بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 4, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     VV000001 -
     VV000002 -
     VV000003 -
     VV000004 -
     VV000005 -
     VV000006 -
     VV000007 -
     VV000008 -
     VV000009 -
     VV000010 -
     VV000011 -
     VV000012 -
     VV000013 -
     VV000014 -
     VV000015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ولى از انصاف نبايد گذشت با تماسهاى مكررى كه با عده اى از علماى آنها داشتم روشنشد كه فهميده ها غالبا از اين وضع ناراحتند مخصوصا يكى از علماى يمن در مسجد الحرامدر بحثى كه در زمينه حد و حدود شرك بود در حضور بعضى از بزرگان مدرسين حرم مىگفت مساله نسبت دادن اهل قبله به شرك گناه بسيار بزرگى است كه پيشينيان آنرا بسيارمهم مى شمردند، اين چه كارى است كه افراد غير وارد مرتبا مردم را متهم به شرك مى كنندآيا آنها نمى دانند چه مسؤ ليت بزرگى را بر عهده مى گيرند.
آيه و ترجمه:


إ نما وليكم الله و رسوله و الذين ءامنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و همراكعون (55)


ترجمه :
55 - سرپرست و رهبر شما تنها خدا است ، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نمازرا بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند.
شان نزول آيه ولايت
در تفسير مجمع البيان و كتب ديگر از عبد الله بن عباس چنيننقل شده : كه روزى در كنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم ازقول پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حديثنقل مى كرد ناگهان مردى كه عمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانيده بودنزديك آمد و هر مرتبه كه ابن عباس از پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حديثنقل مى كرد او نيز با جمله قال رسول الله حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) نقل مى نمود.
ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى كند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر كس مرا نمى شناسد بداند من ابوذر غفارى هستم با اين گوشهاى خودم ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم ، و اگر دروغ مى گويم هر دو گوشمكر باد، و با اين چشمان خود اين جريان را ديدم و اگر دروغ مى گويم هر دو كور باد،كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
على قائد البررة و قاتل الكفرة منصور من نصرهمخذول من خذله .
على (عليه السلام ) پيشواى نيكان است ، و كشنده كافران ، هر كس او را يارى
كند، خدا ياريش خواهد كرد، و هر كس دست از ياريش بردارد، خدا دست از يارى او برخواهدداشت .
سپس ابوذر اضافه كرد: اى مردم روزى از روزها با رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) در مسجد نماز مى خواندم ، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد، ولىكسى چيزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا تو شاهد باش ‍كه من در مسجد رسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد، در همينحال على (عليه السلام ) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد.سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آنحضرت بيرون آورد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) كه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد، هنگامى كه از نماز فارغ شد، سربه سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت :
خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى و كارها را بر اوآسان سازى و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند، و نيز موسىدرخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهى و بوسيله او نيرويشرا زياد كنى و در كارهايش شريك سازى . خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام ،سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على (عليه السلام ) را وزيرمن گردان تا بوسيله او، پشتم قوى و محكم گردد.
ابوذر مى گويد: هنوز دعاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان نيافته بودكه جبرئيل نازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفت : بخوان ، پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: چه بخوانم ، گفت بخوان
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا...
البته اين شان نزول از طرق مختلف (چنانكه خواهد آمد)نقل شده كه گاهى در جزئيات و خصوصيات مطلب با هم تفاوتهائى دارند ولى اساس وعصاره همه يكى است .
تفسير :
اين آيه با كلمه انما كه در لغت عرب به معنى انحصار مى آيد شروع شده و مى گويد:ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه كس ‍ است : خدا و پيامبر و كسانى كه ايمانآورده اند، و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.
(انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و همراكعون ).
شك نيست كه ركوع در اين آيه به معنى ركوع نماز است ، نه به معنى خضوع ، زيرا درعرف شرع و اصطلاح قرآن ، هنگامى كه ركوع گفته مى شود به همان معنى معروف آنيعنى ركوع نماز است ، و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددى كه در زمينه انگشتربخشيدن على (عليه السلام ) در حال ركوع وارد شده و مشروحا بيان خواهيم كرد، ذكر جملهيقيمون الصلاة نيز شاهد بر اين موضوع است ، و ما در هيچ مورد در قرآن نداريم كهتعبير شده باشد زكات را با خضوع بدهيد، بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد.همچنين شك نيست كه كلمه ولى در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست زيرا ولايتبه معنى دوستى و يارى كردن مخصوص ‍ كسانى نيست كه نماز مى خوانند، و درحال ركوع زكات مى دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى گيرد،همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند و يارى كنند حتى آنهائى كه زكات بر آنها واجبنيست ، و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند درحال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند.
از اينجا روشن مى شود كه منظور از ولى در آيه فوق ولايت به معنى
سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است ، بخصوص اينكه اين ولايت در رديفولايت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يكجمله ادا شده است .
و به اين ترتيب ، آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامتعلى (عليه السلام ) مى كند.
ولى در اينجا بحثهاى مهمى است كه بايد به طور جداگانه ، مورد بررسى قرار گيرد:
شهادت احاديث و مفسران و مورخان
