بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب یادنامه آیة الله العظمی اراکی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     002 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     004 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     006 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     008 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     009 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     010 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     011 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     012 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     013 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     014 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     015 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     018 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     019 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     021-1 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     021-3 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     022-1 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     022-2 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     022-3 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     023 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     025 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     027 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     028 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     029 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     030 - يادنامه آية الله العظمى اراكى
     fehrest - يادنامه آية الله العظمى اراكى
 

 

 
 

next page index page back page

25- آية الله العظمى اراكى(ره) در كلام ديگران

در زمان حيات آية‏الله‏العظمى اراكى و همچنين پس از وفات ايشان، جمعى از فضلاو علما و تلاميذ ايشان ارادت خاصخود به آن بزرگوار را در قالب عباراتى بيان‏كرده‏اند. در اين بخش قسمتى از اين اظهار ارادتها را مى‏آوريم:

كتاب آينه دانشوران نوشته مرحوم آقاى حاج سيد ريحان‏الله يزدى قبل ازوفات آية‏الله‏العظمى حائرى چاپ شده. اينكتاب شامل چند چهره است، و چهره‏چهارم در ياد علما و مدرسين حوزه علميه قم، در اين بخش ابتدا آية‏الله صدر،آية‏اللهحاج سيدمحمدتقى خوانسارى، آية‏الله حجت، آية‏الله سيداحمد خوانسارى‏و آية‏الله ميرزامحمد همدانى(ثابتى) عنوانشده نفر بعدى آية‏الله حاج شيخ‏محمدعلى عراقى است كه درباره ايشان اين‏طور آمده است:

آقا شيخ محمدعلى عراقى فرزند حاج ميرزاآقاى فراهانى است‏سال 1312در سلطان‏آباد عراق تولد يافته، و تحصيلات وىدر مسقط‏الراس بوده و در همان‏اوقات كه حوزه علميه به قم انتقال يافته بود ايشان نيز از علماى مهاجر بودند وازخصيصين آية‏اللهى حاج شيخ عبدالكريم حائرى بشمارند چه بيشتر تحصيلات‏ايشان خدمت‏معظم‏له بوده وامروز ازمدرسان ودانشمندان موثق حوزه به شمارند.

حضرت آقاى رازى در جلد دوم كتاب آثارالحجة كه تاريخ پايان تاليف آن درسال 1374ق است مى‏نويسد:

اين مرد بزرگوار كه مجسمه علم و دانش و پيكره صفا و سادگى است از اقران‏بسيار نزديك مرحوم آية‏الله حاجسيدمحمدتقى خوانسارى‏قدس سرهم و از مفاخر اسلام‏و عالم تشيع و بخصوص حوزه علميه قم و از برجسته‏ترينشاگردان مرحوم‏آية‏المؤسس الحائرى مى‏باشد.

معظم‏له قديم‏ترين اصحاب و تلامذه مرحوم آية‏الله حائرى است زيرا سنه‏1332هجرى قمرى كه آن مرحوم از عتباتعاليات به اراك تشريف آوردند تاهنگام‏رحلت آن جناب در سال 1355 ملازم و حاضر درس و بحث آن مرحوم بوده وهيچ‏يك از مباحث ايشان را ترك ننموده، و از اولين افرادى است كه به مضمون و امركريمه شريفه (استخاره آية‏الله حائرى) و اتونى با هلكم اجمعين [در سال 1340] ازاراك به قم آمدند ولادتش در سال 1312هجرى قمرى در اراك واقع و تاسال‏1340 در آن سامان از محاضر اساتيد مهمه تكميل مبادى و مبانى علوم ادبيت‏و فقه و اصول نموده تا سال مزبور كه بهقم مهاجرت كرده است و اكنون از جمله‏اساتيد مفيد حوزه علميه است. حقا مجلس بحث و درس فقه، و به خصوصاصول‏ايشان كه اين كمترين هم افتخار شركت و حضور آن را دارم از دروس خارج‏استدلالى و اجتهادى بسيار پر ارزشحوزه علميه است.

محامد اداب و محسنات اخلاقى معظم‏له كه علم خود را به حلم و تواضع‏آراسته نموده بيش از وصف و تعريف ما مى‏باشد.

نماز جماعتش شبها در مدرسه فيضية پس از رحلت مرحوم آية‏الله‏خوانسارى مورد توجه عامه مردم و به خصوص فضلاحوزه علميه است و نيز نمازجمعه ايشان در مسجد امام حسن عسكرى‏عليه السلام حائز اهميت است.

از نوشته‏هاى ايشان است تقريرات فقه و اصول مرحوم آية‏الله حائرى كه‏بسيار مفيد و با ارزش است. معظم‏له با جنابحاج شيخ اسماعيل جاپلقى مقيدبودند كه مرتب درسهاى مرحوم حاج شيخ را بنويسند و خوب نوشته‏اندمتع‏الله‏الحوزهبوجوده.

در كتاب رجال قم نوشته حضرت آقاى مقدس‏زاده كه در سال 1355شمسى‏چاپ شده آمده است:

از دانشمندان و پارسايان بسيار متواضع و فروتن قم است... اكنون از اساتيدحوزه علميه قم مى‏باشد.

و نيز حضرت آقاى رازى در كتاب گنجينة دانشمندان ج‏2، كه تاريخ تاليفش‏1393-1394 مى‏باشد همان مطالبى را كه درآثارالحجة نوشته‏اند با برخى اضافات‏آورده‏اند.

از آية‏الله‏العظمى حاج سيداحمد خوانسارى نقل شده: آقاى اراكى گنجينه‏علم حاج شيخ عبدالكريم حائرى است.

و آية‏الله حاج شيخ عبدالكريم به آية‏الله اراكى(ره) فرموده است تو نتيجه عمرمن هستى.

از آية‏الله حاج شيخ مرتضى حائرى نقل شده: هر چه را مرحوم والدم (حاج‏شيخ عبدالكريم) دارا بود ايشان نيز آن را دارااست.

بعد از رحلت ايشان آية‏الله‏العظمى بهجت فرمودند: ارتحال آية‏الله اراكى دراين زمان و در اين شرايط مانند اين است كهپنجاه مرجع تقليد يك زمان از دنيارفته باشند.

از آية‏الله جوادى آملى: فقاهت‏شيخ‏الفقهاء حضرت مستطاب آية‏الله‏العظمى‏حاج شيخ‏محمدعلى‏اراكى دامت‏براكاته وصيانت‏نفس معظم‏له و نزاهت‏حضرتش‏از هوا و هوس و اطاعت از ساحت قدس مولاى غيب و شهود مورد گواهى است... .

كامل‏ترين نماز كه در صفوفش علما و فضلا و طلاب حضور داشتند نمازايشان بود بعضى از محققان ديرباور كه به هركسىاقتدا نمى‏كردند در كمال طمانينه‏نفس به ايشان اقتدا مى‏كردند مدرسه فيضيه سالها شاهد پرشكوه‏ترين نمازجماعت‏علما به امامت ايشان بوده است اين بزرگ مرجع جهان تشيع يك قرن را به عنوان‏عبد ممتحن‏الهى امتحان داد.

از آية‏الله سبحانى: ساده زندگى مى‏كرد و زندگى زاهدانه عجيبى داشت‏و همه علما و شخصيتهاى بزرگ از جمله آية‏اللهخوانسارى، حضرت امام، آية‏الله‏حاج سيداحمد زنجانى و آية‏الله داماد و ديگر بزرگان پشت‏سر ايشان نماز مى‏خواندو درعدالت و تقواى او همگى متفق بودند.

از آية‏الله مصباح يزدى: زندگى توام با قناعت و زهد و سادگى داشتندو عمرى را به نزاهت از آلودگى به دنيا و هوسهاىمادى و دنيوى سپرى كردند...كسى كه بخواهد عمر يك صد و سه ساله را با نزاهت، پاكى، پاكدامنى و وارستگى‏زندگىكند كه دامنش به حب دنيا و پيروى از هواى نفس و حب رياست آلوده نشودكار بزرگى است و خداى متعال اين توفيق رابه ايشان ارزانى داشت.

از آية‏الله عميد زنجانى: در سال 38 و 39 مكرر به خدمتشان رسيدم بارها نام‏از پدرشان مى‏برد و تاسف مى‏خورد و خود رادر مقابل تقواى پدرشان كوچك‏مى‏ديد. ايشان در، رديف شاگردان درجه اول حاج شيخ عبدالكريم بودندو همدوره‏هاىايشان بسيارى از فقها و مراجع بودند كه از دنيا رفته‏اند همه آنها به‏مقام والاى آقاى اراكى معترف بودند.

عمر پربركت‏اواز نمونه عمرهاى‏بابركتى‏است‏كه در سلف صالح مى‏بينيم چه‏از نظر پاكى، چه از نظر زهد و وارستگى ازدنيا و بى‏علاقگى به آنچه كه دنياداران رابه‏خودمشغول‏مى‏كند.زندگى‏بسيارساده‏اما روحى‏بزرگ‏به‏فراخى‏رضوان‏خداداشت.

از آية‏الله كريمى جهرمى: اينجانب پس از ورود جهت ادامه تحصيل به حوزه‏علميه قم و سكونت در منزلى مجاور منزلمعظم‏له با ايشان آشنا شدم در ايام قيام‏شهيد گرانقدر نواب صفوى عليه ستمگرى محمدرضاخانى به ملاحظه تشويق‏وجانبدارى معظم‏له در معيت مرحوم آية‏الله‏العظمى سيدمحمدتقى خوانسارى ازحركت فكرى برادران فدائيان اسلام بهروح نترس معظم‏له در پايدارى و مقاومت‏در برابر ظلم و تعدى، و نيز به ارج نهادن معظم‏له به انقلاب اسلامى و رهبرىآن‏ونظام جمهورى‏اسلامى وقبول وتسليم دربرابر آن بر بناى‏ضوابط فقهى آگاهى دارم.

از آية‏الله خرازى: ما نزديك بيست و هشت‏سال با ايشان در ارتباط بوديم‏يك ذره هوى مشاهده نكرديم حتى ايشان زير بارمرجعيت نمى‏رفتند چون من به‏الكفايه، بود ايشان زمام مقام در دستش بود از تقدم كسى و تاخر خود ناراحت‏نمى‏شد و ازتقدم خود خوشحال نمى‏شد اين ناشى از نفس مطمئنه بود.

مجالس ايشان خيلى سودمند بود با افراد انس مى‏گرفتند صحبت مى‏كردندداستانها، كرامات،اخلاقيات ومعارف‏رابيان‏مى‏كردند هيچگاه در مجلس ايشان لغوو بيهوده ديده نشد موعظه و پند و تعليم بود «نسبت‏به اساتيدش تواضع وفروتنى‏داشت. نسبت‏به عبادت خيلى اهميت مى‏داد» قبل از اذان صبح بيدار مى‏شد. به‏قرآن‏كريم علاقه‏فراوان داشتوتفسير زيادمطالعه مى‏كرد خصوصا تفسير جوامع‏الجامع طبرسى. هر روز يك جزء و در ماه رمضان روزى سه جزء قرآنمى‏خواند.

خيلى قدرشناس بود بعد از نماز مغرب و عشا از مدرسه فيضيه به صحن‏بزرگ حضرت معصومه نزديك ايوان آينه سرقبرى مى‏رفتند و فاتحه مى‏خواندنديك بار از ايشان پرسيدم آيا صاحب اين قبر از خويشاوندان شما است؟ فرمود: نه.گفتم چرا هر شب سر قبر او فاتحه مى‏خوانيد؟ فرمود ايشان براى من داستانى ازمنقبت على‏عليه السلام نقل كرده و برمن حق پيدا كرده است.

آية‏الله توسلى: من در زمانى كه حضرت امام در تبعيد به سر مى‏بردند دردرس اصول آية‏الله اراكى در فيضيه قم شركتمى‏كردم تقوى و زهد ايشان زبانزدهمه علماى اسلام بود ايشان بعد از رحلت آية‏الله حاج سيدمحمدتقى خوانسارى‏و بعداز رحلت آية‏الله‏العظمى بروجردى پيگير مرجعيت نبود تا اينكه ارتحال‏ملكوتى امام خمينى رضوان‏الله تعالى عليه پيشآمد علما ايشان را به قبول‏مرجعيت وادار كردند.

خاطره شيرين كه همواره برايم به يادماندنى خواهد بود اين است كه درسالهاى اواخر حيات امام، آية‏الله اراكى بعد ازسفر به مشهد به ديدن ايشان آمد امام‏با شنيدن خبر حضور آية‏الله اراكى در منزلشان فورا لباس خود را بر تن كرد و عبابردوش انداختند و به استقبال ايشان رفتند آية‏الله اراكى در لحظه ورود به اطاق امام باديدن حضرت امام سه بار گفتالسلام عليك يابن رسول‏الله.

از آية‏الله مصلحى: مرحوم والد -همانطور كه مرحوم پدرشان در انتهاى‏وقت‏نامه (تقويم) امى ذكر كرده‏اند- در 24جمادى‏الثانية 1312قمرى در اراك كه‏آن روز آن را سلطان‏آباد و عراق مى‏ناميدند متولد شده‏اند، و فوت ايشان در25جمادى‏الثانيه واقع شد. پس دقيقا صدوسه سال عمر كرده‏اند.

مادر ايشان علويه‏اى بوده از سادات امام جمعه نطنز: آغا بيگم فرزندسيدعقيل از اولاد سيدحسن واقف كه نسب او بهامام زين‏العابدين‏عليه السلام مى‏رسد و درنطنز مزار او معروف و گنبد و بارگاه دارد و معروف است كه سيدحسن با يكىازبزرگان هند كه ثروت و مكنت فراوانى داشته وصلت نموده و همه را وقف كرده و به‏همين مناسبت او را واقف ناميده‏اند.

اين بانو علويه‏اى جليل‏القدر و صحيح‏النسب، داراى ملكات فاضله‏و صفات حميده بوده است.

پدر ايشان مرحوم حجة‏الاسلام حاج ميرزااحمد معروف به حاج ميرزاآقامصلحى فراهانى، مردى زاهد و عابد و متدين ومورد اعتماد علماى اراك مانندآية‏الله حاج آقا محسن عراقى، آية‏الله آقا نورالدين عراقى، آية‏الله آخوند كبيرپدرآية‏الله‏العظمى آقا ضياءالدين عراقى، و اخيرا مورد توجه و علاقه مرحوم آية‏الله حاج‏شيخ عبدالكريم حائرى -كه در دومرحله به اراك سفر كردند و هر دفعه هشت‏سال‏در اراك اقامت داشتند- بودند.

مرحوم والد مكرر از پدر خود به نيكى ياد مى‏كرد و مى‏فرمود از نعمتهاى‏الهى بر من يكى پدر خوب و شايسته و يكىهمسر خوب و شايسته و يكى استادى‏دقيق‏النظر و شاگرد پرور بود و مكرر به خداى متعال عرض مى‏كردند كه ازعهده‏شكر اين همه نعمت چگونه برآيم.

امور مادى و نيازهاى اقتصادى ايشان تماما به وسيله پدرشان كه داراى‏مقدارى ملك و زراعت در فراهان بود تامينمى‏شد به طورى كه هيچگونه انديشه‏معيشت را نداشت و شش‏دانگ حواسش مصروف تحصيل مى‏شد و با خيال فارغ‏بهتحصيل ادامه مى‏داد و موفقيت‏خود را رهين خدمات پدر خود مى‏دانست.

ابتداى شروع تحصيل و سوادآموزى را نزد مرحوم حجة‏الاسلام‏عمادالذاكرين كه شوهر خواهر ايشان بود شروع نمودبگفته خودشان سالى كه پدرايشان به حج مشرف مى‏شود و سفر حج در آن سالها هفت، هشت ماه طول‏مى‏كشيد در اينمدت مرحوم عماد -به خاطر جبران خدمات پدر ايشان- سعى دردرس و مشق و سوادآموزى وى نموده، و در اين مدتكم، سواد و خط و مشق را به‏حد كمال رسانده و كتاب گلستان سعدى را بسيار زيبا در سن ده يازده سالگى نوشته‏و هنگاممراجعت پدر از حج‏به او تقديم مى‏كند كه باعث تعجب او مى‏شود.

در اين سن كودكى نوشتارى به اين زيبايى و حسن سليقه در خط نشان‏نبوغ است.

الفبا و قرائت قرآن و عم‏جزء و غيره را نزد برادر حاج آقا صابر پيرمرد نورانى‏كه از كرهرود به اراك مى‏آمد ياد گرفته و ازخاطرات اين دوران و از معرفت و ايمان‏اين پيرمرد نقل مى‏كردند كه قرآن كوچكى در بغل داشت و از روى آن قرائتمى‏كردواشك‏ازديدگان‏او فرومى‏ريخت وقطرات‏اشك‏ازمحاسن‏اوبه‏دامنش‏سرازير مى‏شد.

تحصيلات مقدماتى و صرف و نحو و شرح لمعه و مكاسب و كفايه راخدمت مرحوم حجة‏الاسلام والمسلمين شيخ جعفر-كه از اتقياء و بزرگان و ازشاگردان دوره اول مرحوم آية‏الله حائرى مؤسس بوده و در سال 1322 تا 1330 دراراك حوزهدرس داشتند- خوانده است و مقدارى هم در درس حجة‏الاسلام آقاشيخ عباس ادريس‏آبادى شركت مى‏كردند و پس ازآن در درس مرحوم آية‏الله حاج‏شيخ محمدسلطان‏العلما صاحب حاشيه كفايه كه از اكابر تلامذه مرحوم آخوندخراسانىبودند شركت كردند و مطالب درسى را به رشته تحرير درآوردند.

و همچنين مدتى در درس مرحوم آية‏الله مجاهد سيدنورالدين حسينى‏عراقى صاحب تفسير و تاليفات كثيره كه درجنگ بين‏الملل اول به جبهه رفت‏و مدت دو سال سفر او طول كشيد و داستان او و شرح حال آن مرد بزرگ و مجاهدونورانى به چاپ رسيده و در مقدمه «تفسيرالقرآن والعقل‏» شمه‏اى از آن به قلم والدچاپ شده است و پس از ورود مرحومآية‏الله‏العظمى مؤسس حوزه علميه قم درسال 1332 به اراك، در سفر دوم ايشان، كه حوزه‏اى در اراك تشكيل دادند درزمره‏اولين شاگردان مكتب ايشان در آمدند.

ايشان اوصاف و كمالات علمى و معنوى استاد مؤسس را از زبان اساتيدخود در اراك كه از شاگردان دوره اول ايشان بودندبسيار شنيده بودند و مشتاقانه‏و بى‏صبرانه منتظر قدوم ايشان بودند و پس از ورود عاشقانه در درس او حاضرمى‏شدند ودر مدت كوتاهى به قدرى مورد توجه و علاقه ايشان قرار گرفتند كه به‏دست‏خود عمامه بر سر وى گذاشتند و هم باوساطت و توصيه ايشان ازدواج‏ايشان صورت گرفت و با اين ازدواج به نوعى قرابت‏سببى با مرحوم حاج شيخ پيداشد. (1)

و از اين به بعد از اصحاب خاص ايشان محسوب مى‏شدند.

و حاج شيخ، عنايت مخصوص به ايشان داشت، در درس عمومى هم كانه‏درس را براى ايشان مى‏گفت هر كس اشكالمى‏كرد رو به ايشان مى‏كرد و جواب‏مى‏داد و چون ايشان در ضبط مطالب استاد مانند فردتشنه كامى كه به ماء معين‏وچشمه جوشان علم برسد حريصانه خود را سيراب مى‏كند كوشا بود مورد توجه‏و علاقه خاص ايشان قرار گرفت‏به طورىكه در درس خصوصى استاد كه در آن‏فقط سه نفر شركت مى‏كردند شركت مى‏كرد آن سه نفر يكى ايشان بود ويكى‏مرحوم آقا سيداسماعيل فرزند حاج آقا محسن كه حاج شيخ را در سفر دوم به اراك‏دعوت كرده و آورده بود سومىهم يكى از علما كه از دوستان حاج آقا اسماعيل‏بود موضوع بحث هم رساله دماءثلاثه مرحوم آخوند خراسانى بود و سپسمطالب‏بحث را براى شريك بحث‏خود مرحوم آية‏الله آقا سيدمحمدتقى خوانسارى و چندنفر ديگر تقرير مى‏كرد.

در مدت هشت‏سال كه حاج شيخ در اراك بودند و حوزه مفصلى تشكيل‏دادند در جلسات عمومى و خصوص استاد شركتمى‏كرد و حتى اكتفا به مجلس‏درس رسمى نمى‏كرد و در منزل نيز از ايشان جدا نمى‏شد و چه بسا داستانهاو قضاياىمسند كه در روزهاى تعطيلى از تاريخ حوزه‏هاى علميه و علماى گذشته بابيانى شيرين و حلاوت و جذابيت‏خاصى بيانمى‏كرد كه همگى در سينه شاگردى‏كه شيفته و فريفته بيانات او بود چون گنجينه مطالب گذشتگان ثبت و ضبط شدو درمجالس خصوصى آنها را بازگو مى‏كرد.

بلكه در مجلس تبليغى استاد كه در ماه رمضان در اراك افاضه مى‏كرد نيز ازاستاد جدا نمى‏شد و مطالب علمى و مباحثكلامى استاد را كه همگى تازگى‏و جذابيت دارد ضبط كرده و به صورت رساله‏اى مستقل در عقايد و امامت و معاددر آخرتفسير «القرآن و العقل‏» مرحوم سيدنورالدين مجاهد كه در جبهه جنگ آن رانوشته و از كرامات او محسوب مى‏شود چاپشده است. از خصوصيات اخلاقى‏ايشان دورى و گريز از شهرت‏طلبى و اسم و آوازه بود و بى‏اعتنايى به دنيا و زخارف‏دنيا وجاه و مقام بود با اينكه حدود هفتاد سال پيش نوشته‏هاى بسيار ارجمندو گرانبها در فقه و اصول تاليف كرده بود و طالبفراوانى داشت و مكرر علماى‏معاصر او كه همه مى‏دانستند او وارث علم حاج شيخ است و مطالب ايشان را كه‏حاصلنظرات اساطين و اساتيد گذشته بود در سينه دارد و به رشته تحرير درآورده‏به او اصرار مى‏كردند كه اين مطالب را چاپكنيد با كمال بى‏اعتنايى اعراض مى‏كردو مى‏فرمود براى يادگارى و چاپ ننوشته‏ام.

در نماز جماعت كثرت و قلت جمعيت مامومين براى او فرقى نداشت گاه‏نماز جماعت و نماز جمعه را با انبوه كثيرى ازعلما و فضلا و متدينين در مدرسه‏فيضيه و مسجد امام حسن عسكرى‏عليه السلام مى‏خواند و گاهى با معدودقليلى‏انگشت‏شمار، و براى او هيچ فرقى نداشت در درس هم گاهى تلامذه زياد و گاهى‏معدود قليلى بودند براى او فرقنمى‏كرد.

المبتغى للشهرة مريضو طالب‏الثواب مستفيض

از شهرت و جاه گريزان بود و قدمى براى مرجعيت و رياست‏بر نداشت‏با اينكه‏موجبات آن با چاپ و نشر آثار قلمى او براىاو فراهم بود.

در كمال عسرت و مشقت زندگى مى‏كردند و در زمان مرحوم آقاسيدمحمدتقى‏خوانسارى‏گوشه‏اى از هزينه‏زندگى را ازراه عبادت استيجارى تامين‏مى‏كرد و پس از فوت ايشان از احدى از مراجع و معاصرين خود پول قبول نمى‏كردحتى ازمرحوم امام كه مكرر براى ايشان پول مى‏فرستاد امتناع مى‏كرد با اينكه مكرراز ايشان تجليل و تمجيد مى‏كرد و درمصاحبه‏ها و اعلاميه‏ها ايشان را تاييد مى‏كرد.

ارادت زيادى به مرحوم اصفهانى داشت در روزهاى وفيات و اعياد ديوان‏اشعار آقاى اصفهانى را مى‏خواند و به شدتمى‏گريست. به ديوان حافظ و بعضى ازاشعار حافظ بسيار علاقه داشت. و گاهى اوقات به بچه‏ها (نواده‏اش)مى‏فرموداشعارى از حافظ را براى او بخوانند از جمله:

سالها دل طلب جام جم از ما مى‏كردآنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مى‏كردگفتم اين جام جهان بين به تو كى داد حكيمگفت آن روز كه اين گنبد مينا مى‏كرد

چشمى گريان و دلى سوزان و قلبى رؤوف و مهربان داشت. با كلام خدا آشنا و دلش‏بيدار بود. گاه كه قاريان قرآن ونوجوانان با لحن خوش آياتى از كلام خدا را درحضورش مى‏خواندند از خود بيخود مى‏شد و منقلب مى‏گرديد و اشكازديدگانش بر محاسن سفيدش جارى مى‏گرديد، به‏طورى كه حضار را سخت متاثرمى‏ساخت و از مشاهده چهره نورانىاين مرد الهى كه تحت تاثير تلاوت آيات قرآنى‏دگرگون شده از خود بيخود گرديده، همگى مجذوب مى‏شدند. آرى خودنقل‏مى‏كرد از استاد خود (مرحوم حاج شيخ) كه وقتى شيخ جعفر شوشترى كه نفسى‏آتشين داشت و سخنانش بر دلمى‏نشست چون از دل برمى‏خواست در منبرخطاب به مستمعين گفته بود: مى‏خواهم شما را با قرآن امتحان كنم كه آياايمان‏داريد يا نه؟ مرحوم حاج شيخ مضطرب و نگران مى‏شود كه نكند از عهده امتحان برنيايم. و آيه «انما المؤمنونالذين اذا ذكرالله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته‏زادتهم ايمانا» علامت ايمان را ذكر كرد. يكى قلب ترسناك هنگامىكه ذكر خداشود، ديگرى ازدياد ايمان هنگامى‏كه قرآن بر او تلاوت شود.

قلبى رؤوف و مهربان داشت. هركه از او التماس دعا مى‏كرد خود را موظف‏مى‏ديد كه به او دعا كند. اسم او و پدرش رامى‏پرسيد.

هنگام ذكر مصيبت ائمه اطهار و اولياى خدا از خود بيخود مى‏شد. هرگاه درمنزل تنها بود و مجلس روضه نبود، خود بهديوان اشعار اصفهانى يا ساير مقاتل‏مراجعه و براى خود روضه مى‏خواند و مى‏گريست. با اينكه گوشش سنگين بود وگاهىاوقات صداى واعظ و سخنران را دقيقا نمى‏شنيد، هنگام ذكر مصيبت گريه‏مى‏كرد. بعد از جلسه از ايشان پرسيديم آياهمه مطالب را شنيديد؟ مى‏فرمود نه،ولى پيش خود مطالب را به مناسبت مجسم مى‏كردم و حديث نفس مى‏كردم.هنگام تشرف به حرم ائمه معصومين در عتبات عاليات و سرزمين حجاز و حرم‏مطهر ثامن‏الائمه عليه‏السلام زيارتجامعه را از اول تا به آخر در حال قيام و بكاءمى‏خواند و چندبار در وسط كار عينك را پاك مى‏كرد و با دستمال چشمهايشراخشك مى‏نمود. گاه يك ساعت زيارت او طول مى‏كشيد، ابدا احساس خستگى‏نمى‏كرد و با قد خميده و در سن كهولتو پيرى و ضعف مزاج شديد، اين حالت‏موجب تحير و تعجب ناظرين مى‏گرديد.

آرى اولياى خدا هنگامى‏كه سرگرم مناجات با محبوب حقيقى مى‏شوند ازخود غافل مى‏شوند و از عالم ماده و عوارض آنبى‏خبر مى‏شوند. به همين سبب‏بود كه مقام معظم رهبرى آية‏الله خامنه‏اى مى‏فرمود: شرح حال اين مرد بزرگ،به‏تصوير كشيدن زواياى زندگى پر از معنويت ايشان را شاعرى زبردست و عارفى‏دلسوخته مى‏تواند و بايد بنگارد.

چند ماه پيش از فوت، شبى بعد از نماز مغرب و عشا احمد [فرزند آقاى‏مصلحى] را صدا زدند و فرمودند: كتاب نصابالصبان را بياور. در پشت جلد آن‏شعرى است كه با خط ثلث و بسيار زيبا نوشته شده و در زير آن نوشته شده خيلى‏جامعاست. فرمودند آن شعر را بخوان، چون خط ثلث امروز معمول نيست و ابناءزمان از خواندن آن عاجزند، بالاخره پس ازدقت زياد دست‏بدست گرداندن آن‏رااين‏چنين خوانديم:

خوش آنكه در دو جهان گوشه غمى داردهميشه سر به گريبان و ماتمى دارد

گويا ملهم شده بود كه روزهاى آخر عمرش سپرى مى‏شود.

همان‏طور كه نقل شده شيخ بهايى چند روز قبل از فوتش در قبرستان ازهاتفى شنيد كه شيخ به فكر خود باش كه عمرتو سر رسيد. و از آن پس كسى شيخ رانديد. آرى المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه.

نقل كردند از استاد خود حاج شيخ عبدالكريم -كه سالها در خدمت‏حاج‏ميرزاحسن شيرازى بود و در منزل بيرونىايشان در سامرا سكونت كرد و با حاج‏ميرزا على‏آقا فرزند ميرزا شريك بحث‏بود. طبيعى است كه حاج شيخ در اينمدت‏در خلوت و جلوت در حالات ميرزا سير مى‏كرده -ميرزا با اينكه مدت سى‏سال واندى رياست عامه و تامه و منحصربر تمام قلمرو شيعه داشت هيچگاه خنده از ته‏دل از او مشاهده نكرديم، هميشه بق كرده بود و غمزده، گرچه خنده‏هامى‏كرد كه‏صداى او از بالاخانه بيرون مى‏رفت ولى پيدا بود صورى است و براى حسن‏معاشرت نه از ته دل.

آرى مردان خدا و اولياى امر هميشه خود را در محضر ربوبى مشاهده مى‏كندو خود را مقصر مى‏دانند و بر اين قصور وتقصير هميشه غمزده و ترسناك كه هرچه‏معرفت‏بيشتر باشد خوف بيشتر مى‏گردد.

يك چشم زدن غافل از آن شاه نباشيدشايد كه نگاهى كند آگاه نباشيد

انما يخشى‏الله من عباده العلماء. هيچگاه جاذبه‏هاى مادى اين عالم كه اهل دنيا رافريفته وبخود مشغول داشته و موجبغفلت است. در دل آزادگان از قيد اين عالم‏غرور و سراى ظلمت رخنه نمى‏كند. آرى اينان از هرچه رنگ تعلق پذيردگريزانند.نور شمع كجا در برابر نور خورشيد خودنمايى مى‏كند و كسى كه انس باعالم ربوبى‏دارد و در فضاى عالم قدسطوف مى‏كند خلق وماسوى‏الله را او كالبعائر مى‏بيند.

هرگاه به مناسبتى جمعى در محضرش حاضر مى‏شدند نصايح و مواعظدلنشين ايراد مى‏كرد و تا توان داشت در ملاقاتهابا هر طبقه به تناسب حالشان ازقضايا و قصص و داستانهاى مسند و عبرت‏آميز و گاهى اشعار پندآميز از سعدى‏و حافظمطالبى بيان مى‏فرمود و مجلس ايشان بسيار آموزنده بود و گويا خود راموظف مى‏ديد مطالبى را به‏گوش آيندگانبرساند وآنچه از پيشينيان در سينه‏به‏وديعه سپرده بود به ديگران منتقل كند، كه به صورت روايت و مانند داستانعابدكوه تفت‏يزد و داستان سيد على‏محمد باب (2) و گاه داستان حاج على بغدادى‏و صحت‏سند اين قضيه را از بزرگان براىحضار نقل مى‏كرد و غالبا در اين اواخر،هرچند كه به ظاهر سلامت‏بود، اين شعر را زياد مى‏خواند:

عن قريب است كه از ما اثرى باقى نيستشيشه بشكسته و مى‏ريخته و ساقى نيستابرو باد و مه خورشيد و فلك دركارندتا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورىهمه از بهر تو سرگشته و فرمانبردارشرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى

در وصف امام خمينى مى‏فرمود و به اين شعر متوسل مى‏شد:

قرار در كف آزادگان نگيرد مالنه صبر در دل عاشق نه آب در غربال

هرگاه كه مسؤولين خدمتش مى‏رسيدند آنها را توصيه مى‏كرد به رفع مشكلات‏بندگان خدا و محرومين، و داستانعلى‏بن يقطين كه نماينده موسى‏بن جعفر(ع) دردستگاه ظلم بود و در باطن با آن حضرت مربوط بود و به‏كار شيعيانرسيدگى‏مى‏كرد و به مضمون كفارة عمل السلطان قضاء حوائج الاخوان مى‏فرمود: خدمت‏شيعيان اين‏قدر اهميت دارد،كه با گناه جند سلطان ظالمى چون هارون بودن مقابله‏مى‏كند و كفاره آن گناه بزرگ مى‏شود و در داستان على‏بنيقطين كه در دستگاه‏بنى‏العباس مقرب بود بعضى بر او حسد بردند و سعايت كردند و به هارون گفتند كه‏او در باطن باموسى‏بن جعفر(ع) ارتباط دارد و رافضى است مى‏توانى وضو گرفتن اورا كه بر طبق وضوى شيعه است و از بالا به پايينآب مى‏ريزد مشاهده كنى.

هارون براى تحقيق مطلب، روزنه‏اى مخفى در وضوخانه على‏بن يقطين بازكرد و هنگام وضو گرفتن او را مخفيانه نظارهكرد. در اين هنگام نامه‏اى از موسى‏بن‏جعفر(ع) به دست او رسيد و فرمود الساعه وضو بر طبق عقيده اهل سنت‏بجا آورواو نامه را بوسيد بالاى سر گذاشت و گفت‏سمعا و طاعتا. هارون قضيه وضوگرفتن‏را مشاهده كرد، ايمانش به على‏بنيقطين بيشتر شد و گفت اينها مى‏خواستند اين‏دوست را از ما جدا كنند سپس دستور آمد از سوى امام(ع) كه از اينساعت وضو برطبق مذهب شيعه بگيرد. از نقل اين داستان نتيجه مى‏گرفتند كه ائمه ما شيعيان خودرا دوست دارند وحال آنها را نظاره مى‏كنند، بطورى‏كه در موقع گرفتارى اين‏طور ازاو مراقبت و محافظت مى‏كنند و در چنگال ظالمىخونخوار چون هارون او را حفظمى‏كند. براى رسيدگى به امور شيعه و محرومين به او مى‏فرمودند تو بايد در آن‏دستگاهباشى تا مشكل شيعيان را حل كنى.

وهمچنين‏داستان سيدمحمدفشاركى‏كه درمسائل علمى به‏مشكلى مى‏رسيدو در اطراف آن فكر مى‏كرد و مكان خلوتى رابراى فكر كردن انتخاب كرد و بيرون‏سامرا كنار شط درحفره‏هايى‏كه‏دراطراف‏شط هنگام‏طغيان‏آب‏ايجادمى‏شودمشغول‏تفكر و تامل بود و كسى او را نمى‏ديد، ناگاه ديد عربى بالاى حفره ايستاده از اومى‏پرسد در چه فكر هستى؟مى‏گويد پيش خود در اينجا هم مرا رها نمى‏كنند،ومى‏گويد به شما مربوط نيست و پس از اصرار زياد مساله را براى اوبازگو مى‏كندوبه موضع اشكال مى‏رسد و مى‏گويد اشكال در همين‏جاست كه ناگهان مطلب حل‏مى‏شودوسينه‏اشبااشاره‏حضرت‏حجت عليه‏السلام‏منشرح مى‏شود. ازاين داستان‏هم نتيجه‏مى‏گرفتندكه‏حضرت ولى‏عصر(ع)وامام‏زمان‏مانيزچون‏موسى‏بن جعفر(ع)درزمان‏خود، امروزه‏ناظر حال‏ماست ودرمشكلات به‏فريادما مى‏رسد و اينحكايت‏مى‏كندازعلاقه ومحبت‏ائمه‏معصومين به‏شيعيان‏خودش،خدمت‏كردن‏به‏اين شيعيان‏اين‏قدر ارزش دارد. و داستانحاكم بحرين و انار و نماز باران در زمان امام عسكرى‏عليه‏السلام را نيز نقل مى‏كردند و از آن نتيجه مى‏گرفتند كه درمشكلات ائمه معصومين به داد شيعيان مى‏رسند و آنها را يله‏ورها نساخته و سر خود و بى‏صاحب نيستند. پس خدمتكردن به‏اين مردم كه‏اين‏قدر مورد عنايت ائمه هستند چقدر ارزش دارد.همان طور كه در توقيع شريف ازحضرتصاحب‏العصر والزمان ارواح العالمين له الفداء آمده: انا و ان كنا ثاوين، غير مهملين و لا ناسين لذكركم و لولا ذلكلاصطلمكم الاعداء....

در مدح حضرت فاطمه زهرا سلام‏الله عليها به اين اشعار خيلى علاقه داشتندو در نوشتجات ايشان در مكاسب محرمه بهخط ايشان آمد:

اى مهين بانوى نه خانه خلاق قدماى تو بانوى همه كشور ملك و ملكوتسر ناموس رسول مدنى خاتم (ص)اى تو خاتون همه ملك عرب تا به عجمپدران تو همه يكه‏سواران وجودمادران تو همه صاحب اعجاز و حشمنه به پشت قدم اين نقش و نه در بطن حدوثپس از اين نقش مجرد فلقد جف قلم

مردان خدا كه دلشان به نور جمال حق منور است و همواره از تجليات اسماءو صفات الهى دلشان زنده است اهل مجاملهو مسامحه نيستند. صريح‏اللهجه‏و بى‏باك هرگاه خلاف شرعى مشاهده مى‏كرد برآشفته مى‏شد و بدون ملاحظه‏واهمه ورودربايستى طرف هركه و هر مقامى داشت پرخاش مى‏كرد و بى‏پروا و بى‏پرده نهى از منكر مى‏كرد. هرگاه سخنى يافتوايى برخلاف ما انزل‏الله به نظرش‏مى‏رسيد يا جسارتى به حريم ولايت و اعتقادات شيعه مى‏شنيد در خطبه نمازجمعهحمله مى‏كرد و از حق دفاع مى‏كرد و به شدت عصبانى مى‏شد و كنترل خودرا از دست مى‏داد وبى‏اعتنا به پى‏آمدهاىسخن خود سرسختانه حمله مى‏كرد وآنچه را حق تشخيص مى‏داد در دفاع از آن از كسى باكى نداشت.

روزى درمنزل يكى‏از بستگان درتهران‏مهمان بوديم و به اين مناسبت عده‏اى‏دعوت‏شده‏بودند. صاحبخانه‏خيلىبه‏ايشان‏اظهارارادت وكوچكى وتواضع مى‏كردو بسيار خوشحال بود و خيلى براى پذيرايى زحمت كشيده بود ولى چونخانم‏خانواده در موقع پذيرايى از حجاب خوبى برخوردار نبود به‏ناگاه ايشان فرياد برآوردو خروشيد و بدون ملاحظهصاحبخانه را متوجه به خلاف و خطاى خود كرد. بدون‏مجامله و مسامحه با صراحت و قاطعيت نهى از منكر نموده وشديدا عصبانى شد.

خلاصه مصاحبه روزنامه كيهان با آية‏الله مصلحى فرزند آية‏الله‏العظمى اراكى(ره) به مناسبت‏سالگرد ارتح
ال آن عالم ربانى

حضرت آية‏الله مصلحى! با توجه به اينكه جنابعالى بيش از هر كس به‏عنوان فرزند حضرت آية‏الله‏العظمى اراكىقدس‏سره‏الشريف همراه‏ايشان بوده‏ايد، خواهشمنديم شمه‏اى از زندگانى ايشان را شرح دهيد.

در ديدار ما با مقام معظم رهبرى حضرت آية‏الله خامنه‏اى، ايشان فرمودندشرح حال آقا را، يك نفر شاعر نكته سنج‏بايدبنويسد، يعنى كسى بايد باشد كه‏زوايا و گوشه‏هاى مخفى زندگانى شخصى ايشان را بشناساند و بتواند آن‏ريزه‏كاريهاىحيات او را دريابد.

زندگى امثال ايشان سراسر نور است و هر چه بيشتر در زواياى زندگانيشان‏دقت‏شود بيشتر به اسرار مكنونشان پى‏بردهمى‏شود. به عنوان مقدمه عرض‏مى‏كنم، در قرآن شريف و كلمات ائمه معصومين‏عليهم السلام تكيه بر سير آسمان وزمين‏و در جزئيات شده است. گرچه در اعتقادات لازم است مسائل كلى بحث‏شود. امابيشتر تكيه قرآن بر سير در افاق وانفس است‏يعنى همان جزئيات. مثلا قصص‏انبيا در بيانهاى مختلف در قرآن بارها تكرار شده است. گرچه كه جزئي وشخصى‏است. اما سير در حالات بزرگان مثل انبيا، ائمه، اولياى دين و عالمان در افرادبسيار تاثيرگذار است و تاثير آن ازباب ذكر مصداق و نمونه از استدلالات پيچيده‏علمى و برهانى در نفوس عامه مردم بيشتر است. اين سير در آفاق و انفسدرروحيه شخص سالك اثر دارد و بسيار مؤثر است و نفس انسان فطرتا به اين سوگرايش دارد.

بنده شايد حدود پنجاه سال بود كه از خلوت و جلوت و سفر و حضرنزديكى كامل با ايشان داشتم. از خصوصيات روحىايشان و اخلاقيات ايشان‏و عكس‏العمل‏هاى ايشان در مقابل حوادثى كه براى ايشان اتفاق مى‏افتاد و درجات‏و مقاماتنفسانى، علمى، اخلاقى و معنوى ايشان را از نزديك شاهد بودم.همانگونه كه عرض كردم در زندگى اينگونه افراد سيرلازم است. بنده هم در اين‏مدت واقعا نظارت داشتم بر زندگى ايشان و حالات ايشان را سير مى‏كردم. ايشان‏در اين مدتسير معنوى مى‏كردند. برخوردهاى ايشان در مقابل حوادثى كه براى‏ايشان پيش مى‏آمد منش و شخصيت و زيربناىفكرى ايشان را هويدا مى‏ساخت.از تقلب احوال مى‏شود افراد را شناخت. فى تقلب‏الاحوال يعرف جواهرالرجال.

يكى از خصوصيات مرحوم والد ما اين بود كه آنچه از درس مرحوم حاج‏شيخ دريافت كرده بودند اينها را ضبط كرده بودندو همان موقع مبنا اختيار كرده‏بودند با اينكه در سنين جوانى بودند و ايشان اواخر نقل مى‏كردند اگر استفتايى‏پيشمى‏آمد، به همان دستنوشته‏هاى قديمى رجوع مى‏كردم چون اطمينان به آن‏استنباطات قبلى داشتند و در آن موقعمبناى استنباطى براى خودشان داشتند،و مورد عنايت استاد هم بودند و ايشان هم استاد را بسيار گرامى مى‏داشتند.بعد ازآمدن به قم هم در سال 1340قمرى با ايشان متصل بودند و كمال استفاده را ازاستاد مى‏نمودند تا سال 1355.

در اين مدت هم با افرادى چون آية‏الله آسيد احمد خوانسارى بودند كه‏ايشان از اولين مهاجرين به اراك بودند.آسيداحمد براى والد ما از آية‏الله آقاسيدمحمد تقى خوانسارى و فضايل و استعداد بسيار او نقل مى‏كرد و در آن هنگامهم‏مرحوم آية‏الله آقا سيد محمد تقى در سفر جهاد در عراق بودند و چهار سال هم دردست استعمار انگليس در اسارتبودند در انقلاب عراق و پس از بازگشت، مرحوم‏والد ما با دو خوانسارى فوق‏الذكر كمال رفاقت را داشتند، كه اين دوستىبه حدارادت رسيده بود.

همچون عاشق و مريد. نسبت‏به مرحوم آية‏الله آقا سيد محمد تقى طورى‏بود كه ايشان دختر به مرحوم آية‏الله آقا سيدمحمد تقى داده بود و ايشان دامادمرحوم والد ما بودند البته ارادت ايشان به خاطر سيادت بود كه ايشان به سادات‏ارادتو كرنش و عشق عجيبى داشت. مرحوم آية‏الله آقا سيد محمد تقى علاوه برسيادت مقامات معنوى بسيارى داشت ومرحوم والد مى‏فرمودند من در خلوت‏و جلوت با آقا سيد محمد تقى خوانسارى بوده‏ام و مقامات معنوى او رادرك‏كرده‏ام و بدين خاطر بسيار به او ارادت داشت. با اينكه مرحوم والد و آقاسيدمحمدتقى خوانسارى با هم حاشيه برعروة‏الوثقى نوشته بودند، اما مرحوم‏والد ما در درس ايشان شركت مى‏كردند و افرادى كه اطلاع نداشتند مى‏گفتندلابداين يك شخص معمولى است كه پاى درس سيد شركت مى‏كند. البته مرحوم آقاسيدمحمدتقى خوانسارى پنج‏سالاز مرحوم ابوى بزرگتر بودند و در چهل سالگى‏ازدواج كردند و خانواده دوم ايشان، صبيه مرحوم ابوى و همشيره ما بودند.

كلماتى هم از مقام صبر و رضا و توكل ايشان بگويم. همشيره بزرگ ما كه عيال‏مرحوم آقا سيدمحمدتقى خوانسارىبودند در 18 سالگى در قم فوت كردند.

وقتى كه ايشان فوت كردند مرحوم والد ما هيچ ابراز نگرانى و تالم نكردند درحالى كه والده ما ناراحت‏بودند و به مرحومابوى مى‏گفتند كه گويا شما از فوت‏صبيه خوشحال شده‏ايد چون اصلا گريه نمى‏كنيد. اين مقام صبر ايشان بود. اهل‏جزعو فزع نبودند. صابر بودند و راضى به رضاى‏الله نه‏تنها انسان راضى به راضى‏الهى باشد بلكه فراتر از آن مسرور باشد. اينهامقاماتى است كه به آسانى براى انسان‏پيدا نمى‏شود.

شايد بتوان گفت كه ايشان اولين شارح عروة‏الوثقى بوده‏اند مرحوم‏سيدمحمدكاظم طباطبايى در سال 1337 از دنيارفتند و آقاى اراكى درسال 1312هجرى قمرى متولد شدند و در هنگام فوت مرحوم سيدايشان 25 ساله بودند. و شرحعروه‏اى كه از ايشان الان چاپ شده‏است. در آنجا چون آقا زمان حيات مرحوم سيد نوشته‏اند، به نظر شماايشان كه در دهسالگى يا دوازده سالگى درس را شروع كردند اجتهادمطلق‏شان در چه سنى بود كه اين شرح پاكيزه را به اكثر قسمتهاىكتاب‏طهارت نوشتند. در آن كتاب هم حتى عبارتى دارند كه گفته‏اند «كماحققناه فى‏الاصول‏» يعنى همانطور كه ما دراصول اين مطلب را تحقيق‏كرديم.

معمول اين است كه طلبه وقتى كه تازه‏وارد درس مى‏شود و پنج، شش‏سالى هم‏درس مى‏خواند، در اين حال اختيار مبنانمى‏كند و مشغول خواندن است.ولى مرحوم والد اينگونه نبوده‏اند، حال يا به خاطر خصوصيات استاد بوده استكه‏استادى همچون شيخ عبدالكريم شخصيت‏به شاگرد مى‏داده است و به آنهامى‏گفته كه شما الان بايد مطلب را كاملادريافت و استنباط كنيد و بعد قدم بالاتربگذاريد، يعنى اطراف و جوانب مساله را امروز كاملا بررسى كنيد و كار امروز رابه‏فردا وا نگذاريد. همين الان بايد مساله را تمام كنيد و تحقيق كنيد و فتوى بدهيدو مبنا داشته باشيد و مرحومآية‏الله‏العظمى اراكى اينگونه بودند و الان وقتى ما به‏دست نوشته‏هاى ايشان نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم كه شسته و رفته وخالى از اطناب‏ممل و ايجاز مخل بدون حشو و زوايد مطلب را با اختيار مبنا نگاشته‏اند. بنابراين‏ايشان هر درسى را كهمى‏خوانده‏اند همان موقع هم از آن فارغ مى‏شده‏اند و اين به‏خاطر اين بوده است كه ايشان واقعا «طلبه بالمعنىالمطابقى‏» بوده‏اند. در موقع‏طلبگيشان. يعنى شش دانگ حواسشان طلبه بوده است. حتى امور داخلى منزل‏ايشان را همتا مدتى كه مرحوم ابوى ايشان در قيد حيات بوده‏اند تامين مى‏كردند.به اين جهت ايشان فارغ‏البال مشغول تحصيلبودند و تمام حواسشان در پى ضبطو تحقيق مطالب و اختيار مبنا بوده است و اينطور بوده است كه در اين مدتكم‏اختيار مبنا مى‏كرده‏اند.

مرحوم والد از استادشان خيلى عجيب تعريف مى‏كردند. مى‏گفتند شمانديديد ايشان يدرك و لايوصف بودند. ايشان(حاج شيخ عبدالكريم) سخت‏ترين‏مسائل و غامض‏ترين مباحث را با سهل‏ترين بيان در اختيار انسانى‏گذاشت‏بدون‏اينكه به حشو و زوايد بپردازد و مطلب را طولانى كند و اينها باعث مى‏شد كه ايشان‏در اين مدت كم آنطور كه از نوشته‏هايشان معلوم مى‏شود، اختيار مبنا كنند. يعنى ازاولين نوشته‏هاى ايشان كه كتاب‏البيع بوده استهمان ابتدا كه مرحوم حاج شيخ‏عبدالكريم به اراك آمدند تدريس كتاب بيع را شروع كردند و مرحوم ابوى مى‏گفتندكهمدت يك هفته به درس استاد حاضر مى‏شده‏اند و بعد از يك‏هفته آن مطالب رانوشته و تحويل مرحوم حاج شيخ دادهبودند و از همانجا استاد به ايشان بسيارعلاقه پيدا كرده بودند. و مى‏گفتند كه حاج شيخ گفته بود كه من كيف كردمازمطالعه نوشته‏هاى شما اين جمله استاد باعث مى‏شد كه خود شاگرد هم بسيارمشعوف بشود.

اينها اثر تشويق استاد بود و مراقبت كامل استاد و نظر كامل استاد به شاگردو استعداد شاگرد، فارغ‏البال بودن شاگرد واينكه كارى به چيزى جز تحصيل نداشته‏باشد، همينگونه مى‏شود.

و به تعبير خودشان عاشقانه چشم به دهان استاد مى‏دوخته‏اند و مطالبش راضبط مى‏كرده‏اند و بعد هم در خارج مجلسهم در هنگام تعطيلى مطلب را دنبال‏و اشكالات را تحقيق مى‏كرده‏اند.

با توجه به اين بعد علمى و اجتهاد شما فكر مى‏كنيد علت مكتوم‏بودن حضرت آية‏الله‏العظمى اراكى(ره) در ميان عامهمردم خصوصا تاهنگام ارتحال حضرت امام خمينى(ره) چه بود؟ با اينكه مجتهد بودندمنتهى اين اثر چه بود كه بعدازفوت حضرت امام(ره) ايشان به عنوان‏مرجع كامل و استادالفقهاء والمجتهدين متجلى شدند؟ اينها آثار چه‏بود؟

ايشان دو مطلب را خيلى از استادشان مرحوم حاج شيخ عبدالكريم‏حائرى نقل مى‏كردند. يكى اينكه مى‏فرمود استاد مااز استادش سيدمحمد فشاركى‏كه افتخار بزرگان، شركت در درس ايشان بود نقل مى‏كردند كه ايشان مى‏فرموده‏است: مندوست ندارم كه وقتى باد به بيرق كسى مى‏خورد، من هم خودم را جلوبياندازم و بگويم انار جل، و خود سيدفشاركى همبه اين مساله عمل كردند. يعنى‏بعد از فوت استادش مرحوم حاج ميرزاحسن شيرازى -كه رياست امور مسلمين به‏عهدهايشان بود و سيدفشاركى از اجله شاگردان ايشان بود- بسيارى كسان اصرارداشتند بر اينكه سيد، مجتهد اعلم است وچندين بار تا در منزل ايشان براى طلب‏تصدى مرجعيت مسلين، به ايشان رجوع كرده بودند، اما سيد فشاركى قبولنكرده‏بود و گفته بود، «والله خود را اعلم مى‏دانم از همه معاصرين و رساله نمى‏نويسم.»حالا البته عذر ايشان چه بوده،مى‏گفته است كه مثلا از عهده‏ام ساخته نيست والان‏نمى‏توانم فتوى بدهم. با اينكه اعلميت‏به معناى قوه استنباط است واو از نظر قوه‏استنباط اعلم است اما فتوى نمى‏تواند بدهد. اين يك مطلب بود كه ايشان‏مى‏فرمود. و مى‏فرمودند كهمرحوم حاج شيخ هم مى‏گفت من دوست ندارم وقتى‏ببينم كه يك عده‏اى وارد كارى شده‏اند روحانى هم بيايد مزاحمبشود و بگويد كه‏نخير من هم مقابل تو هستم.

يك مطلب ديگر هم ايشان باز از سيد فشاركى استاد مرحوم حاج شيخ نقل‏مى‏كردند كه گفتند مرحوم سيد فشاركى بعداز اينكه مرحوم حاج ميرزا حسن‏شيرازى فوت كردند و ديگر ايشان رياستى را قبول نكرد و در منزل نشست وضع‏مالىخوبى هم نداشت و مردم هم ايشان را نمى‏شناختند حتى نقل شده است كه‏بعد از اينكه ايشان فوت كرد با اينكه استادكل بودند، مقدار زيادى مقروض بودند.ايشان اينطور نقل مى‏كردند كه در امور معاش ايشان در هم و غم فرو رفتندكه‏عاقبت چه مى‏شود گفتند در همان عالم مكاشفه و عالم بيدارى يك مرتبه ايشان‏ديده بودند كه قيامت‏بر پا شده وافرادى را در آنجا آورده‏اند و سيخ آتشين ازدهانشان فرو كردند و از قسمت ديگر بدنشان خارج مى‏شد، گفتم اينهاجرمشان چه‏بوده است. پاسخ دادند كه اينها لياقت‏براى فتوى نداشته‏اند و فتوى داده‏اند. به اين‏جهت ايشان مى‏گفتند،احذرالفتوى فرارك من‏الاسد.

منظور اين است كه اين كارى نيست كه انسان به دنبال آن برود.

بعد از فوت مرحوم آية‏الله آقا سيد محمد تقى خوانسارى عده‏اى از تهران‏آمدند و رساله خواستند و مرحوم والد حاضرنشدند رساله بدهند و بعد ازفوت مرحوم امام تشخيص دادند كه الان هنگام آن شده است كه ايشان فتوابدهند. نسبت‏بهحضرت امام(ره) ارادت داشتند، هم در بعد انقلاب و هم دربعد عاطفى، وقتى كه امام(ره) به رياست رسيدند. در همانسال 42 شمسى‏فرمودند كه: برو به ايشان (يعنى امام خمينى) بگو هر وقت من به عكس ايشان‏نگاه مى‏كنم ياد صحراىكربلا مى‏افتم. اين سيد اگر در صحراى كربلا بود يقينادر صف مستشهدين امام حسين‏عليه السلام بود و بعد پيغام دادندو گفتند كه من دراين افراد مختلف علما نگاه مى‏كنم براى «مجددالمذهب فى القرن الخامس‏عشر» بودن كسى رانمى‏بينم برازنده باشد جز ايشان و گفتند ايشان لايق‏اين كارند.

اين مرد با غيرت و با حميتى است كه در همان جوانيش هم نتوانست كتابى‏را كه اسرار هزارساله نوشته بودند تحمل كندو كتاب «كشف‏الاسرار» را نوشت‏و مى‏گفتند كه ايشان (حضرت امام «ره‏») مرد غيور و با جراتى است و بر ايشان اين‏مقامبرازنده است و بنده به منزل امام رفتم و اين سخن را به امام(ره) گفتم‏و حضرت امام(ره) فرمودند كه به آقا بگوييد دعاكنند و بعد از چند سالى كه‏حضرت امام(ره) به نجف رفته بودند آنجا هم دوباره همين مطلب را تكرار كردند ماهم بهاتفاق مرحوم والد به نجف رفته بوديم و در آنجا هم ميهمان حضرت امام‏بوديم و آية‏الله حاج آقا مصطفى رضوان‏الله عليههم هر شب به منزل ما مى‏آمدو ما با ايشان مانوس بوديم. وقتى براى بازديد امام در نجف به منزلشان رفتيم‏ايشانفرمودند من باز هم همان عقيده را دارم: من شما را مجدد مذهب فى قرن‏خامس عشر مى‏دانم شما هستيد كه مى‏توانيدمجددالمذهب باشيد و امام‏مى‏فرمودند كه دعا كنيد. سال بعدش امام(ره) به ايران آمدند و انقلاب اسلامى به‏پيروزىرسيد.

ارتباط حضرت آية‏الله‏العظمى اراكى با مجتهدين معاصر خود چگونه بود؟

ايشان انسان عجيبى بود بسيار متواضع بود و همه از اين روش ايشان‏تعجب مى‏كردند، نسبت‏به همه متواضع بود.سبت‏به بعضى مثل آية‏الله‏گلپايگانى(ره) و آية‏الله آقا سيد احمد خوانسارى و مرحوم امام(ره) و... نسبت‏به‏همه اينهامتواضع بودند با اينكه ايشان نسبت‏به سايرين از فقها تقدم داشت و همه‏هم قبول داشتند كه ايشان از سابقين هستند و ازاول حوزه در اراك با مرحوم حاج‏شيخ عبدالكريم بودند و آنها بعد از ايشان آمده بودند ولى در عين حال نسبت‏به‏همهعلما متواضع بود و رياست آنها را قبول داشت و درس و بحث‏خودش راداشت و از دنيا قناعت كرده بود به همين درس وبحث و تربيت‏خواص، پشت‏سرديگران هميشه ذكر حسن مى‏كردند و هميشه دعاگوى آنها بود و هر وقت افرادى ازطرفآنان مى‏آمدند از آنان احوالپرسى مى‏كرد سلام مى‏فرستاد براى آنهاو دعايشان مى‏كرد.

بنده يادم است -كارى كه شايد هيچ‏كس انجام ندهد- ايشان از معاصرين‏خودش در درس اسم مى‏برد و نقل قول مى‏كرد.مثلا مى‏گفت آقاى گلپايگانى اينطوردر درس حاج شيخ عبدالكريم اين اشكال را كردند و بعد پاسخش رامى‏دادابايى‏نداشت كه‏بگويد حالا من‏چرا اسم ديگران‏را در درس خودم بگويم.

اما نسبت‏به امام هم همانگونه كه عرض كردم سوابق زيادى با حضرت‏امام(ره) داشتند و با هم رفاقت داشتند و امامراحل هم، همچنين نسبت‏به ايشان‏بسيار علاقه‏مند بودند و سالهايى كه مرحوم والد در مدرسه فيضيه نمازجماعت‏مى‏خواندند حضرت امام(ره) به ايشان اقتدا مى‏كردند و مكرر مى‏شد كه هردو به آقاسيدمحمدتقى خوانسارىاقتدا مى‏كردند، و مواقعى كه آقا سيدمحمدتقى‏خوانسارى نمى‏آمدند، مرحوم والد به نماز مى‏ايستادند و امام(ره) بهايشان اقتدامى‏كردند. بنده هروقت‏خدمت امام مى‏رفتم ايشان بسيار تواضع مى‏كرد و مكررمى‏آمد خدمت والد براىعيادت و در همين منزل هم آمدند براى ديدار.

روش والد ما اين بود كه منعزل بودند و هيچ جايى نمى‏رفتند، عزلت داشتندمنتهى عزلتى كه همانگونه كه شيخ بهايىمى‏گويد:

عزلت‏بى‏عين علم آن زلت است و ربود بى‏زاء زهد آن علت است عزلتى كه فقط مضرات معاشرت را نداشته باشد ولى ازمحاسنش برخوردار باشد;نماز جماعت جمعه، درس، خطبه و سخنرانى را داشتند و اينجا هم افراد مى‏آمدند.اما ايشاناهل ديد و بازديد و مجلس فاتحه و رفت و آمد نبود و هيچ‏جا نمى‏رفت‏بدون استثناء. حتى هنگامى كه حضرت امام(ره) اززندان آزاد شدند ايشان نرفتند.و امام به اينجا تشريف آوردند. ايشان هيچ كجا نمى‏رفتند و در اين مورد مى‏گفتندكه‏تبعيت از ميرزاجواد آقا ملكى تبريزى مى‏كنند.

آيا ايشان با حضرت ميرزاجواد آقا ملكى تبريزى هم ارتباطى‏داشتند؟

بله ايشان با مرحوم ميرزاجواد آقا خيلى مانوس بودند و مى‏گفتند كه دراين رفتار از ايشان تبعيت مى‏كنم. براى اينكهمعاشرتها مضراتى دارد كه هم وقت‏انسان را مى‏گيرد خصوصا مجالست‏با اهل غفلت كه خود موجب غفلت از حضرت‏حقجل و علاست. اما نمازهاى جماعت را هم ظهر و هم شب مى‏رفتند. و حدودچهل سال نماز جمعه ايشان برگزار مى‏كردنددر مسجد امام و بر روى خطبه نمازجمعه كار مى‏كردند. يعنى مطالعه مى‏كردند و در حقيقت درس اخلاقى بود. منزل‏همپنجشنبه‏ها و جمعه‏ها به روى همه گشوده بود. ولى ديد و بازديد با هيچكس‏نداشت‏خصوصا در قم حتى آقاى بروجردى،و چون ديگران داب ايشان رامى‏دانستند آنان به اينجا مى‏آمدند. ولى در غير قم به ديد و بازديد مى‏رفتند. درتهران دوجلسه خدمت‏حضرت امام(ره) رفتيم كه اولين سفر، سفرى بود كه ايشان‏بيمار بودند و بعد از عمل بود و اوايل انقلاب بودو وقتى به خدمت امام رفتيم‏حضرت امام(ره) بسيار خوشحال شدند حتى يادم است كه در آن بيمارستان كه امام‏مكررنماينده مى‏فرستادند مثل حاج احمد آقا و آقاى صانعى و غيره. و حضرت‏امام(ره) به شكرانه اينكه ايشان در آنبيمارستان بهبود يافته بودند مبلغ يك ميليون‏تومان براى خريد ملزومات جراحى در آن روز به بيمارستان لبافى نژاداهدا كردند.بعد هم كه به منزل امام رفتيم امام تشكر كردند از اينكه آقاى دكتر سيم فروش اين‏عمل را انجام داده‏اند وگفتند كه شما عبادت بزرگى را انجام داده‏ايد و بعد هم‏حضرت امام(ره) به بنده رو كردند و گفتند كه باقى مطلب با شمااست.

مرحوم والد در تهران دوبار به خدمت‏حضرت امام رفتند و امام بسيار احترام‏كردند. مهربانى دو سويه بود.

چه خوش بى‏مهربانى هر دو سر بى كه يكسر مهربانى درد سر بى خصوصا آنجا كه ما از درب اتاق وارد شديم ايشان با حالبكاء گفتند «السلام عليك‏يابن رسول‏الله‏» و حضرت امام بلند شدند و همديگر را در آغوش گرفتند و بسيارگريستند. يكچنين حالتى عجيب در اينجا پيش آمد و بار ديگرش در حرم حضرت‏ابوالفضل‏العباس‏عليه السلام بود كه داستان مفصلىدارد. (3)

بعد از اين ملاقات گفتند مثل اينكه بايد من ايشان را بعد از پانزده سال درحرم حضرت ابوالفضل‏عليه السلام مى‏ديدم.چون مثل ابوالفضل رشادت و غيرت‏و حميت دارد.

حاج آقا با توجه به اطلاع دقيق و عميقى كه شما از ايشان داريدو آثارى كه از ايشان به جا مانده چون فرموديد هر چيز كهاستاد فرموده‏ايشان نوشته است و خودشان هم نوشته‏ها و آثار زيادى دارند، در زمينه‏فقه اصول و غيره‏ها، اگر ممكن استآثارى را عنوان كنيد:

ايشان آثار زيادى در فقه و اصول دارند. بخشى از آنها چاپ شده است‏و برخى ديگر خطى و دست‏نويس است. جالبست‏بدانيد بيشتر آثار ايشان‏بدون نقطه نوشته شده است و برادر بزرگوارمان جناب حجة‏الاسلام واعظى‏اراكى آنها رابراى چاپ آماده مى‏كنند و با آثار مرحوم والد ما چند سالى است‏كه مانوس هستند.

ايشان معروف بودند به اينكه در زمان خودشان در بيع خيلى تبحر دارند و هرمساله‏اى كه به قواعد فقهيه منجر بشودهيچ‏كس حريف ايشان نمى‏شود. از نجف‏آقاى آشيخ كاظم شيرازى آمده بودند و با مرحوم والد بحث كرده بودند ازايشان‏خيلى تعريف كرده بودند كه خيلى متبحر و ملاست و خيلى پخته است. من يادم‏است كه كتاب بيع ايشان خيلىطالب داشت. در زمان حيات مرحوم آية‏الله‏بروجردى آقاى كتابچى صاحب كتابفروشى علميه اسلاميه آمده بود ومى‏خواست‏كتاب را چاپ كند. با آقاى حائرى به منزل ما آمد و با اصرار و ابرام گفت كه آقا شماكتاب بيعتان را بدهيد تاچاپ كنيم. ايشان ابا مى‏كرد و اصلا در اين واديها نبودند.حال اينكه از نظر معيشت در كمال مضيقه بودند. اين را جدامى‏گويم. اما هر چه‏كردند كه حاشيه ايشان را براى چاپ ببرند ايشان ابا داشت‏با اينكه عنوان،اسم،شهرت،حق‏التاليفوغيره‏همراهش‏بود اماايشان‏قبول نكردند. در نجف هم حضرت‏امام به ايشان اين مطلب را گفت كه شما آثارتان را چاپكنيد و از آثار ايشان بسيارتعريف كردند و گفتند كه چاپ كنيد اينها را واقعا حيف است‏كه اين‏آثار چاپ‏نشود،گفتند نه مناينها را فرصت نكردم بازنگرى كنم وبه بنده‏اشاره كردند وگفتندكه باايشان‏است و ما درزمان حياتمان كارى نداريم. بعدكه به‏ايران‏آمديم‏حضرت‏امام(ره) باز پيكى فرستادند.[كه آثارشان‏را چاب كنيد].

در هرحال سعى مى‏كنيم كه نوشته‏ها و مطالب ايشان، آن مقدارى كه دردست ما هست‏به نسل بعد برسد.

پى‏نوشتها:

1) آية‏الله حاج شيخ عبدالكريم داماد همسر حاج محمد ابراهيم و آية‏الله اراكى داماد خود حاج محمدابراهيم بود.

2) در بخش 23 گذشت.

3) در بخش‏هاى گذشته ياد شد.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation