بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیره و سخن پیشوایان, آیة الله سید رضا صدر ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - پيشوايان
     02 - پيشوايان
     03 - پيشوايان
     04 - پيشوايان
     05 - پيشوايان
     06 - پيشوايان
     07 - پيشوايان
     08 - پيشوايان
     09 - پيشوايان
     10 - پيشوايان
     11 - پيشوايان
     12 - پيشوايان
     13 - پيشوايان
     14 - پيشوايان
     15 - پيشوايان
     16 - پيشوايان
     17 - پيشوايان
     18 - پيشوايان
     19 - پيشوايان
     20 - پيشوايان
     21 - پيشوايان
     22 - پيشوايان
     23 - پيشوايان
     24 - پيشوايان
     25 - پيشوايان
     fehrest -
 

 

 
 

امام يازدهم

حسن عسكرى(ع)

امام عسگرى(ع)همراه پدر،امام هادى(ع)ناراحتيهاى بسيار تحمل‏كرد و بيشتر زندگانى را در پايتخت عباسيان سپرى ساخت.او همه رنجها وگرفتاريهايى را كه پدر بزرگوارش با آنروبرو بود احساس كرده بود وامامت را پس از پدر بعهده گرفت،حالى كه بيست و دو ساله بود.

كارها و مواضع او(ع)به عنوان مرجع فكرى و روحى اصحاب،وپايگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقيدتى و اجتماعى آنان رامراعات ميكرد.علاوه بر آنچه گفته شد.برنامه ريزى و مقدمه چينى و آمادگى‏براى غيبت فرزندش حجة بن الحسن،مهدى(ع)نيز از وظايف وى بود. درعصر امام(ع)،دشواريها و گرفتاريها پيش آمد و از قدرت عباسيان كاست‏تا آنجا كه موالى وتركان بر حكومت دست‏يافتند.

در آن محيط و جوى كه حكومت ناتوان شده بود،اين انتظار ميرفت كه‏فشار و شكنجه و آزار به امام(ع)و يارانش تخفيف يافته باشد.اما چنين‏نشد و بلكه موج سختگيرى و فشار و آزار بالا گرفت و با دست‏خليفه معتمد،به اوج خود رسيد. بيم و وحشت از فعاليت امام و حركت او تنها منحصر به خليفه نبودبلكه در خط عمومى اجتماعى نمودار گرديد كه خليفه جز يكى از آنافراد نبود.

آن خط اجتماعى،همه گير و پيوسته،در مقابل خط امام و برنامه فكرى‏و سياسى او بود و با طرح حاكم كه درين خط اجتماعى عام و طبقه ذينفع‏منحرف نمودار ميگرديد متمايز و متناقض بود.از اينجا بود كه پيوسته ميان‏آن دو خط متناقض،كشمكش وجود داشت و كوششهاى حاكم براى دور داشتن‏طرح و برنامه امام(ع)و رهبرى او از صحنه اجتماعى و سياسى و بازخواست‏از او در هر عمل فعالانه و يا هر حركت دخالت مى‏كرد.حتى براى كوچكترين‏فعاليت و تحرك يا سخن چينى بى معنى،يا خبرى بى اهميت،قدرت حاكم‏بهدست و پا مى‏افتاد.

متوكل او را بزندان انداخت بى آنكه سبب آن كار را بگويد و ترديدنيست كه سبب،همانا دشمنى و حسد و قبول افتراى سخن چينان بود.هم آنسان‏كه بين پدران بزرگوار امام(ع)با متوكل جريان داشت و آنان پيوسته گرفتاردر بدرى و حبس و قتل و انواع آزارها و شكنجه‏ها مى‏بودند.چنين روايت‏كرده‏اند كه حضرتش(ع)به دست معتمد مسموم گرديد و به شهادترسيد (1) .

ازين رو بود كه توقع تحفيف و فشار،و فرو نشستن موج وحشت به مرورايام نميرفت،بلكه بهحكايت تاريخ بر آن شدتها و رنجها مى‏افزود.

اين كينه روز افزون در جنگ با امام(ع)سبب اصلى و موجب فهم‏واقعه‏«غيبت‏»گرديد و انشاءالله بزودى آن را توضيح خواهيم داد.

روش امام در روياروئى با حوادث

مواضع امام(ع)و برنامه‏هايش را در برابر حوادث مى‏توان چنين تقسيم كرد:

موضع نخستين

موضع او در برابر حكومت و حكمرانان است.سياست عباسيان روياروى‏پيشوايان(ع)از عهد حضرت امام رضا(ع)روشن و آشكار بود و درين نكته‏خلاصه مى‏گرديد كه عباسيان،كوشش شديدى داشتند تا امام و اهل بيت را دردستگاه حكومت وارد كنند و او را در آن محيط منحل نمايند و پيوسته مراقب‏باشند و امام را زير نظر بدارند تا وى را از پايگاههاى خود و از ياران وپيروانش دور سازند.اين سياست مزورانه درباره حضرت امام حسن عسگرى(ع)اجرا شد وحكومت توانست از آن،امتيازات فراوان بدست آورد.

حضرت امام عسگرى(ع)نيز مانند پدر ناچار شد در سامره اقامت كندو مجبور بود به درباربرود و هر دوشنبه و پنجشنبه در بارگاه خليفه حضور يابد. (2)

اما موضع و برخورد او در مقابل حكمرانان مانند موضع پدر بزرگوارش(ع)در ارتباط با حكومت،محتاطانه بود بى آنكه توجهى را جلب كند يا در دستگاه‏حكومت وارد شود،بلكه رابطه او به پيروى از خط پدرانش در برابر قدرت‏و دولت عباسى،رابطه‏اى بود ظاهرى و به شكل روابط روز.موضع منفى‏امام(ع)در برابر حكومت،احترام و منزلتى رفيع براى وى فراهم آورد،اين‏مسئله را از علاقه وزيران زمانش به او مشاهده مى‏كنيم و مى‏بينيم كه امام‏چگونه شخصيت و جلال خود را حتى بر كسى كه از حيث كينه به اهل بيت و ازنظر انحراف، شديدترين مردم بود،يعنى‏«عبد الله بن يحيى بن خاقان‏»،تحميل‏كرد.عبد الله ميگفت:هيچ مردى از علويان مانند حسن بن على بن محمد بن‏على الرضا(ع)»در سامرا از حيث آرامش و سكون و عفاف و پاكى و شرف وبزرگى نزد خاندانش و نزد همه بنى هاشم كه او را بر همهسالخوردگان قوم‏خود برترى و سيادت دادند،نديدم و نشناختم (3) .

از گفتار وزير مزبور،اندازه احترام و تقديس او در مورد امام(ع)ملاحظه ميگردد.امام يكبار به ديدار او رفت و در جلسه‏اى كوتاه با او روبروگرديد و خواست به آنان بفهماند كه ايستادن او در كنار وزير و همراه شدنش‏با او به جهت انتقاد از ستمگرى و انحراف و فسادى است كه دستگاه دولت رادر برگرفته است.به اين منظور است كه هر كجا حق و حقيقتى وجود داشته‏باشد امام آنرا تاييد ميكند.زيرا نزد او مساله امت و مكتب بالاتر و برتر ازدشمنى و عداوتهاى شخصى و اختلافات است.شايد هم ميخواست آنان رابه اشتباه در اندازد تا نپندارند كه او بر ضد سياست آنان است و آنان رامحكوم ميكند.شايد هم علت اين بود كه حاكم را وادار سازد تا از فشاروتعقيبى كه ياران امام از طرف حكومت دچار آن بودند بكاهد.

امام(ع)ميخواست در ملاء عام يا در محل عمومى با وزير ملاقات كند!

وقتى وزير در جاى خود نشسته بود حاجب اطلاع داد كه‏«ابو محمد بن الرضا»در آستان در اطاق است.اين خبر،توجه و احترام وزير را جلب كرد.احمدفرزند او گفت:«از چيزى كه از آنان شنيدم تعجب كردم و از گستاخى شان به‏شگفت دچار شدم كه چطور جرئت كرده‏اند در محضر پدرم آيند كه جز خليفه‏يا وليعهد،ديگرى در آن محضر راه نداشت.او مى‏افزايد:«مردى خوش‏قامت و زيباروى،با اندامى متناسب،جوان،با جلالت و هيبت دلنشين‏وارد شد.پدرم به او نظر كرد.برخاست و چند گام به سوى او رفت.او رادر آغوش كشيد و روى او را بوسيد و بر سينه‏اش بوسه داد و او را بر بالاى‏مجلس در محل نماز خود نشاند و در كنار او نشست و روىبه او آغاز سخن كردو مدح او گفت‏».

«احمد بن عبيد الله‏»همچنان در كار و رفتار پدر با امام شگفتزده باقى‏ماند.از پدر خصت‏خواست كه ازو پرسشى كند و گفت:«اى پدر مردى كه‏صبح با جلال و عزت و احترام با او برخورد كردى كيست؟»گفت:اى فرزند،امام رافضيان‏«حسن بن على‏»است.آنگاه خاموش گرديد.من نيز خاموش‏شدم.گفت:«اى فرزند اگر امامت از دست‏خلفاى ما بنى عباس بدر رود، هيچكس از بنى هاشم جر او به جهت فضل و عفاف و زهد و عبادت و اخلاق‏نيكو،شايستهخلافت نيست‏» (4)

اين مطلب بر اين دلالت دارد كه براى امام،از حيث محبت و عظمت و ادراك‏عدالت وشايستگى براى در دست گرفتن حكومت چه عقيده‏اى وجود داشت.

امام عسگرى(ع)درباره بعضى از حوادث سكوت اختيار ميكرد بى آنكه‏بطور مثبت‏يا منفى، در مورد آن نظرى ابراز فرمايد،همانگونه كه با رهبرشورش‏«زنگ‏»كه مدعى بود به امامعلى(ع)منسوب است،رفتار كرد.

شورش او برخاسته از برنامه و خط مشى اهل بيت نبود.كشتار مردمى‏بسيار و مصادره اموالو آتش زدن شهرها و به اسارت بردن زنان،هيچيك‏از آن كارها،حساب يا انگيزه دينى نداشت.

موضع امام(ع)درباره رفتار شورشيان به علت كارهاى خلاف احكام‏اسلامى كه مرتكب شده بودند قطعا موضع مخالف و محكوم كننده بود.امام،سكوت را ترجيح داد،از روش آنانعيبجوئى نكرد به تفاصيل آنهم توجه نفرمود.

اگر چنين كرده بود اين كار تاييد ضمنى دولت به شمار مى‏رفت.چرا كه شورش‏«زنگ‏»،با توجه به نقطه ضعفهاى فراوان و منفى آن،در نهايت،براى ضعيف‏كردن حكومت عباسيان و درهم شكستن قدرت و نفوذشان با هدفهاى امام(ع)

تطبيق ميكرد و آن امرى بود كه شايستگى داشت كه امام(ع)براى مصالح‏نهضت و عاليت‏خود از آن استفاده كند.چه،هر چند بين معارضان اختلاف‏باشد اما بالنتيجه همگى درمخالفت با دشمن واحد،اشتراك منافع دارند.

چنين بود وضع حاكم.

امام(ع)از نتايج جنبش‏«زنگ‏»استفاده مى‏برد،زيرا دولت،ناتوان‏ميگشت و نمى‏توانست در دوجبهه بجنگد و يا نيازهاى سنگين خود را در دوجبهه تامين كند.

شايد آن شورش سبب ميشد كه تا حدى از فشار بر جبهه امام بكاهد،هر چند دولت مى‏ديد كه فعاليت امام(ع)خطرناكتر از خطر شورش‏«زنگ‏»است‏و اثر آن در دراز مدت بيشتر ازجنبش‏«زنگ‏»است كه بزودى از ميان مى‏رفت.

موضع دوم

موضع امام(ع)از نظرحركت و جنبش علمى و آموزش عقيدتى مواضع علمى او(ع)در پاسخهاى قاطع و استوار در مورد شبهه‏ها وافكار كفرآميز و بيان كردن حق،با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه‏هاو بحثهاى علمى،و همزمان با آن فعاليتها،كوششهاى ديگر ازقبيل صادر كردن‏بيانيه‏هاى علمى و تاليف كتاب و مانندهاى آن را بر عهده داشت.

با اين مجاهدتها،از طرفى امت مؤمن را به شخصيت مكتبى و فكرى خودمجهز ميكرد،و از طرف ديگر پايدارى و ايستادگى‏شان را در برابر جريانهاى‏فكرى كه عليه مكتب،خطرى را تشكيل ميداد،تضمين مى‏فرمود،و آنرا در نطفه‏خفه مى‏نمود.امام(ع)با دانش گسترده‏اى كه درباره محيط داشت توانا بودكه آغاز آن مسايل را احساس كند و اهميت و اثر آن را بسنجدسپس براى‏از بين بردن آن،برنامه ريزى نمايد.

از اينرو،موضع امام عسگرى(ع)هنگام اقامت در مدينه با اهميت دادن‏او به تهيه برنامه شكل پيدا كرد.كندى(ابو يوسف يعقوب بن اسحاق)فيلسوف‏عراقى در زمان امام(ع)،پيرامون متناقضات قرآن،كتابى تدوين كرد.امام بوسيله بعضى از منسوبان به حوزه علمى او،با او تماس گرفت و كوشش او رابا شكست روبرو كرد و كندى را قانع فرمود كه در اشتباه بودهاست. (5) كندى‏توبه كرد و اوراق خود را سوزانيد (6)

براى ابو هاشم‏جعفرى ايراد فرمود و (7) بياناتى ارزشمند در باب تفسير قرآن دارد. (8)

موضع سوم

موضع امام(ع)در اين زمينه،نظارت بر پايگاههاى مردمى خود و پشتيبانى‏از آن پايگاهها و بالا بردن درجه آگاهى آنها و مجهز كردن آن با همه اسلوبهاو روشهاى پايدارى و بالا بردن بهسطح پيشتازان متعهد بود.

امام(ع)،غالبا آنان را هشدار ميداد تا در دام عباسيان نيفتند و درمصائب روزگار از نظر اقتصادى و اجتماعى به علت بدبختيها و رفتاربيرحمانه حكام كه با آن روبرو ميشدند،به آنان كمك مى‏رسانيد.امام(ع)براى‏«محمد بن على سمرى‏»از ياران خاص خود و نائب چهارمفرزندش(ع)

«حجة المهدى‏»(ع)در غيبت صغرى،براى پرهيز از فتنه نوشت:«فتنه‏اى است‏كه شما را گمراهميكند...پس آماده و هشيار باشيد. (9) »

به ياران خود فرمان ميداد كه خاموشى اختيار كنند و از فعاليت‏خود دارى‏نمايند تا كارها درمجراى خود افتد و حوادث روبراه شود.

امام(ع)حتى وقتى يارانش در بند و زندان بودند،آنان را از شكوه و تظلم باز ميداشت.يك بار گروهى از اصحاب او را به زندان انداختندو آنان را زير نظر«صالح بن وصيف‏»قرار دادند.ياران امام عبارت بودنداز:ابو هاشم جعفرى،داود بن قاسم،حسن بن محمد عقيقى،محمد بن ابراهيم‏العمرى و ديگران.امام(ع)آنان را آگاه كرد كه از كسى كه در زندان مدعى‏است كه علوى مى‏باشد بر حذر باشند كه او از آنان نيست.و در جامه او نوشته‏اى‏وجود دارد كه براى سلطان نوشته است تا به او گزارش كند كه از او چه ميگويندپس يكى از آن گروه،جامه او رابازرسى كرد و هم آن سان كه امام فرموده‏بود،نوشته را يافت. (10)

ديگر از مواضع امام،برخورد او با يارانش بود كه آنان را در اوقات‏مورد لزوم با ارسال پول موردنياز يارى ميداد.

براى امام،از مناطق گوناگون اسلامى كه پايگاههاى توده‏اى او آنجابود،بوسيله نمايندگان اوكه در آن مناطق پراكنده بودند اموال بسيار مى‏بردند.

و امام(ع)با دقت بسيار و با روشهاى گوناگون مى‏كوشيد تا آن امر را كاملااز چشم دولتيان بپوشاند و به نحوى پنهانى عمل كند.مى‏توان ديد كه امام،كه تحت نظر و در زير فشار بود، چگونه پولها را تحويل ميگرفت و بطورى‏كه صلاح ميدانست به مصرف مى‏رسانيد بى آنكه دولت از آن فعاليتها چيزى‏درك كند.بلكه ناتوان و دست بسته در مقابل امام به سر مى‏برد،و با وجودكوشش بسيار،از كشف مساله ناتوان بود و اگر گاهى برخى از اموال را دولت‏كشف ميكرد به اين علت بود كه بعضى از اطرافيان امام(ع)در اتخاذ روش‏صحيح سهل انگارىميكردند. (11)

دولت عباسى در برابر ياران امام(ع)و در پايگاههائى كه پشتيبان اوبودند،قاطعانه و بيرحمانه ايستادگى ميكرد و براى از ميان برداشتن خط مشى و برنامه امام و پراكندن و اداره كردن ياران او كوششهاى فراوان به عمل آوردو با مال بيحساب بسيار و عيش بى دغدغه اشرافىدست به خريدارى وجدانها زد.

موضع امام در مقابل آن كوششها،پندگوئى بود كه به ياران دلدارى‏ميداد و مى‏فرمود: «تهيدست و با ما بودن،بهتر كه توانگر بودن و با غير مابودن.كشته شدن با ما،بهتر كه زنده بودن با دشمن ما.ما براى هر كس كه‏به ما پناه آورد،پناهگاهيم و براى آن كس كه بخواهد به وسيله ما ببيند،نوريم،و آن كس را كه به ما پناه آورد،عصمتيم و هر كس كه ما را دوست بدارد،بحقيقت در بزرگى و مقام با ما است و هر كس كه از ما منحرف گردد،جاى‏او در آتش است‏».

موضع چهارم: موضع امام(ع) در آماده كردن مساله غيبت

امام عسگرى(ع)كه بوضوح مى‏ديد كه اراده الهى براى ايجاد دولت‏«الله‏»بر روى زمين،و در بر گرفتن همه جهان انسانيت و گرفتن دست مستضعفان‏در زمين-تا خوف آنان به امنيت‏خاطر تبديل گردد،و خداى را عبادت كنند،و هيچ چيز را شريك او نگيرند...-بر اين تعلق گرفتهاست كه فرزندش غيبت كند.

او ميدانست كه هموار كردن راه غيبت فرزندش بر عهده اوست و اين‏كار ازين روست كه بشر به ادراك و معرفت‏حسى عادت كرده است و براى‏اين انسان كه فقط چنين مى‏انديشد،دشواراست كه به تفكر وسيع دست زند.

محيط امام(ع)كه محيطى فاسد و منحرف بود و سطح روحى آن پائين‏آمده بود،نمى‏توانست تا ژرفاى اين ايمان،بالائى گيرد و به بلنداى اين تفكردست‏يابد.بخصوص كه غيبت امام رويدادى بود كه در تاريخ امت،مانندى نداشت.سخنان معجزه آساى پيشين و نصوص فراوان و پياپى،به آمدن مهدى(ع)بشارت مى‏داد و درين مورد روايات متواتر و صحيح از حضرت نبى‏اكرم(ص)موجود است و مؤلفان صحاح كه معاصران آن زمان بوده‏اند ياپيش از آن زمانمى‏زيسته‏اند،اين سخنان را روايت كرده‏اند.بخارى و مسلم‏و احمد بن حنبل...از آن جمله‏اند.

اينك مى‏گوئيم اگر چه همه اين نصوص و تبليغات بطور كلى اثرى بزرگ‏و عميق در رسوخ فكر«انتظار مهدى(ع)»در نفوس مسلمانان داشت و ايمان‏آنان به اين معنى،با عمق ايمان فرد و وسعت تفكر و اعتقاد مذهبى او در اسلام‏متناسب بود،اما آن نصوص،بيش ازين نبود كه از يك طرف به امام كمك‏كند تا مردم را به ايمان بر غيبت قانع سازد و از طرف ديگر براىمردم ثابت‏كند كه غيبت در مورد فرزندش مهدى(ع)صورت ميگيرد.

دشوارترين كارى كه امام عسكرى(ع)بعنوان پدر مهدى(ع)متحمل آن‏بود و مسئوليت آنرا بر عهده داشت،اين بود كه مردم را قانع سازد كه زمان‏غيبت فرا رسيده است و تنفيذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى(ع)صورت‏گرفته است.اين معنى بالنسبة به فردى عادى،امرىدشوار بود،چه،امكان‏داشت آن فرد،ناگهان ايمانش متزلزل گردد.

درباره غيبت،در منطق ايمان فرد عادى به شكل مؤجل تفاوت زيادى‏وجود دارد.فرد نمى‏تواند اثر آن را در زندگانى و بين ايمان به غيبت و اعتقادبه تنفيذ آن در زمان معاصر،حسكند.بررسى و ملاحظه آن معنى در فرضيه‏توضيحى زير وجود دارد.

اگر شخصى كه در صدق گفتارش ترديد نداريم به ما خبر دهد كه به زودى‏رستاخيز بر پا ميشود،يا به زودى اجل ما فرا مى‏رسد،چنين خبرى به ايمان مابه او صدمه مى‏زند و در آن خدشه وارد ميكند.زيرا ايمان به قبول وقوع‏چنين امرى به نيروى مضاعف ايمان و اراده نياز دارد و بايد همه قدرت ايمانى و روحى خود را بسيج كنيم تا بدينوسيله به اين امر غيبى مؤمن شويم.اين حقيقت‏روانى و مشكلات آن،امام را به اين راه كشانيد كه همه كوشش خود را بذل‏فرمايد تا صدمه كمترى به افكار مردم وارد شود و اذهان مردم را بدون رد و انكار،براى استقبال از آن آماده سازد و ياران و پايگاههاى خود را به ملزم بودن‏به آن دعوت كند.بخصوص نسلى آگاه بپروراند كه هسته اصلى براى تربيت‏نسلهائى كه با فعاليت‏خود تاريخ دو غيبتصغرى و كبرى را پايه گذارى كردند،تشكيل دهند.

بايد آن شرايط و اوضاع دشوارى را كه امام و اصحابش از طرف دولت‏تحمل كردند و ضرورت عمل و تبليغ انديشه انقلابى مهدى(ع)را كه در منطق‏حكام براى هستى شان و بيرون رفتناز محيط قدرتشان و تمرد و مخالفت بادولتشان امرى خطرناك بود،بر اين بيفزائيم.

از اينجا با كمال وضوح،دقت برنامه ريزى را كه بر عهده امام(ع)

نهاده شده بود و دشوارى موضع او را كه دعوت و تبليغ براى فرزندش مهدى(ع)بود،احساسميكنيم.

امام(ع)راه غيبت فرزندش مهدى(ع)را هموار ميسازد

فعاليت امام عسكرى(ع)و برنامه ريزى او در تحقق بخشيدن هدف مزبوربه دو كار مقدماتىنياز داشت:

1-مخفى كردن مهدى(ع)از چشم مردم و نشان دادن وى(ع)فقط به‏بعضى از خواص.

2-آنكه به هر ترتيب،فكر غيبت را در اذهان و افكار رسوخ دهد و به‏مردم بفهماند كه اينمسئوليت اسلامى را بايد تحمل كنند و مردم را به اين انديشه‏و متفرعات آن عادت دهند.

درين باب مشاهده ميكنيم كه اعلاميه‏ها و بيانيه‏هاى امام عسكرى(ع) در واقع بدنبال همان احاديث و نصوصى بود كه از ناحيه پيامبر اكرم و ائمه‏پس از ايشان متواليا درين معنى صادرشده بود.

بيانيه‏هاى امام عسكرى سه شكل داشت:

الف-اعلاميه‏ها يا بيانيه‏هاى كلى و عمومى درباره صفات مهدى(ع)

پس از ظهور و قيامش در دولت جهانى كه تشكيل ميدهد.چنانكه در پاسخ به‏پرسش يكى از ياران خود راجع به قيام مهدى(ع)چنين فرمود:«وقتى قيام كند،در ميان مردم با علم خودداورى خواهد كرد مانند داورى داود كه از بينه ودليل پرسشى نمى‏كرد» (12) .

ب-توجيه نقد سياسى در مورد اوضاع موجود،و مقرون كردن آن‏به انديشه وجود مهدى(ع)و ضرورت ايجاد دگرگونيها از سوى او.و ازين‏قبيل است:«وقتى قائم خروج كند به ويران كردن منابر و جايگاههاى خصوصى‏در مساجد فرمان خواهد داد.اين جايگاهها به منظور امنيت ومحافظت‏خليفه‏از تعدى،و براى افزودن هيبت او در دل ديگران بنا شده است (13) ».

ج-اعلاميه‏هاى كلى براى پايگاهها و اصحابش كه در آن،ابعاد انديشه‏غيبت براى آنان و ضرورت آمادگى و عمل به آن از ناحيه روانى و اجتماعى‏توضيح داده شده بود،تا غيبت امام(ع)و جدائى او را از آنان بپذيرند.

از جمله،امام(ع)به اين بابويه نامه‏اى نوشت و در آن فرمود:«بر تو بادبردبارى و انتظار گشايش.پيمبر فرمود:برتر عمل امت من انتظار كشيدن‏گشايش است و شيعه ما پيوسته دراندوه است تا فرزندم ظهور كند.

پيامبر اكرم مژده داده است كه او زمين را از قسط و عدل پر ميسازد،آن سان‏كه از جور و ستم آكنده شده است.اى شيخ من،شكيبا باش.اى ابو الحسن‏على،همه شيعيان مرا به شكيبائى فرمان ده كه زمين از آن خدا است و آن را بهر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث وا ميگذاردو پايان فرخنده،مر پرهيزكاران راست (14) .

3-امام عسگرى(ع)موضعى ديگر نيز برگزيد كه وقتى فرزندش از چشم‏مردم دور شود،وضع را براى قبول غيبت آماده كرده باشد.در آنوقت فقطبه خواص اصحاب نمودار مى‏گرديد و وظيفه تبليغ تعليمات و فرمانهاى خودرا بواسطه چند تن از خاصان خود اجرا ميكرد و اين امر را با مكاتبه و توقيع‏عمل مى‏فرمود و به اين ترتيب،براى آنچه كه فرزندش،مهدى(ع)در غيبت‏صغراى خود بايستى،عمل ميكرد،ايجاد آمادگى مى‏نمود حال آنكه بايستى‏از مردمپنهان مى‏ماند و بوسيله تعليمات خود با آنان رابطه برقرار مى‏كرد.

اگر اين مساله بدون مقدمه و آمادگى قبلى برقرار مى‏ماند،براى مردم‏امرى شگفت آور و حيرت بخش و غافلگير كننده بود.از اينجا بود كه‏امام عسكرى(ع)اين اسلوب را عمل كرد و آن،برنامه‏اى ويژه براى آماده‏كردن ذهنيات امت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذيرند و بدون حيرت‏و شگفتى نمودن و همراه داشتن عواقب ناخوشايند و نا محمود،آن را حفظ كنند.

اين روش،بگونه‏اى بسيط و ساده در دوره امام هادى(ع)آغاز شد كه‏او(ع)بواسطه جور و ظلم حكام،از انظار پنهان شد و از راه توقعيات ونامه‏ها براى پيروان خود پيام مى‏فرستاد و با آنان تماس ميگرفت تا شيعيان،به تدريج به اين معنى عادت كنند و اين روش با فهم و درك مردمبيشتر سازش‏داشت (15) .

دوستان و طرفداران او عادت كردند كه بوسيله مكاتبه و مراسله با او تماس‏گيرند و از او(ع)پرسش كنند (16) .

همچنين نظام و روش وكالتى و وساطتى كه امام عسكرى(ع)باپايگاههاى مردمى خودبرگزيد،روشى ديگر از روشهايى بود كه براى آن،مساله غيبت آماده شده بود.

شيعيان وقتى اموالى را از حقوق شرعى كه بر آنان واجب بود،براى‏امام(ع)مى‏بردند ابتدا به‏«عثمان بن سعيد عمرى السمان‏»وارد ميشدند و اوبراى سرپوش گذاشتن بر فعاليتهاى امام(ع)و براى مصلحت او،تجارت‏روغن ميكرد.پولهائى را كه تحويل ميگرفت در خيكهاى روغن ميگذاشت‏و دور از چشم حكام،براى امام(ع)مى‏فرستاد.زيرا اگر بر قضيه واقف‏ميشدندهمه آنرا مصادره ميكردند (17) .

در بحث آينده خواهيم ديد كه نظام‏«پنهان شدن و بوسيله نواب،مطالب خود را ابلاغ كردن در غيبت صغراى امام(ع)معمول بود و اجرامى‏شد زان پس كه مردم به مسلك امامين عسكريين عليهما السلام به آن خوگرشدند،خاصه در زمان امام حسن عسكرى(ع)به آن خو گرفتند،روشى بودكه در غيبت صغراى امام معمول گرديد و انشاء الله در مبحث آينده آنراتوضيح‏خواهيم داد.

پى‏نوشتها:

1- الموسوعة ص 94.

2- المناقب ج 3 ص 533.

3- ارشاد ص 318 و اعلام الورى ص 357.

4- ارشاد ص 318.

5- دور الائمه از صدر.

6- مناقب-ج 3 ص 526.

7- مدرك سابق.

8- احتجاج-ج 2 ص 250.

9- كشف الغمه.ج 3 ص 407.

10- مدرك سابق و نيز اعلام الورى ص 354.

11- به تاريخ غيبت نوشته صدر ص 206 مراجعه شود.

12- ارشاد ص 323.

13- مناقب ج 3 ص 536.

14- مدرك سابق ص 527.

15- اثبات الوصية ص 262.

16- ارشاد ص 323 و كشف الغمة ج 3 ص 207.

17- غيبت.از شيخ طوسى ص 215-219.