همانطور كه اشاره كرديم در بسيارى از كتب اسلامى و منابعاهل تسنن ، روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شان على (عليه السلام )نازل شده نقل گرديده كه در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشيدن انگشتر درحال ركوع نيز شده و در بعضى نشده ، و تنها بهنزول آيه درباره على (عليه السلام ) قناعت گرديده است .
اين روايت را ابن عباس و عمار ياسر و عبد الله بن سلام و سلمة بنكهيل و انس بن مالك و عتبة بن حكيم و عبد الله ابى و عبد الله بن غالب و جابر بن عبدالله انصارى و ابوذر غفارى نقل كرده اند.
و علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شده از خود على (عليه السلام ) نيز اين روايت در كتباهل تسنن نقل شده است .
جالب اينكه در كتاب غاية المرام تعداد 24 حديث در اين باره از طرق
اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است .
كتابهاى معروفى كه اين حديث در آن نقل شده از سى كتاب تجاوز مى كند كه همه ازمنابع اهل تسنن است ، از جمله محب الدين طبرى در ذخائر العقبى صفحه 88 و علامه قاضىشوكانى در تفسير فتح القدير جلد دوم صفحه 50 و در جامعالاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدى صفحه 148 و در لبابالنقول سيوطى صفحه 90 و در تذكرة سبط بن جوزى صفحه 18 و در نور الابصارشبلنجى صفحه 105 و در تفسير طبرى صفحه 165 و در كتاب الكافى الشاف ابن حجرعسقلانى صفحه 56 و در مفاتيح الغيب رازى جلد سوم صفحه 431 و در تفسير درالمنصور جلد 2 صفحه 393 و در كتاب كنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردويهو مسند ابن الشيخ و علاوه بر اينها در صحيح نسائى و كتاب الجمع بين الصحاح الستهو كتابهاى متعدد ديگرى اين احاديث آمده است .
با اينحال چگونه مى توان اينهمه احاديث را ناديده گرفت ، در حالى كه در شاننزول آيات ديگر به يك يا دو روايت قناعت مى كنند، اما گويا تعصب اجازه نمى دهد كهاينهمه روايات و اينهمه گواهى دانشمندان درباره شاننزول آيه فوق مورد توجه قرار گيرد.
و اگر بنا شود در تفسير آيه اى از قرآن اين همه روايات ناديده گرفته شود ما بايددر تفسير آيات قرآنى اصولا به هيچ روايتى توجه نكنيم ، زيرا درباره شاننزول كمتر آيه اى از آيات قرآن اينهمه روايت وارد شده است .
اين مساله بقدرى روشن و آشكار بوده كه حسان بن ثابت شاعر معروف
عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مضمون روايت فوقرا در اشعار خود كهدرباره على (عليه السلام ) سروده چنين آورده است :
فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا زكاتا فدتك النفس يا خير راكع
فانزل فيك الله خير ولاية و بينها فى محكمات الشرايع
يعنى : تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى ، جان بفداى تو باد اى بهترين ركوعكنندگان .
و به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را درباره تونازل كرد و در ضمن قرآن مجيد آنرا ثبت نمود.
پاسخ به هشت ايراد مخالفان بر آيه ولايت
جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند كه ايرادهاى متعددى بهنزول اين آيه در مورد على (عليه السلام ) و همچنين به تفسير ولايت به عنوانسرپرستى و تصرف و امامت بنمايند كه ما ذيلا مهمترين آنها را عنوان كرده و موردبررسى قرار مى دهيم :
1 - از جمله اشكالاتى كه نسبت به نزول آيه فوق در مورد على (عليه السلام )گرفتهاند اين است كه آيه با توجه به كلمه الذين كه براى جمع است ،قابل تطبيق بر يكفرد نيست ، و به عبارت ديگر آيه مى گويد: ولى شما آنهائى هستندكه نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، اين عبارت چگونه بر يكشخص مانند على (عليه السلام ) قابل تطبيق است !.
پاسخ
در ادبيات عرب مكرر ديده مى شود كه از مفرد به لفظ جمع ، تعبير
آورده شده است از جمله در آيه مباهله مى بينيم كه كلمه نسائنا به صورت جمع آمده درصورتى كه منظور از آن طبق شان نزولهاى متعددى كه وارد شده فاطمه زهرا(عليهاالسلام ) است ، و همچنين انفسنا جمع است در صورتى كه از مردان غير از پيغمبركسى جز على (عليه السلام ) در آن جريان نبود و در آيه 172 سورهآل عمران در داستان جنگ احد مى خوانيم .
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا.
و همانطور كه در تفسير اين آيه در جلد سوم ذكر كرديم بعضى از مفسران شاننزول آنرا درباره نعيم بن مسعود كه يكفرد بيشتر نبود مى دانند.
و همچنين در آيه 52 سوره مائده مى خوانيم يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة در حالى كهآيه در مورد عبد الله ابى وارد شده است كه تفسير آن گذشت و همچنين در آيهاول سوره ممتحنه و آيه 8 سوره منافقون و 215 و 274 سوره بقره تعبيراتى ديده مىشود كه عموما به صورت جمع است ، ولى طبق آنچه در شاننزول آنها آمده منظور از آن يكفرد بوده است .
اين تعبير يا بخاطر اين است كه اهميت موقعيت آن فرد و نقش مؤ ثرى كه در اين كار داشتهروشن شود و يا بخاطر آن است كه حكم در شكل كلى عرضه شود، اگر چه مصداق آنمنحصر به يكفرد بوده باشد، در بسيارى از آيات قرآن ضمير جمع به خداوند كه احد وواحد است به عنوان تعظيم گفته شده است .
البته انكار نمى توان كرد كه استعمال لفظ جمع در مفرد به اصطلاح ، خلاف ظاهر استو بدون قرينه جايز نيست ، ولى با وجود آنهمه رواياتى كه در شاننزول آيه وارد شده است ، قرينه روشنى بر چنين تفسيرى خواهيم داشت ، و حتى در مواردديگر به كمتر از اين قرينه نيز قناعت مى شود.
2 - فخر رازى و بعضى ديگر از متعصبان ايراد كرده اند كه على (عليه السلام ) با آنتوجه خاصى كه در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا كه معروفاست پيكان تير از پايش بيرون آوردند و توجه پيدا نكرد) چگونه ممكن است صداىسائلى را شنيده و به او توجه پيدا كند!
پاسخ - آنها كه اين ايراد را مى كنند از اين نكته غفلت دارند كه شنيدن صداىسائل و به كمك او پرداختن توجه به خويشتن نيست ، بلكه عين توجه بخدا است ، على(عليه السلام ) در حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا، و مى دانيم بيگانگى از خلقخدا بيگانگى از خدا است و به تعبير روشن تر: پرداختن زكات در نماز انجام عبادت درضمن عبادت است . نه انجام يك عمل مباح در ضمن عبادت و باز به تعبير ديگر آنچه باروح عبادت سازگار نيست ، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اماتوجه به آنچه در مسير رضاى خدا است ، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاكيدمى كند، ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كهانسان بى اختيار احساس خود را از دست بدهد بلكه با اراده خويش توجه خود را از آنچهدر راه خدا و براى خدا نيست بر مى گيرد.
جالب اينكه فخر رازى كار تعصب را بجائى رسانيده كه اشاره على (عليه السلام ) رابه سائل براى اينكه بيايد و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بيرون كند، مصداقفعل كثير كه منافات با نماز دارد، دانسته است در حالى كه در نماز كارهائى جايز استانسان انجام بدهد كه به مراتب از اين اشاره بيشتر است و در عينحال ضررى براى نماز ندارد تا آنجا كه كشتن حشراتى مانند مار و عقرب و يا برداشتن وگذاشتن كودك و حتى شير دادن بچه شير خوار را جزءفعل كثير ندانسته اند، چگونه يك اشاره جزءفعل كثير شد، ولى هنگاميكه دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مى شود اينگونه اشتباهاتبراى او جاى تعجب نيست !.
3 - اشكال ديگرى كه به آيه كرده اند در مورد معنى كلمه ولى است كه آنرا به معنىدوست و يارى كننده و امثال آن گرفتهاند نه بمعنى متصرف و سرپرست و صاحب اختيار.
پاسخ - همانطور كه در تفسير آيه در بالا ذكر كرديم كلمه ولى در اينجا نمى تواندبه معنى دوست و يارى كننده بوده باشد، زيرا اين صفت براى همه مؤ منان ثابت است نهمؤ منان خاصى كه در آيه ذكر شده كه نماز را برپا مى دارند و درحال ركوع زكات مى دهند، و به عبارت ديگر دوستى و يارى كردن ، يك حكم عمومى است ،در حالى كه آيه ناظر به بيان يك حكم خصوصى مى باشد و لذا بعد از ذكر ايمان ،صفات خاصى را بيان كرده است كه مخصوص به يك فرد مى شود.
4 - مى گويند على (عليه السلام ) چه زكات واجبى بر ذمه داشت با اينكه ازمال دنيا چيزى براى خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است كه به آنزكات گفته نمى شود!!
پاسخ - اولا به گواهى تواريخ على (عليه السلام ) از دسترنج خوداموال فراوانى تحصيل كرد و در راه خدا داد تا آنجا كه مى نويسند هزار برده را ازدسترنج خود آزاد نمود، بعلاوه سهم او از غنائم جنگى نيزقابل ملاحظه بود، بنابراين اندوخته مختصرى كه زكات به آن تعلق گيرد و يانخلستان كوچكى كه واجب باشد زكات آنرا بپردازد چيز مهمى نبوده است كه على (عليهالسلام ) فاقد آن باشد، و اينرا نيز مى دانيم كه فوريت وجوب پرداخت زكات فوريتعرفى است كه با خواندن يك نماز منافات ندارد.
ثانيا اطلاق زكات بر زكات مستحب در قرآن مجيد فراوان است ، در بسيارى از سوره هاىمكى كلمه زكات آمده كه منظور از آن همان
زكات مستحب است ، زيرا وجوب زكات مسلما بعد از هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) به مدينه ، بوده است (آيه 3 سوره نمل و آيه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7سوره فصلت و غير اينها).
5 - مى گويند: ما اگر ايمان به خلافت بلافصل على (عليه السلام ) داشته باشيم بالاخره بايدقبول كنيم كه مربوط به زمان بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده ،بنابراين على (عليه السلام ) در آنروز ولى نبود، و به عبارت ديگر ولايت در آن روزبراى او بالقوه بود نه بالفعل در حالى كه ظاهر آيه ولايتبالفعل را مى رساند.
پاسخ - در سخنان روز مرده در تعبيرات ادبى بسيار ديده مى شود كه اسم يا عنوانىبه افرادى گفته مى شود كه آنرا بالقوه دارند مثلا انسان درحال حيات خود وصيت مى كند و كسى را به عنوان وصى خود و قيماطفال خويش تعيين مى نمايد و از همان وقت عنوان وصى و قيم به آن شخص گفته مىشود، در حالى كه طرف هنوز در حيات است و نمرده است ، در رواياتى كه در مورد على(عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در طرق شيعه و سنىنقل شده مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را وصى و خليفه خودخطاب كرده در حالى كه هيچيك از اين عناوين در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نبود - در قرآن مجيد نيز اينگونه تعبيرات ديده مى شود از جمله در مورد زكريا مى خوانيمكه از خداوند چنين تقاضا كرد.
هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب .
در حالى كه مسلم است منظور از ولى در اينجا سرپرستى براى بعد از مرگ او منظوربوده است ، بسيارى از افراد جانشين خود را در حيات خود تعيين مى كنند و از همان زمان نامجانشين بر او مى گذارند با اينكه جنبه
بالقوه دارد.
6 - مى گويند: چرا على (عليه السلام ) با ايندليل روشن شخصا استدلال نكرد!
پاسخ - همانطور كه در ضمن بحث پيرامون روايات وارده در شاننزول آيه خوانديم اين حديث در كتب متعدد از خود على (عليه السلام ) نيزنقل شده است از جمله در مسند ابن مردويه و ابى الشيخ و كنزالعمال - و اين در حقيقت بمنزله استدلال حضرت است به اين آيه شريفه . در كتاب نفيس(الغدير) از كتاب سليم بن قيس هلالى حديث مفصلىنقل مى كند كه على (عليه السلام ) در ميدان صفين در حضور جمعيت براى اثبات حقانيت خوددلائل متعددى آورد از جمله استدلال بهمين آيه بود. و در كتاب غاية المرام از ابوذر چنيننقل شده كه على (عليه السلام ) روز شورى نيز به همين آيهاستدلال كرد.
7 - مى گويند: اين تفسير با آيات قبل و بعد سازگار نيست ، زيرا در آنها ولايت بهمعنى دوستى آمده است .
پاسخ - بارها گفته ايم آيات قرآن چون تدريجا، و در وقايع مختلفنازل گرديده هميشه پيوند با حوادثى دارد كه در زمينه آننازل شده است ، و چنان نيست كه آيات يك سوره يا آياتى كه پشت سر هم قرار دارندهمواره پيوند نزديك از نظر مفهوم و مفاد داشته باشد لذا بسيار مى شود كه دو آيه پشتسر هم نازل شده اما در دو حادثه مختلف بوده و مسير آنها بخاطر پيوند با آن حوادث ازيكديگر جدا مى شود.
با توجه به اينكه آيه انما وليكم الله بگواهى شان نزولش در زمينه زكات دادن على(عليه السلام ) در حال ركوع نازل شده و آيات گذشته و آينده همانطور كه خوانديم وخواهيم خواند در حوادث ديگرى نازل شده است نمى توانيم روى پيوند آنها زياد تكيهكنيم .
به علاوه آيه مورد بحث اتفاقا تناسب با آيات گذشته و آينده نيز دارد زيرا در آنهاسخن از ولايت به معنى يارى و نصرت و در آيه مورد بحث سخن از ولايت به معنى رهبرى وتصرف مى باشد و شك نيست كه شخص ولى و سرپرست و متصرف ، يار و ياورپيروان خويش نيز خواهد بود. بعبارت ديگر يار و ياور بودن يكى از شئون ولايت مطلقهاست .
8 - مى گويند: انگشترى با آن قيمت گزاف كه در تاريخ نوشته اند، على (عليه السلام) از كجا آورده بود!! بعلاوه پوشيدن انگشترى با اين قيمت فوق العاده سنگين اسرافمحسوب نمى شود! آيا اينها دليل بر عدم صحت تفسير فوق نيست !
پاسخ - مبالغه هائى كه درباره قيمت آن انگشتر كرده اند بكلى بى اساس است وهيچگونه دليل قابل قبولى بر گرانقيمت بودن آن انگشتر نداريم و اينكه در روايتضعيفى قيمت آن معادل خراج شام ذكر شده به افسانه شبيه تر است تا واقعيت و شايدبراى بى ارزش نشان دادن اصل مساله جعل شده است ، و در روايات صحيح و معتبر كه درزمينه شان نزول آيه ذكر كرده اند اثرى از اين افسانه نيست ، بنابراين نمى توان يكواقعيت تاريخى را با اينگونه سخنان پرده پوشى كرد.
آيه و ترجمه:


و من يتول الله و رسوله و الذين ءامنوا فان حزب الله هم الغالبون(56)


ترجمه :
56 - و كسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند (پيروزند زيرا)حزب و جمعيت خدا پيروز مى باشد!.
تفسير :
اين آيه تكميلى براى مضمون آيه پيش است و هدف آنرا تاكيد و تعقيب مى كند، و بهمسلمانان اعلام مى دارد كه : كسانى كه ولايت و سرپرستى و رهبرى خدا و پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) و افراد با ايمانى را كه در آيهقبل به آنها اشاره شد بپذيرند پيروز خواهند شد، زيرا آنها در حزب خدا خواهند بود وحزب خدا پيروز است .
(و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ).
در اين آيه قرينه ديگرى بر معنى ولايت كه در آيه پيش اشاره شد يعنى سرپرستى ورهبرى و تصرف ديده مى شود، زيرا تعبير به حزب الله و غلبه آن مربوط به حكومتاسلامى است ، نه يك دوستى ساده و عادى و اين خود مى رساند كه ولايت در آيه به معنىسرپرستى و حكومت و زمامدارى اسلام و مسلمين است ، زيرا در معنى حزب يك نوعتشكل و هم بستگى و اجتماع براى تامين اهداف مشترك افتاده است .
بايد توجه داشت كه مراد از الذين آمنوا در اين آيه ، همه افراد با ايمان نيستند بلكهكسى است كه در آيه قبل با اوصاف معينى به او اشاره شد.
آيا منظور از پيروزى حزب الله كه در اين آيه به آن اشاره شده ،
تنها پيروزى معنوى است يا هر گونه پيروزى مادى و معنوى راشامل مى شود؟
شك نيست كه اطلاق آيه دليل بر پيروزى مطلق آنها در تمام جبهه ها است و براستى اگرجمعيتى جزء حزب الله باشند يعنى ايمان محكم و تقوا وعمل صالح و اتحاد و همبستگى كامل و آگاهى و آمادگى كافى داشته باشند بدون ترديددر تمام زمينه ها پيروز خواهند بود، و اگر مى بينيم مسلمانان امروز به چنان پيروزىدست نيافته اند، دليل آن روشن است ، زيرا شرايط عضويت در حزب الله كه در بالااشاره شد در بسيارى از آنها ديده نمى شود، و به هميندليل قدرتها و نيروهائى را كه براى عقب نشاندن دشمن وحل مشكلات اجتماعى بايد مصرف كنند غالبا براى تضعيف يكديگر بكار مى برند.
در آيه 22 سوره مجادله نيز به قسمتى از صفات حزب الله اشاره شده است ، كه بهخواست خدا در تفسير آن سوره خواهد آمد.
آيه و ترجمه:


يايها الذين امنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتب من قبلكم والكفار اولياء و اتقوا الله ان كنتم مؤ منين (57)
و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون (58)


ترجمه :
57 - اى كسانيكه ايمان آورده ايد، افرادى كه آئين شما را بباد استهزاء و بازى مىگيرند از اهل كتاب و مشركان ، دوست و تكيه گاه خود انتخاب نكنيد، و از خدا بپرهيزيداگر ايمان داريد.
58 - آنها هنگامى كه (اذان مى گوئيد و مردم را) به نماز مى خوانيد آنرا به مسخره وبازى مى گيرند، اين بخاطر آن است كه آنها جمعى هستند كه درك نمى كنند.
شان نزول
در تفسير مجمع البيان و ابوالفتوح رازى و فخر رازىنقل شده كه دو نفر از مشركان به نام رفاعه و سويد، اظهار اسلام كردند و سپس ‍ جزءدار و دسته منافقان شدند، بعضى از مسلمانان با اين دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهاردوستى مى كردند، آيات فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد كه از اينعمل بپرهيزيد (و در اينجا روشن مى شود كه اگر در اين آيه سخن از ولايت به معنىدوستى به ميان آمده ، - نه بمعنى سرپرستى و تصرف كه در آياتقبل بود - به خاطر آن است كه اين آيات شان نزولى جداى از آن آيات دارد و نمى توانيكى را بر ديگرى قرينه گرفت ) و در شاءننزول آيه دوم كه دنباله آيه اول است ، نقل شده كه جمعى از يهود و بعضى از نصارىصداى مؤ ذن را كه مى شنيدند و يا قيام مسلمانان را به نماز مى ديدند شروع به مسخرهو استهزاء مى كردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اينگونه افراد برحذر داشت .
تفسير :
در اين آيه بار ديگر خداوند به مؤ منان دستور مى دهد كه از انتخاب منافقان و دشمنانبه عنوان دوست بپرهيزيد، منتها براى تحريك عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه اينحكم ، چنين مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد آنها كه آئين شما را به باد استهزاءو يا به بازى مى گيرند، چه آنها كه از اهل كتابند و چه آنها كه از مشركان و منافقانند،هيچيك از آنان را به عنوان دوست انتخاب نكنيد.
(يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا
من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء).
و در پايان آيه با جمله و اتقوا الله ان كنتم مؤ منين ، موضوع را تاكيد كرده كه طرحدوستى با آنان با تقوا و ايمان سازگار نيست .
بايد توجه داشت كه هزو (بر وزن قفل ) به معنى سخنان يا حركات مسخره آميزى است كهبراى بى ارزش نشان دادن موضوعى انجام مى شود. و به طورى كه راغب در كتاب مفرداتمى گويد: بيشتر به شوخى و استهزائى گفته مى شود كه در غياب و پشت سر ديگرىانجام مى گيرد، اگر چه گاهى هم به شوخيها و مسخرههائى كه در حضور انجام مىگيرد به طور نادر اطلاق مى شود.
لعب معمولا به كارهائى گفته مى شود كه غرض صحيحى در انجام آن نيست و يا اصلابيهدف انجام مى گيرد و بازى كودكان را كه لعب مى نامند نيز از همين نظر است .
در آيه دوم در تعقيب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى ازاهل كتاب كه احكام اسلام را بباد استهزاء مى گرفتند، اشاره به يكى ازاعمال آنها به عنوان شاهد و گواه كرده و مى گويد: هنگامى كه شما مسلمانان را به سوىنماز دعوت مى كنيد، آنرا بباد استهزاء و بازى مى گيرند
(و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا).
سپس علت عمل آنها را چنين بيان مى كند: اين بخاطر آن است كه
آنها جمعيت نادانى مى باشند و از درك حقايق بدورند (ذلك بانهم قوم لا يعقلون ).
اذان شعار بزرگ اسلام
هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگيختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنهابه وظائف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و اين موضوع در دنياى امروز به صورتگستردهترى ديده مى شود.
مسيحيان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پيروان خود را به كليسادعوت مى كنند، ولى در اسلام براى اين دعوت از شعار اذان استفاده مى شود، كه به مراتبرساتر و مؤ ثرتر است ، جذابيت و كشش اين شعار اسلامى به قدرى است كهبقول نويسنده تفسير المنار، بعضى از مسيحيان متعصب هنگامى كه اذان اسلامى را مىشنوند، به عمق و عظمت تاثير آن در روحيه شنوندگان اعتراف مى كنند.
سپس نامبرده نقل مى كند كه در يكى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را ديده اند كه بههنگام اذان مسلمين اجتماع كرده تا اين نغمه آسمانى را بشنوند.
چه شعارى از اين رساتر كه با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانيت و يگانگىآفريدگار جهان و گواهى به رسالت پيامبر او اوج مى گيرد و با دعوت به رستگارىو فلاح و عمل نيك و نماز و ياد خدا پايان مى پذيرد، از نام خدا الله شروع مى شود و بانام خدا الله پايان مى پذيرد، جمله ها موزون ، عبارات كوتاه ، محتويات روشن ، مضمونسازنده و آگاه كننده است .
و لذا در روايات اسلامى روى مساله اذان گفتن تاكيد زيادى شده است در حديث معروفى ازپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه اذانگويان در روز رستاخيز از ديگرانبه اندازه يك سر و گردن بلندترند!
اين بلندى در حقيقت همان بلندى مقام رهبرى و دعوت كردن ديگران به سوى خدا و بهسوى عبادتى همچون نماز است .
صداى اذان كه به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنين افكن مىشود، مانند نداى آزادى و نسيم حيات بخش ‍ استقلال و عظمت گوشهاى مسلمانان راستين رانوازش مى دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب مى افكند، و يكى از رموز بقاىاسلام است ، شاهد اين گفتار اعتراف صريح يكى ازرجال معروف انگلستان است كه در برابر جمعى از مسيحيان چنين اظهار مى داشت : تا هنگامىكه نام محمد در ماذنه ها بلند است و كعبه پابرجا است و قرآن رهنما و پيشواى مسلماناناست امكان ندارد پايه هاى سياست ما در سرزمينهاى اسلامى استوار و برقرار گردد!
اما بيچاره و بينوا بعضى از مسلمانان كه گفته مى شود اخيرا اين شعار بزرگ اسلامى راكه سندى است بر ايستادگى آئين و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار، ازدستگاههاى فرستنده خود برداشته و بجاى آن برنامه هاى مبتذلى گذاشته اند، خداوندآنها را هدايت كند و به صفوف مسلمانان باز گرداند.
بديهى است همانطور كه باطن اذان و محتويات آن زيبا است ، بايد كارى كرد كه بهصورتى زيبا و صداى خوب ادا شود، نه اينكه حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آنپايمال گردد.
اذان از طريق وحى به پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد.
در پاره اى از روايات كه از طرق اهل تسنن نقل شده مطالب شگفت - انگيزى در موردتشريع اذان ديده مى شود كه با منطقهاى اسلامى سازگار نيست از جمله اينكهنقل كرده اند كه : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )بدنبال درخواست اصحاب كه نشانه اى براى اعلام وقت نماز قرار داده شود با دوستانخود مشورت كرد، و هر كدام پيشنهادى از قبيل برافراشتن يك پرچم مخصوص ، يا روشنكردن آتش ، يا زدن ناقوس مطرح كردند، ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )هيچكدام را نپذيرفت ، تا اينكه عبد الله بن زيد و عمر بن خطاب در خواب ديدند كهشخصى به آنها دستور مى دهد براى اعلام وقت نماز اذان بگويند و اذان را به آنها ياد دادو پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنرا پذيرفت .
ولى اين روايت ساختگى و توهينى به مقام شامخ پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )محسوب مى شود، كه بجاى تكيه بر وحى كردن ، روى خوابهاى افراد تكيه كند و مبانىدستورات دين خود را بر خواب افراد قرار دهد، بلكه همانطور كه در رواياتاهل بيت (عليهمالسلام ) وارد شده است اذان از طريق وحى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) تعليم داده شد.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: هنگامى كهجبرئيل اذان را آورد، سر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر دامان على (عليهالسلام ) بود، جبرئيل اذان و اقامه را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تعليمداد، هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر خود را برداشت ، از على (عليهالسلام ) سؤ ال كرد آيا صداى اذان جبرئيل را شنيدى ! عرض كرد: آرى . پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) بار ديگر پرسيد آيا آنرا به خاطر سپردى ! گفت : آرى ،پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:بلال را (كه صداى رسائى داشت ) حاضر كن ، و اذان و اقامه را به او تعليم ده ، على(عليه السلام ) بلال را حاضر كرد و اذان را به او تعليم داد.
براى توضيح بيشتر در اين زمينه مى توانيد به كتاب النص و الاجتهاد صفحه 128مراجعه كنيد.
آيه و ترجمه:


قل ياهل الكتب هل تنقمون منا الا ان امنا بالله و ماانزل الينا و ما انزل من قبل و ان اكثركم فسقون (59)
قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله من لعنه الله و غضب عليه وجعل منهم القردة و الخنازير و عبد الطغوت اولئك شر مكانا واضل عن سواء السبيل (60)


