بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل داستان در باره نماز و نماز گزاران, یدالله بهتاشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     40D00001 -
     40D00002 -
     DAST0001 -
     DAST0002 -
     DAST0003 -
     FOOTNT01 -
     hs~DAST0001 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

جشن به خاطر نماز
مردم ، گروه - گروه به طرف منزل ((سيّد بن طاووس )) مى رفتند، كوچه ها شلوغ بود وشاگردان سيّد نمى دانستند كه اين جشن ، به چه مناسبتى برگزار مى شود. هر كدام درذهن خود گمانى مى داشت ، امّا از آن مطمئن نبود؛ يكى مى گفت لابد ((عيد)) است و ما نمىدانيم . آن ديگرى مناسبت ديگرى را حدس مى زد. امّا همگى سيّد را خوب مى شناختند و مىدانستند كه حتماً آن جشن مناسبتى دارد.
منزل سيّد از جمعيت موج مى زد، ذكر صلوات و قرائت شعر در مدح ائمه (عليهم السّلام )فضاى خانه را پر كرده بود و در اين ميان تنها سيّد بود كه مى دانست آن جشن براى چيست؟
سكوت سيّد طاقت شاگردان را طاق كرده بود، سرانجام يكى از آنان پرسيد: اگر مناسبتجشن را بدانيم ، بيشتر خوشحال خواهيم شد.
تبسّم شيرينى بر چهره سيّد نقش بست و گفت : امروز يكى از بهترين روزهاى عمر من است .چندين سال پيش ، در چنين روزى من به سن تكليف رسيدم و لياقت آن را پيدا كردم كه موردخطاب خداوند رحمان باشم و به اداى تكليف الهى بپردازم ، از اين جهت ، من هرسال اين روز را جشن مى گيرم .(89)
فضيلت نماز جمعه
دو حديث
((قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله :
من ترك الجمعة ثلاثاً من غير عذر طبع اللّه على قلبه )).
(المحجة البيضاء، ج 2، ص 14)
((رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - فرمود:
كسى كه سه بار پى در پى بدون عذر و جهت ، نماز جمعه را ترك كند، خداوند بر دلشمهر ضلالت مى زند)).
((قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله :
عليك بالجمعة فانها حج المساكين )).
(وسائل الشيعة ، ج 5، ص 5)
((رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - فرمود:
برتو باد به نماز جمعه ؛ زيرا نماز جمعه به منزله حج فقرا است (چون بسيارى ازآثار و ثوابهاى حج در نماز جمعه هست ) )).
فضيلت نماز جمعه
امام باقر ( عليه السّلام ) مى فرمايد: ((فرشتگان ، هر جمعه از آسمان فرود مى آيند وكاغذهايى از نقره و قلمهايى از طلا دارند. مقابل درب مسجد، بر تختهايى از نور مىنشينند، هر كس در نماز جمعه شركت كند، به ترتيب ورود، مى نويسند تا وقتى كه نمازجمعه به اتمام برسد و امام جمعه (از جايگاه خويش ) بيرون بيايد)).(90)
سفارش لقمان حكيم به فرزندش
((لقمان حكيم )) به فرزندش درباره نماز اين طور سفارش مى كند: ((فرزندم ! نمازبسيار بخوان ، ابداً نماز اول وقت را به تاءخير نينداز و دين خود را نسبت بهاوّل وقت نماز، ادا كن . نماز را با جماعت بخوان ، هر چند در سخت ترين شرايط و حالاتباشد. قرآن را تلاوت كن و ياد خدا را هرگز فراموش ‍ نكن )).(91)
رعايت نظم در اقامه نماز جماعت
حضرت امام خمينى (قدّس سرّه ) در يكى از تابستانها كه در تهران بودند، در نماز جماعتحضرت آيت اللّه سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى ( قدّس سرّه ) شركت مى كردند. آيت اللهرفيعى قزوينى ، در مسجد جمعه تهران ، اقامه جماعت مى كردند، ولى منظم تشريف نمىآوردند. در يكى از روزها كه آيت اللّه رفيعى دير كرده بودند، حضرت امام ( قدّس سرّه )برخاستند و به مردم گفتند:((بياييد با هم به آقا بگوييم مرتب بيايد. اين طورى كهايشان غيرمرتب مى آيند، وقت بسيارى از مردم ضايع مى شود پس همه با هم به آقا مىگوييم كه مرتب تشريف بياورند)).
