|
|
|
|
|
|
بناكتى (م 730 ) ابوسليمان داود بن تاج الدين ابولفضل محمد بناكتى از شهر بناكت واقع در كناب رودسيحون ، از مورخان نيمه نخست قرن هشتم و از اطرافيان ايخانمغول ، غازان خان است . وى شاعر بوده و در دربارمغول به لقب ملك الشعرائى مفتخر شده است . عنوان كتاب تاريخ وى كه به مناسبت نامخود وى به تاريخ بناكتى شهرت يافته روضة اولى الالباب فى معرفة التواريخوالانساب است . تاءليف اين كتاب به سال 717 هجرى پايان يافته است . وى در مقده نوشته است ... درخاطر آمده كه در علم تواريخ وانساب كه معظم كتب الهى صحفسماوى در جمع اديان به ذكر آن مشحون است ، كتابى سازيم كهمشتمل بر تواريخ و انساب عموم طوايف اهل عالم وبيان اختلاف تواريخ هر قومى از اديانمختلف و انساب مشاهير انبيا واولى ، خصوصا سيد المرسلين و خاتم النبيين محمد مصطفىعليه افضل الصلوات و اكمل التحيات وشعب الاولاد و ائمه طاهرين و خلفاو سلاطين ومشاهير و صحابه و تابعين و مشايخ طبقات واصحاب حديث قرّاء و علماى دين و ملوك وخواقين و امراو خوانين و ساير اقوام بنى آدم كنم و شطرى ازاقوال واحوال و حكايات ايشان كه در هركتابى ديده و از مورخى و نسابه اى شنيده وتفحص بليغ نموده به تخصيص كتاب جامع التواريخ كه به حكم يرليغ سلطان اسلامغازان خان ، خواجه رشيدالدين وزير طاب ثراه از كتب تواريخ عالم از هند و خطا ومغول وافرنج و غير هم ازان ممالك طلب داشته وجمع كرده بر وجه ايجاز باز نمايم.(588) توضيحات وى كافى است . درباره مآخذ وى ، اين را هم بايد افزود كه بنابه گفتهمصحح كتاب ، تاريخ بناكتى ، برخلاف تورايخ ديگر اسلامى ، مانند جامع التواريخ ،شامل شرح بالنسبه مبسوط و دقيق است از احوالملل غير مسلمان مثل يهود عيسويان و هنود و چينى ها ومغول .(589) نام برخى از آثار تاريخى و غير تاريخى درمتن كتاب آمده كه ازان جمله غرر السيرثعالبى ، ديوان النسب ، تاريخ ولاة خراسان اسلامى ، مجمع البيان طبرسى ، كتابمسعودى (شايد مروج الذهب )، شرح احوال مذاهباهل عالم از فخر رازى مى باشد.(590) كتاب در نه قسم تنظيم شده است . قسم نخست در شناخت انساب و تاريخ آدم تا ابراهيم (ع). در بخشى از اين قسم به بيان تواريخى كه منجمان نهاده اند پرداخته شدهاست . قسم دوم شاهان ايران تاساسانى . قسم سوم در نسب پيامبر (ص )، تاريخ خلفا ودوازده امام است . به دنبال آن تاريخ خاندان اموى و عباسى . قسم چهارم در دولتهاىمستقل ايرانى در دوره عباسيان . قسم پنجم درتاريخ انبياى يهود. قسم ششم در تاريخنصارا و افرنج تا پاپها. قسم هفتم د رتاريخ هنديان و مسلمانان هند. قسم هشتم درتاريخ چين . قسم نهم تاريخ مغول تا غازان خان . از اين تقسيم بندى ، آشكار مى شود كه وى برخلاف متون كهن كه تاريخ آفرينش را تاپيابمر (ص ) و به دنبال يكديگر مى آورد،فصل بندى جديدى كرده كه قابل تاءمل است . نكته ديگر آن كه وى نشان داده كه ازنسل سنيان دوازده امامى است ؛ زيرا هم تاريخ خلفا را با احترام آورده (92 98) و همتاريخ دوازده امام را (صص 98 134) تاريخ بناكتى ، همان طور كه از نام اصلى اش به دست مى آيد، تنها كتاب تاريخىنيست ، بلكه آگاهيهاى نسب شناسانه نيز دارد كه بسيارقابل تاءمل است . به عنوان مثال ، در ذيل شرححال امام حسن (ع ) از فرزندان وى در يمن سخن مى گويد وشرحى از اعقاب وى را ارائه مىدهد. تاريخ بناكتى در سال 1348 به كوشش جعفر شعار توسط انتشارات انجمن آثار ملىبه چاپ رسيده است . شبانكاره اى (693 بعد از 738) محمد بن على بن محمد بن حسين شبانكاره اى مولف كتاب مجمع الانساب درسال 733 به تاءليف اين كتاب نشسته و آخرى تاريخ ياد شده در اين كتاب ذى حجهسال 738 است . غايث الدين بن على نايب فريومدى ذيلى بر اين كتاب نوشته كه حوادثتا سال 738 را برآن افزوده است . متن وذيل به كوشش ميرهاشم محدث درسال 1363 شمسى توسط انتشارات امير كبير به چاپ رسيده است . متن چاپ شده ازتاريخ صفاريان آغاز شده و تا زمانى كه دربالا بدان اشاره شده ، پايان مى يابد. مستوفى (م 750) حمدالله مستوفى يكى از رجال ادارى ايران در نيمه نخست قرن هشتم هجرى ، يعنى دورهسلطه ايلخانان مغول است . دورانى كه تاريخ نگارى در ايران اوج گرفته و آثارمتعددى نوشته شده است . تنها برخى از اين آثار، بخشى را به حوادث صدر اسلاماختصاص داده اند كه در اينجا مرورى بر آنها خواهيم داشت . وى مولف دو اثر پرارج است. نخست كتاب ظفرنامه او به شعر تاريخ عمومى جهان و ايران را از ابتداى آفرينش تازمان مغول گفته است .(591)از اين كتاب نسخه اى در موزه بريتانيا و جاهاى ديگرموجود است .(592) كتاب تاريخى رايج او تاريخ گزيده است كه مرورى بر تاريخ عمومى جهان ازآفرينش تا سال 730. اين اثر جاودانه ، با قلمى روان نگاشته شده وحاوى مطالببسيار ارزشمندى است . به گفته محقق كتاب ، تاريخ گزيده مورد استفاده عالمانى چونقاضى نورالله شوشترى وخواندمير بوده است . اين در حالى است كه در دو سه قرناخير مورد بى مهره قرار داشته است . تاريخ گزيده در بخش تاريخ دوران اسلامى ، تاريخ خلفاى نخست ، خلفاى اموىوعباسى و نيز سلسله هاى مستقل را به دست داده است . طبعا نظر او در اين كتاب فارسى ،بيشتر ايران بوده و به دليل كمبود منابع تاريخ فارسى ازآن دوره ، اين اثر ارزشبسيار فراوانى دارد. افزون بر تاريخ ، تراجم و شرح حالهاى بيشمارى در اين كتابموجود است كه در بسيارى از موارد آگاهيهاى داده شده درباره آنها منحصر به مطالبى استكه در اين كتاب آمده است . وى افزون بر زندگى خلفاى نخست ، شرححال دوازده امام (ع ) را نيز آورده است .(صص 192 207) در ادامه شمار فراوانى ازاصحاب پيامبر (ص ) را به ترتيب الفبا ياد و اشارتى در باب آنها كرده است .(صص207 246) در ادامه تابعين را به ترتيب الفبا شناسانده و پس از آن به سراغ امويانرفته است . نيز فصلى از التدوين رافعى را درباره قزوين ترجمه و تلخيص كرده است. از اين كتاب سه تحرير در دست است كه سومين تحرير همراه با افزوده هايى است . ازفرزند مولف زين الدين كه حوادث سالهاى 730 تا 744 را بر آن افزوده است.(593) تاريخ گزيده با تصحيح عبدالحسين نوائى درسال 1339 شمسى توسط انتشارات امير كبير چاپ شده است . اثر جاودانه ديگر مستوفى نزهة القلوب در جغرافى است كه نگاهى اجمالى به آن ،نشانگر اهميت و ارزش آن است . اين كتاب را لسترنج به چاپ رسانده و در ايران ، از روىهمان چاپ افست شده است . فصيحى خوافى (777 بعد از 845) فصيح بن احمد بن جلال الدين محمد معروف به فصيح خوافى ، در هرات متولد شد وهمانجا رشد يافت ودرباره تيموريان منزلتى يافت . وى مولف كتابمجمل فصيحى است كه درباره آن گفته شده : گزيده ارزشمندى است از تاريخورجال اسلامى تا سال 845. مقدمه تاريخ حضرت آدم تا بعثت پيامبر (ص ) كه در ضمنآن از شاهان ايران نيز سخن گفته شد است . بخش نخست از بعثت تا هجرت و بخش دوم ازهجرت تا سال 845 هجرى . خاتمه اى هم درباره هرات . اين كتاب كه با تصحيح محمودفرّخ درسال 1339 و 1341 شمسى در مشهد به چاپ شده رسيده است .(594) زكى رومى (م 894) شكرالله بن شهاب الدين احمد بن زين الدين زكى رومى ، ازرجال سياسى دوره سلطان مراد عثمانى است . وى مؤ لف كتاب بهجة التواريخ است كه آنرا در سال 861 تاءليف كرده است . بخشهاى مختلف كتاب عبارتند از: آفرينش ، تاريخانبياء، نسب پيامبر (ص ) شرح حال آن حضرت . خلفا، دوازده امام (ع ) شرححال شمارى از علما و بزرگان . حكماى اسلام و سلسله هاى اموى ، عباسى ، علوى ،سلجوقى ، و عثمانى . از اين كتاب نسخه هاى فراوانى در دست است .(595) ميرخواند (837 903) محمد بن خاوند شاه بن محمود معروف به ميرخواند، از سادات واهل بخارا بود. وى نويسنده يكى از مشهورترين و بالنسبهمفصل ترين تواريخ فارسى اين عهد است كه فراوانى نسخ خطى آن نشانگر محبوبيتبى اندازه آن در جامعه فارسى زبان است . نام كتاب وى روضة الصفا فى سيرة الانبياءوالملوك والخلفاء است . بخشهاى مختلف كتاب عبارتند از: تاريخ آفرينش تا يزدگرد.سيره نبوى و خلفاى نخست . دوازده امام و خلفاى اموى و عباسى . سلسله هاىمستقل و معاصر خلافت عباسى . چنگيز و جانشينانش تيمور وبازماندگانش . سلطان حسينبايقراوفرزندان او كه تاسل 929 ادامه يافته و در واقع اين قسمت مطابق كتاب حبيبالسير است . اين بخش را خواندمير نواده دخترى ميرخواندتكميل كرده است . خاتمه اى هم در جغرافياى بلاد دارد كه به عنوان جلد هشتم كتابشناخته مى شود. خواند مير ويرايشگر تمامى كتاب است .(596) اين كتاب يك باردر بمبئى به سال 1845 چاپ شده است . پس از آن درسال 1265 تا 1271 قمرى در تهران . بار ديگر درسال 1308 و درنهايت در هفت مجلد در تهران بهسال 1338 شمسى و ضميمه سه جلدى از هشت تاده با عنوان روضة الصفاى ناصرى . كتاب روضة الصفا در سالهاى اخير با نثر سنگين عباس زرياب خويى تحريرى مجددشد و به صورت متن تهذيب و تلخيص شده روانه بازار شد. كار جديد توسط انتشاراتعلمى (تهران ،1373) عرضه شده ، در دو مجلدشامل (شش جزء است . خواند مير(880 941 يا 942) غياث الدين بن همام الدين محمد مشهور به خواند مير، نواده دخترى مير خواند صاحبتاريخ روضة الصفا است . وى در جوانى در كنار امير عليشير نوائى وزير سلطان حسينبايقرا بود و پس ازآن در خدمت بديع الزمان فرزند بزرگ سلطان حسين . بعدها نيز دركنار بابر و همايون شاه . از جمله آثار تاريخى وى كتاب مآثر الملوك است كه آن را درسال 903 تاءليف كرده و بيشتر در آداب و حكايات مملكت دارى است . اين اثر توسطميرهاشم محدث به چاپ رسيده است . كتاب ديگر او خلاصة الاخبار فى بيان احوال الاخيار است تا تاريخ عمومى راتاسال 875 نوشته است . تاريخ انبيا تا پيامبر (ص ) حكما و فلاسفه يونان باستان .سلسله هاى شاهى ايران و عرب . سيره نبوى . خلفاى نخست و امامان . خاندان اموى وعباسى و سلسله هاى مستقل ايرانى و مغول و تيموريان و خاتمه اى درباره شهر هرات ورجال آن . از اين كتاب نسخه هاى فراوانى در دست است اما گويا به چاپ نرسيده است.(597) مهمترين كتاب خواند مير كه شهرت بسزايى بدست آورد، كتاب حبيب السير فى اخبارافراد البشر است . وى اين تاريخ عمومى خودرا ابتدا درسال 927 هجرى و پس از آن تحرير دومش را درسال 931 هجرى و سپس تحرير سومش را درسال 935 انجام داده است . اين كتابشامل يك مقدمه و سه مجلد است . مجلد نخست پيامبران و دانشمندان . پادشاهان پيش از اسلامايران و عرب . پيامبر (ص ) و خلفا. مجلد دومشامل زندگى دوازده امام ، خاندان اموى و عباسى وسلسله هاىمستقل معاصر. مجلد سوم درباره خان هاى تركستان ، چنگيز و حانشيان او. مماليك مصر،سلسله هاى مستقل ايرانى قرن هفتم تا نه . تيموريان تاسلطان حسين بايقرا. شاهاسماعيل صفوى .خاتمه هم در جغرافياى جهان و ياد از غرايب .(598)اين كتاب در چهارمجلد در سال 1333 شمسى چاپ شده است . آثار شيعيان امامى در تاريخ زندگى امامان تواريخ دوازده امام تا قرن هفتم كتاب كهن با نام تاريخ الائمه يا تاريخ المواليد و وفياتاهل البيت و اسامى مشابه ، در است كه در آن سالهاى تولد و وفات امامان بهنقل از امام باقر، امام صادق ، امام رضا و امام عسكرى عليهم السلام درآن آمده است . اين اثرگاه به ابن خشاب گاه به نصر بن على جهضمى وگاه به احمد بن محمد فريابى ونيز ابن ابى الثلج منسوب مى شود. هرچه هست بايد در شمار كهن ترين كتابهايى باشدكه در اين زمينه از قرن سوم بجاى مانده است .(599)كتابى هم با نام زهرة المهج وتواريخ الحجج كه بايد در زندگى امامان باشد، مورد استناد ابن طاووس قرار گرفتهاما آگاهى خاصى درباره آن نيست .(600) كتابهاى خاصى به شرح حال دوازده امام پرداخته است . كهن ترين اثر در اين زمينه كهبه تفصيل به اين بحث پرداخته ، كتاب الارشاد شيخ مفيد است كه پيش از اين درباره آنسخن گفتيم . ويژگى عمده شيخ مفيد در اين موارد آن است كه به كتب موجود در عراق كهمورخان عراقى آن را تاءليف كرده بودند كاملا آشنا بوده است . مسار الشيعه شيخ مفيدنيز اگاهيهايى در باره امامان در اختيار مى گذارد. پس ازآن بايد به كتاب اعلام الورى ازابوعلى فضل بن حسن طبرسى ( م 548) اشاره كردكه پيش از اين ، از وى سخن گفتيم . اثر جاودانه ديگر المناقب از محمد بن على معروف به ابن شهر آشوب سرورى مازندرانىاست . اين اثر مهم ومفصل ، با بهره گيرى از صدها كتاب تاءليف شده و مولف بانقل از مصادر مختلف و ياد از اسامى آنها، كار باارزشى انجام داده است . بخش اعظم كتابشامل زندگى امير مومنان و فضائل آن حضرت از مصادراهل سنت است . اما پيش از آن سيره نبوى را نيز آورده و در ادامه اخبار مربوط به امامان رانقل كرده است . كتاب روضة الواعظين از فتال نيشابورى (م 508) اثر ديگرى است كهبدون نقل مصادر خود، به بحث از زندگى دوازده امام پرداخته است . اثر بازمانده ديگراز قرن هفتم ، كتاب مختصر احوال النبى والائمة الاثنى عشر عليهم السلام از شيخ راشدبن ابراهيم اسحاق بحرانى است كه نسخه اى از آن برجاى مانده است .(601) منتخب الدين كتابى را با نام سير الانبياء والائمة از شمس الاسلام حسن بن حسين بنبابويه قمى ساكن رى ياد كرده كه اثرى ازآن نمانده است .(602)همو از كتاب ديگرىبا نام المغازى والسير از السير ابولقاسم زيد بن اسحاق جعفرى ياد كرده كه نشانگرآن است كه اين دانش هنوز مورد علاقه جامعه شيعه بوده است . شيخ ابوالحسن على بن هبةالله بن عثمان بن احمد موصلى هم كتابى با عنوان الانوار فى تارى الائمة الابرارداشته است .(603) اثر مهم ديگر از قرن هفتم كتاب كشف الغمة فى معرفة الائمه از على بن عيسى اربلى است.اين اثر كه برگرفته از مآخذ شيعه و سنى است و بسيارمعتدل نگاشته شده ، از تاريخ تاءليف آن در ربع آخر قرن هفتم به بعد، نقش بسيارمهمى در ترويج تشيع در عالم اسلام برعهده داشته و بارها به فارسى ترجمه شدهاست . اين كتاب شرحى است از تاريخ زندگى چهارده معصوم . ما دركتاب مستقلى بهبررسى اين اثر و منابع آن پرداخته ايم . كتاب ديگر الدر النظيم فى مناقب الائمهاللهاميم از شيخ يوسف بن حاتم شامى ، شاگر محقق حلى (م 676) است .(604) ابن اثير نيزكه نسخى از آن بر جاى مانده در شرححال امامان و فضائل آنهاست . لهاميم در اين عبارت به معناى بزرگان و سادات است .درايندوره مقتل نويسى براى عاشورا هم مورد توجه بوده است . ابن طاووس (م 664) دو كتابيكى با نام اللهوف و ديگرى با نام المصرع الشين فىقتل الحسين نگاشته است . كتاب مقتل ابومخنف كه رايج است و درحقيقت مطابقاصل نيست ، از كتابهايى است كه منسوب به همين قرن است .محتمل است كه اين اثر هم از آن ابن طاووس باشد.(605) كتابهاى دلائل از قرن چهارم تاششم بخشى از كتابهاى تاريخى شيعى كتابهايى است كه از اساس براى ثبت معجزات امامانبه قصد اثبات امام آنها نگاشته شده است . طبعا در اين آثار بخشى از زندگى تاريخىامامان نيز درج شده است . از قديميترين آثار در اين زمينه كتابدلائل الائمه محمد بن مسعود عياشى عالم شيعى اواخر قرن سوم واوائل قرن چهارم است كه در سمرقند مى زيسته و آثار وى از جمله همين اثر با ابن نديمياد كرده است .(606)اين كتاب برجاى نمانده است . كتابالدلائل والمعجزات از ابولقاسم كوفى كه متهم به غلو است نيز در اين زمينه است . هموكتابى با عنوان كتاب تثبيت نبوه الانبياء نوشته است .(607)كتابى نيز با عنواندلائل النبى (ص ) توسط احمد بن يحيى بن حكيم اودى صوفى كوفى نوشته شده است.(608)اسماعيل بن على بن اسحاق بن ابىسهل بن نوبخت هم كتابى با عنوان كتاب الحتبجاج لنبوة النبى (ص ) نگاشته است.(609)دو كتاب با عنوان كتاب الدلائل يكى از ابولعباس عبدالله بن جعفر حميرى وديگرى از ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى از مصادر ابن طاووس در برخىاز آثارش بوده است .(610)ابو محمد عبدالباقى بن محمد بصرى از علماى شيعه درقرن ششم كتابى را نام دلائل داشته كما اين كه كتابى هم با عنوان الحجج والبراهينفى امامة امير المومنين واولاده الاحد عشر ائمة الدين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعينداشته است .(611)كتاب ديگر دلائل الامامة محمد بن جرير طبرى معاصر شيخ طوسى استكه به چاپ رسيده است .(612)نمونه ديگر الخرائج و الجرائح از قطب الدين راوندى(م 573) است كه به تفصيل از معجزات پيغمبر وامامان عليهم السلام سخن گفته است.(613) متاءسفانه ، راوندى منابع خود را ياد نكرده است . اين كتاب تلخيص شده وتلخيص آن نيز با عنوان كفاية المومنين ترجمه شده است . متن عربى در سه مجلد توسطمؤ سسه الامام المهدى (ع ) به چاپ رسيده است . نمونه كهن ديگر از اين دست ، كتاب الثاقب فى المناقب از ابوجعفر محمد بن على معروفبه ابن حمزه (متوفاى بعداز 552) است . اين اثر نيز اخبارى در معجزات انبياءرسول خدا (ص ) وهمچنين معجزات حضرت فاطمه و ساير امامان عليهم السلام آورده است .يكى از مصادر اين كتاب ، كتاب مفاخر الرضا عليه السلام از حاكم نيشابورى است . در ميان اهل سنت كتابهاى چون دلائل النبوة از بيهقى و نيز ابونعيم اصفهانى در همينموضوع تاءليف شده است . كتاب تثبيت دلائل النبوة از قاضى عبدالجبار همدانى نيز همينشيوه را دنبال كرده جز آن كه بحث را به صورت كلامى عرضه كرده است . كتابهاى كلامى تاريخى بخشى از تاءليفات كلامى شيعه به تناسب اهميتى كه بحثهاى مربوط به امامت ميانشيعه داشته ، لزوما به بحث از تاريخ كشيده شده است . بحثهاى امامت عمدتاشامل دو بخش است . بخشى عقلى كه مطالبى در اثبات ضرورت وجود امام و لواق آن استو بخش ديگر كه مباحثى تاريخى در اثبات وجود نص ،دليل عدم اعتناى ديگران ، به نص ، و نيز در انتقاد از صحابه عرضه مى كند. بخشتاريخى اين آثار نوعا انتقاد از خلافت و خلفاست ، چيزى كه تحت عنوان مطاعن از آن يادمى شود. نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه برخى از اين آثار كلامى تاريخىاست و برخى تاريخى كلامى كه عمدتا شكل حديث ارائه مى شود. نمونه اى از اين كتابها كه برجاى مانده ، كتاب الاستغاثه فى بدع الثلاثة ازابولقاسم كوفى متهم به غلوّاست كه به چاپ هم رسيده است . كتاب ديگر كتاب سليمبن قيس است كه صرفنظر از شبهاتى كه در مورد برخى از اخبار آن وجود دارد نصى كهندر دفاع تاريخى از عقائد كلامى شيعه در قالب حديث ، درباب امامت است .(614)اثباتالوصية مسعودى را نيز كه بايد به طور قطعى از كسى جز مسعودى صاحب مروج الذهبدانست ، مى توان در رديف آثار حديثى تاريخى كلامى عنوان كرد.(615)درشمار كهنترين آثار در اين زمينه كتاب المقنع فى الامامة از سدّ آبادى روستايى از روستايهاىشهر رياست كه انتشارات اسلامى در قم آن را چاپ كرده و كوچك است . از مشهورترين اينآثار كتاب الشافى سير مرتضى است كه به چاپ رسيده است . شيخ طوسى تحت عنوانتلخيص الشافى تحرير جديدى از آن بدست داده كه آن نيز به چاپ رسيده است . پيش ازاين در باره شيخ مفيد (م 413) سخن گفتيم . آثار متعددى وى حاوى مطالب تاريخىفراوانى است كه به مناسبت حديث غدير و معناى ولايت و ياجز آن دارد. از كتابالجمل شيخ مفيد بايد بيشتر به عنوان يك اثر تاريخى كلامى ياد كرد نه بالعكس . ايناثر در ادامه آثار تاريخى محض شيعى است كه در قرن سوممعمول بوده و تدر امتداد تك نگاريهاى تاريخى است كه شيعيان عراقى براى تثبيتمسائل تاريخى مورد نظر خود مى نگاشته اند.تاريخى بودن اين اثرقابل ترديد نيست ، اما اين كه شيخ مفيد تاريخ علمى را وسيله اى براى اثبات ديدگاههاى شيعه دربرابر عثمانيه و معتزله قرار داده از ابداعات شيخ مفيد در تفلقيق مكتبتاريخى با دانش كلام است .(616) دربرابر، كتاب كشف اليقين (617)علامه حلىكتابى است كه غالبا كلامى كه برخى از آگاهيهاى تاريخى نيز در آن آمده است . كتابهايى كه در سرگذشت شكلگيرى فرق شيعى نگاشته شده به نوعى حاوى بحثهاى كلام تاريخى است . دو اثرمهم كه شباهتى بيش از نود درصد به هم دارند، كتابهاى فرق الشيعه نوبختى والمقالات والفرق سعد بن عبدالله اشعرى است . اين دو اثر حاوى اطلاعات ذى قيمت ازتاريخ شيعه اند. كتاب الحتجاج طبرسى نيز در شمار كتابهايى است كه گرچه مناظراترا فراهم آورده ، آگاهيهاى درباره زندگى امامان ايران در آن آمده است .(618)كتابالطرائف فى معرفة المذاهب نيز مشتمل بر آگاهيهاى تاريخى و حديثى در نقد مذهب مخالفاست . كتابهاى حديثى تاريخى مى دانى كه حديث و تاريخ ارتباط نزديكى داشته اند. در اين زمينه گاه تاءكيد برتاريخ بوده و گاه بر حديث . در ميان آثار حديثى شيعه در قرن سوم و چهارم ، هماننداهل سنت ،موادر تاريخى فراوانى يافت مى شود. در كتاب كافى بخشى كه به بحث امامتيا حجت اختصاص داده شده ، مطالبى تاريخى از زندگى امامان را در بردارد. متاءسفانهكتاب كهن ديگرى نظير كافى در اين زمينه نيست . شايد بتوان به بصائر الدرجاتاشاره كرد كه آن نيز كمابيش مطالبى تاريخى دارد. درباره تاريخ زندگى امام رضا(ع ) اثر جاودانه عيون اخبار الرضا عليه السلام از شيخ صدوق برجسته ترين اثراست . زندگى امام و شيعه در اين دوره كاملا در يك كتاب منعكس شده است . ديگر آثارصدوق نيز هر يك به نحوى مشتمل بر اخبار تاريخى است . كتابعلل الشرايع در اين ميان برجستگى خاص دارد. در امالى نيز اينقبيل اخبار را مى تان يافت . ازآنجا كه صدوق در آستانه پيدايى جريان تاءليفكتابهاى پرحجم و همزمان از بين رفتن بخشى از تراث رساله اى شيعه بوده و ازبسيارى از آنها در منابع خود بهره برده ، بايد كتابهاى اورا از اين زاويه مغتنم شمرد. در زمينه تاريخ غيبت سه كتاب با ارزش برجاى مانده كه هركدام بخش مهمى از تاريخشيعه را در قرن سوم منعكس مى كند. كتاب كمال الدين صدوق ، كتاب الغيبه شيخ طوسىو كتاب الغيبه نعمانى از مهترين آثار در اين زمينه هستند. تاريخ شيعه در اين دوره مبتنىبراين چند اثر است . آثار مشابه فراوانى بوده كه از ميان رفته است . دو نمونه از اينقبيل متعلق به محمد بن بحر رهنى دانشمند قرن سوم هجرى بوده كه بخشى از مطالب آندركمال الدين آمده است . درشمارى كتابهاى حديثى ، بايد ازكتابهاى مناقب ياد كرد. اينقبيل آثار نيز به نوعى تاريخنگارى است .از كهن ترين كتابها در اين زمينه ، كتاب مناقبالامام امير المومنين از محمد بن سليمان كوفى قاضى است كه در قرن سوم مى زيسته است.(619)اين كتاب مملو از آگاهيهاى تاريخى است كه در زمينه سيرهرسول خدا (ص ) و نيز زندگى امير المومنان مى توان ازآن بهره برد. على رغم آن كهمولف شيعه زيدى است و قاضيان الهادى الى الحق امام زيديان يمن ، روايات فراوانى ازامام باقر عليه السلام دارد. درست نظير كتاب بالاميان شيعيان اسماعيلى مذهب ، كتاب پرارج شرح الاخبار(620)ازقاضى نعمان به محمد تميمى مغربى (م 363) است كه بسيار پرتاءليف و برجستهترين عالم اسماعيلى مذهب در طول دوران حكومت فاطميان است . اين اثر كتابى است درفضائل كه بعد تاريخى آن هم قوى است . به عنوانمثال جزء دوم و سوم آن كه در مجلد اول متن چاپ شده آمده ، شرحى است از همراهى امام على (ع) با رسول خدا صلى الله عليه واله و مشاركت ايشان در جنگهاى بدر، احد، خندق ، وجز آنوجزء چهارم كتاب شرح جنگ جمل و صفين است .جزء پنجم ادامه اخبار صفين است . جزء پنجمتا مقتل حجر بن عدى . جزء هفتم ، هشتم و نهم ودهمفضائل امير المومنين (ع ) است جزء يازدهم ادامهفضائل اهل بيت به ويژه فضائل فاطمه زهرا (س ) است . جزء دوازدهمفضائل امام حسن (ع ) و تاريخ زندگى آن امام همراهمقتل امام حسين عليه اسلام .جزء سيزدهم نيز ادامه مصائباهل بيت است كه ضمن آن به بسيارى از بزرگاناهل بيت از جمله جعفر بن ابى طالب و حضرت سجاد (ع ) و بسيارى ديگرى پرداخته شدهاست . جزء چهاردهم بحث از امام صادق (ع ) و تاريخچه فرقه هاى شيعه است تا زمانمعتضد عباسى و ظهور مهدى فاطمى جزء پانزدهم خصائص مهدى است و جزء شانزدهم بهعنوان آخرين جزء آن ، در فضائل شيعيان است . اين اثر به لحاظ نگارش تاريخاهل بيت ، با توجه به قدمت آن ، و صرفنظر از گرايشهاى مختصر اسماعيلى آن بايداثرى معتبر و جامع ودر محدوده زمانى خود بى نظير به شمار آيد. اگر توجه داشته باشيم كه قاضى نعمان ، اخبار غدير اين كتاب خود را از كتاب الاولايةطبرى برگرفته ، به اهميت اين اثر در اشتمال بر بسيارى از ناگفته ها كه در آثارمكتوب در دسترس او بوده پى خواهيم برد، گرچه متاءسفانه وى ماءخذى براى بسيارىاز نقلهاى خود نمى آورد. العمدة ابن بطريق را نيز بايد از همينقبيل آثار شمرد. كتابهاى رجالى تاريخى دانش رجالى يكى از شعب مهم تاريخ است . در شيعه نيز اين شعبه مورد توجه بوده وبارها فهرستى از اصحاب امامان ، و يا مؤ لفان و راويان اخبار شيعى نگاشته شده كهمتاءسفانه بسيارى از آنها از بين رفته است . مهمترين اثر برجاى مانده كه بخش مهمى ازديدگاه هاى تاريخى شيعه در آن آمده ، كتاب اختيار معرفةالرجال يا رجال كشى است كه از هر نظر بايد مهم تلقى شود. كتابرجال النجاشى نيز صرفنظر از رجالى بودن و ينز از هر نظر بايد مهم تلقى شود.كتاب رجال النجاشى نيز صرف نظر از رجالى بودن و نيز اطلاعات با ارزشكتابشناسى آن ، تاريخ فرهنگى شيعه است . اينقبيل آثار در دوره هاى بعد كمتر تدوين شده اما هرچه تدوين شده ، از حيث تاريخى بايدمورد توجه قرار گيرد. آثارى نظير الفهرست و نيزرجال شيخ طوسى وهمچنين رجال علامه حلى از اين دست است . كتاب پرارج الفهرست ابننديم نيز بايد يك اثر كاملا شيعى تلقى شود. مطلبى كه در جاى خود اثبات شده است .ابن ابى طى عالم شيعى قرن هفتم هجرى و متوفاى 630 كتابى با نام طبقات الاماميةداشته كه متاءسفانه مفقود شده است . ابن حجر عسقلانى نقلى از آن را در الاصابه درذيل شرح حال يغوث صحابى آورده است . كتاب مهم ديگر او كتاب تاريخ ابن ابى طىبوده كه گويا بر حسب سالها تنظيم شده بوده ونقل بازمانده ازآن را صفدى در نكت الهميان كهدراحوال ناميان نابينا است آورده است .(621) از كتابهاى انساب نيز كه به نحوى به دانش تاريخ مربوط است ، نبايدغفلت كرد.ايندانش نيز ميان شيعيان رواجى داشته و يكى از كهن ترين آنها كتاب المجدى (تاءليفسال 443) از ابولحسن على بن محمدبن على بن محمد العمرى است كه عالمى امامى مذهباست .(622)اين نشانگر امامى مذهبان در اين دانش است . و ديگرى سرّ السلسلة ابونصربخارى است . در بخش تاريخ اهل بيت اين شعبه از دانش غيرقابل اغماض است . فهرستى است از عالمان نسابه را آية الله مرعشى از دانش غير اغماضاست . فهرستى از عالمان نسابه را آية الله مرعضى در مقدمه لباب الالقاب بيهقى آوردهاست . بيشتر اين كتابها علاوه بر ياد ازنسب ،مشتمل بر مطالب تاريخى نيز هست . زمانى كه در دوره صفوى و قاجار موسوعه هاىمفصل ترى نظير رياض العلماء و يا روضات الجنات نگاشته مى شود، آگاهيهاىتاريخى مفصل ترى رابه ويژه در زمينه تاريخ فرهنگ در اختيار ما قرار مى دهد. آثار عربى و فارسى سنيان دوازده امامى از ميان اه ل سنت نيز كسانى به دلايلى شرح برزندگى دوازده امام نوشته اند. اين جداىاز كسانى از آنهاست كه آثارى درباره اهل بيت نوشته ومرحوم استاده عبدالعزيز راطباطبائى در سلسله مقالات خود با عنوان اهل بيت فى المكتبة العربيه در تراثنا آنها راشناسانده اند. از اين افراد با اصطلاح شيعه دوازده امامى مى توان ياد كرد. مجمل التواريخ والقصص از ابن شادى ، كه در حدودسال 520 به فارسى تاءليف شده ، در بخش تاريخ خلافت پس از پيغمر مى نويسد: واز پيغامبر عليه السلام ابوبكر صديق بود... بعد از آن شرححال ساير خلفا را هم آورده است . همو دربخشى ديگر فصلى درذكر جماعتى ازاهل بيت پيغامبر اسلام عليه السلام آورده . درآنجا از فاطمه زهرا عليها سلام آغاز كرده ،شرح حال فرزندانش حسن و حسين عليهما السلام را نوشته پس از آن به ترتيب سايرامامان را تا ابولقاسم محمد بن حسن عسكرى عليهم السلام به اختصار آورده است.(623) تذكرة الخواص اثر يوسف بن فرغلى بن عبدالله بغدادى سبط ابن ابوالفرجعبدالرحمان بن الجوزى (581 654) به شرح مناقباهل بيت و ازجمله دوازده امام پرداخته و در زمينه آثارى از اينقبيل بايد يكى از نخستين آثار به شمار آيد. كتابالال از ابن خالويه (م 370) نيز بايد از اينقبيل كتابها باشد كه اربلى مواردى از آن را در كشف الغمهنقل كرده است . مطالب السؤ وال فى مناقب آل رسول از كمال الدين محمد بن طلحه شافعى (م 652).اربلى از وى به دليل آن كه در كتاب خود شرححال دوازده امام را آورده ستايش كرده است . عبدالعزيز بن محمد معروف به ابن اخضرگنابادى (م 611) در كتاب معالم العترة النبوية و معارفاهل البيت الفاطمية العلوية ، تنها تا امام يازدهم آمده و به هميندليل مورد انتقاد على بن عيسى اربلى قرار گرفته است .(624) تاريخ گزيده از حمدالله مستوفى (م 740) وى درآغاز كتاب خود، ابتدا شرحى از تاريخخلفاى نخست را بدست داده و سپس به بيان شرح زندگى وفضائل امام امير المؤ منين مى پردازد. در ادامه در صفحه 198 شرحى از زندگاى امير المؤمنين وحافد رسول رب المعالمين امام مجتبى حسن بن على المرتضى (ع ) آورده است ..فصل سيم از باب سيم كتاب را نيز به ديگر امامان اختصاص داده با اين عبارت كه : درذكر تمامى ائمه معصومين رضوان الله عليهم اجمعنى كه حجة الخلق بودند. مدت امامتشاناز رابع صفر سنه تسع واربعين تارمضان سنه اربعه وستين وماءتين دويست و پانزدهسال و هفت ماه . ائمه معصوم اگرچه خلافت نكردند اما چون مستحق ايشان بودند تبرك راازاحوال ايشان شمه اى بر سبيل ايجاز ايراد مى رود. اين شرح تا بيان زندگانى امامزمان (ع ) ادامه يافته است .(625) الفصول المهمة فى معرفة احوال الائمة از ابن صباغ مالكى (م 855). الشذرات الذهبية فى تراجم الائمه الاثنى عشرية عند الامامية از شمس الدين محمد بنطولون (م 953) تاريخ بناكتى از فخرالدين ابوسليمان داود بن تاج الدينابولفضل محمد بن بناكتى .(626) اخبار الدول و آثار الاول فى التاريخ از احمد بن يوسف قرمانى (م 1032). فصل الخطالب از خواجه محمد پارسا. وى از دانشوران صوفى مسلك قرن نهم هجرى استكه با وجود اصرار بر تسنن و حتى موضع گيرى تند بر ضد روافض شرح ازاحوال امامان را آورده است . اين بخش از كتاب در ميراث اسلامى ايران دفتر چهارم به چاپرسيده است . بهجة التواريخ از قرن دهم هجرى و تاءليف شده در حوزه عثمانى ، شرحى از زندگىخلفا و امامان را اورده است .(627) روضات الجنان وجنات الجنان از درويش حسين كربلائى از قرن دهم نيز فصلى بلند بهشرح حال امامان اختصاص داده است . كتاب مزبور به چاپ رسيده است . وسية الخادم الى المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم ازفضل الله بن روزبهان هنجى (م 927) كه به ضديت با تشيع و دولت صفوى شهرهاست ، در شرح زندگانى چهارده معصوم تاءليف شده است .(628) كنه الاخبار از مولفات قرن دهم هجرى در سايه دولت عثمانى تاءليف شده و شرححال دوازده امام را دارد.(629) الصواعق المحرقة اثر ابن هيتمى كه آن را در رد بر روافض نگاشته ،مشتمل بر شرح حال امامان و مناقب آنها است . المقصد الاقصى از كمال الدين خوارمى ؛ وى پس از شرححال خلفاى نخست ، تاريخ خلفا و دوازده امام را آورده است . روضة الصفا فى سيرة الانبياء والملوك والخلفا از ميرخواند(م 903) كه ضمن آن تاريخخلفا و دوازده امام را آورده است . روضه احمدى از احمد بن تاج الدين حسن استر آبادى . اين كتاب كه در حدودسال 900 هجرى تاءليف شده است ، درباره سيره نبوى است و خاتمه آن درباره خلفاىنخست و دوازده امام .(630) روضة الشهداء از ملاحسين كاشفى است كه درآن شرحى مختصر از زندگى انبياء و دوازدهامام و نيز مطالبى در عزادارى براى آنهاآورده و در آنمفصل ترين بخش را به امام حسين (ع ) اختصاص داده است . آثار فارسى امامى مذهبان از قرن هفتم تا دهم كتابهاى اندكى از شيعيان فارسى زبان در اين دوره برجاى مانده كه در حد خودقابل توجه است . اثرى جاودانه با عنوان نقض ازعبدالجليل قزوينى رازى كه كتابى است كلامى تاريخى در دفاع از شيعه در برابركتابى كه در رد شيعه نوشته شده بود. اين اثر مهم ،مشتمل بر آگاهيهاى منحصر به فرد از قرن ششم هجرى به ويژه درباره شيعه و نيزوضعيت فرهنگى و احيانا سياسى آن دوره است . وى درهمان كتاب ياآور شده كه كتابىدرباره حديث افك يا دفاع از عايشه نگاشته است .(631)وى اين مطلب را به ايندليل ياد مى كند كه بگويد شيعيان به همسرانرسول خدا طعنه نمى زنند. سه اثر از يك نويسند پركار شيعى در اواخر قرن هفتم در اصفهان تاءليف شده كه همگىكارهاى كلامى تاريخى است . عماد الدين طبرى نويسننده كامل بهايى ، مناقب الطاهرين و تحفة الابرار نگرشى كلامى تاريخى بر موضوعات مهم شيعى كرده و از زمانه خود نيز گاه و بيگاه آگاهيهايى بهدست داده است . كتاب پرحجم احسن الكبار فى معرفة الائمة الابرار از سيد محمد بن ابىزيد بن عربشاه ورامينى در شرح زندگى امامان معصوم درسال 740 هجرى نگاشته شده و نسخه هايى از آن از جمله در كتابخانه آية الله مرعشى برجاى مانده و خلاصه آن با نام لوامع الانوار از على بن حسن زواره اى در دست است .كتاب رامش افزاى آل محمد از محمد بن حسين محتسب اثرى ده جلدى در تاريخ انبياء و امامانبوده كه منتخ الدين آن را ديده و بخشى ازآنرا نزد مؤ لف خوانده (632)چنانكه دونقل از ان در مناقب ابن شهر آشوب آمده كه يكى درباره امام مجبتى و ديگر درباره علم امامصادق (ع ) است .(633)ودر الفهرست منتجب الدين از آن ياد شده اما اثرى از وى از پساز قرن هشتم يافت نشده است . مباهج المهج فى مناهج الحجج از قطب الدين كيدرى نويسنده برجسته شيعى است كه بهاحتمال بسيار قوى در قرن ششم زندگى مى كرده است . اين كتاب كه به عربى بودهتوسط حسن بن حسين شيعى سبزوارى در قرن هشتم به فارسى درآمده است و مترجم نامشرا بهجة المباهج گذاشته است . وى اين ترجمه را به خواجه نظام الدين يحيى بن شمسالدين كه از سال 753 تا 759 به عنوان يكى از فرمانروايان سربدارى در خراسانحكومت داشته اهدا كرده است . بهجة المباهج درقرن دهم توسط شاعرى كاشانى با نامحيرتى تونى به نظم كشيده شده است .(634)حسن شيعى سبزوارى كتابى هم با نامراحة الارواح و مونس الاشباح كه مشتمل بر حكايتها و لطايفى درباره زندگى پيامبر واهل بيت و هم معجزات آنهاست نگاشته شده به چاپ رسيده است .(635) متنى با عنوان تاريخ محمدى يا تاريخ رشيدى يا تاريخ دوازده امام يا فهرست ائمه كهدر وصف آن گفته شده : در ترايخ تولد پبيامبر و امامان با نام ونسب و لقب و زادگاه وجاى قبرشان به نظم با تاريخ بيستم ذى قعده 819 كه نسخه اى از آن دركتابخانه ملىتبريز به شماره 3626 نگهداى مى شود.(636)اين اثر از ملاحسن كاشى است كه ازنزديكان سلطان محمد خدابنده بوده و در تشيع آن دوره سهمى بسزا دارد. وى اين كتاب رادر سال 708 كه شصت سال از زندگيش را سپرى كرده بوده درحله و بغداد نگاشته است.(637)كتابى هم با نام تاريخ عترت درسال 803 در حلب تاءليف شده كه متن آن را دانش پژوه چاپ كرده است .(638) از مفصل ترين آثار در زمينه تاريخ صدر اسلام ميان فارسى زبانان شيعه بايد، ازنزهة الكرام و بستان العوالم ياد كرد كه چند سالى است با تصحيح محمد شيروانى چاپشده است . اين اثر از محمد بن حسين بن حسن رازى است كه در اواخر قرن ششم واوائل قرن هفتم هجرى مى زيسته است . كتاب در دو مجلد حاوى اخبارى است از سيرهرسول خدا(ص ) تاباب بيست و يكم . و پس از آن تا باب سى ام كه در مجلداول كتاب چاپ شده درباره ابوبكر ومسائل ديگر. مجلد دوم كتاب تا باب شصتم اخبارمعجزات معصومين را تا امام زمان (ع ) آورده است . اين اثر بايد در كنار احسن الكبار يكى ازكاملترين آثار فارسى شيعه دوره ميانى تاريخ ايارن از تاريخ صدر اسلام تلقىشود. گفتنى است كه اين كتاب با اين كه فارسى بوده به لحاظ اهميت مورد توجه ابنطاووس قرار گرفته ووى كه فارسى نمى دانسته آن را داده تا برايش ترجمه كنند. دريك مورد هم از آن در فرج المهموم نقل كرده است .(639) مقتلى هم به فارسى والبتهبه نظم در قرن ششم توسط المفاخر رازى سروده شده كه اشعرى از آن در روضةالشهداء آمده است . منابع كهن تاريخ اسلام و گرايشهاى شيعى در اين قسمت مرورى داريم بر كتاب اثر التشيع فى الروايات التاريخيه فى القرنالاول هجرى (640)از دكتر محمد نور ولى كه آن را در زمينه تاءثير باورهاى شيعىبرنوشته هاى تاريخى نوشته است . اين گفتار، گرچه مرور بر يك كتاب است ، اما بهطور طبيعى به بحث ما درباره تاريخ اسلام نزديك است و لذا آن را در اينجا درج كرديم . پيش از ورود به بحث ، يادآورى دو نكته لازم است : 1 از قديم ميان رجال شناسان حنبلى مذهب عراق كه دو دشمن قهار مانند شيعه و معتزلهداشتند، اين سخن بر سر زبان بوده است كه تاريخ اسلام با علائق شيعى نوشته شدهاست . به عنوان مثال ، احمد بن يونس گفته است : اصحاب مغازى همگى گرايشهاى شيعىداشته اند؛ مثال ابن اسحاق ؛ ابومشعر يحيى بن سعيد اموى ، و ديگران (641) كتابحاضر كه نويسنده آن ،همان علائق فكرى حنابله افراطى قرن سوم وچهارم هجرى بغدادرا دارد، باورش چنين است ؛ درست همانند بيشتر سعودى و وهابيهاى معاصر كه همين باوررا دارند. روزگارى حنابله در قرن سوم وچهارم كوشيدند تا بسيارى از رواياترسيول خدا (ص ) راكه راويان آن ها چهره هاى پاك متشيع عراق بودند از دور خارج كرده وآثار حديثى افراطى حنابله را به عنوان حديث و سنت واقعى به مردمتحويل دهند . اكنون همان وضعيت تكرار شده و وهابيها مى كوشند تا باشيعى نشان دادن تاريخ مكتوباسلام ، جزئى ترين اخبارى كه با عقائد آنها سازگار نيسيت از حجيت ساقط كنند. چندىپس از انتشار كتاب مرويات ابى مخنف فى تاريخ الطبرى ، عصر الخلافة الراشدة كتاب حاضر منتشر شده تا با عنوان كردن تاءثير تشيع در تاريخ نويسىاسلامى راه را براى استناد به منابع موجود براى نشان دادن نادرستى عقائد افراطىوهابيها و اهل حديث سد كند. ما در عين حال كه ازگرايش شيعى برخى از مورخان آگاهيم ،بايد ابراز كنيم كه اين تشيع نه مانند اصطلاح شيعى امروز بلكه به معناى نوعىتسنن متشيع بوده كه سنيان افراطى آنرا از بين برده اند و روزگارى در قرناول تا سوم ، بخش بزرگى از جامعه تسنن را به خود اختصاص داده بود. در واقع برپايه باور اين قبيل كتابها، تمامى اصحابى امام على (ع ) كه در جنگ صفين بالغ برهشتاد هزار نفر مى شدند كه با عثمان دشمنى مى ورزيدند و در جنگ با معاويه اصرارداشتند، نه تنها شيعه بلكه بايدرافضى و غالى شناخته شوند.اگر چنين باشد بايدگفت كه سلف اين سنيان ، به هيچ روى در عراق نيمه نخست قرناول ، چنين باورهايى نداشتند كه فرضا هر صحابى راعادل وپاك بدانند و در وثاقت او ترديد نكنند بلكه در شرايطى ، به فرمان امام على (ع) با آن ها نبرد كرده و آنهارا كشتند و اگر خود كشته مى شدند، خودرا شهيد و ماءجور مىدانستند. به هر روى تسنن عصر نخست ، چيزى است كه حنابله قرن سوم و چهارم آن راجريان متشيع خواندند واكنون وهابيها همان سخنانن را تكرار مى كنند. در برابر، تسنناموى را اصل گرفته و آن را آيين درست مى دانند. كتاب جديد را بايد در راستاى اين تحليل مورد توجه قرار داد. مولف در جاى جاى كتابتعصب حنبلى گرى خود را نشان داده وشايع ترينفضائل امير المومنين عليه السلام مانند حديث مؤ اخاة را بخاط آن كه ابن تيميه در آنترديد كرده رد مى كند. در برابر كمترين منقصت رابراى خلفا نمى پذيرد و اين رايتمحمد بن حبيب را كه نقل كرده :خليفه دوم يك چشم داشته دليل بر تشيع وى ميدانند! 2 مؤ ل ف كتاب مورد بحث ، گرچه از نظر تتبع كم وبيش زحمت كشيده است ، اما از نظرتحقيق و تدقيق دشواريهاى فراوانى دارد. نمونه هايى از اين دست كه آگاهيهاى فراوانىاز منابع كنار هم گذاشته شود اما هيچ ديدگاه روشنى به دست داده نشود در آنفراوان است. طبعا بايد توجه داشت كه اثر حاضر تنها در حد يك رساله فوق ليسانس بايد مد نظرباشد نه اثرى كه عالمى پس از سالها پژوهش تاءليف كرده است . با اين كه هدف ما يكمرور كوتاه بر كتاب است نمونه هايى از اين بى دقتى را به اشاره خواهيم گفت . مؤ لف در مقدمه ، به سه تحقيق در زمينه مورد بحث اشاره كرده است . تحقيق نخست باعنوان ماالدخلته الشيعه فى التاريخ الاسلامى از دكتر صالح بن عبدالله المحيس است .