بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب طبّ و پزشکی در اسلام, علامه سید جعفر مرتضى عاملى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     hs~temp -
     TEB00001 -
     TEB00002 -
     TEB00003 -
     TEB00004 -
     TEB00005 -
     TEB00006 -
     TEB00007 -
     TEB00008 -
     TEB00009 -
     TEB00010 -
     TEB00011 -
     TEB00012 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

2 - خيرخواهى ، كوشش و تقوا 
گذشته از اينكه خيرخواهى و كوشش كردن و تقواى الهى داشتن از وظايف انسانى واخلاقى است ، يك وظيفه شرعى نيز هست - بويژه در پزشكى - از حضرت على (عليهالسلام ) نقل شده است كه فرمودند: ((هر كس كه طبابت مى كند بايد تقواى الهى داشتهباشد و خيرخواهى نموده و كوشا باشد)).(241)
و ابن ادريس گفته است : ((واجب است بر پزشك اينكه تقواى الهى داشته باشد در آنمعالجه اى كه بر مريض انجام مى دهد و در مورد مريض خيرخواهى كند)).(242)
1 - بله ، چاره اى نيست كه در معالجه كردن مريض سعى و كوشش شده و به هيچ وجهسهل انگارى جايز نيست و همچنين چاره اى نيست در معالجه مريض اينكه خالص كار كند؛چونكه غش در معالجه مريض معنايش جنايت بر يك نفس محترمه و قرار دادن آن در معرضخطرى سهمگين ، مى باشد كارى كه جز از يك انسان بيمار و عقده اى برنمى آيد ونشانگر آن است كه اين فرد اساساً داراى اخلاق بلند انسانى نيست ، بلكه به درندهخويى نزديكتر است و اين خوى درّندگى چيزى نمى شناسد مگر ظلم و شر را، بلكه چونبا خدعه و نيرنگ تركيب شده زيان آورتر است .
2 - و همچنين چاره اى نيست كه در مورد مريض ، تقواى الهى را در نظر داشته باشد؛چونكه به وسيله تقواى الهى ، ديگر غش ، دشمنى و دغلبازى باقى نمى ماند و همچنينسهل انگارى و تعلل و نشانه اى از رذالت در درون انسان باقى نمى ماند و به وسيلهتقواست كه انسان براى واجبات شرعى و انسانى اش به نحواكمل و افضل قيام مى كند و به خاطر اهميت تقواست كه ملاحظه مى كنيم امام (عليه السلام )مقدم كرده تقوا را بر خالص بودن عمل و كوشش و سعى نمودن و مقدم كردن تقوا بر آن دوچيز ديگر از روى اشتباه نبوده ، بلكه عمداً و از روى قصد، تقواى الهى را مقدم كرده ،بويژه براى طبيبى كه آسودگى بيماران به دست اوست .
3 - ((پس به درستى كه خداوند دوست دارد بنده اى را كه وقتى كارى انجام مى دهد آن راخوب و محكم انجام دهد))، همانطور كه از پيغمبرنقل شده هنگامى كه ((سعد بن معاذ)) را در قبر مى گذاشتند و لحد او را درست مى كردندهمين گونه عمل نمود.(243) همانطورى كه ما در نصايح على بن عباس مى يابيم كهگفت : ((همانا بر پزشك واجب است . اينكه در معالجه مريضها كوشش نمايد و خوب بهفكر مريضها و معالجه آنان باشد چه اين معالجه با غذا باشد يا با دوا)).(244)
ابعاد و حدود خيرخواهى  
بر پزشك لازم است به هنگام نياز آنچه را كه از ديگران مى خواهد انجام ندهند خود مرتكبنشود و آنچه را به ديگران توصيه مى كند، خود انجام دهد و اگر قدرت نداشت خودش راقبل از ديگران معالجه كند، پس به درستى كه ناصح براى ديگران نيست ، بلكه چنينپزشكى يا تجربياتى را در باره مريض بكار مى بندد كه درستى آنها برايش ‍ روشننشده و يا دوايى به او مى دهد كه سودى برايش ندارد اگر نگوييم پر از ضرر است يامى خواهد با اين كار به ثروتى دست يابد يا در نظر دارد شهرت و آوازه نابجاى خودرا حفظ نمايد.
پزشك بايد به فكر مريض و كسى كه به او مراجعه كرده ، باشد؛ زيرا همين به فكرمريض بودن باعث مى شود كه داراى خوبيها وفضايل اخلاقى بشود. ابوالاسود دئلى مى گويد: ((اى مردى كه معلم غيرهستى چرا نفسخودت را تعليم نداده اى ؟ دوا را براى مريضها و بيماران توصيه مى كنى تا آنانصحيح و سالم شوند اما خودت بيمار و مريض هستى )).
