|
|
|
|
|
|
فصل دوّم : عباس (ع ) و ديدگاهها ابوالفضل ( عليه السّلام ) دل و انديشه بزرگان را مسخّر خود كرد و براى آزادگان درهمه جا و هر زمان سرودى جاودانه گشت ؛ زيرا براى برادرش دست به فداكارىبزرگى زد، برادرى كه در برابر ظلم و طغيان خروشيد و براى مسلمانان عزت جاودانهو عظمتى هميشگى ، به ارمغان گذاشت . در اينجا، برخى از اظهار نظرهاى بزرگان را درباره شخصيتابوالفضل ( عليه السّلام ) مى آوريم . 1 امام سجّاد(ع ) امام على بن الحسين ، حضرت زين العابدين ( عليه السّلام ) از سروران تقوا و فضيلتدر اسلام به شمار مى رود. اين امام بزرگوار هماره براى عمويش عباس طلب رحمت مىكرد و از فداكاريهايش درباره برادرش حسين ( عليه السّلام ) به نيكى ياد مى كرد وجانبازيهاى بزرگش را مرتّب مى ستود. از جمله سخنان حضرت درباره عمويش ، اين مواردرا ذكر مى كنيم : ((خداوند عمويم عباس را رحمت كند كه از خودگذشتگى كرد و نيك از عهدهآزمايش برآمد. خود را فداى برادر كرد تا آنكه دستانش بريده شد، خداوند به جاى آنهاچون جعفر بن ابى طالب ، دو بال عطا كرد تا بدانها با ملائكه در بهشت پرواز كند.عباس را نزد خداوند متعال منزلتى است كه همه شهيدان در روز قيامت بر او غبطه مىخورند...)).(22) اين كلمات ، فداكاريهاى ابوالفضل را در راه برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسين ( عليهالسّلام ) به خوبى بيان مى كند. حضرت در ايثار و از خودگذشتگى و جانبازى تا جايىپيش رفت كه زبانزد تاريخ و سَمبل فداكارى گشت ، دستان گرامى اش را روز عاشورادر راه برادر داد و تا آخرين لحظه پايدارى كرد تا آنكه به خون خود درغلتيد. اين فداكاريهاى بزرگ نزد خداوند بى اجر نماند و حضرتش با پاداشها و كرامتهايشبه عباس ، او را بر تمامى شهيدان راه حق و فضيلت در دنياى اسلام و غير آن ، برترىبخشيد تا آنجا كه همه بر او غبطه مى خورند. 2 امام صادق (ع ) امام صادق ( عليه السّلام ) عقل ابداعگر و انديشمند اسلام و چهره بى مانند دانش بشرى ،همواره از عمويش عباس تجليل به عمل مى آورد و با درود و ستايشهاى عطرآگين از او يادمى كرد و مواضع قهرمانانه اش در روز عاشورا را بزرگ مى داشت . از جمله سخنانى كهامام درباره قمر بنى هاشم فرموده است ، بيان زير مى باشد: ((عمويم عباس بن على ( عليهما السّلام ) بصيرتى نافذ و ايمانى محكم داشت . همراهبرادرش حسين جهاد كرد، به خوبى از بوته آزمايش بيرون آمد و شهيد از دنيا رفت...)).(23) امام صادق ( عليه السّلام ) از برترين صفات مجسم در عمويش كه مورد شگفتى اوست چنيننام مى برد: الف ((تيزبينى )): تيزبينى ، پيامد استوارى راءى و اصالت فكر است و كسى بدان دست پيدا نمى كند،مگر پس از پالودگى روان ، خلوص نيت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدمسلطه آنها بر درون آدمى . تيزبينى از آشكارترين ويژگيهاى ابوالفضل العباس بود. از تيزبينى و تفكر عميقبود كه حضرت به تبعيت از امام هدايت و سيدالشهداء امام حسين ( عليه السّلام ) برخاست وبدين گونه به قله شرف و كرامت دست يافت و خود را بر صفحات تاريخ ، جاودانهساخت . پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پايدار است و انسان آنها را بزرگ مى شمارد، دربرابر شخصيت بى مانند حضرت كه بر قله هاى انسانيت دست يافته است سر بر زمينمى سايد و كرنش مى كند. ب ((ايمان استوار)): يكى ديگر از صفات بارز حضرت ، ايمان استوار و پولادين اوست . از نشانه هاىاستوارى ايمان حضرت ، جهاد در كنار برادرش ، ريحانهرسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) بود كه هدفش جلب رضايت پروردگارمتعال به شمار مى رفت . و همانطور كه در رجزهايش روز عاشورا بيان داشت از اينجانبازى كمترين انگيزه مادى نداشت و همين دليلى گوياست بر ايمان استوار حضرت . ج ((جهاد با حسين (ع ) )): فضيلت ديگرى كه امام صادق ( عليه السّلام ) براى عمويش ، قهرمان كربلا، عباس (عليه السّلام ) نام مى برد، جهاد تحت فرماندهى سالار شهيدان ، سبط گرامى پيامبراكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) و آقاى جوانان بهشت است . جهاد در راه آرمان برادر،بزرگترين فضيلتى بود كه حضرت ابوالفضل بدان دست يافت و نيك از عهده آزمايشبه درآمد و در روز عاشورا قهرمانيهايى از خود نشان داد كه در دنياى دلاورى و شجاعتبى مانند است . زيارت امام صادق (ع ) امام صادق ( عليه السّلام ) به زيارت كربلا، سرزمين شهادت و فداكارى رفت و پس اززيارت امام حسين و اهل بيتش ( عليهم السّلام ) و اصحاب برگزيده اش با شوق بهزيارت قبر عمويش ، عباس شتافت و بر سر مرقد بزرگ آن بزرگوار ايستاد و زيارتزير را كه منزلت عباس را نشان مى دهد و بر مكانت او گواهى مى دهد با اين سرآغازخواند: ((سلام خدا و سلام ملائكه مقرّب و انبياىمرسل و بندگان صالح و همه شهيدان و صديقان پاك ، شبانه روز بر تو باد اى پسراميرالمؤ منين ...)). امام صادق عمويش عباس را با اين كلمات كه دربردارنده همه مفاهيم و معانىتجليل و بزرگداشت است ، مورد خطاب قرار مى دهد. درود و سلام خداوند، ملائكه ،پيامبران مرسل ، بندگان صالح ، شهيدان و صديقان را بر او مى فرستد و اين بهترينو برترين سلامى است براى پرچمدار