|
|
|
|
|
|
شيخ سليمان حنفى قندوزى كه از دانشمندان معروفاهل تسنن است در كتاب ينابيع المودة از كتاب مناقب از (سليم بن قيس هلالى )نقل مى كند كه روزى مردى به خدمت على (عليه السلام ) آمد و پرسيد: كمترين چيزى كهانسان در پرتو آن جزء مومنان خواهد شد چه چيز است ؟ و نيز كمترين چيزى كه با آن جزءكافران و يا گمراهان ميگردد كدام است ؟ امام فرمود : اما كمترين چيزى كه انسان به سبب آن در زمره گمراهان درمى آيد اين است كهحجت و نماينده خدا و شاهد و گواه او را كه اطاعت و ولايت او لازم است نشناسد، آن مرد گفت : (يا اميرالمؤ منين ) آنها را براى من معرفى كن ، على (عليهالسلام ) فرمود : همانها كه خداوند در رديف خود و پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم ) قرار داده و فرموده (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم .) آن مرد گفت فدايت شوم باز هم روشنتر بفرما على (عليه السلام ) فرمود: همانهائى كه رسول خدا در موارد مختلف و در خطبه روز آخرعمرش از آنها ياد كرده و فرمود : (انى تركت فيكم امرين لن تضلوا بعدى ان تمسكتمبهما كتاب الله و عترتى اهلبيتى ؛ من در ميان شما دو چيز بيادگار گذاشتم كه اگر دستبه دامن آنها بزنيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد كتاب خدا و خاندانم ). 2 - و نيز همان دانشمند در كتاب (ينابيع المودة ) مى نويسد كه صاحب كتاب مناقب ازتفسير مجاهد نقل كرده كه اين آيه در باره على (عليه السلام )نازل شده است . 3 - روايات متعددى در منابع شيعه مانند كتاب كافى و تفسير عياشى و كتب صدوق و غيرآن نقل شده كه همگى گواهى مى دهند كه منظور از (اولواالامر) ائمه معصومين مى باشندو حتى در بعضى از آنها نام امامان يك يك صريحا ذكر شده است . آيه و ترجمه
الم تر الى الذين يزعمون انهم امنوا بماانزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا بهو يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا(60)
|
ترجمه :
60 - آيا نديدى كسانى را كه گمان مى كنند به آنچه (از كتب آسمانى ) بر تو و برپيشينيان نازل شده ايمان آورده اند ولى ميخواهند طاغوت و حكامباطل را به داورى بطلبند با اينكه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند، وشيطان مى خواهد آنها را شديدا گمراه كند، و به بيراهه هاى دور دستى بيفكند. شاءن نزول : يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت ، بنا گذاشتند يك نفر رابه عنوان داور در ميان خود انتخاب كنند، مرد يهودى چون به عدالت و بى نظرى پيامبراسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) اطمينان داشت گفت : من به داورى پيامبر شما راضيمولى مرد منافق يكى از بزرگان يهود بنام (كعب بن اشرف ) را انتخاب كرد، زيرا مىدانست كه مى تواند با هديه نظر او را به سوى خود جلب كند، و به اين ترتيب باداورى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مخالفت كرد، آيه شريفهنازل شد و چنين افرادى را شديدا سرزنش كرد. بعضى از مفسران شاءن نزولهاى ديگرى نيز درذيل اين آيه نقل كرده اند كه نشان مى دهد بعضى از تازه مسلمانها، طبق عادت زمان جاهليت ،در آغاز اسلام داوريهاى خود را نزد دانشمندان يهود، و يا كاهنان مى بردند، آيه فوقنازل شد و شديدا آنها را نهى كرد. تفسير : حكومت طاغوت آيه فوق در واقع مكمل آيه گذشته است ، زيرا آيه پيش ، مؤ منان را به اطاعت فرمان خداو پيامبر و اولواالامر و به داورى طلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت وپيروى و داورى طاغوت ، نهى مى نمايد. آيه فوق مسلمانانى را كه براى داورى به نزد حكام مى رفتند ملامت مى كند، و مى گويد:(اى پيامبر! آيا نمى بينى كسانى را كه خود را مسلمان مى پندارند و مى گويند بهتمام كتب آسمانى كه بر تو و انبياء پيشين نازل شده است ايمان آورديم ، در عينحال داوريهاى خود را به نزد طاغوت مى برند، در حالى كه به آنها دستور داده شده كههرگز فرمان طاغوت را نبرند)؟! (الم تر الى الذين يزعمون انهم آمنوا بماانزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به). همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، (طاغوت ) از ماده طغيان است و اين كلمه با همهمشتقاتش به معنى سركشى و شكستن حدود و قيود، و يا هر