آگاهى از قرآن در جنگ احد، بر اثر بى احتياطى و گوش به فرمان نبودن چند نفر، تعدادى ازسلحشوران اسلام به درجه رفيعه شهادت رسيدند، مدينه ، منطقه كوهستانى است ، مردم درزمان جنگ خسته و جراحت ديده اند، علاوه بر اين كه عدد مسلمانها هم كم بود، قبر كندن درسرزمين كوهستانى دشوار است ، رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم دستور فرمودهر چند شهيد را در يك قبر بسپارند، فرمود: هر يك از آنها كه علم و آگاهيش به قرآنبيشتر است و بيشتر آن را حافظ است ، بدن او را جلوى ديگرى قرار دهند. آرى هر كه عالمتر و آگاه تر و قرآنى تر است ، حتى بدنش هم بايد قبله آن ديگرى باشد فخيرهااءوعاها (101) ((در كافى از على عليه السلام آمده است : و در هر روز و هر شب ، يكبار بررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد مى شدم و ايشان با من خلوت مى كرد و هر چهمى كرد من نيز بودم . و اصحاب رسول صلى الله عليه و آله و سلم مى دانند كه بيش ازآن كه من به خانه حضرت روم ، او به خانه من آمد و بعضى اوقات كه بر او وارد مى شدمدر خانه با من خلوت مى كرد، و زنان خود را از اتاق بيرون مى ساخت ، و چون به خانه منمى آمد و با من خلوت مى نمود، نه فاطمه و نه احدى از فرزندانم را بيرون نمى كرد. وچون پرسش مى كردم جواب مى داد و چون سكوت مى كردم و مسايلم پايان مى يافت ،ايشان شروع به سخن مى كرد، و هيچ آيه اى بررسول خدا نازل نشد جز آن كه آن را بر من قرائت مى كرد و بر من املا مى فرمود و من باخط مى نوشتم و تاءويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عامش را بهمن مى آموخت . آقاى الهى قمشه اى استاد ما كه حقّا خودش را خوب ادب كرده بود، بد دهن نبود، گاهى ازاين عارف نماها و درويش مسلكها ناراحت كه مى شد، مى گفت : اين ((خواهر نامردها! اينموپرستها و بوقعلى شاها و... )) كار را خراب كرده اند! آسيد مهدى قاضى ، آقازاده آقاى قاضى بزرگ استاد علامه طباطبايى مى فرمود: كه يكمرد روستايى بى سواد، شبى در امامزاده داوود تهران خوابيد و در خواب ديد كه به اومى گويند: نوشته هاى روى ديوارها را بخوان ، گفت : نمى دانم ، گفتند: بخوان ! صبحكه از خواب برخاست ، ديد قرآن را حفظ است ! در آن عوالم ، نمى دانيم چه خبر است .نابينايى كه قرآن را از حفظ مى خواند، در جواب كسانى كه به دروغ به او گفتند، اينآيه كه مى خوانى در قرآن نيست ، كتاب قرآن را برداشت و با انگشت آيه را نشان داد وگفت : مگر كورى ؟ نمى بينى ؟!(104) استاد فرمودند: دو تا طلبه آمدند پيش من ، يكى گفت : آقا من دارم ديوان شعر شما را حفظمى كنم و يك مقدارى را هم حفظ كرده ام . به او گفتم برو قرآن حفظ كن ، حفظ كردن ديوانچه فايده اى دارد؟ گفت : چشم .(105) يعقوب احمر گفت : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم ، اندوه ها وچيزهايى مرا رسيده است كه هيچ خيرى برايم نمانده است مگر اين كه طايفه اى از آن را ازدست داده ام ، حتى قرآن هم طايفه اى از آن را از دست داده ام . يعقوب گفت : تا قرآن را آنچنان ياد نمودم ، امام در آن هنگام بى تاب شد و فرمود: همانا كه مرد سوره اى از قرآن رافراموش مى كند، پس آن سوره روز قيامت در نزد آن مرد آيد تا از درجه اى از بعض درجاتبر او مشرف شود و بدو سلام گويد، و مرد جواب سلام دهد، پرسد: تو كيستى ؟ گويد:من آن سوره اى هستم كه مرا تباه كردى و رها نمودى ؛ آگاه باش اگر به من تمسك مىنمودى ، تو را به اين درجه مى رساندم .(106) يكى از مشايخ روايت مى كرد كه در سوره مباركه يس اسمى هست كه به بركت آن كورىمادر زاد و پيسى برطرف مى شود، او را گفتند كه آيا اگر كسى تمام سوره را بخواندنفعى از اين مقوله كه مى گويى به او خواهد رسيد؟ از منصور بن حازم نقل است : ((به امام صادق عليه السلام عرض كردم : خداىمتعال ، بزرگتر و با كرامت تر از آن است كه به واسطه خلقش شناخته شود، بلكه اينخلق است كه به واسطه او شناخته مى شوند. عبدالله بن مسعود از صحابه بزرگ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود،وقتى مريض شد كه در همان مريضى رحلت كرد عثمان بن عفان بر او وارد شد كه از اوعيادت كند. پيامبر بر جنازه سعد بن معاذ نماز خواند و فرمود: ((نود هزار فرشته كه در ميانشانجبرييل حاضر بود در نماز او شركت جستند. ازجبرييل پرسيدم : به چه علت استحقاق يافته است كه شما بر او نماز گذاريد. در قرآن است لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة (112) آن را علماىتركستان دليل گرفته بودند كه جز با تيغ و نيزه جنگ كردن جايز نيست ، و توپروسى را تحريم كردند، تاجرى گفت : بايد با توپ به جنگ توپ رفت ، امير بخارابه فتواى علما او را كشت . گروهى گفتند: پيغمبرتوكل بر خدا كرد ما هم تاءسى به او كنيم ، و گروهى گفتند: هر كس سوره يس بخوانداز ضرر دشمن ايمن است . عبدالله عمروعاص براى آن كه خداوند اطاعت پدر را واجب كردهبه امر پدر با اميرالمؤ منين عليه السلام جنگ كرد. يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا(113) و لكن يضل من يشاء و يهدى من يشاء.(114) شيخ بهايى در تعريف ملاى رومى و مثنوىوى گويد: حفص گفت : از امام هفتم شنيدم به مردى مى گفت : آيا بقاى در دنيا را دوست دارى ؟ آن مردگفت : آرى . امام فرمود: براى چه ؟ گفت : براى قرائت قل هوالله احد. امام پس از ساعتى سكوت از آن مرد، فرمود: اى حفص ، هر كس ازاولياء و شيعيان ما بميرد و قرآن را نيكو نداند، در قبرش قرآن را به او تعليم مىنمايند تا خداوند درجه او را به علم قرآن بالا ببرد؛ چه اين كه درجات بهشت بر قدرآيات قرآن است . به او مى گويند: بخوان قرآن را و بالا برو. پس مى خواند و بالا مىرود.(116) ((محمد تقى عليه السلام از على بن ابيطالب عليه السلام روايت مى كند كه حضرتفرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا به يمن فرستاد؛ پس به وصيت ، مراگفت : اى على ! هر كس استخاره كند ضرر نكند و هر كس استشاره كند پشيمان نشود. اىعلى ... به نام خدا استعاذه كن ! چرا كه خداوندمتعال ، بسم الله را بر امت من در صبحگاهان مبارك گردانيد، و مى فرمود: هر كس در راه خدابراى خود دوستى برگزيند، خداوند در بهشت براى او خانه اى برگزيند.