|
|
|
|
|
|
بيان گرديده است . منظور از رباى فاحش اين است كه سرمايه بهشكل تصاعدى در مسير ربا سير كند يعنى سود در مرحله نخستين بااصل سرمايه ضميمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گيرند، و به همين ترتيب در هرمرحله ، سود به اضافه سرمايه ، سرمايه جديدى راتشكيل دهد، و به اين ترتيب در مدت كمى از راه تراكم سود مجموع بدهى بدهكار بهچندين برابر اصل بدهى افزايش يابد و به كلى از زندگى ساقط گردد. بطورى كه از روايات و تواريخ استفاده مى شود در زمان جاهليتمعمول بود كه اگر بدهكار در راءس مدت نمى توانست بدهى خود را بپردازد از طلبكارتقاضا مى كرد كه مجموع سود و اصل بدهى را بهشكل سرمايه جديدى به او قرض بدهد و سود آن را بگيرد! در عصر ما نيز در ميانرباخواران اين رباخوارى بسيار ظالمانه فراوان است . در پايان آيه مى فرمايد: (اگر مى خواهيد رستگار شويد بايد تقوا را پيشه كنيد و ازاين گناه بپرهيزيد)(و اتقوا الله لعلكم تفلحون ). در آيه بعد مجددا روى حكم تقوا را تاءكيد كرده ، مى گويد: (و از آتشى بپرهيزيد كهدر انتظار كافران آماده شده است )، (و اتقوا النار التى اعدت للكافرين ). از تعبير (كافران ) استفاده مى شود كه اصولا رباخوارى با روح ايمان سازگارنيست و رباخواران از آتشى كه در انتظار كافران است سهمى دارند! و نيز استفاده مى شود كه آتش دوزخ اصولا براى كافران آماده شده و گناهكاران وعاصيان به همان مقدار كه شباهت و هماهنگى با كافران دارند سهمى از آن خواهند داشت . تهديد آيه سابق با تشويقى كه در اين آيه براى مطيعان و فرمانبرداران ذكر شدهتكميل مى گردد و مى فرمايد: (فرمان خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و رباخوارى را تركگوئيد تا مشمول رحمت الهى شويد).(و اطيعوا الله والرسول لعلكم ترحمون ). چگونگى پيوند ايات قرآن آيات گذشته - چنانكه دانستيم - درباره غزوه (احد) و حوادث مربوط به آن ، ودرسهاى گوناگونى است كه مسلمانان از آن حادثه فرا گرفتند، ولى سه آيه اى كهتفسير آن گذشت و شش آيه بعد محتوى يك سلسله برنامه هاى اقتصادى ، اجتماعى وتربيتى است ، و پس از اين نه آيه ، مجددا حوادث مربوط به جنگ احد عنوان مى گردد. اين طرز بيان ممكن است براى بعضى مايه تعجب گردد، ولى با توجه به يكاصل اساسى حقيقت امر روشن مى شود، و آن اينكه : قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه داراى فصول و ابوابى باشد و نظام تاءليفى خاصىدر ميان ابواب و فصول آن در نظر گرفته شده باشد، بلكه قرآن كتابى است كه درمدت بيست و سه سال (نجوما) (تدريجا) طبق نيازمنديهاى گوناگون تربيتى درزمانها و اماكن مختلف نازل شده : يك روز داستان احد پيش مى آمد و برنامه هاى مختلف جنگىدر ضمن آيات متعدد اعلام مى گشت ، روز ديگر احساس نياز به يك مساءله اقتصادى همچونربا يا يك مساءله حقوقى مانند احكام ازدواج ، يا يك مساءله تربيتى و اخلاقى مانندتوبه ، مى شد و آيات متعددى طبق آن نازل مى گشت . از اين سخن چنين نتيجه گرفته مى شود كه ممكن است در بسيارى از موارد پيوند خاصىدر ميان آيات قبل و بعد نبوده باشد، و نبايد مانند بعضى از مفسران در اين گونه موارد اصرارى در يافتن رابطه در ميان آنها داشت ، نبايد خود را به زحمتبياندازيم و در ميان قضايائى كه خداوند اتصال و ارتباطى نخواسته با تكلف وجهارتباطى درست كنيم ، زيرا اين كار با روح قرآن و چگونگىنزول آن در حوادث مختلف و طبق نيازمنديهاى گوناگون در شرايط و ظروف جداگانه ،سازش ندارد. البته تمام سوره ها و آيات قرآن از يك نظر به هم مربوطند و آن اينكه همگى يكبرنامه انسان سازى و تربيتى را در يك سطح عالى تعقيب مى كنند و براى ساختن يكجامعه آباد، آگاه ، امن و امان و پيشرفته از نظر مادى و معنوىنازل شده اند. بنابراين اگر آيات نهگانه فوق رابطه خاصى با آياتقبل و بعد ندارد به همين دليل است . آيه و ترجمه
و سارعوا اءلى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الا رض اعدت للمتقين(133)
|
ترجمه :
133 - شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان ؛ و بهشتى كه وسعت آن ،آسمانها و زمين است ؛ و براى پرهيزگاران آماده شده است . تفسير : مسابقه در مسير سعادت به دنبال آيات گذشته كه بدكاران را تهديد به مجازات آتش و نيكوكاران را تشويقبه رحمت الهى مى كرد، در اين آيه كوشش و تلاش نيكوكاران را تشبيه به يك مسابقهمعنوى كرده كه هدف نهائى آن آمرزش الهى بر يكديگر سبقت بگيريد)(و سارعوا الىمغفرة من ربكم ) (سارعوا) از (مسارعت ) به معنى كوشش و تلاش دو يا چند نفر براى پيشىگرفتن از يكديگر در رسيدن به يك هدف است ، و در كارهاى نيك ،قابل ستايش ، و در كارهاى بد، نكوهيده است . در حقيقت قرآن در اينجا از يك نكته روانى استفاده كرده كه انسان براى انجام دادن يك كاراگر تنها باشد معمولا كار را بدون سرعت و به طور عادى انجام مى دهد، ولى اگر جنبهمسابقه به خود بگيرد، آنهم مسابقه اى كه جايزه باارزشى براى آن تعيين شده ، تمامنيرو و انرژى خود را به كار مى گيرد و با سرعت هر چه بيشتر به سوى هدف پيش مىتازد. و اگر مى بينيم هدف اين مسابقه در درجه اول مغفرت قرار داده شده براى اين است كهرسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن نيست ، نخست بايد خود را از گناه شست و سپس به مقام قرب پروردگار گام نهاد!. دومين هدف اين مسابقه معنوى بهشت قرار داده شده ، بهشتى كه وسعت آن ، پهنه آسمانها وزمين است (و جنة عرضها السموات و الارض ). بايد توجه داشت كه مراد از (عرض ) در آيه فوق اصطلاح هندسى آن كه درمقابل طول است ، نيست ، بلكه به معنى لغوى كه وسعت است ، مى باشد. در آيه 21 سوره حديد همين تعبير با تفاوت مختصرى ديده مى شود: (سابقوا الى مغفرةمن ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض ؛ به پيش تازيد براى رسيدن بهمغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ). در اين آيه به جاى (مسارعت ) صريحا كلمه (مسابقه ) ذكر شده و (سماء) بهصورت مفرد با الف و لام جنس آمده كه در اينجا معنى عموم مى دهد، و از (كاف تشبيه )استفاده شده است . به اين معنى كه در آيه مورد بحث صريحا مى گويد: (وسعت بهشتهمان وسعت آسمانها و زمين است ) ولى در آيه سوره حديد مى گويد: (وسعت آن مانندوسعت آسمان و زمين مى باشد)، و هر دو تعبير يك معنى را مى رساند. در پايان آيه تصريح مى كند كه : (اين بهشت ، با آن عظمت ، براى پرهيزگاران آمادهشده است )(اعدت للمتقين ). اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه : اولا: آيا بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شده و وجود خارجى دارند يا بعدا در پرتواعمال مردم ايجاد مى شوند؟ ثانيا: اگر آنها آفريده شده اند جاى آنها كجا است ، (با توجه به اينكه قرآن مىگويد وسعت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است ). آيا بهشت و دوزخ الان موجودند؟ اكثر دانشمندان اسلامى معتقدند كه اين دو هم اكنون وجود خارجى دارند و ظواهر آيات قرآننيز اين نظر را تاءييد مى كند، به عنوان نمونه : 1 - در آيه مورد بحث و در آيات فراوان ديگرى تعبير به (اعدت ) (مهيا شده ) ياتعبيرات ديگرى از همين ماده ، گاهى در مورد بهشت و گاهى درباره دوزخ ، آمده است . از اين آيات استفاده مى شود كه بهشت و دوزخ هم اكنون آماده شده اند اگر چه بر اثراعمال نيك و بد انسانها توسعه مى يابند (دقت كنيد). 2 - در آيات مربوط به معراج در آيه 13 تا 15 سوره (و النجم ) مى خوانيم : (ولقد رآه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عندها جنة الماوى ؛ بار ديگر پيامبرجبرئيل را نزد (سدرة المنتهى ) در آنجا كه بهشت جاويدان قرار داشت مشاهده كرد) - اينتعبير گواه ديگرى بر وجود فعلى بهشت است . 3 - در سوره تكاثر آيه 5 و 6 و 7 مى فرمايد: (كلا لو تعلمون علم اليقين لترونالجحيم ثم لترونها عين اليقين ؛ اگر علم اليقين داشتيد دوزخ را مشاهده مى كرديد سپسبه عين اليقين آن را مى ديديد). در روايات مربوط به معراج و روايات ديگر نيز نشانه هاى روشنى بر اين مساءله ديدهمى شود. بهشت و دوزخ در كجا هستند؟ به دنبال بحث فوق اين بحث پيش مى آيد كه اگر اين دو هم اكنون موجودند در كجا هستند؟ پاسخ اين سؤ ال را از دو راه مى توان داد: نخست اينكه : بهشت و دوزخ در باطن و درون اين جهانند. ما اين آسمان و زمين و كرات مختلفرا با چشم خود مى بينيم اما عوالمى كه در درون اين جهان قرار دارند نمى بينيم و اگرديد و درك ديگرى داشتيم هم اكنون مى توانستيم آنها را ببينيم ، در اين عالم موجوداتبسيارى هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نيستند، آيه (كلا لو تعلمون علم اليقينلترون الجحيم ؛ كه در بالا اشاره شد نيز گواه اين حقيقت است . از پاره اى از احاديث نيز استفاده مى شود كه بعضى از مردان خدا درك و ديدى در اين جهانداشتند كه ، بهشت و دوزخ را نيز با چشم حقيقت بين خود مى ديدند. براى اين موضوع مى توان مثالى ذكر كرد: فرض كنيد فرستنده نيرومندى در يك نقطه زمين وجود داشته باشد كه به كمك ماهوارههاى فضائى امواج آن به سراسر زمين پخش شود و به وسيله آن نغمهدل انگيز تلاوت قرآن با صدائى فوق العاده دلنشين و روحپرور در همه جا پخش گردد،و در نقطه ديگرى از زمين فرستنده ديگرى با همان قدرت وجود داشته باشد كه صدائىفوق العاده گوش خراش و ناراحت كننده روى امواج ديگرى در همه جا پراكنده شود. هنگامى كه ما در يك مجلس عادى نشسته ايم صداى گفتگوى اطرافيان خود را مى شنويم امااز آن دو دسته امواج (روحپرور) و (آزاردهنده ) كه در درون محيط ما است و همه جا راپر كرده است هيچ خبرى نداريم ، ولى اگر دستگاه گيرنده اى مى داشتيم كه موج آن بايكى از اين دو فرستنده تطبيق مى كرد فورا در برابر ما آشكار مى شدند اما دستگاهشنوائى ما در حال عادى از درك آنها عاجز است . اين مثال گرچه از جهاتى رسانيست ولى براى مجسم ساختن چگونگى وجود بهشت و دوزخ در باطن اين جهان مؤ ثر به نظر مى رسد. ديگر اينكه : عالم آخرت و بهشت و دوزخ ، محيط بر اين عالم است ، و به اصطلاح اينجهان در شكم و درون آن جهان قرار گرفته ، درست همانند عالم جنين كه در درون عالم دنيااست ، زيرا مى دانيم عالم جنين براى خود عالم مستقلى است ، اما جداى از اين عالمى كه در آنهستيم نيست ، بلكه در درون آن واقع شده است ، عالم دنيا نيز نسبت به عالم آخرت ، همينحال را دارد، يعنى در درون آن قرار گرفته است . و اگر مى بينيم قرآن مى گويد: وسعت بهشت به اندازه وسعت آسمانها و زمين است بهخاطر آن است كه انسان چيزى وسيعتر از آسمان و زمين نمى شناسد تا مقياس سنجش قرارداده شود، لذا قرآن براى اينكه وسعت و عظمت بهشت را ترسيم كند آن را به پهنهآسمانها و زمين تشبيه كرده است ، و چاره اى غير از اين نبوده ، همانطور كه اگر كودكىكه در شكم مادر قرار دارد عقل مى داشت و مى خواستيم با او سخن بگوئيم بايد با منطقىصحبت كنيم كه براى او در آن محيط قابل درك باشد. از آنچه گفتيم پاسخ اين سؤ ال نيز روشن شد كه اگر وسعت بهشت به اندازه زمين وآسمانها است پس دوزخ كجا است ؟ زيرا طبق پاسخ اول ، دوزخ نيز در درون همين جهان قرار گرفته و وجود آن در درون اينجهان منافاتى با وجود بهشت در درون آن ندارد (همانطور كه درمثال امواج فرستنده صوتى ذكر شد) و اما طبق پاسخ دوم كه بهشت و دوزخ محيط بر اين جهان باشند جواب باز هم روشنتر استزيرا دوزخ مى تواند محيط بر اين جهان باشد و بهشت محيط بر آن ، و از آن هم وسيعتر. آيه و ترجمه
الذين ينفقون فى السراء و الضراء و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و اللهيحب المحسنين(134)و الذين اءذا فعلوا فحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفرالذنوب الا الله و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون(135)اولئك جزآؤ هم مغفرة من ربهم و جنات تجرى من تحتها الا نهار خالدين فيها و نعم اجرالعاملين(136)
|
ترجمه :
134 - همانها كه در توانگرى و تنگدستى انفاق مى كنند؛ و خشم خود را فرو مى برند؛و از خطاى مردم مى گذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد. 135 - و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم كنند به ياد خدا مىافتند، و براى گناهان خود طلب آمرزش مى كنند - و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ - وبر گناه ، اصرار نمى ورزند، با اينكه مى دانند. 136 - آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهايى است كه از زير (درختان ) آنهانهرها جارى است ، جاودانه در آن مى مانند؛ چه نيكو است پاداشاهل عمل ! تفسير : سيماى پرهيزگاران از آنجا كه در آيه قبل وعده بهشت جاويدان به پرهيزگاران داده شده در اين آيهپرهيزگاران را معرفى مى كند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذكرنموده است : 1 - (آنها در همه حال انفاق مى كنند چه موقعى كه در راحتى و وسعتند و چه زمانى كه درپريشانى و محروميتند).(الذين ينفقون فى السراء و الضراء) آنها با اين عمل ثابت مى كنند كه روح كمك به ديگران و نيكوكارى در جان آنها نفوذ كردهاست و به همين دليل تحت هر شرائطى اقدام به اينكار مى كنند، روشن است كه انفاق درحال وسعت به تنهائى نشانه نفوذ كامل صفت عالى سخاوت در اعماق روح انسان نيست ، اماآنها كه در همه حال اقدام به كمك و بخشش مى كنند نشان مى دهند كه اين صفت در آنهاريشه دار است . ممكن است گفته شود انسان در حال تنگدستى چگونه مى تواند انفاق كند؟ پاسخ اين سؤال روشن است : زيرا اولا افراد تنگدست نيز به مقدار توانائى مى توانند در راه كمك بهديگران انفاق كنند، و ثانيا انفاق منحصر بهمال و ثروت نيست بلكه هر گونه موهبت خدادادى راشامل مى شود خواه مال و ثروت باشد يا علم و دانش يا مواهب ديگر، و به اين ترتيبخداوند مى خواهد روح گذشت و فداكارى و سخاوت را حتى در نفوس مستمندان جاى دهد تااز رذائل اخلاقى فراوانى كه از (بخل ) سرچشمه مى گيرد بر كنار بمانند. آنها كه انفاقهاى كوچك را در راه خدا ناچيز مى شمارند براى اين است كه هر يك از آنها راجداگانه مورد مطالعه قرار مى دهند، وگرنه اگر همين كمكهاى جزئى را در كنار هم قراردهيم و مثلا اهل يك مملكت اعم از فقير و غنى هر كدام مبلغ ناچيزى براى كمك به بندگان خداانفاق كنند و براى پيشبرد اهداف اجتماعى مصرف نمايند كارهاى بزرگى به وسيله آن مىتوانند انجام دهند، علاوه بر اين اثر معنوى و اخلاقى انفاق بستگى به حجم انفاق وزيادى آن ندارد و در هر حال عايد انفاق كننده مى شود. جالب توجه اينكه در اينجا نخستين صفت برجسته پرهيزكاران (انفاق ) ذكر شده ،زيرا اين آيات نقطه مقابل صفاتى را كه درباره رباخواران و استثمارگران در آيات قبل ذكر شد، بيان مى كند، به علاوه گذشت ازمال و ثروت آن هم در حال خوشى و تنگدستى روشنترين نشانه مقام تقوا است . 2 - (آنها بر خشم خود مسلطند)(و الكاظمين الغيظ). (كظم ) در لغت به معنى بستن سر مشكى است كه از آب پر شده باشد، و بطور كنايهدر مورد كسانى كه از خشم و غضب پر مى شوند و ازاعمال آن خوددارى مى نمايند بكار مى رود. (غيظ) به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است ، كهبعد از مشاهده ناملايمات به انسان دست مى دهد. حالت خشم و غضب از خطرناك ترين حالات است و اگر جلوى آن رها شود، درشكل يك نوع جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوعكنترل اعصاب خودنمائى مى كند، و بسيارى از جنايات و تصميمهاى خطرناكى كه انسانيك عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد در چنين حالى انجام مى شود، و لذا در آيهفوق دومين صفت برجسته پرهيزگاران را فرو بردن خشم معرفى كرده است . پيغمبر اكرم فرمود: (من كظم غيظا و هو قادر على انفاذه ملا ه الله امنا و ايمانا؛ آن كس كهخشم خود را فرو ببرد با اينكه قدرت بر اعمال آن دارد خداونددل او را از آرامش و ايمان پر مى كند). اين حديث مى رساند كه فرو بردن خشم اثر فوق العاده اى درتكامل معنوى انسان و تقويت روح ايمان دارد. 3 - (آنها از خطاى مردم مى گذرند) (و العافين عن الناس ). فرو بردن خشم بسيار خوب است اما به تنهائى كافى نيست زيرا ممكن است كينه و عداوترا از قلب انسان ريشه كن نكند، در اين حال براى پايان دادن به حالت عداوت بايد(كظم غيظ) تواءم با (عفو و بخشش ) گردد، لذا بهدنبال صفت عالى خويشتندارى و فرو بردن خشم ، مساءله عفو و گذشت را بيان نموده ،البته منظور گذشت و عفو از كسانى است كه شايسته آنند نه دشمنان خون آشامى كه گذشت وعفو باعث جراءت و جسارت بيشتر آنها مى شود. 4 - (آنها نيكوكارند) (و الله يحب المحسنين ). در اينجا اشاره به مرحله اى عاليتر از عفو شده كه همچون يك سلسله مراتب تكاملى پشتسر هم قرار گرفته اند و آن اين است كه انسان نه تنها بايد خشم خود را فرو برد وبا عفو و گذشت كينه را از دل خود بشويد بلكه با نيكى كردن در برابر بدى (آنجا كهشايسته است ) ريشه دشمنى را در دل طرف نيز بسوزاند و قلب او را نسبت به خويشمهربان گرداند بطورى كه در آينده چنان صحنه اى تكرار نشود، بطور خلاصه نخستدستور به خويشتن دارى در برابر خشم ، و پس از آن دستور به شستن قلب خود، و سپسدستور به شستن قلب طرف مى دهد. در حديثى كه در كتب شيعه و اهل تسنن در ذيل آيه فوقنقل شده چنين مى خوانيم كه يكى از كنيزان امام على بن الحسين (عليه السلام ) به هنگامىكه آب روى دست امام مى ريخت ، ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام را مجروح ساخت ، امام(عليه السلام ) از روى خشم سر بلند كرد كنيز بلافاصله گفت خداوند در قرآن مىفرمايد: (و الكاظمين الغيظ) امام عليه السلام فرمود: خشم خود را فرو بردم ، عرضكرد: (و العافين عن الناس ) فرمود: تو را بخشيدم خدا تو را ببخشد، او مجددا گفت :(و الله يحب المحسنين ) امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم . اين حديث شاهد زنده اى است بر اينكه سه مرحله مزبور هر كدام مرحله اى عاليتر از مرحلهقبل است . سپس در آيه بعد اشاره به يكى ديگر از صفات رهيزكاران كرده ، مى گويد: (و هنگامىكه مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند (هر چه زودتر) به ايد خدا مى افتند وبراى گناهان خود آمرزش مى طلبند) (و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكرواالله فاستغفروا). (فاحشة ) از ماده فحش و فحشاء به معنى هرعمل بسيار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد زيرا دراصل به معنى (تجاوز از حد) است كه هر گناهى راشامل مى شود. در آيه فوق اشاره به يكى ديگر از صفات پرهيزكاران شده كه (آنها علاوه براوصاف مثبت گذشته اگر مرتكب گناهى شوند به زودى به ياد خدا مى افتند و توبهمى كنند و هيچگاه اصرار بر گناه نمى ورزند). از تعبيرى كه در اين آيه شده چنين استفاده مى شود كه انسان تا به ياد خدا است مرتكبگناه نمى شود آنگاه مرتكب گناه مى شود كه به كلى خدا را فراموش كند و غفلت تماموجود او را فرا گيرد، اما اين فراموشكارى و غفلت در افراد پرهيزگار ديرى نمى پايد،به زودى به ياد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى كنند، آنها احساس مى كنند كه هيچپناهگاهى جز خدا ندارند و تنها بايد آمرزش گناهان خويش را از او بخواهند (كيست جزخدا كه گناهان را ببخشد) (و من يغفر الذنوب الا الله ). بايد توجه داشت كه در آيه علاوه بر عنوان فاحشه ، ظلم بر خويشتن نيز ذكر شده (اوظلموا انفسهم ) و فرق ميان اين دو ممكن است اين باشد كه فاحشه اشاره به گناهان كبيرهاست و ظلم بر خويشتن اشاره به گناهان صغيره است . در پايان آيه براى تاءكيد مى گويد: (آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويشاصرار نمى ورزند و تكرار گناه نمى كنند) (و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون ). در ذيل اين آيه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: (الاصرار ان يذنب الذنب فلا يستغفر الله و لا يحدث نفسه بتوبة فذلك الاصرار؛ اصرار بر گناه اين است كهانسان گناهى كند و دنبال آن استغفار ننمايد و در فكر توبه نباشد اين است اصرار برگناه ). در كتاب (امالى صدوق ) از امام صادق عليه السلام حديثى پر معنىنقل شده كه خلاصه آن چنين است : (هنگامى كه آيه فوقنازل شد و گناهكاران توبه كار را به آمرزش الهى نويد داد ابليس سخت ناراحت شد، وتمام ياران خود را با صداى بلند به تشكيل انجمنى دعوت كرد آنها از وى علت اين دعوترا پرسيدند، او از نزول اين آيه اظهار نگرانى كرد، يكى از ياران او گفت : من با دعوتانسانها به اين گناه و آن گناه تاءثير اين آيه را خنثى مى كنم ، ابليس پيشنهاد او رانپذيرفت ، ديگرى نيز پيشنهادى شبيه آن كرد كه آن هم پذيرفته نشد، در اين ميانشيطانى كهنه كار به نام (وسواس خناس ) گفت : منمشكل را حل مى كنم ! ابليس پرسيد: از چه راه ؟ گفت : فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوهاآلوده به گناه مى كنم ، و هنگامى كه مرتكب گناهى شدند ياد خدا و بازگشت به سوى اورا از خاطر آنها مى برم ، ابليس گفت راه همين است ، و اين ماءموريت را تا پايان دنيا برعهده او گذاشت ). روشن است كه فراموشكارى نتيجه سهل انگارى و وسوسه هاى شيطانى است و تنهاكسانى گرفتار آن مى شوند كه خود را در برابر او تسليم كنند، و به اصطلاح باوسواس خناس همكارى نزديك نمايند! ولى مردان بيدار و با ايمان كاملا مراقبند كه هرگاهخطائى از آنها سرزد در نخستين فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار ازدل و جان خود بشويند و دريچه هاى قلب خود را به روى شيطان و لشكر او ببندند كهآنها از درهاى بسته قلب وارد نمى شوند؟ در آيه بعد پاداش پرهيزگارانى كه صفات آنها در دو آيه گذشته آمده توضيح دادهاست و آن عبارت است از (آمرزش پروردگار و بعشتى كه نهرها از زير درختان آن جارىاست (و لحظه اى آب از آنها قطع نمى شوند) بهشتى كه بطور جاودان در آن خواهندبود).(اولئك جزاؤ هم مغفرة من ربهم و جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها). در حقيقت در اينجا نخست اشاره به مواهب معنوى و (مغفرت ) و شستشوىدل و جان و تكامل روحانى شده ، سپس اشاره به مواهب مادى نموده ، و در پايان مى گويد:(اين چه پاداش نيكى است براى آنها كه اهلعمل هستند)(و نعم اجر العاملين ). نه افراد واداده و تنبل كه هميشه از تعهدات و مسؤ وليتهاى خويش مى گريزند. آيه و ترجمه
قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الا رض فانظروا كيف كان عقبة المكذبين(137)هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين(138)
|
ترجمه :
137 - پيش از شما، سنتهايى وجود داشت (و هر قوم ، طبقاعمال و صفات خود سرنوشتهايى داشتند؛ كه شما نيز؛ همانند آنرا داريد) پس در روىزمين ، گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود؟! 138 - اين بيانى است براى عموم مردم ؛ و هدايت و اندرزى است براى پرهيزكاران ! تفسير : بررسى تاريخ گذشتگان قرآن مجيد دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاريخ گذشتهپيوند مى دهد، و پيوند فكرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى درك حقايقلازم و ضرورى مى داند، زيرا از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان (گذشته و حاضر)وظيفه و مسئوليت آيندگان روشن مى شود. آيه مى گويد: (خداوند سنتهايى در اقوام گذشته ) داشته كه اين سنن هرگز جنبهاختصاصى ندارد و به صورت يك سلسله قوانين حياتى درباره همگان ، گذشتگان وآيندگان ، اجرا مى شود. (قد خلت من قبلكم سنن ). در اين سنن پيشرفت و تعالى افراد با ايمان و مجاهد و متحد و بيدار پيش بينى شده ، وشكست و نابودى ملتهاى پراكنده و بى ايمان و آلوده به گناه نيز پيش بينى گرديدهكه در تاريخ بشريت ثبت است . آرى تاريخ براى هر قومى اهميت حياتى دارد، تاريخ خصوصيات اخلاقى و كارهاى نيك و بد و تفكرات گذشتگان را براى ما بازگو مى كند، وعلل سقوط و سعادت ، كاميابى و ناكامى جامعه ها را در اعصار و قرون مختلف نشان مىدهد، و در حقيقت تاريخ گذشتگان آينه زندگى روحى و معنوى جامعه هاى بشرى و هشدارىاست براى آيندگان . روى اين جهت قرآن مجيد به مسلمانان دستور مى دهد: (برويد در روى زمين بگرديد و درآثار پيشينيان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنكش و جبار دقت كنيد، وبنگريد پايان كار آنها كه كافر شدند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند و بنيان ظلم وفساد را در زمين گذاردند، چگونه بود، و سرانجام كار آنها به كجا رسيد)؟ (فسيروافى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين ). آثار گذشتگان ، حوادث پند دهنده اى براى آيندگان است و مردم مى توانند با بهرهبردارى از آنها از مسير حيات و زندگى صحيح آگاه شوند. جهان گردى (سير در ارض ) آثارى كه در نقاط مختلف روى زمين از دورانهاى قديم باقى مانده اسناد زنده و گوياىتاريخ هستند، و حتى ما از آنها بيش از تاريخ مدون بهره مند مى شويم ، آثار باقيماندهاز دورانهاى گذشته ، اشكال و صور و نقوش روح ودل و تفكرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان مى دهد، در صورتى كهتاريخ فقط حوادث وقوع يافته و عكسهاى خشك و بى روح آنها را مجسم مى سازد. آرى ويرانه كاخهاى ستمگران ، و بناهاى شگفت انگيز اهرام مصر و برجبابل و كاخهاى كسرى و آثار تمدن قوم سباء و صدها نظائر آن كه در گوشه و كنارجهان پراكنده اند، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و سخنها مى گويند، و اينجااست كه شاعران نكته سنج به هنگامى كه در برابر خرابه هاى اين كاخها قرار مى گرفتند، تكان شديدى در روح خود احساس كرده و اشعار شورانگيزى مى سرودند،چنانكه (خاقانى ) و شعراى معروف ديگرى اين آوازها را از درون ذرات كاخ شكستخورده كسرى و مانند آن با گوش جان شنيده ، و آنها را در شاهكارهاى ادبى سرودند. مطالعه يك سطر از اين تاريخهاى زنده معادل مطالعه يك كتاب قطور تاريخى است واثرى كه اين مطالعه در بيدارى روح و جان بشر دارد با هيچ چيز ديگرى برابرى نمىكند، زيرا هنگامى كه در برابر آثار گذشتگان قرار مى گيريم گويا يك مرتبهويرانه ها جان مى گيرند و استخوانهاى پوسيده از زير خاك زنده مى شوند، و جنب وجوش پيشين خود را آغاز مى كنند، بار ديگر نگاه مى كنيم همه را خاموش و فراموش شدهمى بينيم و مقايسه اين دو حالت نشان مى دهد افراد خودكامه چه كوتاه فكرند كه براىرسيدن به هوسهاى بسيار زودگذر آلوده هزاران جنايت مى شوند. و لذا قرآن مجيد دستور مى دهد كه مسلمانان در روى زمين به سير و سياحت بپردازند وآثار گذشتگان را در دل زمين و يا در روى خاك با چشم خود ببينند و از مشاهده آن عبرتگيرند. آرى در اسلام نيز جهانگردى وجود دارد، و به آن اهميت زيادى داده شده اما نه بسانتوريستهاى هوسران و هوسباز امروز بلكه براى تحقيق و بررسى آثار و سرنوشتپيشينيان و مشاهده آثار عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان ، و اين همان چيزى است كه قرآننام آن را (سير فى الارض ) گذارده و طى آيات متعددى به آن دستور داده است از جمله : 1 - (قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين ؛ بگو: برويد در روى زمينگردش كنيد سپس بنگريد عاقبت و سرانجام گناهكاران چگونه بوده است (سورهنمل آيه 71) 2 - (قل سيروا فى الارض فانظروا كيف بداء الخلق ؛ بگو: در زمين سير كنيد و بنگريدخداوند چگونه آفرينش را بوجود آورده است (سوره عنكبوت آيه 20). 3 - (افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها؛ آيا آنان در زمين سيرنكردند، تا دلهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند). (سوره حج آيه 46) وآيات ديگر. اين آيه مى گويد: اين جهانگردى معنوى و سير در ارض قلب انسان را دانا و چشم انسان رابينا و گوش او را شنوا مى گرداند، و از خمودى و جمود، رهائى مى بخشد. متاءسفانه اين دستور زنده اسلامى نيز مانند بسيارى از دستورات فراموش شده ديگر، ازطرف مسلمانان توجهى به آن نمى شود، حتى جمعى از علماء و دانشمندان اسلامى گويا درمحيط فكر خود، زمان و مكان را متوقف ساخته اند، و در عالمى غير از اين عالم زندگى مىكنند، از تحولات اجتماعى دنيا بيخبرند و به كارهاى جزئى و كم اثر كه درمقابل كارهاى اصولى و اساسى ارزش چندانى ندارد خود رامشغول ساخته اند. در دنيائى كه حتى پاپها و كاردينالهاى مسيحى كه بعد از قرنها انزوا و گوشه گيرىو قطع ارتباط با دنياى خارج ، به سير در ارض مى پردازند تا نيازمنديهاى زمان رادرك كنند، آيا نبايد مسلمانان به اين دستور صريح قرآنعمل كنند و خود را از تنگناى محيط محدود فكرى بدر آورند تاتحول و جنبشى در عالم اسلام و مسلمين پديد آيد؟ در آيه بعد مى گويد: (آنچه در آيات فوق گفته شد بيانيه روشنى است براى همهانسانها و وسيله هدايت و اندرزى است براى همه پرهيزگاران ) (هذا بيان للناس و هدىو موعظة للمتقين ). يعنى در عين اينكه اين بيانات جنبه همگانى و مردمى دارد تنها پرهيزگاران و افراد باهدف از آن الهام مى گيرند و هدايت مى شوند. آيه و ترجمه
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الا علون ان كنتم مؤ منين(139)ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الا يام نداولها بين الناس و ليعلمالله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء و الله لا يحب الظلمين(140)و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين(141)ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جهدوا منكم و يعلم الصبرين(142)و لقد كنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد راءيتموه و انتم تنظرون(143)
|
ترجمه :