چيزى كه وسيله طغيانگرى و ياسركشى است مى باشد، بنابر اين آنها كه داورى بهباطل مى كنند (طاغوت ) هستند، زيرا حدود و مرزهاى الهى و حق و عدالت را شكسته اند،در حديثى نيز از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: (الطاغوتكل من يتحاكم اليه ممن يحكم بغير الحق ؛ هر كس به غير حق حكم كند و مردم او را به داورىبطلبند، طاغوت است . سپس قرآن اضافه مى كند: (مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است كه مى خواهد انسانها را از راه راست به بيراهه هاى دوردستى بيفكند) (و يريد الشيطان انيضلهم ضلالا بعيدا). ناگفته پيدا است كه آيه فوق همچون ساير آيات قرآن يك حكم عمومى و جاودانى رابراى همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بيان مى نمايد، و به آنان اخطار مى كندكه مراجعه كردن به حكام باطل ، و داورى خواستن از طاغوت ، با ايمان به خدا و كتبآسمانى سازگار نيست ، به علاوه انسان را از مسير حق به بيراهه هايى پرتاب مى كندكه فاصله آن از حق ، بسيار زياد است ، مفاسد چنين داوريها در به هم ريختن سازماناجتماعى بشر بر هيچكس پوشيده نيست ، و يكى ازعوامل عقب گرد اجتماعات محسوب مى شود. آيه و ترجمه
و اذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الىالرسول راءيت المنافقين يصدون عنك صدودا(61)فكيف اذا اصابتهم مصيبة بما قدمت ايديهم ثم جاؤ ك يحلفون بالله ان اردنا الا احساناو توفيقا(62)اولئك الذين يعلم الله ما فى قلوبهم فاعرض عنهم و عظهم وقل لهم فى انفسهم قولا بليغا(63)
|
ترجمه :
61 - و هنگامى كه به آنها گفته مى شود: (به سوى آنچه خدانازل كرده ، و به سوى پيامبر بياييد، منافقان را مى بينى كه ازقبول دعوت تو اعراض مى كنند. 62 - پس چگونه موقعى كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتى مى شوند به سراغ تومى آيند و سوگند ياد مى كنند كه منظور ما (از بردن داورى به نزد ديگران ) جز نيكىكردن و توافق (ميان طرفين نزاع ) نبوده است ؟! 63 - آنها كسانى هستند كه خدا، آنچه را در دل دارند مى داند. از (مجازات ) آنها صرفنظر كن ! و آنها را اندرز ده ! و با بيانى رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما! تفسير : نتيجه داورى طاغوت به دنبال نهى شديد از مراجعه به طاغوت ، و داوران جور، كه در آيه سابق آمد، در اينسه آيه نتايج اين گونه داوريها و دستاويزهايى كه منافقان براى توجيه كار خود بهآن متشبث مى شدند، مورد بررسى قرار گرفته است . در آيه نخست مى فرمايد: (اين گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مى روند، بلكه هنگامى كه به آنها تذكر داده مى شود كه به سوى حكمخدا بياييد و داورى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بپذيريد، مقاومت به خرجداده و از قبول دعوت تو اعراض و امتناع مى ورزند و با اصرار روى اين كار مى ايستند)(و اذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الىالرسول راءيت المنافقين يصدون عنك صدودا) در حقيقت قرآن مى گويد: مراجعه آنها به طاغوت يك اشتباه زودگذر نبوده كه با يادآورىاصلاح گردد، بلكه مقاومت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ايمانآنها است ، و الا با دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيدار مى شدند و بهاشتباه خود معترف مى گشتند. و در آيه بعد اين حقيقت را بيان مى كند كه : (همين افراد منافق هنگامى كه در نتيجهاعمالشان گرفتار مصيبتى مى شوند، و در بن بست قرار مى گيرند، به حكم اجبار بهسوى تو مى آيند) (فكيف اذا اصابتهم مصيبة بما قدمت ايديهم ثم جاؤ ك ). و در اين موقع (سوگند ياد مى كنند كه منظور و هدف ما از بردن داورى به نزد ديگرانجز نيكى كردن و ايجاد توافق در ميان طرفين دعوى نبوده است ) (يحلفون بالله اناردنا الا احسانا و توفيقا). در اينجا بايد به دو نكته توجه داشت : نخست اينكه ببينيم منظور از مصيبتى كه دامنگيرآنها مى شود چيست ؟ بعيد نيست كه منظور از آن نابسامانيها و بدبختيها و مصيبتهايىباشد، كه بر اثر داورى طاغوت دامنگير آنها مى شود، زيرا جاى ترديد نيست كه اگربر اثر داورى افراد ناصالح و ستمگر، منفعت آنى عائد يكى از طرفين دعوى شود، چيزىنمى گذرد كه ادامه اين داوريها باعث توسعه ظلم و فساد و هرج و مرج ، و از هم پاشيدنسازمان اجتماع مى گردد، بنابر اين چنين افرادى به زودى نتايج كار خود را خواهند ديد واز كرده خود پشيمان مى شوند. بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از (مصيبت ) همان رسوايى منافقان در ميانجمعيت و يا مصايبى باشد كه به فرمان خدا، دامن آنها را مى گيرد (همانند بلاها وشكستهاى غير منتظره ). نكته ديگر اينكه آيا منظور منافقان از كلمه احسان و نيكى كردن ، احسان به طرفين دعوىبوده ، و يا نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )؟ ممكن است منظورشان هر دوباشد، آنها بهانه هاى مضحكى براى ارجاع داورى به بيگانگان درست كرده بودند، ازجمله اينكه مى گفتند آوردن داورى به نزد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دونشاءن او است ! زيرا غالبا طرفين دعوى جار وجنجال به راه مى اندازند و اين با مقام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سازگارنيست ! به علاوه قضاوت و داورى هميشه به زيان يك طرف تمام مى شود و طبعا دشمن تراشاست ، گويا آنها با چنين بهانه هايى مى خواستند خود را تبرئه كنند كه منظور ما خدمتبه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و طرفين دعوى بوده است . و يا اينكه اصولا نظر ما داورى نبوده ، بلكه نظر ما آشتى دادن و ايجاد توفيق و توافقدر ميان طرفين نزاع بوده است . ولى خداوند در آيه سوم نقاب از چهره آنها كنار مى زند و اين گونه تظاهرات دروغين راابطال مى كند، و مى فرمايد: (اينها كسانى هستند كه خداوند اسرار درون دلهاى آنها رامى داند) (اولئك الذين يعلم الله ما فى قلوبهم ). ولى در عين حال به پيامبر خود دستور مى دهد كه از مجازات آنها صرفنظر كن (فاعرضعنهم ) و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلامكردن تا آنجا كه ممكن بود مدارا مى كرد، زيرا ماءمور به ظاهر بود و جز در موارداستثنائى آنها را مجازات نمى كرد، چه اينكه ظاهرا در صفوف مسلمانان بود و ممكن بودمجازات آنها به يك نوع تصفيه حساب شخصى تفسير شود. سپس دستور مى دهد: (كه آنها را موعظه كن و اندرز ده و با بيانى رسا كه دردل و جان آنها نفوذ كند، و نتائج اعمالشان را به آنها گوشزد كن ) (و عظهم وقل لهم فى انفسهم قولا بليغا). آيه و ترجمه
و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله و لو انهم اذظلموا انفسهم جاؤ ك فاستغفرواالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما(64)
|
ترجمه :
64 - ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم ، مگر به اين منظور كه به فرمان خدا، از وى اطاعتشود، و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمانهاى خدا را زير پامى گذاردند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنهااستغفار مى كرد خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند. تفسير : قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديدا محكوم نمود، در اين آيه به عنوانتاءكيد اين سخن مى گويد: (پيامبرانى را كه ما مى فرستاديم همه براى اين بوده اندكه به فرمان خدا از آنها اطاعت شود). و هيچ گونه مخالفتى نسبت به آنها انجام نگردد(و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ). زيرا آنها هم رسول و فرستاده خدا بوده اند و هم رئيس حكومت الهى ، بنابر اين مردم موظفبوده اند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگى اجراى آن از آنها پيروى كنند،و تنها به ادعاى ايمان قناعت نكنند. از اين جمله به خوبى استفاده مى شود كه هدف از فرستادن پيامبران ، اطاعت وفرمانبردارى كردن همه مردم بوده است ، حال اگر بعضى از مردم از آزادى خودسوءاستفاده كردند و اطاعت ننمودند، تقصير متوجه خود آنها است ، بنابر اين آيه فوقعقيده جبريون را كه مى گويند بعضى از مردم از آغاز موظف به اطاعت ، و بعضى محكومبه عصيان و مخالفت هستند را نفى مى كند. ضمنا از تعبير (باذن الله ) استفاده مى شود كه پيامبران الهى هر چه دارند از ناحيه خدا است و به عبارت ديگر وجوب اطاعت آنها بالذات نيست ، بلكه آن هم به فرمانپروردگار و از ناحيه اوست . سپس در دنباله آيه راه بازگشت را به روى گناهكاران و آنها كه به طاغوت مراجعهكردند، و يا به نحوى از انحاء مرتكب گناهى شدند، گشوده و مى فرمايد: (اگر