يك مسئله حياتى
براى نيل به تعالى و ترقى ، از وطن هاى خود دور شويد و مسافرت كنيد، كه در سفرپنج فايده است : سفر باعث تفريح و انبساط روح است و اندوه تاءمين معاش است . مسافرتوسيله فراگرفتن علم و تجربه است . مسافرت به انسان آداب زندگى مى آموزد و آدمىدر سفر با افراد با فضيلت و خليق برخورد مى كند و با آنان دوست مى شود. ورزش در دنياى كنونى خلاصه ، مسافرت يكى از تفريح هاى سالم و نشاطآور است و با تسهيلاتى كه صنايعماشينى براى مسافرت فراهم آورده ، جوانان مى توانند قسمتى از ايام فراغت ساليانهخود را به مسافرت اختصاص دهند و از فوايد اين تفريح ثمربخش برخوردار گردند. يكى از تفريحاتى كه در دنياى كنونى مورد توجهكامل قرار گرفته و با سرعت گسترش مى يابد مسئله ورزش است . جوانان امروز، درشرق و غرب ، از ورزش به گرمى استقبال نموده اند و قسمتى از اوقات فراغت خود را درحركات ورزشى يا تماشاى فعاليت هاى ورزشكاران در مسابقات ورزشى مى گذرانند.صاحب نظران عقيده دارند كه ورزش در شرايط زندگى ماشينى ، علاوه بر جنبه تفريحى، يك وظيفه بهداشتى است و براى حفظ سلامت افراد جامعه ضرورت دارد. در ادوار گذشته و روزگار پيش از انقلاب صنعتى ، تمام افراد مردم كم و بيش فعاليتعضوى و حركات بدنى داشتند و براى انجام كارهاى روزانه ، دست و پا و اعصاب وعضلات خود را به كار مى انداختند و نيروهاى خود را در تلاش معاش مصروف مى داشتند وبر اثر آن اعمال تطابقى ، بدن آنها منظم بود و در نتيجه سالم و نيرومند بودند. كار عضلانى و سلامت بدن در دنياى كنونى صنعت ، مشاغل يدى و اعمال بدنى تقريبا از ميان رفته و كارهاى سخت وپر زحمتى كه ديروز با نيروى انسانى به وسيله دست و پا و عضلات انجام مى شد،اكنون همه آن كارها با سرعتى بيشتر و به مقدارى زيادتر به وسيله ماشين انجام مى شدو در نتيجه عضلات و اعصاب و ديگر قواى جسمانى به قدر كافى فعاليت ندارد و براثر آن توازن داخلى بدن مختل گشته و اعمال تطابقى از وضع طبيعى خود خارج شده است. اين امر براى سلامت و نيرومندى مردم زيان بخش است . (در تمدن جديد، گرچه تلاش هاى عضلات يك باره از بين نرفته ، ولى خيلى كمتر ازپيش شده و در بسيارى از موارد، ماشين جاى زندگى عادى را گرفته است . با حذف تلاش هاى عضلانى در زندگى روزانه ، بدون آن كه خود متوجه باشيم ، سيستمهاى عصبى احشايى را از تمرينهايى كه براى حفظتعادل محيط داخلى لازم است ، محروم ساخته ايم . مى دانيم كه عضلات هنگام كار اكسيژن وقند زياد مصرف و حرارت ايجاد مى كنند و مقدارى اسيد لاكتيك در جريان خون مى ريزند.براى تطابق با اين تغييرات ، بدن بايستى قلب و دستگان تنفس و كبد و لوزالمعهده وكليه ها و غدد مترشحه عرق و سيستم عصبى مركزى و سمپاتيك را به كار بيندازد. امروزما اعمال بدنى خود را فقط در برخى لحظات و بعضى از روزها به فعاليت وامى داريم ودر غير اين موارد اعمال تطابقى ما در حال خمود باقى مى ماند.) (1117) خمود اعمال تطابقى فقدان نظم داخلى سبب ترك تلاش ارادى مى گردد و به افراط در آسايش و راحت طلبىدر زندگى منجر مى شود و در نتيجه اعمال تطابقى بهحال خمود در مى آيد و تلاش هاى دائمى عروق و اندام ها و دستگاه عصبى ، كه معرف مبارزه عليه گرسنگى و خواب و خستگى و تغييرات جو است ،ضايع مى ماند. تلاش ، شرط اصلى پرورش بافت ها و روان است .) (1118) ورزش و توازن قوا ورزش ، به مقدار قابل ملاحظه اى اعضاى بدن را به فعاليت وامى دارد و به توازنقواى جسمانى كمك مى كند. حركات ورزشى ، خلايى را كه بر اثر ترك تلاشهاىعضلانى به وجود آمده ، پر مى كند و تا حدودىاعمال تطابقى بدن را تنظيم مى نمايد. در دنياى كنونى صنعت و ماشين ، ورزش تا اندازهاى به جاى كارهاى عضلانى ، شخم زنى ، بيلدارى ، پياده روى ، باربرى و ديگراعمال بدنى مردم در روزگار گذشته است . خلاصه ، ورزش از طرفى يكعمل تفريحى نشاطآور و سرگرم كننده در ساعات فراغت است و از طرف ديگر وسيله مؤثرى در حفظ سلامت بدن و نيرومندى جسم است . اسلام و نيرومندى جسم گر چه مسئله ورزش و مسابقات ورزشى به معنايى كه امروز توجه جهانيان را به خودجلب كرده و به اشكال مختلف اجرا مى شود، در آيين مقدس اسلام مورد بحث و گفت و گوواقع نشده است ، ولى در صورتى كه اعمال ورزشى امروز جنبه عقلايى داشته باشد وورزشكار آسيبى به خود و دگران نرساند و باعث جرم و جنايت نشود و اگر ورزش بهعنوان يك تفريح سالم و منزه و به منظور سلامت بدن و نيرومندى جسم باشد، نه تنها ازنظر مقررات اصولى اسلام بلامانع است ، بلكه با توجه به اين مطلب كه اولياىگرامى اسلام به سلامت و نيرومندى پيروان خود علاقه دارند، مى توان گفت ورزش مفيد وسلامت بخش ، مطلوب پيشوايان مذهبى است . (قال رسول الله صلى الله عليه و آله : طوبى لمن اسلم و كان عيشه كفافا و قواهشدادا. ) (1119) رسول اكرم (ص ) فرموده : خوشبخت كسى است كه آيين اسلام را پذيرفته و به قدرمعاش خود درآمد دارد و قواى بدنش نيرومند است . (قال على عليه السلام : الصحة افضل النعم . ) (1120) على عليه السلام فرموده : سلامت بدن بهترين نعمت هاى خداوند است . در چهارده قرن قبل ، يعنى دوره قيام رسول اكرم ، ورزش يك امر ضرورى بهداشتى درحيات اجتماعى بشر نبود. چه آن كه مردم آن روز براى تاءمين معاش به قدر كافىفعاليت جسمانى و حركات عضلانى داشتند و اعمال تطابقى بدنشان خود به خود صورتمى گرفت . به علاوه ، چون كارها به وسيله دست و با نيروى انسانى انجام مى شد،اوقات فراغتشان آن قدر زياد نبود كه در جست و جوى كارهاى تفريحى و سرگرم كنندهباشند. با اين حال ، پيشواى گرامى اسلام ، از اوقات كوتاه فراغت مردم استفاده كرد و بعضى ازاعمال ورزشى و تفريحى را به منظور هدف هاى مخصوص مورد تشويق و تاييد قراردادتا به وسيله آن ، پاره اى از مصلحت هاى اجتماعى را تاءمين نمايد و در ضمن پيروان خودرا از انحرافاتى كه ممكن بود در مواقع بيكارى دامنگيرشان شود، مصون نگاه دارد. اسب دوانى و تيراندازى مسابقه اسب دوانى و همچنين مسابقه تيراندازى در اسلام به عنوان دوعمل ممدوح و پسنديده به حساب آمده و در ترغيب مردم به اين دو مسابقه ، روايات بسيارىرسيده است ، با آن كه پيروى اسلام قماربازى و برد و باخت را بر پيروان خود تحريمنموده و آنان را از اين عمل برحذر داشته است ، ولى در مسابقه اسب دوانى و تيراندازى ،شرطبندى و برد و باخت را امضا نموده و قانونا آن را مجاز شناخته است تا بدين وسيلهتمايل تفوق طلبى و برترى جويى مردم را تحريك كند و آنان را براى كسب افتخار وامتياز، به رقابت يكديگر وادار سازد و در نتيجه به فنون سوارى و تيراندازى تسلطكامل يابند. برد و باخت قانونى اولياى گرامى اسلام ، علاوه بر تشويق مردم ، خود شخصا در اين مسابقات مكرر شركتكردند و پيروزى هاى درخشانى به دست آوردند، تا جايى كه در بعضى از مواقعزبردستى و مهارتشان باعث تعجب بينندگان مسابقه مى شد. ( ابى لبيد قال : سئل ابن مالك هل كنتم تتراهنون على عهدرسول الله صلى الله عليه و آله فقال نعم . راهنرسول الله (ص ) على فرس له فسبق فسر بذلك و اعجبه . ) (1121) از انس به مالك سوال شد: آيا شما در زمان پيغمبر براى مسابقه شرطبندى مى كرديد؟جواب داد: بلى ، پيغمبر اكرم خود روى اسبى كه داشت ، شرطبندى كرد و مسابقه را برد واين پيروزى باعث مسرت و اعجاب آن حضرت شد. چند نفر از مشركين براى دستبرد به گوسفندهاى مردم ، به اطراف مدينه آمدند.رسول اكرم و جمعى از مسلمين براى سركوبى آنان بر اسب ها سوار شدند و به خارجمدينه روى آورند. مشركين كه احساس خطر نموده بودند، به سرعت فرار كردند و خود رااز دسترس مسلمين دور ساختند... شركت پيغمبر در مسابقه (فقال ابوقتاده : يا رسول الله ان العدو قد انصرف فان رايت ان نستبق .فقال نعم . فاستبقوا فخرج الله سابقا عليهم . ) (1122) ابوقتاده كه يكى از سواران بود، به حضرت عرض كرد: دشمن برگشته است . اگرموافقت فرماييد، در اين فرصت يك مسابقه اسب دوانى برقرار كنيم . رسول اكرم جواب مثبت داد. مسابقه آغاز شد، سرانجام آن حضرت از همه پيشى گرفت ومسابقه را برد. (روى ان النبى صلى الله عليه و آله مر بقوم من الانصار يترامونفقال رسول الله (ص ): انا مع الحزب الذى فيه ابن الاردغ فامسك الحزب الاخر و قالوالن يغلب حزب فيه رسول الله فقال ارموا فانى ارمى معكم فرمى معكل واحد منهم رشقا. ) (1123) رسول اكرم بر مردمى از انصار كه مشغول تيراندازى بودند، گذر كرد و داوطلب شدكه در مسابقه آن ها شركت كند. رسول اكرم و تيراندازى فرمود: من با گروهى كه ابن اردع در آن است همكارى مى كنم . دسته مقابل با شنيدن سخن آن حضرت ، از تيراندازى دست كشيدند و گفتند گروهى كهرسول اكرم در آن تيراندازى كند، هرگز مغلوب نخواهد شد. براى آن كه مسابقهتعطيل نشود، فرمود: من با هر دو گروه همكارى مى كنم . مجددا مسابقه شروع شد و پيغمبر با هر دو دسته تيراندازى كرد. ( ابى عبدالله عليه السلام : انه كان يحضر الرمى و الرهان . )(1124) امام صادق عليه السلام شخصا در مسابقه تيراندازى حاضر مى شد و در شرطبندى آنشركت مى فرمود. امام صادق عليه السلام فرمود: من در معيت پدرم به مجلس هشام بن عبدالملك در شام واردشديم ، او بر كرسى خلافت نشسته بود. نظاميان و نزديكانش در اطراف وى برپاايستاده بودند، در ديدگاه خليفه ، هدفى براى تيراندازى قرار داشت و بزرگان قومشدر حضور وى تيراندازى مى كردند. به محض آن كه وارد مجلس شديم ، از پدرم خواستكه با شيوخ عرب تيراندازى كند. حضرت فرمود: من پير شده ام . ممكن است مرا معاف بدارى . قسم ياد كرد غير ممكن است و به يكى از شيوخ بنى اميه اشاره كرد كه كمانت را به امامباقر بده . پدرم ناچار كمان را گرفت . تيرى در آن گذارد و رها كرد. تير در وسطهدف نشست . سپس تير ديگرى گرفت و آن را روى تيراول نشاند و سوفار آن را شكافت و خلاصه چند تيرى روى هم زد. اين قدرت تيراندازىو هدف گيرى ، هشام را مبهوت و پريشان خاطر ساخت ، به امام باقر عرض كرد مهارتشما از تمام تيراندازان عرب و عجم بيشتر است و سپس آن حضرت را به سرير خوددعوت كرد. از جا برخاست دست در گردن پدرم انداخت و او را طرف راسست خود نشاند. آنگاه دست به گردن من انداخت و مرا در سمت راست پدرم نشاند و به امام باقر گفت : اينتيراندازى را از كه آموخته ايد و در چه مدتى فراگرفته ايد؟ (فقال قد علمت ان اهل المدينة يتعاطونه فتعاطينه ايام حداثتى ثم تركته . )(1125) فرمود: مى دانى كه اهل مدينه مسابقات تيراندازى به پا مى كردند و با علاقه در آنشركت مى نمودند. من نيز در ايام جوانى به اين كار علاقه داشتم و در آن وارد بودم وسپس ترك كردم . اكنون از من خواستى ، به روزگار جوانى برگشتم و تيرانداختم . هشام گفت : من هرگز تصور نمى كردم كسى روى زمين اين چنين تيراندازى كند، آيا فرزندشما جعفر نيز مثل شما تيرانداز است ؟ حضرت باقر فرمود: ما همه وارث كمالات پيغمبراكرم هستيم . گرچه مسابقه اسب دوانى و تيراندازى ، از اين جهت كه عضلات رابه فعاليت وامى دارد وباعث تقويت جسم مى شود، جنبه ورزشى دارد و از اين نظر كه در ساعات فراغت وسيلهسرگرمى و مايه وجد و سرور است و جنبه تفريحى دارد، ولى هدف اساسى پيشواىاسلام در تشويق اين مسابقه ، عالى تر از جهات ورزشى و تفريحش بود. پيغمبر اكرممى خواست عموم مردم در آن روز فنون نظامى و تعاليم سربازى را فراگيرند و براىمقابله با دشمن مجهز شوند تا در ميدان جنگ به خوبى از حقوق اسلام و مسلمين دفاعنمايند و كشورشان را از هجوم بيگانگان محافظت كنند. در دنياى امروز، كه وضع سربازى و تمرين هاى نظامى تغيير كرده است ، اگر بعضىاز جوانان در اوقات فراغت به مسابقه اسب دوانى و تيراندازى دست يابند. مى توانند ازجنبه ورزشى و تفريحى آن به خوبى استفاده كنند. از طرفى به سلامت و نيرومندى خودكمك كنند و از طرف ديگر قسمتى از ساعات فراغت خويش را با تفريح سالم و نشاطآوربگذرانند. شنا كردن شناورى براى جوانان يكى ديگر از ورزشهاى مفيد و ثمربخش و از تفريحات سالم ونشاطآور است كه مورد توجه پيشواى اسلام قرار گرفته و پيروان خود را بهفراگرفتن آن تشويق كرده است . (قال رسول الله صلى الله عليه و آله : علموا ابنائكم الرمى و السباحة . )(1126) شنا عضلات را به حركت در مى آورد. بدن را به فعاليت وامى دارد. جسم را تقويت مى كندو به آدمى نيرو مى بخشد. شنا در ساعات فراغت يكى ازوسايل سرگرمى و تفريح و مايه شادمانى و مسرت است . به علاوه ، كسى كه شنا مىداند، قادر است در موقع پيشامد خود را از آب برهاند يا غريقى را نجات دهد. ورزشهاى مفيد و نيروبخش ديگرى نيز وجود دارد كه جوانان مى توانند در ساعات فراغتاز آن ها استفاده كنند، از اين قبيل پياده روى ، كوهنوردى ، حركات سالم ورزشى ، وخلاصه هر قسم فعاليت عاقلانه و بى ضررى كه باعث تاءمين سلامت بدن و تقويت جسممى شود. سلامت و نيرومندى بدن شرط اساسى هر پيروزى و موفقيت در زندگى بشر است . انسانبيمار و ناتوان نه قادر است به امور علمى و دينى بپردازد و نه مى تواند امور مادى ودنيوى خود را به درستى اداره كند. در زندگى ماشينى امروز، كه مردم به اندازه كافى فعاليت جسمانى و حركات عضلانىندارند و بر اثر اختلال اعمال تطابقى و ناموزونىتعادل داخلى و سلامتشان در معرض خطر قرار گرفته است ، ناچار بايد از حركاتورزشى استفاده كنند و خود را به فعاليت وادارند. گسترش ورزش دنياى كنونى ، برنامه ورزش را پيوسته براى تمام مردم گسترش مى دهد و به طورمختلف آنان را در اين راه تشويق مى نمايد. در محيط مدارس و دانشگاه ها ورزش را الزامىنبوده و جوانان را به انجام كارهاى ورزشى ملزم ساخته است . براى بزرگسالان نيزوسايل ورزش رامهيا نموده و همه جا در دسترس مردم قرار داده است تا عموم طبقات بتوانندخود را نيرومند كنند و از قوت و سلامت جسم برخوردار گردند. ويل دورانت مى گويد: (يك دانشجوى عينكى چينى گفت كه دانشگاههاى آمريكايى اتحاديه هاى ورزشى هستند كهدر آن وسايلى هم براى مطالعه صاحبان بنيه هاى ضعيف موجود است . هر فيلسوفى بايدمانند افلاطون ورزشكار باشد و اگر نباشد فلسفه او مورد شك و ترديد است . نيچه مى گويد: شرط اول هر انسان شريف آن است كه حيوان كاملى باشد. تعليم وتربيت بايد بر اين اساس نهاده شود. تربيت بدنى بايد همسنگ تربيت ذهنى باشد.)(1127) بدبختانه ، پاره اى از اعمال وحشيانه و ضد اخلاق به نام ورزش و به عنوان تفريح وسرگرمى در جهان متمدن امروز معمول گشته است و عواطف بعضى از جوانان سادهدل به سوى آن جلب شده و كوركورانه به انحراف و كجروى گراييده اند. مسابقه بكس مشت زنى كه يك عمل خشن و بى رحمانه است و در آدمى خوى درندگى و سبعيت را بيدار مىكند، از كارهايى است كه مورد تشويق دنياى كنونى قرار گرفته و براى آن مسابقاتمهم تشكيل مى شود و به برنده مسابقه جايزه بزرگ مى دهند و مخالفت افراد واقع بين وبا تشخيص تاكنون مؤ ثر واقع نشده است . (مفسر روزنامه نيويورك تايمز، چاپ نيويورك ، به اندازه اى از ديدن يك مسابقه بكسناراحت شده كه روزنامه را وادار كرده كه از مقامات شهر نيويورك بخواهد مسابقات مشتزنى را تحريم كنند. روزنامه ديگر آمريكايى در سرمقاله خود تحت عنوان پستى مىنويسد: آن صحنه هاى سبعانه كه ديده شد، اسباب رسوايى ورزش مشت زنى و موجبنفرت تماشاگران گرديد. مگر ممكن است يك نفر كه خود را قهرمان جهان مى داند، اينقدر پستى نشان دهد. آن گاه سرمقاله به اين موضوع اشاره مى كند كه بايگانى و آمار روزنامه نشان مى دهدكه از 1959 تا 1965، تعداد 59 حادثه منجر به مرگ در مسابقات مشت زنى پيش آمدهاست . اين چه ورزشى است . اين خونريزى است . ايالت نيويورك بايستى براى سايرايالات آمريكا سرمشق شود و هر چه زودتر مشت زنى حرفه اى را محكوم كند.) (1128) آيين مقدس اسلام ، كه ناشى از وحى الهى و حاوى سعادت و مصلحت بشر است ، اينقبيل اعمال مضر و خطرناك را كه باعث تقويت عضوى و احيانا كشته شدن يك انسان است ،هرگز امضا نمى كند و به پيروان خود اجازه نمى دهد كه به نام ورزش ، در اين كارهاىوحشيانه شركت نمايند. به طورى كه از خلال بعضى از كتب غربى استفاده مى شود، در دنياى ورزش ، بر اثرزياد شدن اتومبيل و آسان شدن مسافرت ، مسئله شكار نيز در رديف سرگرمى ها وتفريحات قرار گرفته و بعضى از مردم ساعات فراغت خود را با شكار حيوانات مىگذراند. عجب است كه دنياى غرب از طرفى سخن از حمايت حيوان مى گويد و از طرفديگر شكار حيوان را تفريح و سرگرمى مى داند. (توسعه و تعميم ورزش در همان موقعى صورت گرفت كه اختراعات نوين موجب پيدايشتفريحات و سرگرمى هاى ديگرى براى بشر گرديد.تنزل قيمت اتومبيل و قرار گرفتن آن در اختيار اكثريت افراد، نقش بزرگى در ايجادسرگرمى هاى جديد بازى كرد. موتور رانى و جهانگردى در كشورهاى بزرگ ، جزءتفريحات اساسى قرار گرفت . اختراع اتومبيل ، امكانات پرداختن به تفريح هاى ديگرمانند اردو زدن و شكار را بيشتر ساخت .) (1129) شكار لهو در آيين اسلام ، شكار حيوانات در حدود ضرورت و احتياج زندگى مجاز است و شكار لهو وكشتن حيوان به نام تفريح و براى سرگرمى ممنوع شناخته شده است . تا جايى كهفقها، مسافرت براى شكار لهو را سفر معصيت شناخته اند و چنين مسافرى نمى تواند ازارفاقهاى قانونى سفر، مانند افطار روزه و قصر نماز استفاده نمايد. جوانان مسلمان با پيروى از تعاليم الهى مى توانند در ساعات فراغت از تمام سرگرمىهاى روا و تفريح هاى مفيد استفاده كنند و بدون آلوده ساختن جسم و جان و موجبات شادمانىو مسرت خاطر خويش را فراهم آورند. برعكس جوانانى كه پيرو تمايلات نفسانى و هوى و هوس خويش هستند، چه بسا كهناروايى ها در نظرشان زيبا جلوه مى كنند و به عنوان تفريح و سرگرمى ، به كارهاىناپسندى دست مى زنند يا به اعتيادات مضرى معتاد مى شوند و سرانجام دچار بدبختى وتباهى مى گردند. (افمن كان على بينه من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم . ) آيا كسى كه در كارهاى خود حجت و دليلى از خداوند در دست دارد، مانند كسانى است كهبدكارى در نظرشان زيبا جلوه كرد و از هواى نفس خويش پيروى نموده اند؟ جوان و دگر دوستى قال الله العظيم فى كتابه : لقد جاء كمرسول من انفسكم عزيز عيه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم (1130) حب ذات يعنى خود دوستى و حب غير يعنى دگردوستى ، دوميل فطرى است كه به قضاى حكيمانه الهى در نهاد تمام فرزندان بشر آفريده شده است. هر يك از اين دو خواهش طبيعى ، سهم مؤ ثرى در تاءمين سعادت و خوشبختى بشر دارد وبايد در جاى خود ارضا گردد. غريزه خوددوستى خود دوستى ، كه از غرايز مشترك حيوان و انسان است ، مايه صيانت ذات و حافظ فردى وشئون شخصى است ، اين تمايل ، آدمى را به خويش متوجه مى كند و انسان را وا مى دارد تاآن چه را كه براى خود مفيد و ملايم تشخيص داد، به سوى خويشتن جلب نمايد و هرچه راكه مضر و ناملايم شناخت ، از خود دفع كند. دگردوستى ، كه از صفات اختصاصى بشر و از تمايلات عالى انسانى است ، مايهمهرورزى به مردم و دوست داشتن دگران است . اينتمايل ، آدمى را به غير خود متوجه مى كند و به زندگى لطف و صفاى انسانى مى بخشد.احياى اين كشش روحانى ، جامعه را با هم مهربان سازد. حس تعاون و همدردى را به جريانمى اندازد و افراد را در غم و شادى يكديگر شريك مى كند. تمايل دگردوستى غريزه حب ذات مانند ساير غرايز حيوانى در وجود بشر ريشه عميق دارد. خود به خودشكفته مى شود و به سرعت رشد مى كند و براى قوت گرفتن و نيرومند شدن ، نيازىبه حمايت و پرورش ندارد. تمايل دگردوستى مثل ساير تمايلات عالى انسانى ضعيف و كم فروغ است و بدونتربيت و مراقبت نيرومند نمى شود. اگر والدين و مربيان از دوران كودكى متوجهفرزندان