ترجمه :
59 - بگو اى اهل كتاب آيا به ما خرده مى گيريد! (مگر ما چه كرده ايم ) جز اينكه بهخداوند يگانه ، و به آنچه بر ما نازل شده ، و به آنچه پيش از ايننازل گرديده است ايمان آورده ايم و اين بخاطر آن است كه بيشتر شما از راه حق بدررفته ايد (و لذا حق در نظر شما نازيباست ).
60 - بگو: آيا شما را از كسانى كه جايگاه و پاداششان بدتر از اين است با خبر كنم !!كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده (و مسخ كرده ) و ازآنها ميمونها و خوكهائى قرار داده و پرستش بت كرده اند موقعيت ومحل آنها بدتر است و از راه راست گمراهترند.
شان نزول :
از عبد الله بن عباس نقل شده كه جمعى از يهود نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )آمدند و درخواست كردند: عقائد خود را براى آنها شرح دهد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) گفت : من به خداى بزرگ و يگانه ايمان دارم و آنچه بر ابراهيم واسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسى و عيسى و همه پيامبران الهىنازل شده حق مى دانم ،
ميان آنها جدائى نمى افكنم ، آنها گفتند: ما عيسى را نمى شناسيم و به پيامبرى نمىپذيريم ، سپس افزودند: ما هيچ آئينى را بدتر از آئين شما سراغ نداريم ! آيات فوقنازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير :
در آيه نخست ، خداوند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه ازاهل كتاب سؤ ال كن و بگو چه كار خلافى از ما سر زده كه شما از ما عيب مى گيريد وانتقاد مى كنيد جز اينكه ما به خداى يگانه ايمان آورده ايم و در برابر آنچه بر ما و برانبياء پيشين نازل شده تسليم هستيم .
(قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله و ماانزل الينا و ما انزل من قبل ).
اين آيه در حقيقت اشاره به گوشهاى ديگر از لجاجتها و تعصبهاى بى مورد يهود مى كندكه براى غير خود و غير آئين تحريف شده خويش هيچگونه ارزشىقائل نبودند و به خاطر همين تعصب شديد، حق در نظر آنهاباطل و باطل در نظر آنان حق جلوه مى كرد.
و در پايان آيه جمله اى مى بينيم كه در حقيقت بيان علت جملهقبل است اين جمله مى گويد: اگر شما توحيد خالص و تسليم در برابر تمام كتبآسمانى را بر ما ايراد مى گيريد به خاطر آن است كه بيشتر شما فاسق و آلوده بهگناه شده ايد، چون خود شما آلوده و منحرفيد اگر كسانى پاك و بر جاده حق باشند درنظر شما عيب است .
(و ان اكثر كم فاسقون ).
اصولا در محيطهاى آلوده كه اكثريت آنرا افراد فاسق و آلوده به گناهتشكيل مى دهند گاهى مقياس حق و باطل آنچنان دگرگون مى شود كه عقيده پاك وعمل صالح ، زشت و قابل انتقاد مى گردد، و عقائد واعمال نادرست ، زيبا و شايسته تحسين جلوه مى كند، اين خاصيت همان مسخ فكرى است كهبر اثر فرو رفتن در گناه و خو گرفتن به آن به انسان دست مى دهد.
ولى بايد توجه داشت كه آيه همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم همهاهل كتاب را مورد انتقاد قرار نمى دهد، بلكه حساب اقليت صالح را با كلمه اكثر در اينجانيز بدقت جدا كرده است .
در آيه دوم ، عقائد تحريف شده و اعمال نادرستاهل كتاب و كيفرهائى كه دامنگير آنها گرديده است با وضع مؤ منان راستين و مسلمان مقايسهگرديده ، تا معلوم شود كداميك از اين دو دسته درخور انتقاد و سرزنش هستند و اين يكپاسخ منطقى است كه براى متوجه ساختن افراد لجوج و متعصب به كار مى رود در اينمقايسه چنين مى گويد: اى پيامبر به آنها بگو آيا ايمان به خداى يگانه و كتب آسمانىداشتن درخور سرزنش و ايراد است ، يا اعمال نارواى كسانى كه گرفتار آنهمه مجازاتالهى شدند به آنها بگو آيا شما را آگاه كنم از كسانى كه پاداش كارشان در پيشگاهخدا از اين بدتر است .
(قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله )
شك نيست كه ايمان به خدا و كتب آسمانى ، چيز بدى نيست ، و اينكه
در آيه فوق آنرا با اعمال و افكار اهل كتاب مقايسه كرده و مى گويد: كداميك بدتر استدر حقيقت يكنوع كنايه مى باشد، همانطور كه گاهى مى بينيم فرد ناپاكى از فرد پاكىانتقاد مى كند، او در جواب مى گويد: آيا پاكدامنان بدترند يا آلودگان ؟.
سپس به تشريح اين مطلب پرداخته و مى گويد: آنها كه بر اثر اعمالشان مورد لعن وغضب پروردگار واقع شدند و آنانرا به صورت ميمون و خوك مسخ كرد، و آنها كهپرستش طاغوت و بت نمودند، مسلما اين چنين افراد، موقعيتشان در اين دنيا ومحل و جايگاهشان در روز قيامت بدتر خواهد بود، و از راه راست و جاده مستقيم گمراهترند.
(من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم القردة و الخنازير و عبد الطاغوت اولئك شر مكانا واضل عن سواء السبيل ).
درباره معنى مسخ و تغيير چهره دادن بعضى از انسانها و اينكه آيا منظور از آن مسخ ودگرگون شدن چهره جسمانى است يا دگرگونى چهره فكرى و اخلاقى ، به خواست خدابه طور مشروح در ذيل آيه 163 سوره اعراف سخن خواهيم گفت .
آيه و ترجمه:


و اذا جاوكم قالوا امنا و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به و الله اعلم بما كانوا يكتمون(61)
و ترى كثيرا منهم يسرعون فى الاثم و العدون و اكلهم السحت لبئس ما كانوا يعملون (62)
لو لا ينهئهم الربنيون و الا حبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون(63)