آنهاهنگامى كه به خويش ستم كردند، به سوى تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى نمودندو پيامبر هم براى آنها طلب آمرزش مى نمود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند)(و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤ ك فاستغفروا الله و استغفر لهمالرسول لوجدوا الله توابا رحيما). قابل توجه اينكه قرآن به جاى اينكه بگويد: نافرمانى خدا كردند و مراجعه به داورانجور نمودند مى گويد: (اذ ظلموا انفسهم ) (هنگامى كه به خويش ستم كردند)! اشارهبه اينكه فايده اطاعت فرمان خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) متوجه خود شمامى شود، و مخالفت با آن در واقع يك نوع ستم به خويشتن است ، زيرا زندگى مادى شمارا به هم مى ريزد و از نظر معنوى مايه عقب گرد شما است . از اين آيه ضمنا پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مىپندارند، روشن مى شود، زيرا اين آيه صريحا مى گويد: آمدن به سراغ پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن ، و وساطت و استغفار اوبراى گنهكاران مؤ ثر است ، و موجب پذيرش توبه ، و رحمت الهى است . اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )شرك بود چگونه ممكن بود كه قرآن چنين دستورى را به گنهكاران بدهد! منتها افراد خطاكار بايد نخست خود توبه كنند و از راه خطا برگردند، سپس براىقبول توبه خود از استغفار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز استفاده كنند. بديهى است پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمرزنده گناه نيست ، او تنها مى توانداز خدا طلب آمرزش كند و اين آيه پاسخ دندان شكنى است به آنها كه اين گونه وساطت راانكار مى كنند (دقت كنيد). جالب توجه اينكه قرآن نمى گويد: تو براى آنها استغفار كن بلكه مى گويد:(رسول ) براى آنها استغفار كند، اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) از مقام و موقعيتش استفاده كند و براى خطاكاران توبه كنندهاستغفار نمايد. اين معنى (تاءثير استغفار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى مؤ منان ) در آياتديگرى از قرآن نيز آمده است مانند آيه 19 سوره محمد و آيه 5 سوره منافقون و آيه 114سوره توبه كه درباره استغفار ابراهيم نسبت به پدرش (عمويش ) اشاره مى كند، و آياتديگرى كه نهى از استغفار براى مشركان مى كند و مفهومش اين است كه استغفار براى مؤمنان بى مانع است ، و نيز از بعضى از آيات استفاده مى شود كه فرشتگان براى جمعىاز مؤ منان خطاكار در پيشگاه خداوند استغفار مى كنند (سوره غافر آيه 7 و سوره شورىآيه 5). خلاصه اينكه آيات زيادى از قرآن مجيد حكايت از اين معنى مى كند كه پيامبران يافرشتگان و يا مؤ منان پاكدل مى توانند براى بعضى از خطاكاران استغفار كنند، واستغفار آنها در پيشگاه خدا اثر دارد، اين خود يكى از معانى شفاعت كردن پيامبر و يافرشتگان و يا مؤ منان پاكدل براى خطاكاران است ، ولى همانطور كه گفتيم چنينشفاعتى نيازمند به وجود زمينه و شايستگى و آمادگى در خود خطاكاران است . شگفت انگيز اينكه از پاره اى از كلمات بعضى از مفسران استفاده مى شود كه خواسته انداستغفار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در آيه فوق مربوط به تجاوز بهحقوق شخصى خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدانند و بگويند چون نسبت بهخود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ستم كرده بودند، لازم بود رضايت او رابدست آورند تا خداوند از خطاى آنها بگذرد! ولى روشن است كه ارجاع داورى به غير پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ستمى بهشخص پيغمبر نيست بلكه مخالفت با منصب خاص او و يا به عبارت ديگر مخالفت بافرمان خداست و به فرض كه ستمى بر شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشدقرآن روى آن تكيه نكرده است بلكه تكيه قرآن روى اين مطلب است كه آنها برخلاففرمان خدا رفتار كردند. به علاوه اگر ما به كسى ستم كنيم رضايت او كافى است چه نيازى به استغفار او درپيشگاه خدا است ؟ و از همه گذشته به فرض كه چنين تفسيرى براى آيه فوق كنيم درمورد آن همه آيات ديگر كه استغفار پيامبران و فرشتگان و مؤ منان را در حق خطاكاران مؤثر مى داند چه خواهيم گفت ؟ آيا در مورد آنها نيز پاى حقوق شخصى در ميان بوده است ؟!. آيه و ترجمه
فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجامما قضيت و يسلموا تسليما(65)
|
ترجمه :
65 - به پروردگارت سوگند كه آنها مؤ من نخواهند بود، مگر اينكه تو را در اختلافاتخود به داورى طلبند؛ و سپس در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى نكنند، و كاملاتسليم باشند. شاءن نزول : (زبير بن عوام ) كه از مهاجران بود با يكى از انصار (مسلمانان مدينه ) بر سرآبيارى نخلستانهاى خود كه در كنار هم قرار داشتند، اختلافى پيدا كرده بودند، هر دوبراى حل اختلاف خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيدند، از آنجا كه باغستانزبير در قسمت بالاى نهر و باغستان انصارى در قسمت پائين نهر قرار داشت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) به زبير دستور داد كهاول او باغهايش را آبيارى كند و بعد مسلمان انصارى (و اين مطابق همان سنتى بود كه درباغهاى مجاور هم جريان داشت ) اما اين مرد انصارى به ظاهر مسلمان از داورى عادلانهپيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ناراحت شد و گفت : آيا اين قضاوت به خاطر آنبود كه زبير، عمه زاده تو است ؟! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اين سخنبسيار ناراحت شد به حدى كه رنگ رخسار او دگرگون گرديد، در اين موقع آيه فوقنازل شد و به مسلمانان هشدار داد در بعضى از تفاسير اسلامى شاءن نزولهاى ديگرى ذكر شده كه كم و بيش با شاءننزول فوق شباهت دارد (تفسير تبيان ، طبرسى و المنار). تفسير : تسليم در برابر حق گرچه شاءن نزول خاصى در بالا براى آيه فوقنقل شد ولى همانطور كه بارها گفته ايم شاءن نزولهاى خاص هيچ گاه با عموميت مفهوم آيه منافات ندارد، و به هميندليل اين آيه مى تواند مكمل بحث آيات قبل نيز بوده باشد. در اين آيه (خداوند سوگند ياد كرده كه افراد، ايمان واقعى در صورتى خواهند داشتكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در اختلافات خود به داورى بطلبند) وبه بيگانگان مراجعه ننمايند (فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ). سپس مى فرمايد: نه فقط به داورى را به نزد تو آورند بلكه هنگامى كه تو در ميانآنها حكمى كردى ، خواه به سود آنها باشد يا به زيان آنها، علاوه بر اينكه اعتراضنكنند (در دل خود نيز احساس ناراحتى ننمايند و كاملا تسليم باشند) (ثم لا يجدوا فىانفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما). گرچه ناراحتى درونى از قضاوتهايى كه احيانا به زيان انسان است غالبا اختيارىنيست ، ولى با تربيتهاى اخلاقى و پرورش روح تسليم در برابر حق و عدالت و توجهبه موقعيت واقعى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حالتى در انسان پيدا مى شودكه هيچگاه از داورى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حتى دانشمندانى كه جانشيناناو هستند هرگز ناراحت نخواهد شد، و به هر حال مسلمانان واقعى موظفند روح تسليم دربرابر حق را در خود پرورش دهند. در آيه فوق نشانه هاى ايمان واقعى و راسخ در سه مرحله بيان شده است : 1 - در تمامى موارد اختلاف خواه بزرگ باشد يا كوچك ، به قضاوت و داورى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) كه از حكم الهى سرچشمه مى گيرد مراجعه كنند، نه بهطاغوت و داوران باطل . 2 - هيچ گاه در برابر قضاوتها و فرمانهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كههمان فرمان خدا است حتى در دل خود احساس ناراحتى نكنند، و به داوريها و احكام او بدبيننباشند. 3 - در مقام عمل نيز آن را دقيقا اجرا كنند و به طوركامل تسليم حق باشند. روشن است قبول يك مكتب و فرمانهاى آن در مواردى كه به سود انسان تمام مى شوددليل بر ايمان به آن مكتب نيست بلكه آنجا كه ظاهرا به زيان انسان است اما در واقعمطابق با حق و عدالت است اگر پذيرفته شود، نشانه ايمان است . در حديثى كه از امام صادق (عليه السلام ) در كتاب كافى در تفسير اين آيهنقل شده چنين مى خوانيم : (اگر جمعيتى خدا را بپرستند، نماز را بپا دارند، زكات رابپردازند، روزه ماه رمضان و حج را بجا آورند، ولى نسبت به كارهايى كه پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) انجام