|
|
|
|
|
|
201- طبرى ، ج 4، ص 267. ابن اثير، ج 3، ص 269. 202- طبرى ، ج 4، ص 268. 203- حياه الامام الحسين (ع )، ج 2، ص 360: همين روش را وى در بصره اندكىقبل از ترك آن به كار گرفت . اين گواه صادقى است بر تجاوز از حدود دين وحلال دانستن خونها و روانها. به هر حال اين خلاصه منطق مديرانه جنايتكارانه مى باشد!. 204- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 67. 205- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 67. 206- همان مدرك 207- سوره انعام ، آيه 123. 208- طبرى ، ج 4، ص 270. 209- الارشاد/مفيد، ص 207. 210- طبرى ، ج 4، ص 275. 211- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 281. 212- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 281 و در ص 297 با الفاظى ديگر 213- طبرى ، ج 4: ص 271. ابن اثير، ج 3، ص 269. 214- الامامه والسياسه ، ج 2، ص 4. به اضافه مطالى ديگرى درباره اين خانه وسخنان دروبدل شده كه درصدد آن نيستم . 215- مقاتا الطالبين ، ص 98. الاخبار الطوال ، الفتوح و ديگران با اندك تفاوتىدر الفاظ:
ما الانتظار بسلمى ان تحيوها
|
حيوا سليمى و حيوا من يحيها
| كاءس المنيه بالتعجيل فاسقوها 216- طبرى ، ج 4، ص 271. 217- ابن اثير، ج 13، ص 270. 218- ابن اثير معتقد است : هنگامى كه شريك گفت : آن را به من بنوشانيد و دچارهذيان شد، مهران (غلام ابن زياد) متوجه مطلب شده به ابن زياد چشمك زد و او به سرعت ازجابلند شد. شريك براى ممانعت از رفتن وى گفت : اى امير مى خواهم نزد تو وصيت كنم .او نيز گفت : به سويت باز خواهم گشت . پس از خروج ، مهران به او گفت : شريك مى خواست تو را بهقتل برسانند. ابن زياد برانگيخته شده گفت : چگونه با اين خوبى ها و در خانه هانى ودر حالى كه به پدرم دست بيعت داده است ؟ مهران گفت : همين است كه گفتم (ابن اثير، ج 13، ص 270). همچنين نقل شده است كه : ابن زياد پس از چند روز متوجه قضيه گشت ؛ زيرا شريك براثر بيمارى سه روز بعد از اين ماجرا در گذشت و ابن زياد بر او نماز خواند. چندين روزگذشته بود كه تازه او متوجه نقشه شريك گشته خشمگين شد و گفت : به خدا از اين پسبر جنازه هيچ يك از اهالى عراق (يا اهالى كوفه ) نماز نخواهم خواند. و اگر قبر زيادميان آنها نبود شريك را نبش قبر مى كردم (تاريخ طبرى ، ج 4، ص 272). 219- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 73. 220- نهج البلاغه ، شرح شيخ محمد عبده ، ج 2، ص 206. 221- سوره انبياء، آيه 111. 222- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 270. 223- البدايه والنهايه /ابن كثير: ج 8، ص 153. 224- الاخبار الطوال /دينورى ، ص 249. 225- طبرى ، ج 4 ص 270. ابن اعثم ، ج 5، ص 79 80-. ابن اثير، ج 3، ص 269. 226- همان مدرك . 227- همان مدرك . 228- الكامل فى التاريخ / ابن اثير، ج 3، ص 269 و ديگران . 229- الارشاد/ شيخ مفيد، ص 207، وديگران . 230- انصارالحسين (ع )/ محمد مهدى شمس الدين ، ص 173. 231- ابن اثير: ح 3، ص 269: مرحوم مظفر در كتاب خود پيرامون اين ماجرا مىگويد: اين حركت ياران مسلم ، ناشى از سلامت نيت و پاكدلى آنان بود، و دور از غش وكيد و بيرنگ . در حالى كه شيخ شريف قرشى آنان را بخاطرسهل انگارى در اين مورد و اجازه ورود بر مسلم ، مؤاخذه و سرزنش مى كند. 232- طبرى ، ح 4، ص 125. 233- سه روز پس از اين ديدار شريك در گذشت . 234- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 272. 235- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 272. الارشاد، ص 208. 236- الارشاد، ص 208. الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 270. 237- الارشاد، ص 208. الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 270. 238- همان مدرك . 239- به صفحه 167 همين كتاب رجوع كنيد. 240- تاريخ طبرى ، ح 4، ص 273. الارشاد، ص 209.الكامل / ابن اثير، ج 3، ص 270. 241- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 82. و سه مدرك سابق . 242- همان مدرك . 243- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 82 - 83 و منابع سابق . 244- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 274. و منابع قبلى . 245- مدارك سابق . 246- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 269. 247- مروج الذهب ، ج 2، ص 63. 248- الارشاد/ شيخ مفيد، ص 209 - 210. 249- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 84. 250- الارشاد، ص 210 وديگران . 251- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275. 252- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 274. الارشاد، ص 210. 253- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 274. الارشاد، ص 210. 254- تاريخ طبرى : ج 4، ص 274. 255- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 269. 256- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275: قابل ذكر است كه ابن حازم از كسانى است كهدر قيام توابين كه بعدها به رهبرى سليمان بن صرد صورت گرفت . شركت كرد. ازاين مطلت مى فهميم كه وى پس از اين حوادث يا پنهان گشت و يا به زندان افتاد. (متنسخنان فوق از خود ابن حازم روايت شده است ). 257- تاريخ طبرى : ج 4، ص 275: يا منصور امت شعار مسلمانان در جنگبدر بود. رك : مقتل الحسين (ع )/مقرم ، ص 160 بهنقل از سرخسى در: شرخ السير الكبير. در خبر است كه منصور نام رئيس ملائكهاى است كه در جنگ بدى براى يارى رسول عظيم الشاءن صلى الله عليه و آله شدند. 258- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275. 259- همان مدرك . 260- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 85 - 86. و منابع ديگر با اندكى تفاوت . 261- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 86. 262- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 277. 263- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 86. 264- همان مدرك . 265- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275. 266- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 276. 267- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 276. 268- طبرى : ج 4: ص 277. ابن اعثم ، ج 5، ص 87. 269- حياه الامام الحسين (ع )/ شيخ شريف قريشى ، ج 2، ص 384. 270- تاريخ طبرى : ج 4، ص 277. 271- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 87. 272- حياه الامام الحسين (ع )، ج 2، ص 385. 273- البدايه والنهايه ، ج 8، ص 155. 274- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 277. 275- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 277. 276- سوره آل عمران ، آيه 154. 277- سوره روم ، آيه 60. 278- الارشاد/ مفيد، ص 212. تاريخ طبرى ، ج 4، ص 277. 279- مانند پسر عم بزرگوار مسلم ، حضرت امام حسين عليه السلام كه در شبعاشورا راه را بر تمامى ياران و همراهان پاك نهاد و حتىاهل بيت خود گشود و فرمود: ... در شهرها و ديارهاى خود پراكنده شويد تا خداوندگشايشى دهد. دشمنان ، تنها مرا مى خواهند و اگر بر من دست يابند كارى به ديگراننخواهند داشت . ليكن آن رادمردان جنگ و جهاد از رفتن خوددارى نمودند؛ زيرا كهشمشيرها و نيزه ها را براى شكافتن تن دشمنان آماده ساخته بودند. متن سخنان فوق رامورخين مانند طبرى از امام ضبط كرده اند: طبرى ، ج 4، ص 318. ابن اثير، ج 3، ص285. ابن كثير، ج 8، ص 176 و ديگران . 280- طبرى ، ج 4، ص 277. 281- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278. 282- تاريخ طبرى ، وابن اثير، ج 3، ص 272. 283- دو مدرك سابق . 284- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278. و ابن اثير، ج 3، ص 272. 285- سوره انفال ، آيه 35. 286- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 90. و طبرى ، ج 4، ص 379 با الفاظى ديگر. 287- الارشاد/ مفيد، ص 213. طبرى ، ج 4، ص 279. 