـكـه در بـاره مـؤ مـنـان اشـاره بـه دو چـيـز مـى كـنـد: (ايـمـان ) و(عـمـل صالح ) و در نقطه مقابل در باره كافران اشاره به (كفر) و (تكذيب آياتالهـى ) اسـت ، كـه در واقع هر كدام تركيبى است از اعتقاد درونى و آثار برونى و عملىآن ، چرا كه اعمال انسان غالبا از يك ريشه فكرى و اعتقاد سرچشمه مى گيريد.
و از آنـجـا كـه در آيـات گذشته سخن از مهاجرانى به ميان آمد كه از خانه و كاشانه خودبه خاطر نام الله و حمايت از آئين او بيرون رانده شدند، در آيه بعد از آنها به عنوان يكگـروه مـمـتـاز يـاد كـرده ، مـى گويد: (كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس شربتشـهـادت نـوشـيدند و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند خداوند به همه آنها روزى نيكوئىمى دهد، و از نعمتهاى ويژه اى برخوردار مى كند چرا كه او بهترين روزى دهندگان است )(و الذين هاجروا فى سبيل الله ثم قتلوا او ماتوا ليرزقنهم الله رزقا حسنا و ان الله لهوخير الرازقين ).
بـعـضـى از مـفـسـران گـفـته اند: (رزق حسن )، اشاره به نعمتهائى است كه وقتى چشمانـسـان بـه آن مـى افـتد، چنان مجذوب مى شود كه نمى تواند ديده از آن بر گيرد و بهغير آن نگاه كند، و تنها خدا قدرت دارد كه چنين روزى را به كسى دهد.
بعضى از دانشمندان شاءن نزولى براى اين آيه ذكر كرده اند كه خلاصه اش چنين است :هنگامى كه مهاجران به مدينه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، در حالىكه بعضى شربت شهادت نوشيدند، در اين هنگام گروهى تمام فضيلت را براى شهيدانقائل شدند، آيه فوق نازل شد و هر دو را مشمول بهترين نعمتهاى الهى معرفى كرد، لذابعضى از مفسران از اين تعبير چنين نتيجه گرفته اند كه مهم جان دادن در راه خدا است چهاز طـريـق شـهـادت باشد و چه از طريق مرگ طبيعى ، هر كس براى خدا و در راه خدا بميردمـشـمـول ثـواب شـهـيـدان اسـت (ان المـقـتـول فـى سـبـيـل الله و المـيـت فـىسبيل الله شهيد).
و در آخرين آيه نمونه اى از اين رزق حسن را بازگو كرده مى گويد: (خداوند آنها را درمحلى وارد مى كند كه از آن راضى و خشنود خواهند بود) (ليدخلنهم مدخلا يرضونه ).
اگـر در ايـن جـهان از منزل و ماءواى خود به ناراحتى تبعيد و اخراج شدند خداوند در جهانديگر آنها را در منزل و ماوائى جاى مى دهد كه از هر نظر مورد رضايت آنها است ، و به اينترتيب ايثار و فداكارى آنان را به عاليترين وجه جبران مى كند.
و در پـايـان مـى فـرمـايـد: (خـداونـد، عـالم و آگـاه اسـت و ازاعمال اين بندگانش با خبر، و در عين حال حليم است و عجله در مجازات و كيفر نمى كند، تامؤ منان در اين ميدان آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند) (و ان الله لعليم حليم ).
آيه و ترجمه


ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه الله إ ن الله لعفو غفور(60)
ذلك بـأ ن الله يـولج اليـل فـى النـهـار و يـولج النـهـار فـىاليل و اءن الله سميع بصير(61)
ذلك بـأ ن الله هـو الحـق و اءن مـا يـدعـون مـن دونـه هـوالبطل و اءن الله هو العلى الكبير(62)


ترجمه :

60 - مـطـلب چـنـين است ، و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند سپس موردتعدى قرار گيرد خدا او را يارى خواهد كرد خداوند بخشنده و آمرزنده است .
61 - ايـن بـخـاطـر آن اسـت كـه خـداونـد شـب را در روز و روز را در شـبداخل مى كند و خداوند شنوا و بينا است .
62 - ايـن بـخـاطـر آن اسـت كـه خـدا حـق اسـت و آنـچـه را غـيـر از او مـى خـوانـنـدباطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ است .
شاءن نزول :
در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكه با مسلمانان روبرو شدند در حالىكـه فـقـط دو شـب به پايان ماه محرم باقى مانده بود، مشركان به يكديگر گفتند يارانمحمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ماه محرم دست به پيكار نمى زنند و جنگ را حرام
مى دانند و به همين دليل حمله را آغاز كردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند كهدر ايـن مـاه حـرام جـنگ را آغاز نكنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود واردعـمـل شـدنـد و مـردانـه جـنـگـيـدنـد و خداوند آنها را پيروز كرد (نخستين آيه فوق در اينجانازل گشت ).
تفسير:
پيروزمندان كيانند؟
در آيـات گـذشـتـه سـخـن از مـهاجران فى سبيل الله بود و وعده هاى پاداش بزرگى كهخداوند در قيامت به آنها داده است .
بـراى ايـنـكـه تصور نشود كه وعده الهى ، مخصوص آخرت است در نخستين آيه مورد بحثسـخن از پيروزى آنها در سايه لطف الهى در اين جهان مى گويد مى فرمايد: (مساءلهچـنـين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند،سـپـس بـر او ظـلم شـود، خـداونـد او را يـارى خـواهـد كـرد)(ذلك و مـن عـاقـببمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه الله ).
اشـاره بـه ايـنـكـه دفاع در مقابل ظلم و ستم ، يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آناقدام كند.
ولى تعبير به (مثل ) تاءكيدى بر اين حقيقت است كه نبايد از حد تجاوز كند.
جمله (ثم بغى عليه )، نيز اشاره به اين است كه اگر شخص در مقام دفاع از خويشتنتـحت فشار ظلم قرار گيرد، خدا وعده يارى به او داده است ، و به اين ترتيب كسى كه ازآغـاز سـكـوت كـند و تن به ظلم و ستم در دهد و هيچگونه گام مؤ ثرى در راه دفاع از خودبر ندارد خدا به چنين كسى وعده يارى نداده است ،
وعـده الهى مخصوص كسانى است كه تمام نيروى خود را براى دفاع در برابر ظالمان وستمگران بسيج كنند و باز هم از طرف دشمن تحت ستم قرار بگيرند.
و از آنجا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت ، آميخته شود تا افرادى كه ازكار خود پشيمان گشته اند و سر تسليم فرود آورده اند زير پوشش آن قرار گيرند درپايان آيه مى فرمايد: (خداوند بخشنده و آمرزنده است ) (ان الله لعفو غفور).
اين درست به آيات قصاص مى ماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مى دهد، واز سـوى ديـگـر دستور عفو را به عنوان يك فضيلت (در مورد كسانى كه شايسته عفوند)در كنار آن مى گذارد.
و از آنـجا كه وعده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤ ثر است كه از شخص قادر وتـوانـائى بـوده بـاشـد، لذا در آيـه بعد گوشهاى از قدرت بى پايان خدا را در پهنهعـالم هـسـتى چنين بازگو مى كند: (اين بخاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز رادر شـب داخـل مـى كـنـد) (دائمـا از يـكى مى كاهد و طبق نظام معينى بر ديگرى مى افزايد،نـظـامـى پـايـدار و كـامـلا حـسـاب شـده كـه هـزاران بـلكـه مـليـونـهـاسـال بـر قـرار اسـت ). (ذلك بـان الله يـولج الليـل فـى النـهـار و يـولج النهار فىالليل ).
(يـولج ) از مـاده (ايـلاج ) در اصـل از ولوج بـه مـعـنـىدخـول اسـت ، ايـن تـعـبـير همانگونه كه گفتيم اشاره به دگرگونيهاى تدريجى و كاملامـنـظـم و حـسـاب شـده شـب و روز در فـصـول مـخـتـلفسـال اسـت كـه از يـكـى كـاسـتـه و بـه ديـگـرى افـزوده مـى شـود، امـا ايـناحـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه اشـاره بـه مـساءله طلوع و غروب آفتاب باشد كه به خاطرشـرائط خـاص جـو (هـواى اطـراف زمـيـن ) اين امر به صورت ناگهانى انجام نمى گيرد،بـلكـه از آغـاز طـلوع فـجر، اشعه آفتاب به طبقات بالاى هوا مى افتد و آهسته آهسته بهطبقات پائين منتقل مى شود، گوئى روز تدريجا
وارد شـب مـى گـردد، و لشـكـر نـور بـر سپاهيان ظلمت چيره مى شود، و بعكس هنگام غروبآفـتـاب نخست نور از قشر پائين جو برچيده مى شود و هوا كمى تار مى گردد و تدريجااز طـبـقـات بالاتر، تا آخرين شعاع خورشيد برچيده شود و لشگر ظلمت همه جا را تسخيركـنـد، و اگـر ايـن مـوضـوع نـبـود، طـلوع و غـروب آفتاب در يك لحظه زود گذر انجام مىگـرفـت و انتقال ناگهانى از شب به روز و روز به شب هم از نظر جسمى و روحى براىانـسـان زيـانـبـار بـود، و هـم از نـظر نظام اجتماعى اين تغيير سريع و بى مقدمه مشكلاتفراوان به وجود مى آورد.
هيچ مانعى ندارد كه آيه فوق اشاره به هر دو تفسير باشد.
و در پايان آيه مى گويد (خداوند سميع و بصير است ) (و ان الله سميع بصير).
تقاضاى كمك مؤ منان را مى شنود، و از حال و كار آنها آگاه است ، و در موقع لزوم ، لطفشبه يارى آنها مى شتابد، همانگونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق با خبر است .
آخـرين آيه مورد بحث در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت ، مى گويد: (اين بهخـاطـر آن اسـت كـه خـداونـد حـق اسـت ، و آنـچـه را غـيـر از او مـى خـوانـنـدبـاطـل است ، و خداوند بلند مقام و بزرگ است ) (ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون مندونه هو الباطل و ان الله هو العلى الكبير).
اگـر مـى بـيـنـيـد لشـكـريـان حـق پـيـروز مـى شـونـد،بـاطـل عـقـب نـشـيـنـى مـى كـنـد، لطف خدا به يارى مؤ منان مى شتابد و كافران را تنها مىگذارد، به خاطر آن است كه آنها باطلند و اينان حق ، آنها بر خلاف نظام عالم هستى هستندو سـرنـوشـتـشان فنا و نيستى است و اينها هماهنگ با قوانين جهان هستى . اصولا خداوند حقاست و غير او باطل است و تمام انسانها و موجوداتى كه
به نحوى با خدا ارتباط دارند حقند و به همان اندازه كه از او بيگانهاند باطلند.
كلمه (على ) كه از ماده (علو) گرفته شده به معنى بلند مقام است ، و نيز به كسىگفته مى شود كه قادر و قاهر است و كسى قدرت مقاومت در برابر اراده او ندارد.
(كـبـيـر) نـيـز اشـاره اى اسـت بـه عـظـمت علم و قدرت پروردگار و كسى كه داراى اينصـفـات اسـت بـخـوبـى مى تواند دوستان خود را يارى دهد، و دشمنان را در هم بشكند لذادوستانش بايد به وعده هاى او دلگرم باشند.
آيه و ترجمه


اءلم تر اءن الله اءنزل من السماء ماء فتصبح الا رض مخضرة إ ن الله لطيف خبير(63)
له ما فى السموت و ما فى الا رض و إ ن الله لهو الغنى الحميد(64)
اءلم تـر اءن الله سـخـر لكم ما فى الا رض و الفلك تجرى فى البحر بأ مره و يمسكالسماء اءن تقع على الا رض إ لا بإ ذنه إ ن الله بالناس ‍ لرءوف رحيم(65)
و هو الذى اءحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم إ ن الانسن لكفور(66)


ترجمه :

63 - آيـا نـديـدى خـداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين (بر اثر آن ) سر سبز و خرم مىگردد؟ و خداوند لطيف و خبير است .