كربلا. سپس عصاره نبوت ، امام صادق ( عليه السّلام ) زيارت خود را چنين پى مى گيرد: ((بهتسليم ، تصديق ، وفادارى و فداكاريت در راه جانشين پيامبرمرسل ، سبط برگزيده ، راهنماى عالم ، وصّى ابلاغگر و مظلوم ستمديده ، شهادت مى دهم...)). در اينجا امام صادق ( عليه السّلام ) بهترين نشانه هايى كه به شهيدان بزرگ تقديممى شود به عمويش عباس تقديم مى دارد. افتخاراتى از اين گونه : الف تسليم : همه امور خود را به برادرش سيدالشهداء سپرد و در همهمراحل و مواقف ، متابعت از او را بر خود واجب كرد تا آنكه در راه او به شهادت رسيد؛ زيرابه امامت برادرش كه مبتنى بر ايمان استوار به خداوند است آگاهى داشت و درستى راه ونيت خالص و راءى اصيل برادر را مى دانست و بدانها باور داشت . ب تصديق : عباس ( عليه السّلام ) برادرش ريحانه رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) را درتمامى مواقف و ديدگاهها تصديق كرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شكراه نداد و يقين داشت برادرش بر حق است و هركه با او سر ستيز دارد در گمراهى آشكاراست . ج وفادارى : يكى ديگر از صفات نيكى كه امام صادق ( عليه السّلام ) به عمويشابوالفضل نسبت مى دهد، وفادارى است ؛ هر پيمانى را كه در راه دفاع از برادرش امام حقو حقيقت ابوعبداللّه الحسين ( عليه السّلام ) با خدا بسته بود بجا آورد و در سخت ترينشرايط و مراحل در كنار برادر ايستاد و از او جدا نشد تا آنكه دستانش قطع شد و خود درراهش به شهادت رسيد. وفادارى كه از والاترين صفات است ، از ويژگيهاى اساسى وعناصر حضرت ابوالفضل بود، او آفريده شده بود تا نسبت به دور و نزديكان وفادارباشد. د فداكارى : امام صادق ( عليه السّلام ) به فداكارى و جانبازى عمويش در راه برادرش سيدالشهداء(عليه السّلام ) گواهى مى دهد، حضرت خالصانه براى از بين بردنباطل ، فداكارى كرد و با پيشوايان كفر و باطل به ستيز پرداخت و با برادر درجانبازيهاى بزرگ و بى نظير تاريخ شركت كرد. به قسمت ديگرى از اين زيارتبزرگ توجه كنيم : ((پس خداوند از طرف پيامبرش و اميرالمؤ منين و حسن و حسين صلوات خدا بر آنان باد بر آنچه پايدارى ، خويشتندارى و يارى كردى ، به تو بهترين پاداش بدهد كه بهشت ،بهترين فرجام است )). اين قسمت شامل تجليل و تقدير حضرت عباس از سوى امام صادق ( عليه السّلام ) است ؛زيرا با فداكاريهاى بزرگ در راه سالار شهيدان و جانبازى در راه او وتحمل هرگونه سختى در كنار او، شايسته اين بزرگداشت است . حضرت در اين تلاشهاو مقاومتها تنها رضاى خدا را مد نظر داشت و خداوند نيز عوض پيامبرش ، مولاى متقيان ،حسن و حسين سلام اللّه عليهم اين جانبازيها را ارج نهاد و به او بهترين پاداشها را عطاكرد. امام صادق ( عليه السّلام ) زيارت خود را پى مى گيرد و صفات والاى عمويش عباس وجايگاهش را نزد خداوند ياد مى كند و مى فرمايد: ((گواهى مى دهم و خدا را گواه مى گيرم كه تو در همان راه پيكارگران ((بدر)) ومجاهدان در راه خدا و صافى ضميران خداخواه در جهاد دشمنانش و مدافعان استوار دوستانشو يارى كنندگان اوليايش ، پيش رفتى و چون آنان كوشيدى ، پس خداوند بهترين ،والاترين و كاملترين پاداشى كه به مطيعان واليان امرش و اجابت كنندگان دعوتش مىدهد، به تو عطا كند...)).(24) امام صادق ( عليه السّلام ) عقل ابداعگر و انديشمند اسلام گواهى مى دهد و خدا را بهشهادت مى طلبد بر اينكه عمويش عباس در جهادش دوشادوش برادرش ، پدر آزادگان ،امام حسين ( عليه السّلام ) بر همان راه شهيدان بدر پيش رفت ؛ رادمردانى كه با خون پاكخود پيروزى هميشگى اسلام را مسجّل كردند و با يقين به عادلانه بودن آرمان خود و باآگاهى و بصيرت تام ، شهادت را انتخاب كردند و پرچم توحيد و كلمه حق را بر بلنداىتاريخ به اهتزاز درآوردند. ابوالفضل العباس نيز در اين راه درخشان پيش تاخت و براىنجات اسلام از چنگال بى سر و پاى اموى و ابوسفيان زاده كه مى خواست كلمه الهى رامحو كند و پرچم اسلام را درهم بپيچد و مردم را به جاهليت نخستين برگرداند، قيام كرد وبه شهادت رسيد. ابوالفضل تحت فرماندهى برادرش ، پدرآزادگان در برابر طاغوت خونريز اموىايستاد و با پايدارى و قيام آنان بود كه كلمه حق تثبيت و اسلام پيروز شد و دشمنان حق وحقيقت و امام بشدت شكست خوردند. امام صادق ( عليه السّلام ) زيارت خود را ادامه مى دهد و صفات برگزيده عمويش عباسرا برمى شمارد و پاداش او را چنين ياد مى كند: ((شهادت مى دهم (كه ) حق نصيحت را بجا آوردى و نهايت تلاشت را كردى ، پس خداوند تورا در ميان شهيدان مبعوث كرد و روحت را با روحهاى سعيدان همراه ساخت و در وسيعترينمنزل بهشتى جاى داد و بهترين غرفه را به تو عطا كرد و نامت را در ((علّيين )) پرآوازهساخت و با پيامبران ، شهيدان و صالحان كه چه خوب رفيقانى هستند محشورت كرد. شهادت مى دهم كه تو سستى نكردى و عقب ننشستى و با بصيرت نسبت به امرت پيشرفتى در حالى كه به صالحان اقتدا كرده بودى و پيامبران را پيروى مى كردى . پسخداوند ما، تو، پيامبرش و اوليايش را در جايگاه برگزيدگان و پاكان جمع كند كهاوست مهربانترين مهربانان )).(25) در قسمت پايانى زيارت ، متوجه اهميت بى مانند و موقعيت والاى حضرت عباس نزد امامصادق ( عليه السّلام ) مى شويم ؛ زيرا اين قهرمان بزرگوار با نصيحت خالصانه وفداكارى در راه ريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله )، امام حسين ( عليه السّلام ) ازاحترامى خاص نزد امام برخوردار گرديد؛ لذا امام صادق دعا مى كند تا خداوند عمويش رابه بالاترين درجات قرب برساند و او را با پيامبران و صديقان محشور كند. 3 حضرت حجت (ع ) مصلح بزرگ ، حجت خدا و بقية اللّه الاعظم ، امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف قائم آل محمد( صلّى اللّه عليه و آله ) در بخشى ازسخنان زيباى خود درباره عمويش عباس ( عليه السّلام ) چنين مى گويد: ((سلام بر ابوالفضل ، عباس بن اميرالمؤ منين ، همدرد بزرگ برادر كه جانش را فداىاو ساخت و از ديروز بهره فردايش را برگزيد، آنكه فدايى برادر بود و از او حفاظتكرد و براى رساندن آب به او كوشيد و دستانش قطع گشت . خداوند قاتلانش ، ((يزيدبن رقاد)) و ((حكيم بن طفيل طايى )) را لعنت كند...)).(26) امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه صفات والاى ريشه دار در عمويش ، قمر بنى هاشم ومايه افتخار عدنان را چنين برمى شمارد و مى ستايد: 1 همدردى و همگامى با برادرش سيدالشهداء( عليه السّلام ) در سخت ترين ودشوارترين شرايط تا آنجا كه اين همگامى و همدلى ضربالمثل تاريخ گشت . 2 فرستادن توشه آخرت با تقوا، خويشتندارى و يارى امام هدايت و نور. 3 فدا كردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت ، امام حسين (عليه السّلام ). 4 حفاظت از برادر مظلومش با خون خود. 5 كوشش براى رساندن آب به برادر و اهل بيتش هنگامى كه نيروهاى ستمگر و ظالممانع از رسيدن قطره اى آب به خاندان پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله ) شده بودند. 4 شاعران شاعران آزاده متمسك به اهل بيت ( عليهم السّلام ) شيفته شخصيتابوالفضل كه در اوج بزرگى و شرافت مى درخشيد، بودند و تحت تاءثير شخصيت بىمانند و صفات والاى او قصايد زيبايى سرودند كه از شاهكارهاى ادب عرب به شمار مىرود. در اينجا پاره اى از آنها و شعرشان را نقل مى كنيم : 1 كميت : بزرگترين شاعر اسلام ((كميت اسدى )) دلباخته عظمتابوالفضل بود و در يكى از ((هاشميات )) جاودانه خود چنين سرود: ((... وابوالفضل خاطره شيرين آنان ، درمان جانها از دردهاست )).(27) ياد ابوالفضل و ساير اهل بيت ( عليهم السّلام ) نزد هر بزرگ منشى شيرين است ؛ زيرايادآورى فضيلت و كمال مطلق است . همچنين داروى جانها از بيماريهاىجهل و غرور و ديگر بيماريهاى روحى است . 2 فضل بن محمد: فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبيداللّه بن عباس ( عليه السّلام ) از نوادگانابوالفضل ، شاعرى آسمانى و شيفته شخصيت نياى بزرگش پرچمدار كربلاست . درقصيده اى چنين مى سرايد: ((ايستادگى عباس را در كربلا روزى كه دشمن از همه سو ديوانه وار هجوم مى آورد، بهياد مى آورم . حمايت از حسين ( عليه السّلام ) نموده و در نهايت تشنگى او را نگهبانى مىكرد و روى نمى گرداند، سستى نشان نمى داد و پروانه وار به گرد وجود برادر مىگشت . هرگز صحنه اى چون رفتارش با حسين فضيلت و شرف بر او باد نديده ام .چه صحنه بى مانندى كه سرشار از فضيلت بود و جانشين او كردارش را تباه نكرده است)).(28) اين ابيات شجاعت و دليرى بى مانند ابوالفضل ( عليه السّلام ) و نقش درخشان وافتخارآميز او را در حمايت برادرش پدر آزادگان و دفاع از او با خون خود و سقايىخاندان او را به خوبى نشان مى دهد. صحنه اى درخشانتر و زيباتر از اين موضع وحضور بى مانند ابوالفضل در كنار برادرش وجود ندارد. مواضع و شخصيتابوالفضل بر نواده اش ((فضل )) تاءثيرى شگفت آور دارد و او را شيفته كرده است ؛ پسبا قلبى آتشين و جانى سوخته ، طى ابيات لطيفى جدش را چنين مرثيه مى گويد: ((شايسته ترين كس براى گريستن بر او، رادمردى است كه حسين را در كربلا بهگريستن واداشت ؛ برادر و فرزند پدرش على ،ابوالفضل آغشته به خون . آنكه در همه حال حق برادرى را بجا آورد و مواسات كرد كهاز ثناگويى او عاجزيم و در عين تشنگى ، برادر را بر خود مقدم داشت )).(29) آرى ، شايسته ترين مردمان براى بزرگداشت و گريستن بر او به سبب مصايبهولناكش ، ابوالفضل سمبل ايستادگى و فضيلت است . امام حسين ( عليه السّلام ) باشهادت برادر، كمرش شكست و بر او به تلخى گريست ؛ زيرا مهربانترين و نيكترينبرادر خود را از دست داده بود. 3 سيد راضى قزوينى : شاعر علوى سيد راضى قزوينى شيفته شخصيتابوالفضل ( عليه السّلام ) مى شود و چنين او را مى ستايد: ((اى ابوالفضل ! اى سرور فضيلت و ايستادگى و خويشتندارى ! فضيلت جز تو را بهپدرى قبول نكرد. كوشيدى و به اوج عظمت و بزرگى دست يافتى ، اما هر كوشنده اىبه خواسته اش دست پيدا نمى كند. با عزّت و سرافرازى و علو همّت از پذيرفتن ظلمسرباز زدى و پيكان نيزه ها را مركب خود كردى )).(30) ابوالفضل ( عليه السّلام ) از بنيانگذاران فضيلت و ايستادگى در دنياى عرب و اسلامبه شمار مى رود. حضرتش مراتب كمال را پشت سر گذاشت و به قلّه شرف و كرامت دستيافت و براى رهايى از ذلّت و ظلم ، پيكان نيزه ها را برگزيد. 