288- سوره روم ، آيه 60. 289- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278. 290- ذخائر العقبى / محب الدين طبرى ، ص 19-18. 291- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 88. 292- تاريخ طبرى / ابن اعثم ، ج 4، ص 277. 293- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278. 294- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278. 295- سوره زخرف ، آيه 36. 296- سوره نحل ، آيه 127. 297- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 279. 298- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 91-92. 299- الاخبارالطوال ، ص 254. 300- نفس النهموم ، ص 108، ط تحقيقى . 301- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 279. 302- مروج الذهب ، ج 3، ص 68. 303- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 93. 304- بحارالانوار، ج 44، ص 354. 305- الفتوح / ابن اعثم ، ج 4، ص 93. 306- الفتوح /ابن اعثم ، ج 4، ص 93-94. 307- سوره صافات ، آيه 93: فراغ عليهم ضربا باليمين . 308- حياه الشعر فى الكوفه /دكتر يوسف خليفه . 309- حياه الشعر فى الكوفه /دكتر يوسف خليفه . 310- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 280. 311- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 94. 312- همان مدرك . 313- الفتوح ، ج 5، ص 95. 314- همان مدرك ج 5، ص 95. 315- الفتوح ، ج 5، ص 95، 316- الفتوح ، ج 5، ص 95. 317- الفتوح ، ج 5، ص 96. 318- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 280. 319- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 280. 320- طبرى ، ج 4، ص 281. الارشاد، ص 215. الفتوح پاسخ حضرت را چنيننقل مى كند: واى بر تو اى شخص ! چقدر سختدل ، كينه توز، و حشت هستى ؟! شهادت مى دهم كه اگر از قريش باشى از گروه طلقاء-آزاد شدگان فتح مكه - هستى و اگر از غير قريشى تو را به جز پدرت نسبت مى دهند. اىدشمن خدا كيستى ؟!. 321- طبرى ، ج 4، ص 281-282. 322- الفتوح ، ج 4، ص 282. الارشاد، ص 215. 323- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 97: در اين مورد دو روايت نيز از طبرى و طريحىنقل شده است . دومى روايت مى كند كه : مسلم گفت : سلام بر پوينده راه هدايت و ترسندهعواقب شوم و مطيع ملك اعلى و پادشاه گيتى . ليكن طبرى روايتى دارد كه قطعا بر ساخته ديگران است و به حضرت به ناحق نسبت دادهشده است وى نقل مى كند كه حضرت گفت : اگر خواهان كشتن من باشد پس چرا بايدسلام كنم ! و اگر نخواهد مرا بكشد به جان خودم سوگند كه سلامهاى من بر او فراوانخواهد شد!. اين سادگى محض است ؛ زيرا مسلم از درون ابن زياد و انديشه وى همانطور كه درگفتگوى آنان هويداست آگاه بود. 324- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 97و98. 325- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 98و99. طبرى چنيننقل مى كند: ... آن كه خون مسلمانان را مى آشامد و جانبى را كه خدا نابود ساختنش راحرام كرده مى كشد، و به ناحق آدم مى كشد و به حرام ، خونريزى مى كند... (طبرى ،ج 4، ص 283). 326- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 283. 327- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 282، الارشاد، ص 215. 328- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 282. 329- الفتوح ، ج 5، ص 102. 330- الفتوح ، ج 5، ص 101. 331- الفتوح /، ج 5، ص 102. 332- الاعيان /امين ، ج 4، ق 1، ص 174. 333- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 283. 334- سوره محمد، آيه 20. 335- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 111. 336- اين مطلى را در بحثى مستقل درباره پديده عذاب وجدان در ميان دشمنانآل محمد صلى الله عليه و آله طرح كرده ايم ؛ زيرا اين حالت درطول تاريخ بارها تكرار شده است و اهميت زيادى دارد. 337- سوره توبه ، آيه 85. 338- سوره سجده ، آيه 21. 339- سوره بقره ، آيه 165و166. 