139 - و سست نشويد! و غمگين نگرديد! و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد! 140 - اگر به شما (در ميدان احد،) جراحتى رسيد (و ضربهاى وارد شد)، به آن جمعيتنيز (در ميدان بدر)، جراحتى همانند آن وارد گرديد. و ما اين روزها(ى پيروزى و شكست ) رادر ميان مردم مى گردانيم ؛ (- و اين خاصيت زندگى جهان است -) تا افرادى كه ايمان آوردهاند شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانيانى بگيرد، و خداوند ظالمان را دوست نمىدارد. 141 - و تا خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند (و ورزيده شوند) و كافران راتدريجا نابود سازد. 142 - آيا چنين پنداشتيد كه شما (تنها با ادعاى ايمان ) وارد بهشت خواهيد شد در حالىكه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است ؟! 143 - و شما تمناى مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آنكه با آن روبرو شويد مىكرديد سپس آن را با چشم خود ديديد در حالى كه به آن نگاه مى كرديد (و حاضر نبوديدبه آن تن در دهيد، چقدر ميان گفتار و كردار شمافاصل است ؟!) شان نزول : درباره شاءن نزول اين آيات ، روايات متعددى وارد شده است و از مجموع آنها استفاده مىشود كه اين آيات دنباله آياتى است كه قبلا درباره جنگ احد داشتيم ، و در حقيقت اين آياتتجزيه و تحليلى است روى نتايج جنگ احد و عوامل پيدايش آن به عنوان يك سرمشقبزرگ براى مسلمانان ، و در ضمن وسيله اى است براى تسلى و دلدارى و تقويت روحىآنها، زيرا همانطور كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عدم انضباط نظامى جمعى ازسربازان اسلام ، در پايان به - شكست انجاميد و جمعى از شخصيتها و چهره هاى برجستهاسلام از جمله (حمزه ) عموى پيامبر صلى الله عليه و آله ، در اين ميدان شربت شهادتنوشيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت وبراى بزرگداشت ارواح شهداء بر سر جنازه يكايك آنها مى نشست و اشك مى ريخت و طلبآمرزش مى نمود، و سپس اجساد همه آنها در دامنه كوه احد در ميان اندوه فراوان به خاكسپرده شد، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحى و هم استفادهمعنوى از نتايج شكست داشتند آيات فوق نازل گرديد. تفسير : نتايج جنگ احد در آيه اول از آيات فوق نخست به مسلمانان هشدار داده شده كه مبادا از باختن يك جنگسستى به خود راه دهند و غمگين گردند و از پيروزى نهائى ماءيوس شوند، زيرا افرادبيدار همانطور كه از پيروزيها استفاده مى كنند از شكستها نيز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را كه سرچشمه شكست شده ، پيدا مى كنندو با بر طرف ساختن آن براى پيروزى نهائى آماده مى شوند. (و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ). (تهنوا) از ماده وهن گرفته شده و وهن در لغت به معنى هر نوع سستى است ، خواه درجسم و تن باشد، و يا در اراده و ايمان . جمله و (انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ؛ شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد، يك جملهبسيار پر معنى است يعنى شكست شما در حقيقت براى از دست دادن روح ايمان و آثار آنبوده ، شما اگر فرمان خدا و پيامبر را در اين ميدان زير پا نمى گذاشتيد گرفتار چنينسرنوشتى نمى شديد، و باز هم غمگين نباشيد اگر بر مسير ايمان ثابت بمانيدپيروزى نهائى از آن شما است ، و شكست در يك ميدان ، به معنى شكست نهائى در جنگ نيست. قرح به معنى جراحتى است كه در بدن بر اثر برخورد با يكعامل خارجى پيدا مى شود. در اين آيه درس ديگرى براى رسيدن به پيروزى نهائى بهمسلمانان داده شده است كه شما نبايد از دشمنان كمتر باشيد، آنها در ميدان بدر شكستىسخت و سنگين از شما خوردند و هفتاد نفر كشته ، و تعداد زيادى مجروح و اسير دادند و باآن همه از پاى ننشستند، و در اين ميدان شكست خود را بر اثر غفلت شما جبران كردند، اگرشما در اين ميدان گرفتار شكست شديد بايد از پاى ننشينيد تا آن را جبران كنيد، و لذامى فرمايد: اگر به شما جراحتى رسيد به آنها هم جراحتى همانند آن رسيد بنابراينسستى و اندوه شما براى چيست ؟(ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله ). (قرح ) به معنى جراحتى است كه در بدن بر اثر برخورد با يكعامل خارجى پيدا مى شود. بعضى از مفسران آيه را اشاره به جراحاتى كه بر كفار در ميدان احد نشست ميدانند، ولىاولا اين جراحات مانند جراحات مسلمين نبود بنابراين با كلمه (مثله ) سازگار نيست .وثانيا با جمله بعد كه تفسير آن خواهد آمد تناسب ندارد. در قسمت بعد نخست اشاره به يكى از سنن الهى شده است كه در زندگى بشر حوادث تلخو شيرينى رخ مى دهد كه هيچكدام پايدار نيست ، شكستها، پيروزيها، قدرتها، عظمتها وناتوانيها همه در حال دگرگونى هستند بنابراين نبايد شكست در يك ميدان و آثار آن راپايدار فرض كرد، بلكه بايد با بررسىعوامل و انگيزه هاى شكست از سنت تحول استفاده نمود، و آن را به پيروزىتبديل كرد دنيا فراز و نشيب دارد و زندگى درحال دگرگونى است و خداوند اين ايام را در ميان مردم بطور مداوم گردش مى دهد تا سنتتكامل از لابه لاى اين حوادث آشكار شود.(و تلك الايام نداولها بين الناس ). سپس اشاره به نتيجه اين حوادث ناگوار كرده و مى فرمايد: (اينها بخاطر آن است كهافراد با ايمان ، از مدعيان ايمان ، شناخته شوند) (و ليعلم الله الذين آمنوا). و به عبارت ديگر تا حوادث دردناك در تاريخ ملتى روى ندهد صفوف از هم مشخصنخواهند شد، زيرا پيروزيها خواب آور و اغفال كننده است در حاليكه شكستها براى افرادآماده بيدار كننده و نشان دهنده ارزشها است . در جمله مى فرمايد: (يكى از نتايج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان وقربانيانى در راه اسلام بدهيد)، و بدانيد اين آئين پاك را ارزان بدست نياورده ايد تادر آينده ارزان از دست بدهيد.