4 محمد رضا ازرى : حاج ((محمد رضا ازرى )) در قصيده شيواى خود به ذكر و ستايش از صفات گرامى قمربنى هاشم كه قلب و عقل آزادگان را تسخير كرده ، پرداخته است و چنين مى سرايد: ((براى كسب ياد و نام نيك بكوش كه نام نيك بهترين سرمايه كريمان است . آيا ماجراى كربلا را كه غبار پيكارش آسمان را تيره و تار و نبردش گوش فلك را كركرده است نشنيده اى ؟! روزى كه خورشيد از شدت گردباد آن تيره شده و امام هدايت بهابوالفضل پناهنده شده بود)). در نخستين بيت ، ((ازرى )) آدمى را به كسب نام نيك فرامى خواند؛ زيرا تنها سرمايهماندنى و پايدار همين ذكر جميل است . در دومين بيت به عبرت گرفتن از واقعه كربلا كه آتش فشانفضايل و رادمرديهاى اهل بيت ( عليهم السّلام ) است ، دعوت مى كند. در سوّمين بيت ، ((ازرى )) از پناه بردن سبط گرامى پيامبراكرم و ريحانهرسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) به حضرتابوالفضل ( عليه السّلام ) سخن مى گويد. به ابيات ديگر ((ازرى )) كه در آنها از ياريها و دلاوريهاى عباس در راه برادرش سخنمى گويد توجه كنيم : ((چون شيرى از كنام خود پاسدارى كرد و بر دشمنان شوريد، آرى ، هژبر ((شرى))(31) از بيشه خود دفاع مى كند. كوبش شمشيرها، چونان تندر و رعدهاى ابر سنگينبود، از شيرمردى كه با چهره خندان با انبوه دشمنان رو به رو مى شود و با غرورسرش را تقديم مرگ مى كند، سرافرازى كه در خانه ستم جايگير نمى شود تا آنكهبر ستارگان چيره شود. آيا قريش نمى دانست كه او پيشاهنگ هر دشوارى و آزموده سختيها است ؟!)).(32) اين ابيات بدقّت ، قهرمانيها و نقش درخشان حضرتابوالفضل در دفاع از برادرش پدر آزادگان را تصوير مى كند و غرّيدن و هجوم چونشير حضرت را به صفوف دشمن و درهم شكستن حيوان صفتانى را كه براى دفاع ازگرگان انسان نما جمع شده بودند نشان مى دهد.ابوالفضل بدون توجّه به انبوه دشمنان و سفلگان كه صحرا را پركرده بودند، باچهره اى خندان به پيكارشان مى رفت و در راه كرامت خود و عزّت برادرش به آنان جاممرگ مى نوشاند. قبايل قريش در اين نبرد بود كه دريافتند، عباس مرد دشواريها وفرزند و دست پرورده على ( عليه السّلام ) است ؛ آنكه بتهايشان را درهم شكسته وجاهليتشان را نسخ كرده و به پذيرفتن اسلام وادارشان كرده بود. نظرات امامان معصوم و برخى از بزرگان ادب عرب را دربارهابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در همين جا به پايان مى بريم . فصل سوّم : ويژگيهاى روحى سرورمان عباس ( عليه السّلام ) دنيايى از فضايل و نيكى بود. هر صفت نيك و گرايشوالا را كه بتوان تصور كرد، جزء ذاتيات او بود و همين افتخار او را بس كه زادهاميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) داراى تمامى فضايل دنيا بود.ابوالفضل همه فضيلتها و صفات پدر را به ارث برد تا آنكه نزد مسلمانانسَمبل هر فضيلتى و نماد هر ارزشى والا گشت . در اينجا به اختصار برخى صفات حضرت را ياد مى كنيم : 1 شجاعت دليرى و شجاعت ، گوياترين نشان مردانگى است ؛ زيرا نشانه قوت و استوارى وايستادگى در برابر حوادث مى باشد. ابوالفضل اين صفت والا را از پدرش كهشجاعترين انسان هستى است و داييهايش كه از دلاوران نامدار عرب بودند و در ميان سايرقبايل بدين صفت مشهور بودند، به ارث برده بود. ابوالفضل دنيايى از قهرمانيها بود و آنگونه كه مورخان گفته اند در جنگهاى همراهپدرش هرگز ترسى به خود راه نداد. روز عاشورا نيز آنچنان شجاعتى از خود نشان دادكه زبانزد تاريخ گشت . ابوالفضل در اين روز كه از حماسى ترين روزهاى تاريخاسلام است ، در برابر انبوه دشمنان كه دشت را پر كرده بودند آنقدر دلاورى نشان دادكه شجاعان قوم را متزلزل و عامه سپاهيان را هراسان كرد و زمين ، زير پايشان لرزيد ومرگ بر آنان سايه افكند تا آنجا كه به حضرتش پيشنهاد فرماندهىكل سپاه را در صورت كناره گيرى از يارى برادرش دادند. ليكن عباس بر آن تمسخرزد و بر ايمان و عقيده اش و دفاع از آرمان مقدسش افزوده شد. شجاعت و دلاورى حضرت عباس ( عليه السّلام ) در روز عاشورا براى به دست آوردنسودى مادى از اين زندگى نبود، بلكه دفاع از مقدّسّترين آرمانهاى مجسم در نهضتبرادرش سيدالشهداء بزرگترين مدافع حقوق محرومان و ستمديدگان به شمار مى رفت. با شاعران شاعران از شجاعت ، دليرى ، رادمردى حضرت و شكستى كه يك تنه به سپاه اموى واردكرد، همواره در شگفت بوده اند و شيفته شخصيت والاى او گشته اند. براىمثال ، شمارى از آنان را كه در اين باب داد سخن داده اند مى آوريم . الف سيد جعفر حلى : شاعر علوى ((سيد جعفر حلى )) در قصيده درخشان خود، ترس و هراس سپاه اموى ازپيكارهاى حضرت را چنين تصوير مى كند: ((از شير كارآزموده نبردها، بر سپاهيان اموى ، عذاب فرو ريخت . جز هجوم شيرى خشمگينو غرّان كه خواسته اش را نيك آشكار كرده بود، چيزى آنان را هراسان نكرد. ترس از مرگ، چهره هاى آنان را اندوهگين كرده بود. اما عباس در آن ميانه خندان بود. ميمنه و ميسره سپاه را درهم مى ريخت ، آنان را درهم مى كوفت و سرهايشان را درو مى كرد.دلاورى به او حمله نمى كرد مگر آنكه مى گريخت و سرش ، پيشاپيش او حركت مى كرد.اسبان را چنان با نيزه اش رنگ آميزى كرد كه سياه و سپيدشان يكسان شدند. بر شكارشخشمناكانه هجوم نمى آورد مگر آنكه بلاى محتوم را بر او سرازير مى كرد. پيشروى اورنگى از درنگ و هراس داشت ، گويى براى تسليم پيش مى رود. قهرمانى كه شجاعت رااز پدرش به ارث برد و بدان ، دماغ پرباد گمراه زادگان را به خاك ماليد)). مى بينيد چگونه ((حلى )) هراس فراگير امويان را از هجوم قمربنى هاشم ، قهرمان اسلاموصف مى كند و آشفتگى صفوف آنان را تصوير مى نمايد. عباس با قلبى آرام و چهره اى خندان به لشكر دشمن مى تازد و از كشته ، پشته مى سازدو اسبان آنان را با خونشان رنگين مى كند. تا جايى كه مى دانيم هرگز كسى شجاعت ودليرى را چنين ترسيم نكرده است و بدون گزافگويى ، عباس همانگونه كه مورخاننوشته اند خسارتهاى سنگينى به اهل كوفه وارد كرد. ((سيد جعفر حلى )) همچنان در وصف شجاعت ابوالفضل ، داد سخن مى دهد و مى گويد: ((قهرمانى كه هنگام سوار شدن بر اسب بزرگ ، گويى كوهى سرافراز، بر اسبنشسته است و شگفتا كه اسبى ، چنين كوهى را خوبتحمل مى كند و رهوار مى تازد! سوگند به برق شمشيرش و من جز به آذرخش آسمانى ،سوگند نمى خورم اگر شهادت او مقدّر نبود، با شمشيرش هستى را مى زدود؛ ليكن اينخداوند است كه هرچه اراده كند، مقدر مى سازد و بر آن حكم مى راند)).(33) تيغ ابوالفضل صاعقه اى ويرانگر بود كه بركوفيان فرود آمد و اگر قضاى الهىنبود، آنان را از صفحه روزگار محو مى كرد. ب كاشف الغطاء: امام ((محمد كاشف الغطاء)) شيفته شجاعت ابوالفضل شده و طى قصيده درخشانى او را چنينمى ستايد: ((هنگامى كه عباس خندان به رزمگاه پا مى گذاشت ، چهره هاى امويان را هراس از مرگ ،دژم (اندوهگين ) مى كرد. به مرگ آورى ، آگاه بود و شمشيرش كارآزمودگان را از پا درمى آورد. وقتى كه تيرگى و سختى جنگ ، چون شبى تاريك به اوج مى رسيد، مرگبارترين روزدشمنانش آغاز مى شد)).(34) هراس از ابوالفضل چهره هاى امويان را تيره كرده ، زيرا سرهاى قهرمانان آنان را دروكرد و روحيه آنان را درهم شكست و بارانى از عذاب بر آنان فروباريد. ج فرطوسى : شاعر دلباخته اهل بيت ، شيخ ((عبدالمنعم فرطوسى )) نور به قبرش ببارد در حماسهجاويدان خود، دليرى و شجاعت ابوالفضل در ميدان نبرد را چنين مى ستايد: ((در هر هجومى در جهاد، كوه است و در استوارى هنگام رويارويى كوهى است . تمامى گُردىو عزت پدرش على در او ريشه دواند و بارور گشت . در هر دلى و جانى ، نقشى از خودبه يادگار گذاشته و در هر ديدار، هراسى در روان دشمن افكنده است )). سپس همو، شكستهاى سنگين سپاه اموى به وسيلهابوالفضل را چنين ترسيم مى كند: ((چون پرچمى برفراز دژى ، بر پشت اسب خود نشست و در تيرگى چون شب جنگ ، ماهواردرخشيد. دلهاى دلاوران از ديدن هيبت او فرو ريخت و چون هوا از پهلوهايشان به درآمد وبدنهاى درهم شكسته شان بر زمين افتاد در حالى كه سرهايشان پرّان بود و او انبوهلشكريان را با يد بيضاى خود به سوى مرگ مى راند)).(35) شجاعت و دلاورى ابوالفضل ، شاعران بزرگ را شيفته خود كرد و ضربالمثل تاريخ گشت . آنچه بر اهميت اين شجاعت مى افزايد ((للّه )) بودن آن است . حضرت ، شجاعت خود را درراه يارى حق و دفاع از آرمانهاى والاى اسلام به كار گرفت و هرگز دربند دستاوردهاىمادى زندگى زودگذر نبود. 2 ايمان به خدا قوت ايمان به خدا و استوارى در آن ، يكى از بارزترين و بنيادى ترين ويژگيهاىابوالفضل بود. حضرت در دامان ايمان ، مركز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى ،تربيت يافت و پدرش ، پيشواى موحّدان و سرور متقيان ، جانش را با جوهر ايمان و توحيدحقيقى پرورش داد و تغذيه كرد. پدر، او را با ايمان مبتنى بر آگاهى و تعمّق در حقايقهستى و رازهاى طبيعت ، تغذيه نمود؛ ايمانى كه خود چنين وصفش كرده بود: ((اگر پرده ها برايم كنار زده شوند، بر يقينم افزوده نخواهد شد)). اين ايمان ژرف و ريشه دار با ذرّات وجود حضرت عباس عجين شد و او را به يكى ازبزرگان تقوا و توحيد بدل ساخت . و بر اثر همين ايمان پايدار و عظيم بود كه ايشان ،خود، برادران و شمارى از فرزندانش را در راه خدا و تنها براى خدا قربانى كرد. عباس ( عليه السّلام ) با دلاورى به دفاع از دين خدا و حمايت از عقايد اسلامى كه درآستانه تحريف شدن و نابودى در زمان حكومت امويان قرار گرفته بود، برخاست و دراين كار فقط خداوند و رضاى حق و جايگاه اخروى را مد نظر داشت . 3 خويشتندارى يكى ديگر از صفات برجسته ابوالفضل ( عليه السّلام ) عزّت نفس و خويشتندارى بود.حضرت از زندگى خفت بار زير سايه حكومت اموى ابا داشت ؛ حكومتى كه بندگان خدا رابرده خود و اموال بيت المال را دارايى شخصى كرده بود و بهدنبال برادرش ، پدر آزادگان كه صلاى عزّت و كرامت در داده بود و مرگ زير سايه هاىنيزه ها را سعادت و زندگى با ظالمان را اندوهبار اعلام كرده بود، دست به قيامى خونينزد و به ميدان نبرد و جهاد پا گذاشت . ابوالفضل ( عليه السّلام ) در روز عاشورا عزّت نفس و خويشتندارى را با تمام ابعاد وآفاقش مجسم ساخت . امويان او را به شرط كناره گيرى از برادرش ، وعده فرماندهىكل قوا دادند، ليكن حضرت بر آنان تمسخر زد و فرماندهى سپاه آنان رالگدمال كرد و با شوق و اخلاص ، به سوى آوردگاه شتافت و در راه دفاع از حرّيت ،دين و آزادگى خود، كُندآوران را به خاك انداخت و سرها را درو كرد. 4 صبر يكى از ويژگيهاى ابوالفضل ( عليه السّلام ) شكيبايى و بردبارى در برابر حوادثتلخ و دشوار بود. مصايبى كه در روز عاشورا بر سر حضرت آمد، كوهها را مى گداخت ،ليكن ايشان همچنان استوار بودند و كمترين سخنى دالّ بر دردمندى بر زبان نياوردند.حضرت همچون برادرش ، سيدالشهداء كه صبرش از صلابت و سنگينى كوههاى سربه فلك كشيده ، بيش بود و به پيروى از امامش ، خود و اراده اش را تسليم پروردگاربزرگ كرد و هرچه را بر خود و خاندانش نازل شد با چشم رضامندى نگريست . حضرتابوالفضل ، ستارگان تابناك و اصحاب باوفا را مى ديد كه بر دشت سوزان كربلاچون قربانيها به خون تپيده اند و آفتاب ، آنان را مى گدازد، مويه و فرياد كودكان رامى شنيد كه بانگ ((العطش )) سر داده اند، نوحه بانوان حرم وحى بر كشتگان خود را مىشنيد، تنهايى برادرش ، سيدالشهداء را در ميان كركسهاى كوفه و مزدوران ابن مرجانهكه براى كشتنش بر يكديگر پيشى مى گرفتند تا به رهبرشان نزديك شوند، مى ديد.آرى ، همه اين حوادث سنگين را مى ديد، ليكن امر خود را به خداىمتعال واگذار كرده بود و بدون كمترين تزلزلى پاداش را از پروردگارش درخواستمى كرد. 5 وفادارى يكى ديگر از صفات ابوالفضل كه از برترين و برجسته ترين صفات است ،((وفادارى )) است . حضرت در اين صفت ، گوى سبقت از همگان ربود و ركوردى جاودانىبرجاى گذاشت و به بالاترين حد آن رسيد. نمونه هاى وفادارى حضرت را در اينجا مىآوريم . الف وفادارى به دين : ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) از وفادارترين كسان به دين خود بود و بشدت از آندفاع كرد. هنگامى كه اسلام در خطر نابودى قرار گرفت و دشمنان كمر بسته آن امويان با تمام وجود به انكار آن برخاستند و شبانه روز محو آن را وجهه نظر خودقرار دادند و با آن جنگيدند، ابوالفضل به رزمگاه پاگذاشت و در راه دين خود، مخلصانهجهاد كرد تا آنكه كلمه توحيد در زمين برقرار باشد و در آرمانهاى اعتقاديش دستانش قطعگشت و به خون خود درغلتيد. ب وفادارى به امت : سرور ما حضرت عباس ( عليه السّلام ) مى ديد كه امت اسلامى در زير كابوس تيرهامويان دست و پا مى زند و زندگى مرگبار سراسر ذلت و خوارى را سپرى مى كند.گروهى از مجرمان اموى سرنوشت آنان را در دست گرفته ، ثروتهاى آنان را به باد مىدهند، با مقدرات آنان بازى مى كنند و حتى يكى از سپاسگزاران اموى با وقاحت و بدونشرم و حيا اعلام مى كند كه : (( (منطقه ) سواد؛ باغستان قريش است )) و چه اهانتى به امتبيش از اين . در برابر وضعيت طاقت فرسا، ابوالفضل وفادارى به امت را در قيام ديد. پس همراه بابرادرش و گروهى از رادمردان اهل بيت و آزادگان دلباخته آنان بپاخاست و شعار آزادى ازيوغ بندگى امويان را سر داد و رهايى امت اسلامى از بردگى آنان را هدف خود كرد وجهادى مقدّس براى بازگرداندن زندگى كريمانه براى آنان را آغاز كرد و در راه اينهدف والا، خود و تمامى بپاخاستگان به شهادت رسيدند. پس كدام وفادارى به امتمثل اين وفادارى است ؟! ج وفادارى به وطن : سرزمين اسلامى در گرداب محنت و رنجهاى توانفرسا در ايام حكومت امويان ، غوطه وربود. استقلال و كرامت خود را از دست داده بود و به باغستانى براى امويان ، سرمايهداران قريش و ديگر مزدوران بدل گشته بود. تهيدستى و فقر، همه گير و مصلحان و آزادگان خوار شده بودند و مجالى براى آزادىفكر و نظر نمانده بود. حضرت عباس تحت رهبرى برادرش سيدالشهداء براى درهمشكستن اين حكومت سياه و فروپاشى پايه هاى آن ، قيام كرد و بر اثر فداكاريهاى آنانبود كه طومار حكومت اموى پس از چندى درهم پيچيده شد؛ در حقيقت بزرگترين وفادارى بهوطن اسلامى همين است . د وفادارى به برادر: ابوالفضل پيمانى را كه با خداوند براى حفظ بيعت خود با برادرش ريحانهرسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) و اولين مدافع حقوق مظلومان و محرومان بسته بود،بدان وفادار ماند. مردمان در طول تاريخ مانند اين وفادارى در حق برادر را نديده اند وقطعاً زيباتر از اين وفادارى در كارنامه وفاى انسانى به ثبت نرسيده است ؛ وفاداريىكه هر آزاده شريفى را به خود جذب مى كند. 6 قوّت اراده ((استوارى و قدرت اراده )) از مهمترين و بارزترين صفات بزرگان جاويد تاريخ استكه در كار خود موفق بوده اند؛ زيرا محال است افراد سست عنصر و ضعيف الاراده بتوانندكمترين هدف اجتماعى را محقق كنند يا كارى سياسى را به پايان برند. ابوالفضل ( عليه السّلام ) در اراده نيرومند و عزم و جزم ، در بالاترين سطح قرار داشت. به اردوگاه حق پيوست و بدون تزلزل يا ترديد، پيش رفت و در عرصه تاريخ بهعنوان بزرگترين فرمانده بى مانند شناخته شد و اگر اين صفت در او نبود، افتخار وجاودانگى در طول تاريخ برايش ثبت نمى شد. 7 مهربانى محبت و مهربانى به محرومان و ستمديدگان بر وجودابوالفضل مستولى بود و اين پديده به زيباترينشكل خود در كربلا آشكار شد و جلوه كرد؛ سپاه امويان آبشخور فرات را براهل بيت بستند تا آنان بر اثر تشنگى بميرند يا تسليم گردند.ابوالفضل كه لبهاى خشكيده و چهره هاى رنگ پريده فرزندان برادرش و ديگر كودكانرا از شدت تشنگى ديد، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت .سپس به مهاجمان حمله كرد، راهى براى خود گشود و براى كودكان آب آورد و آنان راسيراب كرد. در روز دهم محرم نيز بانگ ((العطش )) كودكان را شنيد، دلش به درد آمد ومهر به آنان ، او را از جا كند. مشكى برداشت و در ميان صفوف به هم فشرده دشمنان خدارفت ، با آنان درآويخت و از فرات دورشان ساخت ، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود رابرطرف كند، ليكن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و كودكانش سيراب شود، پس آبرا فرو ريخت . حال در تاريخ امتها و ملتها بگرديد آيا چنين محبت و رحمتى را جز در قمربنى هاشم و افتخار عدنان خواهيد يافت ؟! اينها پاره اى از صفات و فضايل ابوالفضل است كه با داشتن آنها چون پدرش بهبالاترين قلّه مجد و كرامت دست يافت . فصل چهارم : با رويدادها ابوالفضل ( عليه السّلام ) از همان كودكى به بعد، همگام حوادث بزرگى بود كهتنشى عميق در بنيادهاى فكرى مسلمانان ايجاد كرد؛ حوادثى نه خرد و نه ساده بلكه بسپيچيده و ريشه دار كه دقيقاً دور كردن اهل بيت از مراكز سياسى جامعه و به زير سلطهدرآوردن آنان را هدف قرار داده بود. در اين دوران ، اعمالى در زمينه هاى اقتصادى وسياسى صورت گرفت كه با بسيارى از اصول و دستورات اسلامى مغايرت داشت . جلوهآشكار اين سياستگذارى در حكومت عثمان بود كه بخشيدن مناصب ادارى و امور دولتى بهامويان و ((آل معيط)) و راندن بنى هاشم و ياران آنان از فرزندان صحابه از هرگونهمشاغل كليدى را وجهه همت خود كرد. امويان بر تمامى دستگاههاى دولتى مسلّط شدند و خواسته و ناخواسته ، بحرانهاىحادى در ميان مسلمانان به وجود آوردند. به طور قطع اكثر آنان نه گرايشى به اسلامداشتند و نه كمترين شناختى نسبت به قوانين اسلامى براى ساختن جامعه اى بالنده ومبتنى بر محبت و همكارى و دورى از درجا زدن ، به دست آورده بودند. حكومت عثمان ، سرمايهدارى را در جامعه حاكم كرد، به امويان و برخى از فرزندان قريش امتيازات ويژه عطاكرد و راه گردآورى و انباشتن اموال به طور غيرمشروع را بر آنان گشود. اين سياستكجروانه موجب تنشهايى فراگير، نه تنها در زندگانى اقتصادى مردم ، بلكه در تمامجلوه هاى زندگى مردم گشت و تمام محافل اسلامى را به خرده گيرى از اين سياست واداشتتا آنكه گروههايى از ارتش كه در عراق و مصر به مرزدارىمشغول بودند راه مدينه را پيش گرفتند و از عثماناعتدال در سياست ، دور كردن امويان از دستگاه حكومت و مخصوصاً بركنارى مستشار ووزيرش مروان بن حكم را كه به صورت آشكار آتش فتنه را در جامعه برمى افروخت خواستار شدند. عثمان خواسته هاى انقلابيون را برآورده نكرد، تن به راءى اندرزدهندگان و دلسوزانشنداد، همچنان دست به دامان خاندانش شد و نزديكانش را در پناه گرفت و خود تحت اختيارآنان ماند. اخبار كجروى و انجام محرمات الهى توسط دست نشاندگانش ، پياپى به اومى رسيد، اما عثمان راه عذرتراشى را باز كرده بود واعمال هر يك را به گونه اى توجيه مى كرد و پندگويان را به دشمنى با خاندان خودمتهم مى كرد. هنگامى كه تمامى راههاى مسالمت آميز براى بازداشتن عثمان از ادامه سياستهايش بسته شد،انقلابيون ناچار به كشتن او شدند و عثمان به بدترين شكلى بهقتل رسيد. مورخان مى گويند بهترين فرزندان صحابه ((از جمله محمد بن ابوبكر)) و بزرگاناصحاب و در راءس آنان صحابى بزرگوار و يار همراهرسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) عمار ياسر، كشتن او را تاءييد كردند و برعمل آنان صحه گذاشتند. بدين گونه حكومت عثمان كه از بزرگترين حوادث آن روزگار بود، در برابر چشمانباز و گوشهاى شنواى ابوالفضل به پايان رسيد. حضرت در آستانه شكوفايى وجوانى بود كه ديد چگونه فرصت طلبان اموىقتل عثمان را دستاويز تبليغاتى خودقراردادند،در بوق و كرنا كردند، پيراهن خونين او رابالا بردند و آن را شعارى براى قيام عليه حكومت حق و عادلانه امام اميرالمؤ منين قراردادند. بدترين ميراث حكومت وى ، ايجاد فتنه ميان مسلمانان و حصر ثروت ميان امويان وآل معيط و قرشيان دست نشانده آنان دشمنان و مخالفان عدالت اجتماعى بود. آنان بهاتكاى همين ثروت بود كه دست به شورشى مسلحانه عليه حكومت امام اميرالمؤ منين كهدنباله طبيعى و امتداد حقيقى حكومت پيامبر بزرگوار( صلّى اللّه عليه و آله ) بود زدند.به هر حال ، ماجراى عثمان را وامى گذاريم و به ذكر بقيه حوادثى كه در زمانابوالفضل ( عليه السّلام ) روى داد، مى پردازيم . حكومت امام مساءله قطعى و مورد قبول همگان انتخابى بودن اميرالمؤ منين به خلافت است . حضرت ازطرف تمامى طبقات مردم به خلافت برگزيده شد و در راءس آنان نيروهاى مسلحىبودند كه حكومت عثمان را سرنگون كردند. آنان با شوق تمام به سوى امام شتافته وايشان را خليفه بلامنازع معرفى كردند و زمام امور را بديشان سپردند. اين انتخاب موردقبول مردم تمامى شهرها و مناطق اسلامى واقع شد، تنهااهل شام و چند تن از اهل مدينه مانند ((سعد بن ابى وقاص ، عبداللّه بن عمر)) و برخىامويان كه حكومت امام را آغاز عدالت اجتماعى و پايان انحصار قدرت و ثروت خودشان مىدانستند و سياستهاى امام را مغاير با مطامع خود مى شناختند، از بيعت سرباز زدند و حكومتحضرت را نپذيرفتند. امام نيز طبق فرمان اسلام مبتنى بر آزادى