64 - آنـچـه در آسـمـانها و زمين است از آن او است ، و خداوند بى نياز و شايسته هر گونهستايش است .
65 - آيـا نـديدى كه خداوند آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتيها به فرمان او برصفحه اوقيانوسها حركت مى كنند و آسمان (كرات و سنگهاى آسمانى ) را نگه مى دارد تابر زمين ، جز به فرمان او، فرو نيفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است .
66 - او كـسـى اسـت كـه شـمـا را زنـده كـرد سـپس مى ميراند بار ديگر زنده مى كند اما اينانسان كفران كننده و ناسپاس است .
تفسير:
نشانه هاى خدا در صحنه هستى
در آيـات گـذشته ، سخن از قدرت بى پايان خداوند و حقانيت او بود، در آيات مورد بحثنشانه هاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مى كند.
نـخـسـت مـى گـويـد: (آيـا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين خشكيده و مردهبـواسـطـه آن سـبـز و خـرم مـى گـردد)؟! ( اءلم تـر ان اللهانزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضرة ).
زمـيـنـى كـه آثـار حـيـات از او رخت بر بسته بود و چهرهاى عبوس و زشت و تيره داشت بانـزول قـطـرات حـيـاتـبـخـش بـاران ، زنـده شـد و آثـار حيات در آن نمايان گشت و لبخندزندگى در چهره او آشكار.
آرى خداوندى كه به اين سادگى اينهمه حيات و زندگى مى آفريند لطيف و خبير است (انالله لطيف خبير).
(لطـيـف ) از مـاده (لطـف ) بـه مـعـنـى كـار بـسـيـار ظريف و باريك است ، و اگر بهرحمتهاى خاص الهى ، (لطف ) گفته مى شود نيز به خاطر همين ظرافت آن است .
(خبير) به معنى كسى است كه از مسائل دقيق آگاه است .
لطـيـف بـودن خـدا ايـجـاب مـى كـنـد كه نطفه هاى كوچك و كم ارزش گياهان را كه در درونبذرها در اعماق خاكها نهفته است پرورش ‍ دهد، و آنها را كه
در نـهايت ظرافت و لطافتند از اعماق خاك تيره برخلاف قانون جاذبه بيرون فرستد، ودر مـعـرض تابش آفتاب ، و وزش نسيم قرار دهد، و سرانجام آن را به گياهى بارور، يادرختى تنومند تبديل كند.
اگـر او دانـه هـاى بـاران را نـمـى فـرسـتـاد و مـحيط بذر و زمين اطراف آن نرم و ملايم و(لطيف ) نمى شد آنها هرگز قدرت نمو و رشد نمى داشتند، اما او با اين باران به آنمحيط خشك و خشن ، لطف و نرمش بخشيد تا آماده حركت و نمو گردد.
در عـيـن حـال از تمام نيازها و احتياجات اين دانه ضعيف از آغاز حركت در زير خاك تا هنگامىكه سر به آسمان كشيده ، آگاه و خبير است .
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى فرستد، و به مقتضاى خبير بودنش اندازه اى براىآن قـائل اسـت كـه اگـر از حـد بـگـذرد سـيـل اسـت و ويـرانـى ، و اگـر كـمتر از حد باشدخشكسالى و پژمردگى و اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند.
در آيـه 18 سـوره مـؤ مـنـون نـيـز مـى خوانيم : و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه فىالارض : (مـا از آسـمـان آبى فرستاديم به اندازه معين ، سپس آن را در زمين ساكن كرديم).
نـشـانـه ديـگرى كه براى قدرت بى پايان و حقانيت ذات پاك او مى آورد اين است كه مىگـويـد: (آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين است از آن خدا است ) (له ما فى السماوات وما فى الارض ).
خـالق هـمـه او اسـت ، و مـالك هـمـه نـيـز او اسـت ، و بـه هـمـيـندليل بر همه چيز توانائى دارد.
و نيز به همين دليل (او تنها غنى و بى نياز در عالم هستى ، و شايسته هر گونه حمد وستايش است (و ان الله لهو الغنى الحميد).
پـيـونـد ايـن دو صـفـت (غـنـى و حميد) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است ، چرا كه اولابـسـيـارنـد كـسـانى كه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت وغـرور، و بـه هـمـين دليل عنوان غنى بودن گاهى تداعى اين اوصاف را مى كند، ولى غنىبـودن خداوند تواءم است با لطف و بخشندگى ، جود و سخاى او نسبت به بندگان كه اورا شايسته حمد و ستايش مى كند.
ثـانـيـا: اغنياى ديگر غنايشان ظاهرى است و اگر جود و سخائى دارند در واقع از خودشاننـيـسـت چـرا كـه تـمـام نـعـمـت و امـكـانات را خدا در اختيار آنها گذارده است ، غنى بالذات وشايسته هر گونه ثنا و ستايش تنها ذات پاك او است .
ثـالثا: بى نيازان ديگر اگر كارى مى كنند بالاخره سودى از آن عايد خودشان مى شودتـنـهـا كـسى كه بى حساب مى بخشد و سودى عائد او نمى گردد بلكه مى خواهد تا بربندگان جودى كند، او است و به همين دليل از همه شايسته تر به حمد و ثنا است .
بـاز به نمونه ديگرى از اين قدرت بى پايان در زمينه تسخير موجودات براى انسانهااشـاره كرده مى فرمايد: (آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما كرد) وهـمـه مـواهـب و امـكـانـات آن را در اخـتـيـار شـمـا قرار داد؟ تا هر گونه بخواهيد از آن بهرهبگيريد (الم تر ان الله سخر لكم ما فى الارض ).
و هـمـچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مى آيند و سينه آبهارا مى شكافند و به سوى مقصدها پيش ‍ مى روند)؟ (و الفلك تجرى فى البحر بامره).
از ايـن گذشته (خداوند آسمان را در جاى خود نگه مى دارد تا بر زمين جز به فرمان اوفرود نيفتد (و يمسك السماء ان تقع على الارض الا باذنه ).
از يـكـسـو هر يك از كرات آسمانى را در مدار خود به حركت در آورده و نيروى (دافعه )حاصل از گريز از مركز را درست معادل نيروى (جاذبه ) آنها قرار داده است ، تا هر يكدر مـدار خـود بـى آنـكـه در فـاصـله هـاى آنـهـا دگـرگـونـىحاصل بشود به حركت در آيند، و تصادمى در ميان كرات روى ندهد.
از سوى ديگر جو زمين را آنچنان آفريده كه به سنگريزه هاى سرگردان اجازه بر خوردبا زمين و توليد ناراحتى و ويرانى براى اهلش ‍ ندهند.
آرى اين رحمت و لطف او نسبت به بندگان است كه اين چنين گهواره زمين را امن و امان و خالىاز هر گونه خطر آفريده تا محل آسايش و آرامش بندگان باشد، نه سنگهاى سرگردانآسمانى بر زمين سقوط مى كنند نه كرات ديگر با آن تصادم مى نمايند.
لذا در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كند: (خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است ) (انالله بالناس لرئوف رحيم ).
سـرانجام در آخرين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مساءله جهان هستى ، يعنى مساءلهحـيـات و مـرگ سـخن مى گويد و مى فرمايد: (او كسى است كه شما را زنده كرد) (خاكبى جان بوديد لباس حيات بر شما پوشانيد) (و هو الذى احياكم ).
(سـپـس بـعـد از طـى دوره حيات شما را مى ميراند) (و به همان خاك كه از آن برخاستيدباز مى گرديد) (ثم يميتكم ).
(و ديگر بار در رستاخيز حياتى نوين به شما مى بخشد) (و سر از خاك مرده بر مىآوريد و آماده حساب و جزا مى شويد) (ثم يحييكم ).
امـا بـا اين حال (اين انسان در برابر اينهمه نعمتهائى كه خدا در زمين و آسمان در جسم وجـان ، بـه او ارزانـى داشـتـه كـفـران كننده و ناسپاس است ، و با ديدن اينهمه نشانه هاىروشن ، ذات پاك او را انكار مى كنند (ان الانسان لكفور).
نكته ها:
1 - صفات ويژه پروردگار
در آيات فوق و دو آيه قبل از آن به ترتيب چهارده بخش از صفات خداوند (در آخر هر آيهدو صفت ) بيان شده است : عليم و حليم عفو و غفور سميع و بصير على و كبير لطيف وخـبـيـر غـنـى و حـمـيـد رؤ ف و رحـيـم كـه هـر بـخـش از ايـن صـفـات دو گـانـه هـمـاهـنگ ومكمل يكديگرند، عفو خداوند با غفران او، سميع بودن با بصير بودن ، بلند مقام بودنشبـا بـزرگـيـش ، لطـيـف بـودن با آگاهيش ، غنى بودن با حميد بودنش ، و بالاخره رؤ فبـودن با مهربانيش همه هماهنگ ، و در عين حال هر كدام از آنها درست متناسب همان بحثى استكـه در آن آيـه مـطـرح شـده ، و چـون قـبـلا در ذيل خود آيات از آن سخن گفته ايم نياز بهتكرار نمى بينيم .
آيات فوق همانگونه كه دليلى بر قدرت خدا است و تاءكيدى بر وعده هاى نصرت الهىنـسـبـت بـه بـنـدگـان بـا ايـمان ، همچنين نشانه اى است از حقانيت ذات پاك او كه در آياتگذشته روى آن تكيه شده بود، و نيز دليلى است بر توحيد، و دليلى است بر معاد، چراكـه مـسـاءله زنـده شـدن زمـيـنـهـاى مـرده بـه وسـيـله گـيـاهـان سـر سـبـز در پـرتـونـزول بـاران و هـمـچـنين مساءله حيات و مرگ نخستين انسان شاهد زنده اى است بر اينكه اوقادر است بار ديگر انسان را زنده كند و لباس حيات بر او بپوشاند، چنانكه در بسيارىاز آيات قرآن به همين امور بر مساءله معاد استدلال شده .
ضمنا جمله ان الانسان لكفور با توجه به اينكه (كفور) صيغه مبالغه است
اشـاره بـه كـفـر و انـكار انسانهاى لجوج مى كند كه حتى با مشاهده اينهمه آيات عظمت خدابـاز راه انـكار را پيش مى گيرند، و يا اشاره به كفران و ناسپاسى اينگونه افراد استكه وجودشان غرق نعمتهاى او است و باز هم نه در مقام شكر منعمند و نه شناخت او.
3 - تسخير موجودات زمين و آسمان
هـمانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم تسخير اين امور براى انسان از اين نظر است كهخـدا آنـهـا را خـدمـتـگـزار انـسـان قـرار داده و در مـسـيـر مـنـافـع او مـى بـاشـنـد (شـرحمـفـصـل ايـن مـوضـوع را در جـلد يـازدهـم تـفـسـيـر نـمـونـه صـفـحـه 167 بـه بـعـد ـذيـل آيـات 12 تـا 14 سـوره نـحـل و هـمـچـنـيـن در جـلد دهـم صـفـحـه 120 بـه بـعـدذيل آيه 2 سوره رعد بيان كرده ايم ).
و اگـر مى بينيم در ميان نعمتهاى زمينى ، حركت كشتيها بر صحنه اقيانوسها بالخصوصذكـر شـده بـه خـاطـر آن اسـت كـه ايـن كـشـتـيـهـا در گـذشـتـه وحـال مـهمترين وسيله ارتباطى و انتقال انسانها و كالاها از نقطه اى به نقطه ديگر بوده وهستند، و هيچ وسيله نقليه اى تاكنون نتوانسته است جاى كشتيها را در اين زمينه بگيرد.
بـه طـور قـطـع اگـر يـك روز تـمـام كـشـتـيها بر صفحه اقيانوسها از حركت باز ايستندزنـدگـى انـسـانـهـا بـه كـلى مـخـتـل خـواهـد شـد، چـرا كـه راهـهـاى خـشـكـى قـدرت و كششنـقـل و انـتـقـال ايـنـهـمه وسائل و كالا را ندارد، مخصوصا در عصر و زمان ما با توجه بهايـنـكـه مـهـمـتـريـن وسـيـله حـركـت زنـدگى صنعتى بشر نفت است ، و مهمترين وسيله براىانـتـقـال نـفـت از نـقـطـه اى بـه نـقـاط ديـگـر همان كشتيها هستند اهميت اين نعمت بزرگ الهىآشـكـارتـر مـى شـود، چـرا كـه گـاهـى كـار يـك كـشـتـى نـفـتـكـشغـول پـيـكـر را (ده هـزار اتـومـبـيـل هـم ) نـمـى تـوانـد انـجـام دهـد! وانتقال نفت از طريق خطوط لوله نيز براى نقاط محدودى از دنيا امكان پذير است .
آيه و ترجمه


لكـل اءمـة جـعـلنـا مـنـسـكا هم ناسكوه فلا ينزعنك فى الا مر و ادع إ لى ربك إ نك لعلى هدىمستقيم(67)
و إ ن جدلوك فقل الله اءعلم بما تعملون(68)
الله يحكم بينكم يوم القيمة فيما كنتم فيه تختلفون(69)
اءلم تـعـلم اءن الله يـعـلم مـا فـى السـمـاء و الا رض إ ن ذلك فـى كتب إ ن ذلك على اللهيسير(70)


ترجمه :

67 - بـراى هـر امـتـى عـبـادتـى قـرار داديـم تـا آن عـبـادت را (در پـيشگاه خدا) انجام دهند،بنابراين آنها نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند، به سوى پروردگارت دعوتكن كه بر هدايت مستقيم قرار دارى (و راه راست همين است كه تو مى پوئى ).
68 - و اگـر آنـهـا بـا تـو بـه جدال برخيزند بگو: خدا از اعمالى كه شما انجام مى دهيدآگاهتر است .
69 - خداوند ميان شما در آن چه اختلاف داشتيد داورى مى كند.
70 - آيـا نـمـيـدانى خداوند آنچه را در آسمان و زمين است مى داند؟ همه اينها در كتابى ثبتاست (كتاب علم بى پايان پروردگار) و اين بر خداوند آسان است .
تفسير:
هر امتى عبادتى دارد
در بحثهاى گذشته گفتگوهائى پيرامون مشركان داشتيم ، از آنجا كه
مـشـركـان بـه طـور خـصوص و مخالفان اسلام به طور عموم ، جر و بحثهائى با پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) پـيـرامـون مـسـائل و احـكـام تـازه اسـلام داشتند و نسخ ودگـرگـونـى قـسـمـتهائى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام مىپـنـداشـتـنـد در حـالى كـه ايـن دگـرگـونـيـهـا نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامهتـكـامـل اديـان مـحـسوب مى شد، لذا در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: (براى هر امتىعـبـادتـى قـرار داديـم تـا خـدا را بـا آن پـرسـتـش كـنـنـد)(لكل امة جعلنا منسكا هم ناسكوه ).
مـنـاسـك : چـنـانكه قبلا هم گفته ايم جمع (منسك ) به معنى مطلق عبادت است ، و در اينجامـمـكـن اسـت تـمام برنامه هاى دينى و الهى را شامل شود، بنابراين آيه گوياى اين حقيقتاست كه امتهاى پيشين هر كدام برنامه اى مخصوص به خود داشتند كه در آن شرائط خاصاز نـظر زمان و مكان و جهات ديگر كاملترين برنامه بوده است ، ولى مسلما با دگرگونشدن آن شرائط لازم بود احكام تازه ترى جانشين آنها شود.
لذا بـه دنـبـال ايـن سـخـن اضـافه مى كند: (بنابراين نبايد آنها در اين امر با تو بهنزاع برخيزند) (فلا ينازعنك فى الامر).
(و تـو به سوى پروردگارت دعوت كن كه راه راست همين است كه تو مى پوئى ) (وادع الى ربك انك لعلى هدى مستقيم ).
هرگز گفتگوها و ايرادهاى بى پايه آنان در روحيه تو كمترين اثرى نگذارد
كه دعوتت به سوى خدا است ، و مسير تو هدايت ، و راهت مستقيم است !
تـوصـيـف (هـدى ) به (مستقيم بودن ) يا جنبه تاءكيد دارد، و يا اشاره به اين استكـه هـدايـت بـه سـوى مقصد ممكن است از طرق مختلفى صورت گيرد راههاى نزديك و دور،مستقيم و كج ، ولى هدايت الهى ، از نزديكترين و مستقيمترين راه است .
(امـا اگـر بـاز بـه مـجـادله و مـنـازعـه ادامـه دهـنـد و سـخـنـان تـو دردل آنـها اثر نگذارد در پاسخ آنها بگو، خدا از اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است) (و ان جادلوك فقل الله اعلم بما تعملون ).
(خـداونـد در مـيـان شـمـا در آنـچـه اخـتلاف داشتيد داورى مى كند) (و در صحنه قيامت كهصـحـنـه بازگشت به توحيد و يكپارچگى و برطرف شدن اختلافات است حقايق را براىهمه شما آشكار مى سازد) (الله يحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون ).
و از آنـجـا كـه قـضـاوت و داورى در قـيـامـت نـسـبـت بـه اخـتـلافـات واعـمـال بـنـدگان نياز به علم و آگاهى وسيعى به همه آنها دارد، در آخرين آيه مورد بحثاشاره به علم بى پايان خدا كرده ، چنين مى گويد: (آيا نميدانى كه خداوند آنچه را كهدر آسمانها و زمين است مى داند)؟ (الم تعلم ان الله يعلم ما فى السماوات و الارض ).
