بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     301 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     302 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     303 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     304 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     305 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     306 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     307 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     308 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     309 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     310 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     311 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     312 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     313 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     314 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     315 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     316 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     317 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     318 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     319 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     320 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     321 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     322 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     323 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     324 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     325 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     326 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     327 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     328 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     329 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     330 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     331 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     332 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     333 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     334 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     335 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     336 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

ما همه شبانه روز، در نمازهاى خود مى گوييم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» در حالى كه بسيار مى شود كه قلب ما چيز ديگرى مى گويد; نه معبود ما منحصراً خدا است و نه تنها از او يارى مى جوييم. و نيز در تشهّد مى خوانيم: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ» در حالى كه در دل، شريكان و همتايان زيادى براى او قرار مى دهيم، كه واضح ترين آنها شيطانِ هواىِ نفس است و اين مسأله بازتاب گسترده اى بر تمام زندگى بشر دارد و اين دعا كه در كلام بالا آمده، درس بزرگى است براى دور شدن ازاين خطر مهمّ!

سرانجام در آخرين دعا، از چهار چيز تقاضاى غفران مى كند و به خدا پناه


1. سوره صفّ، آيات 2-3.

[262]

مى برد; عرضه مى دارد: «الهى نگاههاى اشارت آميز (زيانبار) و سخنان بى فايده، و خواسته هاى نابجاى دل، و لغزشهاى زبان، مرا عفو فرما!» (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ(1)الاَْلْحَاظِ(2)، وَسَقَطَاتِ(3) الاَْلْفَاظِ، وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ، وَ هَفَوَاتِ(4) اللِّسَانِ).

در واقع اشاره به بخشى از گناهان چشم و زبان و دل مى كند كه گاه از خطرناكترين گناهان انسان است.

نگاه هاى تحقيرآميز به مؤمنان و اشارات آميخته با هتك و غرور، همچنين سخنان بى مطالعه كه گاه سرچشمه كينه ها و نفاق ها و اختلافات مى شود و آبروى مسلمين را بر باد مى دهد و نيز تمايلات شهوت آلود دل، كه انسان را به سوى هر گناهى دعوت مى كند و نيز لغزشهايى كه بر اثر بى توجّهى به هنگام سخن گفتن رخ مى دهد و سرچشمه مفاسد عظيمى مى شود، همه و همه از دشمنان سعادت انسان است و هنگامى كه امام(عليه السلام) از خداوند در برابر آنها تقاضاى بخشش مى كند، عملاً به همه هشدار مى دهد كه مراقب اين چهار مسأله مهم باشند و گناه آن را كوچك نشمرند.

تفاوت «رَمَزَاتِ الاَْلْحَاظِ» (نگاه هاى اشارت آميز) و همچنين «شَهَوَاتِ الْجَنَانِ»


1. «رَمَزات»: جمع رَمْزة (بر وزن غمزه) به معناى اشاره با چشم و اَبرو و گاه با لب ها است و بعضى گفته اند «رمز» در اصل به معناى حركت دادن لب ها براى بيان مطلبى است، بى آنكه صدايى در آن باشد و گاه به معناى اشاره با چشم و ابرو مى آيد.
2.«اَلحاظ» جمع «لَحْظ» (بر وزن محض) به معناى نگاه كردن با گوشه چشم است و اين كار گاهى به منظور بى اعتنايى و تحقير نسبت به چيزى انجام مى شود و گاه براى استهزا يا سخريّه و يا عيب جويى!
3. «سَقَطات» جمع «سقط» (بر وزن فقط) به معناى هر چيز پست و بى ارزش است: خواه متاع پست و بى ارزش باشد يا سخن يا فعلى اينچنين. ولى از بعضى منابع لغت چنين استفاده مى شود كه «سَقطات» جمع «سَقْطه» (بر وزن دفعه) به معناى لغزش است; بنابراين «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» اشاره به لغزشهايى است كه انسان در تعبيرات و سخنان خود مرتكب مى شود و گاه منتهى به گناهانى مى گردد. بنابراين با «هَفْوة» معناى مشابهى پيدا مى كند.
4. «هَفَوات» جمع «هَفوه» (بر وزن دفعه) به معناى لغزش است: خواه در سخن باشد يا در عمل. اين مادّه به معناى سرعت نيز آمده است و از آنجا كه سرعت، سبب لغزش مى شود، هر دو معنا به يك ريشه باز مى گردد.

[263]

(خواسته هاى شهوت آلود دل ها) با بقيه روشن است. ولى در اين كه چه تفاوتى بين «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» و «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» مى باشد در ميان شارحان «نهج البلاغه» گفتگو است. بعضى مانند مرحوم محقّق «مغنيه» آنها را به يك معنا دانسته است; در حالى كه مرحوم «شارح خويى» «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» را به معناى الفاظى كه فايده اخروى ندارد -اعمّ از اين كه، حرام باشد يا نه- مى داند. و «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» را به معناى سخنان حرام، مانند: غيبت، بهتان، سخن چينى، استهزا، تهمت و دشنام مى شمرد.