(و يتخذ منكم شهداء) اصولا ملتى كه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد هميشه آنها را كوچك ميشمرد اما بههنگامى كه قربانى داد هم خود او، و هم نسلهاى آينده او، بديده عظمت به آن مى نگرند. ممكن است منظور از (شهداء) در اينجا گواهان باشد، يعنى خدا مى خواست با اين حادثهگواهانى از شما بگيرد كه چگونه نافرمانيها به شكستهاى دردناكى مى انجامد، و اينگواهان در آينده معلمانى خواهند بود براى مردم در برابر حوادث مشابهى كه در پيشدارند. در پايان آيه مى فرمايد (خداوند ستمگران را دوست نمى دارد، (و الله لا يحب الظالمين). و بنابراين از آنها حمايت نخواهد كرد. در آيه بعد به يكى ديگر از نتايج طبيعى شكست جنگ احد شده است ، و آن اينكه اين گونهشكستها نقاط ضعف و عيوب جمعيتها را آشكار مى سازد و وسيله مؤ ثرى است براىشستشوى از اين عيوب ، قرآن مى گويد خدا مى خواست در اين ميدان جنگ ، افراد با ايمانرا خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان بدهد) (و ليمحص الله الذين آمنوا). (ليمحص ) از ماده تمحيص به معنى پاك نمودن چيزى است از هر گونه عيب . آنها مى بايست براى پيروزيهاى آينده در چنين بوته آزمايشى قرار گيرند و عيارشخصيت خود را بسنجند و همانطور كه على (عليه السلام ) مى فرمايد: (فى تقلبالاحوال يعلم جواهر الرجال ؛ دگرگونيهاى روزگار و حوادث سخت زندگى حقيقت اشخاصرا روشن مى سازد آنها به عيار شخصيت خود واقف گردند. اينجا است كه گاهى پاره اى از شكستها آنچنان سازنده است كه به مراتب اثر آن درسرنوشت جوامع انسانى از پيروزيهاى خواب كننده ظاهرى بيشتر است . جالب اينكه نويسنده تفسير (المنار) از استادش (محمد عبده ) مفتى بزرگ مصرنقل مى كند كه پيامبر را در خواب ديد و به او فرمود: (اگر مرا در ميان پيروزى وشكست در ميدان احد مخير ساخته بودند من در خصوص آن ميدان ، شكست را ترجيح مى دادمزيرا اين شكست عامل سازندهاى در تاريخ اسلام شد). جمله در حقيقت نتيجه ايست براى جمله قبل ، زيرا هنگامى كه مؤ منان در كوره حوادث پاكشدند آمادگى كافى براى از بين بردن تدريجى شرك و كفر و پاك ساختن جامعه خوداز اين آلودگيها پيدا مى كنند، يعنى نخست بايد پاك شد و سپس پاك كرد. (و يمحقالكافرين ). (يمحق ) از ماده (محق ) (بر وزن مرد) به معنى كم شدن تدريجى چيزى است و بههمين مناسبت شب پايان ماه را (محاق ) مى گويند زيرا روشنى ماه كم كم كاسته شده و ازبين مى رود. در حقيقت همانطور كه ماه با آن جلوهگرى و فريبندگى مخصوص خود تدريجا كم نور شده، در محاق فرو مى رود همچنين شكوه و عظمت كفر و شرك و حاميان آنها با تصفيه و پاكشدن مسلمانان به زوال و نيستى مى گرايد. در آيه بعد قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحيح يك اشتباه فكرى مسلمانان اقداممى كند و مى گويد: شما چنين پنداشتيد كه بدون جهاد و استقامت در راه خدا مى توانيد دربهشت برين جاى گيريد، آيا شما گمان كرديدداخل شدن در عمق آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدونعمل ممكن است ؟ اگر چنين بود مساءله بسيار ساده بود، ولى هرگز چنين نبوده است و تااعتقادات واقعى در ميدان عمل پياده نشود كسى بهره اى از آن سعادتها نخواهد برد، در اينجااست كه بايد صفوف از هم مشخص شود، و مجاهدان و صابران از افراد بى ارزششناخته شوند.) (ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلمالصابرين ). بعد از جنگ بدر و شهادت پر افتخار جمعى از مسلمانان عده اى در جلسات ، مى نشستند وپيوسته آرزوى شهادت مى كردند كه اى كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شدهبود، مطابق معمول در ميان آنها جمعى صادق بودند و عده اى متظاهر و دروغگو، و يا درشناسائى خود در اشتباه بودند، اما چيزى طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد، مجاهدانراستين با شهامت فوق العاده جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوى خود رسيدنداما جمعى از دروغگويان هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند از ترسكشته شدن ، فرار كردند، اين آيه آنها را سرزنش مى كند مى گويد شما كسانى بوديدكه آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مى پرورانديد پس چرا آن موقع كه با چشمخود محبوب خويش را در برابر خود ديديد فرار كرديد؟) (و لقد كنتم تمنون الموت منقبل ان تلقوه فقد راءيتموه و انتم تنظرون ). بررسى كوتاهى در علل شكست احد در آيات فوق تعبيرات جالبى به چشم مى خورد، كه هر كدام از آنها پرده از روى يكىاز اسرار شكست احد بر مى دارد، به طور خلاصه ، چندعامل مهم دست به دست هم دادند و اين حادثه غمانگيز و در عينحال عبرت آور را به وجود آوردند. 1 - اشتباه محاسبه اى كه براى بعضى از تازه مسلمانان در درك مفاهيم اسلام پيدا شدهبود سبب شد كه آنها خيال كنند تنها ابراز ايمان براى پيروزى كافى است و بنابرايناست كه خداوند در تمام ميدانهاى جنگ به وسيله امدادهاى غيبى از آنها حمايت كند، و به اينترتيب سنت الهى را در عوامل پيروزى طبيعى و انتخاب نقشه هاى صحيح و تهيهوسائل لازم به دست فراموشى سپردند. 2 - عدم انضباط نظامى و مخالفت با فرمان مؤ كد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله دائر بهماندن تيراندازان در سنگر حساس خود عامل مهم ديگرى براى اين شكست بود. 3 - دنيا پرستى جمعى از مسلمانان تازه كار كه جمع آورى غنائم جنگى را بر تعقيب دشمنترجيح دادند، و اسلحه بر زمين گذاشته براى اينكه از ديگران عقب نيافتند به تلاشپرداختند، سومين عامل شكست بود، تا بدانند در راه خدا و به هنگام جهاد مقدس بايد اينمسائل بكلى فراموش شود. 4 - غرور ناشى از پيروزى درخشان ميدان (بدر) تا آنجا كه فكر قدرت دشمن را ازسر بيرون كرده بودند و تجهيزات او را ناچيز مى پنداشتند چهارمينعامل شكست بود. اينها نقاط ضعفى بود كه مى بايست در آب جوشان اين شكست شستشو شود. آيه و ترجمه
و ما محمد اءلا رسول قد خلت من قبله الرسل اء فإ ين مات اءوقتل انقلبتم على اءعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيا و سيجزى اللهالشكرين(144)و ما كان لنفس اءن تموت اءلا بإ ذن الله كتبا مؤ جلا و من يرد ثواب الدنيا نؤ تهمنها و من يرد ثواب الاخرة نؤ ته منها و سنجزى الشكرين(145)
|
ترجمه :
144 - محمد صلى اللّه عليه و آله فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگانديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب بر مى گرديد؟ (و بامرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستى بازگشت خواهيد كرد) و هر كس بهعقب بازگردد هرگز ضررى به خدا نمى زند و به زودى خداوند شاكران (و استقامتكنندگان ) را پاداش خواهد داد. 145 - و هيچكس جز به فرمان خدا نمى ميرد، سرنوشتى است تعيين شده (بنابراين مرگپيامبر با ديگران يك سنت الهى است ) هر كس پاداش دنيا را بخواهد (و در زندگى خود دراين راه گام بردارد) چيزى از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت بخواهد از آن بهاو مى دهيم ، و به زودى شاكران را پاداش خواهيم داد. شاءن نزول اين آيه نيز ناظر به يكى ديگر از حوادث جنگ احد است و آن اينكه در همانحال كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله ور بود ناگهان صدائىبلند شد و كسى گفت : محمد را كشتم ... محمد را كشتم ... اين درست همان دم بود كه مردى بنام (عمرو بن قميئه حارثى ) سنگ پيامبر پرتابكرد، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پائين وى شكافت و خون صورت وى راپوشانيد. در اين موقع دشمن مى خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى ازپرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در اين ميان كشته شد، وچون او شباهت زيادى به پيامبر داشت دشمن چنين پنداشت كه پيغمبر در خاك و خون غلطيدهاست و لذا اين خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانيد. انتشار اين خبر به همان اندازه كه در روحيه بت پرستان اثر مثبت داشت در ميان مسلمانانتزلزل عجيبى ايجاد كرد، جمعى كه اكثريت راتشكيل مى دادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مى شدند، حتى بعضىدر اين فكر بودند كه با كشته شدن پيامبر از آئين اسلام برگردند و از سران بتپرستان امان بخواهند، اما در مقابل آنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على (عليهالسلام ) و ابو دجانه و طلحة و بعضى ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مىكردند از جمله انس بن نضر به ميان آنها آمد و گفت : اى مردم اگر محمد صلى اللّه عليه وآله كشته شد، خداى محمد كشته نشده ، برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفى كه پيامبركشته شد، شربت شهادت بنوشيد، پس از ايراد اين سخنان به دشمن حمله نمود تا كشتهشد، ولى به زودى روشن گرديد كه پيامبر زنده است و اين خبر اشتباه بوده است يا دروغ، آيه فوق در اين مورد نازل گرديد و دستهاول را سخت نكوهش كرد. تفسير : فرد پرستى ممنوع با استفاده از حوادث جنگ احد آيه حقيقت ديگرى را به مسلمانان مى آموزد و آن اينكه اسلامآئين فرد پرستى نيست و به فرض كه پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيدوظيفه مسلمانان بدون ترديد ادامه مبارزه بود، زيرا با مرگ يا شهادت پيامبر، اسلامپايان نمى يابد بلكه آئين حقى است كه تا ابد جاويدان خواهد ماند. مساءله فرد پرستى يكى از بزرگترين خطراتى است كه مبارزات هدفى را تهديد مىكند، وابستگى به شخص معين اگر چه پيامبر خاتم باشد مفهومش پايان يافتن كوشش وتلاش براى پيشرفت ، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و اين وابستگى يكى ازنشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است . مبارزه پيامبر صلى اللّه عليه و آله با فرد پرستى يكى ديگر از نشانه هاى حقانيت وعظمت او است زيرا اگر او به خاطر شخص خويش قيام كرده بود لازم بود اين فكر را درمردم تقويت كند كه همه چيز به وجود او بستگى دارد و اگر او از ميان برود همه چيزپايان خواهد يافت ، ولى رهبران راستين همانند پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله هيچگاهمردم را به چنين افكارى تشويق نمى كنند، بلكه به شدت با آن مبارزه مى كنند، و بهآنها مى گويند: هدف ما، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودى ما نابود نخواهد شد ولذا قرآن با صراحت در آيه فوق مى گويد: (محمد تنها فرستاده خدا است ، پيش از اوهم فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند آيا اگر او بميرد يا كشته شود بايد شماسير قهقرائى كنيد؟ و به آئين بت پرستى بازگرديد؟) (و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم ). جالب توجه اينكه در آيه براى بيان سير قهقرائى جمله (انقلبتم على اعقابكم ) بهكار رفته است ، زيرا (اعقاب ) جمع (عقب ) (بر وزن خشن ) به - معنى پاشنه پااست بنابراين (انقلبتم على اعقابكم ) به معنى عقب گرد مى كنيد مى باشد و آنتصوير روشنى است از سير قهقرائى و ارتجاع به معنى واقعى است منتها از كلمهارتجاع صريح تر و روشن تر است . سپس مى فرمايد: (آنها كه عقب گرد كنند و به دوران كفر و بت پرستى باز گردندتنها به خود زيان مى رسانند نه به خدا) (و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا). زيرا با اين عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى سازند بلكه آنچه را بدستآورده اند نيز به سرعت از دست خواهند داد. در پايان آيه به اقليتى كه در جنگ احد على رغم همه مشكلات و انتشار خبر شهادتپيغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره كرده و كوششهاى آنها را مى ستايد و آنها را بهعنوان شاكران و كسانى كه از نعمتها در راه خدا استفاده كردند معرفى مى كند و مىگويد: خداوند اين شاكران را پاداش نيك مى دهد) (و سيجزى الله الشاكرين ). درسى را كه اين آيه درباره مبارزه با فردپرستى مى دهد درسى است براى همه مسلماناندر همه قرون و اعصار، آنها بايد از قرآن بياموزند كهمسائل هدفى هرگز نبايد قائم به شخص يا اشخاص باشد بلكه بايد بر محور يكسلسله اصول و تشكيلات ابدى دور بزند كه با تغيير افراد يا فوت آنان حتى اگرپيامبر بزرگ خدا باشد آن كار تعطيل نگردد، اصولا رمز بقاى يك مذهب و يا يك تشكيلاتهمين است ، بنابراين برنامه ها و تشكيلاتى كه قائم به شخص هستند تشكيلاتى ناسالم و غير طبيعى محسوب مى شوند كه به زودى متلاشى خواهند شد. اما متاءسفانه و روى هم رفته غالب تشكيلات جوامع اسلامى هنوز قائم به اشخاص است وبه همين دليل بسيار زود از هم مى پاشد، مسلمانان بايد با الهام از آيه فوق مؤ سساتگوناگون خود را آنچنان پى ريزى كنند كه از اشخاص لايق كاملا بهره گيرى شود امادر عين حال وابسته به شخص آنها نباشد.
|
|
|
|
|
|
|
|