دوم حاصل ميزگردى با حضور چند نفر از اساتيد با عنوان اثر التشيع فى كتابةالتاريخ مى باشد كه آن به چاپ رسيده است . اثر سوم از يكى از افراد همان ميزگردبا نام سليمان العودة تحت عنوان نزعة التشيع واثرها فى الكتابة التاريخيه مىباشد. نويسنده كتاب را در پنج باب و هر باب در چندفصل تنظيم كرده است . پس از مقدم كه درباره تعريف شيعه است ، ابواب پنجگانه كتاببه اين ترتيب است : باب اول : راويان و اخباريان غالى باب دوم : متهمان به تشيع از ميان راويان و اخباريان باب سوم : مورخان شيعه باب چهارم : تاءثير تشيع بر روايات تاريخى عصر رسالت و دوران خلافت خلفاىنخست باب پنجم : تاءثير بر روايات تاريخى دوران اموى مقدمه كتاب درباره تعاريف مختلفى است كه در منابع از شيعه صورت گرفته است .اقوالى از منابع مختلف آمده و توان گفت كه جداى از آن چه ذهبى در مقدمه ميزانالاعتدال آورده ، سخن تازه اى ابراز نشده است . بهدنبال آن برخى از عقايد شعيه آمده است . نخست مساءله امامت و وصايت است . جهت گيرى مؤلف انكار محض است كه وى به نقل از عايشه و از متاءخرين بهنقل از ابن تيميه ، انكار وصى بودند امام على (ع ) مستند كرده است ! دومين مساءله كه تحتعنوان بعض عقائد الشيعه امده باور شيعه درباره صحابه است . مؤ لف باتعصب تمام ، ازآغاز در برترى صحابه و عدالت آنها سخن گفته و آياتى را به عنوانشاهد ذكر كرده اقوال ، علما را درباره آن ها آورده و پس از چندين صفحه عقيده شيعه رادرباره صحابه نقل كرده است . آشكار است كه اين مباحث با جهت گيرى و پيش داورى عنوانشده است . وى كوشيده است تا اقوال علماى شيعه را كه صحابه را بمانند ديگران مىدانند از كتابهاى شيعه جمع آورى كند. سومين مساءله از نظر وى كه ضمن عقائد شيعه آمدهبحث رجعت است كه همان آغاز پاى عبدالله بن سبا به ميان آمده است . و درنهايت تقيه . اينها عقائد شيعه در نگاه اين مؤ لف است ! گويى اسلام شيعى عبارت از اين چهار است است وبس (642) همانطور كه از فهرست كتاب بر مى آيد باباول تا سوم كتاب عبارت از فهرستى است از راويان و مورخانى كه يا غالى اند يا متهمبه تشيع و شيعه . درهر بخش مولف با بحثى مختصر وارد شده ، پس ازآن فهرستى ازافراد را به دست داده و كوشيده تا موادى را درباره تشيع آن ها از منابع گردآورى كند.در دو باب اول و دوم توجه وى به راويان و اخباريان نخست است و در باب سوم بهسراغ مورخان و چهره هاى صاحب كتاب رفته است . لازم بود تا مولف در مقدمه نخستين باب كه عنوانش راويان و اخباريان غالى است تعريفىاز علو به دست مى داد. وى چنين كارى را نه در مقدمه كتاب آورده و نه در اينجا. دراين بخشچهرهايى كه به عنوان غالى ثبت شده هاند نوعا كسانى هستند كهرجال شانس حنبلى قرن سوم ، آنها را با تعبير كان غاليا فى التشيع ياد كردهاند. بايد توجه داشت كه غالى در اين عبارت تابدان حد است كه شخص متهم به غلو است، امام على (ع ) را بر شيخين مقدم بدارد؛ چرا كه مقدم داشتن امام بر عثمان تشيع است و مقدمداشتن آن حضرت بر شيخين غلو در تشيع ! از نظر آنها مرتبه بالاتر رفض است . در اينجا مرورى داريم بر اباب و فصول كتاب در فصلاول باب نخست چند نفر از راويان غالى شناسايى شده وبرخى از اخبار تاريخىمنقول از آن ها آمده است . اين افراد عبارتند از: حبة بن حماد قناد، عبدالرحمان سالم بن ابىحفصه ، حارث بن حصيرة ، عمروبن شمر، عمروبناسماعيل فزارى . وى از هركدام چند نمونه خبر تاريخىنقل كرده و طبعا برآن بوده تا اين اخبار را اخبارى شيعى دانسته از حجيّت بندازد. مثلا ازحبة العرنى اين روايت نقل شده كه رسول خدا (ص ) دوشنبه مبعوث شده و امام على سهشنبه ايمان آورد. از عبدالرحمان بن صالح خبر كلاب حواءب در جنگجمل رانقل كرده است . از عمر بن حماد اين روايتنقل شده كه نسائى اورده است كه حضرت على (ع ) در زمان حياترسول خدا (ص ) پس از نزول آيه اءفان مات اوقتل انقلبهم على اعقابكم فرمود: به خدا سوگند چنين نمى كنيم . بعد هم سخن ذهبىكه حديث منكرى است ! بدين ترتيب در اين بخش كوشش شده تا اخبار شيعى اين راويان باتوجه به بى اعتبارى آن ها نزد رجال شناسانن حنبلى افراطى قرن سوم تضعيف شود،مؤلف درهيچ مورد درباره اين كه آيا اين اخبار توسط راويانى جز اينهانقل شده است يا نه سخن نگفته است . فصل دوم باب اول اختصاص به اخباريان غالى دارد. نخست آنها سليم بن قيس است كهمولف اورا شخصى خيالى دانسته و در عين حال از علو و رفض كتاب سليم سخن گفته است. پس از آن از اسبغ بن نباته ياد كرده و كتابمقتل الحسين وى . آنگاه نوشته است : چون مقاتل الطالبيين ابوالفرج از آننقل شده ، در اصل وجود چنين كتابى ترديد داريم و اين سخن كه اومقتل داشته از ساخته هاى شيعيان است ! جابر بن جعفى نفر سوم اين فصل است . اقوال فراوانرجال شناسان سنى درباره وى آمده و به برخى از روايات وى در طبرى اشاره شده است .محمد بن سائب كلبى نقر چهارم است . شهرت وى به تشيع و نقلهاى گسترده وى در منابعنيازى به يادآورى ندارد. ابومخنف ، ابان بن عثمان بجلى افراد بعدى اند. عجيب آنكه ازابان فقط يك روايت نقل كرده در حالى كه نقل هاى او در سيره نبوى در حد كتابى با بيشاز يكصد صفحه است كه مولف اين سطور آن را به چاپ رسانده است . هشام بن محمدبن سائب نفر بعدى است كه شهرت وى از پدرش بيشتر است . محمد بن ابىعمير، ابوحلسن نوفلى ، نصرين مزاحم افرادى بعدى اند كه نوعا به تشيع و گاه بهرفض شهرت دارند. وى در اين بخش از محمدبن حبيب يادكرده است . جالب است كهرجال شناسان كهن از تشيع وى ياد نكرده اند. مولف به سخن آقا بزرگ استناد كرده ودرتاءييد تشيع او دو خبر منقول از اورا به عنوان شاهد تشيع وى آورده : يكى آنكه عمر يكچشمش نابينا بود! وديگر اين خبر كه او كنيز خود را كه مسلمان شده بوده ، در وقتى كههنوز مسلمان نشده به خاطر اسلام آوردن كتك زده است . اين دوخبر به علاوه آن كه ابن حبيببراى عمر تعبير رحمه الله به كار نبرده علامت تشيع وى دانسته شده است . نفر بعد ابو سعيد رواجنى است از جمله اقوالش آن است كه اللهاعل من ان يدخل طلحة والزبير الجنة قاتلا عليا بعد ان بايعاه ابواسحاق ثقفى نفربعدى است . مولف كتاب ، كتاب الغارات وى را كه مكرر در تهران و بيروت چاپ شدهنديده و موارد منقول از آن را از شرح نهج البلاغه گردآورى كرده به گمان آنكه كارمهمى انجام داده است .! (ص 106) .عبدالرحمن بن خراش و محمد بن زكريا غلابى نيز شيعهاند. يك روايت غلابى كه شايد به زعم مولفدليل تشيع اوست و لذا نقل كرده اين است كه يزيد در جوانى مشروب مى خورده است . نمونه هاى ديگر عبارتند از: ابولقاسم منذربن محمد بن قابوسى ، ابوبكر احمد بنعبدالعزيز جوهرى ، ابوالعباس احمد بن عبيدالله ثقفى ، ابن ابى الثلج ، ابواحمدعبدالعزيز بن يحيى جلودى ، شيخ صدوق ، شيخ مفيد، محمدبن جرير بن رستم طبرى امامىصاحب المستمر شده است . اينان كسانى اند كه به زعم مولف در غلو آنها در تشيع ترديدوجود ندارد. باب دوم كتاب درباره كسانى است كه متهم به تشيع شده اند. درفصل نخشت راويان متهم به تشيع شناسانده شده اند. نكته اى كه اين قسمت را از آنچهدرباب نخست آمده جدا مى كند آن كه اين افراد گرچه از سويى متهم به تشيع و حتى غلودر تشيع شده اند، اما كسانى از رجال شناسان آنان را توثيق كرده اند. البته برخى ازچهره هاى باب پيشين هم توثيق شده اند، اما به نظر مى رسد كه مولف در اين باب اتهاممزبور را پذيرفته در حالى كه در آن باب در اين باره ترديد داشته است . جالب اينكه بخشى از چهره هاى اين بخش از شيعيان امامى اند، اما مولف آنها را در بخش متهمين بهتشيع آورده است . نمونه آن عبدالملك بن اعين بادر زارة بن اعين است . به هر روى گويامولف ضمن يكى بودن وضعيت افراد اين دو بخش ، معيار جدايى آنها را در همينتوثيقهايى دانسته كه كم و بيش درباره آنها آمده است . در اينجا نيز ابتدا نام شخص ياد مى شود؛ پس از آناقوال رجال شناسان درباره تشيع فرد مورد نظر و نيز توثيق يا قدح اوو در نهايتچندخبر از منقولات وى در تاريخ طبرى يا آثار ديگر. چهره هاى اين بخش عبارتند از: عبدالله بن شريك عامرى ، سلمة بن كهيل ، اجلح بن عبدالله كندى ، بريدة بن سفياناسلمى ، على بن زيد بن جدعان ، سليمان بن قرم (راوى اخبارفضائل اهل بيت ) جميع بن عمير، عبدالملك بن اعين ، يزيد بن ابى زياد،ابوسهل عوف بن ابى جميله عبدى ، موسى به قيس ، قطر بن خليف قرشى ، عبدالملك بنمسلم ، عبدالعزيز سياه ، عبدالجبار شبامى ، هشام بن سعد قرشى ، جعفر بن سليمانضبعى ، يحيى بن يعلى اسلمى ، عبدالله بن موسى عبسمى ،. شاهد تشيع اين آخرى آن كهوى هر كسى كه نامش معويه بود، نزد خود راه نمى داد تا از وى حديثى بشنود. همانگونه كه اشاره شد منبع عمده نسبت تشيع به اين افراد كه بيشترين آن هاشيعهعراقى هستند، آثار رجالى جنابله و اهل حديث است ؛ در واقع ، دانش رجالى انحصارىاهل حديث است ، چرا كه آنها بناى همه چيز را بر منقولات مى نهادند و در بررسى حديثنيازى به چنين دانشى داشتند. از اين رو وازنگاه آنها كوچكترين گرايش ضد معاويه ياعثمان ، تشيع به حساب مى آيد. غالب كوفى ها چنين گرايشى داشتند. فصل دوم باب دوم درباره اخباريهاى متهم به تشيع است . شمار اين ها اندك اما چهره هاىمهمى هستند. نخست آنها ابان بن تغلب است كه تشيع وى روشن است . واقدى نفر دوم است .از متقدمان ، تنها ابن نديم اورا شيعه دانسته واز متاءخران يوسف العش بهدليل آنكه او درباره عثمان كه طعنى است بر عثمان ، اورا شيعه قلمداد كرده است . عبدالرزاق صنعانى نفر سوم است . وى صاحب كتاب ده جلدى المصنف است .وىشيعه اين در حد ضديت با عثمان . ولى روايات و اخبار شيخين رابهتفصيل آورده . درباره تشيعه او كه جنبه ضد عثمان و معاويه دارد آمده : كسى نزد وى ناماز معاويه برد. عبدالرزاق گفت : مجلس مارا با ياد او كثيف نكن . شواهد ديگرى هم در انتقادوياز عمر نقل شده كه به وى تشيع مى هد. مؤ لف نوشته است كه در آثار تاريخى ،مثل تاريخ طبرى رواياتى از وى شده است . طبعا مى بايست يادآورى مى كرد كه در وى(مصنف ) خود نقلهاى تاريخى بيشمارى به مناسبتهاى مختلف آورده است . ابن عقده چهارمين و آخرين اخبارى شيعه است كه مذهبش كاملا روشن است و نيازى نبود كه درضمن متهمين به تشيع آورده شود. وى از بزرگان مكتب تشيع زيدى جارودى است . فصل سوم به راويان و اخباريان و مورخانى اختصاص يافته كه متهم به تشيع شده انداما از آن مبرّايند. مؤ لف پذيرفته كه اينها عثمان را بر على مقدم داشته اند و لهذا متهمبه تشيع شده اند، اما بر اين باور است كه اين عقيده ،دليل بر تشيع نيست و بسيارى از سنيان مشهور اين عقيده را داشته اند!! ابو معاويه عماربن معاويه دهنى يكى از آنها است كه اخبار وى رنگ روى شيعى دارد. مورد دوم كه نمونه اىمهم است ، ابن اسحاق كه بحث كوتاهى درباره وى شده .نمونه هاى ديگر عبارتند از:سفيان الثورى كه گفته شده : كان يثلث بعلى . على را سومين خليف در ترتيبفضل مى دانسته و به هر روى عثمانى نبوده است . على بن مدينى متهم به تشيع نشده ،جز ازسوى يحيى بن معين . افراد ديگر عبارتند از: على بن على جهضمى ، محمد بن علىعلوى ، نسائى ، محمد بن جرير طبرى ؛ درباره آثار طبرى توضيحاتى داده كه برخىخطاست . ازجمله آنكه قديمى ترين منبعى را كه آورده از كتاب تاريخ وىنقل كرده را المنتظم ابن جوزى ( م 579 دانسته كه به وضوح خطاست زيرا ابن مسكويهدر قرن چهارم آن را نقل كرده است . نمونه ديگر حاكم نيشابورى است . باب سوم كتاب درباره مورخان شيعه است . فصلاول آن درباره مورخانى است كه غلو در تشيع دارند. نخست آنها يعقوبى است كهاقوال وى را كه دلالت بر تشيع او دارد در طى ده صفحه آورده است . مورد دوم مسعودى استكه نقلهاى تاريخى شيعى او را نيز در طى چهارده صفحه رديف كرده است . فصل دوم درباره مورخانى است كه متهم به تشيع شده اند.دو نمونه آورده شده يكى ابناعثم و ديگرى ابولفرج اصفهانى است كه در ضمن آن ، تاءثير تشيع آنها در نقلهاىتاريخى كتبهايشان ارائه شده است . در اين باره ، به ويژه نسبت به ابن اعثم ، مواردجالبى ارائه شده است ؛گرچه مؤ لف به طور ضمنى با رديف كردن اينقبيل نقلها در پى تكذيب آن ها به دليل تاءثير عقيده شيعى مؤ لف بر آنهاست . باب چهارم كتاب درباره تاءثير مذهب شيعه بر روايات تاريخى مربوط به عصر نبوىوخلفاى نخست يا به تعبير مولف خلافت راشده ! است . در نخستينفصل ، به عهد نبوى و خلافت ابوبكر پرداخته است . در مبحث نخست به روايت مؤ اخاة ميان رسول الله صلى الله عليه و اله وعلى عليه السلامپرداخته است . مطالعه اين بخش نشان مى دهد كه مولف تا كجا از روش بحث علمى بهدوربوده و طريق تعصب پيشه خويش كرده ؛ وى مى گويد: در طريق برخى از روايات اينباب ، راويان شيعى قرار دارند و سپس نمونه هايى را ذكر مى كند. پس از آن بهتاءكير بر بحث ابن تيميه در انكار مؤ اخاة دارد و على رغم آنكه انكار ابن حجر را نسبتبه ابن تيميه آورده مى پذيرد كه در طرق ديگرى از اين حديث هيچ فرد شيعى وجودندارد، در انتها تمايل به سخن ابن كثير دارد كه همه طرق اين روايت ضعيف است و طبعا غيرقابل اعتماد! بدين ترتيب ، چنين حديثى كه از ده ها طريق از سنى و شيعه و متهم به تشيعروايت شده ، گرفتار تعصب كور مؤ لف و پيروى جاهلانه موى از اين تيميه شده است . مبحث دوم درباره حديث غدير است . درست همين برخورد متعصبانه با حديث مزبور هم صورتگرفته است . وى ياد از راويان شيعى حديث كرده و على رغم كثرت طرق آن مى نويسد: اماابن تيميه در صحت حديث ترديد كرده است ! گويى ابن تيميه حق آن را دارد كه در حديثىكه از صدها طريق از صحابه و تابعين روايت شده و حتى امام احمدحنبل آنرا در كتاب فضائل الصحابه از طرق مختلف روايت كرده ترديد كند. مؤ لف سلفى كتاب ، على رغم تعدد مارجعى كه در پاورقى به آنها ارجاع داد، سرسوزنى از تعصب سلفى گرى خود جدا نشده است . گفتنى است كه وى بر اساساحتمالى كه شيخ آقا بزرگ داده كتاب الولايه طبرى مورخ را به طبرى امامى نسبت دادهاست . وى با مراجعه به كتاب ذهبى مى بايست مى فهميد كه حتما نيز دريافته كهكتاب الولايه از طبرى مورخ است اما به لحاظ تعصب مذهبى اشاره به اين مطلب نكرده است. روايت بعدى خبر سقيفه است كه به برخى از روايات آن كه از طريق كسانى از متهمانبه تشيع در طبرى و منابع ديگر امده اشاره كرده و نوشته است : گرايش عمومى درروايات شيعى آن است كه بيعت با ابوبكر همراه با قهر و غلبه بوده است . اشاره اى همبه خبر قنفذ و احراق خانه فاطمه دارد كه در سخت بدان تاخته است . خبر تهديد بهاحراق را هم از ابوبكر جوهرى و كتاب الامامه والسياسه آورده است . چنانكه خبر سقطمحسن را از دلائل الامامة نقل كرد است . وى خبر شمشير كشيدن زبير را هم خبرى شيعىدانسته است كه به دور از انصاف است ، چرا كه در بسيارى از منابعمنقول اهل سنت نقل شده است . خبر ديگر مربوط به سپاه اسامه است كه مولف اشاره به آن دسته از نقلهاى تاريخىدارد ك خبر ازكوتاهى برخى از اصحاب در پيوستن به سپاه اسامه دارد. وى تكذيب آن رااز قول ابن تيميه آورده است ! گويى در اين عالم يك سنى وجود دارد آن هم ابن تيميه استو ديگر روات كه برخى از آنها به روشنى و از اساس غير شيعى اند، از نگاه وى همهشيعى اند. حتى اين خبر كه ابن سعد و بلاذرى آورده اند كه ابوبكر و عمر در سپاه عثامهبرده اند به شدت تكذيب شده است . روشن نيست اگر همه اينها را از تسنن منها كنيم ، كداممورخ جز ابن تيميه در قرن هشتم هجرت مى زيسته است ، سخنش معتبر خواهد بود؟ مورد بعدى خبر ارتداد است كه تنها به اين كه در منابع موجود، برخى روايات از راويانشيعى مقل ابن اسحاق و هشام كلبى آمده اشاره شده است . مؤ لف مى گويد: اين روايات باروايات سنى مطابق است . تنها شيعه روايتى دارد كه همه اصحاب ، بعد ازرسول خدا (ص ) مرتد شدند مگر چند نفر. به نظر مى رسد مولف در اينجا گرفتار بىدقتى شده است . زيرا بسيارى از اخبار ارتداد، به ويژه آنچه واقدى دركتاب الرده و ابناعثم در الفتوح آورده حكايت از آن دارد كه برخىقبايل مرتد نشدند، بلكه به دليل عدم پرداخت زكات حتى با اعتراف به اسلام متهم بهارتداد شدند. مولف هيچ اشاره اى هم به خبر مالك بن نوير نكرده است . روايتى كهبرخورد ناجوانمردانه خالد بن وليد صحابى را نشان مى هد. فصل دوم باب چهارم درباره تاءثير تشيع در روايات تاريخى دوره خلافت عثمان است .