ولى با توجّه به اين كه «سَقَطَات» جمع «سَقَط» به معناى شىء بى ارزش است، به نظر مى رسد كه «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» اشاره به سخن بى ارزش و بى معنا و احياناً ركيك و زشت است كه از افراد بى مبالات و غافل و بى خبر سر مى زند; ولى «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» با توجّه به مفهوم «هَفْوَه» كه به معناى لغزش و حركت سريع در هوا مى باشد، اشاره به سخنانى است كه بر اثر عدم توجّه كافى بر زبان انسان جارى مى شود; و اى بسا گناه عظيمى همچون غيبت و تهمت و استهزاى مؤمن در آن باشد.(1)

 

نكته

دعا و تأثير عجيب آن در زندگى انسان ها

«دعا» نقش بسيار مؤثرى در تربيت نفوس انسانى و سوق آنها به مراتب كمال دارد كه شايد بسيارى از دعا كنندگان از آن غافل باشند.

«دعا» همچون باران بهارى است كه سرزمين دلها را سيراب و شكوفه هاى ايمان و اخلاص و عشق و عبوديّت را بر شاخسار روح آدمى ظاهر مى سازد.

«دعا» نسيم روح بخش قدسى است كه همچون دم مسيح «عَظْمِ رَميم» را «بإِذن اللّه» حيات مى بخشد.


1. در واقع «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» از قبيلِ اضافه صفت، به موصوف است و به معناى «الاَْلْفَاظُ السَّاقِطَةِ» مى باشد; ولى «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» چنين نيست.

[264]

«دعا» درياى موّاجى است كه گوهرهاى فضايل اخلاقى را در درون خود پرورش مى دهد.

هر نَفَسى كه با «دعا» همراه است، مُمِدّ حيات است و مفرّحِ ذات; و هر دلى كه با نور «دعا» قرين است، با تقواى الهى همنشين!

«دعا كننده» وصول به مقاصد شخصى خود را از خدا مى طلبد و خداوند تربيت و پرورش روحانى او را از طريق دعا مى خواهد و بقيه بهانه است.

از اينجا مى توان گفت: «دعا» اكسير اعظم، كيمياى سعادت، آب حيات و روح عبادت است; همان گونه كه در حديث وارد شده «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ».(1)

جالب اين است كه طبق گواهى قرآن، ارزش انسانها در پيشگاه پروردگار به خاطر دعاهاى آنها است «قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ».(2)

چرا چنين نباشد؟ در حالى كه «دعا» از يك سو: انسان را به سراغ «معرفة اللّه» و شناخت و عشق معبود مى فرستد تا از طريق توسّل به اسماء و صفات حُسنايش، بر سر سفره رحمتش بنشيند، پيوند ناگسستنى با او برقرار سازد و از اين خوانِ رحمت، توشه برگيرد.

از سوى ديگر: «دعاكننده» را به سراغ تحصيل شرايط اجابت دعا مى فرستد كه نخستين آنها توبه از گناه و پاكسازى درون و برون از آلودگى به معاصى است.

و از سوى سوم: «دعا» انسان را به تلاش، جهت بر طرف ساختن موانع استجابت وا مى دارد كه ساده ترين آنها پاك و حلال بودن مأكول و ملبوس و پرهيز از اموال حرام و سعى و كوشش براى اداى حقوق ديگران و ترك گناهانى همچون غيبت و تهمت و شراب و قطع رحم است كه از موانع مهمّ اجابت دعا شمرده شده است.

به همين دليل مى توان گفت: آنچه از ناحيه خودِ «دعا»، به انسان مى رسد، بسيار


1. بحار الانوار، جلد 90، صفحه 300.
2. سوره فرقان، آيه 77.

[265]

فراتر و فزونتر از چيزى است كه در صورت اجابتِ «دعا» عايد انسان مى گردد.

افزون بر همه اينها، محتواى بسيار عميق و تكان دهنده دعاهاى معروف پيشوايان بزرگ، آنچنان حساب شده است كه هر جمله اى از آن، درس آموزنده مهمّى است و سالكان طريق را بهترين ره توشه است.

فى المَثَل هنگامى كه در دعاهاى روزهاى هفته (دعاى روز يكشنبه) مى خوانيم: «وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِى» اين پيام مهمّ الهى را به گوش جان مى شنويم: مراقب باش! هر روز، بلكه هر ساعت كه از عمر تو مى گذرد بايد گام، يا گامهايى به جلو بردارى و قلّه تازه اى از قلّه هاى افتخار را فتح كنى! در غير اين صورت، نمى توانى بر عمرت نام زندگى بگذارى، بلكه جان كندن تدريجى است كه عمر حسابش مى كنى!

يا هنگامى كه در دعاى «كميل» به اين جمله پر معنا مى رسيم: «اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ» مى فهميم كه ما حجاب خود و حجاب اجابت دعاهاى خود هستيم و مشكلات را بايد در درون خود جستجو كنيم، نه بيرون و اين «خودِ آلوده» را بايد از ميان برداشت!

يا هنگامى كه در دعاى «صباح» به اين جمله مى رسيم: «فَاجْعَلِ اللَّهُمَّ صَبَاحِي هذَا نَازِلاً عَلَىَّ بِضِيَاءِ الْهُدَى وَ بِالسَّلاَمَةِ فِي الدِّينِ و الدُّنْيَا وَ مَسَائِي جُنَّةً مِنْ كَيْدِ الْعِدَى وَ وِقَايَةً مِنْ مُرْدِيَاتِ الْهَوَى» به ما چنين پيام مى دهد كه روز را بايد با نور هدايت آغاز كنيم، سپس آن را با هشيارى در برابر دشمنانِ برون و درون، به پايان بريم و اين پيروزى جز با نور هدايت الهى ممكن نيست!

يا هنگامى كه در دعاى «عرفه» مى خوانيم: «وَ اجْعَلْ غِنَاىَ فِي نَفْسِي; خداوندا! بى نيازى مرا در درون جانم قرارده!» الهام مى گيريم كه بى نيازى چيزى نيست كه در بيرون، از طريق جمع ثروت فراوان و كاخ هاى رفيع و مقاماتِ منيع، فراهم گردد;

[266]

بى نيازى و غنا را بايد در درون جان جست، كه تا جان آدمى سيراب و بى نياز نگردد اگر تمام جهان را به او دهند، باز هم تشنه است و همچون مبتلايان به بيمارى استسقا، پيوسته در طلب آب است; امّا اگر روح او با معرفتِ الهى، سيراب گردد در نظرش «جهان و هر چه در آن است، سهل و مختصر است»!

يا هنگامى كه در دعاى «ندبه» مى خوانيم: «وَ اجْعَلْ صَلاَتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً وَ دُعَائَنَا بِهِ مُسْتَجَاباً وَاجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَةً وَ هُمُومَنَا بِهِ مَكْفِيَّةً وَ حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِيَّةً» مى فهميم كه بدون درك حقيقت ولايت، تمام درها به روى ما بسته است; قبول نماز ما، آمرزش گناه ما، اجابت دعاى ما، گسترش روزى ما و برطرف شدن سايه شوم اندوهها، در پرتو نور ولايت حاصل مى گردد. چه حقيقت بزرگى؟!... و هزاران نكته ديگر.

و اگر به دعاى مورد بحث مراجعه كنيم، مى بينيم كه على(عليه السلام) ضمن چهار جمله پرمعنا، در واقع يك دوره درس اخلاق و فضايل انسانى را شرح داده و از رذايل اخلاقى كه سبب سقوط انسانها مى شود، آنها را بازداشته است. آرى دعاهاى معصومين(عليهم السلام) همواره درس تربيت و پيام انسان ساز و ره توشه سالكان الى اللّه است.

* * *

[267]

   نهج البلاغه

خطبه 79   

 

خطبه 79(1)

 

 

 

و من كلام له عليه السّلام

 

قاله لبعض أصحابه لمّا عزم على المسير الى الخوارج وقد قال له: ان سرت يا اميرالمؤمنين في هذا الوقت خشيتُ ان لاتظفر بمرادك من طريق علم النّجوم. فقال عليه السلام: ...

 

هنگامى كه امام(عليه السلام) آماده حركت براى نبرد با خوارج بود، يكى از يارانش عرض كرد: «اى اميرمؤمنان! از آن مى ترسم كه اگر در اين ساعت حركت كنى، به مراد خويش نرسى. اين سخن را كه مى گويم از طريق علم نجوم است» امام(عليه السلام) در پاسخ چنين فرمود:


1. سند خطبه: جمعى از محدّثان و مورّخان كه قبل از مرحوم «سيّد رضى» مى زيسته اند اين خطبه را در كتابهاى خود نقل كرده اند. از جمله نويسنده كتاب «صفّين»، «ابراهيم بن الحسن بن ديزيل» و شيخ صدوق در «عيون اخبار الرضا» آن را به سه سند نقل كرده و همچنين در كتاب «امالى» در مجلس «شصت و چهارم» آورده; در كتاب «عيون الجواهر» نيز اين خطبه ذكر شده است.
نويسنده كتاب «مصادر نهج البلاغه» بعد از نقل كتاب هاى فوق مى افزايد: «ما نيازى نداريم كسانى را كه بعد از «سيد رضى(رحمه الله)» اين خطبه را آورده اند نام ببريم چرا كه اين سخن مشهورى است كه راويان شيعه و اهل سنّت به طرق مختلف و اشكال گوناگون كه گاه كمى با روايت «سيّد رضى» متفاوت است، آن را نقل كرده اند» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 82).

[268]

خطبه در يك نگاه

مورّخان درباره شأن ورود اين سخن، چنين نقل كرده اند:

هنگامى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) تصميم گرفت از كوفه براى خاموش كردن آتش فتنه خوارج، بيرون رود «ستاره شناسى» كه در ميان ياران او بود، نزد حضرت آمد و عرض كرد: «اى اميرمؤمنان! در اين ساعت حركت نكن! بلكه هنگامى كه سه ساعت از روز گذشته باشد، حركت كن; زيرا اگر الآن حركت كنى هم به خودت و هم به يارانت ضرر شديدى خواهد رسيد و اگر در آن ساعت كه من مى گويم حركت كنى، پيروز خواهى شد و به تمام مقصود خود خواهى رسيد.»

امام(عليه السلام) فرمود: «آيا مى دانى در شكم اسب من چيست؟ آيا نر است يا ماده؟» منجّم گفت: «اگر حساب كنم مى دانم» على(عليه السلام) فرمود: «كسى كه تو را در اين ادّعا تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده، خداوند مى فرمايد: «إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الاَْرْحَامِ; آگاهى از زمانِ قيام قيامت، مخصوص خداست و اوست كه باران را نازل مى كند و آنچه را در رَحِم هاست مى داند(1)».

سپس فرمود: «محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين علمى را كه تو ادّعا مى كنى ادّعا نمى كرد». آنگاه فرمود: «آيا تو گمان مى كنى، ساعتى را كه هر كس در آن ساعت حركت كند، پيروز مى شود، به مردم نشان مى دهى و از ساعتى كه اگر كسى در آن حركت كند، گرفتار زيان مى شود، بازمى دارى؟ كسى كه به اين سخن تو ايمان داشته باشد، ايمن نيستم از اينكه مانند مشركان باشد. خداوندا! پيروزى و شكست به دست توست و معبودى جز تو نيست.» سپس فرمود: «ما آنچه را تو گفته اى مخالفت خواهيم كرد (و خواهى ديد كه سخن تو درست نبوده است)».

سپس روى سخن را به مردم كرد و مردم را از اين گونه افكار بر حذر داشت و به


1. سوره لقمان، آيه 34.

[269]

شخص منجّم فرمود: «اگر به من خبر رسد كه بعد از اين، تو به اين گونه مسايلِ نجومى، عمل مى كنى تو را به زندان ابد خواهم فرستاد و مادام كه قدرت در دست من است، از بيت المال محرومت مى كنم».

سپس امام(عليه السلام) در همان ساعتى كه منجّم او را نهى كرده بود، حركت كرد و پيروز شد و به مقصود خود رسيد. بعد فرمود: «اگر ما در همان ساعت كه منجّم سفارش كرده بود حركت مى كرديم، مردم مى گفتند: به خاطر حركت در آن ساعت كه منجّم گفته بود پيروز شد، بدانيد محمّد(صلى الله عليه وآله) منجِّم (و پيشگويى) نداشت و ما هم بعد از آن نداشتيم، با اين حال خداوند سرزمين هاى كسرا و قيصر را براى ما گشوده. اى مردم! توكّل بر خدا كنيد و بر او اعتماد نماييد، او شما را از غير خود بى نياز مى كند.»

از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود كه محتواى اين خطبه به طور اجمال نفى صحّت پيشگويى هاى منجّمان است و آن را در تضادّ با توحيد پروردگار مى شمرد و يا به تعبير ديگر: ادّعاهايى را كه منجّمان در پيشگويى هاى خود دارند در زمره مسايل خرافى شمرده و آن را در تضادّ با قرآن مى داند و مردم را از گرايش به چنين افكارى باز مى دارد و اساسِ پيروزى را توكّل بر خداوند و تكيه بر ذات پاك او ذكر مى كند.

اين خطبه در واقع از دو بخش تشكيل شده، كه بخش اوّل خطاب به آن منجّم است و بخش دوم خطاب به مردم.

* * *

[270]

[271]

 

 

بخش اوّل

 

أَتَزْعَمُ أَنَّكَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ الضُّرُّ؟ فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ، وَاسْتَغْنَى عَنِ الاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ فِي نَيْلِ الْـمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ ; وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِكَ أَنْ يُولِيَكَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لاَِنَّكَ ـ بِزَعْمِكَ ـ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَأَمِنَ الضُّرَّ!!

 

ترجمه

آيا گمان مى كنى كه مى توانى به آن ساعتى رهنمون شوى كه هر گاه كسى در آن ساعت حركت كند، با حادثه بدى روبه رو نخواهد شد؟ و از آن ساعت برحذر دارى كه هر كس در آن حركت مى كند، زيان مى بيند؟ كسى كه تو را در اين گفتار تصديق كند قرآن را تكذيب كرده (چرا كه قرآن همه اين امور را از سوى خدا مى داند) و از يارى جستن از خدا در رسيدن به هدف هاى مطلوب و مصون ماندن از حوادث ناخوشايند، خود را بى نياز مى پندارد. تو مى خواهى با اين ادّعا كسانى كه به دستورت عمل مى كنند، تو را ستايش كنند نه پروردگار خود را ; زيرا - به گمان خود - تو او را به ساعتى كه در آن به مقصود مى رسد و از زيان بركنار مى ماند، هدايت كرده اى! (چه پندار باطلى!)

[272]

شرح و تفسير

خطاهاى منجّمان

همان گونه كه از بحثهاى گذشته روشن شد، اين سخن در پاسخ مردى آمده است كه هنگام عزيمت امام(عليه السلام) براى نبرد با خوارج، امام را از حركت در آن ساعت معيّن نهى كرد و گفت: من از طريق «نجوم» مى دانم كه اگر در اين ساعت حركت كنى پيروز نخواهى شد! امام(عليه السلام) بر آشفت و با شدّت سخن او را نفى فرمود و پيامدهاى نادرست و خطرناك اين تفكّر را -كه نجوم و ستارگان مى توانند در سرنوشت انسانها مؤثّر باشند- بر شمرد; هم به آن منجّم و هم به مردم در اين رابطه هشدار داد.

نخست مى فرمايد: «آيا گمان مى كنى كه مى توانى به آن ساعتى رهنمون شوى كه اگر كسى در آن ساعت حركت كند، با حادثه بدى روبه رو نخواهد شد؟ و از آن ساعت بر حذر دارى كه هر كس در آن حركت كند زيان مى بيند؟!» (أَتَزْعَمُ أَنَّكَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ(1) بِهِ الضُّرُّ؟).

روشن است كه اين استفهام، استفهام انكارى است! يعنى هرگز از طريق «علم نجوم» چنين آگاهى هايى بدست نمى آيد.

سپس امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنانش به دو قسمت از پيامدهاى سوء اين اعتقاد اشاره كرده، مى فرمايد: «كسى كه تو را در اين گفتار تصديق كند قرآن را تكذيب كرده و از يارى جُستن از خدا در رسيدن به هدف هاى مطلوب، و مصون ماندن از حوادث ناخوشايند، خود را بى نياز مى پندارد» (فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهذَا فَقَدْ


1. «حاق» از مادّه «حَيْق» (بر وزن حيف) به معناى فرا گرفتن و برخوردن و نازل شدن و و احاطه پيداكردن است و در مورد نزول عذاب يا تأثير ضربات شمشير نيز به كار مى رود; چرا كه در آن هم، نوعى فراگيرى و احاطه وجود دارد. بعضى گفته اند كه «حاق» در اصل از مادّه «حقّ» به معناى تحقّق يافتن، گرفته شده است كه «قاف» اوّل تبديل به «واو» و سپس تبديل به «الف» شده است.

[273]

كَذَّبَ الْقُرْآنَ، وَاسْتَغْنَى عَنِ الاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ فِي نَيْلِ الْـمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ).

ديگر اينكه: «تو با اين ادّعا مى خواهى، كسانى كه به دستورت عمل مى كنند تو را ستايش كنند، نه پروردگار خود را! زيرا به گمان خود، تو او را به ساعتى كه در آن به مقصود مى رسد و از زيان بر كنار مى ماند، هدايت كرده اى!» (وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِكَ أَنْ يُولِيَكَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لاَِنَّكَ ـ بِزَعْمِكَ ـ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَأَمِنَ الضُّرَّ!!).

اين دو نتيجه خطرناك و شرك آلود را كه امام(عليه السلام) به ادّعاى آن منجّم نسبت مى دهد به خاطر نكته دقيقى است كه در مسأله تفاوت ميان حالات نجوم و احكام نجوم -به اعتقاد منجّمان پيشين - نهفته است.

توضيح اينكه: علم نجوم از قديم ترين ايّام در ميان بشر وجود داشته است. شايد كسانى كه قبل از تاريخ نيز زندگى مى كردند اطّلاعات و آگاهى هايى از نجوم داشتند ولى بعد از تاريخ و ظهور خطّ كه علوم «سابقين» از طريق نوشته ها به «لاحقين» رسيد و دامنه علم گسترده شد، علم نجوم مانند ساير علوم، به سرعت پيشرفت كرد و نظامات خاصّى كه در ميان ستارگان آسمان و حركت سيّاراتِ منظومه شمسى و حركت گروهى و جمعى ستارگان ثوابت، وجود داشت يكى بعد از ديگرى كشف شد و «تقويم» بر اساس حركت نجوم و ماه و خورشيد به وجود آمد.

تقارن پاره اى از حركات نجومى، با بعضى از حوادثِ زمينى، كم كم سبب شد كه گروهى از منجّمان اعتقاد پيدا كنند كه حركات ستارگان در سرنوشت زمينيان مؤثّر است. اين پندار به قدرى گسترده شد كه تدريجاً براى هر انسانى ستاره اى در آسمان قايل شدند و سرنوشت او را به حركات آن ستاره گره زدند و كم كم علم تازه اى به عنوان علم «احكام نجوم» در كنار علم «احوال نجوم» شكل گرفت.

«احوال نجوم» تنها بر اساس مشاهدات و محاسباتى بود كه درباره حركات

[274]

ستارگان و طلوع و غروب و اوج و حضيض آنها صورت مى گرفت; ولى «احكام نجوم» مجموعه پندارهايى بود كه حوادثِ روى زمين و سرنوشتِ ساكنانِ اين كره خاكى را، به ستارگان آسمان پيوند مى داد.

چيزى نگذشت كه بر اساس همين پندارها، گروهى به پرستش ستارگان پرداختند و حلّ مشكلات خود را از آنها مى خواستند و براى ستارگان اُلوهيّت قايل شدند; حتّى زمانى كه اسلام ظهور كرد و برق توحيد درخشيد و پرده هاى ظلمتِ شرك را شكافت، باز بقاياى اين افكار در ميان گروهى از منجّمان وجود داشت و بر اساس حركات نجوم، پيشگويى هايى از حوادث آينده مى كردند كه يك نمونه آن، همان چيزى است كه در خطبه مورد بحث آمده كه منجّمى در محضر اميرمؤمنان على(عليه السلام)بر اساس مطالعه كواكبِ آسمان، پيش بينى كرد كه اگر آن حضرت در فلان ساعتِ مخصوص، به سوى ميدان جنگ «نهروان» حركت كند شكست خواهد خورد و امام(عليه السلام)ضمن محكوم ساختن اين طرز فكر، براى ابطال عملىِ آن، در همان ساعت به سوى ميدان جنگ حركت كرد و پيروزى عظيمى به دست آورد.

شرح بيشتر اين معنا را به خواست خدا بعد از پايان خطبه در بحث نكات خواهيم آورد.

* * *

 

[275]

 

 

بخش دوم

 

أَيُّهَا النَّاسُ، إِيَّاكُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلاَّ مَا يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْر، فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْكَهَانَةِ، وَالْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ، وَالْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ، وَالسَّاحِرُ كَالْكَافِرِ! وَالْكَافِرُ فِي النَّارِ! سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللهِ.

 

ترجمه

اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پيشگويى به وسيله ستارگان است) بپرهيزيد! جز به آن مقدار كه در خشكى، يا دريا به وسيله آن هدايت حاصل مى شود; چرا كه نجوم به كهانت دعوت مى كند و منجّم همچون كاهن است و كاهن همچون ساحر و ساحر همچون كافر است و كافر در آتش دوزخ است! حال كه چنين است، به نام خدا به سوى مقصد حركت كنيد.

 

شرح و تفسير

از پيشگويى هاى منجّمان بپرهيزيد

در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) روى سخن را به عموم مردم متوجّه مى كند و درباره فراگيرى علم نجوم هشدار مى دهد و در واقع حساب «احوال نجوم» را از «احكام نجوم» جدا مى فرمايد و به پيامدهاى سوء آن بخش از نجوم كه اساس و پايه اى ندارد، اشاره پرمحتوايى مى كند، مى فرمايد: «اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پيشگويى به وسيله ستارگان است) بر حذر باشيد! جز به آن مقدار كه در خشكى و دريا به وسيله آن هدايت حاصل مى شود (و راه خود را از

[276]

بيراهه باز مى يابيد)» (أَيُّهَا النَّاسُ، إِيَّاكُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلاَّ مَا يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْر).

بنابراين، ستاره شناسى و استفاده از وضع ستارگان در آسمان، براى پيدا كردن جادّه ها در دريا و صحرا و همچنين امور ديگرى از اين قبيل كه بر واقعيت هاى اوضاع ستارگان بنا شده است، نه تنها ممنوع نيست، بلكه گاه جزء علوم «لازم التّعليم» محسوب مى شود; چرا كه با نظام جامعه انسانى سر و كار دارد.

قرآن مجيد نيز به اين موضوع به عنوان يك نعمت مهمّ الهى و يكى از نشانه هاى توحيد اشاره كرده مى فرمايد: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ; و به وسيله ستارگان (به هنگام شب) هدايت مى شوند.»(1)

و در جايى ديگر مى فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاْيَاتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ; او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد، تا در تاريكى هاى خشكى و دريا به وسيله آنها راهنمايى شويد. ما نشانه ها(ى خود) را براى كسانى كه آگاهند بيان داشتيم.»(2)

اين تعبيرات نشان مى دهد كه قرآن انسانها را براى فرا گرفتن اين بخش از علم نجوم تشويق مى كند. آنچه ممنوع است همان چيزى است كه به عنوان «احكام نجوم» معروف شده; يعنى از اوضاع كواكب و چگونگى تقارن و تباعد (دورى و نزديكى) آنها مسايلى را كشف مى كنند و پيشگويى هايى نسبت به حال اشخاص، گروهها و جامعه بشرى مى نمايند كه بخشى از آن، كلّى گويى هايى است كه هر كس توانايى آن را دارد، بى آن كه نگاهى در اوضاع كواكب كرده باشد; يا بيان جزئيّاتى است كه با حدس و گمان همراه است و در بسيارى از مواقع خلاف آن ثابت مى شود همان گونه كه در شأن ورود خطبه بالا، بيان شد.