باشند و وظايف خود را به خوبى انجام دهند، مى توانند اين خوى انسانى راتدريجا در نهادشان پرورش دهند و آنان را بشر دوست و خيرخواه بار بياورند. خود دوستى اگر مورد حمايت و تقويت قرار گيرد تشديد مى شود و از حدود مصلحت تجاوزنمى كند و در نتيجه به خودپسندى و خودپرستىمبدل مى گردد و سرانجام مفاسد عظيمى به بار مى آورد و آدمى را به سيئات اخلاقى وتجاوز به حقوق دگران آلوده مى كند و به كارهاى ضد انسانى وامى دارد. دگر دوستى ، اگر مورد حمايت و تقويت قرار گيرد، بر صفات حيوانى چيره مى شود.غريزه تخريب و تهاجم را تضعيف مى كند. درنده خويى و سبعيت را سركوب مى نمايد وآدمى را به يكى از عالى ترين صفات انسانى متصف مى سازد. تضعيف غريزه تهاجم ناگفته نماند كه مقصود از دگر دوستى ، محبت و مهر به انسان ها از جهت فضيلت اخلاقىو شرافت انسانى است ، نه آن كه انگيزه دوستىنيل به خواهش هاى غريزى و تمنيات مادى باشد. انسان بيمار به طبيب معالج و پرستار مراقب خود ابراز علاقه مى كند، ولى منشاء روانىاين علاقه ، دگردوستى و تمايل عالى انسانى نيست ، بلكه اين محبت از غريزه حب ذات وعشق به زندگى سرچشمه گرفته است . علاقه بيمار به طبيب و پرستار براى اين استكه او را درمان مى كنند و سلامتش را به وى باز مى گردانند و بدين وسيله غريزه خوددوستى اش را ارضا مى كنند چنين محبتى در حيوانات نيز يافت مى شود و اختصاص بهانسان ندارد. انسان دوستى بى آلايش دگر دوست واقعى كسى است كه انسان ها را براى انسان بودن و به انگيزه عواطف پاكانسانى دوست بدارد و محبتش فارغ از آلايش خودخواهى و منافع مادى باشد. چنين دوستدارى، حاكى از تعالى روان و نشانه صفاى روح و از مختصات انسان است . اين قسم دوستى ومحبت ، زندگى آدميان را از زندگى حيوانات جدا مى كند. جوامع بشرى را با هم مرتبط مىسازد. دل هاى مردم را با رشته هاى محبت انسانى به هم پيوند مى دهد و روح برادرى وتعاون را زنده مى كند. چنين محبتى مردم را از خوى حيوانى و درندگى بركنار مى دارد وبه انسانهاى ايمنى و اطمينان خاطر مى بخشد و محيط صلح و صفا به وجود مى آورد وزندگى را مطبوع و دلپذير مى سازد. در آيين مقدس اسلام ، مسئله دگردوستى و محبت به انسان ها موردكمال توجه قرار گرفته و پيشوايان مذهبى اين خوى پسنديده را يكى ازعوامل سعادت بشر و از وسايل جلب عنايات الهى دانسته اند. ( ابى الحسن موسى عليه السلام قال : اناهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوالامانة و عملوا الحق . ) (1131) حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرموده است : مردم روى كره زمين پيوسته در رحمت وشفقت به سر مى برند مادامى كه يكديگر را دوست بدارند و اداى امانت كنند و رفتارشانبر وفق حق و حقيقت باشد. (قال على عليه السلام : ابلغ ما تستدر به الرحمة ان تضمر لجيمع الناس الرحمة. ) (1132) على عليه السلام فرموده : رساترين چيزى كه به وسيله آن مى توانى رحمت الهى رابه خود جلب كنى ، اين است كه در باطن به همه مردم عطوف و مهربان باشى . (و عنه عليه السلام : ان الله سبحانه يحب ان يكون نية الانسان للناس جميلة . ) (1133) و نيز فرموده است : خداوند دوست دارد كه مردم درباره هم خوب فكر كنند و خيرخواهيكديگر باشند.
|