بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 12, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

و اگر از راه جدال دعوت مى كند بايد كه از هر سخنى كه خصم را بر رد دعوتش تهييجمى كند و او را به عناد و لجبازى واداشته بر غضبش اندازد بپرهيزد و مقدمات كاذب را هرچند كه خصم راستش بپندارد بكار نبندد مگر همانطور كه گفتيم جنبه مناقضه داشته باشد، و نيز بايد از بى عفتى در كلام و از سوء تعبير اجتناب كند و به خصم خود و مقدساتاو توهين ننمايد و فحش و ناسزا نگويد و از هر نادانى ديگرى بپرهيزد چون اگر غيراين كند درست است كه حق را احياء كرده اما همانطور كه فهميديد با احياءباطل و كشتن حقى ديگر احياء كرده است ، و جدال ، از موعظه بيشتر احتياج به حسن دارد، وبهمين جهت خداوند موعظه را مقيد كرده به حسن ولىجدال را مقيد نمود به احسن (بهتر).
وجه ترتيب در ذكر حكمت و موعظه و جدال در آيه و بيان ضعف سخن بعضىمفسريندرباره آن
اين را هم بگوييم كه ترتيب در حكمت و موعظه وجدال ترتيب به حسب افراد است ، يعنى از آنجايى كه تمامى مصاديق و افراد حكمت خوباست لذا اول آن را آورد چون موعظه دو قسم بود:
يكى خوب ، و يكى بد، و آنكه بدان اجازه داده شده موعظه خوب است لذا دوم آن را آورد، وچون جدال سه قسم بود، يكى بد، يكى خوب ، يكى خوبتر، و از اين سه قسم تنها قسمسوم مجاز بود لذا آن را سوم ذكر كرد، و آيه شريفه از اين جهت كه كجا حكمت ، كجاموعظه ، و كجا جدال احسن را بايد بكار برد، ساكت است و اين بدان جهت است كه تشخيصموارد اين سه به عهده خود دعوت كننده است ، هر كدام حسن اثر بيشترى داشت آن را بايدبكار بندد.
و ممكن است كه در موردى هر سه طريق بكار گرفته شود، و در مورد ديگرى دو طريق و درمورد ديگرى يك طريق ، تا ببينى حال و وضع مورد چه اقتضايى داشته باشد.
اين را گفتيم تا معلوم شود اينكه بعضى پنداشته اند كه ظاهر آيه ، امر بهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است به اينكه در همه موارد هر سه طريق رابكار گيرد صحيح نيست زيرا آيه دلالت ندارد بر اينكه نسبت به همه موارد و همه مدعوينبايد هر سه طريق را بكار بست ، بله در تمامى و مجموع همه مدعوين البته هر سه طريقبكار مى رود.
و نيز تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: ترتيب در سه طريق مذكوردر آيه ترتيب به حسب فهم مردم و استعداد پذيرفتن حق است ، بعضى از خواص كه داراىدلهايى نورانى و قوى و با استعدادند و حقايق عقلى را زود مى پذيرند و زود و به شدتدر برابر مبادى عالى مجذوب گشته ، با علم و يقين الفت و انس زيادى دارند دعوتشانبايد از راه حكمت يعنى برهان صورت گيرد.
و بعضى عوام هستند كه دلهاى تاريك و استعدادى ضعيف داشته و الفتشان بيشتر بامحسوسات است ، و دلبستگى شان بيشتر با رسوم و عادات است ، چنين كسانى سر وكارى با برهان نداشته ، و آن را نمى پذيرند، ولى معاند با حق هم نيستند، اينگونهاشخاص ‍ را بايد با موعظه حسنه به راه آورد.
بعضى ديگر معاند و لجبازند، باطل را سرمايه خود كرده و مى خواهند با آن حق راسركوب نمايند و از راه مكابره و لجبازى با دهنهايشان نور خدا را خاموش نمايند، مردمىهستند كه آراى باطل در دلهايشان رسوخ نموده ، تقليد از مذهبهاى خرافى نياكان و اسلافبر آنان چيره گشته ، ديگر نه برهان ، آنان را بسوى حق هدايت مى كند و نه موعظهسوقشان مى دهد، اين دسته اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مامور شده ازراه مجادله آنان را دعوت كند.
وجه فساد اين تفسير اين است كه هر چند وجهى دقيق است ، و ليكن اين نتيجه را نمى دهد كههر طريق مختص به كسانى باشد كه مناسب آن طريقند، زيرا گاه مى شود كه موعظه ومجادله در خواص هم اثر مى گذارد، همچنانكه گاهى در معاندين هم مؤ ثر ميافتد و گاه مىشود كه مجادله به نحو احسن در باره عوام كه الفتشان همه با رسوم و عادات است نيز مؤثر مى شود، پس نه در لفظ آيه دليلى بر اين اختصاص داريم ، و نه در خارج و واقعامر. و نيز اين را گفتيم تا فساد گفتار بعضى ديگر روشن شود كه گفته اند: مجادلهبه نحو احسن اصلا دعوت نيست ، بلكه غرض از آن چيز ديگرى است مغاير با دعوت و آنصرف اقناع دشمن و ساكت نمودن او است ، تا ديگر نپندارد كه سرمايه اى علمى دارد، ونتواند با حق بجنگد، صاحب اين حرف سپس گفته : و لذا مى بينيم كه مسالهجدال در آيه شريفه عطف به آن دو نشده و نفرموده : (ادع الىسبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و الجدال الاحسن ) بلكه سياق را بهم زده وجدال را در سياقى ديگر آورده و فرموده : (و جادلهم بالتى هى احسن ).
وجه فساد اين حرف اين است كه گوينده آن از حقيقت قياس جدلى غفلت ورزيده زيرا قانعو ساكت نمودن خصم ، هر چند نتيجه قياس جدلى است ليكن اين نتيجه دائمى نيست ، چه بسااتفاق ، مى افتد اين قياس جدلى از مقدماتى كهمقبول و يا مسلم خصم است مركب مى شود و منظور از آن ساكت نمودن او نيست ، مانند قياسهاىجدلى در امور عملى و علوم غير يقينى از قبيل فقه واصول و اخلاق و فنون ادبيات و مراد، الزام و اسكات هم نيست ، علاوه بر اين ، اسكات والزام هم در جاى خود به قدر خود دعوت است همانطور كه موعظه دعوت است ، تنها صورتآن دو تفاوت مى كند بله اين را قبول داريم كه اگر قرآن كريم مجادله به نحو احسن راعطف بر آن دو نكرد، و بخاطر آن سياق را عوض نمود كه در مجادله معنايى از منازعه وغلبه بر خصم خوابيده است .


و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين



در مفردات گفته است : (عقوبت ) و (عقاب ) و (معاقبه ) تنها در مورد عذاب بكارمى رود.
و اصل در معناى (عقوبت ) همان عقب است كه به معناى پاشنه پاى آدمى و دنباله هرچيزى است ، و (عاقبت امر)، آن نتايجى است كه در آخر هر چيزى و دنبالش مى آيد، وكلمه (تعقيب ) به معناى آوردن چيزى در دنبال چيز ديگرى است ، و معاقبت غير، اين استكه دنبال عملى كه او كرد و تو را ناراحت ساخت عملى كنى كه او را ناراحت بسازد كه اينمعنا با معناى مجازات و مكافات منطبق است .
پس اينكه فرمود: (و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم ) بطورى كه از سياق بر مىآيد خطابش به مسلمين است ، و لازمه اش اين است كه مراد از معاقبت ، مجازات مشركين و كفارباشد، و مراد از جمله (عوقبتم ) به عقابى باشد كه كفار به مسلمانان كرده اند كهچرا به خدا ايمان آورده ايد، و چرا خدايان ما را رها كرده ايد؟
و معناى آيه اين مى شود كه اگر خواستيد كفار را بخاطر اينكه شما را عقاب كرده اندعقاب كنيد رعايت انصاف را بكنيد، و آن گونه كه آنها شما را عقاب كرده اند عقابشان كنيدنه بيشتر.
و معناى جمله (و لئن صبرتم لهو خير للصابرين ) اين است كه اگر بر تلخى عقابكفار بسازيد و در مقام تلافى بر نيائيد براى شما بهتر است ، چون اين صبر شما درحقيقت ايثار رضاى خدا و اجر و ثواب او بر رضاى خودتان و تشفى قلب خودتان است ،در نتيجه عمل شما خالص براى وجه كريم خدا خواهد بود، علاوه بر اين ، گذشت ، كارجوانمردان است ، و آثار جميلى در پى دارد.
فضيلت صبر بر آزار مشركين و امر به پيامبر(ص ) به اينكه صبر كند و خدا بهاوصبر داده است


و اصبر و ما صبرك الا بالله ....