(117) جناب ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف اصول كافى از امام صادق عليه السلام روايتفرموده است كه : شخصى همراه حضرت عيسى عليه السلام بود تا به دريا رسيدند وبا حضرت بر روى آب راه مى رفتند و از دريا مى گذشتند - اين جانى است كه در آبتصرف مى كند، اين همان جان است كه مرده را زنده مى كند، و ابراء اكمه و ابرص مىنمايد و جانهاى مرده را زنده مى كند و حيات مى دهد، و هر كسى كه به تعليم معارف حقهنفوس را احياء مى كند عيسوى مشرب است - آن شخص كه ديد بر روى آبمثل زمين هموار عبور مى كنند. در عين عبور به اين فكر افتاد كه حضرت چه مى گويد و چهمى كند كه بر روى دريا اين گونه راه مى رود، ديد حضرت مى گويد: بسم الله ، ازروى عجب به اين گمان افتاد كه اگر خودش از تبعيتكامل بيرون آيد و مستقلا بسم الله بگويد مانند حضرت مى تواند بر آب بگذرد، ازكامل بريدن همان و غرق شدن همان ، استغاثه به حضرت روح الله نمود، آن جنابنجاتش داد.(118) عالم جليل سيد يعقوب بن متولد 1176 ه ق در كوه كمر مرند و متوفى 1256 در خوى ، ازحفاد امام زين العابدين عليه السلام ، مقبره او در خوى مزار عموم است . از امام صادق عليه السلام پرسيدم از (آيه ): سبعا من المثانى و القرآن العظيم (121) آيا مراد سوره فاتحة الكتاب است . ابن عباس گويد: از على - كه خدا از او خشنود گردد - پرسيدم چرا در سر آغاز سورهبرائت ((بسم الله الرحمن الرحيم )) نوشته نشده است . امام اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود كه حضرترسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پاره اى از لشكر (براى جهاد با دشمن )فرستاد، چون بازگشتند رسول خدا بديشان گفت : خوش آمدند گروهى كه جهاد اصغركردند و جهاد اكبر برايشان باقى است . امام اميرالمؤ منين على عليه السلام به يكى از دانشمندان يهود گفت : هر كس طباع اومعتدل باشد مزاج او صافى گردد، و هر كس مزاجش صافى باشد اثر نفس در وى قوىگردد، و هر كس اثر نفس در او قوى گردد به سوى آن چه كه ارتقايش دهد بالا رود، وهر كه به سوى آن چه ارتقايش دهد بالا رود به اخلاق نفسانى متخلق گردد و هر كس بهاخلاق نفسانى متخلق گردد موجودى انسانى شود نه حيوانى ، و به باب ملكى درآيد وچيزى او را از اين حالت برنگرداند. سعدى در باب هفتم گلستان گويد: ((بزرگى را پرسيدم از معنى اين حديث كه اءعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك ؟ گفت : به حكم آن كه هر دشمنى را كه بر وىاحسان كنى دوست گردد، مگر نفس را كه هر چند مدارا بيشتر كنى مخالفت زيادتكند)).(126) حنين ، موزه دوزى يعنى كفش دوزى از هل حيره بوده است ، مردى اعرابى خواست از او موزه اىبخرد، در بهاى آن چند بار حرف در ميانشان ردّ وبدل شد، سرانجام اعرابى با آن همه چانه زدن موزه را نخريد و حنين سخت در غضب شد وبر سر آن شد كه اعرابى را نيز به خشم آورد. چون اعرابى رهسپار شد، حنين از سوىديگر رفته يك لنگه كفش را بر سر راه وى انداخت ، و پيش رفته لنگه ديگر را نيزبر سر راه وى نهاد، و خود در كنارى كمين كرده بنشست . چون اعرابى به لنگه نخستينبرخورد كرد، گفت : اين لنگه كفش چه قدر شبيه به كفش حنين است ، اگر آن لنگه ديگربا اين بود مى گرفتمش ، چون پيش رفت و به لنگه ديگر رسيد پشيمان شد كه لنگهپيشين را ترك گفته است ، از شتر فرود آمد و زانويش را ببست و براى گرفتن موزهاول برگشت ، حنين فرصت كرده شتر را با آن چه بر او بود در ربود. ابن سكّيت گفته است : حنين مردى دلاور بود، نسبت خود را به اسد بن هاشم بن عبدمنافادعاء كرد، يك جفت موزه سرخ رنگ پوشيد و نزد عبدالمطلب آمد و گفت : اى عمّ! من فرزنداسد بن هاشمم . پيامبر فرمود: كسى كه صدقه اى بدهد، براى او در بهشت دو برابر آن خواهد بود. مى گويند مردى قصير در نزد انوشيروان از دست كسى شكايت كرد كه فلانى به من ظلمكرده است . از قصه آدم فوايد بسيار به دست آيد: خداوند پس از تعليم توحيد و نبوت و معاد مردم رابه عمل صالح خواند، و عمل صالح از كسى متوقع است كه غرض الهى دارد چون هر كساعمالش مناسب با اءهم اغرض اوست چنان كه طالبمال اگر در علم به پايه بوعلى سينا برسد با فقر خويش را بدبخت مى داند، وعمل او همه در راه مال است ؛ و آن كه همّش تحصيل رضاى خداست به غيرعمل صالح آرامش دل ندارد؛ و خداوند در قصه آدم او را خليفه خود قرار داد تا غرض اءهموى تخلّق به اخلاق الله باشد و سزاوار خليفتى اوگردد.(133) مهدى بن منصور خليفه عباسى كبوتر باز بود، غياث بن ابراهيم حديثى به اين عبارتنقل نمود كه پيغمبر گفت : لاسبق الافى حف او حافر اءونصل اءو جناح . يعنى گروبندى جايز نيست ؛ مگر در حيوان مركوب ، يا حربه آهن ،يا بال پرنده . مهدى ده هزار درم به او داد و چون بيرون رفت ، نگاه به پشت گردن اوكرده گفت : شهادت مى دهم كه پشت گردن كسى است كه بر پيغمبر دروغ بسته ، چونپيغمبر بال مرغ را ذكر نكرده ، اين مرد خواست به ما تقرب جويد. آن گاه فرمود كبوتررا ذبح كردند و از كار خود دست كشيد كه من موجب اين دروغ شدم .(134) شيخ سعدالدين حموى سوار بود و به رودخانه اى رسيد و اسب از آب نمى گذشت ، امركردند كه آب را تيره ساختند و به گل آلوده كردند و اسب درحال بگذشت فرمود: تا خود را مى ديد از اين وادى عبور نمى توانست كرد.(135) در روايت است كه حضرت عيسى (على نبينا و آله و عليه السلام ) به حواريون خود،دستور ((صوم سكوتى )) داد كه افطار آن ((موت )) باشد! ما از بس جفنگ مى گوييم، دلمان را زنگ فرا گرفته است ! باز در روايت است كه حضرت آدم عليه السلام ، با عدهاى از اولادش نشسته بود و همه مشغول و سرگرم حرّافى و صحبت بودند، يكى از ايشانپرسيد كه شما چرا سخن سخن نمى گوييد، شما هم حرفى بزنيد! حضرت آدم عليهالسلام فرمود: ما كه از بهشت خارج شديم ، خدا وعده اى داد كه اگر مى خواهيد دوباره بهبهشت ، بازگرديد، از راه ((سكوت )) برگرديد!(136) منقول است كه مرحوم حاجى سبزوارى (رضوان الله عليه ) براى عيادت بيمارى مى رفت وعده اى هم با او بودند. نزديك منزل بيمار كه رسيد، برگشت و نرفت . استاد فرمودند: در محضر مرحوم آقاى طباطبايى كسى جراءت نداشت صحبت دنيا بكند، 17سال ما در خدمت ايشان بوديم ، يك بار اجازه نداد كسى از دنيا و امور دنيوى صحبت كند.وقتى من يك بار از اين مقوله چيزى گفتم آن چنان زد توى دهنم كه چه بگويم !! ايشانواقعا در مقام ((رضا)) بود.