داده با سوء ظن بنگرند و يا بگويند: اگر او فلان كار راانجام نداده بود بهتر بود، آنها در حقيقت مؤ منان واقعى نيستند) سپس آيه فوق را امام(عليه السلام ) تلاوت فرمود، بعد فرمود: (بر شما باد كه درمقابل خدا و حق هميشه تسليم باشيد.) از آيه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده مى شود: 1 - آيه يكى از دلايل معصوم بودن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است زيرادستور به تسليم مطلق از نظر گفتار و كردار در برابر همه فرمانهاى پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) و حتى تسليم قلبى در برابر او، نشانه روشنى بر اين استكه او در احكام و فرمانها و داوريهايش نه اشتباه مى كند و نه عمدا چيزى برخلاف حق مىگويد، معصوم از خطاست و هم معصوم از گناه . 2 - آيه فوق هر گونه اجتهاد در مقام نص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اظهارعقيده را در مواردى كه حكم صريح از طرف خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره آن رسيده باشد نفى ميكند، بنا بر اين اگر در تواريخ اسلامى مى بينيم كه گاهىبعضى از افراد در برابر حكم خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اجتهاد و يااظهار نظر مى كردند و مثلا مى گفتند پيامبر چنين گفته و ما چنين مى گوييم ، بايدقبول كنيم كه عمل آنها بر خلاف صريح آيه فوق است . آيه و ترجمه
و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الاقليل منهم و لو انهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيرا لهم و اشد تثبيتا(66)و اذا لاتينهم من لدنا اجرا عظيما(67)و لهدينهم صراطا مستقيما(68)
|
ترجمه :
66 - (ما تكليف مشكلى بر دوش آنها ننهاديم ) اگر (همانند بعضى از امم پيشين ) به آنهادستور مى داديم يكديگر را به قتل برسانند و يا: (از وطن و خانه خود بيرون رويد)،تنها عده كمى از آنها عمل مى كردند! و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مى شد، انجاممى دادند، به سود آنها بود و موجب تقويت ايمان آنها مى گرديد. 67 - و در اين صورت ، پاداش بزرگى از ناحيه خود به آنها مى داديم . 68 - و آنها را به راه راست ، هدايت مى كرديم . تفسير : در اينجا براى تكميل بحث گذشته درباره كسانى كه از داوريهاى عادلانه پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) گاهى احساس ناراحتى مى كردند اشاره به پاره اى از تكاليفطاقت فرساى امم پيشين كرده و مى گويد: ما تكليف شاق و مشكلى بر دوش اينها نگذاشتيم ، اگر همانند بعضى از امم پيشين (ماننديهود كه پس از بت پرستى و گوساله پرستى به آنها دستور داده شد كه يكديگر رابه كفاره اين گناه بزرگ به قتل برسانند و يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند)به اينها نيز چنين دستور سنگين و سختى را مى داديم ، چگونه در برابر انجام آن طاقتمى آوردند، اينها كه درباره آبيارى كردن يك نخلستان و داورى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت به آن ، تسليم نيستند، چگونه مى توانند ازعهده آزمايشهاى ديگر در آيند (مسلما اگر چنان دستورى به آنها مى داديم كه يكديگر رابكشيد يا از وطن خود خارج شويد، تنها عده كمى از آنها آن را انجام مى دادند) (و لو اناكتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الاقليل منهم ). به گفته بعضى از مفسران ، مساءله (تن در دادن به كشته شدن ) و (خارج شدن ازوطن ) از جهاتى شبيه به يكديگرند، زيرا بدن ، وطن روح آدمى است ، همانطور كه وطنهمانند جسم انسان است ، هم ترك وطن جسم ، كار مشكلى است و هم چشمپوشى از وطنى كهزادگاه و جايگاه انسان است . سپس مى فرمايد: اگر آنها اندرزهاى خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رابپذيرند هم به سودشان است ، و هم باعث تقويت ايمان آنها است ، (و لو انهم فعلوا مايوعظون به لكان خيرا لهم و اشد تثبيتا). جالب توجه اينكه در اين آيه ، از فرمانها و احكام الهى تعبير به موعظه و اندرز شدهاست ، اشاره به اينكه احكام مزبور چيزى نيست كه به سود فرمان دهنده (خداوند) بودهباشد، بلكه در حقيقت اندرزهايى است كه به سود خود شما است ، و لذا بلافاصله مىفرمايد: اطاعت اينها هم به سود شما است و هم موجب تقويت ايمان شما مى گردد. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه آخر آيه مى گويد: (هر قدر انسان در مسير اطاعتفرمان خدا گام بردارد ثبات و استقامت او بيشتر مى شود،) در واقع اطاعت فرمان يكنوع ورزش روحى براى انسان است كه ادامه و تكرار آن همانند ورزشهاى جسمانى روزبه روز قوت و قدرت و ثبات و استحكام بيشترى مى آفريند، و تدريجا انسان به جايىمى رسد كه هيچ قدرتى نمى تواند بر نيروى ايمان او غلبه كند و او را بفريبد. در آيه بعد سومين فايده تسليم و اطاعت در برابر خدا را بيان كرده ، مى گويد: (دراين هنگام (علاوه بر آنچه گفته شد) پاداش عظيمى نيز به آنها خواهيم داد) (و اذالاتيناهم من لدنا اجرا عظيما). و در آخرين آيه از آيات فوق به چهارمين نتيجه اشاره كرده مى فرمايد: (ما آنها را بهراه راست هدايت مى كنيم ) (و لهديناهم صراطا مستقيما). روشن است كه منظور از اين هدايت ، راهنمايى بهاصل دين و آيين نيست بلكه الطاف تازه اى است كه از طرف خداوند به صورت هدايتثانوى و به عنوان پاداشى به اين گونه افراد شايسته داده مى شود، و مانند چيزىاست كه در آيه 17 سوره محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن اشاره شده است :(و الذين اهتدوا زادهم هدى ؛ كسانى كه در راه هدايت گام بردارند، خداوند هدايت آنها رابيشتر مى كند). در روايتى نقل شده ، كه هنگامى كه آيه (و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم ...)نازل گرديد، يكى از مسلمانان با ايمان گفت : به خدا سوگند اگر چنين دستورهاىسنگينى از طرف خدا به ما داده مى شد، حتما انجام مى داديم ، ولى شكر خدا را كه از چنيندستورى معاف شده ايم ، اين سخن به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيدفرمود: (ان من امتى لرجالا الايمان اثبت فى قلوبهم منالجبال الرواسى ؛ بعضى از پيروان من چنانند كه ايمان در دلهاى آنها پابرجاتر است ازكوههاى محكم ). آيه و ترجمه
و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبين و الصديقين والشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا(69)ذلك الفضل من الله و كفى بالله عليما(70)
|
ترجمه :
69 - و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كسانى خواهد بودكه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده ؛ از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان ، وآنها رفيقهاى خوبى هستند! 70 - اين موهبتى از ناحيه خداست . و كافى است كه او، (ازحال بندگان و نيات و اعمال آنها) آگاه است . شاءن نزول : يكى از صحابه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نام (ثوبان ) كه نسبتبه حضرت محبت و علاقه شديدى داشت ، روزى باحال پريشان خدمتش رسيد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از سبب ناراحتى او سؤال نمود، در جواب عرض كرد: زمانى كه از شما دور مى شوم و شما را نمى بينم ناراحتمى شوم ، امروز در اين فكر فرو رفته بودم كه فرداى قيامت اگر مناهل بهشت باشم ، مسلما در مقام و جايگاه شما نخواهم بود، و بنابر اين شما را هرگزنخواهم ديد، و اگر اهل بهشت نباشم كه تكليفم روشن است ، و بنابر اين در هرحال از درك حضور شما محروم خواهم شد، با اينحال چرا افسرده نباشم ؟! دو آيه فوق نازل شد و به اينگونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگار دربهشت نيز همنشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبر (صلى الله عليهو آله و سلم ) فرمود: به خدا سوگند، ايمان مسلمانىكامل نمى شود مگر اينكه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بيشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسليم باشد. تفسير : دوستان بهشتى در اين آيه يكى ديگر از افتخارات كسانى كه مطيع فرمان خدا و پيامبر (صلى الله عليهو آله و سلم ) باشند بيان شده ، و در حقيقت ، امتيازاتى را كه در آياتقبل گذشت ، تكميل مى كند، و آن همنشينى با كسانى است كه خداوند، نعمت خود را بر آنهاتمام كرده است (و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم ). و همانطور كه در سوره حمد، بيان شده است كسانى كهمشمول اين نعمتند، همواره در جاده مستقيم گام برمى دارند و كوچكترين انحراف و گمراهىندارند. سپس در توضيح اين جمله و بيان كسانى كه خداوند نعمت خويش را بر آنها اتمام كردهاست اشاره به چهار طايفه مى كند كه در واقع اركان چهارگانه اين موضوع هستند: 1 - (انبيا) و فرستادگان مخصوص پروردگار كه نخستين گام را براى هدايت ورهبرى مردم و دعوت به صراط مستقيم برمى دارند (من النبيين ). 