آرى (همه اينها در كتابى ثبت است ) (ان ذلك فى كتاب ).
كـتـاب عـلم بـى پـايـان خـداونـد، كـتـاب عـالم هـسـتـى و جـهـان عـلت ومـعـلول ، جـهـانـى كـه چيزى در آن گم نمى شود و نابود نمى گردد، بلكه همواره تغييرصـورت مـى دهـد حـتـى امـواج صـداى ضـعـيـفـى كـه از حـلقـوم انـسـانـى در هـزارانسـال قـبـل بـرخـاسـتـه به كلى نابود نشده است ، و همواره در اين فضا وجود دارد اين يككتاب بسيار دقيق و جامع است كه همه چيز در آن ضبط شده است .
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر هـمـه ايـنها در (لوح محفوظ)، لوح علم الهى ثبت است ، و همه اينموجودات با تمام خصوصيات و جزئيات نزد او حاضرند.
و لذا در آخرين جمله مى فرمايد: (اين بر خداوند آسان است ) چرا كه همگى موجودات باتمام خصوصياتشان نزد او حضور دارند (ان ذلك على الله يسير).
آيه و ترجمه


و يـعـبـدون مـن دون الله مـا لم يـنـزل بـه سـلطـانـا و ما ليس لهم به علم و ما للظالمين مننصير(71)
و إ ذا تـتـلى عـليـهـم اءيـتـنـا بـيـنات تعرف فى وجوه الذين كفروا المنكر يكادون يسطونبـالذيـن يـتـلون عليهم اءيتنا قل اء فأ نبئكم بشر من ذلكم النار وعدها الله الذين كفروا وبئس المصير(72)
يـأ يـهـا الناس ضرب مثل فاستمعوا له إ ن الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له و إ ن يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب (73)
ما قدروا الله حق قدره إ ن الله لقوى عزيز(74)


ترجمه :

71 - آنـهـا غـيـر از خـداونـد چـيـزهـائى را مـى پـرسـتـند كه خدا هيچگونه دليلى براى آننـازل نـكـرده اسـت ، و چـيـزهـائى كـه علم و آگاهى به آن ندارند، و براى ظالمان ياور وراهنمائى نيست .
72 - و هـنـگـامـى كـه آيـات روشـن مـا بر آنها خوانده مى شود در چهره كافران آثار انكارمـشاهده مى كنى ، آن چنان كه نزديك است برخيزند و با مشت به كسانى كه آيات ما را برآنـهـا مى خوانند حمله كنند! بگو: آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟ همان آتش سوزنده(دوزخ ) است كه خدا به كافران وعده داده ، و بدترين جايگاه است !
73 - اى مردم مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى خوانيدهـرگـز نـمـى تـوانـند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند و هرگـاه مگس چيزى از آنها بربايد نمى توانند آن را باز پس گيرند، هم اين طلب كنندگانناتوانند و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان و هم آن معبودان ).
74 - آنها خدا را آنگونه كه بايد بشناسند نشناختند، خداوند قوى و شكست ناپذير است .
تفسير:
معبودانى ضعيفتر از يك مگس !
در ايـن آيـات بـه تـنـاسب بحثهائى كه قبلا پيرامون توحيد و شرك بود باز سخن ازمشركان و برنامه هاى غلط آنها مى گويد:
و از آنـجـا كـه يـكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچگونهدليـل عـقلى و نقلى بر جواز اين عمل دلالت نمى كند، در آيه نخست مى فرمايد: (آنها غيراز خـدا چـيـزهـائى را مـى پـرسـتـنـد كـه هـيـچـگـونـه دليـلى خـداونـد بـراى آننـازل نـكـرده اسـت ) (و يـعـبـدون مـن دون الله مـا لمينزل به سلطانا).
در واقـع ايـن ابـطـال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را بهآنها داده ، و اين بتها شفيعان درگاه او مى باشند.
سـپـس اضـافـه مـى كـند: (آنها معبودهائى را مى پرستند كه علم و دانشى به حقانيت آنهاندارند) (و ما ليس لهم به علم ).
يـعـنـى نـه از طـريـق دسـتـور الهـى ، و نـه از طـريـقدليل عقل هيچ حجت و برهانى براى كار خود مطلقا ندارند.
بـديـهـى اسـت كـسـى كـه در اعـتـقـاد و اعـمـال خـود مـتـكـى بـهدليل روشنى نيست ، ستمگر است ، هم به خويش ستم كرده ، و هم به ديگران ، و به هنگامگـرفـتـار شـدن در چنگال مجازات الهى هيچكس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پايان آيهمى گويد: (براى ستمكاران ياور و راهنمائى نيست ) (و ما للظالمين من نصير).
بـعـضـى از مـفـسـران گـفـتـه انـد كـه (نـصـيـر) در ايـنـجـا بـه مـعـنـىدليل و برهان است ، چرا كه يارى كننده حقيقى همان مى باشد.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـراد از (نـصـير)، راهنما است و مكملى است براى بحثگذشته يعنى نه حجت الهى دارند، نه دليل عقلى كه خود به آن رسيده باشند، و نه رهبرو راهنما و استادى كه آنها را در اين مسير يارى كند، چرا كه آنها ستمگرند و در برابر حقتسليم نيستند.
ايـن تـفـسـيـرهـاى سـه گـانـه بـا هـم مـنـافـاتـى نـدارنـد هـر چـنـد تـفـسـيـراول روشنتر به نظر مى رسد.
سـپـس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در يكجـمـله كـوتـاه اشـاره كرده مى گويد: (و هنگامى كه آيات روشن ما كه بهره گيرى از آنبـراى هـر صـاحب عقلى آسان است بر آنها خوانده مى شود، در چهره كافران آثار انكار رابـه خـوبـى مـشـاهـده مـى كنى ) (و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات تعرف فى وجوه الذينكفروا المنكر).
در حقيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات ، تضادى در ميان منطق زنده
قـرآن و تـعـصـبـات جـاهـلانـه آنها پيدا مى شود، و چون حاضر به تسليم در برابر حقنيستند، بى اختيار آثار آن در چهره هاشان به صورت علامت انكار نقش مى بندد.
نه تنها اثر انكار و ناراحتى در چهره شان نمايان مى شود،بلكه بر اثر شدت تعصب ولجاج نزديك است برخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنهامى خوانند حمله كنند)! (يكادون يسطون بالذين يتلون عليهم آياتنا).
(يـسـطـون ) از مـاده (سـطـوت ) بـه مـعـنـى بلند كردن دست و حمله كردن به طرفمقابل است ، و در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى بلند شدن اسب ، بر سر پاهاو بلند كردن دستها است ، سپس به معنى بالا اطلاق شده .
در حـالى كـه انـسان اگر منطقى فكر كند هر گاه سخن خلافى بشنود، نه چهره در هم مىكـشـد و نـه پاسخ آن را با مشت گره كرده مى دهد، بلكه با بيان منطقى آن را رد مى كند،ايـن عـكـس العـمـلهـاى نـادرسـت كـافران ، خود دليل روشنى است بر اينكه آنها تابع هيچدليـل و مـنـطـقـى نـيـسـتـنـد، تـنـهـا جـهـل و عـصـبـيـت بـر وجـودشـان حـاكـم اسـت .قـابـل تـوجـه ايـنـكـه جـمـله يـكـادون يـسـطـون بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه از دوفـعـل مـضـارع تشكيل شده دليل بر استمرار (حالت حمله و پرخاشگرى ) در وجود آنهااسـت كـه گـاه شـرائط ايـجاب مى كرد عملا آن را ظاهر كنند، و گاه كه شرائط اجازه نمىداد، حـالت آمـادگـى حـمـله در آنها پيدا مى شد و به تعبير ما به خود مى پيچيدند كه چراقادر بر حمله و ضرب نيستند.
قرآن در برابر اين بى منطقان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد:(بـه آنـهـا بگو: آيا مى خواهيد من شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟! بدتر از اين همانآتش سوزنده دوزخ است )! (قل افانبئكم بشر من ذلكم النار).
يـعـنـى اگـر بـه زعـم شـمـا ايـن آيـات بـيـنـات الهـى شر است ، چون با افكار منحرف ونـادرسـتـتـان هـماهنگ نيست ، من ، بدتر از اين را به شما معرفى مى كنم ، كه همان مجازاتدردناك الهى است كه در برابر اين لجاج و عناد سرانجام دامانتان را خواهد گرفت .
(همان آتش سوزانى كه خداوند به كافران وعده داده ) (وعدها الله الذين كفروا).
(و دوزخ آتش سوزانش بدترين جايگاه است ) (و بئس المصير).
در حـقـيـقـت در بـرابـر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله هاى عصبيت و لجاج ، همواره دردرونـشـان افـروخـتـه اسـت ، پـاسـخـى جـز آتش ‍ دوزخ نيست ! چرا كه هميشه مجازات الهىتناسب نزديكى با چگونگى گناه و عصيان دارد.
در آيـه بـعـد تـرسـيـم جـالب و گـويـائى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى ، و ضعف ونـاتـوانـى آنـهـا، بيان مى كند، و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مىسازد.
روى سـخـن را بـه عـمـوم مردم كرده ، مى گويد: اى مردم در اينجا مثلى زده شده است گوشبـه آن فـرا دهـيـد (و دقـيـقـا بـه آن بـيـنـديـشـيـد) (يـا ايـهـا النـاس ضـربمثل فاستمعوا له ).
(كـسـانـى را كه شما غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند هر چندبـراى ايـن كار اجتماع كنند و دست به دست يكديگر بدهند) (ان الذين تدعون من دون اللهلن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له ).
همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست بهدست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند.
بنابراين چگونه مى خواهيد شما اينها را همرديف پروردگار بزرگى
قرار دهيد كه آفريننده آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراهاو جـنـگـلهـا و اعـمـاق زمـيـن اسـت ، خـداونـدى كـه حـيـات و زنـدگـى را دراشـكـال مختلف و چهره هاى بديع و متنوع قرار داده كه هر يك از آنها انسان را به اعجاب وتحسين وا مى دارد، آن معبودهاى ضعيف كجا و اين خالق قادر و حكيم كجا؟
سـپـس اضـافـه مى كند نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله با يك مگسنـيـز عـاجـزنـد چـرا كـه اگـر مـگـس چـيـزى از آنها را بربايد نمى توانند آن را باز پسگيرند)!. (و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ).
مـوجودى به اين ضعيفى و ناتوانى كه حتى در مبارزه با يك مگس شكست مى خورد چه جاىايـن دارد كـه او را حـاكـم بـر سـرنـوشـت خـويـش بـدانـنـد وحلال مشكلات .
آرى (هـم ايـن طـلب كـنـنـدگـان و عابدان ضعيف و ناتوانند و هم آن مطلوبان و معبودان )(ضعف الطالب و المطلوب ).
در روايـات مـى خـوانيم : بت پرستان قريش ، بتهائى را كه در اطراف كعبه گرد آورىكـرده بـودنـد آنـهـا را بـا مـشـك و عـنـبـر و گـاه بـا زعـفـران يـاعـسـل مـى آلودند و اطراف آنها نداى لبيك اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك ، الا شريك هولك تـمـلكـه و مـا مـلك ! كه بيانگر شرك و بت پرستى آنها و تحريف لبيك موحدان بودسـر در مى دادند، و اين موجودات پست و بى ارزش را شريك خدا مى پنداشتند، ولى مگسهامى آمدند و بر آنها مى نشستند و آن عسل و زعفران و مشك و عنبر را مى ربودند و آنها قدرتبر باز پس گرفتن آن نداشتند!