ترجمه :
61 - و هنگامى كه نزد شما مى آيند مى گويند ايمان آورده ايم (اما) با كفر وارد مى شوندو با كفر خارج مى گردند و خداوند از آنچه كتمان مى كردند آگاهتر است .
62 - بسيارى از آنها را مى بينى كه در گناه و تعدى و خوردنمال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند، چه زشت است كارى كه انجام مى دهند.
63 - چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود آنها را از سخنان گناه آميز و خوردنمال حرام نهى نمى كنند! چه زشت است عملى كه انجام مى دهند.
تفسير :
در آيه نخست - براى تكميل بحث درباره منافقاناهل كتاب - پرده از روى نفاق درونى آنها برداشته و به مسلمانان چنين اعلام مى كند:هنگامى كه نزد شما مى آيند مى گويند ايمان آورديم در حالى كه با قلبى مملو از كفرداخل مى شوند و به همان حال نيز از نزد شما بيرون مى روند و منطق واستدلال و سخنان شما در قلب آنها كمترين اثرى نمى بخشد.
(و اذا جاؤ كم قالوا آمنا و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به ).
بنابراين چهره هاى حق بجانب و اظهار ايمان و همچنين پذيرش ظاهرى
و رياكارانهاى كه در برابر سخنان شما نشان مى دهند، نبايد شما را فريب دهد.
و در پايان آيه به آنها اخطار مى كند كه با تمام اين پرده پوشيها خداوند از آنچه آنهاكتمان مى كنند، آگاه و با خبر است .
و در آيه بعد نشانه هاى ديگرى از نفاق آنها را بازگو مى كند، از جمله اينكه مى گويد:بسيارى از آنها را مى بينى كه در مسير گناه و ستم و خوردناموال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند.
(و ترى كثيرا منهم يسارعون فى الاثم و العدوان و اكلهم السحت ).
يعنى آنچنان آنها در راه گناه و ستم گام بر مى دارند كه گويا به سوى اهدافافتخارآميزى پيش مى روند، و بدون هيچگونه شرم و حيا، سعى مى كنند از يكديگر پيشىگيرند.
بايد توجه داشت كه كلمه اثم هم به معنى كفر آمده است و هم به معنى هر گونه گناه ،ولى چون در اينجا در مقابل عدوان قرار گرفته است ، بعضى از مفسران آنرا به معنىگناهانى كه زيان آن تنها متوجه خود انسان مى شود تفسير كرده اند بر خلاف عدوان كهزيان آن به ديگران مى رسد، اين احتمال نيز هست كه ذكر عدوان بعد از ذكر اثم بهاصطلاح از قبيل ذكر عام بعد از خاص و ذكر اكل سحت بعد از آنها ازقبيل ذكر اخص بوده باشد.
به اين ترتيب قبلا آنها را به خاطر هر گونه گناه مذمت مى كند، و سپس روى دو گناهبزرگ به خاطر اهميتى كه داشته اند، انگشت مى گذارد، يكى ستمگرى و ديگرى خوردناموال حرام ، اعم از رشوه و غير آن .
كوتاه سخن اينكه : قرآن اين دسته از منافقاناهل كتاب را، به خاطر پرده درى و جرئت و بى پروائى در برابر هر گونه گناه و بهخصوص ستمگرى و بالاخص خوردن اموال نامشروع همانند رشوه ، و ربا و مانند آن مذمت مىكند.
و در پايان آيه براى تاكيد زشتى اعمال آنها مى گويد: چهعمل زشت و ننگينى آنها انجام مى دهند.
(لبئس ما كانوا يعملون )
از تعبير كانوا يعملون چنين استفاده مى شود كه انجام ايناعمال براى آنها جنبه اتفاقى نداشته بلكه بر آن مداومت داشته و مكرر مرتكب آن شده اند.
سپس در آيه سوم حمله را متوجه دانشمندان آنها كرده كه با سكوت خود آنانرا به گناهتشويق مى نمودند و مى گويد: چرا دانشمندان مسيحى و علماى يهود، آنها را از سخنان گناهآلود و خوردن اموال نامشروع باز نمى دارند.
(لو لا ينهاهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت )
همانطور كه در سابق اشاره كرده ايم ربانيون جمع ربانى و دراصل از كلمه رب گرفته شده ، و به معنى دانشمندانى است كه مردم را به سوى خدادعوت مى كنند، ولى در بسيارى از موارد اين كلمه به علماى مذهبى مسيحى اطلاق مى شدهاست .
و احبار جمع حبر (بر وزن ابر) به معنى دانشمندانى است كه اثر نيكى از خود در جامعهمى گذارند، ولى در بسيارى از موارد به علماى يهود گفته مى شود.
ضمنا از اينكه در اين آيه ذكرى از عدوان كه در آيهقبل بود ديده نمى شود، بعضى استفاده كرده اند كه اثم به همان معناى وسيع كلمه استكه عدوان در آن درج است .
در اين آيه بر خلاف آيه گذشته تعبير به قولهم الاثم شده است ، و اين تعبير ممكن است، اشاره به اين بوده باشد كه دانشمندان موظفند مردم را هم از سخنان گناه آلود باز دارندو هم از اعمال گناه ، و يا اينكه قول در اينجا به معنى اعتقاد است يعنى دانشمندان براىاصلاح يك اجتماع فاسد، نخست بايد افكار و اعتقادات نادرست آنها را تغيير دهند، زيرا تاانقلابى در افكار پيدا نشود، نميتوان انتظار اصلاحات عميق در جنبه هاى عملى داشت و بهاين ترتيب آيه ، راه اصلاح جامعه فاسد را كه بايد از انقلاب فكرى شروع شود بهدانشمندان نشان مى دهد.
و در پايان آيه ، قرآن به همان شكل كه گناهكاران اصلى را مذمت نمود، دانشمندان ساكت وترك كننده امر به معروف و نهى از منكر را مورد مذمت قرار داده ، ميگويد: چه زشت استكارى كه آنها انجام مى دهند.
(لبئس ما كانوا يصنعون )
و به اين ترتيب روشن ميشود كه سرنوشت كسانى كه وظيفه بزرگ امر بمعروف و نهىاز منكر را ترك ميكنند - بخصوص اگر از دانشمندان و علما باشند - سرنوشت همانگناهكاران است و در حقيقت شريك جرم آنها محسوب مى شوند.
از ابن عباس مفسر معروف نقل شده كه مى گفت : اين آيه شديدترين آيهاى است كهدانشمندان وظيفه نشناس و ساكت را توبيخ و مذمت مى كند. بديهى است اين حكم اختصاصىبه علماى خاموش و ساكت يهود و نصارى ندارد و تمام رهبران فكرى و دانشمندانى كه بههنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد، خاموش مى نشينند دربر مى گيرد، زيرا حكم خدا درباره همگان يكسان است !
در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : كه در خطبه اى فرمود:
اقوام گذشته به اين جهت هلاك و نابود گشتند كه مرتكب گناهان مى شدند ودانشمندانشان سكوت مى كردند، و نهى از منكر نمى نمودند، در اين هنگام بلاها و كيفرهاىالهى بر آنها فرود مى آمد، پس شما اى مردم ! امر به معروف كنيد و نهى از منكر نمائيد،تا به سرنوشت آنها دچار نشويد.
و همين مضمون در نهج البلاغه در اواخر خطبه قاصعه (خطبه 192) نيز آمده است :
فان الله سبحانه لم يلعن القرن الماضى بين ايديكم الا لتركهم الامر بالمعروف والنهى عن المنكر فلعن السفهاء لركوب المعاصى و الحكماء لترك التناهى
خداوند متعال مردم قرون پيشين را از رحمت خود دور نساخت مگر بخاطر اينكه امر به معروفو نهى از منكر را ترك گفتند، عوام را به خاطر ارتكاب گناه و دانشمندان را به خاطرترك نهى از منكر مورد لعن خود قرار داد و از رحمت خويش دور ساخت .
قابل توجه اينكه درباره توده مردم در آيه سابق تعبير به يفعلون شده و در اين آيه درمورد دانشمندان تعبير به يصنعون و مى دانيم كه يصنعون از ماده صنع به معنى كارهائىاست كه از روى دقت و مهارت انجام مى گيرد ولى يعملون از مادهعمل به هر گونه كار گفته مى شود اگر چه دقتى در آن نباشد و اين خود متضمن مذمتبيشترى است زيرا اگر مردم نادان و عوام كارهاى بدى انجام مى دهند، قسمتى از آن بهخاطر نادانى و بى اطلاعى است ، ولى دانشمندى كه وظيفه خود راعمل نكند حساب شده ، آگاهانه و ماهرانه مرتكب خلاف شده است ، و به هميندليل مجازات عالم از جاهل سنگينتر و سختتر است !.
آيه و ترجمه:


و قالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوابل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء و ليزيدن كثيرا منهم ماانزل اليك من ربك طغينا و كفرا و القينا بينهم العدوة و البغضاء الى يوم القيمة كلمااوقدوا نارا للحرب اطفاها الله و يسعون فى الا رض فسادا و الله لا يحب المفسدين (64)


ترجمه :
64 - و يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته است !، دستهايشان بسته باد و بخاطر اينسخن از رحمت (الهى ) دور شوند! بلكه هر دو دست (قدرت ) او گشاده است هر گونهبخواهد مى بخشد، و اين آيات كه بر تو از طرف پروردگارتنازل شده بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مى افزايد، و در ميان آنها عداوت و دشمنى تاروز قيامت افكنديم ، و هر زمان آتش جنگى افروختند آنرا خداوند خاموش ساخت و براىفساد در زمين تلاش مى كنند و خداوند مفسدان را دوست ندارد.
تفسير :
در اين آيه يكى از مصداقهاى روشن سخنان ناروا و گفتار گناه آلود يهود كه در آيهقبل به طور كلى به آن اشاره شد آمده است ، توضيح اينكه : تاريخ نشان مى دهد كهيهود زمانى در اوج قدرت مى زيستند، و بر قسمت مهمى از دنياى آباد آن زمان حكومتداشتند، كه زمان داود و سليمان بن داود را به عنوان نمونه مى توان يادآور شد، و دراعصار بعد نيز، قدرت آنها با نوسانهائى ادامه داشت ، ولى با ظهور اسلام مخصوصا درمحيط حجاز ستاره قدرت آنها افول كرد مبارزه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بايهود بنى النضير و بنى قريظه و يهود خيبر موجب نهايت تضعيف آنها گرديد، در اينموقع بعضى از آنها با در نظر گرفتن قدرت و عظمت پيشين از روى استهزاء گفتند: دستخدا به زنجير بسته شده و به ما بخششى نمى كند. (گوينده اين سخن طبق
نقل بعضى از مفسران فنحاس بن عاذورا رئيس بنى قينقاع يا نباش بن قيس طبقنقل بعضى ديگر بوده است ).
و از آنجا كه بقيه نيز به گفتار او راضى بودند، قرآن اين سخن را به همه آنها نسبتداده ، مى گويد: يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته شده !
(قالت اليهود يد الله مغلولة )
بايد توجه داشت كه يد در لغت عرب به معانى زيادى اطلاق ميشود كه يكى دست است وديگرى نعمت و قدرت و زمامدارى و حكومت و تسلط مى باشد. البته معنى اصلى همان دستمى باشد.
و از آنجا كه انسان بيشتر كارهاى مهم را با دست خود انجام مى دهد، به عنوان كنايه درمعانى ديگر به كار رفته است ، همانطور كه كلمه دست در زبان فارسى نيز چنين است .
از بسيارى از رواياتى كه از طريق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده استفاده مى شودكه اين آيه اشاره به اعتقادى است كه يهود درباره مساله قضا و قدر و سرنوشت وتفويض داشتند و معتقد بودند كه در آغاز خلقت خداوند همه چيز را معين كرده و آنچه بايدانجام بگيرد، انجام گرفته است و حتى خود او هم عملا نمى تواند تغييرى در آن ايجادكند!
البته ذيل آيه (بل يداه مبسوطتان ) بطورى كه خواهد آمد همان معنىاول را تاييد مى كند ولى معنى دوم نيز مى تواند با معنىاول در يك مسير قرار گيرد، زيرا هنگاميكه زندگى يهود بهم خورد و ستاره اقبالشانغروب كرد معتقد بودند اين يك سرنوشت است و سرنوشت را نمى توان تغيير داد، زيرا ازآغاز همه اين سرنوشتها تعيين شده و عملا دست خدا بسته است !!
خداوند در پاسخ آنها نخست به عنوان نكوهش و مذمت از اين عقيده ناروا مى گويد: دست آنهادر زنجير باد، و به خاطر اين سخن ناروا از رحمت
خدا بدور گردند. (غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا)
سپس براى ابطال اين عقيده ناروا مى گويد: هر دو دست خدا گشاده است ، و هر گونهبخواهد و بهر كس بخواهد مى بخشد. (بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء)
نه اجبارى در كار او هست ، نه محكوم جبر عوامل طبيعى و جبر تاريخ مى باشد، بلكه ارادهاو بالاتر از هر چيز و نافذ در همه چيز است .
قابل توجه اينكه يهود يد را به عنوان مفرد آورده بودند، اما خداوند در پاسخ آنها يد رابه صورت تثنيه مى آورد و مى گويد: دو دست خدا گشاده است و اين علاوه بر تاكيدمطلب كنايه لطيفى از نهايت جود و بخشش خدا است ، زيرا كسانى كه زياد سخاوتمندباشند، با هر دو دست مى بخشند، به علاوه ذكر دو دست كنايه از قدرتكامل و شايد اشاره اى به نعمتهاى مادى و معنوى ، يا دنيوى و اخروى نيز بوده باشد.
بعد مى گويد: حتى اين آيات كه پرده از روى گفتار و عقائد آنان بر ميدارد به جاىاينكه اثر مثبت در آنها بگذارد و از راه غلط باز گردند، بسيارى از آنها را روى دندهلجاجت مى افكند و طغيان و كفر آنها بيشتر مى شود.
(و ليزيدن كثيرا منهم ما انزل اليك من ربك طغيانا و كفرا)
اما در مقابل اين گفته ها و اعتقادات ناروا و لجاجت و يكدندگى در طريق طغيان و كفر،خداوند مجازات سنگينى در اين جهان براى آنهاقائل شده و آن اين است كه عداوت و دشمنى در ميان آنها تا دامنه قيامت افكنده است . (والقينا بينهم العداوة و البغضاء الى يوم القيامة ).

next page

fehrest page

back page