در همين هنگام آقا تشريف آوردند، نماز كه تمام شد، يك نفر به آقا گفت : ((سيد جوانىبه مردم مى گفت به آقا بگوييد مرتب تشريف بياورند)).
آيت اللّه رفيعى فرمودند: آن سيد چه كسى بود؟
آن شخص حضرت امام (قدّس سرّه ) را كه در جانب ديگر نماز مى خواندند، نشان دادند،همينكه چشم آقا به حضرت امام (قدّس سرّه ) افتاد، فرمودند: ((ايشان حاج آقا روح اللّههستند، مردى هستند بسيار فاضل ، وارسته ، بسيار باتقوا، منظم و مهذّب ، حق با ايشاناست ، اگر يك وقت من دير آمدم ، از ايشان بخواهيد تا به جاى من نماز بخوانند)).(92)
اُنس حضرت امام (ره ) به نماز
نقل است : ظهر روزى كه فرزند گرانقدر امام ( قدّس سرّه ) (شهيد مصطفى خمينى ( قدّسسرّه ) ) به شهادت رسيده بود، منزل حضرت امام ( قدّس سرّه ) پر بود از كسانى كه ازدور و نزديك براى عرض تسليت به محضر ايشان آمده بودند. اذان ظهر كه شد، حضرتامام برخاست ، وضو گرفت و به مسجد رفت . مردم شهر نجف وقتى فهميدند كه حضرتامام به مسجد رفته اند، گروه گروه براى عرض تسليت به مسجد وارد شدند.
مردم وقتى امام ( قدّس سرّه ) را مى ديدند كه به صلابت كوه ايستاده و گريه نمى كند،به شدت تحت تاءثير قرار گرفته و گريه مى كردند. حضرت امام ( قدّس سرّه ) باآرامش و وقار تمام ، نماز ظهر و عصر را خواند و پس از نماز، در مسجد، روضه خوانىشروع شد.(93)
رعايت حال ديگران در نماز جماعت
در يكى از روزها كه پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) نماز ظهر را به جماعت اقامهمى كردند، دو ركعت آخر را به سرعت و بدون اينكه مستحبات را انجام دهند، نماز را تمامنمودند. بعد از پايان نماز، گروهى از حضرت پرسيدند: اىرسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله )! آيا در نماز حادثه اى پيش آمد كه نماز را با اينسرعت به اتمام رسانديد؟
پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمودند: ((آيا صداى گريه و بى تابى كودكرا در ميان زنان نمى شنيديد؟!)).(94)
پوشيدن لباس زيبا در نماز
امام حسن مجتبى ( عليه السّلام ) هنگام نماز، بهترين لباسهايش را مى پوشيد. عده اى از آنحضرت پرسيدند چرا هنگام نماز، بهترين لباسهايتان را مى پوشيد؟
حضرت در پاسخ فرمودند: ((خداوند متعالجميل است و جمال را دوست دارد و به همين خاطر، من بهترين لباسهايم را مى پوشم )).خداوند فرموده است : (... خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ...)(95) ، ((با زينتهاى خود درمساجد حاضر شويد)).(96)
اهتمام حضرت امام خمينى (ره ) به نماز دراول وقت
روز اوّلى كه شاه فرار كرد، حضرت امام خمينى ( قدّس سرّه ) در((نوفل لوشاتوى فرانسه )) بودند. آن روز حدود سيصد الى چهارصد خبرنگار اطرافمنزل حضرت امام ( قدّس سرّه ) جمع شده بودند، تختى گذاشتند و حضرت امام ( قدّسسرّه ) روى آن ايستادند. تمام دوربينها روشن بود و كار مى كرد. قرار بود هر چند نفرخبرنگار يك سؤ ال بكنند.
هنوز بيشتر از سه سؤ ال نشده بود كه صداى دلنواز اذان ظهر شنيده شد، بلافاصلهامام ( قدّس سرّه ) محل را ترك كردند و فرمودند وقت فضيلت نماز ظهر مى گذرد. تمامحاضرين متعجب شدند. كسى از امام ( قدّس سرّه ) خواهش نمود كه شما چند دقيقه اى صبركنيد تا حداقل چند سؤ ال ديگر بشود.
امام فرمودند: به هيچ وجه نمى شود و رفتند.(97)
شبيه همين جريان را در شرح حال شهيد مظلوم حضرت آيت اللّه بهشتىنقل نموده اند كه آن شهيد، با خبرنگاران خارجى مصاحبه مى كرد، ناگهان صداى اذان بهگوشش رسيد، از جايگاه خويش برخاست . خبرنگاران پرسيدند: كجا مى رويد؟ آقاىبهشتى فرمودند: به طرف نماز مى روم .(98)
شيوه حل شدن مشكلات علمى بوعلى سينا
هرگاه ((شيخ الرئيس بوعلى سينا)) در مسايل علمى به مشكلى برمى خورد، وضو مىگرفت و به مسجد مى رفت و نماز مى خواند و از خدا مى خواست كه آن مساءلهمشكل را براى او آسان گرداند)).(99)
نماز آيات
پيامبر اسلام ( صلّى اللّه عليه و آله ) از ((ماريه قبطيه )) فرزندى به نام ((ابراهيم ))داشت ، ابراهيم در سال هشتم هجرى در مدينه متولد شد و درسال دهم هجرى از دنيا رفت . وقتى كه ابراهيم از دنيا رفت ، در آن روز، تصادفاً خورشيدگرفت و مردم به هم مى گفتند: چون فرزند پيامبر اسلام ( صلّى اللّه عليه و آله ) ازدنيا رفته ، خورشيد گرفته است .
وقتى پيامبر از حرفهاى مردم آگاه شد، به آنان فرمودند:
((اى مردم ! خورشيد و ماه هر دو از نشانه هاى خداوند مى باشند كه به دستور او حركت مىكنند، كسوف و گرفتگى خورشيد، هيچ ربطى به مرگ فرزند من ندارد وقتى يكى از آندو (خورشيد و ماه ) گرفته شد، نماز آيات بخوانيد...)).(100)
پرداخت زكات در حال ركوع
آخرين سفير الهى در مسجد مدينه نماز ظهر مى خواند، جانشين او نيز پشت سررسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) به نماز ايستاده بود. فقيرى وارد مسجد شد و از مردمتقاضاى كمك نمود اما هيچ كس به او چيزى كمك نكرد.
فقير با دلى شكسته گفت : ((اللّهم اشهد انى سئلت فى مسجدرسول اللّه فلم يعطنى احد شيئاً)).
((خدايا! شاهد باش من در مسجد رسول خدا از مردم كمك خواستم ، ولى هيچ كس مرا كمكنكرد)).
وقتى آن فقير با خود زمزمه مى كرد، حضرت على ( عليه السّلام ) در ركوع نماز بود،با انگشت كوچكش فقير را متوجه خود نمود، فقير نزد آن حضرت آمد و با اشاره آن حضرت، انگشتر را از انگشت آن حضرت بيرون آورد و با خوشحالى و رضايت ، مسجد را تركنمود.
در اين هنگام رسول خدا فرمودند: (... رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى# وَيَسِّرْلِى اءَمْرِى# وَاحْلُلْعُقْدَةً مِنْ لِسانى# يَفْقَهُوا قَوْلِى# وَاجْعَلْ لِى وَزيراً مِنْ اءَهْلِى# هرُونَ اءَخِى# اُشْدُدْ بِهِاءَزْرِى ).(101)
((... خدايا! سينه مرا گشاده گردان ، كار مرا بر من آسان گردان ... و وزيرى از خاندانمبرايم قرار ده و به وسيله او پشتم را محكم كن )).
هنوز سخن پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) به پايان نرسيده بود كهجبرئيل آيه 55 از سوره مائده را بر او نازل نمود.
(اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ ءَامَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْراكِعُونَ).
((ولى و سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پيامبر او و آنانكه ايمان آورده اند و نماز رابه پا مى دارند و در حال ركوع ، زكات مى پردازند)).(102)
سجده خونين
... و رمضان آخر براى على (ع ) صفاى ديگرى داشت براىاهل بيتش ‍ اضطراب و دلهره ، در اثر خبرهايى كه پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله )داده بودند و علايمى كه خود على ( عليه السّلام ) مى دانست و گاهى اظهار مى كرد، يكناراحتى و اضطراب در بين اهل بيت و اصحاب نزديك پيدا شده بود، چيزهاى عجيبى مىگفت و در ماه رمضان آخر عمر، هر شبى در يك جا ميهمان بودند، ولى خيلى كم غذا مىخوردند، اين بچه ها دلشان به حال پدر مى سوخت و بهحال او رقت مى كردند و سؤ ال مى نمودند پدرجان ! شما چرا اين طور كم غذا مى خوريد؟مى فرمود: مى خواهم در حالى خداى خودم را ملاقات كنم كه شكمم گرسنه باشد، مىفهميدند، كه براى على ( عليه السّلام ) يك انتظارى است ، انتظار نزديكى ، و گاهىنگاه مى كرد به آسمان و مى گفت : آن كه به من خبر داده است حبيبم پيغمبر، راست گفتهاست ....
شب نوزدهم ماه مبارك رمضان كه رسيد، بچه ها مى آمدند پيش على ( عليه السّلام ) و تاپاسى از شب در خدمت على ( عليه السّلام ) بودند. امام حسن ( عليه السّلام ) رفتند بهخانه خودشان ، على ( عليه السّلام ) يك مصلاّ داشت ، در آنجا عبادت مى كرد، شبها نمىخوابيد، معمولاً وقتى كه از كارهاى خودش ، و از كارهاى زندگى و اجتماعى اش فارغ مىشد، مى رفت در مصلاّ و در خلوت راز با رب الارباب ، امام حسن ( عليه السّلام ) هنوزصبح طلوع نكرده ، آمد پيش پدر و رفت مستقيم به مصلاى پدر... و اميرالمؤ منين بهفرزندش فرمود: پسرجان ! من ديشب ... همينطور كه نشسته بودم خوابم برد، يك دفعهپيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) را در عالم رؤ يا ديدم ، عرض كردم يارسول الله ! من از دست اين امت تو چه خون دلها خوردم !
حضرت فرمودند: نفرين كن ، نفرين كردم بر آنها كه خداوند مرا از آنها بگيرد و يكانسان نالايق را بر آنها بفرستد ...
امام بيرون آمدند، و مرغابيها به صدا درآمدند، امام فرمودند: بله الا ن صداى مرغ است ،ولى طولى نمى كشد كه صداى نوحه گرى انسانها در همينجا بلند مى شود.
بچه ها جلو اميرالمؤ منين را گرفتند و مى گفتند: پدر جان ! نمى گذاريم شما برويدبه مسجد و حتماً بايستى يك نفر ديگر را به نيابت بفرستى .اول فرمودند خواهرزاده ام ((جعدة بن جُبير)) را بگوييد برود و با مردم نماز جماعتبخواند، بعد خودشان نقض كردند و فرمودند نه خودم مى روم .
عرض كردند: اجازه بدهيد كسى شما را همراهى كند فرمود: خير نمى خواهم كسى مراهمراهى كند....
به طرف مسجد حركت نمود آمد و آمد، خودش اذان صبح را مى گفت ، نزديك اذان صبح بود،رفت بالاى ماءذنه فرياد الله اكبر! الله اكبر! را بلند كرد، اذان كه گفت ، با آن سپيدهدم خداحافظى كرد و گفت : اى صبح ! اى سپيده دم ! اى فجر! از روزى كه على به ايندنيا چشم گشوده است ، آيا روزى بوده است كه تو بدمى و چشم على در خواب باشد.
وقتى كه امام به مسجد رفت و به نماز ايستاد، پليدترين انسانها ((عبدالرحمن بن ملجممرادى ))، شمشير زهرآلودش را بر سر آن حضرت فرود آورد، ((سبحان ربى الاعلى وبحمده )) امام وقتى در بستر افتاده بود، فرمود:((به خدا قسم وقتى اين ضربت برفرق من وارد شد، مَثَل من مَثَل عاشقى بود كه به معشوق خودش رسيده ،مَثَل آن كسى بود كه در شب ظلمانى ، دنبال چاه آبى مى گردد تا خيمه و خرگاهش رابردارد و به آنجا برود، اگر در آن تاريكى ، آن چاه آب را پيدا كند، چقدرخوشحال مى شود)) آرى مَثَل او هم مَثَل همان شخص است كه حافظ مى گويد:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند(103)
اللّه تو لبيك ماست
مردى بود كه هميشه با خداى خودش راز و نياز مى كرد و داد اللّه ! اللّه ! سر مى داد.شيطان يك وقتى بر او ظاهر شد و وسوسه اش نمود، و كارى كرد كه اين مرد براىهميشه خاموش شد، يعنى يك وقتى به سراغش آمد و گفت : اى مرد! اين همه كه اللّه ! اللّه !گفتى و مرتّب سحرها بلند مى شوى اللّه ! اللّه ! مى گويى آنهم با اين همه درد، آخريك مرتبه شد كه تو لبيك بشنوى ؟! تو اگر درِ هر خانه اى رفته بودى ، اين اندازهناله كرده بودى ، لااقل يك مرتبه جوابت را داده بودند. و يك دفعه گفته بودند ((لبيّك))، اين مرد ديد حرف منطقى است ، (البتّه به ظاهر)، سبب شد كه دهانش بسته شود و ديگراللّه ! اللّه ! نمى گفت . در عالم رؤ يا هاتفى به او گفت : تو چرا مناجات خودت را؟ ترككردى گفت من مى بينم اين همه مناجات كه مى كنم و اين همه درد و سوزى كه دارم ، يكمرتبه نشد در جواب من لبيك گفته شود! هاتف به او گفت : ولى من ماءمورم از طرف خداجوابت را بدهم :
گفت همان اللّه تو لبيّك ماست
آن نياز و سوز و دردت پيك ماست
همان دردى كه ما در دل تو قرار داديم ، همان سوزى كه ما دردل تو قرار داديم ، همان عشق و شوقى كه ما دردل تو قرار داديم ، اين خودش ‍ لبيك ماست .(104)
شهادت مدرس بعد از نماز
مرحوم مدرس ( قدّس سرّه ) را پس از ده سال تبعيد، به خانه خرابه اى در شهر((كاشمر)) آورده بودند. اين خانه كوچك در كنار قبرستان شهر قرار داشت . به ماءموراندستور داده بودند كه از آن خانه با دقت مراقبت كنند و آن پيرمرد زندانى را زيرنظرداشته باشند، به آنان گفته شده بود كه پيرمرد، بزرگترين دشمن رضا شاه است .
روزهاى آخر ماه رمضان بود، ((آيت اللّه سيد حسن مدرس )) كه آهسته آهسته عصايش را برزمين مى زد و زير لب صلوات مى فرستاد، داخل اتاقش رفت . حالا ديگر از او فقط مقدارىپوست و استخوان مانده بود اما با همان حالش ، همه روزهاى ماه رمضان را روزه گرفتهبود، براى او سختى در زندگى چيز تازه اى نبود با سختى ، دوستى ديرينه اى داشت .
او خود را از جوانى به كم غذايى عادت داده بود و از همان دوران ، روزهاى زيادى را باكارهاى سخت گذرانده بود. در ايام تحصيل ، روزهاى پنجشنبه و جمعه را عملگى كردهبود تا پول تحصيل خود را درآورد.
وى در كنار سماور كوچكى كه در كنار اتاقش ،غل غل مى كرد؛ روى زمين نشست و مقدارى چاى در قورى ريخت و آن را روى سماور گذاشت ،بعد به آهستگى برخاست ، سجاده اش را برداشت و بر زمين پهن كرد، در آن دنياى بزرگ، فقط آن سجاده كوچك و كهنه بود كه اشكهاى چشم مدرس را ديده بود.
مدرس ، رو به قبله نشست و با صداى بلندىمشغول خواندن قرآن شد. در همان لحظه در اتاقش باز شد و سه ماءمور بدون خبر واردشدند.
مدرس به آرامى روى برگرداند و زير لب گفت : ((سلام ))!
سه ماءمور با بى احترامى داخل اتاق شدند و نشستند. مدرس هم بدون توجه به آنها،مشغول خواندن قرآن شد. آن سه ماءمور خيلى آهسته با يكديگرمشغول صحبت شدند؛ اما مدرس اصلاً به آنها توجهى نداشت . سركار جهانسوزى رو بهمدرس كرد و با صداى بلندى گفت : آهاى سيّد! چاى نمى خورى ؟!
مدرس بدون اينكه بازگردد، جواب داد: افطار كه بشود، مى خورم . تا اذان مغرب چيزىنمانده بود، آن سه نفر دوباره مشغول صحبت شدند، مدرس برخاست و شروع به خواندننماز مستحبى كرد.
از دور صداى ضعيف اذان مى آمد، جهانسوزى برخاست و در حالى كه به مدرس خيره شدهبود، به سماور نزديك شد. مدرس سر بر سجده گذاشته بود و ذكر مى گفت . او بهتندى يك استكان چاى ريخت . يكى ديگر از ماءموران ، پاكت كوچكى را كه در دست داشت ،داخل استكان خالى كرد، دست آن ماءمور مى لرزيد، ازداخل پاكت ، گرد سفيد رنگى به داخل استكان سرازير شد، همين كه مدرس سلام نماز راداد، جهانسوزى استكان چاى را نزديك مدرس برد و گفت : چايى بخور!
مدرس ، با همان آرامش ، استكان را برداشت ، بعد از گفتن ((بسم اللّه ))، چاى را با يكدانه قند سر كشيد. سپس برخاست و در حالى كه يك دور از عمامه اش را از سرش بازكرده و روى گردنش انداخته بود، آماده نماز شد. هر سه ماءمور با اضطراب ، مدرس رانگاه مى كردند.
آنها هر لحظه انتظار داشتند كه پيكر نحيف و استخوانى مدرس نقش بر زمين شود، اما مدرسدر ركعت سوم هم قيام كرد و نمازش را با آرامش ‍ ادامه داد. آن سه با تعجب به همديگرنگاه كردند.
سم بر بدن او اثر نكرده بود. وقتى مدرس سر از سجده برداشت و نشست ، آن سه نفربه سوى مدرس هجوم بردند، دو تن از آنها، دستها و پاهاى مدرس را گرفتند و يكى ازآنها عمامه را به گردن مدرس پيچيد و دو سوى آن را با قدرت تمام كشيد.
مدّتى بعد، ديگر حتى صداى خِرخِر ضعيف نفسهاى مدرس هم شنيده نشد، چشمهايش بستهشد و پيكرش سست گرديد و از هم وارفت ، آرى او به خدا پيوسته بود.(105)
شهيد رجايى و نماز اوّل وقت
يكى از دوستان ((شهيد رجايى )) نقل كرده است كه : روزى نزديك ظهر در خدمت شهيدرجايى بودم ، صداى اذان شنيده شد، در حالى كه ايشان به منظور آماده شدن براى اقامهنماز از جا حركت كرد، يكى از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است ، سرد مىشود، اگر اجازه مى فرماييد بياورم .
شهيد رجايى فرمودند: خير، بعد از نماز.
وقتى خدمتگزار از اتاق خارج شد، شهيد رجايى با چهره اى متبسم و دلى آرام خطاب به منفرمودند: عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز، ناهار نخورم ، اگر زمانى ناهار راقبل از نماز بخورم ، يك روز روزه بگيرم ، ((به كار بگوييد وقت نماز است ، به نمازنگوييد كار دارم )).(106)
اثر دعا بعد از نماز
مرحوم محمد تقى مجلسى ( قدّس سرّه ) در يكى از شبها، پيش از نماز و تهجّد و گريه وزارى به درگاه قادر متعال ، خود را به حالتى ديد كه دريافت هر چه از درگاه احديتدرخواست كند، مستجاب خواهد شد. با خود انديشيد: از خدا چه بخواهم ، امر دنيوى يا اخروى؟ ناگاه صداى گريه ((محمد باقر)) از گهواره بلند شد.
گفت : خدايا! به حق محمد و آل محمد ( صلّى اللّه عليه و آله ) اينطفل را مروّج دين و ناشر احكام سيّدالمرسلين قرار بده و موفق كن او را به توفيقات بىنهايت خود!
آن كودك ، بعدها علامه مجلسى صاحب دايرة المعارف عظيم شيعه ؛ يعنى كتاب جاويدان((بحارالا نوار)) شد.(107)

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation