|
|
|
|
|
|
مقدمه ايـن سـوره در مـكـه نـازلشده و 111 آيه است قبل از ورود در تفسير اين سوره توجه به چند نكته لازم است : 1 - نـامـهـاى ايـن سـوره و مـحـلنزول آن نـام مـشـهـور ايـن سـوره بـنـى اسـرائيـل اسـت و نـامـهـاى ديـگـرى نـيـز ازقبيل اسراء و سبحان دارد. روشـن است كه هر يك از اين نامها به تناسب مطالبى است كه در اين سوره در رابطه باآن وجـود دارد، اگـر نـام بـنـى اسـرائيـل بـر آن گـذارده شـده بـه خـاطـر آنـسـت كه بخشقـابـل مـلاحـظـه اى در آغـاز و پـايـان ايـن سـوره پـيـرامـون بـنـىاسرائيل است . و اگـر بـه آن اسـراء گـفـتـه ميشود به خاطر نخستين آيه آن كه پيرامون اسراء (معراج )پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) سخن ميگويد، و سبحان نيز از نخستين كلمه اينسوره گرفته شده است . ولى در روايـاتـى كـه فـضـيـلت ايـن سـوره را بـيـان مـيـكـنـد تـنـهـا بـه نـام بـنـىاسرائيل برخورد ميكنيم ، و به همين جهت غالب مفسران همين نام را براى سوره ، برگزيدهاند. بـه هـر حـال مـشـهـور و مـعـروف ايـن اسـت كـه تـمـام يـكـصـد آيـه ايـن سـوره در مـكـهنازل شده است ، و مفاهيم و محتواى آن نيز كاملا متناسب با سورههاى مكى است هـر چـنـد بـعـضـى از مـفـسـران مـعـتـقـدنـد پـارهـاى از آيـات آن در مـديـنـهنازل شده است ، ولى گفتار مشهور صحيحتر به نظر ميرسد. 2 - فضيلت اين سوره از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) و هـمچنين از امام صادق (عليهالسلام ) اجر وپـاداش فـراوانـى بـراى كـسـى كـه ايـن سـوره را بـخـوانـدنقل شده است از جمله اينكه : در روايـتـى از امـام صـادق (عـليـهـالسـلام ) چـنـيـن مـى خـوانـيـم : مـن قـرء سـورة بـنـىاسـرائيـل فـى كـل ليـلة جـمـعـه لم يـمت حتى يدرك القائم و يكون من اصحابه : كسى كهسوره بنى اسرائيل را هر شب جمعه بخواند از دنيا نخواهد رفت تا اينكه قائم را درك كندو از يارانش خواهد بود. كـرارا گـفـتـه ايـم پـاداشـها و فضيلتهائى كه براى سوره هاى قرآن بيان شده هرگزبراى خواندن تنها نيست ، بلكه خواندنى است كه توأ م با تفكر و انديشه ، و سپس الهامگرفتن براى عمل بوده باشد. مخصوصا در يكى از همين روايات مربوط به فضيلت اين سوره ميخوانيم فرق قلبه عندذكـر الوالديـن : كـسى كه اين سوره را بخواند و به هنگامى كه به توصيه هاى خداونددر ارتـبـاط بـا پـدر و مـادر در ايـن سـوره مـيرسد، عواطف او تحريك گردد و احساس محبتبيشتر نسبت به پدر و مادر كند داراى چنان پاداشى است . بـنـابـراين الفاظ قرآن هر چند بلاشك محترم و پر ارزش است ، ولى اين الفاظ مقدمه اىاسـت بـراى مـعـانـى و مـعـانـى مـقـدمـه اى اسـت بـراىعمل . 3 - محتواى اين سوره در يك نگاه كوتاه گـفـتـيـم ايـن سـوره بـنـا بـر مـشـهـور از سـوره هـائى اسـت كـه در مـكـهنازل شده است و طبعا ويژگيهاى سوره هاى مكى در آن جمع است ، از جمله دعوت مؤ ثر بهتـوحـيـد، و تـوجـه دادن بـه مـعاد، و نصائح سودمند، و مبارزه با هر گونه شرك و ظلم وانحراف بطور كلى ميتوان گفت آيات اين سوره بر محور امور زير دور مى زند. 1 - دلائل نبوت مخصوصا قرآن و نيز معراج . 2 - بـحـثـهـائى مـربـوط بـه مـعـاد، مـسـاله كـيـفـر و پـاداش و نـامـهاعمال و نتائج آن . 3 - بخشى از تاريخ پر ماجراى بنى اسرائيل كه در آغاز سوره و پايان آن آمده است . 4 - مـسـاله آزادى اراده و اخـتـيـار و ايـنـكـه هـر گـونـهعمل نيك و بد، نتيجهاش به خود انسان بازگشت ميكند. 5 - مساله حساب و كتاب در زندگى اين جهان كه نمونه اى است براى جهان ديگر. 6 - حقشناسى در همه سطوح مخصوصا درباره خويشاوندان ، و بخصوص پدر و مادر. 7 - تـحـريـم اسـراف و تـبـذيـر و بـخـل و فـرزنـدكـشـى و زنـا و خـوردنمال يتيمان و كمفروشى و تكبر و خونريزى . 8 - بحثهائى در زمينه توحيد و خداشناسى . 9 - مـبـارزه با هر گونه لجاجت در برابر حق و اينكه گناهان ميان انسان و مشاهده چهره حقپرده ميافكند. 10 - شخصيت انسان و فضيلت و برترى او بر مخلوقات ديگر. 11 - تاثير قرآن براى درمان هر گونه بيمارى اخلاقى و اجتماعى . 12 - اعجاز قرآن و عدم توانائى مقابله با آن . 13 - وسوسه هاى شيطان و هشدار به همه مؤ منان به راههاى نفوذ شيطان در انسان . 14 - بخشى از تعليمات مختلف اخلاقى . 15 - و سـرانـجـام فـرازهـائى از تـاريخ پيامبران به عنوان درسهاى عبرتى براى همهانسانها و شاهدى براى مسائل بالا. به هر صورت مجموعه بحثهاى عقيدتى و اخلاقى و اجتماعى در اين سوره نسخه كاملى راتـشـكيل ميدهد براى ارتقاء و تكامل بشر در زمينه هاى مختلف ، و جالب اينكه اين سوره باتـسـبـيـح خدا شروع ميشود و با حمد و تكبير او پايان ميگيرد تسبيح نشانه اى است براىپـاكـسـازى و پـيـراسـتن از هر گونه عيب و نقص ، و حمد نشانه اى است براى آراستن بهصفات فضيلت ، و تكبير رمزى است به پيشرفت و عظمت . آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم سـبـحـان الذى اسـرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصا الذى باركنا حولهلنريه من اياتنا انه هو السميع البصير(1)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان 1 - پـاك و مـنـزه است خدائى كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى كهگـرداگـردش را پـر بـركـت سـاخـتـيـم بـرد، تا آيات خود را به او نشان دهيم او شنوا وبيناست . تفسير: معراج گاه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نـخـستين آيه اين سوره از مساله اسراء يعنى سفر شبانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) از مـسـجد الحرام به مسجد اقصى (بيت المقدس ) كه مقدمه اى براى معراج بوده استسـخـن مـيـگـويـد، ايـن سـفـر كـه در يـك شـب و مـدت كـوتـاهـى صـورت گـرفـتحـداقـل در شـرايط آن زمان از طرق عادى به هيچوجه امكان پذير نبود، و جنبه اعجاز آميز وكاملا خارق العاده داشت . نـخـسـت مـيـگـويـد: منزه است آن خداوندى كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجداقصى برد (سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ). ايـن سـيـر شـبـانـه خارق العاده : به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خود را به اونشان دهيم (لنريه من آياتنا). و در پايان اضافه ميكند خداوند شنوا و بينا است (انه هو السميع البصير ). اشـاره بـه ايـنـكـه اگـر خـداونـد پـيـامـبـرش را بـراى ايـن افـتـخـار بـرگـزيـد بـىدليل نبود، زيرا او گفتار و كردارى آنچنان پاك و شايسته داشت كه اين لباس بر قامتشكاملا زيبا بود، خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اينمقام پذيرفته بود. بعضى از مفسران اين احتمال را نيز در جمله فوق داده اند كه منظور از آن تهديد منكران ايناعجاز است كه خداوند سخنانشان را مى شنود و اعمالشان را مى بيند و از توطئه آنها آگاهاست . اين آيه در عين فشردگى بيشتر مشخصات اين سفر شبانه اعجاز آميز را بيان ميكند: 1 - جمله اسرى نشان ميدهد كه اين سفر، شبب هنگام واقع شد، زيرا اسراء در لغت عرب بهمعنى سفر شبانه است ، در حالى كه كلمه سير به مسافرت در روز گفته ميشود. 