قـرآن مـجـيـد هـمين صحنه را عنوان قرار داده و براى بيان ضعف و ناتوانى بتها و سستىمـنطق مشركان از آن بهره گيرى مى كند، مى گويد شما خوب نگاه كنيد ببينيد معبودهايتانچگونه زير دست و پاى مگسها قرار گرفته اند و قادر به كمترين دفاع از خود نيستند؟!اين چه معبودهاى بى عرضه و بى ارزشى هستند كه شما
حل مشكلات خود را از آنها مى خواهيد؟!.
در ايـنـكـه مـنـظـور از (طـالب ) و (مـطلوب ) چيست ؟ حق همان است كه در بالا گفتيم :(طـالب ) عـبـادت كنندگان بتها هستند و (مطلوب ) خود بتها كه هر دو ضعيف هستند وناتوان .
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه (طالب ) اشاره به مگس است ، و مطلوب اشارهبه بتها (زيرا مگسها به سراغ بتها مى روند تا از مواد غذائى روى آنها بهره گيرند).
بعضى ديگر (طالب ) را بتها دانسته اند و (مطلوب ) را مگس (زيرا به فرض كهبـتـهـا بـه فـكـر آفـريـنـش مـگـس ضـعـيـفـى بـيـفـتـنـد قـادر نـخـواهـنـد بـود) ولى تفسيراول صحيحتر به نظر مى رسد.
قـرآن بـعد از بيان مثال زنده فوق ، نتيجه گيرى مى كند كه (آنها خدا را آن گونه كهبايد بشناسند نشناختند) (ما قدروا الله حق قدره ).
بقدرى در معرفت و شناسائى خدا، ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سر حدايـن معبودهاى ضعيف و بى مقدار تنزل دادند، و آنها را شريك او شمردند، كه اگر كمترينمعرفتى درباره خدا داشتند بر اين مقايسه خود مى خنديدند.
و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند قوى و عزيز است ) (ان الله لقوى عزيز).
نه همچون بتها كه قادر بر آفرينش موجود كوچكى نيستند و حتى قدرت دفاع از خويش دربـرابـر مـگـسـى ندارند، او بر همه چيز قادر و توانا است و هيچكس را قدرت مقابله با اونيست .
نكته :
مثالى روشن براى بيان ضعفها
گـر چـه جـمـعـى از مـفـسـران عـقـيـده دارنـد كـه قـرآن در آيـات فـوق ، سـخـن ازمـثـل بـه مـيـان آورده ، امـا خـود مثل را صريحا بيان نكرده است بلكه اشاره به موارد ديگرقـرآن نـمـوده ، و يا اصلا مثل در اينجا به معنى اثبات و تبيين مطلب يا چيز عجيب است ، نهبه معنى معروفش .
ولى بـدون شك ، اين نظر نادرستى است ، چرا كه قرآن در آيات فوق ، مصداق اين مثالىرا كـه دعـوت عـمـومـى بـراى انـديـشـه در آن كـرده اسـت بـيـان نـمـوده ايـنمثال همان مگس است از نظر آفرينش و از نظر ربودن ذرات غذائى !.
ايـن مـثال گر چه در برابر مشركان عرب ذكر شده ، ولى با توجه به اينكه مخاطب همهمـردم جـهـانـنـد (يا ايها الناس ) اختصاصى به بتهاى سنگى و چوبى ندارد، بلكه تماممـعـبـودهـائى را كـه جـز خدا مى پرستند در اين مثال شركت داده شده اند، اعم از فرعونها ونمرودها و بتهاى شخصيتهاى كاذب و قدرتهاى پوشالى و مانند آن .
آنـهـا نـيـز بـر ايـن مـثال منطبق هستند، آنها هم اگر دست به دست هم بدهند و تمام لشگر وعـسـكـرشـان را جمع و جور كنند و انديشمندان و فرزانگانشان را دعوت كنند قادر به خلقمـگـسـى نـيـسـتـنـد، و حـتـى اگـر مـگـسى ذره اى از سفره آنها بر گيرد توانائى به بازگرداندن آن ندارند.
پاسخ به يك سؤ ال
مـمـكـن اسـت در ايـنـجـا گفته شود كه انسان امروز با نيروى علم و دانش خود توانسته استاختراعاتى كند كه به مراتب از يك مگس برتر و بالاتر است .
وسائل نقليه سريع السير و بادپيمائى ساخته كه در يك چشم بر هم زدن مسافت زيادىرا طى مى كند.
مـغـزهـاى الكـتـرونـيـكى دقيقى را اختراع كرده كه پيچيده ترين معادلات رياضى را در يكلحظه حل مى نمايد، آيا اين گفتگوها درباره انسان عصر ما نيز صادق است ؟
در پـاسـخ مـى گـوئيـم : سـاخـتـن ايـن وسـائل مـحـيـرالعـقـول بـدون شـك ، دليـل بـر پيشرفت فوق العاده صنايع بشر است ، اما همه اينها دربرابر مساءله آفرينش يك موجود زنده و خلقت حيات مسائلى ساده و پيش پا افتاده است .
اگـر كـتـبـى را كـه در بـاره فـيـزيـولوژى موجودات زنده ، و فعاليتهاى بيولوژيكى وحـيـاتـى يـك حـشـره كـوچـك مانند مگس بحث مى كند، به دقت بررسى كنيم ، خواهيم ديد كهسـاخـتـمـان مـغـز يـك مـگـس و سـلسـله اعـصـاب و دسـتگاه گوارش او به مراتب از ساختمانمجهزترين هواپيماها برتر است و اصلا قابل مقايسه با آن نيست .
اصـولا (مـسـاءله حـيـات ) و حـس و حـركـت مـوجـودات زنـده و نـمـو و تـوليـدمثل آنها هنوز به صورت معمائى در برابر دانشمندان قرار گرفته است ، و ريزه كاريهاو ظـرافـتـهـائى كـه در سـاخـتمان اين موجودات به كار رفته ، خود معماهاى ديگرى است ،معماهائى كه هنوز به هيچوجه حل نشده .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation