چرا از من خبر نمى گيرى در روايت است كه خداوند به حضرت موسى عليه السلام عتاب كرد كه من مدتى استمريضم ، چرا از من خبر نمى گيرى ؟!! و بعد روشن شد كه فلان مريض در فلان محله ،افتاده بوده و كسى به دادش نرسيده است ، خداوند، به موسى خطاب و عتاب كرده كه چرااز من مريض خبرى نمى گيرى . (319) صدوق در مجلس اول كتاب امالى اش از شعيب حداد،نقل مى كند او گفته است : نقل است كه سالى هارون الرشيد به حج آمده بود. پس ، در حالى كه گروهى از قريش وبزرگان قبايل و موسى بن جعفر همراه او بودند، براى مفاخره رو به قبر حضرترسول صلى الله عليه و آله وسلم كرد و گفت : السلام عليك يارسول الله ! يا ابن عمّ. از امام صادق عليه السلام مى پرسند: فضل ما بر مخالف ما چيست كه سوگند به خدا مردرا (مخالف را) مى بينيم دل آسوده تر و مال دارتر و خوش زندگى تر و نيكوحال تر و به بهشت آزمندتر است ؟ امام عليه السلام در پاسخ خاموشى گزيد تا بهسرزمين ابطح رسيديم مردم را ديديم كه ناله و زاريشان به سوى خداوند بلند است ،امام به من فرمود: اى ابا محمد آيا مى شنوى آن چه را من مى شنوم ؟ گفتم ضجه مردم رابه سوى خداوند مى شنوم ، امام عليه السلام فرمود: ناله و زارى كننده و بانگ و فريادبرآرنده به تلبيه چه بسيارند و حاج چه كم ، سوگند به آن كسى كه محمد صلى اللهعليه و آله وسلم را به پيغمبرى برانگيخت و روح او را به سوى بهشت شتافتن فرمود،خداوند نمى پذيرد مگر فقط از تو و از ياران تو. پس گفت : امام عليه السلام دست بررويم ماليد و نگاه كردم ديدم بيشتر مردم خوك و درازگوش و بوزينه اند؛ مگر مردى پساز صاحب شريعت حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: الصحبةتمنع الرزق ، صبحه بضم صاد خواب بامداد است . معنى ظاهر آن ظاهر است ، وباطن آن اين كه بامداد هنگام شكار مردم كار است . در ترك الاطناب فى شرح الشهابآورده كه پيغامبر صلى الله عليه و آله وسلم عايشه را پس از نهار بامداد در خواب ديد،او را برانگيخت و پاى خود بدو باز كوفت و گفت : برخيز كه روزيها بدين هنگام قسمتمى كنند و خواب بامداد روزى باز دارد، لفظ خبر چنين است : قومى فان الارزاق تقسمفى هذا الوقت و ان الصبحة تمنع الرزق .(323) استاد مرحوم علامه محمد حسين فاضل تونى - رضوان الله تعالى عليه - از تنگدستى وپريشان روزگارى ميرعماد حسنى در آغاز كار، حكايت فرمود كه وى به شوق و ذوقفطرى و نعمت عشق خدادادى در خطه تعليم خط سير مى كرد، وقتى دو تا نون نوشت ومادرش را داور گرفت كه اين نون خوش تر است يا آن ؟ مادر برآشفت و گفت : نه اين نوننان مى شود و نه آن . ولى ديرى نگذشت كه به بركت ن و القلم ، و مفتاح خط و مايسطرون ، ابواب رزق به رويش گشوده شده و بلغ ما بلغ ، آرى : شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سيدالساجدين عليهالسلام مشرف شد، امام عليه السلام از وى پرسيد: ((عمر دستور داد زنى را كه مدت باردارى اش شش ماه بوده است (و فرزند از او به دنياآمد)، رجم كنند؛ اميرمؤ منان بدو فرمود: از كتاب خداى تعالى ، عليه (حكم ) تودليل مى آورم ؛ در آن جا كه مى فرمايد: و حمله و فصاله ثلثون شهرا(326) و نيز مى فرمايد: والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد اءن يتم الرضاعة، (327) بنابراين ، هنگامى كه زن دوسال تمام كودكش را شير دهد و حمل و فصالش نيز سى ماه باشد، مدتحمل او شش ماه خواهد بود. عمر چون اين استدلال را شنيد زن را رها كرد. اين حكم چنان ثابتگشت كه از آن به بعد، صحابه و تابعين بدانعمل نمودند و تا به امروز هم چنان باقى و معتبر است )).(328) ((مردى نصرانى كه به زنى مسلمان تجاوز كرده بود، نزدمتوكل آوردند. متوكل بر آن شد تا بر او حدى جارى كند، ولى او اسلام آورد و مسلمان شد. بنده وقتى به خدمت حضرت آيت الله جناب آقا شيخ محمد تقى آملى (رضوان الله تعالىعليه ) كه ايشان هم از اساتيد بزرگوار اين جانب بودند تشرفحاصل كردم ، در آن روز كه روز تعطيلى بود و من تنها خدمت ايشان بودم ، صحبت به ميانآمد و فرمودند كه ما وقتى در نجف بوديم با همين آقاى طباطبايى و جمعى ديگر در محضرحضرت آيت الله جناب حاج سيد على قاضى (رضوان الله عليه ) تلمذ مى كرديم ، آقاىطباطبايى در همان وقت در نجف داراى مكاشفات عجيب و شگفتى بود، اينها را جناب آقاى آملىدر زمان حيات علامه طباطبايى به بنده فرمودند. آقازاده حضرت آيت الله قاضى ، حجتالاسلام جناب آقا سيد مهدى قاضى (رضوان الله عليه ) روزى به بنده فرمود: پدر منبارها مى فرمود كه انسان بايد صعود برزخى پيدا كند تا به اسرار حروف و اسراركلمات و به حقايق اشياء دست يابد و آگاهى پيدا كند. بايد صعود برزخى پيدا كند و ازاين حالت طبيعى و عادى مردم متعارف بايد به در آيد. ((ابوجعفر، محمد بن عمان احول ، يكى از اصحاب ابوعبدالله ، جعفر بن محمد صادق عليهالسلام مى باشد كه شخصى بوده خوش اعتقاد و ره يافته ، و در علم كلام ، ماهر و حاضرجواب بوده و با ابوحنيفه مناظراتى داشته است .
|