سخن معاويه در شاءن شجاعت على عليه السلام روزى حضرت على عليه السلام سوار اسب به ميدان تاخت و بين دو صف ايستاد و چند بارفرياد زد: (هان اى معاويه !) يكى از دانشمندان از فرزند مرحوم علّامه سيد محمّد كاظم قزوينى صاحب كتاب هاى : (علىّمن المهد الى اللّحد) (المهدى من المهد الى الظّهور) و...نقل كرد، مرحوم آية اللّه سيد محمّد ابراهيم قزوينى (وفات يافتهسال 1360 ه.ق ) امام جماعت صحن مطهر حضرت عبّاس عليه السلام بود، مرحوم حجّةالاسلام شيخ محمّد على خراسانى كه از وعّاظ برجسته بود، بعد از نماز ايشان در صحنكربلا به منبر مى رفت ، يك شب واعظ نامبرده مصيبت حضرت عبّاس عليه السلام را خواندو از اصابت تير به چشمش سخن به ميان آورد. مرحوم آية اللّه قزوينى ، سخت گريهكرد و بعد به او گفت : (چنين مصيبت هاى سخت را كه چندان سند قوى هم ندارد چرا مىخوانيد؟) شب در عالم رؤ يا به محضر حضرت عبّاس مشرّف شد و عبّاس عليه السلام بهاو فرمود: (سيد ابراهيم قزوينى ! آيا تو در كربلا بودى كه بدانى روز عاشورا چهمصيبت هايى بر من وارد شد؟ پس از آنكه دست هايم را قطع نمودند، مرا تير باران كردند،در اين ميان تيرى به چشم من خورد هرچه سرم را تكان دادم كه تير بيرون آيد تيربيرون نيامد عمّامه ام از سوم افتاد، زانوها را بالا آوردم و خم شدم كه به وسيله دو زانو،تير را از چشمم بيرون بكشم ،در همين هنگام دشمن با عمود آهنين بر سرم زد.(60)) امام صادق عليه السلام فرمود: هرگاه بنده اى بعد از نماز به سجده شكر بيفتد، خداوندحجابهاى بين او و فرشتگان را بر مى دارد، و به فرشتگان خطاب مى كند كه هان اىفرشتگان ! به بنده ام كه واجب مرا انجام داد و عهدش با مراكامل نمود، سپس به خاطر نعمتى كه به او داده ام سجده شكر بجاى آورد، اى فرشتگانمچه پاداشى شايسته او است ؟ فرشتگان مى گويند: پروردگارا! رحمت تو شايسته اواست . خطيب توانا آقاى فلسفى مى نويسد: در اوايل تابستان 1326 شمسى يكى از بستگاناحمد قوام السلطنه (نخست وزير، در آن عصر) از دنيا رفت ، در مسجد مجد تهران مجلسترحيم براى او گرفتند و مرا براى منبر دعوت كردند، چندين هزار نفر در آن مجلسشركت نموده بود، خود قوام السلطنه نيز شركت نمود. آن روزها آذربايجان (كه بهرهبرى پيشه ورى كمونيست از ايران جدا شده بود و يكسال در اشغال بيگانه بود) تازه به دست دلير مردان ايرانى آزاد شده بود، و چون درعصر نخست وزيرى قوام السلطنه اين حادثه رخ داده بود. از اين رو قوام السلطنه نزدمردم محبوبيت پيدا كرده بود. سخنان حركت آور و استوار حضرت على عليه السلام و آموزش و پرورش آن يگانهابرمرد تاريخ ، نه تنها از مردان و جوانان ، قهرمانانى دلاور همچون مالك اشترها، هاشممرقالها و عمار ياسرها ساخته ، بلكه زنانى پر صلابت و دلاور نيز ساخته است . حدود هشتاد سال قبل در تهران پهلوان غيور و متدينى كه با نام حاج محمد صادق خوانده مىشد، او به عنوان پهلوان اول پايتخت شمرده مى شد، اين پهلوانشغل بلور فروشى داشت ، لباسى نسبتا بلند مى پوشيد و كلاه پوستى بر سر مىنهاد. در تهران در يكى از محله ها و مراكز بزرگ در قسمت شميران ، (سيد خندان ) نام دارد،علت نامگذارى اين محل به سيد خندان ، به خاطر اخلاص و خوش اخلاقى يك نفر سيدىاست كه سابقا در آنجا بوده و همين نام خاطره نام او را بزرگ كرد كه داستانش بهترتيب زير است . چند سال قبل از هجرت ، در خانواده (زياد نخعى )، فرزندى متولد شد كه نام او راكميل گذاشتند. خطيب توانا حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاى محمد تقى فلسفى اين خاطره را كه درزندگى خودش رخ داد نقل كرد: اواخر اسفند ماهسال 1316 شمسى بود، يكى از بازرگانان تهران مرا دعوت كرد تا با هم به مشهدبرويم و هنگام تحويل سال در آنجا باشيم ، با هم به گاراژ رفتيم ، آن زماناتومبيل سوارى كم بود، ديديم در گاراژ يك سوارى توقف كرده چهار مسافر دارد و منتظرمسافران ديگر است ، من و ميزبانم به اتفاق يك مسافر ديگر سوار آن شديم و حركت كردتا از راه سمنان به مشهد برود، وقتى كه از تهران بيرون آمد، مردى كه در جلو نشستهبود به سمت چپ پيچيد يكى يكى از شغل مسافران جويا شد، و بعد خودش را چنين معرفىكرد: |