تكليف اين بخش روشن است ، زيرا هر نوع روايتى كه به نوعى در محكوميت اقدامات عثمانباشد، از نظر مولف روايتى است كه راويان شيعىنقل كرده اند. به نوشته وى ، مشخصه روايات شيعى اين باب آن كه عثمان خطاهاى زيادىرا مرتكب شده كه يكى سپردن كار شهرهاى به شمارى افراد فاسق و شرور است .روايات واقدى در اين باب رواياتى شيعى منعكس شده است . ما مكرر اشاره كرده ايم كهبسيارى از مورخان علائق شيعى داشته اند، اما از نظر سلفى هاى حنبلى متعصب هر نوعتاريخنگارى صدر السلام به جز آنچه سيف بن عمر كذاب ، نوشته بايد روايت شيعىبه حساب آيد، زيرا در بيشتر آن ها به تخلفات خليفه سوم پرداخته شده است . روشناست كه روايات واقدى با توجه به كتاب المغازى وى ، نمى تواند رواياتى شيعىباشد، آن هم كسى كه ابن سعد سنى متعصب شاگرد وى شناخته مى شود. شگفت آن كه اينحداقل نيز مورد قبول سلفى هاى متعصب نيست . فصل سوم اين باب به تاءثير تشيع در روايات تاريخى خلافت امام على (ع ) اختصاصدارد، مولف با فهرست كردن برخى نقلها، اخبارى را كه در آنها تحريض عايشه برقتل عثمان آمده ، از روايات شيعى دانسته است . درباره صفين و نهروان نيز اخبارى بهعنوان اخبار شيعى گزارش شده كه ضمن آن ها برجهالت ابوموسى اشعرى تاءكيد شدهكه البته مولف قبول ندارد! باب پنجم كتاب به تاءثير تشيع بر اخبار تاريخى دوران خلافت معاويه ويزيدواقعه حزه و آتش زدن كعبه از سوى سپاه شام ، و نيز تاءثير آن بر رواياتتاريخى دوران خلافت خلف هاى اموى اختصاص دارد. حركت توابين ، مختار، سركوبى ابنزبير، قيام ابن اشعث ، از آن جمله است . مؤ لف در پايان چند نتيجه گيرى كرده است . نخست آنكه روايات تاريخى شيعه ، متناسببا باورهاى مذهبى آن هاست . دوم آنكه آنها صرفا به حوادثى كه به خودشان مربوطبوده يعنى تحولات عراق پرداخته اند. سوم آنكه على رغم موافقت برخى روايات آنها باروايات صحيحه ! موارد مخالفت ميان آن ها فراوان است . چهارم آنكه آن كه غلاة شيعهبراى رسيدن به مطامع خود جعل خبر هم مى كنند. پنجم آن كه غلاة شيعه با شيوه خاص خود اخبار را تلخيص مى كنند تا در جهت اهدافشان باشد. ششم حجم زيادى از رواياتشيعى در مصادر تاريخى اهل سنت است . هفتم آن كه روايات شيعى موجود در مصادرتاريخى اهل سنت پذيرفتنى تر از مطالبى است كه در كتابهاى شيعى خالص آمده . هشتمآن كه استفاده مصادر سنى ازمنابع تاريخى شيعه براى جبران كمبود منابع براى تنظيمكتابهاى تاريخى شان بوده است . نهم آن كه اين آميختگى سبب شده تا برخى از راويانسنى هم تحت تاءثير روايات شيعى قرار گرفته آنها را روايت كرده تاببرخى ازراويان سنى هم تحت تاءثير روايات شيعى قرار گرفته آنها را روايت كرده باشند. دهمآنكه بايد تتبع زيادى درباره هر واقعه ، در مصادر صورت گيرد تا روايت صحيح بهدست آيد. يازدهم آن كه بايد مراقب شيعيان غير غالى هم بود؛ چرا كه روايات آنها نيزمطابق عقائدشان است . دوازهم آن كه اين بحث ، يعنى تاءثير تشيع ، بايد در ابعادوسيعتر دنبال شود. مانيز بايد يك نكته را بيافزاييم و آن اين كه به واقع ، اگر قرار باشد منابعى براىتاريخ تحولات عراق بشناسيم ، چيزى جز منابع شيعه در دسترس نيست . اگر تلاشابو مخنف و هشام كلبى ، كه به گفته اين نويسنده دو شيعه غالى بوده اند نبود، اكنوندستمان از بخشهاى مهمى از تاريخ اين دوره كوتاه بود. سهم شيعه بسيار گسترده است واين عين حال همراه با اعتدالى است كه در اين منابع وجود دارد. نويسنده اى سطور ممكن استبپذيرد كه در برخى روايات تاريخى شيعى نياز به بررسى بيشترى دارد، اما منابعشيعى يا متمايل به شيعى كه مورخانى چون طبرى و پيش از وى بلاذرى و ديگران به آناعتماد كرده اند، منابع منحصر و قابل قبول اين دوره است . بايد گفت مولف كتاب موردبحث متعلق به نحله اى است كه در قرن دوم عثمانى خوانده مى شدند و اندكى بعداهل حديث و حنبلى . آنها هر گونه تمايل شيعى را تشيع و تشيع غالى دانسته وتحمل نمى كردند. اكنون اين نحله با تعصبى به همان نسبت و تنها با اين استثنا كهاندكى نسبت به امام على (ع ) متمايل شده اند درست مانند ادعاى خوارج فعلى بناىتاريخنگارى مجدد دارد. الگو واسوه اين نگرش ، آثار سيف بن عمر كذاب است كه هر چيزرا در شكل عثمانى آن ارائه داده و از جعّالان مشهور تاريخ نگارى سنى است . منابع تاريخ اسلام در دوره صفوى پس از گذران دوران شكوه تمدن اسلامى تا قرن ششم وهفتم ، تاءليف در غالب زمينه هاىعليم گرفتار ركود، تكرار، شرح هاى بيهوده و اغلب فاقد روشهاى علمى مى شود. مواردنادرى وجود دارد كه بايد آنها را استثنا كرد و گاه در برخى از زمينه ها چندان نيز نادرنيست . به عنوان مثال ، دانش تاريخنويسى در عصرمغول مرتبت بالايى دارد و آثارى نظير جامع التواريخ و يا جهانگشاى جوينى و نيزآثار حافظ آب رو نشانگر اين مرتبت والاست . بعد از آن به جز حوزه هاى شامات و مصركه دانشمندان برجسته اى نظير ذهبى ، صفدى ، ابن حجر، ابن عماد حنبلى ، صالحى شامى، مقريزى ، كتبى و بسيارى ديگر را تربيت كرده ، در شرق خبرى نيست . نه سنيان و نهشيعيان آثار برجسته اى را كه در قرون نخست نظير تاريخ نيشابور يا تاريخ بيهق ياتاريخ جرجان يا تاريخ رى و امثال آن ها را توليد كردند، ديگر ندارند.و تاريخنويسىاين دوره بجز تواريخ محلى نسبت به برخى از دولتها گرفتار ركود است . به هميننسبت درباره تاريخ اسلام نيز كارى انجام نمى شود. صوفيانى كه در اين زمان در شرقسلطه دارند، آثار محدودى را در قرن نهم پديد آورند كه نوعا شرح طبقات اقطاب آنها وسلسله مشايخ بود كه طبعا شامل بخشى از تاريخ اسلام و نيز تاريخ امامان شيعه مىشد. در اين تواريخ به دليل غلبه نگرش صوفيانه ، نوعى نگرش غير تجربى درتاريخ و نير شرح حال نويسى رواج يافت كه سر سلسله آن رشته تاءليف طبقاتالاوليا و امثال آن در چند قرن پيش از آن بود. زندگى اقطاب خارج از دائرهمعمول زندگى انسانها شكل مى گيرد وهمه چيز بارها فراتر از حد طبيعى خود قرار دارد.ليست طويلى از اين قبيل آثار تاريخى كه نوعا نيز فاقد ارزش علمى در حوزهتاريخنگارى بوده و همزمان با از ميان رفتن تصوف ارزش خود را از دست داده است ، درادبيات فارسى استورى ، بخش تاريخ ، آمده است . برخى از مشهورترين آنها مياناهل سنت صوفى مسلك كه مردم عمدتا نگرش تاريخى خود را از آنها مى گرفتند عبارتبود از: المقصد الاقصى فيط ترجمة المتسقصى ، از متن عربى آگاهى درستى در دستنيست و ترجمه به دست كمال الدين حسين خوارزمى در قرن نهم انجام شده است.(643)المجتبى من كتاب المجتبى فى سيرة المصطفى (644)سير النبى از جامى،(645)مولود حضرت رسالت پناه محمدى از جامى ، (646)شواهد النبوة لتقوية يقيناهل الفتوة ايضا از جامى (647)اين كتاب بسيار شهرت يافته و صدها نسخه خطى از آنبرجاى مانده است . بيان حقائق احوال سيد المرسلين ازجمال الدين احمد اردستانى مشهور به پير جمال صوفى مشهور(648)معارج النبوة فىمدارج الفتة از معين الدين فراهى (م 907)(649) اين كتاب نيز شهرت فراوانى دارد.روضة الاحباب فى سير النبى والآل والاصحاباز اميرجمال الدين عطاء الله بن فضل الله حسينى دشتكى شيرازى كه درسال 900 تاءليف شده و از شهرت چشمگيرى برخوردار بوده است .(650)تحفهةالاحباء فى مناقب آل العباء از همو در مناقب اهل بيت نگاشته شده است .(651)آثار احمدى ازاحمد بن تاج الدين حسن بن سيف الدين استرآبادى (652)كه از آثار سنيان دوازده امامىاست و اخيرا نيز به كوشش آقاى مير هاشم محدث در سرى انتشارات ميراث مكتوب چاپ شدهاست . آثارى ديگر كه با به نثر است يا به نظم و حاوى نگرشى قدسى از نوعصوفيانه در اين دوره فراوان است . عناوينى نظير نادر المعراج و بحر الاسرار، حملهحيدرى ، محاربه غضنفرى . ياد از اين كتابها در اينمقال ، به دليل تاءثيرى است كه در ادبيات تاريخنگارى شيعه داشته است . نمونهواضح در ارتباط اين دو ادبيات ، روضة الشهداء ملاحسين كاشفى است كه دقيقا ديدگاههاى حاكم بر هرات را به تشيع ايران انتقال داده و خود تا صدهاسال متنى پرنفوذ ميان شيعيان بوده است .
|
|
|
|
|
|
|
|