(138) ((مردى نزد اميرالمؤ منين عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه :بلال با فلانى مناظره مى كند و الفاظ وى ملحون است و آن كس عباراتش معرب و صحيحاست و به بلال مى خندد. امام فرمود: اى بنده خدا اعراب و تقويم كلام براى تقويم وتهذيب اعمال است ، آن كس را اگر افعال او نادرست باشد اعراب كلامش سودى ندهد، وبلال را كه افعالش به درستى آراسته است لحن الفاظش زيانىنرساند)).(139) هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام از سبب تحريم ربا پرسيد. حضرت فرمود:((اگر ربا حلال مى بود، مردم تجارات و حرفه هاى مورد نياز خويش را ترك مى گفتند.پس خداوند ربا را حرام فرمود تا مردم از حرام به سوىحلال و تجارات و خريد و فروش بگريزند...))(142) و در كافى و نيز من لايحضره الفقيه ، از ابوعبدالله ، امام صادق عليه السلامنقل است : پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را پرسيدند كه كفاره غيبت چيست ؟ فرمود:((هرگاه به ياد شخصى كه غيبتش نموده ، افتد، براى او از خداوند طلب غفرانكند.))(143) حواريون عيساى پيامبر به او گفتند: ما با چه كسى همنشينى كنيم ؟ حضرت عيسى عليهالسلام فرمود: كسى كه ديدار او شما را به ياد خدا بيندازد و وقتى به سخن مى آيد،حرف او موجب فزونى دانش شما بشود، چيزى به شما ياد بدهد... رفتار و كردار او شمارا در كار آخرت ترغيب و تحريص كند.(144) در كتاب اربعين علامه بهاءالدين عاملى قدس سره از حضرت امير مؤ منان روايت است كهفرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم گروهى از سپاهيان خويش را (به جهاد)اعزام داشت . چون بازگشتند، فرمود: ((مرحبا به قومى كه جهاد اصغر را به انجامرسانيدند و جهاد اكبر بر عهده شان باقى است .)) پرسيدند: ((اىرسول خدا! جهاد اكبر چيست ؟)) لقمان پسرش را گفت : پسركم ! چون خواستى معصيت خداوند را مرتكب شوى ، جايى بروكه او، تو را نبيند. اين اشاره است به اين كه ، جايى را نمى يابى كه خدا تو را در آننبيند، پس از او نافرمانى مكن ! چنانكه خداوند فرموده است : و هو معكم اينما كنتم. (146) ((شخصى نزد امير مؤ منان عليه السلام آمد و گفت : اى امير مؤ منان ! از نماز شب محرومشده ام . ((شخصى نزد سلمان فارسى آمد گفت : اى اباعبدالله . من توان آن ندارم كه در شب نمازبه جاى آورم . سلمان گفت : در روز گناه مكن !))(149) ابوالفرج الاصفهانى در شرح حال عمار ذى كناز بهنقل از العمرى مى نويسد: ابوامامه ، از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمنقل كرده است كه فرمود: ((فرشته چپ ، شش ساعت ، قلم از نوشتنعمل بنده خطاكار يا زشتكار باز نگاه دارد. پس چنان چه پشيمان شود و از خداى بخششطلبد، آن را ننويسد، وگرنه يك گناه بر او نخواهد نوشت .)) در روايت ديگر است :((فرشته جانب راست ، بر فرشته جانب چپ ، امير است . پس چون بنده اى عملى نيك انجامدهد، هشت برابرش برايش بنويسد، و چون عملى زشت به انجام رساند و فرشته جانبچپ اراده كند كه آن را بنويسد، فرشته جانب راست او را گويد: باز ايست ، و او هفت ساعتباز ايستد. اگر از خداوند طلب بخشش كند، بر