|
|
|
|
|
|
ضعف سريع عقلانى (پيروان مكتب كرپلن مى گويد: جنون جوانى عبارت است از ضعف سريع عقلانى كههنگام بلوغ ظاهر شده و احتمالا نتيجه مسموميت درونى و پريشانى غدد مترشح داخلى است.)(155) (نشانه يك نوع ساده اين بيمارى آن است كه بيمار پيوسته در بهت و تحير به سر مىبرد. همه روزه در جايى مى نشيند و مبهوت به نقطه اى نگاه مى كند. در زندگى هدفىندارد و همه كارها در نظرش يكسان است . مشخص نوع ديگر اين بيمارى آن است كه بيماربه كارهاى ناجور و غير مناسبى دست مى زند. اطوار مضحك زنى را كه به اين نوع بيمارى مبتلا بود يافتند كه در ايستگاه اتوبوس ، در دستشويىمخصوص مردان ، همه لباس هاى خود را كنده بود ومشغول شستن آن ها بود. وقتى در مقابل دانشجويان از اوسئوال شد، خنديد و آن را به صورت شوخى تلقى كرد. درمقابل دانشجويان انواع ادا و اطوار مضحك به خود مى گرفت و نمى توانست به صورتعادى به سئوالات پاسخ دهد. شايد اگر به او مى گفتند كه مادرش مرده است ، باز همبا همان اطوار مضحك و خنده بى جا پاسخ مى داد.)(156) اين بيمارى كه در اصطلاح روان پزشكى به جنون جوانى تعبير شده ، دامنگير عمومجوانان نيست ، بلكه به گروه مخصوصى اختصاص دارد. اينان بايد مانند سايرديوانگان ، با نظر پزشك تحت درمان قرار گيرند و گاهى بيمارى بعضى از آن هاشديد مى شود و دوران آن به طول مى انجامد. جنون خودنمايى يك قسم اختلالات روانى و بى نظمى هاى فكرى در ايام نوجوانى بروز مى كند كهعمومى و همگانى است و كم و بيش تمام جوانان نوخاسته گرفتار آن هستند و آن جنونخودنمايى و تخيلات افسانه اى است . در اين دوران ، عموم نوجوانان اسير تصورات واهىخود مى گردند. از واقعيت هاى زندگى غافل مى شوند و مانند مجانين به پناه اوهام وتخيلات مى روند و همواره در خواب و خيال سير مى كنند و زندگى را از پشت عينك افكاربيهوده و غيرواقعى خود مى بينند. از عقل و منطق گريزان اند و عاشق اوهام و افسانه هاىناشدنى هستند. جنون خودنمايى در تمام گفتار و رفتارشان آشكار است . (جوانان به عقل چندان ارادتى ندارند. قضاوت هاى عقلى را بسيار حقير مى شمارند و آنرا لايق پير مردان مى دانند. آنان مثل امرسون فكر مى كنند كه مى خواست ارابه خود را بهيكى از ستارگان ببندد.)(157) استدلالات به ظاهر منطقى (جنون خودنمايى ، مانند جوش هاى صورت ، جزء امراض جوانى محسوب مى شوند.افراط و سوء استفاده از استدلالات به ظاهر منطقى و به خصوصجدل ها و قياسات ايشان ، زشتى مخصوصى به افكار جوانان مى بخشد.)(158) تصورات واهى و غير عقلانى جنون تظاهر و خودنمايى ، به طورى در جوانان اثر مىگذارد و آنان را تحت تاءثير قرار مى دهد كه گاهى مرتكب جرم و جنايت مى شوند. بهكارهاى وحشتناك و خشن و به اعمال جنون آميز و خطرناك دست مى زنند. (ماهنامه فرانسه مى نويسد: دسته هاى مختلف اجتماعى جوانان ، تابعاصول و انضباط محكم و خشنى هستند و اغلب ، غرايب اخلاقى عجيبى بر آن ها حكومت مى كند. روش هاى غيرعادى يك نمونه از اين جوانان كه در عالم مخصوص به خودشان زندگى مى كنند، زندگى دوجوان هامبورگى است كه براى رسيدن به پايه جيمس دين با طناب باريكى خود را ازطبقه چهارم عمارتى به پايين انداختند. اغلب ديده ايم كه چند نفر جوان ، پشت ويترينمغازه اى توقف كرده اند و در آن واحد مشغول شانه زدن موهاى بلند خود هستند و بى آن كهدليلى داشته باشد، به جان پيرمردى افتاده اند و او را از پا در آورده اند و بعداستدلال كرده اند ما را مسخره كرده ، ما هم چنين كرديم . مشخصه ديگر نوجوانان ،ميل به استثنايى جلوه كردن است و اين خصيصه در ميان آنان به شدت به چشم مى خورد.اينان بر خلاف جهت تمايلات اكثريت گام برمى دارند و استثنائات را به عنوان روشخود برمى گزينند. مثلا هنگامى كه لاكى لوجيانو، گانگستر معروف ، از زندان خارج مىشد، با تحسين هاى صميمانه 300 نفر جوان ولگرد روبه رو شد. در پرسش نامه اى كه اخيرا تهيه شده ، از چند جوان دانشجو كه عليه قوانين و مقرراتدانشگاه شوريده بودند، سئوال شده بود: - چرا از تحصيل و دانشگاه بيزار شده ايد؟ - براى آن كه هر چه ميل داريد به ما تحميل مى كنيد. ما تئورى هاى شما راقبول نداريم و دلمان نمى خواهد تحصيل كنيم . - پس مى خواهيد چه كنيد؟ - كارهايى كه شما نمى پسنديد.)(159) تصورات ناسنجيده تخيلات غير عقلانى و تصورات ناسنجيده جوانان كه منشاء پاره اى ازاعمال جنون آميز است ، گاه آنان را چنان مسرور و شادمان مى كند كه از خوش حالى درپوست نمى گنجند و بى اختيار قهقهه مى زنند، و گاهى چنان غم زده و مهمومشان مى سازدكه جامعه را ترك مى گويند و به گوشه گيرى و انزوا پناهنده مى شوند. اين اختلالاتروحى و آشفتگى روانى را رسول اكرم يك قسم جنون معرفى فرموده و على عليه السلامآن را به مستى جوانى تعبير كرده است . مستى جوانى (قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الشباب شعبة من الجنون .(160) ) رسول اكرم فرموده : جوانى ، خود يكى از اقسام جنون و ديوانگى بشر است . (قال على عليه السلام : ينبغى للعاقل ان يحترس من سكرالمال و سكر القدرة و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب ، قانلكل ذلك رياح خبيثة تسلب العقل و تستخف الوقار.(161) ) على عليه السلام فرموده : شايسته است انسان خويشتن را از مستى ثروت ، از مستى قدرت، از مستى علم و دانش ، از مستى تمجيد و تملق ، از مستى جوانى مصون نگاه دارد. زيرا هريك از اين مستى ها بادهاى مسموم و پليدى دارد كهعقل را زايل مى كند و آدمى را خفيف و بى شخصيت مى نمايد. (و عنه عليه السلام : اصناف السكر اربعة : سكر الشباب و سكرالمال و سكر النوم و سكر الملك .(162) ) نيز فرموده است مستى بر چهار قسم است : قسم جوانى ، مستى ثروت ، مستى خواب ، مستىرياست . خلاصه اين سه مطلب كه به اختصار توضيح داده شد، عبارت است از: 1. در دوران بلوغ ، مغز نوجوانان و شبكه عصبى مربوط، كه ابزار مادىتعقل و تفكر است ، به رشد نهايى خود نمى رسد. 2. از تست هاى عقل و هوش جوانان ، اين نتيجه به دست آمده است كه در دوران بلوغ ،عقل نوجوانان ، شكفتگى تازه اى پيدا نمى كند و درجاتعقل و فراستشان در حدود دوران قبل از بلوغ است . تخيلات موهوم 3. عموم جوانان ، كم و بيش ، به اختلالات روحى و جنون خودنمايى گرفتارند و بر اثرضعف دستگاه عقل ، از واقعيت هاى زندگى غافل مى شوند و مانند ديوانگان مستان ، در عالمتخيلات افسانه اى و اوهام ناشدنى سير مى كنند و به كارهاى غيرعقلانى و جنون آميزدست مى زنند. نياز جوان به راهنمايى اگر نوجوانان به اين سه نكته اساسى توجه دقيق نمايند، وضع روانى خويشتن را دركمى كنند و به نارسايى عقل و كوتاهى فكر خود به خوبى پى مى برند و نياز خويشتنرا به راهنمايى از طرف مردان عاقل و كامل احساس مى نمايند، و هرگز در اجراى نظراتخام ناسنجيده خود پافشارى نمى كنند و موجبات بدبختى و تيره روزى خويش را فراهمنمى نمايند. نارسايى عقل نوجوانان و اختلالات فكرى آنان ، در بحران بلوغ و تكليف ، مخصوص يككشور يا نژاد معين نيست ، بلكه كليه فرزندان بشر در سراسر گيتى با آن روبه روهستند. جوانان اگر نتواند مسائل زندگى را به درستى تجزيه وتحليل كنند و تصميم صحيح و عاقلانه بگيرند، عذر موجهى دارند و آن خامى دورانجوانى و نارسايى طبيعى فكر است . عذر مقبول (قال على عليه السلام : جهل الشباب معذور، و علمه محصور.(163) ) على عليه السلام فرموده : عذر نادانى جوان پذيرفته ومقبول است و دانش او در جوانى محدود و محصور مى باشد. مى گويند يكى از كشورهاى غربى مثلى دارد: اى كاش جوانان مى دانستند و اى كاش پيرانمى توانستند. جوانان بر اثر نيروى جسم ، به انجام هر كار سختى قادرند، ولى به علت نارسايىعقل نمى دانند چه كنند. پيران به واسطه سالخوردگى و تجربه آموزىعقل روشنى دارند. مى دانند چه كنند، ولى به علت ضعف جسم ناتوانى بدن قادر به آنجاآن نيستند. در نظر واقع بين حضرت على عليه السلام ، راءى صائب وعقل روشن پيران ، بر نيرومندى و تندكارى جوانان برترى دارد. (قال اميرالمومنين عليه السلام : راى الشيخ احب الى من جلدالغلام .(164) ) على عليه السلام فرموده است انديشه روشن پيرمرد، نزد من از قوت و نيرومندى جوانانمحبوب تر است . اشتباه جوانان بعضى از دختران و پسران موقعى كه دوران بلوغ را طى مى كنند و اندامشان از هر جهترشد مى كند و صورت يك مرد يا يك زن كامل را به خود مى گيرند، دچار اشتباه مى شوند.گمان مى كنند كه از هر جهت كامل شده اند و با زنان و مردان جامعه يكسان گشته اند. باخود مى گويند: (مگر شخصيت ما با شخصيت بزرگسالان فرق دارد؟ آيا ما با زنان ومردان جامعه مساوى نيستيم ؟ آيا نمى توانيم از هر جهت در رديف آنان قرار گيريم ؟ آيانبايد مانند بزرگسالان همه جا اظهارنظر كنيم و از تمام مزاياى اجتماعى برخوردارباشيم ؟) تحميل نظرات خام گاهى اين انديشه ناصحيح آن چنان در فكرشان قوت مى گيرد و دچار افراط و تندروىمى شوند كه بزرگسالان را مسخره مى كنند و با تمام قوا مى كوشند تا نظرات خام وناسنجيده خود را بر آنان تحميل نمايند و به قبولشان وادار كنند. اينان ظاهر خود را مى بينند و از باطن خويش آگاه نيستند. اينان مى بينند كه قد و قامتشانبه خوبى رشد كرده و اندامشان هم مانند اندام پدران و مادران بزرگ شده است . اينان حسمى كنند كه تمايل جنسى در مزاجشان بيدار شده و مى توانند انتخاب همسر كنند و فرزندبياورند، ولى از اين نكته اساسى غافل اند كه از نظر دينى و علمى ، بلوغ جنسى غير ازبلوغ عقلى است و بايد چندين سال از بلوغ جنسى فرزندان بشر بگذرد تا عقلشان بهرشد نهايى و بلوغ كامل برسد. (تنها رشد جنسى بدن كافى نيست . بايد فكر و احساسات ما هم داراى رشدكامل و آمادگى شود. رشد فكرى و احساساتى ما مدت ها بعد از رشد بدنى ما صورت مىگيرد.)(165) تفكيك بلوغ جنسى و عقلى برترى معنوى پدران و مادران و ساير زنان و مردان اجتماع ، نسبت به نوجوانان اين استكه عقل آنان به رشد نهايى خود رسيده و از نظر طبيعى و تجربىكامل شده اند، ولى نوجوانان تنها داراى بلوغ جنسى هستند و عقلشان هنوز نابالغ و بهرشد كامل خود نرسيده است . رشد عقلى در مقررات اسلامى ، بر اساس تفكيك بلوغ جنسى از بلوغ عقلى ، قانون مخصوصى راجعبه استقلال اقتصادى و آزادى هاى مالى وضع شده است . به موجب اين قانون ، اختياراتمالى به كسى تفويض مى شود كه علاوه بر بلوغ جنسى داراى رشد عقلى نيز باشد.كسى كه از نظر جنسى بالغ شده ، ولى داراى رشد عقلى نيست ، از آزادى اقتصادى واختيارات مالى محروم است . (وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان انستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم.) كودكان يتيم را بيازماييد. موقعى كه به حد بلوغ مى رسند اگر علاوه برتمايل جنسى و قدرت آميزش ، واجد رشد عقلى نيز بودند، اموالشان را در اختيارشان قراردهيد. استقلال اقتصادى در اين آيه تصريح شده است كه استقلال اقتصادى و آزادى مالى براى يتيمان ، مشروطبه بلوغ جنسى و رشد عقلى است . نشانه بلوغ جنسى ، نطفه سازى و بروزتمايل به آميزش است كه با كلمه نكاح ادا شده و بلوغ عقلى به كلمه رشد تعبير شدهاست . (ن ابى عبدالله عليه السلام : قال انقطلع يتم اليتيم بالاحتلام و هو اشده و ان احتلمو لم يونس و منه رشده و كان سفيها او ضعيفا فليمسك عنه و ليه ماله .(166) ) امام صادق عليه السلام فرموده : يتيمى كودكان بى پدر، با نطفه سازى و محتلم شدن ،كه نشانه بلوغ جنسى و نيرومندى بدن است ، پايان مى پذيرد، اما اگر با وجود احتلام ،رشد عقلى اش ثابت نشود، سفيه يا ضعيف العقل باشد، ولى او موظف استاموال وى را همچنان در يد خويش نگاهدارى نمايد. (ن بن سنان قال قلت لابى عبدالله عليه السلام متى يدفع الى الغلام ماله ،قال اذا بلغ و اونس منه رشد. ولم يكن سفيها او ضعيفا.(167) ) ابن سنان از حضرت صادق عليه السلام سئوال كرد چه موقعاموال نوجوان در اختيارش گذارده مى شود؟ فرمود: (موقعى كه بالغ شود و به علاوه رشد عقلى وى نيز معلوم گردد و سفيه ياضعف العقل نباشد.) (لى عن اخيه عليه السلام : قال سئلته عن اليتيم متى ينقطع يتمه ،قال اذا احتلم و عرف الاخذ و الاعطاء.(168) ) از امام عليه السلام سئوال شد: چه موقع يتيمىاطفال پايان مى پذيرد؟ فرمود: (موقعى كه محتلم مى شود و به علاوه داراى رشد عقلىباشد كه داد و ستد را درك نمايد.) اختيارات مالى از اين يك آيه و چند حديث به خوبى استفاده مى شود كه قانون گزار اسلام ، بلوغ جنسىرا از بلوغ عقلى تفكيك كرده و اختيارات مالى را تنها به نوجوانانى تفويض مى كند كهعلاوه بر بلوغ جنسى ، داراى رشد عقلى براى به دست آوردناستقلال مالى ، خردمندى كامل و رشد نهايى عقل نيست . همين قدر كه نوجوان بهحداقل رشد عقلى برسد و معنى نفع و ضرر مالى را درك كند و قادر باشد كه در ثروتخود عاقلانه تصرف نمايد، از نظر قانونى رشيد است و حق دارد اختيارات مالى خود را دردست گيرد. ناگفته نماند كه مشكل نارسايى عقل جوانان ، كه موضوع بحث ماست ، با اين درجه ازرشد عقلى ، كه شرط احراز استقلال مالى است ،حل نمى شود. زيرا بيشتر جوانان در ابتداى جوانى واجد اين درجه از رشد عقلى هستند،ولى نمى توانند به وسيله آن خير و شر و زندگى را به درستى تشخيص دهند ومسائل حياتى را به نحو شايسته اى تجزيه وتحليل نمايند. شكفتگى كامل عقل تنها عاملى كه مشكل جوانان را حل مى كند و نارسايى فكر آنان را جبران مى نمايد، رشدنهايى و شكفتگى كامل عقل است و اين درجه از رشد، خيلى دير به دست مى آيد. بيشتر خطراتى كه دامنگير نسل جوان مى شود، در فاصله چند ساله بين بلوغ جنسى ورشد نهايى عقل است . در طول اين چند سال ، جوانان همواره در معرض خطر و احيانا سقوطقرار دارند. زيرا عقلشان ضعيف و احساساتشان شديد است . بسيار اتفاق مى افتد كه جوان نوخاسته اى بر اثر تهييج غريزه خشم و يا شهوت ياساير تمايلات نفسانى ، خودسرانه تصميم ناروايى اتخاذ مى كند و به كار زيانبخشى دست مى زند و در نتيجه ، مصيبت غير قابل جبرانى براى خود و ديگران به بارمى آورد. ضعف عقل در بحران بلوغ اگر نوجوانان اين حقيقت را به خوبى درك نمايند كه در ايام بحرانى بلوغ و جوانى ،عقلشان نارسا و ضعيف است ، قطعا به خطر تصميم هاى ناسنجيده و عجولانه خود بهترمتوجه مى شوند و در راه زندگى با احتياط و دقت بيشترى قدم بر مى دارند ايناننيازمندى خود را به راهنمايى رجال الهى و مربيان خيرخواه به خوبى احساس مى كنند وبرنامه هاى تربيتى را در كمال علاقه مندى به كار مى بندند. در پايان اين فصل ، به منظور حفظ جوانان از خطر تصميم هاى عجولانه و لغزش هاىزندگى ، دو دستور مفيد و سعادت بخش را از پيشواى عالى قدر اسلام خاطرنشان مى كنم. به نظر مى رسد اگر نوجوانان عزيز اين دو نكته را به خوبى فراگيرند و عملا بهكار بندند، مى توانند دوران بحرانى شباب را به سلامت طى كنند و از كارهاى ناروايىكه ناشى از ضعف فكر و نارسايى عقل است ، مصون بمانند. اول . (ن ابى عبدالله السلام قال : ان رجلا اتى النبى صلى الله عليه و آله ،فقال يا رسول الله اوصنى . فقال له رسول اللهفهل انت مستوص ان انا اوصيتك ؟ حتى قال له ذلك ثلاثا و فى كلهايقول الرجل نعم يا رسول الله . فقال الله (ص ) فانى اوصيك اذا انت هممت بامر فتدبرعاقبته ، فان يك رشدا فامضه ، و ان يك غيا فانته عنه .(169) ) مآل انديشى امام صادق عليه السلام فرمود: مردى شرفياب محضررسول اكرم شد. عرض كرد: (يا رسول الله به من سفارشى بفرما و دستورى بده .) حضرت فرمود: (آيا دستورپذير هستى تا به تو سفارشى كنم ؟) و اين سئوال را سه بار تكرار كرد و مرد درخواست كننده ، در هر سه نوبت ، جواب دادبلى يا رسول الله . آن گاه رسول اكرم فرمود: (سفارش من به تو اين است كه هر وقت خواستى براى انجام كارى تصميم بگيرى ، قبلابه عاقبت آن كار فكر كن و نتيجه اش را در نظر بياور. اگر ديدى حق و شايسته است ،اقدام كن ، و اگر ناشايست و برخلاف حق بود، از انجام آن خوددارى بنما.) اگر جوانان عزيز عملا از اين دستور سودمند پيروى كنند وقبل از هر كار، چند لحظه در نتايج آن بينديشند، هرگز پيرامون گناه نمى كردند و دامنخود را آلوده نمى كنند. چه بسيارند جوانانى كه بر اثر يك هيجان موقت ، مرتكب جرم وجنايتى شده اند، سپس در گوشه زندان مجازات ، انگشت ندامت به دندان گرفته وپيوسته با خود مى گويند: (اى كاش قبلا فكر كرده بوديم و نتيجه كارمان را بهنظر مى آورديم .) ولى ندامت بعد از جنايت سودى ندارد. توصيهرسول اكرم اين است كه قبل از انجام هر كارى ، به نيك و بدش فكر كنيد و پيش از آن كهپشيمان شويد، درباره آن كار مطالعه نماييد. مشورت با خردمندان دوم . جايى كه جوانان به علت نارسايى عقل و كوتاهى فكر از تشخيص نيك و بد كار خودعاجزند، بايد از افكار روشن سالخوردگانعاقل استفاده كنند و از راه مشورت با خردمندان تجربه آموخته ، فكر ضعيف خود را تقويتنمايند و با كمك چراغ فروزان عقل آنان ، راه تاريك زندگى خويشتن را روشن سازند. (قال النبى صلى الله عليه و آله : الشيخ فى قومه كالنبى فى امته .(170)) رسول اكرم (ص ) مى فرمود: پير سالخورده در بين قوم و كسان خود، مانند پيغمبر الهىبين امت خود مى باشد. پيامبران الهى راهنماى امت هاى خود بودند و پيران سالخورده نيز بايد هادى اقوام وبستگان جوان خود باشند. همان طور كه گفتار پيغمبران خدا مايه سعادت امت هاست ،اندرزهاى پيران روشن ضمير نيز باعث خوشبختى كسان و بستگان آنان است . سنجش سن تقويمى و عقلى جوان قال الله العظيم فى كتابه : و قد خلقكم اطوارا(171) بزرگ ترين امتياز بشر گران بهاترين سرمايه اى كه خداوند بزرگ آن را به نوع بشر ارزانى داشته است ،گوهر فروزان عقل است . بزرگ ترين امتيازى كه انسان را بر تمام حيوانات برترىداده و فرمانروايى كرده زمين را در اختيار او گذارده ،عقل است . شريف ترين مخلوقى كه خالق عالم در سراسر جهان هستى آفريده و در پيشگاهمقدسش از هر موجودى محبوب تر و گرامى تر است ،عقل است . (عن ابى عليه السلام : ثم قال و عزتى و جلالى و ما خلقت خلقا هو احب الى منك.(172) ) امام باقر عليه السلام فرمود: وقتى خداوندعقل را آفريد، درباره اش فرمود: به عزت و جلالم قسم است كه هيچ موجودى را نيافريدهام كه نزد من از تو محبوب تر باشد. ميزان خوبى و شايستگى در نظر اولياى گرامى اسلام ، ميزان خوبى و شايستگى مردم ، تنها درستكارى و صحتعمل نيست ، بلكه اخلاق خوب و اعمال پسنديده آنان را به توجه به درجهعقل و كيفيت انديشه و فكرشان مى سنجند. درستكاران با ارزش ، كسانى هستند كه باداشتن عقل كافى و فكر روشن ، پاكى و صحتعمل را اختيار كرده و به نادرستى و گناهكارى پشت پا زده اند. (قالرسول الله عليه و آله : اذا بلغكم عن رجل حسنحال ، فانظروا فى حسن عقله فانما يجازى بعقله .(173) ) حسن خلق و خرد رسول اكرم فرموده : وقتى خبر حسن خلق و درستكارى مردى به شما مى رسد، تنها به آنقانع نشويد، بلكه خوبى عقل و فكرش را ببيند و مقدار درك و فهمش را در نظر آوريد.زيرا پاداش عمل هر كسى به مقدار عقل اوست . (ن ابى جعفر عليه السلام : ان الله تبارك و تعالى يحاسب الناس على قدر مااتاهم من العقول فى دار الدنيا.(174) ) امام باقر عليه السلام فرموده است : در قيامت بازخواست خداوند از مردم به مقدار عقلىاست كه در دنيا به آنان داده است . هر انسانى كه از مادر متولد مى شود داراى ساختمان اختصاصى و مميزات معينى است . رنگچهره ، اجزاى صورت ، كيفيت قيافه ، ساختمان چشم و مو، آهنگ صوت و حتى خطوط ريزسرانگشت هر انسانى با ديگرى فرق دارد. اين اختلاف طبيعى ، كه يكى از آيات الهىاست ، در قرآن شريف با يك جمله كوتاه ادا شده است . (و قد خلقكم اطوارا.) خداوند شما را با مميزات مختلف و اندازه گيرى هاى گوناگون آفريده است . همان طور كه ساختمان جسم و خصوصيات طبيعى اندام مردم با يكديگر متفاوت است ، قوهعقل و نيروى درك مردم نيز با يكديگر فرق دارد.عقل هر انسانى با حدود معين و طور مخصوص به خود و او آفريده شده است . بعضى از افراد، با عقل بسيار قوى و درك فوق عادى آفريده شده اند و داراى نبوغذاتى هستند. اينان در تمام اعصار و در همه كشورها كم و بيش وجود داشته اند، ولى تعدادنوابغ هميشه كم و انگشت شمار بوده است . درجات عقل بشر بعضى از مردم با عقل متوسط و درك عادى آفريده شده اند. اينان مردمانمعتدل جهان اند و در هر عصرى تعدادشان زياده بوده و جمعيتقابل ملاحظه كشورها را تشكيل داده اند. بعضى از مردم اند كه با عقل ضعيف و فكر و كوتاه آفريده شده اند. اينان مردم عقب افتادهو دون حد عادى هستند و متاءسفانه تعداد آنان در همه كشورها نسبتا زياد وقابل ملاحظه بوده است . اين گروه بدبخت را با كلماتى نظير احمق ، سفيه ، كودن ،كوته فكر و نظاير اين ها معرفى كرده اند. آنان در جامعه مانند ساير افراد عادىزندگى مى كنند و با ديگران آميزش دارند. از نارسايى فكر خود آگاه نيستند، ولىگفتار و رفتار ناسنجيده و غير عقلانى آن ها همواره براى خودشان و ساير مردم رنج وزحمت به بار مى آورد. كوته فكران بالغ (انواع اشكالاتى كه ممكن است بچگى افراد بالغ به وجود آورد، لاتعد و لاتحصى است. اين بچگى ها و ناكاملى ها، نه فقط در بين آن بدبخت هايى وجود دارد كه به نامديوانگان و مجانين در حصارهاى محكم نگاهدارى مى شوند، بلكه در ميان هزارها زنان ومردانى هم ديده مى شوند كه ظاهرا افرادى بالغ هستند و يا ديگران آن ها را بالغ وكامل مى دانند و از تمام مزاياى بلوغ و كمال هم در ظاهر از هر حيث برخوردارند. در ميان اين افراد ظاهرا و جسما بزرگ ، و در حقيقت كوچك و بچه فكر، ميزان نپختگى وناكاملى كه وجود دارد از چشم افراد ديگر متاءسفانه پوشيده است ، و حتى اغلب عدمكمال و بچگى هاى بزرگ ها از چشم كسانى كه در زندگى آنان شريك هم هستند مخفى است. زيرا شركاى آن ها هم اغلب داراى همان عدم رشد مى باشند. از آن جا كه جامعه هنوز ملاكتشخيص براى رفتار افراد بالغ از لحاظ رشد يا عدم رشد معين نكرده ، ناكاملى ها وعدم رشدها از نظر جامعه اغلب مخفى و مستور مى باشند. مى توان گفت كه همين عدم رشدها مى تواند قسمتى از تاريكى هاى تاريخ را كه ظاهرابراى آن دليل و مفهومى به نظر نمى رسد، براى ما روشن سازد. نه فقط در قسمتزيادى از تاريخ اين گونه عدم رشدها باعث ايجاد وقايع ناگوار بوده اند، بلكه اغلبموارد گوناگون از وقايع ناگوار شخصى يا اجتماعى حيات روزمره ما هم مديون همين عدمرشدها ناپختگى هاست .)(175) اجتناب از همنشين احمق امام باقر عليه السلام قصد مسافرت داشت . پدر گرامى اش ، حضرت سجاد عليهالسلام ، در ضمن سفارش هاى خود به او فرمود: فرزند عزيز، از رفاقت و آميزش بااحمق بپرهيز و از او دورى كن و از بحث و مذاكره با او اجتناب نما. سپس در بيان مراتبكوته بينى و نارسايى فكر احمق فرمود: (ان تكلم فضحه حمقه ، و ان سكت قصر به عيه ، و انعمل افسد، و ان استرعى اضاع ، لا علمه من نفسه يغنيه ، و لا علم عيره ينفعه ، و لا يطيعناصحه ، و لا يستريح مقارنه ، تود امه ثكلته ، وامراته انها فقدته ، و جاره بعد داره، و جليسه الوحدة من مجالسته ان كان اصغر من فى المجلس اعيى من فوقه ، و ان كاناكبرهم افسد من دونه .(176) ) علائم حماقت اگر سخن بگويد حماقت و نادانى اش او را رسوا خواهد كرد. اگر سكوت كند نارسايى وعجزش ظاهر مى گردد. اگر به كارى دست بزند آن را خراب مى كند. اگر رازى به وىسپرده شود افشا مى نمايد. نه دانش خودش او را بى نياز مى كند و نه از دانش ديگرانبهره مند مى گردد. اندرزگوى خود را اطاعت نمى كند، و رفيق خود را راحت نمى گذارد.مادرش مرگ او را دوست دارد تا در عزايش گريه كند و زنش آرزوى جدايى وى را در مغزمى پرورد. همسايه اش تمنا دارد كه منزل او دور باشد، و همنشينش از ترس مجالست بااو، در تنهايى و سكوت به سر مى برد، موقعى كه احمق در مجلس ديگران شركت مى كند،اگر حضار محضر از او بزرگ تر باشند، همه آن ها را عاجز مى كند و اگر از وى كوچكتر باشند، با رفتار و گفتار احمقانه خود آنان را گمراه مى نمايد. بيمارى درمان ناپذير نقص غير قابل جبران بدبختانه بيمارى حماقت از امراض علاج ناپذير و غيرقابل درمان است . تربيت هاى علمى و عملى در دوران كودكى و جوانى ، هر قدر نيرومند واساسى باشند، نمى توانند نارسايى طبيعى مغز يك انسان احمق را بر طرف كنند ونقايص فطرى اش را جبران نمايند، زيرا اساسعقل طبيعى هر انسان در رحم مادر پى ريزى مى شود، و آن وضع مخصوص ، تا پايان عمرباقى و برقرار است . تربيت مى تواند عقل طبيعى را پرورش دهد و استعدادهاى نهفته اشرا به فعليت بياورد. مغز يك انسان احمق اساسا استعداد فروغ و درخشندگىكامل ندارد تا به وسيله تربيت آشكار گردد. تربيت در زمينه هاى ارثى (يك كودك ابله و گيج و ترسو و كاهل را نمى توان با تربيت و پرورش به يك مردفعال يا يك زمامدار مقتدر و جسورى تبديل كرد. خصايصى چون فعاليت و تهور و روححادثه جويى ، كاملا زاييده محيط نيست و شايد محيط بر روى آن ها اثرى ندارد. در حقيقت ،عوامل پرورش و تربيت ، جز در حدود زمينه هاى ارثى و خصايص سرشتى بافت ها وشعور فرد موثر نيستند.)(177) (العيسوى عليه السلام قال : عالجت الاحمق فلم اقدر على اصلاحه .(178) ) حضرت مسيح بن مريم فرمود: براى علاج مردم احمق كوشش كردم ، ولى نتوانستم آنان رادرمان نمايم و نارسايى عقلشان را اصلاح كنم .
رنج كورى نيست قهر آن ابتلاست
|
ابتلا رنجى است كان رحم آورد
|
احمقى رنجى است كان زخم آورد
|
آن چه داغ اوست مهر او كرده است
|
چاره اى بر وى نيارد برد دست
|
زاحمقان بگريز چون عيسى گريخت
|
صحبت احمق بسى خون ها ريخت
| آن كسى كه گرفتار بيمارى دروغگويى است ، با تربيت مى توان راستگويش كرد. آنكس كه دچار ياوه گويى و پرحرفى است ، با تربيت مى توان درمانش نمود. خلاصه ،همه بيمارى هاى اخلاقى علاج پذيرند، ولى بيمارى حماقت با هيچ دارويى درمان نمىشود و كوشش هاى تربيتى ، نارسايى عقل را جبران نمى كند. (ن الرضا عليه السلام : قالالعقل حباء من الله والادب كلفة فمن تكلف الادب قدر عليه و من تكلفالعقل لم يزدد بذلك الا جهلا.(179) ) عطيه الهى حضرت رضا عليه السلام به ابوهاشم فرمود:عقل عطيه الهى است و ادب و تربيت نتيجه مشقت . آن كس كه در راه فراگرفتن ادب به مشقتو زحمت تن در دهد، پيروز مى شود، و سرانجام مؤ دب مى گردد، و آن كس كه در راه ازديادعقل خداداد، كه جزء سرشت آدمى است ، سعى و مجاهده نمايد، جز بر نادانى خود نيفزودهاست . (قال على عليه السلام : العقول مواهب والاداب مكاسب .(180) ) على عليه السلام فرموده : عقل هاى مردم بخشش هاى الهى است و با سعى و كوشش بهدست نمى آيد. ادب و اخلاق است كه مردم مى توانند از راه سعى و مجاهده به دست آورند. آزمايش عقل و هوش يكى از مطالبى كه در روان شناسى جديد موردكمال توجه قرار گرفته ، موضوع آزمايش عقل و هوش كودكان و جوانان است . در قرونگذشته ، عموم مردم ، كم و بيش مى دانستند كه چگونه و با چه وسيله حدود تفاوت را معينكنند و با محاسبه دقيق آن را اندازه گيرى نمايند. دانشمندان امروز با بررسى هاى پى گير و دامنه دار خود، در اين باره به پيشرفت هاىقابل ملاحظه اى نايل شده و توانسته اند تا اندازه اىعقل ، هوش ، حافظه ، سرعت انتقال كودكان و جوانان را امتحان كنند و با محاسبه و اندازهگيرى صحيح ، حدود هر يك را معين نمايند. سنجش فكر اطفال (در آغاز قرن اخير اين فكر براى اولين بر اثر مساعى ابتكارى بينه براى سنجشفكرى اطفال به مرحله آزمايش در آمد. تا آن روز، آن چه را كه اين استاد مورد توجه قرارداد، به هيچ وجه سابقه نداشت . البته روشن شده يود كه بعضى ازاطفال باهوش تر و ذكى تر از سايرين هستند، ولى هيچ گاه سعى نشده بود كه ارتباطبين ذكاوت يا كندهوشى طفل با سن وى روشن گردد.)(181) (آن چه لازم بود، ساختن وسايل آزمايشى بود كه با قضاوت عينى بتواند كودكان بىهوش را از كودكان عادى جدا كند. بينه معتقد شد كه يك سلسله آزمايش هاى مدرج هوش مىتوان ساخت تا همان طور كه گز طول را به دقت اندازه مى گيرد، بتواند هوش را به دقتاندازه گيرى كند. بينه همكار او سيمون ، نخست امتحان هايى كه تست خوانده شده است ،براى آزمون دقت و حافظه و قدرت تشخيص و توانايى هاى روانى ديگر ساختند و تحقيقكردند كه كودكان متوسط، در هر سن ، از عهده چه مقدار از اين امتحان ها بر مى آيند. طبقه بندى تست ها پس از طبقه بندى تست ها، براى سن هاى بينه و سيمون مفهوم تازه اى را بيان كردند و آنعقلى بود. كودك پنج ساله اى كه مى توانست از عهده تست هاى مناسب براى پنجسال بر آيد، ولى نمى توانست تست هاى گروه سن شش را انجام دهد، داراى سن عقلى پنجسال بود. پس اگر كودكى سن تقويمى پنجسال داشت و تست هاى آن سن را درست انجام مى داد، كودك عادى بود، اما ممكن بود كه سنتقويمى كودكى ده سال باشد، ولى نتواند از عهده تست هاى گروه پنج ساله به بالابر آيد. در اين مورد گوييم كودك بسيار كم هوش است . اما اگر كودك سه ساله موفقشود تست هاى سن پنج را انجام دهد، گوييم كودك پيش رس يا بسيار باهوش است . پستصور سن عقلى نشان مى دهد كه كودك توانايى هاى چه سنى را دارد، ولى در نفس خودكافى نيست كه نشان دهد اين كودك كم هوش است يا باهوش . وقتى اين تشخيص ممكن مىشود كه سن عقلى و سن تقويمى كودك هر دو را با هم در نظر گيريم .)(182) سن عقلى و تقويمى از زمانى كه اندازه گيرى عقل و هوش بشر با روش هاى علمى و عملى ميسر شده وكشورهاى متمدن كم و بيش به اين كار اقدام كرده اند، حقايق تلخ و ناگوارى آشكارگرديده و نتايج نامطلوب و تاءثرآورى كه مردم جهان از آن ها بى خبر بودند، به دستآمده است . رسيدگى هاى دقيقى كه از هوش و عقل محصلين و كارگران و سربازان در محيط مدارس وكارخانه ها و سربازخانه ها به عمل آمده است ، نشان مى دهد كه عده بسيارى از افراداجتماع ، كوتاه فكر و كم هوش و خلاصه از نظر رشدعقل ، غير طبيعى و عقل افتاده اند. دكتر كارل مى گويد: (بسيارند افرادى (خواه فرانسه خواه در آمريكا) كه سن روانى آنان از دهسال نمى گذرد. به موجب گزارش كميته ملى بهداشت روانى ، 400000 كودك ، كم هوشتر از آن اند كه بتوانند تعليمات مدرسه اى را ادامه دهند. به موجب آزمايشى كه در سال 1917، به وسيله هركس روى سربازان و افسران ارتشآمريكا به عمل آمد، معلوم شد كه سن روانى 46 درصد آنان كمتر از 13سال است . يقين است كه چنين آزمايشى از ملت فرانسه ، به خصوص در بعضى شهرهاى ايالاتبروتانى و نرماندى ، جواب هاى مشابهى خواهد داد، ولى در اين كشور آمارى وجود نداردكه بتوان سن معمولى و سن روانى كودكان محصل را با هم سنجيد. در اين مورد نبايد گول نتيجه امتحانات را خورد كه دوران جوانى ما را تلف مى كند. ما مىدانيم كه اخذ تصديق ها و دپيلم ها و حتى و قبولى در مدارس عالى نيز نشانه هوشيارىنيست . بسيارى از جوانان خيلى كم هوش نيز در اين امتحانات موفق مى شوند. افراد غير طبيعى اجتماع بالغ ، بسيارى از افراد غير طبيعى راشامل است . در آمريكاى شمالى ، شايد سى ميليون افرادى وجود دارند كه با زندگىمدرن توافق نيافته اند و يا هرگز توافق نتوانند يافت . در فرانسه قمست اعظمبيكاران كسانى هستند كه جاهل تر يا كم هوش تر و يا بيمارتر از آن اند كه از عهدهانجام كارى بر آيند.)(183) نارسايى عقل حماقت و كوتاه فكرى يكى از بزرگ ترين بدبختى هاى فردى و اجتماعى در زندگىبشر است . چه بسيار مصائب و آلام ، ناكامى و محروميت ها، بر اثر نارسايىعقل و هوش ، دامنگير انسان مى شود. همان طور كه گوهر درخشان عقل ، براى نيل به مدراجكمال ، از هر سرمايه اى گران بهاتر است ، همچنين حماقت و كوتاه فكرى براى محرومكردن انسان از تعالى و ترقى از هر عاملى موثرتر است . (ن ابى عبدالله عليه السلام قال : لاغناء اخصب منالعقل و لافقر احط من الحمق .(184) ) امام صادق عليه السلام فرموده : خير و بركت هيچ ثروتى به قدرعقل نيست ، و پستى و ذلت هيچ فقرى به پايه حماقت ، كه فقر عقلى است ، نمى رسد. اگر آزمايش عقل و هوش ، عمومى و جهانى شود، اگر در همه كشورها و از كليه طبقات مردمامتحان روان به عمل آيد، آن گاه معلوم مى شود كه حماقت و نارسايى فكر چه بلاىبزرگى است و چه جمعيت عظيمى از نسل بشر در تمام كشورها به آن مبتلا هستند. منشاء صغر فكرى (سن روانى قسمت اعظم مردم از 12 يا 13 سال نمى گذرد.علل اين واقعه بدفرجام را به خوبى نمى توان شناخت . عموما صغر فكرى را دربازماندگان الكلى ها و سفليسى ها و ناقص عقلان و فاسد اخلاقان مى توانديد.)(185) (كاهش عمومى هوش و نيروى عقل سليم ، تاءثيرالكل ، شراب و همه قسم افراط و بالاخره از بى نظمى در عادات ناشى مى گردد.بلاشك رابطه اى ميان ميزان مصرف الكل و ضعف فكرى يك اجتماع وجود دارد.)(186) (گدار مشاهده كرده است كه در نسل خانواده اى كه پدر و مادر مبتلا به ضعفعقل بوده اند، 470 كودك ضعيف العقل و فقط 6 كودك طبيعى به وجود آمده است .)(187) حقيقت تلخ با در نظر گرفتن اين مطلب كه حماقت و كم هوشى ، غيرقابل درمان است ، و با توجه به اين نكته كهالكل ، مشروب و ديگر عادات مضره كم و بيش مى توانند منشاء اين بيمارى شوند، و بهعلاوه اكثر فرزندان ، وارث حماقت و ضعف عقل پدران و مادران خود هستند، باكمال تاءسف بايد اين حقيقت تلخ را قبول كرد كه اين بيمارى خطرناك در سراسر جهانرو به افزايش است و جامعه بشر در آتيه ، بيش از پيش با مصائب آن مواجه خواهد بود. مسئله ارزش و اهميت عقل در آيين مقدس اسلام ، يكى از بديهى ترين مطالب است . به مقدارىكه در قرآن شريف و روايات اسلامى راجع بهعقل و تعقل و تفكر بحث شده ، درباره هيچ موضوعى آن اندازه آيات و اخبار نرسيده است . يكى از مسائلى كه در ضمن روايات مربوط بهعقل ، مورد توجه صريح قرار گرفته ، مسئله آزمايشعقل مردم است كه دانشمندان امروز از آن به كلمه تست تعبير مى كنند. مكرر در اخبار آمده استكه اولياى گرامى اسلام ، در مواقع مخصوصى ، از پيروان خود سئوالاتى كرده اند تاميزان عقل و درجه درك آنان از پاسخشان معلوم شود و علاوه از موارد شخصى ، در ضمنپاره اى از احاديث ، برنامه هايى را به صورت دستورهاى كلى به مردم آموخته اند تابتوانند با اجراى آن ها، عقل هاى ديگران را آزمايش كنند. براى نمونه در اين جا بهبعضى از آن ها اشاره مى شود. (ن ابى عبدالله عليه السلام : اذا اردت ان تختبرعقل الرجل فى مجلس واحد، فحدثه فى خلال حديثك بما لايكون ، فان انكره فهوعاقل ، و ان صدقه فهو احمق .(188) ) راه آزمايش عاقل امام صادق عليه السلام فرموده : اگر خواستى در يك مجلس و با اولين بر خوردعقل كسى را امتحان كنى ، مطلبى را كه ناشدنى و غيرقابل وقوع است ، در ضمن سخنان خود با وى به ميان بگذار. اگر سريعا به نادرستىمطلب متوجه شد و آن را تكذيب كرد، مرد عاقلى است و اگر آن را صحيح تلقى نمود وتاييد كرد، مرد احمق و كوتاده فكرى است . بر اساس اين دستور مى توان عقل هاى كودكان و جوانان را آزمايش نمود و به اعتباردرجات مختلف سن آنان ، ده ها مطالب ناشدنى و غيرقابل وقوع را به صورت سئوال ، يا وقايع فرضى طرح كرد و با آن ها در ميان گذاردتا مراتب روشن بينى يا نارسايى فكرشان معلوم شود. (قال على عليه السلام : عند بديهه المقال تختبرعقول الرجال .(189) ) على عليه السلام فرموده : عقل هاى مردم را مى توان از سخنانى كه فورى و بالبداههمى گويند آزمايش نمود. جواب فورى ميزان آزمايش در اين حديث بداهت مقال يعنى سرعت و فوريت كلام است . خواه گوينده درشرايط مخصوصى قرار گيرد و خود بالبداهه سخنى بگويد. خواه از وى سئوالى شودو فورا جواب بدهد. در هر دو صورت ، سخن فورى هر انسانى ، آزمايشعقل اوست و كمال و نقصش را آشكار مى كند. دامنه آزمايش اين حديث به مراتب وسيع تر از حديثاول است و براى امتحان عقل كودكان و جوانانن با اختلاف درجات سن ، به صدها صورتقابل طرح است . به علاوه ، باسرعت كلام ، نه تنهاعقل را مى توان امتحان نمود، بلكه هوش ، حافظه و ساير شئون روانى را نيز مى شودآزمايش كرد. (قال على عليه السلام : ظن الانسان ميزان عقله .(190) ) كلمه ظن در لغت به معانى يقين و گمان و شك آمده است ، و در اين حديث ممكن است هر سهمعنى مراد باشد. على عليه السلام مى فرمايد: نظرات قطعى يا حدس و تمان يا شك و ترديد مردم در موضوعات مختلف وسيله سنجشعقل و ميزان تشخيص درك آنان است . نظر صائب مردم درباره يك واقعه جهانى يا يك حادثه ملى يا يك پيش آمد خانوادگى و فردى ياساير علمى و اجتماعى ، نظرات مختلفى ابراز مى دارند. به علاوه ، بعضى نظر خود رابه صورت قطعى و بعضى به طور ترديد بيان مى كنند. هر قدرعقل يك انسان كامل تر و فكرش عميق تر باشد، نظرش صائب تر و گمانش به واقعنزديك تر خواهد بود. در اين حديث ، على عليه السلام ، نظرات مختلف مردم را ميزانآزمايش عقل آنان شناخته است . بر اساس سه دستور كلى مى توان صدها سئوال به صورت تست هايى كه در روانشناسى امروز معمول است ، تهيه كرد و كودكان و جوانان را از نظر عقلى و همچنين ازساير جهات روانى آزمايش نمود. فصلى در روان شناسى چندى است كه مسئله آزمايش عقل كودكان و جوانان ، با توجه به سنين عمر آنان ،فصل جديدى را در روان شناسى گشود است . با تفكيك سن تقويمى از سن عقلى ثابتشده كه ممكن است عقل يك جوان بيست ساله به قدر يك كودك ده ساله باشد، يا بر عكس ،عقل يك كودك ده ساله به اندازه يك جوان بيست ساله باشد. (هيچ لزومى ندارد كه سن روان شناسى يا روحى ، درست مطابق با سن زمانى يا سنينعمر باشد. طفلى كه طبق تقويم ده ساله مى باشد ممكن است از لحاظ روحى و روانشناسى فقط پنج ساله باشد يا مثلا به عكس پانزده ساله باشد. روشن است كه بدين ترتيب ، پرتو جديدى از علم ، مورد توجه بشر قرار گرفته واطلاع تازه اى از طبيعت بشرى ما به دست آمده كه باعث مى شود به افراد بشر با چشمبنگريم . مسلم شد هر انسانى يك سن روحى و فكرى و يك سن تقويمى دارد. سن تقويمى و زمانى انسان ممكن است با سن روحى و روان شناسى وى اختلاف فاحشداشته باشد. مثلا يك زن سى ساله ممكن است از لحاظ احساساتى ، در حدود سن متوسطپانزده ساله باشد، يا يك پسر بچه ده ساله را مى توان يافت كه از لحاظ حسنمسووليت و قدرت تعقيب هدف در حدود سن بيستسال داشته باشد. درست است كه آن پسر از لحاظ سنىطفل است ، ولى از لحاظ احساسات و فكرى كامل مى باشد. يك مردم بيست و پنج ساله ممكن است از لحاظ كار شخصى و فردى ، ظاهر يك بچه پنجساله را به بياورد و يا آن كه يك پسر پنج ساله ممكن است از خيلى از اسباب بازى هاىخود به دور بوده و داراى قدرت داد و ستد، و حس عدالت خواهى و اميداوارى به آينده ، كهمربوط به سنين خيلى بالاتر است ، باشد.)(191) عقول ممتاز پغمبر گرامى اسلام و ائمه طهرين عليهم السلام ، از نظركمال عقلى و رشد فكرى ، در حد بسياز ممتازى قرار داشتند و از دوران كودكى مراتب نبوغذاتى و فروغ عقلى آنان ، ضمن گفتار و رفتارشان به خوبى مشهود بوده است . شواهدتاريخى كه حاكى از برترى عقل هر يك از آن ها باشد بسيار است . براى نمونه ، تنهابه نقل يك مورد اكتفا مى شود. پس از يك سال وفات حضرت رضا عليه السلام ، مامون الرشيد، خليفه وقت ، به بغدادآمد. اتفاقا روزى به عزم شكار به خارج شهر مى رفت گذارش به يكى از محلات كنارشهر افتاد كه جمعى كودك در راه با هم بازى مى كردند. (و محمد عليه السلام واقف معهم ، و كان عمره يومئد احدى عشرة سنة فما حولها.) حضرت محمد بن على ، امام جواد عليه السلام ، كه آن روز سنش در حدود يازدهسال بود، در كنار كودكان ايستاده بود. مامون نزديك شد و كودكان فرار كردند. تنها امامجواد (ع ) از جاى خود حركت نكرد. خليفه كه از دور ناظر فرار كودكان و توقف امام جواد عليه السلام بود، وقتى نزديك آنحضرت رسيد، عنان مركب كشيد و گفت : - اى كودك ، چرا مانند ساير اطفال فرا نكردى و همچنان در جاى خود ماندى ؟ (فقال محمد (ع ) مسرعا: يا اميرالمومنين لم يكن بالطريق ضيق لاوسعه عليك بذهابى، و لم يكن لى جريمة فاخشاها، و ظنى بك حسن ، انك لاتضر من لاذنب له فوقفت .) امام جواد عليه السلام بدون درنگ جواد داد: - اى خليفه مسلمين ، راه عبور تنگ نبود ه با رفتن خود توسعه داده باشم . جرمى مرتكبنشده ام تا بترسم و فرار كنم . گمان من درباره خليفه مسلمين نيكوست . مى دانم به كسىكه مرتكب گناه نشده ، آسيبى نمى رسانى . به اين جهت توقف كردم . (فاعجبه كلامه و وجهه فقال له مااسمك ؟قال محمد، قال ابن من انت ؟ قال يا اميرالمومنين انا بن على الرضا.(192) ) مامون كه تا آن موقع حضرت را نمى شناخت و از سخنان حكيمانه و رخسار زيباى وى بهعجب آمده بود، پرسيد: اسم شما چيست ؟ فرمود: محمد. گفت : پسر كيستى ؟ فرمود: فرزند على بن موسى الرضا هستم . مامون به روان پاك حضرت رضا عليه السلام درود و رحمت فرستاد و مركب خود را بهراهى كه در پيش داشت ، به حركت در آورد. از اين حديث ، تفاوت سن تقويمى از سن عقلى به خوبى واضح مى شود. سن تقويمى امامجواد عليه السلام يازده سال بود، ولى درجهعقل و مراتب درك آن حضرت خيلى بيشتر از سن تقويمى اش بوده است . حرف هايى كه امامجواد يازده ساله به مامون الرشيد گفت ، شايسته يك مرد بزرگى است كه به خوبىدرس خوانده باشد، و از مسائل روانى و قوانين حقوقى و جزائى با خير باشد، و بتواندمسائل را به خوبى تحليل كند. به علاوه شجاع باشد كه با خليفه مقتدرى چون مامونالرشيد اين چنين صريح سخن بگويد.
|
|
|
|
|
|
|
|