همه مردم چه موافق حكومتو چه مخالف آن به شرط آنكه از اين آزادى سوء استفاده نكنند و دست به فساد و فتنهانگيزى نزنند، بر آنان سخت نگرفت و در تنگنا نگذاشت و از قوه قضائيه و اجرائيهاتخاذ تصميماتى قاطع عليه آنان را خواستار نشد. اين آزادى را بلوا و آشوب طلبى ،شورش مسلحانه عليه دولت و هرگونه توطئه محدود مى كند و در آن صورت است كهدولت اسلامى ملزم به مهار آنان و به كارگيرى قوانين خاص عليه سوء استفادهكنندگان است . به هر حال ، انتخاب اميرالمؤ منين و بيعت با ايشان با رضايتكامل قاطبه مردم و فرزندان ملتهاى اسلامى روبه رو شد و همگان خشنودى خود را از اينانتخاب و بيعت به گونه اى آشكار كردند كه هيچ يك از خلفاى پيشين يا پس ازحضرت از آن بهره مند نشدند. به مجرد به دست گرفتن حكومت ، حضرت به شكلى مثبت و فراگير، عدالت خالص و حقناب را عرضه كرد و هرگونه مصلحت شخصى را كه سود آن به خود يا بستگانش مىرسيد كنار گذاشت و مصالح تهيدستان و بينوايان را بر تمام مصالح ديگر مقدم داشت .خرسندى و سعادت حضرت آن بود كه اقشار مردم را در خير و سعادت و دور از فقر ودرماندگى ببيند. در تاريخ شرق هرگز حكمرانى بدين پايبندى به حق و حقيقت ودلسوزى و محبت به محرومان و بينوايان ديده نشده است . در اينجا ناگزيريم برخى مسايل حكومت امام ( عليه السّلام ) را بيان كنيم ؛ زيراارتباطى استوار با سيره و روش فرزندشابوالفضل ( عليه السّلام ) دارد. از اين زاويه مى توان چشمه جوشانى كهابوالفضل را سيراب كرد، بهتر شناخت و تربيت والاى فرزند را در دامان چنين پدرى پيشاهنگ عدالت اجتماعى در زمين نيكتر دريافت . در دامان پدر بود كه قربانى شدن درراه خدا و فداكارى را آموخت . همچنين با نگاهى به كارنامه حكومت اميرالمؤ منين ، انگيزه هاىسر باز زدن نيروهاى آزمند و منحرف ، از بيعت با حضرت و ايستادن در برابر ايشان وجنگ با ايشان و پس از شهادتشان با فرزندانش را دريافت . شيوه حكومت امام (ع ) روش و فلسفه حكومت نزد امام ( عليه السّلام ) درخشان بود و بر اساس رشد و پيشرفتو جان گرفتن ملتهاى اسلامى قرار داشت . به اعتقاد من ، بشريت در هيچ يك از دوره هاىخود، حكومتى مانند حكومت حضرت را كه تا اين حد، عدالت اجتماعى ، سياسى و اقتصادى راوجهه نظر خود قرار داده باشد، به خود نديده است و همسنگ شيوه هاى بى نظيرى كهحضرت در اين زمينه ها ايجاد كرده ، شاهد نبوده است . در اينجا به برخى از آنها اشاره مىكنيم : 1 گسترش آزاديها: امام ( عليه السّلام ) به ضرورت دادن آزاديهاى عمومى به همه فرزندان امت ، ايمان داشتو آن را از حقوق اوليه آنان مى شمرد و دولت را مسؤول ايجاد آزادى و گسترش آن براى يكايك فرزندان ملت مى دانست و گرفتن آزادى را ازآنان موجد عقده هاى روانى ، مانع پيشرفت فكرى و اجتماعى مردم ، در جا زدن و سستى وزيانهاى بسيار ديگرى براى آنان مى شناخت . اما حد و وسعت اين آزاديها و ابعاد آنها بدينشرح است : الف ((آزادى دينى )): امام ( عليه السّلام ) بر آن است كه مردم در اعتقادات مذهبى و افكار دينى خود آزاد هستند ودولت نبايد آنان را از اعتقادات و سنتهاى مذهبى خود بازدارد. مردم ملزم نيستند در همه اموربا مسلمانان همگامى كنند، بلكه در مسايل مدنى خاص و احكام مذهبى ، مى توانند از فقها وشريعت خود پيروى كنند. ب ((آزادى سياسى )): مراد ما از اين آزادى ، دادن آزادى كامل به مردم براى تن دادن به مكاتب سياسى مورد علاقهو ميل خود است . دولت نمى تواند نظر سياسى مخالف اعتقادات سياسى مردم را بر آنان حتم كند و آنان رامجبور به دست كشيدن از نظريات سياسى خاص خود بنمايد، ليكن وظيفه دولت در اينميان آوردن و بيان كردن دلايلى است كه نادرستى و فساد آن عقيده خاص را آشكار مى كند،حال اگر مردم از آن نظر روگردان شدند و به شاهراه حقيقت رو آوردند كه چه بهتروگرنه دولت آنان را به خود وامى گذارد، تا وقتى كه دست به فساد و افساد در زمين وايجاد خلل در آزادى عمومى نزده اند، همان طور كه درباره خوارج اين مطلب اتفاق افتاد؛آنان تمام بنيادهاى فكرى و بديهيات علمى را زيرپا گذاشتند و در تيرگى و ظلمتجهل و گمراهى فرو رفتند و مردم بى گناه را كشتند و رعب و وحشت ايجاد كردند. امام كهمدتها آنان را به خود واگذاشته بود، پس از اتمام حجت و بستن راه عذر، راه بر آنان بستو چشم فتنه را همانگونه كه خود فرمود بركند و سرچشمه آن را خشكاند. سزاوار يادكردن است كه از پيامدهاى آزادى سياسى ، آزادى انتقاد از رئيس دولت و تمام اعضاى آناست . مردم در دلبستگيها و انتقادات خود آزاد هستند. خوارج سخنان امام ( عليه السّلام ) را قطع مىكردند و با انتقادات بى پايه و مبتنى بر جهل و مغالطه خود، ديگران را رنجور مىكردند و حضرت را مورد هجوم تبليغاتى قرار مى دادند، ليكن حضرت عليه آنان دستورىصادر نمى كرد و آنان را به محاكم قضايى نمى فرستاد تا جزاىاعمال خود را ببينند. بدين گونه بود كه امام گسترش آگاهى عمومى و ساختن شخصيت شكوفاى انسان مسلمانرا بر همگان فرض كردند. اينها برخى جلوه هاى آزادى بودند كه امام اميرالمؤ منين در ايام حكومت درخشان خود ايجاد وتضمين كردند و به خوبى اصالت روش سياسى حضرت را كه همپاى ابداع و پيشرفتاست ، نشان مى دهد.
|
|
|
|
|
|
|
|