و هرگاه پزشك ، بيمارى و دردى به خودش برسد، بديهى است كه ديگر خيرخواهديگران نخواهد بود؛ چونكه غير خودش را بيشتر از محبتى كه به خودش دارد دوست نمىدارد و قدرت ندارد كه ضرر به خودش بزند و نفع به ديگران برساند و از اينجامعلوم مى شود كه حق هر كسى است كه چنين پزشكى را به شك كردن در باره خودش و متهمكردن او اشاره كند. از حضرت عيسى (عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند: ((پس وقتىديديد كه طبيبى دردى به خودش رسيده به او شك و ترديد كنيد و بدانيد كه اين طبيبخيرخواه غير نيست )).(245)
1 - مدارا كردن با بيمار 2 - كار بيمار را به نحو احسن انجام دادن 
ما اين موضوع را محتاج بيان نمى دانيم و كافى است اينكه ذكر كنيم در بعضى از رواياتاز ((پزشك )) به ((رفيق )) تعبير شده است رفيق مشتق از ((رفق )) است . از حضرت على(عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند : ((مثل طبيبى مهربان باش ، همان طبيبى كهبيمارش را با دوايى سودمند معالجه مى كند)).(246)
در روايت ديگرى از امام رضا (عليه السلام )نقل شده است كه فرمودند : ((من از موسى بن جعفر اين طور شنيدم : حضرت شاكى وناراحت شدند پس مترفقون با دواها آمدند؛ يعنى اطبا و پزشكان آمدند)).(247)
و در بعضى از روايات ديگر اين طور آمده : ((خداوند طبيب است ، ولى تو مردى رفيق هستى)) . و در برخى روايات نيز چنين است : ((تو رفيق هستى و خداوند طبيب مىباشد)).(248)
و سزاوارترين كسى كه بايد مورد عنايت ، مهربانى و مدارا قرار بگيرد بيمار است . بهتعبير ديگر آن كس كه بايد از تمام جوانب مورد توجه واقع شود انسان مريض مى باشد.
در روايت آمده است : اميرمؤ منان (عليه السلام ) دست سارقين را بريد، پس از آن فرمود:((اى قنبر زخمهايشان را مداوا كن ، به نيكى در خدمت آنان باش )) و پس از آنكهجراحاتشان بهبود يافت چند لباس بر ايشان پوشانيد و خرج راهشان را پرداخت تا بهديارشان برسند.
و در روايت ديگر اضافه شده حضرت امر فرمود كه آنان را به مهمانخانهداخل كرده و جراحاتشان را مداوا كنند. و به آنان گوشت و روغن وعسل طعام دادند تا حالشان بهبود يافت .(249)
و از حضرت على (عليه السلام ) نقل شده است : ((هر كسى را كه تو سبب بلاى او باشىپس بر تو واجب است در معالجه كردن دردش به او لطف كنى )).(250)
روحيه دادن به بيمار  
ضعف انسان و شكست نفس او در مقابل مرض در آغاز، امرى طبيعى به نظر مى رسد به خاطراينكه درد و رنجهايى را احساس مى كند كه از روبرو شدن و درمان آنها خود را ناتوان مىبيند - هنگامى كه اين طور باشد - طبيعى است كه براى روحيه دادن به مريض وبرانگيختن اطمينان در نفس مريض به شفا، بزرگترين نتيجه در تقويت روحيه مريضبدست مى آيد تا بر مرض غلبه پيدا كند و در آينده از آن مرض شفا يابد و از آثار آنرها گردد .
اما اگر روحيه مريض در برابر بيمارى از ميان برود بدترين آثار رابدنبال دارد و روبرو شدن با مرض و غلبه بر آن را برايش دشوار مى سازد چرا كهشكست روحيه ، تضعيف جسم را بدنبال دارد كه بدون شك خطرناك است .
بخاطر همين ملاحظه كرديم كه اسلام به روانپزشكى مريض اهميت مى دهد، بلكه معالجهجسم نسبت به معالجه روح در مرحله دوّم قرار دارد. از آنچه براى ما روشن و واضح مىشود اين حقيقت مهم است كه در بعضى از روايات مى بينيم بعد از اينكه مريض را با خداارتباط و او را به خدا حواله مى دهد به او بايد بفهمانيم كه شفا دهنده اوست و كسى غيراز خدا شفا نمى دهد و غير از اين مطلب اشاره دارد به اينكه كار طبيب اين است كه روحمريض را طبابت كند و اميد را در او زنده نگه دارد. و روايت شده : ((علاج كننده طبيب ناميدهمى شود، چونكه معالج با طبابتش نفس و روان مريض را پاك مى كند)).(251) بلكه درروايات آمده كسانى كه به عيادت مريضها مى روند شايسته است كه به بيمار اميدوارىبدهند و بگويند تو بهبودى مى يابى ان شاء اللّه .
تقواى چشمى پزشك  
شايد اكثر مردمى كه مبتلا مى باشند به نگاه كردن به افرادى كه در مواقع عادى نظركردن به آنان حرام است ، پزشكان باشند و بديهى است همانا امر و دستورى كه مىفرمايد چشمها را از آنچه حرام است بپوشانند واجبالامتثال باقى مى ماند، مگر اينكه ضرورتى پيش آيد. پس هنگام ضرورت نگاه كردنجايز است البته فقط به مقدارى كه ضرورت اقتضا مى كند .
بنابر اين اگر پزشك بتواند مريض را با توصيف مرض معالجه كند در اين صورت ،واجب است به همين مقدار اكتفا كند و نگاه كردن جايز نيست ، هرگاه طبيب بتواند براىمعالجه كردن به طور مختصرى نگاه كند، جايز نيست براى طبيب از اين بيشتر تجاوز كند.بلكه هرگاه براى دكتر ممكن باشد مريض را معالجه كند به واسطه نگاه كردن در آينه ،جايز نيست كه بدون نگاه كردن به آينه مستقيماً نگاه كند. و حضرت على (عليه السلام )پزشكان را امر فرمودند به اين طور معالجه كردن نسبت به نگاه كردن به انسان خنثىكه در فصل آينده مى آيد .
و هرگاه پزشك بتواند به وسيله نگاه كردن معالجه كند، جايز نيست مريضى را لمس كندو اگر با اندكى لمس بتواند نمى تواند آن را افزايش دهد . البته اين مسأ له در موردىاست كه لمس باواسطه ممكن نباشد .
و از اينجا مى يابيم كه حضرت على (عليه السلام ) اوّلين چيزى را كه به آن امرفرمودند تقواى الهى بود و بعد از آن ، خالص كار كردن و زحمت كشيدن . پس از حضرتعلى (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : ((كسى كه طبابت مى كند بايد تقواى الهىداشته باشد و خالص كار كند و زحمت كشيده تلاش نمايد)). و همچنين از اين موضوع درفصل آينده بحث خواهيم كرد اگر خدا بخواهد .
و در آخر مى گوييم در نصايح على بن عباس آمده است : ((پزشك از روى ريبه به زنهانگاه نكند، چه نگاه كردن به زن سيّده باشد (آزاد) يا خادمه (وكنيز). و بهمنازل زنها داخل نشود مگر براى مداوا كردن و نيز گفته ؛ بر طبيب لازم است كه رحيمباشد و از نگاه آلوده بپرهيزد)).(252)
و درپندهاى بقراط آمده است : ((حفظ مى كنم نفسم را در فكر كردن برپاكى و طهارت )).تاجايى كه گويد:((و هر منزلى كه داخل مى شوم فقط به خاطر منفعت رساندن به آنمنزل داخل مى شوم ،من درهمه حال ازهرظلم وجور وفسادى دورى مى كنم ومقصود من ازفساد درساير اشياست در جمع شدن با زنان و مردان چه آزاد باشند و چه بنده )).(253)
روزه بيمار  
در مراجعه بيمار به پزشك ، برخى از آنان با اينكه نيازى نيست به مريض مى گويندروزه نگير يا مى گويند نمازت را نشسته بخوان با آنكه بر ايستادن قدرت دارد. بنابراين ما در اينجا به اين مطلب اشاره مى كنيم كه پزشك مسؤ وليتى درمقابل خداى تعالى دارد و بخاطر اين مسؤ وليت درمقابل خدا بر پزشك لازم است ، در اين مورد فكر و تحقيق كندقبل از اينكه اقدام بر اين كارها نمايد. پس براى پزشك تجويز افطار يا نماز نشستهخواندن مريض مثلاً بخاطر سببهاى بى ارزش درست نيست ، مگر موقعى كهاحتمال قوى داده شود اين كار ضرورت دارد چرا كه بيمار با استناد به گفته پزشكاهل خبره مى تواند روزه نگيرد يا نماز نشسته بخواند. از اين رو بايد در تشخيص مرض ودستورى كه مى دهد كمال دقّت را بنمايد .
از سفارشهاى اهوازى  
على بن عباس اهوازى مى گويد : ((بر طبيب لازم است كه نظيف باشد، از خدا بترسد،زبانش را نگه دارد، راه و طريقش ‍ نيكو باشد و از هر بدى و عيب و نقص و زشتى دورىكند و به زنان نگاه نكند)).(254)
و صفات دانشجوى رشته پزشكى در فصل سابق گذشت ، پس ما ديگر در اينجا آنها راتكرار نمى كنيم .
دارو و درمان  
درمان بيمارى وقتى بجاست كه نياز به آن احساس شود اما در غير آن ، به صرفاحتمال مناسب نيست . چنانچه از امام صادق (عليه السلام )نقل شده كه فرمود : ((كسى كه سالم بودنش بر مريض بودنش نمود داشته باشد و خودرا معالجه كند در اثر آن بميرد؛ من در برابر خداوند از او بيزار هستم )).(255)
و روايات ديگرى تأ كيد مى كند بر اينكه خوردن دوا درست نيست ، آنجايى كهاحتمال داده مى شود در بدن دردى باشد يا بدن اصلاً احتياج به دوا نداشتهباشد.(256)
همچنين رواياتى كه نهى مى كنند انسان را از خوابيدن به هنگام كارى در حالى كه قدرتبر ايستادن داشته باشد.(257)
و روايتى كه مى گويد : ((با درد خود مادامى كه با تو مى سازد؛ بساز)).(258)
و روايتى كه مى گويد : ((هيچ دوايى نيست مگر اينكه دردى را تهييج مى كند)).(259)
و از امام كاظم نقل شده است كه فرمودند : ((زمانى كه بيمارى خودبخود از شما دفع مىشود به سراغ پزشك نرويد؛ چرا كه اين مساءلهمثل بناى كوچك و كمى است كه به كثير منجر مى شود)).(260)
و آن روايتى كه مى گويد: ((انسان مسلمان مداوا نمى كند مگر اينكه مرضش بر صحتشغلبه كند)).(261)
و آن روايتى كه مى گويد : ((خوردن دوا براى جسممثل صابون براى لباس است كه لباس را پاك و پاكيزه مى كند اما سبب كهنگى آن مىشود)).(262)
اما استفاده از دارو، بدون بيمارى شايسته نيست و عوارض جانبى خطرناكىبدنبال دارد. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده : ((سه چيز است كه كراهت را بهدنبال دارد، حمله كردن به باطل در جنگ در غير فرصت ، اگر چه پيروزى را بهدنبال داشته باشد و خوردن دوا بدون اينكه مريض باشد اگر چه سالم بماند ازدوا)).(263)
چنانچه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند : ((براى مرد دورانديششايسته نيست اينكه : زهر بياشامد براى آزمايش هر چند جان سالم بدر برد، و راز كسىرا برملا كند هر چند در ميان نزديكان خود)).(264)
اسراف دارو  
از جهت ديگر، بر طبيب لازم است كه بجا دارو بدهد چون گاهى دوا دادن اسراف شمرده مىشود(265) چنانچه در بعضى از روايات وارد شده است هر چند دوا زياد باشد يا قيمتدارو كم باشد پس صحت و سلامتى انسان بالاتر از اينهاست ، امّا اگر براى تجويزدارو موردى نباشد پس بر طبيب لازم است كه از نوشتن دارو خوددارى كند؛ زيرا گر چهدارو، بدن را آرام و درد را تسكين مى دهد ولى چنين مواردى از مصاديق اسراف محسوب مىشود و حال اينكه در برخى روايات آمده است : ((در آنچه بدن به دارو نياز دارد مصرف آناسراف نيست ، بلكه اسراف در اتلاف حال يا ضرر رساندن به بدن است )).(266) واين واضح است و محتاج بيان بيش از اين نيست .
مدت درمان  
دوره درمان چنانچه از روايات گذشته كه فرمود: ((كسى كه صحّتش بر بيمارى غلبهدارد به پزشك مراجعه نكند)) يا: ((هيچ دوايى نيست مگر اينكه درد را به هيجان مى آورد)).و از فرمايش امام است كه فرمودند: ((دوا جسم را فرسوده مى كند)). و غير از اين رواياتاز رواياتى كه تحت عنوان ((دوا و علاج )) مقدم شد، ممكن است استفاده شود كه شارعتمايل دارد هر چه زودتر بيمار از اين وضع استثنائى نجات يافته و تسليم نشود.
همچنانكه اين موضوع به روشنى از فرمايش حضرت على (عليه السلام ) كه مقدم شد،استفاده مى شود؛ چنانچه حضرت به پزشك به كوشش كردن در معالجه امر كردند.
و از آنچه مقدم شد اين بود كسى كه شفاى مجروح را از جراحتش ترك كند، در مجروح كردناو شريك است و اين مطلب به اين خاطر است كه مجروح كننده مى خواهد مجروح را فاسد كندو او را از بين ببرد و كسى كه شفاى مجروح را ترك مى كند، او نيز صلاح مجروح را نمىخواهد ...
واضح است كه طولانى بودن مدت معالجه از طرف پزشك با اجتهاد و كوشش در طبابتمنافات دارد، همچنانكه طولانى بودن مدت معالجه يك نوع ترك كردن شفاى مريض است واينكه براى شفاى مريض ، طبيب مخلص نيست .
اهوازى مى گفت : بر طبيب لازم است كه جديت كند در معالجه مريض و خوب تدبير كند.
و از اين مواردى كه گفته شد اين بود كه پزشك دوست نمى دارد خلاص شود از درد ومرض به سرعت تا انصراف كند به تدبير امورش و در شؤ ون زندگى اش نگاه كند؟
چرا نبايد بيمار به سرعت از بيمارى نجات يافته و به كار و زندگيش باز گردد ومعاش و معادش را اصلاح كند و چرا نبايد پزشك او را كمك كند تا بزودى شفا يابد؟! آياطولانى شدن غير لازم درمان با عقل و شرع و وجدان مخالف نيست ؟!
فلسفه تجويز دارو براى مريض  
بى شك از چيزهايى كه سبب مى شود تا اعتماد بيمار به پزشك و درمانى كه براىبهبوديش در نظر مى گيرد افزايش پيدا كند اين است كهلااقل به طور مختصر در باره داروى تجويز شده و منافع آن براى بيمار توضيح دهدتا مريض مطمئن شود كه اين دوا اگر نفعى در دفع مرض از او ندارد، حتماً ضررى همندارد، بلكه احتمال نفع اين دارو از اين جهت يا از جهات ديگر قوى است . و مى بينيم كهپيغمبر و ائمه معصومين : منافع دواهايى را كه به مراجعين خود توصيه مى كردند ذكر مىنمودند، و موارد آن زياد مى باشد و منحصر به چند مورد نيست .(267)
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمودند : ((هر كس ضرر يك چيز را نشناسد قدرت برامتناع از آن چيز را ندارد)).(268)
چنانچه اعتقاد و باور خود نقش مهمى در تاءثير دارو و درمان دارد و به همين جهت امام صادق(عليه السلام ) برمى آشوبد و به كسانى كه بر دواى درد شكممنقول از پيامبر اعتراض كردند كه ما استفاده كرديم و سودى نبرديم مى فرمايد:
((براستى خداوند با آن دوا، تنها مؤ منان به خدا و تصديق كنندگان به پيامبر را شفامى بخشد، نه منافقان و كسى كه پيامبر را تصديق نكند)).(269)
اشتهاى بيمار به غذا  
در فقه الرضا و غير آن حديثى را آورده اند كه امام مى فرمايد : ((هرگاه اشتها به طعامداشتى از آن طعام بخور، شايد در همان طعام شفا باشد)).(270)
شايد منظور حديث اين باشد كه جسم نيازمنديهاى خود را احساس مى كند و به كمبود موجودپى مى برد بعبارت ديگر: عوامل تندرستى برعوامل بيمارى سيطره پيدا مى نمايد، در اين صورت بايد نيازش را پاسخ گفت . ممكن استبه همين مطلب روايات معصومين : دلالت كند:
((هنگامى كه گرسنه شدى ، بخور و زمانى كه تشنه شدى ، آب بنوش و زمانى كه بهتو بول رو آورد؛ يعنى احتياج به قضاى حاجت داشتى ، پسبول كن و آميزش مكن مگر از روى نياز و هرگاه خوابت گرفت ، بخواب )).(271)
بنابر اين اگر مريض اشتهاى به طعام نداشت ، او را مجبور به خوردن طعام بكنى ، زيادبراى او فايده اى ندارد، اگر نگوييم چه بسا منجر مى شود به چيزهايى كه مورد پسندجسم و نفس نيست و بخاطر همين در بعضى از روايات مى بينيم كه امام مى فرمايد:
((مريضهايتان را مجبور نكنيد به طعام خوردن ؛ چونكه خداوند آنان را طعام و آب مىدهد)).(272)
و شايد مراد حضرت از اينكه خدا به آنان طعام مى دهد و آنان را سيراب مى كند، اين باشدكه خداوند به آنان لطف مى كند و جسمهايشان را طورى مى گرداند كه نياز آنان به طعامو نوشيدنى كم باشد و استطاعت نداشته باشد جسم آنان كه چگونه باشد به خاطرمرضهايى كه به او روى آورده و اين بر خدا بعيد نيست .
بيمار را مجبور به راه رفتن نكنيد  
شايد روايت امام صادق (عليه السلام ) كه فرمودند : ((راه رفتن براى مريض ضعف مىآورد))(273) بخاطر اين باشد كه نيروى موجود را بايد بدن در غلبه بر بيمارىبكار برد و با راه رفتن در مورد ديگر بكار رفته و بيمار نمى تواند بر مرض غلبهكند .
حمل كردن دوا در مسافرت  
از روايتهاى وارده در باره ((طب عمومى )) چنين به دست مى آيد كه اسلام دگرگونيهايىرا كه براى بشر پيش مى آيد و از آن جمله مسافرت است در نظر دارد و چون سفر همراه باعوارض مى باشد يعنى هواهاى مختلف ، وسايل نقليه بر انسان اثر مى گذارند، درنتيجه ممكن است دچار نابسامانيهايى شود كه به دارو نياز باشد از اين رو دستور داد، كهدر سفر هم داروهاى مورد نياز را به همراه داشته باشيد.
علاوه بر اينكه در برخى از شهرها مرضى شيوع پيدا مى كند كه در شهر ديگر نيست ونياز به درمان دارد.
به خاطر همين موضوع مى بينيم كه لقمان حكيم به فرزندش نصيحت مى كند -وقتى مىخواهد به سفر برود - مى گويد : ((در سفر به همراه خود دواهايى بردار تا اينكه بهوسيله آن ادويه ، هم خودت و هم كسانى كه با تو هستند، نفع ببرند)).(274)
عوارض جانبى دارو  
با توجه به مطالب گفته شده بجاست كه به اين مطلب اشاره كنيم : پزشكى كه بهدرمان بيمار مى پردازد بايد داروها را مورد نظر داشته باشد و اگر مى بيند داروئىمرض را بهبود مى بخشد امّا عوارض جانبى فراوانى دارد كه نه عرف و نه شرع آن راروا نمى دانند نبايد تجويز كند و همينطور خود بيمار هم نبايد چنين داروئى را مصرف كندو به اين مطلب اشاره دارد.
حديثى از دعائم از جعفر بن محمد نقل شده كه : ((حضرت اجازه داد در مورد شخص ضعيفترسويى به اينكه دارويى را مصرف كند كه در آن خوف از هلاكت نيست )).(275)
و از يونس بن يعقوب نقل شده كه مى گويد : از امام صادق (عليه السلام ) سؤال كردم از مردى كه دوا را مى نوشد، شايد كشته شود و شايد هم زنده و سالم بماند وآنچه اين دوا براى سلامت انسان دارد بيشتر است .
حضرت فرمود : ((خداوند دوا را نازل كرد و شفا را نيزنازل كرد و خدا خلق نكرده دردى را مگر اينكه دوايش را نيز آفريده است پس بنوش و نامخدا را ببر)).(276)
و از يونس بن يعقوب نقل شده كه مى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) گفتم مردىدوا مى نوشد و رگ راقطع مى كندوچه بسابه واسطه قطع رگ خوب شود وچه بساكشته شود. حضرت فرمودند: ((قطع كند و بنوشد)).(277) ودراين معناروايات ديگرىنيزوجوددارد.(278)
حفظ اسرار پزشكى  
در بحث عيادت مريض ، به زودى مى آيد بحث اينكه آيا شايسته است براى مريض ،مرضش را كتمان كند يا خير و آنچه ما اراده مى كنيم و در اينجا به آن اشاره مى نماييم ايناست كه پزشك بايد اسرار پزشكى را كتمان كند و چاره اى نيست كه در اين موضوع از دوناحيه بحث كنيم :
ناحيه اوّل :
بايد طبيب سرّ مريض را حفظ كند و آن سرّ را به احدى نگويد و در دين مقدس اسلام در برانگيختن بر كتمان سرّ مؤ من رواياتى وارد شده و خداوند وعده داده است به اينكه هر كسسرّ برادر مؤ منش را كتمان كند، در روز قيامت در پناه سايه عرش خدا قرار دارد در روزىكه سايه اى جز سايه عرش خدا وجود ندارد.(279)
و از عبداللّه بن سنان روايت شده كه گفت : از امام پرسيدم آيا نگاه كردن مؤ من به عورتمؤ من حرام است ؟ فرمودند: بلى . عرض كردم پايين او مراد است . فرمودند: ((اين طور كهتو فكر مى كنى نيست همانا منظور فاش كردن سرّ مى باشد)).(280)
اگر مريض اطمينان پيدا كند كه اسرار او محفوظ است ، در آشكار و ظاهر كردناحوال خود نزد پزشك ، شجاعت بيشترى پيدا مى كند و چه بسا اين ظاهر كردناحوال نزد پزشك ، امر مهمى در شناخت ماهيت درد و تجويز دارو دارد. و چه بسا مريضبرخى از اسرار خود را نزد پزشك ظاهر كند كه دوست ندارد هيچكس از آن اسرار آگاهىيابد و اين يك امرى طبيعى است .
بلى ، شارع امر مى كند كه مريض ، بيمارى خود را از پزشك پنهان ندارد، زيرا اگربيمار، مرض خود را از پزشك پنهان دارد، چه بسا پزشك قادر نباشد ماهيت بيمارى او راتشخيص دهد و به علاج آن بپردازد .
اگر چنين نباشد، كتمان مرض نزد پزشك موجب مى شود كه پزشك به حقيقت مرض دستپيدا نكند پس بر مريض ‍ است كه حال خود را توصيف كند، اگر چه گاهى اين توصيفبه حالش ضرر داشته باشد؛ زيرا براى پزشك وظايف خطيرى از جهت ديگر در موردمريض مى باشد .
و لذا وارد شده حضرت على (عليه السلام ) اشاره كردند به جهتاوّل ، در قولشان ، كه فرمودند: ((هر كس دردش را كتمان كند، طبيبش از شفايش عاجز است)).(281)
و از حضرت نقل شده كه : ((شفايى نيست براى كسى كه دردش را از طبيبش كتمانكند)).(282)
و به جهت دوم اشاره كرده ، فرمودند: ((هر كس مرضش را از پزشكان پنهان كند، بهبدنش خيانت كرده است )).(283)
در قسمى كه به بقراط نسبت داده شده آمده : ((وامّا مسايلى كه من به هنگام معالجه بيمارمى بينم يا سخنانى را كه به ديگران نمى گويند مى شنوم حفظ نموده و بازگونمىكنم )).(284)
و همچنين در وصيتى كه منسوب به بقراط است آمده كه شايسته است پزشك ، شريك درناراحتى مريض باشد و نسبت به او مهربان و حافظ اسرار مريض باشد چونكه بسيارىاز مريضها به بيماريهايى دچار هستند كه دوست ندارند غير از خودشان كسى به آنهاآگاه شود.(285)
و على بن عباس مى گويد : ((بر پزشك واجب است كه اسرار مريض را حفظ كند و اسرارمريض را افشا نكند، نه براى نزديكان مريض و نه براى غير نزديكان مريض ؛ ازكسانى كه با مريض رابطه دارند؛ چرا كه بسيارى از بيماران دردهاى خود را ازنزديكترين كسانشان حتى از پدر و مادرشان پنهان مى كنند امّا آن بيماريها را براىپزشك آشكار مى كنند، مثل دردهاى رحم و بواسير، پس بر پزشك واجب است كه سرّ مريضرا حتى بيشتر از خود مريض حفظ كند)).(286)
ناحيه دوّم :
اسرار پزشكى را از كسى كه از آن بهره بردارى نادرستى مى كند پنهان نمايد. روايتشده از امام صادق (عليه السلام ) كه : ((براى هر چيزى زكات است و زكات علم اين استكه به اهلش تعليم دهند)).(287) و هم معناى اين روايت ، روايتهاى ديگر است :
از حضرت على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : ((شكر عالم بر علمش اين است كهآن رابه كسى كه استحقاق دارد ببخشد)).(288)
در بحارالا نوار، جلد دوّم روايات متعددى هست كه از آنها همين معنا استفاده مى شود. و واضحاست هر كس كه از علم ، بد بهره بردارى كند از كسانى نيست كه مستحق علم هستند؛ و براىعلم اهليت ندارد و شايد از بارزترين مصاديق اين افراد، دشمن باشد كه مى خواهد بدونفكر و تأ مل اينها را به دست آورد، پس چاره اى نيست كه بايد از چنين دشمنى ، احتياط كردو نبايد او را بر ادويه و اسرار دواها مطلع ساخت .
از حضرت على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند : ((سه چيز هستند كه انسان ازسكوت بر آنها حيا ندارد : 1 - مال ، براى رفع تهمت . 2 - جواهر، بخاطر نفيس بودنش .3 - دوا، بخاطر احتياط از دشمن )).(289)
اما نسبت به غير دشمن ، على بن عباس گفته است : ((بر طبيب لازم است براى مريض ‍ آندوايى را كه خطر داشته باشد، تجويز نكند و براى او از اين دوا توصيف هم نكند ومريض را به چنين دواهايى راهنمايى ننمايد. و در رو به روى مريض از چنين ادويه اىصحبت نكند و براى مريض ادويه اى كه مسقط جنين باشد تجويز ننمايد و حتى بر چنينادويه اى راهنمايى نكند.(290)
و اين موضوع فقط به اين خاطر است كه پزشكى ، چيزى جز خدمت به انسانها نيست ووظيفه طب تخفيف از آلام و دردهاى انسانهاست . پس اگر از پزشكى بد استفاده شود، ضرربه انسان و انسانيت مى خورد. در اين صورت است كه انسان بى نياز از طب مى شود وحاجتى به طب ندارد .
در قَسمى كه منسوب به بقراط است ، آمده است : ((امّا چيزهايى كه ضرر به انسانها مىزند و باعث نزديكى ظلم و ستم بر آنان مى شود، پس من به حسب نظر خودم آن چيزها رامنع مى كنم و هرگاه كسى از من داروى قتل را طلب كند من به او نمى دهم و از روى مشورتنيز با چنين كسى مشورت نمى كنم و همچنين صلاح نمى دانم اينكه بعضى از زنان دوايىبگيرند كه سقط جنين كنند)).(291)
دقت كردن در معاينه بيمار  
بر پزشك لازم است ، با دقت تمام مريض خود را معاينه نمايد، اين موضوع علاوهبراينكه ازمقتضاى امانت است ، از جمله چيزهايى است كه هر انسان والايى با تمام وجود آنرا نسبت به بيمارى كه خود را در اختيار پزشك قرار داده و آرزوهايش را در وجود اوبرآورده مى بيند از وظايف پزشك مى داند - و اميرمؤ منان (عليه السلام ) در فرمايش خود((هيچ چشمى در روز ابرى مورد آزمايش بينايى قرار نمى گيرد)) به همين مطلب اشارهدارد.
ويژگيهاى پزشك ماهر  
اينك مناسب است به پاره اى از ويژگيهاى گفته شده براى پزشك ماهر اشاره كنيم :
1 - نوع مرض را بشناسد .
2 - سبب مرض را بشناسد .
3 - مزاج طبيعى بدن را بشناسد .
4 - مزاج غيرطبيعى را بشناسد.
5 - سن مريض را بداند .
6 - عادتهاى مريض را بداند .
7 - ملاحظه كندوضع هواى آن موقعى كه طبابت مى كند و آنچه با هوا موافق است .
8 - ملاحظه كند كه در كداميك از فصلهاى سال قرار دارد .
9 - نگاه كند در اينكه آيا ممكن است مرض را معالجه كند يا تخفيف بدهد يا اينكه ممكن نيست .
10 - نگاه كند كه مريض در چه شهرى و در چه سرزمينى زندگى مى كند .
11 - نگاه كند در اينكه آيا ممكن است بدون دوا،مثل كم كردن غذا و اكسيژن ، مريض را معالجه كند سپس به دواهاى ساده و بعد با دواهاىمركب و همينطور ...
12 - نگاه كند در دوايى كه ضداين مرض هست بعدازآن موازنه و تساوى برقرار كند بينقوى بودن اين دوا و قوى بودن آن مرض ، به اضافه اينكه نگاه كند به قوى بودنخودمريض .
13 - رابطه بيمار را با خداوند استوار سازد و او را آگاه كند كه خداوند توان دارد وىرا شفا دهد و به بيمار خودسازى و اخلاص را بياموزد. موارد فوق را كه بطور خلاصهآورديم مى توان از احاديث ائمه : نيز استنباط نمود.
پزشك غيرمسلمان  
اسلام از اينكه پزشك غيرمسلمان - يهودى ، مسيحى و... مثلاً به مداواى مسلمان بپردازد منعنكرده است چنانكه از امام باقر(عليه السلام )نقل شده كه حضرت در جواب مردى براى مداواى مسلمانى به دست مسيحى و يهود و دواگرفتن از آنها فرمود: ((اشكالى ندارد همانا شفا به دست خداست )).(292)
و از عبدالرحمان بن حجاج روايت شده كه مى گويد : به موسى بن جعفر (عليه السلام )عرض كردم من احتياج به طبيب نصرانى پيدا كردم ، بر او سلام كردم و براى او دعا نمودم. حضرت فرمودند : ((خوب است اما اين دعاى تو نفعى بهحال او نمى رساند)).(293)
و در عصر پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) يك مرد يهودى بعضى از مردم را مداوا مى كردو خارج كرد از شكم مريضى كرمى را كه حركت مى كرد، چنانچه گفته شد.(294) همچنانكه حارث بن كلده بعضى از صحابه را به دستور پيامبر معالجه كرد، و اينكه مىگويند حارث مسلمان شده بود، صحيح نيست ، به كتابهاى زندگانى صحابه و مآخذقبلى در فصل اوّل از همين كتاب مراجعه شود.
و شهيد اوّل در دروس گفته است : معالجه توسط طبيبى كهاهل كتاب باشد جايز است و خارج كردن آب از چشم .(295)
و اين روايات به روشنى دلالت مى كنند به اينكه اسلام اهميت زيادى به تحقّق نيازمندىهاى انسان مى دهد هر جا كه باشد و بخاطر اينكه رجوع مسلمان به طبيب غير مسلمان اثرىدر ايمان و عقيده انسان مسلمان نمى گذارد و در راه و روش او تأ ثيرى ندارد، بلكهپزشك غيرمسلمان ، مسلمانان را در تحصيل سلامتى و عافيت يارى مى كند امرى كه مريض رااز بيمارى به صحّت و نشاط سوق مى دهد و سبب خدمت به خود و جامعه به روشهاىمختلف است .
مگر هنگامى كه اين معالجه كردن پزشك غير مسلمان موجب مودت و دوستى با يهود ونصارى شود و سبب انحراف از جاده مستقيم باشد و سقوط در مهاوىجهل و حيرت را به دنبال داشته باشد .
* * *

next page

fehrest page

back page