340- مروج الذهب 341- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 104. 342- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 284. 343- الاخبار الطول ، ص 254. 344- مدرك سابق . 345- مروج الذهب / مسعودى ، ج 3، ص 68.انساب الاشراف /بلاذرى ، ج 2، ص 86:يغماگرى از كارهاى روزمره ابن اشعث و خاندان وى بود. و بر ايشان معمولى به شمارمى آمد. فرزندش عبدالرحمن همان است كه در كربلا قطيفه امام عليه السلام رابه يغما برد و كوفيان او را عبدالرحمن قطيفه نام گذاشته . (مختصر البلدان/ابن فقيه ) ص 172، ط ليدن ). 346- ابن اشعث همچون هانى از قبايل يمنى بشمار مى رود. در روايت ديگرى شاعرمى گويد: پسر عمويت را بدون اين كه از او دفاع كنى ترك كردى .... 347- تاريخ طبرى ، ج 4ت ص 583. 348- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 585، الارشاد، ص 217.الفتوح / ابن اعثم ، ج 5،ص 108 با تفاوت اندكى در الفاظ. 349- الارشاد، ص 217-218. 350- الفتوح ، ج 5، ص 109. 351- انتساب الاشراف ، ج 2، ص 84. 352- همان مدرك . 353- وى فقط نام اسماء بن خارجه زا مى برد؛ زيرا مى خواهر قبيله رابراى انتقام بر انگيزاند. ليكن از نام بردن ابن اشعث و ابن حجاج كه در كشاندن هانىبه قصر و فريب وى دست داشتند نامى نمى برد؛ زيرا كه نظر شاعر خونخوار اشارهبه اين دو تن ممكن است وحدت مذحجيان و يمينيان را به هم بزند و نقض غرض شود. 354- مقتلالحسين (ع ) / خوارزمى ، ج 1، ص 215: اين ابيات با اختلافاتقابل ملاحظه اى در منابع تاريخى آمده است . همچنانكه درباره گوينده آنها نيز اختلاتاست . رك : طبرى ، مفيد، ابن اعثم ، مسعودى ، دينورى ، ابن كثير، و ابن اثير كه ابياتفوق را به فرزدق ؛شاعر معروف نسبت مى دهد. 355- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 284. 356- انساب الاشراف / بلاذرى ، ج 2، ص 83. 357- رك : تاريخ طبرى ، جزء ثامن ، صله تاريخ طبرى ، حوادثسال 304 هجرى . 358- الارشاد، ص 171. نفس المهموم ، ص 80. 359- الارشاد، ص 171. نفس المهموم ، ص 80. همچنين براى اطلاع بيشتر رجوع كنيدبه كتاب : ميثم التمار؛شهيد العقيده و الايمان ، تاءليف : شيخ محمد حسين مظفر. 360- طبرى ، ج 4، ص 300 361- بحار الانوار، ج 44، ص 370. و اعيان الشيعه ، ج 4، ق 1، ص 181-182. 362- طبرى ، ج 4، ص 297. 363- ابناء الرسول فى كربلا / خالد محمد خالد. 364- تمانى مخفى شدگان را در كتاب : الدوافع لانصار الحسين / قسمت سوم ، طدارالكتاب لبنانى ، معرفى كرده ايم . 365- الدوافع الذاتيه لانصار الحسين (ع ). 366- سوره احزاب ، آيه 23. 367- سوره احزاب ، آيه 23. 368- مروج الذهب ، ج 2، ص 10 و تذكره الخواص /سبط ابن جوزى ، ص 219. 369- همان مدرك . 370- تهيه تصاويرى چند از بالاى اين مرقد و ويرانه هاى كاخ ، تنها در توانايىمؤسسات بزرگ ب باستانشناسى و كاوشهاى باستانى است و همين اواخر كمىقبل از خروج از عراق ، در صدد بر آمديم تا با تهيه چند عكس از آنها در پايان همين كتابقرار دهيم ، ليكن با تمام كوشش خود، موفق به اينكار نگشتيم ... سازمانها دولتىمغرضانه تحت پوشش يازيابى و كاوش سابقه تاريخى و باستانى عراق ! دست بهعملياتى در جهت احياى تمدن از ميان رفته اموى در كوفه زده اند و قصر ابنزياد مركز اين بازى جديد قرار گرفته است !. سازمانهاى تحقيقات باستانى آنجا را مقر خود ساخته و از عكسبردارى ممانعت مى كنند. اينتوقف طولانى و استقرار در آنجا چيزى است كهقبل از دهه هفتاد، براى مردم سابقه نداشته است . در اين دهه است كه حزب فراماسونىبعث در تلاش ستمگرانه ، مى كوشد تا روح اموى را در عراق زنده سازد و دين و آيين مردمو ملت را دگرگون ساخته ، باطل پليد اموى را به جاى حق ريشه دار محمدى ؛ جايگزينكند!. 371- سوره سجده ، آيه 26. 372- سوره قصص ، آيه 58. 373- سوره عنكبوت ، آيه 35. 374- سوره عنكبوت ، آيه 38. 375- سوره صافات ، آيه 137-138. 376- سوره نمل ، آيه 52. 377- سوره نور، آيه 36.
|
|
|
|
|
|
|
|