به همين دليل امام(عليه السلام) در ذيل كلامش مى فرمايد: «(اين كه شما را از فراگيرى


1. سوره نحل، آيه 16.
2. سوره انعام، آيه 97.

[277]

علم نجوم نهى كردم به خاطر اين است كه) نجوم به كهانت دعوت مى كند، و منجّم همچون كاهن است، و كاهن همچون ساحر، و ساحر همچون كافر است، و كافر در آتش دوزخ است! (بنابراين به پيشگويى اين منجّم كه گفت اگر در اين ساعت حركت كنى به مقصود نخواهى رسيد، اعتناء نكنيد) و به نام خدا به سوى مقصد حركت كنيد!» (فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْكَهَانَةِ، وَالْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ، وَالْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ، وَالسَّاحِرُ كَالْكَافِرِ! وَالْكَافِرُ فِي النَّارِ! سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللّهِ.)

منظور از «كهانت» خبر دادن از امور پنهانى و پيشگويى درباره مسايل آينده و ادّعاى آگاهى بر اسرار پنهان است و در لغت عرب «كاهن» به كسى گفته مى شود كه مدّعى اين امور باشد، و در عصر جاهليّت افرادى بودند كه چنين ادعاهايى را داشتند; مانند «شقّ» و «سطيح» و در ميان كاهنان معمول بود كه سخنان باطل و بى اساس خود را با سجع و قافيه مى آميختند و با الفاظى جذّاب و پر طمطراق ادا مى كردند تا در دلها مؤثّرتر واقع شود و اگر مى بينيم پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را، مشركانِ ناآگاهِ عرب، «كاهن» مى خواندند، به خاطر اين بود كه از طريق وحى پيشگويى مى كرد; به علاوه، آيات قرآن را كه در نهايت فصاحت و بلاغت بود، بر آنها تلاوت مى فرمود و چون آنها نمى خواستند «حقيقت را ببينند، ره افسانه مى زدند.»

بنابراين، علم نجوم (منظور علم احكام نجوم است) سر از كهانت در مى آورد و كارهاى كاهنان، شباهت زيادى به ساحران دارد; چرا كه هر دو از طريق نيرنگ و تقلّب، به اغفالِ مردمِ ساده انديش، دست مى زنند و ساحر همچون كافر است، چرا كه بر خدا توكّل نمى كند و تكيه گاه او امور ديگرى است. خدا را عملاً منشأ تأثير در سرنوشت خود نمى داند، بلكه تأثير را در امور ديگرى كه سحر و جادو است، مى طلبد و سرنوشت همه اين منحرفان آتش دوزخ است.

[278]

نكته ها

1- علم نجوم چيست؟ و چه بخشى از آن ممنوع است؟

نخستين سؤالى كه در اينجا پيش مى آيد اين است: منظور از «علم نجوم» كه در اين خطبه شريفه، مورد نكوهشِ شديدِ اميرمؤمنان على(عليه السلام) قرار گرفته و در نهايت، معادل با كفر شمرده شده و مردم از آن نهى شديد شده اند، چيست؟

به يقين منظور از آن، علم به «احوال نجوم» و حركات و نزديكى و دورى آنها از يكديگر و آگاهى بر اوضاع و احوال آنها نيست. زيرا همان گونه كه قبلاً نيز اشاره شد حركات نجوم و اوضاع آنها در آسمان ها از آيات الهى شمرده شده و مردم براى بهره گيرى از آنها جهت پيدا كردن راهها در شب هاى ظلمانى، در دريا و صحرا تشويق شده اند و در ذيل همين خطبه نيز، اشاره كوتاهى به اين مسأله شده است.

اصولاً آگاهى بر اسرار عالم آفرينش و تفكّر در خلقت آسمانها و زمين، چيزى نيست كه مورد مذمّت قرار گيرد; بلكه يكى از برنامه هاى «اولى الالباب» و صاحبان خرد و انديشه است (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لاَيَاتُ لاُِولِي الاَْلْبَابِ(1)).

بنابراين، آنچه با آن شدّت، مورد نهى و مذمّت قرار گرفته حتماً چيز ديگر است و آن عبارت است از: «علم به احكام نجوم». يعنى مجموعه پندارها و خيالاتى كه زندگى و سرنوشت انسانها را در اين كره خاكى با اوضاع و احوال ستارگان پيوند مى داد و بوسيله اوضاع فلكى پيشگويى هايى نسبت به آينده، نه تنها در مسايل عمومى و اجتماعى، بلكه در مسايل شخصى و جزيى داشتند; به همين دليل «سلاطين» و شاهان غالباً در دربار خود، براى دستيابى به حوادث آينده، «منجّمانى» استخدام مى كردند و بسيارى از آنها اوضاع كواكب را، مطابق آنچه ميل سلطان بود


1. سوره آل عمران، آيه 190.

[279]

پيش بينى مى نمودند و حتّى تا اين اواخر در تقويم ها، هنگامى كه منجّمانِ سنّتى، مى خواستند اوضاع كواكب را پيش بينى كنند، نخستين پيش بينى آنها اين بود كه: «اوضاع كواكب دلالت دارد بر سلامتى ذات اقدسِ ملوكانه، قَدَر قدرت و قوى شوكت» سپس به ذكر كلّياتى مى پرداختند كه بدون مطالعه اوضاع كواكب نيز براى همه قابل پيش بينى بود، مانند: «از دست رفتن بعضى از بزرگان، اختلاف در بعضى از اصقاع عالم و گرانى بعضى از اشيا، آفت در بعضى از اشجار، سرد شدن هوا در زمستان و گرم شدن آن در تابستان، عزّت لحوم و دسوم در زمستان» و امثال آن. البتّه گاه انگشت روى موارد جزيى مى گذاشتند كه در پاره اى از مواقع درست از آب در مى آمد و در پاره اى از مواقع غلط.

آنچه در روايات اسلامى و در خطبه بالا از آن نهى شده، همين پيشگويى ها و ارتباطات است.

* * *

 

2- چرا در رديف كفر؟

اكنون سؤال ديگرى پيش مى آيد و آن اينكه درست است كه پندارِ ارتباط ميان زندگى ما و ستارگان اساس و پايه اى ندارد و بر هيچ منطقى استوار نيست; ولى آن همه مذمّت و قراردادن آن در رديف كفر، از كجا سرچشمه مى گيرد؟

براى روشن شدن پاسخ اين سؤال، بايد به اين نكته توجّه داشت كه طرفداران نظريه ارتباط به چند گروه تقسيم مى شدند:

1- كسانى كه اعتقاد به ازليّت و الوهيّت ستارگان داشتند و آنها را مؤثّر در عالم هستى و حيات بشر و حوادث زمينى مى دانستند.

2- آنها كه معتقد بودند ستارگان موجوداتى مدير و مدبّر عالم هستى هستند، هر

[280]

چند اين كار به «اذن اللّه» و نه از روى استقلال، صورت مى گيرد.

3- كسانى كه معتقد بودند آنها تأثيرات طبيعى در كره زمين دارند و همانگونه كه حرارت آفتاب سبب رويش درختان و برگ و بار آنها مى شود، اوضاع كواكب نيز تأثيراتى در ساير شؤون زندگى بشر دارد كه قسمتى از آن براى ما كشف شده و بخشى در پرده ابهام است.

4- گروه ديگرى معتقد بودند كه آنها تأثيرى در زندگى بشر ندارند، ولى مى توانند از حوادث حال و گذشته خبر دهند و به تعبير ديگر: آنها امارات و نشانه هايى بر حوادثند نه علل و اسباب.

گروه اوّل بى شكّ، در زمره كفّارند حتّى اگر اعتقاد به خدا نيز داشته باشند; چراكه آنها مشركند و غير از خداوند متعال، قايل به الوهيّت كواكب آسمان نيز مى باشند.

گروه دوم، گرچه در زمره كفّار نيستند، ولى از دو نظر در اشتباهند، نخست اينكه: ادّعاى آنها بر تأثير كواكب در زندگى انسانها سخنى است بدون دليل، و قولى است بدون علم و ادّعايى است بدون مدرك.

ديگر اينكه: اين سخن مخالف ظواهر آيات قرآن و روايات قطعى اسلامى است كه هيچ يك از اين آثار - مخصوصاً شعور و حيات و تدبير آفرينش را- به آنها نسبت نمى دهد; بلكه آفرينش و مرگ و رزق و تدبير عالم را به خداوند متعال نسبت مى دهد و اگر سخنى از اجرام سماوى و نجوم و خورشيد و ماه مى گويد، تنها به اين عنوان است كه آنها آيات و نشانه هاى حق است. اگر واقعاً آنها داراى علم و حيات و قدرت و تدبير و تصرّف در عالم بودند، حداقّل مى بايست اشاره اى به آن در اين همه آيات و روايات مى شد. آرى آنها مسخّر فرمان حقّ اند و هر كدام وظيفه خاص خود را انجام مى دهند، خورشيد نور افشانى مى كند، ماه چراغ شب هاى تاريك است و... .