در اين جمله رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر به صبر داده ، بشارتش مىدهد كه اين نيرو و توانايى كه بر صبر دارد و مى تواند اين همه تلخى ها را در راه خدابچشد، از خداى تعالى است ، آرى هر امرى وقتىقابل امتثال است كه مامور، قدرت بر امتثال آن را داشته باشد، خداى تعالى بعد از امربه صبرش خاطر نشان مى سازد كه قدرت بر اين صبر دارى ، چونحول و قوه تو همه از پروردگار تو است ، پس در اينكه فرمود: (و ما صبرك الا بالله) اشاره بهمين است كه غم مخور، خدا تو را بر چنين صبرى نيرو داده است .
( و لا تحزن عليهم ) - يعنى بحال كفار غم مخور كه چرا كافر شدند. تفسير اين معناسابقا در همين سوره و در غير اين سوره گذشت .
(و لا تك فى ضيق مما يمكرون ) - ظاهرا مقصود از اينكه فرمود در تنگى مباش ايناست كه از مكر ايشان حوصله ات بسر نرود، آنهم نه اينكه بخواهد بفرمايد، در آينده تنگحوصلگى مكن بلكه حال و آينده و يا تنها حال منظور است .


ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون



از اين تعبير استفاده مى شود كه تقوى و احسان هر يك سبب مستقلى براى موهبت نصرتالهى و ابطال مكر دشمنان دين و دفع كيد آنان هستند، پس مى توان گفت كه اين آيه جمله(و لا تك فى ضيق مما يمكرون ) را تعليل مى كند و وعده نصرت مى دهد.
و اين سه آيه از نظر مضمون شباهتشان به آيات مدنى بيشتر از شباهت به آيات مكى است، و رواياتى هم از طريق شيعه و هم از طريق سنى وارد شده كه اين آيات در هنگام مراجعتاز احد نازل شد و بزودى در بحث روايتى ان شاء الله خواهد آمد، هر چند كه ممكن استاتصال آنها را به ما قبلش توجيه نمود، چنانكه بعضى از مفسرين توجيه كرده اند.
چيزى كه در اينجا تذكرش لازم است اين است كه آيه شريفه اى كهقبل از اين سه آيه بود نسبت به غرض سوره از اين سه آيه جامع تر بود، و آيات اينسوره با چشم پوشى از آيه (و الذين هاجروا ...) و آيه (من كفر بعد ايمانه ) تاآخر چند آيه و آيه (و ان عاقبتم ) تا آخر سوره ، سياق واحد و متصلى دارند.
بحث روايتى
(روايت در ذيل آيات : (ضرب الله مثلا...)، (ان ابراهيم كان امة ).(ادعوالىسبيل ربك )
در تفسير قمى در ذيل آيه (و ضرب الله مثلا ...) از امام (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: (اين آيه در باره قومىنازل شد كه نهرى داشتند به نام نهر (ثرثار) و بلاد ايشان بخاطر داشتن آن ،بلادى سبز و خرم و پر درآمد بود، بطورى كه با خمير، استنجا و خود را تطهير مىكردند، و مى گفتند: خمير نرمتر است و بدن ما را اذيت نمى كند، همين كفران به نعمت خدا واستخفاف به آن باعث شد كه خدا نهر ثرثار را خشكانيد، خشكسالى كارشان را به جايىرسانيد كه همان خمير خشكيده ها را جمع آورى نموده خوردند و بلكه بر سر تقسيم آن دعواراه انداختند.
مؤ لف : اين روايت را كافى نيز به سند خود از عمرو بن شمر از ابى عبد الله (عليهالسلام ) بطور مفصل آورده ، و عياشى هم آن را از حفص و زيد شحام از آن جنابنقل كرده است .
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از انس بن مالك روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ بنده اى نيست كه امتى به نفع اوشهادت دهد مگر آنكه خدا آن شهادت را قبول مى كند، و امت از يك نفر به بالا است ، چونخداى تعالى فرموده : (ان ابراهيم كان امة قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين ).
مؤ لف : در تفسير آيات شهادت مطالبى گذشت كه با اين حديث ارتباط دارد. و در تفسيرعياشى از سماعة بن مهران روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كهمى فرمود: روزگارى بود كه در تمام روى زمين جز يك نفر خدا را پرستش نمى كرد، واگر غير او فرد ديگرى بود خداوند در آيه (ان ابراهيم كان امة قانتا لله حنيفا و لم يكمن المشركين ) او را هم اضافه مى كرد، پس از مدتى خدا او را با پديد آوردناسماعيل و اسحاق مانوس نموده سه نفر شدند.
مؤ لف : اين روايت را كافى هم به سند خود از سماعة از عبد صالحنقل كرده است .
و در الدر المنثور است كه شافعى و بخارى و مسلم از ابو هريره روايت آورده اند كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: مائيم آخرون سابقون در روز قيامت ، جزاينكه سابقون اولون قبل از ما داراى كتاب شدند ، و ما بعد از ايشان صاحب كتاب شديمآنگاه همين روز جمعه بود كه برايشان واجب شد تا آن را روزتعطيل و عبادت قرار دهند، ولى در باره آن اختلاف كردند، و خداوند هدايت بسوى آن را بهما موهبت فرمود، مردم هم تابع ما هستند، يهود فردا و نصاراى پس فردا.
مؤ لف : مثل اين روايت از احمد و مسلم از ابو هريره و حذيفه ازرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده ، ولى در تفسير آيه وارد نشده .
و نيز در آن كتاب است كه ابن مردويه از ابى ليلى اشعرى روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: به اطاعت پيشوايان تمسك جوئيد ومخالفت نورزيد،
زيرا اطاعت آنان اطاعت خدا است ، و معصيتشان معصيت خدا است ، چون خدا مرا مبعوث كرده تابا حكمت و موعظه حسنه بسويش دعوت كنم ، پس هر كه با من در اين دعوت مخالفت كند ازهالكين خواهد بود، و ذمه خدا و رسول از او برى ء است و هر كس در كارى ولى امر شماشد، بغير آنچه من دعوت مى كنم عمل نمايد لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر او باد.
و در تفسير قمى در ذيل آيه (و جادلهم بالتى هى احسن ) از امامنقل كرده كه فرمود: جدال احسن قرآن است .
و در كافى از على بن ابراهيم به سند خود از ابى عمرو زبيرى از امام صادق (عليهالسلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه (ادع الىسبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن ) فرمود: به قرآن .
مؤ لف : ظاهر اين روايت اين است كه تفسير جمله بالتى هى احسن باشد، و حاصلش اين مىشود كه جدال احسن را بايد از قرآن آموخت كه ادب خدا در آن نشان داده شده .
و در تفسير عياشى از حسين بن حمزه روايت شده كه فرمود: من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ديد كه بر سرحمزة بن عبد المطلب چه آوردند گفت : خدايا حمد مخصوص تو است و شكايت هم بسوى تواست ، و توئى ياور بر آنچه من مى بينم ، آنگاه فرمود: اگر قدرت به دستم بيفتد وبر دشمن ظفر پيدا كنم مثله اش مى كنم و مثله مى كنم ، و مثله مى كنم در اينجا بود كه اينآيه شريفه نازل شد: (و ان عاقبتم فعاقبوابمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين )رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كرد: پروردگارا صبر مى كنم صبر مىكنم .
و در الدر المنثور است كه ابن منذر و طبرانى و ابن مردويه و بيهقى دردلائل ، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در روزى كه حمزه ، شهيد و مثله شد فرمود:اگر به قريش ظفر يافتم هفتاد نفرشان را مثله مى كنم ، اينجا بود كه خداى تعالى اينآيه را نازل فرمود: (و ان عاقبتم ...) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرضكرد: پروردگارا صبر مى كنم ، پس صبر كرد و از آن پس مثله كردن را ممنوع نمود.
مؤ لف : در اين معنا از ابى بن كعب و ابو هريره و غير آن دو ازرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز رواياتى آمده .
پايان يافت و لله الحمد

fehrest page

back page