2 - (راستگويان )، كسانى كه هم در سخن راست مى گويند و هم باعمل و كردار صدق گفتار خود را اثبات مى كنند و نشان مى دهند كه مدعى ايمان نيستندبلكه به راستى به فرمانهاى الهى ايمان دارند (و الصديقين ). از اين تعبير روشن مى شود كه بعد از مقام نبوت ، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستىنيست ، نه تنها راستى در گفتار بلكه راستى درعمل و كردار كه شامل امانت و اخلاص نيز مى گردد، زيرا امانت همان صداقت درعمل است همانطور كه (راستگويى ) امانت در گفتار است ، و درمقابل آن ، هيچ صفت زشتى بعد از كفر بدتر از دروغ و نفاق و خيانت در سخن وعمل نيست (بايد توجه داشت كه صديق صيغه مبالغه است و به معنى كسى است كه سر تا پا راستى و درستى است ). در بعضى از روايات (صديق ) به على (عليه السلام ) و اماماناهل البيت (عليهم السلام ) تفسير شده است و همان طور كه بارها گفته ايم اين گونهتفسيرها بيان مصداق روشن و عالى آيات است و معنى انحصار را نمى رساند. 3 - (شهدا) و كشته شدگان در راه هدف و عقيده پاك الهى ، و يا افراد برجسته اى كهروز قيامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند (و الشهداء). 4 - (صالحان ) و افراد شايسته و برجسته اى كه با انجام كارهاى مثبت و سازنده ومفيد و پيروى از اوامر انبياء به مقامات برجستهاىنايل شده اند (و الصالحين ). و به همين جهت در روايات ما (صالحين ) تفسير به ياران برگزيده ائمه شده است ، واين نيز همانند آنچه در باره (صديقين ) گذشت ازقبيل بيان فرد شاخص است . نكته اى كه در اينجا يادآورى آن لازم است اين است كه ذكر اينمراحل چهارگانه ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه براى ساختن يك جامعه انسانىسالم و شايسته نخست بايد رهبران به حق و انبياء وارد ميدان شوند، و بهدنبال آنها مبلغان صديق كه قول و عمل آنها با يكديگر هماهنگ است و اهداف آنها را در همهجا پخش كنند، و به دنبال اين دوران سازندگى فكرى ، جمعى در برابر عناصر آلوده وآنهايى كه موانع راه حقند وارد شوند و قربانى دهند و شهيد گردند ومحصول اين كوششها و تلاشها به وجود آمدن (صالحان ) و (اجتماعى پاك و شايسته) است ، و روشن است كه صالحان نيز براى روشن نگاه داشتنمشعل حق نسبت به نسلهاى آينده همين وظايف سه گانه را انجام خواهند داد، رهبرى مى كنند،تبليغ مى نمايند، و قربانى مى دهند. ضمنا از آيات فوق اين حقيقت به روشنى استفاده مى شود كه موضوع معاشران خوب ، وهمنشينهاى با ارزش به قدرى اهميت دارد كه حتى در عالم آخرت براىتكميل نعمتهاى بهشتى اين نعمت بزرگ به مطيعان ارزانى مى گردد، و آنها علاوه بر همهافتخارات ، همنشينانى همچون پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان خواهند داشت . شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه معاشرت مطيعان با اين طوايف چهارگانه مفهومشاين نيست كه آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساويند بلكه در عين معاشرت بايكديگر هر كدام سهم خاصى (طبق مقام خود) از مواهب و الطاف خداوند دارند، همانطور كهفى المثل درختان و گلها و گياهان يك باغ در عين اينكه گرد هم هستند و از نور آفتاب وباران بهره مى برند، بهره هاى آنها همانند ارزش هاى آنها يكسان نيست . سپس در آيه بعد براى بيان اهميت اين امتياز بزرگ (همنشينى با برگزيدگان ) مىفرمايد: (اين موهبتى است از ناحيه خدا، و او ازحال بندگان و نيات و شايستگيهاى آنها آگاه است ) (ذلكالفضل من الله و كفى بالله عليما). البته (ذلك ) كه اسم اشاره بعيد است در اين گونه موارد براى اهميت و علو مقام بهكار مى رود. و ما هم از آيه فوق الهام گرفته و مى گوييم سپاس پروردگار را كه با آن همهعوائقى كه در راه انجام كارهاى مثبت وجود دارد، بهفضل الهى جلد سوم تفسير نمونه در اينجا به طرز شايسته اى پايان يافت ذلكالفضل من الله و كفى بالله عليما! بارالها! نيات ما را پاك و اعمال ما را پرثمر و خالص براى ذات پاكت گردان .(پايان جلد سوم تفسير نمونه )
|
|
|
|
|
|
|
|