2 - كلمه ليلا در عين اينكه تاكيدى است براى آنچه از جمله اسراء فهميده ميشود، اين حقيقترا نـيـز بـيـان مـيـكـنـد كه اين سفر بطور كامل در يك شب واقع شد، و مهم نيز همين است كهفـاصـله مـيـان مـسـجد الحرام و بيت المقدس كه بيش از يكصد فرسخ است و در شرائط آنزمان مى بايست روزها يا هفته ها بطول بيانجامد، تنها در يك شب رخ داد. 3 - كـلمـه عـبـد نـشـان ميدهد كه اين افتخار و اكرام به خاطر مقام عبوديت و بندگى پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـود، چـرا كه بالاترين مقام براى انسان است كه بندهراسـتـيـن خـدا بـاشـد، جـز بـر پـيشگاه او جبين نسايد، و در برابر فرمانى جز فرمان اوتسليم نگردد، هر كارى ميكند براى خدا باشد و هر گام برميدارد رضاى او را بطلبد. 4 - هـمـچـنـيـن تـعـبـيـر به عبد نشان مى دهد كه اين سفر در بيدارى واقع شده . و اين سيرجـسـمـانـى بـوده اسـت نـه روحـانـى ، زيـرا سير روحانى معنى معقولى جز مساله خواب ياحالتى شبيه به خواب ندارد، ولى كلمه عبد نشان ميدهد كه جسم و جان پيامبر (صلى اللّهعـليـه و آله و سلّم ) در اين سفر شركت داشته ، منتها كسانى كه نتوانسته اند اين اعجاز رادرسـت در فـكـر خود هضم كنند احتمال روحانى بودن را به عنوان توجيهى براى آيه ذكركـرده انـد، در حـالى كـه مـى دانـيـم اگـر كسى به ديگرى بگويد من فلان شخص را بهفـلان نـقـطـه بـردم مـفـهـومـش ايـن نـيـسـت كـه در عـالم خـواب يـاخيال بوده يا تفكر انديشه او به چنين سيرى پرداخته است . 5 - آغـاز ايـن سـيـر (كـه مـقـدمـه اى بـر مـسـاله مـعـراج بـه آسـمـانـهـا بـوده و بـعـدادلائل آن ذكر خواهد شد مسجد الحرام در مكه و انتهاى آن مسجد الاقصى در قدس بوده است . البـتـه در ايـنـكه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از كنار خانه كعبه به اين سيرپـرداخـت و يـا در خانه يكى از بستگانش بود، (و از آنجا كه به همه شهر مكه گاهى بهعـنـوان احـتـرام ، مـسجد الحرام گفته ميشود اين تعبير در آيه ذكر شده است ) در ميان مفسرانگفتگو است ، ولى بدون شك ظاهر آيه اين است كه مبدء سير او مسجد الحرام بوده است . 6 - هدف از اين سير، مشاهده آيات عظمت الهى بوده ، همانگونه كه دنباله ايـن سـيـر در آسـمـانـهـا نـيـز به همين منظور انجام گرفته است تا روح پر عظمت پيامبر(صـلى اللّه عـليه و آله و سلّم ) در پرتو مشاهده آن آيات بينات ، عظمت بيشترى يابد، وآمـادگـى فـزونـتـرى بـراى هـدايـت انـسـانـهـا پيدا كند، نه آنگونه كه كوته فكران مىپـنـدارند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به معراج رفت تا خدا را ببيند!، بهگمان اينكه خدا محلى در آسمانها دارد!! بـه هـر حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گرچه عظمت خدا را شناخته بود، و ازعظمت آفرينش او نيز آگاه بود، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن ! در آيـات سـوره نـجـم كـه بـه دنـبـاله ايـن سـفـر يـعنى معراج در آسمانها اشاره ميكند نيزمـيـخـوانـيـم لقد راى من آيات ربه الكبرى : او در اين سفر آيات بزرگ پروردگارش رامشاهده كرد. 7 - جـمـله بـاركـنـا حـوله بـيـانـگـر ايـن مـطلب است كه مسجد الاقصى علاوه بر اينكه خودسـرزمـين مقدسى است اطراف آن نيز سرزمين مبارك و پر بركتى است و اين ممكن است اشارهبـه بـركات ظاهرى آن بوده باشد چرا كه مى دانيم در منطقه اى سرسبز و خرم و مملو ازدرختان و آبهاى جارى و آباديها واقع شده است . و نـيـز مـمـكـن اسـت اشـاره بـه بـركـات مـعـنوى آن بوده باشد، زيرا اين سرزمين مقدس درطول تاريخ كانون پيامبران بزرگ خدا، و خاستگاه نور توحيد و خدا پرستى بوده است . 8 - جـمـله انـه هو السميع البصير همانگونه كه گفتيم اشاره به اين است كه بخشش اينمـوهـبـت بـه پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـى حـساب نبوده بلكه به خاطرشـايـسـتگى هائى بوده كه بر اثر گفتار و كردارش پيدا شد و خداوند از آن به خوبىآگاه بود. 9 - ضمنا كلمه سبحان دليلى است بر اينكه اين برنامه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) خود نشانه اى بر پاك و منزه بودن خداوند از هر عيب و نقص است . 10 - كلمه من در من آياتنا نشان ميدهد كه آيات عظمت خداوند آنقدر زياد است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با تمام عظمتش در اين سفر پرعظمت تنها گوشه اى از آنرا مشاهده كرده است . مساله معراج مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )بـه هـنگامى كه در مكه بود در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى در بيت المقدس بهقـدرت پـروردگـار آمـد، و از آنـجـا بـه آسمانها صعود كرد، و آثار عظمت خدا را در پهنهآسمان مشاهده نمود و همان شب به مكه بازگشت . و نيز مشهور و معروف آنست كه اين سير زمينى و آسمانى را با جسم و روح تواما انجام داد. ولى از آنجا كه اين يك موضوع فوق العاده شگرفى است ، جمعى به توجيه آن پرداختهو آنرا به معراج روحانى تفسير كرده اند كه چيزى شبيه يك خواب يا مكاشفه روحى خواهدبـود، امـا هـمانگونه كه گفتيم اين موضوع كاملا با ظواهر آيات مخالف است چرا كه ظاهرآيات به مساله جسمانى بودن گواهى ميدهد. به هر حال پيرامون اين بحث سؤ الات فراوانى وجود دارد از جمله : 1 - چگونگى معراج از نظر قرآن و حديث و تاريخ . 2 - اعتقاد دانشمندان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن در اين زمينه . 3 - هدف معراج . 4 - امكان معراج از نظر علوم روز. هـر چـنـد بحث طولانى پيرامون اين مسائل از عهده يك بحث تفسيرى خارج است ولى ما سعىمى كنيم فشرده اين مسائل را براى خوانندگان عزيز ذيلا بياوريم . 1 - معراج از نظر قرآن و حديث در دو سوره از سوره هاى قرآن به اين مساله اشاره شده است : نخست همين سوره اسراء استكـه تـنـهـا بـخـش اول ايـن سـفـر را بـيان ميكند (يعنى سير از مكه و مسجد الحرام به مسجداقصى و بيت المقدس ). امـا در سـوره نـجم طى شش آيه از آيه 13 تا 18 قسمت دوم معراج يعنى سير آسمانى آمدهاسـت ، آنـجـا مـى فـرمايد : و لقد رآه نزلة اخرى . عند سدرة المنتهى . عندها جنة الماوى . اذيغشى السدرة ما يغشى . ما زاغ البصر و ما طغى . لقد رآى من آيات ربه الكبرى خلاصهمـفـاد ايـن شـش آيـه چـنـيـن اسـت كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى دومين بارفـرشـتـه وحـى جـبـرئيـل را بـه صـورت اصـلى مـشـاهـده و مـلاقـات كـرد (مـرتـبـهاول در آغاز نزول وحى در كوه حرا بود). اين ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت . پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مشاهده اين منظره دچار خطا و اشتباه نشد. آيات و نشانه هاى بزرگى را از عظمت خدا مشاهده كرد. اين آيات كه به گفته اكثر مفسران از معراج سخن ميگويد نيز نشان ميدهد كه اين حادثه دربيدارى اتفاق افتاده است ، مخصوصا جمله ما زاغ البصر و ما طغى چشم پيامبر دچار خطا وانحراف و طغيان نشد) گواه ديگر بر اين موضوع است از نـظـر حـديـث ، روايـات بـسـيـار زيـادى در زمـيـنـه مـسـاله مـعـراج در كتب معروف اسلامىنـقـل شـد كه بسيارى از علماى اسلام تواتر يا شهرت آن را تصديق كرده اند، به عنواننمونه : فـقـيـه و مـفـسـر بـزرگ شـيـخ طـوسـى در تـفـسـيـر تـبـيـانذيل آيه مورد بحث چنين ميگويد: علماى شيعه معتقدند خداوند در همان شبى كه پيامبرش را ازمـكـه بـه بـيـت المـقـدس بـرد او را بـه سـوى آسـمـانها عروج داد، و آيات عظمت خود را درآسمانها به او ارائه فرمود، و اين در بيدارى بود نه در خواب . مـفـسـر عـاليـقـدر مـرحـوم طـبـرسـى در تـفـسـيـر خـود مـجـمـع البـيـانذيـل آيـات سـوره نـجـم چنين ميگويد مشهور در اخبار ما اين است كه خداوند پيامبر را با همينجسم در حال بيدارى و حيات به آسمانها برد و اكثر مفسران را نيز عقيده همين است . محدث شهير علامه مجلسى در بحار الانوار ميگويد: سير پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) از مسجد الحرام به بيت المقدس و از آنجا به آسمانها از جمله مطالبى است كهآيـات و احـاديـث مـتـواتـر شـيـعـه و سـنـى بـر آن دلالت دارد، و انـكـارامثال اين مسائل يا تاويل و توجيه آن به معراج روحانى ، يا خواب ديدن پيامبر ناشى ازعدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و يا ضعف يقين است . سـپـس اضـافـه ميكند اگر بخواهيم اخبارى را كه در اين باره رسيده جمع آورى كنيم كتاببزرگى خواهد شد. از مـيـان دانـشـمندان اهل تسنن منصور على ناصف كه از علماى معاصر و از دانشمندان الازهر ونويسنده كتاب معروف التاج است در كتاب خود احاديث معراج را جمع آورى كرده است . فـخـر رازى مـفـسـر معروف در ذيل آيه مورد بحث پس از ذكر يك رشته استدلالات عقلى برامـكـان وقـوع مـعـراج ميگويد از نظر حديث ، احاديث معراج از روايات مشهوره است كه در كتبصـحـاح اهل سنت نقل شده و مفاد آنها سير پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از مكه بهبيت المقدس و از آنجا به آسمانها است . شـيخ عبد العزيز بن عبد الله بن باز رئيس ادارات بحوث علميه و افتاء و دعوت و ارشادكه از علماى متعصب وهابى معاصر است ، در كتاب التحذير من البدع ميگويد: شك نيست كهاسراء و معراج از نشانه هاى بزرگى است كه دلالت بر صدق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بلندى مقام و منزلت او ميكندتـا آنـجـا كـه مـيـگـويـد: اخـبـار مـتـواتـر از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )نقل شده كه خدا او را به آسمانها برد و درهاى آسمان را به روى او گشود. ذكـر ايـن نـكـتـه كـامـلا ضـرورت دارد كـه در لابـلاى روايـات مـعـراج احـاديـثمـجـعـول يـا ضـعـيـفـى بـه چـشـم مـيـخـورد كـه بـه هـيـچـوجـهقابل قبول نيست . لذا مـفـسـر بـزرگ مـرحـوم طبرسى ذيل همين آيه مورد بحث احاديث معراج را به چهار گروهتقسيم كرده است : 1 - روايـاتـى كـه بـه حـكـم تـواتـر قـطـعـى اسـت ، مـانـنـداصل موضوع معراج . 2 - احـاديـثـى كـه قـبـول آنـها هيچ مانع عقلى ندارد و در روايات به آن تصريح شده استمانند مشاهده بسيارى از آيات عظمت خدا در پهنه آسمان . 3 - رواياتى كه با ضوابط و اصولى كه در دست داريم مخالف است ولى ميتوان آنها راتـوجـيه كرد، مانند احاديثى كه ميگويد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آسمانهاجمعى را در بهشت و گروهى را در دوزخ ديد كه بايد گفت منظور مشاهده صفات بهشتيان ودوزخيان بوده است يا بهشت و دوزخ برزخى ). 4 - روايـاتى كه مشتمل بر امور نامعقول و باطل مى باشد و وضع آنها گواه روشنى برساختگى بودن آنها است ، مانند رواياتى كه ميگويد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) خـدا را آشـكـارا ديـد، بـا او سـخـن گـفـت ، و با او نشست كه با هيچ منطقى سازگار نمىبـاشـد بـلكـه مـخـالف دليـل عـقـل و نـقـل اسـت ، و بـدون شـك ايـن گـونـه روايـاتمجعول است . در تـاريـخ وقـوع مـعـراج در مـيـان مـورخـان اسـلامـى اخـتـلاف نـظـر است ، بعضى آنرا درسـال دهـم بـعـثـت شـب بـيـسـت و هـفـتـم مـاه رجـب دانـسـتـه ، و بـعـضـى آنـرا درسـال دوازدهـم شـب 17 مـاه رمـضـان ، و بـعـضـى آنـرا دراوائل بـعـثـت ذكـر كـرده انـد، ولى اخـتـلاف در تـاريـخ وقـوع آن مـانـع از اتـفـاق دراصل وقوع آن نيست . ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين تنها مسلمين نيستند كه عقيده به معراج دارند، اين عقيده درميان پيروان اديان ديگر كم و بيش وجود دارد از جمله در مورد حضرت عيسى (عليهالسلام )بـصـورت سـنـگـيـنـتـرى ديـده مـيـشـود، چـنـانـكـه در انـجـيـل مـرقـس بـاب 6، وانـجـيـل لوقـا بـاب 24، و انـجـيـل يوحنا باب 21، ميخوانيم كه عيسى پس از آنكه به دارآويـخـتـه و كـشـتـه و دفـن شـد از مـردگـان بـرخـاسـت وچـهـل روز در مـيـان مـردم زنـدگى كرد سپس به آسمانها صعود نمود (و به معراج هميشگىرفت ) ضـمـنـا از بعضى از روايات اسلامى نيز استفاده ميشود كه بعضى از پيامبران پيشين نيزداراى معراج بوده اند. آيا معراج جسمانى بوده يا روحانى ؟ عـلاوه بـر ايـنـكـه مـشـهـور مـيـان دانـشـمـنـدان اسـلام (اعـم از شـيـعـه واهـل تـسـنـن ) ايـن است كه اين امر در بيدارى صورت گرفته ظاهر خود آيات قرآن در آغازسوره اسراء و همچنين سوره نجم (چنانكه شرح آن در بالا گذشت ) نيز وقوع اين امر را دربيدارى گواهى مى دهد. تـواريـخ اسـلام نـيـز گـواه صـادقـى بـر اين موضوع است ، زيرا در تاريخ مى خوانيمهـنـگـامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مساله معراج را مطرح كرد مشركان بهشـدت آنـرا انكار كردند و آنرا بهانه اى براى كوبيدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) دانـسـتـنـد، ايـن بـه خـوبـى گـواهى ميدهد كه پيامبر هرگز مدعى خواب يا مكاشفهروحـانـى نـبـوده و گـرنـه ايـنـهمه سر و صدا نداشت : و اگر در روايتى از حسن بصرىمـيـخـوانـيـم كه كان فى المنام رؤ يارآها: اين امر در خواب واقع شده است و يا خبرى كه ازعـايشه نقل شده : و الله ما فقد جسد رسول الله و لكن عرج بروحه به خدا سوگند بدنپيامبر از ميان ما نرفت تنها روح او به آسمانها پرواز كرد ظاهرا جنبه سياسى داشـته و براى خاموش كردن جنجالى بوده است كه درباره مساله معراج در ميان عده اى بهوجود آمده بود. هدف معراج بـا توجه به بحثهاى گذشته اين مساله براى ما از جمله واضحات است كه هدف از معراجايـن نـبـوده كـه پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به ديدار خدا در آسمانها بشتابد!آنـچـنـان كـه ساده لوحان پنداشته اند كه متاسفانه بعضى از دانشمندان غربى به خاطرنـاآگـاهـى يـا دگـرگـون سـاخـتـن چـهـره اسـلام در نـظـر ديـگـران ، آنـرانـقـل كـرده انـد، از جـمـله ايـنـكـه گـيـورگيو در كتاب محمد پيامبرى كه از نو بايد شناختميگويد محمد در سفر معراج به جائى رسيد كه صداى قلم خدا را مى شنيد و مى فهميد كهخـدا مـشـغـول نـگهدارى حساب افراد ميباشد! ولى با اينكه صداى قلم خدا را مى شنيد او رانـمـى ديد! زيرا هيچكس نميتواند خدا را ببيند و لو پيغمبر باشد (محمد پيغمبرى كه از نوبايد شناخت صفحه 125). ايـن نـشـان مـيدهد كه مخصوصا قلم از نوع قلم چوبى است ! كه به هنگام حركت روى كاغذتحرير مى لرزد و صدا ميكند!! و امثال اين خرافات و لاطائلات . نه هدف اين بوده كه روح بزرگ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مشاهده اسرارعظمت خدا را در سراسر جهان هستى ، مخصوصا عالم بالا كه مجموعه اى است از نشانه هاىعظمت او مشاهده كند، و باز هم درك و ديد تازهاى براى هدايت و رهبرى انسانها بيابد. ايـن هـدف صـريـحا در آيه يك سوره اسراء و آيه 18 سوره نجم آمده است . روايت جالبىنـيـز در ايـن زمـيـنـه از امـام صـادق (عـليـهـالسـلام ) در پـاسـخ سـؤال از علت معراج نقل شده است كه فرمود: ان الله لا يوصف بمكان ، و لا يجرى عليه زمان، و لكـنـه عـز و جـل اراد ان يـشرف به ملائكته و سكان سماواته ، و يكرمهم بمشاهدته ، ويـريه من عجائب عظمته ما يخبر به بعد هبوطه : خداوند هرگز مكانى ندارد، و زمان بر اوجـريـان نـمـى گـيـرد، و لكن او ميخواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتنپـيـامـبر در ميان آنها احترام كند و نيز از شگفتى هاى عظمتش به پيامبرش نشان دهد تا پساز بازگشت براى مردم بازگو كند. معراج و علوم روز در گـذشـتـه بـعـضـى از فلاسفه كه معتقد به افلاك نهگانه بطلميوسى پوست پيازىبـودنـد مـانع مهم معراج را از نظر علمى وجود همين افلاك و لزوم خرق و التيام در آنها مىپنداشتند. ولى بـا فـرو ريـخـتـن پـايـه هاى هيئت بطلميوسى مساله خرق و التيام بدست فراموشىسـپـرده شـد، امـا بـا پـيـشـرفـتـى كـه در هـيـئت جـديـد بـه وجـود آمـدمـسـائل تـازهـاى در زمـيـنـه مـعـراج مـطـرح شـده و سـؤ الاتـى از ايـنقبيل : 1 - بـراى اقـدام بـه يـك سـفـر فـضـائى نـخـسـتـين مانع نيروى جاذبه است كه بايد باوسـائل فـوق العـاده بـر آن پـيـروز شـد، زيرا براى فرار از حوزه جاذبه زمين سرعتىلااقل معادل چهل هزار كيلومتر در ساعت لازم است !. 2 - مـانـع ديـگـر، فـقـدان هـوا در فضاى بيرون جو زمين است كه بدون آن انسان نميتواندزندگى كند. 3 - مـانـع سـوم گـرمـاى سـوزان آفـتاب و سرماى كشنده اى است كه در قسمتى كه آفتابمستقيما ميتابد و قسمتى كه نميتابد وجود دارد . 4 - مـانـع چهارم اشعه هاى خطرناكى است كه در ماوراء جو وجود دارد مانند اشعه كيهانى واشـعه ماوراء بنفش و اشعه ايكس ، اين پرتوها هرگاه به مقدار كم به بدن انسان بتابدزيـانـى بـر ارگـانـيـسـم بدن او ندارد، ولى در بيرون جو زمين اين پرتوها فوق العادهزيـاد اسـت و كـشـنـده و مرگبار اما براى ما ساكنان زمين وجود قشر هواى جو مانع از تابشآنها است . 5 - مشكل بيوزنى است ، گر چه انسان تدريجا ميتواند به بيوزنى عادت كند ولى براىمـا سـاكـنـان روى زمـيـن اگـر بـيـمـقـدمـه بـه بـيـرون جـومـنـتـقـل شـويـم و حـالت بـيـوزنـى دسـت دهـد، تـحـمـل آن بـسـيـارمشكل يا غير ممكن است . 6 - و سـرانـجـام مـشـكـل زمـان ششمين مشكل و از مهمترين موانع است چرا كه علوم روز ميگويدسـرعـتـى بـالاتر از سرعت سير نور نيست و اگر كسى بخواهد در سراسر آسمانها سيركند بايد سرعتى بيش از سرعت سير نور داشته باشد. در برابر اين سؤ الات توجه به چند نكته لازم است : 1 - مـا مى دانيم كه با آن همه مشكلاتى كه در سفر فضائى است بالاخره انسان توانستهاسـت بـا نـيـروى عـلم بـر آن پـيـروز گـردد، و غـيـر ازمشكل زمان همه مشكلات حل شده و مشكل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور دست است . 