او چيزى ننويسد، و چنانچه چنين نكند تنهايك عمل زشت بر او نوشته شود))(151) ((وليد بن يزيد بن عبدالملك بن مروان ، به كفر والحاد مشهور و عنادش آشكار بود و دراطراح و انكار دين هيچ واهمه اى نداشت . او تصميم گرفت قبه اى بر روى كعبه بسازد ودر آن شراب بنوشد و در همان حال ، طواف كنندگان را نظاره كند. عبدالله بن موسى بن جعفر عليه السلام گويد: ((از پدرم پرسيدم كه آيا چون بندهاراده گناه يا كار نيك كند، دو ملك از آن خبر يابند؟ فرمود: آيا بوى خوب و بوى مستراحيكى است ؟! گفتم : خير! فرمود: چون بنده اراده كار نيك كند، نفسش خوشبو بيرون آيد.پس فرشته جانب راست ، فرشته جانب چپ را گويد: برخيز (و برو) كه او همت به كارنيك بسته است . و چون به آن عمل اقدام كند، زبانش قلم او شود و آب دهانش ، مركّب ، و آنرا برايش بنويسد، و چون اراده گناه كند، نفسش بدبو بيرون آيد. پس فرشته جانب چپ ،جانب راست را گويد: باز ايست كه او همت به گناه بسته است ، و چون گناه را به انجامرساند، زبانش قلم او شود و آب دهانش مركّبش ، و گناه را بر او بنويسد .))(155) شنيدم كه ابوجعفر عليه السلام فرمود: ((اى ابانعمان ! مردم تو را فريب ندهند و ازنفست غافل نكنند؛ هر چه به تو رسد همراه تو خواهد بود نه همراه آنان . روزت را بهبيهودگى سپرى مكن ؛ چه همراه تو كسانى هستند كهعمل تو را ثبت مى نمايند. پس نيكوكارى كن كه هيچ چيزى را به جستجو و طلب نمى بينيمكه از عمل نيك ، كه گناه پيش را از ميان مى برد، بهتر باشد)).(156) و از جابر نقل است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ((از غيبت بر حذرباشيد؛ چه غيبت بدتر از زناست .)) سپس فرمود: ((مردى كه زنا كند و پس از آن توبهنمايد، خدايش آمرزد، ليك غيبت كننده را تا غيبت شده نبخشايد، نيامرزد.))(157) شخصى در حضور حضرت وصىّ عليه السلام از خداوند طلب غفران نموده ، مى گويد:((استغفرالله !)) امير مؤ منان در پاسخ مى فرمايد: در كتاب شريف اصول كافى ، تاءليف ثقة الاسلام كلينى قدس سره از ابوجعفر، اماممحمد باقر عليه السلام نقل است كه فرمود: در كتاب شريف اصول كافى است كه محمد بن مسلم از ابوجعفر، امام باقر عليه السلامنقل كرده است : در كتاب اصول كافى ، از كنانى است كه چون امام صادق عليه السلام را از معناى اين آيهكه : ((اى مؤ منان به سوى خدا توبه كنيد؛ توبه اى نصوح )) پرسيد. نيز روايت است ابوالحسن (موسى بن جعفر عليه السلام ) در پاسخ به پرسش از توبهنصوح ، خطاب به محمد بن فضيل فرمود: ابوبصير گويد: چون امام صادق عليه السلام را از اين آيه پرسيدم ، فرمود: ((گناهىكه شخص از آن توبه كند و هرگز به آن بازنگردد.)) پرسيدم : كدام يك از ما بازنگردد؟ در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است : از امام صادق عليه السلام از اين كلام خداى تعالىپرسش شد كه : ((كسى كه با اعمال زشت ، تمام عمراشتغال ورزد تا آن گاه كه مشاهده مرگ كند، در آن هنگام پشيمان شود و گويد: اكنونتوبه كردم ، توبه اش پذيرفته نيست )) امام در پاسخ فرمود: (يعنى :) هنگامى كهامر آخرت را به چشم بيند.))(164) معاوية بن وهب گفته است :
|