2 - بـدون شـك مـسـاله مـعـراج ، جـنبه عادى نداشته بلكه با استفاده از نيرو و قدرت بىپـايـان خـداونـد صورت گرفته است ، و همه معجزات انبياء همين گونه است ، به عبارتروشـنـتـر مـعـجـزه بـايـد عقلا محال نباشد، و همين اندازه كه عقلا امكان پذير بود بقيه بااستمداد از قدرت خداوند حل شدنى است . هـنـگامى كه بشر با پيشرفت علم توانائى پيدا كند كه وسائلى بسازد سريع ، آنچنانسريع كه از حوزه جاذبه زمين بيرون رود، سفينه هائى بسازد كه مساله اشـعـه هاى مرگبار بيرون جو را حل كند، لباسهائى بپوشد كه او را در برابر سرما وگـرمـاى فـوق العـاده حفظ نمايد، با تمرين به بيوزنى عادت نمايد خلاصه جائى كهانـسـان بـتواند با استفاده از نيروى محدودش ، اين راه را طى كند آيا با استمداد از نيروىنامحدود الهى حل شدنى نيست ؟! مـا يـقـيـن داريـم كه خدا مركب سريع السيرى كه متناسب اين سفر فضائى بوده باشد دراخـتـيـار پـيامبرش گذارده است ، و او را از نظر خطراتى كه در اين سفر وجود داشته زيرپوشش حمايت خود گرفته ، اين مركب چگونه بوده است و چه نام داشته ؟ براق ؟ رفرف؟ يا مركب ديگر؟ در هر حال مركب مرموز و ناشناخته اى است از نظر ما؟. از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه فـرضـيـه حـد اكـثـر سرعت كه در بالا گفته شد، امروز در مياندانشمندان متزلزل شده ، هر چند اينشتاين در فرضيه معروف خودش به آن سخت معتقد بودهاست . دانـشـمندان امروز ميگويند امواج جاذبه بدون نياز به زمان در آن واحد از يكسوى جهان بهسـوى ديـگـر مـنـتـقـل مـيـشـود و اثـر مـيـگـذارد، و حـتـى ايـناحـتـمـال وجـود دارد كـه در حـركـات مـربـوط بـه گـسـتـردگـى جـهـان (مـيـدانـيـم جـهان درحـال تـوسـعـه است و ستاره ها و منظومه ها به سرعت از هم دور ميشوند) منظومه هائى وجوددارند كه با سرعتى بيش از سرعت سير نور از مركز جهان دور ميشوند دقت كنيد). كـوتـاه سـخـن ايـنـكه مشكلاتى كه گفته شد هيچكدام به صورت يك مانع عقلى در اين راهنـيـست ، مانعى كه معراج را به صورت يك محال عقلى در آورد، بلكه مشكلاتى است كه بااستفاده از وسائل و نيروى لازم قابل حل است . به هر حال مساله معراج نه از نظر استدلالات عقلى غير ممكن است و نه از نـظـر مـوازيـن عـلم روز و خـارق العـاده بـودن آن را نـيـز هـمـهقبول دارند بنا بر اين هر گاه با دليل قاطع نقلى ثابت شود بايد آن را پذيرفت . در زمـيـنـه مـبـاحـث مـعـراج مـطـالب ديـگـرى هـسـت كـه بـه خـواسـت خـدا درذيل سوره نجم خواهد آمد. آيه و ترجمه
و اتينا موسى الكتب و جعلناه هدى لبنى اسرائيل الا تتخذوا من دونى وكيلا(2) ذرية من حملنا مع نوح انه كان عبدا شكورا(3) و قـضـيـنـا الى بـنـى اسـرائيـل فـى الكـتـاب لتـفـسدن فى الارض مرتين و لتعلن علواكبيرا(4) فـاذا جـاء وعـد اولئهـمـا بـعـثـنـا عـليـكـم عـبـادا لنـا اولى بـاس شـديـد فـجـاسـواخلال الديار و كان وعدا مفعولا(5) ثم رددنا لكم الكرة عليهم و امددناكم باموال و بنين و جعلناكم اكثر نفيرا(6) ان احـسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها فاذا جاء وعد الاخرة ليسؤ وا وجوهكم و ليدخلواالمسجد كما دخلوه اول مرة و ليتبروا ما علوا تتبيرا(7) عسى ربكم ان يرحمكم و ان عدتم عدنا و جعلنا جهنم للكافرين حصيرا(8)
|
ترجمه :
2 - مـا بـه مـوسـى كـتـاب آسـمـانـى داديـم و آنـرا وسـيـله هـدايـت بـنـىاسرائيل نموديم (و گفتيم ) غير ما را تكيه گاه خود قرار ندهيد. 3 - اى فـرزنـدان كـسـانـى كـه با نوح (بر كشتى ) سوار كرديم ، او بنده شكرگزارىبود. 4 - مـا بـه بـنـى اسـرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيدكرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود. 5 - هـنـگامى كه نخستين وعده فرا رسد مردانى پيكارجو را بر شما مى فرستيم (تا سختشـمـا را در هـم كـوبـند حتى براى بدست آوردن مجرمان ) خانه ها را جستجو مى كنند، و اينوعده اى است قطعى . 6 - سـپـس شـمـا را بـر آنـهـا چـيره مى كنيم و اموال و فرزندانتان را افزون خواهيم كرد ونفرات شما را بيشتر (از دشمن ) قرار مى دهيم . 7 - اگر نيكى كنيد بخودتان نيكى مى كنيد، و اگر بدى كنيد باز هم به خود مى كنيد، وهـنـگـامـى كه وعده دوم فرا رسد (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت كه ) آثار غم وانـدوه در صـورت هـايـتان ظاهر مى شود و داخل مسجد (اقصى ) مى شوند، همانگونه كه دردفعه اول وارد شدند، و آنچه را زير سلطه خود مى گيرند درهم مى كوبند! 8 - امـيد است پروردگارتان به شما رحم كند، هر گاه برگرديد ما باز مى گرديم ، وجهنم را زندان سخت كافران قرار داديم . تفسير: دو طوفان بزرگ از آنـجـا كـه نـخـسـتـيـن آيـه ايـن سـوره از سـير پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از(مـسـجـدالحـرام ) بـه (مـسـجـداقصى ) در يك شب به عنوان يك اعجاز و اكرام پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن مـى گفت ، و اين گونه موضوعات غالبا از طرف مشركان و مخالفان مورد انكار واقع مىشد كه چگونه ممكن است پيامبرى از ميان ما بر خيزد كه اينهمه افتخار داشته باشد لذا درآيـات مـورد بـحـث اشـاره بـه دعوت موسى به كتاب آسمانى او مى كند تا معلوم شود اينبرنامه رسالت چيز نوظهورى نيست ، همچنين مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشركان نيزدر تاريخ گذشته مخصوصا تاريخ بنى اسرائيل ، سابقه دارد. به همين دليل در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: (ما به موسى كتاب آسمانى داديم )(و آتينا موسى الكتاب ). (و آنـرا مـايـه هـدايـت بـنـى اسـرائيـل قـرار داديـم ) (و جـعـلنـاه هـدى لبـنـىاسرائيل ). بـدون شـك مـنـظور از (كتاب ) در اينجا (تورات ) است كه خداوند براى هدايت بنىاسرائيل در اختيار موسى (عليه السلام ) گذاشت . سـپـس بـه هـدف اساسى بعثت پيامبران از جمله موسى اشاره مى كند كه (به آنها گفتيمغير مرا وكيل و تكيه گاه خود قرار ندهيد) (الا تتخذوا من دونى وكيلا). ايـن يـكـى از شـاخـه هـاى اصـلى تـوحـيـد اسـت ، تـوحـيـد درعـمـل كـه نشانه توحيد در عقيده است ، كسى كه موثر واقعى را در جهان هستى تنها خدا مىدانـد بـه غـيـر او تـكيه نخواهد كرد، و آنها كه تكيه گاههاى ديگر براى خود انتخاب مىكنند دليل بر ضعف توحيد اعتقاديشان است . عـاليترين تجليات هدايت كتب آسمانى ، برافروختن نور توحيد در دلها است كه نتيجه آن(از همه بريدن و به خدا پيوستن ) و بر او تكيه كردن است . در آيـه بـعـد بـراى ايـنـكه عواطف بنى اسرائيل را در رابطه با شكرگزارى از نعمتهاىالهـى مـخـصـوصا نعمت معنوى و روحانى كتاب آسمانى برانگيزد آنها را مخاطب ساخته مىگـويـد: (اى فـرزنـدان كـسـانـى كـه بـا نـوح در كـشـتـىحمل كرديم ) (ذرية من حملنا مع نوح ). فراموش نكنيد كه (نوح بنده شكرگزارى بود) (انه كان عبدا شكورا). شـمـا كـه فرزندان ياران نوح هستيد چرا به همان برنامه نياكان باايمانتان اقتدا نكنيد؟چرا در راه كفران گام بگذاريد؟! (شـكـور) صـيـغـه مـبـالغـه و بـه مـعـنـى بـسـيـار شـكـرگـزار اسـت ، و ايـنـكـه بـنـىاسـرائيل را به عنوان فرزندان همراهان نوح شمرده ، شايد بخاطر آنست كه طبق تواريخمـعـروف ، نـوح داراى سـه فـرزنـد بنامهاى (سام ) و (حام ) و (يافث ) بود كهمـردم روى زمـيـن پـس از طـوفـان نـوح از آنـهـا گـسـتـرش يـافـتند از جمله مخصوصا بنىاسرائيل . بـدون شـك هـمـه پيامبران بنده شكرگزار خدا بودند، ولى براى نوح ، ويژگيهائى دراحـاديـث وارد شـده كـه او را شـايـسـتـه ايـن تـوصيف نموده است ، از جمله اينكه هر زمان كهلبـاس مـى پـوشـيـد، يـا آب مـى نـوشيد، يا غذائى مى خورد و يا نعمت ديگرى به او مىرسيد فورا به ياد خدا مى افتاد و شكرگزارى مى كرد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : (نوح ،هـمـه روز صـبـحگاهان و عصرگاهان اين دعا را مى خواند: اللهم انى اشهدك ان ما اصبح اوامـس بـى مـن نعمة فى دين او دنيا فمنك ، وحدك لا شريك لك ، لك الحمد و لك الشكر بهاعلى حتى ترضى ، و بعد الرضا. :(خـداونـدا مـن ترا گواه مى گيرم كه هر نعمتى صبح و شام به من مى رسد، چه دينى وچـه دنـيـوى ، چـه مـعنوى و چه مادى ، همه از سوى تو است ، يگانه اى و شريكى ندارى ،حمد مخصوص تو است و شكر هم از آن تو، آنقدر شكرت مى گويم تا از من خشنود شوى وحتى بعد از خشنودى ). سپس امام افزود شكر نوح اين گونه بود. سـپـس بـه ذكـر گـوشـه اى از تـاريـخ پـر مـاجـراى بـنـىاسـرائيـل پـرداخـتـه و مـى گـويـد: (مـا در كـتـاب تـورات بـه بـنـىاسـرائيـل اعلام كرديم كه شما در زمين ، دو بار فساد خواهيد كرد، و راه طغيان بزرگى رادر پـيـش خـواهـيـد گـرفـت ) (و قـضـيـنـا الى بـنـىاسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا). (قضاء) گر چه داراى معانى مختلفى است اما در اينجا به معنى (اعلام ) است . مـنـظـور از كـلمـه (الارض ) بـه قـريـنـه آيـات بـعـد سـرزمـيـن مقدس فلسطين است كه(مسجدالاقصى ) در آن واقع شده است . در آيـات بـعـد بـه شـرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازاتالهى واقع شد پرداخته چنين مى گويد. (هـنـگـامـى كـه نـخـسـتـين وعده فرا رسد و شما دست به فساد و خونريزى و ظلم و جنايتبزنيد، ما گروهى از بندگان رزمنده و جنگجوى خود را به سراغ شما مى فرستيم ) تابـه كـيـفر اعمالتان شما را درهم بكوبد (فاذا جاء وعد اولاهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولىباءس شديد). اين قوم جنگجو آنچنان بر شما هجوم مى برند كه حتى براى يافتن نفراتتان (هـر خـانـه و ديـارى را جـسـتـجـو مـى كـنـنـد) (فـجـاسـواخلال الديار). (و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود) (و كان وعدا مفعولا). (سـپـس الطـاف الهـى بـار ديـگـر بـه سـراغ شما آمد و شما را بر آن قوم مهاجم پيروزكرديم ) (ثم رددنا لكم الكرة عليهم ). (و شما را بوسيله اموال و ثروت سرشار و فرزندان و نفرات بسيار تقويت نموديم )(و امددناكم باموال و بنين ). (آنچنان كه نفرات شما بر نفرات دشمن فزونى گرفت ) (و جعلناكم اكثر نفيرا). اين گونه الطاف الهى شاملحـال شـمـا مـى شـود شـايـد بـه خـود آئيد و به اصلاح خويشتن بپردازيد دست از زشتيهابرداريد و به نيكى ها رو آريد، چرا كه : (اگـر نيكى كنيد به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد به خود بدى كرده ايد) (اناحسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساءتم فلها). ايـن يـك سـنـت هـمـيـشـگى است نيكى ها و بديها سرانجام به خود انسان باز مى گردد، هرضـربـه اى كه انسان مى زند بر پيكر خويشتن زده است ، و هر خدمتى به ديگرى مى كنددر حـقـيـقت به خود خدمت كرده است ، ولى مع الاسف نه آن مجازات شما را بيدار مى كند و نهايـن نـعـمـت و رحـمـت مـجـدد الهـى بـاز هم به طغيان مى پردازيد و راه ظلم و ستم و تعدى وتـجـاوز را پـيش مى گيريد و فساد كبير در زمين ايجاد مى كنيد و برترى جوئى را از حدمى گذرانيد. سـپـس وعـده دوم الهـى فرا مى رسد: (هنگامى كه اين وعده دوم فرا مى رسد باز گروهىجـنـگـجـو و پـيـكـارگر بر شما چيره مى شوند، آنچنان بلائى به سرتان مى آورند كهآثار غم و اندوه از صورتهاى شما مى بارد) (فاذا جاء وعد الاخرة ليسوئوا وجوهكم ). آنـهـا حـتـى بـزرگ مـعـبـدتـان بـيـت المـقـدس را از دسـت شـمـا مـى گـيـرنـد (و در آنداخـل مـى شـونـد هـمـانـگـونـه كـه بـار اول داخـل شـدنـد) (و ليـدخـلوا المـسجد كما دخلوهاول مرة ). آنـهـا بـه ايـن هـم قـنـاعـت نـمـى كـنـنـد، (تـمـام بـلاد و سـرزمـيـنـهـائى را كـهاشغال كرده اند درهم مى كوبند و ويران مى كنند) (و ليتبروا ما علوا تتبيرا). بـا ايـن حـال بـاز درهـاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست باز هم (ممكناست خداوند به شما رحم كند) (عسى ربكم ان يرحمكم ). (و اگر به سوى ما باز گرديد ما هم لطف و رحمت خود را به شما باز مى گردانيم ، واگر به فساد و برترى جوئى گرائيد باز هم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيمساخت ) (و ان عدتم عدنا). و تـازه ايـن مـجازات دنيا است (و ما جهنم را براى كافران زندان سختى قرار داده ايم )(و جعلنا جهنم للكافرين حصيرا). نكته ها: 1 - دو فساد بزرگ تاريخى بنى اسرائيل در آيـات فـوق ، سـخـن از دو انـحـراف اجـتـمـاعـى بـنـىاسرائيل كه منجر به فساد و بـرتـرى جـوئى مـى گـردد بـه مـيـان آمـده اسـت ، كـه بـهدنبال هر يك از اين دو، خداوند مردانى نيرومند و پيكار جو را بر آنها مسلط ساخته تا آنهارا سخت مجازات كنند و به كيفر اعمالشان برسانند. گـر چـه تـاريـخ پـر مـاجـراى بـنـى اسـرائيل ، فراز و نشيب بسيار دارد، و پيروزيها وشـكـسـتـها در آن فراوان ديده مى شود اما در اينكه قرآن به كداميك از اين حوادث اشاره مىكند در ميان مفسران گفتگو بسيار زياد است ، كه به عنوان نمونه چند قسمت از آنها را ذيلامى آوريم . 1 - آنـچـه از تـاريـخ بنى اسرائيل استفاده مى شود اين است كه نخستين كسى كه بر آنهاهـجـوم آورد و بـيـت المـقـدس را ويـران كـرد، بـخـت النـصـر پـادشـاهبـابـل بود، و هفتاد سال بيت المقدس به همان حال باقى ماند، تا يهود قيام كردند و آنرانـوسـازى نـمـودنـد، دومـيـن كـسـى كـه بـر آنـهـا هجوم برد قيصر روم اسپيانوس بود كهوزيـرش (طـرطـوز) را مـاءمـور ايـن كـار كـرد، او بـه تـخـريب بيت المقدس و تضعيف وقـتـل بـنـى اسـرائيـل كـمـر بـسـت ، و ايـن حـدود يـكـصـدسال قبل از ميلاد بود. بـنابراين ممكن است دو حادثه اى كه قرآن به آن اشاره مى كند همان باشد كه در تاريخبـنـى اسـرائيـل نـيـز آمـده اسـت ، زيـرا حـوادث ديـگـر در تـاريـخ بـنـىاسـرائيـل آنـچـنـان شديد نبود كه حكومت آنها را به كلى از هم متلاشى كند، ولى حمله بختالنصر، قدرت و شوكت آنها را به كلى درهم كوبيد، اين تا زمان (كورش ) ادامه داشت، و پـس از آن بنى اسرائيل مجددا به قدرت رسيدند و اين وضع ادامه داشت تا بار ديگرقيصر روم بر آنها هجوم برد و حكومتشان را متلاشى كرد و اين دربدرى همچنان ادامه يافت(تـا در اين اواخر كه به كمك قدرتهاى جهانخوار و استعمارگر حكومتى براى خود دست وپا كردند). 2 - (طـبـرى ) در تـفـسـيـر خـود نـقـل مى كند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )فرمود: مراد از فـسـاد اول قـتـل حضرت زكريا و گروهى ديگر از پيامبران ، و منظور از وعده نخستين ،وعـده انـتـقام الهى از بنى اسرائيل به وسيله (بخت النصر) مى باشد، و مراد از فساددوم شـورشـى اسـت كـه بعد از آزادى بوسيله يكى از سلاطين فارس مرتكب شدند، و دستبه فساد زدند، و مراد از وعده دوم هجوم (انطياخوس ) پادشاه روم است . ايـن تـفـسـيـر بـا تـفسير اول تا اندازه اى قابل انطباق است ، ولى هم راوى اين حديث موردوثوق نيست و هم انطباق تاريخ (زكريا) و (يحيى ) بر تاريخ (بخت النصر)و (اسـپـيـانـوس يـا انـطـيـاخوس ) محرز نمى باشد، بلكه بنا به گفته بعضى بختالنـصـر مـعـاصـر (ارمـيـا) يـا (دانـيـال ) پـيـامـبـر بـوده ، و قـيـام او حـدود شـشصدسال پيش از زمان يحيى صورت گرفته بنا بر اين چگونه قيام بخت النصر مى تواندبراى انتقام خون يحيى اقدام كرده باشد. 3 - بـعـضـى ديـگر گفته اند بيت المقدس يكبار در زمان داود و سليمان ساخته شد و بختالنصر آن را ويران كرد كه اين همان وعده اولى است كه قرآن به آن اشاره مى كند، و بارديـگـر در زمـان پـادشـاهـان هـخامنشى ساخته و آباد شد و آنرا طيطوس رومى ويران ساخت(تـوجـه داشـتـه بـاشـيـد طـيـطـوس يـا طـرطـوز كـه در بـالا ذكـر شـدقـابـل انـطـبـاق است ) و از آن پس همچنان ويران ماند تا در عصر خليفه دوم كه آن سرزمينبوسيله مسلمانان فتح شد: اين تفسير نيز چندان منافات با دو تفسير بالا ندارد. 4 - در بـرابـر تـفـسـيـرهـاى فـوق و تـفاسير ديگرى كه كم و بيش با آنها هماهنگ است ،تـفـسـيـر ديـگـرى داريـم كـه سـيـد قـطـب در تـفـسـيـر فـىظلال احتمال آن را داده است كه با آنچه گفته شد به كلى متفاوت مى باشد، و آن اينكه : ايـن دو حـادثـه تـاريـخـى در گـذشـتـه و در زمـاننزول قرآن واقع نشده بوده بلكه مربوط به آينده است كه يكى از آنها احتمالا فساد آنهادر آغـاز اسلام بود كه منجر به قيام مسلمانان به فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) بـر ضد آنان شد و به كلى از جزيره عرب بيرون رانده شدند، و ديگرى مربوطبه قيام نازيهاى آلمان به رياست هيتلر بر ضد يهود بوده است . ولى اشـكـال ايـن تـفـسـيـر ايـن اسـت كـه در هـيـچـيـك از آنـهـاداخل شدن قوم پيروزمند در بيت المقدس تا چه رسد به ويران كردن آن ، وجود ندارد. 5 - آخرين احتمال اينكه بعضى احتمال داده اند اين دو حادثه مربوط به رويدادهاى بعد ازجـنـگ جـهـانـى دوم و تـشـكـيـل حـزبـى بـنـام (صـهـيـونـيـسـم ) وتـشـكـيـل دولتـى بـنـام (اسـرائيـل ) در قـلب مـمـالك اسـلامـى اسـت ، مـنـظـور از فـساداول بـنـى اسـرائيـل و بـرتـرى جـوئى آنـها همين است ، و منظور از انتقام اولى آن است كهممالك اسلامى در آغاز كه از اين توطئه آگاه شدند دست به دست هم دادند و توانستند بيتالمـقـدس و قـسـمـتـى از شـهـرهـا و قـصـبـات فـلسـطـيـن را ازچنگال يهود بيرون آورند، و نفوذ يهود از مسجد اقصى به كلى قطع شد. و مـنـظـور از فـسـاد دوم هـجـوم بـنـى اسـرائيـل بـا اتـكـاى نيروهاى استعمارى جهانخوار واشغال سرزمينهاى اسلامى و گرفتن بيت المقدس و مسجدالاقصى است . و بـه ايـن تـرتـيـب بـايـد مـسـلمـانـان در انـتـظـار پـيـروزى دوم بـر بـنـىاسـرائيـل بـاشـنـد بـطـورى كـه مـسـجـد اقـصـى را ازچـنـگـال آنـها بيرون آورند و نفوذشان را از اين سرزمين اسلامى بكلى قطع كنند، اين همانچـيـزى اسـت كـه هـمـه مسلمين جهان در انتظار آنند و وعده فتح و نصرت الهى است نسبت بهمسلمانان . و تفاسير ديگرى كه ذكر آنها چندان قابل ملاحظه نيست . البـتـه در تـفـسـيـر پنجم و چهارم بايد فعلهاى ماضى كه در آيه ذكر شده است همه بهمـعـنـى مـضـارع بـاشـد، و البـتـه ايـن مـعـنـى در جـائى كـهفعل بعد از حروف شرط واقع مى شود از نظر ادبيات عرب بعيد نيست . ولى ظـاهـر آيـه ثـم رددنـا لكـم الكـرة عـليـهـم و امـددنـاكـمبـامـوال و بـنـيـن و جـعـلنـاكـم اكـثـر نـفـيـرا آن اسـت كـهحداقل فساد اول بنى اسرائيل و انتقام آن در گذشته واقع شده است . از هـمـه ايـنـهـا گذشته مساله مهمى كه بايد در اينجا مورد توجه قرار گيرد اين است كهظـاهـر تعبير بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد (ما گروهى از بندگان خود را كهقـدرت جـنـگـى زيـادى داشـتـنـد بر ضد شما مبعوث كرديم ، نشان مى دهد كه گروه انتقامگـيـرنـده مـردان بـاايـمـان بـودنـد كـه شـايـسته نام (عباد) و عنوان (لنا) و همچنين(بـعـثـنـا) بـوده انـد و اين معنى در بسيارى از تفاسير كه در بالا گفته شد ديده نمىشود). البته نمى توان انكار كرد كه عنوان بعث (برانگيختن ) هميشه در مورد پيامبران و مؤ منانبـه كـار نـرفـتـه ، بـلكـه در غـيـر آنـهـا نـيـز در قـرآناسـتـعـمـال شـده مـانـنـد آنـچـه در داسـتـان (هـابـيـل ) و(قـابـيـل ) مـى خـوانـيـم : فـبـعـث الله غـرابـا يـبـحـث فى الارض : (خداوند كلاغى رابرانگيخت كه زمين را جستجو مى كرد) (مائده آيه 31). و در مـورد عـذابـهـاى زمـيـنـى و آسـمـانـى ايـن كـلمـه بـه كـار رفـتـه اسـتقل هو القادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم (انعام - 65). و نيز كلمه (عباد) و يا (عبد) در افرادى كه مورد مذمتند احيانا به كار رفته است ، ازجمله به كار رفتن اين كلمه در مورد گنهكاران در آيه 58 فرقان و كفى به بذنوب عبادهخبيرا و در آيه 27 سوره شورى در مورد طغيانگران و لو بـسـط الله الرزق لعـبـاده لبـغـوا فـى الارض و در مـورد خـطـاكـاران و منحرفان ازاصل توحيد در آيه 118 سوره مائده مى خوانيم : ان تعذبهم فانهم عبادك . ولى بـا همه اوصاف نمى توان انكار كرد كه اگر قرينه قاطعى قائم نشود ظاهر آياتمورد بحث در بدو نظر آنست كه جمعيت انتقام گيرنده مردمى باايمانند. بـه هـر حـال آيـات فـوق اجـمـالا بـه مـا مـى گـويـد كـه بـنـىاسـرائيـل دو بـار سـخت به فساد دست زدند و استكبار ورزيدند و خدا از آنها انتقام سختىگـرفـت ، و هـدف از بـيان اين موضوع درس عبرتى براى آنها و ما و همه انسانها است تابـدانـيـم سـتـمگريها و فسادانگيزى ها در پيشگاه خدا بدون مجازات نمى ماند، هنگامى كهقـدرت يـافـتـيـم حـوادث دردنـاكـى را كـه در آيـنـده در انـتـظار ما است فراموش نكنيم و ازتواريخ گذشتگان اين درس را بياموزيم . 2 - هر چه كنيد به خود كنيد! در آيـات فـوق بـه ايـن اصـل اساسى اشاره شده كه خوبيها و بديهاى شما به خودتانبـاز مـى گـردد، گـر چـه ظـاهـرا مـخـاطـب اين جمله بنى اسرائيلند ولى بديهى است بنىاسـرائيـل در ايـن مـسـاله خـصـوصـيـتـى نـدارنـد، ايـن قـانـون هـمـيـشـگـى درطول تاريخ بشر است ، و خود تاريخ گواه آن است . بـسـيـار بودند كسانى كه سنتهاى زشت و ناروا و قوانين ظالمانه و بدعتهاى غير انسانىگـذاردنـد و سـرانـجـام دامـان خودشان و دوستانشان را گرفت ، و در همان چاهى كه براىديگران كنده بودند افتادند. مخصوصا ايجاد فساد در روى زمين ، و برترى جوئى و استكبار (علو كبير) از امورى استكـه اثـرش در هـمـيـن جـهـان دامـان انـسـان را مـى گـيـرد، و بـه هـمـيـندليـل بـنـى اسرائيل بارها گرفتار شكستهاى سخت و پراكندگى و بدبختى شدند، چراكه دست به فساد در ارض زدند. هـم اكـنـون گـروهـى از قـوم يهود يعنى صهيونيستها اقدام به غصب سرزمينهاى ديگران وآواره سـاخـتن آنها از وطنهايشان و كشتن و نابود كردن فرزندانشان كرده اند و حتى احترامخانه خدا بيت المقدس را نيز رعايت نكردند. آنـهـا در بـرخـورد بـا مـسـائل جـهـانـى ، عملا نشان داده اند كه تابع هيچ قانون و معيارىنـيـسـتـنـد، هـرگـاه فـرضا يك جنگجوى فلسطينى به سوى آنها شليك كند آنها در عوضاردوگـاهـهـاى آوارگـان و كـودكـسـتـانـهـا و بـيمارستانهاى آنان را بمباران مى كنند، و درمـقـابـل كـشـتـه شـدن يـك نـفر از آنها، گاهى صدها نفر بيگناه را درو مى كنند و خانه هاىزيادى را منفجر مى سازند! آنها به هيچيك از مصوبات مجامع بين المللى خود را پايبند نمى دانند و علنا و آشكارا همهرا زيـر پـا مـى گـذارنـد، بـدون شـك ايـنـهـمـه قـانـونـشـكـنـى و بـيـدادگـرى واعـمـال ضـد انـسـانـى بـه خـاطـر آنست كه به قدرت جهانخوارى همچون (آمريكا) متكىهـسـتـنـد، ولى اين نيز قابل ترديد نيست كه خود اين قوم و جمعيت از نظر اخلاقى و فكرىنـمـونه كاملى از جنايت و ناديده گرفتن همه مسائل انسانى مى باشند، و اين خود مصداقىاسـت از فـسـاد در ارض و بـرتـرى جـوئى و اسـتـكبار و بايد در انتظار اين بود كه باز(عـبـادا لنـا اولى بـاءس شـديد) بر آنها چيره شوند و وعده قطعى خدا را درباره آنهاعملى سازند. 3 - تطبيق آيات بر تواريخ اسلامى در روايات مختلفى ميبينيم كه آيات فوق بر حوادث تاريخ مسلمانان نيز تـطـبـيـق شـده اسـت از جـمـله فـسـاد اول و دوم اشـاره بـهقـتـل عـلى (عليه السلام ) و ضربه بر پيكر امام حسن (عليه السلام ) است و يا منظور ازبعثنا عليكم عبادا لنا اءولى باءس شديد حضرت مهدى (عليه السلام ) (قائم ) و يارانشمى باشند. و در بـعـضـى ديـگـر اشـاره بـه جـمـعـيـتـى گـرفـتـه شـده اسـت كـهقبل از مهدى (عليه السلام ) قيام مى كنند. پـر واضـح اسـت كـه هـرگز مفهوم اين احاديث تفسير آيات فوق در محتواى لفظيش نيست ،چـرا كـه ايـن آيات با صراحت تمام از بنى اسرائيل سخن مى گويد بلكه منظور اين استكـه مـشـابـه هـمـان بـرنـامـه در ايـن امـت از فـسـادهـا و مـجـازاتـهـا رخ مـى دهـد، و ايـندليـل روشـنـى اسـت بـر ايـن كـه بـرنـامـه فـوق هـر چـنـد در مـورد بـنـىاسـرائيـل ذكـر شـده امـا يـك قـانـون كـلى اسـت در هـمـه اقـوام وملل و يك سنت جارى عمومى است در طول تاريخ بشر. آيه و ترجمه
ان هـذا القـران يـهـدى للتـى هـى اقوم و يبشر المؤ منين الذين يعملون الصالحات ان لهماجرا كبيرا(9) و ان الذين لا يؤ منون بالاخرة اعتدنا لهم عذابا اليما(10) و يدع الانسان بالشر دعاءه بالخير و كان الانسان عجولا(11) و جعلنا الليل و النهار ايتين فمحونا اية الليل و جعلنا اية النهار مبصرة لتبتغوا فضلامن ربكم و لتعلموا عدد السنين و الحساب و كل شى ء فصلناه تفصيلا(12)
|
ترجمه :
9 - ايـن قـرآن بـه راهـى هـدايـت مـى كـنـد كـه مـسـتـقيم ترين راههاست ، و به مؤ منانى كهعمل صالح انجام مى دهند بشارت مى دهد كه براى آنها پاداش بزرگى است . 10 - و اينكه آنها به قيامت ايمان نمى آورند عذاب دردناكى برايشان آماده ساخته ايم . 11 - و انـسـان (بـر اثـر شـتـابـزدگى ) بديها را طلب مى كند آنگونه كه نيكيها را مىطلبد، و انسان همواره عجول است . 12 - مـا شـب و روز را دو نـشـانـه تـوحـيد و عظمت خود) قرار داديم سپس نشانه شب را محوكـرده و نـشـان روز را روشـنـى بـخـش سـاخـتـيـم ، تـافـضـل پـروردگـار را (در پـرتـو آن ) بـطـلبيد (و به تلاش زندگى برخيزيد) و عددسالها و حساب را بدانيد و هر چيزى را بطور مشخص (و آشكار) بيان كرديم . تفسير: مستقيم ترين راه خوشبختى
|
|
|
|
|
|
|
|