بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تبرک و توسل,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     TABARO01 -
     TABARO02 -
 

 

 
 

 

next page fehrest page


تبرك و توسل

تدوين و ترجمه : جواد محدثى



سخن ناشر
كتاب ارزشمند و عظيم (الغدير)، اثر محقق بزرگوار و عاشقاهل بيت و مدافع بزرگ حريم ولايت و امامت ، علامه عبدالحسين امينى (1320 - 1390 ق ) ازذخائر گرانقدر شيعه است كه بر اساس قرآن و حديث و منابع تاريخى به دفاع از حقو رفع و دفع شبهات مخالفان پرداخته و از چنان تتبع و كاوشى عميق برخوردار استكه براى بعضى باور اين نكته كه اين كار بزرگ و سترك از عهده يك نفر برآيد،دشوار است . مباحث سودمند و ابتكارى كه در الغدير آمده ، سزاوار آگاهى عموم است .اصل كتاب به زبان عربى است و به فارسى هم ترجمه شده است . اما شايد بسيارى ازعلاقه مندان ولايت ، حوصله يا مجال مطالعه مجموعه عظيم و چند جلدى الغدير را نداشتهباشند.
از اين رو اين موسسه بر آن شد كه برخى از موضوعات بحث شده در (الغدير) را،بصورت گزينشى و خلاصه ، تدوين و در اختيار عموم قرار دهد، تا ازاين چشمه فيض ،بهره مند شوند. در اين كار، علاوه بر ترجمه ، نوعى تلخيص و چكيده نويسى به كاررفته است ، تا مباحث مبسوط و فنى و نقلهاى فراوان يك مساله از منابع بيشمار، براىخواننده فارسى زبان خسته كننده نباشد.
اميد است كه اين سلسله جزوات ، پيروان اهل بيت (ع ) را با معارف شيعى و ديدگاه ها وتحقيقات علامه امينى در اثر ماندگارش (الغدير) آشناتر سازد و گامى در تقدير ازخدمات و زحمات اين بزرگ مدافع ولايت علوى محسوب گردد و عنايات خاصه مولىالموحدين ، اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (ع ) را فراهم آورد. ان شاء الله .
معاونت پژوهشهاى فارسى
پيشگفتار مترجم
شناخت جايگاه والاى اهل بيت (ع ) درمنظومه هستى ، ما را هر چه بيشتر به تكريم و تعظيم وتقديس آنان مى كشاند.
عظمت و قدرت ، از آن خداست ،
ولى خداوند، برخى از بندگان شايسته اش را جلوه گاه رحمت و عظمت خويش مى سازد وبراى نشان دادن جايگاه رفيع آنان ، بندگان را دستور مى دهد تا اگر مى خواهند به خدابرسند، از اين راه برسند و اگر از قادر متعال ، حاجت مى خواهند، خدا را به حرمت و قداستو جاه اين زبدگان سوگند دهند و آنان را (وسيله ) قرار دهند.


يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة .(1)


وقتى دل در گرو محبت (آل الله ) قرار گرفت ،
وقتى عنصر (مودت اهل بيت ) به عنوان اداى حقرسول ، چون گوهرى ارزشمند در دل پديد آمد، شيفتگان فضيلت ، چاره اى جز خضوع وتكريم در برابر فضايل مجسم ندارند.
عترت برگزيده و خاندان عصمت ، مجراى فيض و واسطه جود الهى اند و دعايشان ، سبباستجابت دعاهاى ما مى گردد و عنايتشان رحمت الهى راشامل حال ما مى سازد. وقتى خود پروردگار، دوست دارد اين زبده ترين مخلوقاتش براىعالميان شناخته شوند و حاجتمندان ، (عترت ) را وسيله حاجتخواهى از خدا قرار دهند،ديگر چه جايى براى مدعيان توحيد خالص ! مى ماند كه اين گونه توجه به غير خدا راشرك و بدعت بدانند و كاسه هاى داغتر از آش شوند؟
اين ، عين توجه به خداست ، چون در راستاى اجراى فرمان و خواسته اوست .
(توسل )، اينگونه است كه در متن دين قرار مى گيرد.
(تبرك نيز به علت انتساب اشياء به اين وجودهاى پاك و الهى است كه ارزش مىيابد؛ وگرنه سنگ و چوب و آهن و پارچه در عالم زياد است . چرا آن ها را نمى بوسند وتبرك نمى كنند؟
سخنى از خود علامه امينى بياوريم ، كه مى گويد:
(اگر مدينه منوره ، حرم محترم الهى شمرده شده و در سنت نبوى ، براى مدينه و خاكش واهلش و مدفونين آن جا ارزشهاى فراوان بيان شده است ، به خاطر همان انتساب به خدا وپيامبر است و بر مبناى همين اصل ، هرچيز ديگرى كه نوعى تعلق و انتساب به پيامبران واوصياء و اولياء الهى و صديقين و شهدا و افراد مومن دارد، ارزش پيدا مى كند و شرافتمى يابد...)(2)
اگر عاشقان اهل بيت ، آستان بوس اوياء دين اند،
اگر بر ضريح و سنگ قبر و پرچم عزاى حسينى و تربت كربلا تبرك مى جويند،
اگر براى دفن شدن در جوار حرمهاى مطهر، ارزش قائلند،
اگر مردگان خويش را براى دفن در اماكن مقدس و در جوار عتبات عاليه ، به آن شهرهامنتقل مى كنند،
اگر به آستان ائمه اطهار، متوسل مى شوند و آنان را در پيشگاه خداوند، شفيع قرار مىدهند،
اگر نذر و قربانى براى زيارتگاهها انجام مى دهند،
اگر به خاطر تبرك و احياء خاطره ، براى رسيدن به غار حرا و غار ثور،جبل النور و كوههاى جنوبى مكه را در مى نوردند،
همه و همه ناشى از عشق و محبت به بندگان خالص خداست و راهى براى تقرب به ذاتمقدس پروردگار است .
در زيارتگاهها، اگرچه در ظاهر، سنگ و چوب و در و آستانه و ضريح است ، اما در باطن ،محبتى ژرف و عشقى گدازان به ائمه اطهار است و انتساب اينها بهاهل بيت ، به آنان قداست بخشيده است . وقتى قلب ، خانه محبت يك محبوب شد، صاحب آندل ، از نام و ياد و لباس و دستمال و كفش و كوچه و شهر محبوب هم خوشش مى آيد و لذتمى برد و در همه اين آينه ها (عكس رخ يار) را مى بيند.
ما با محبتى كه به حضرت رسول داريم ، اگر با خبر شويم كه جايى رد پايى ونشانى از آن احمد محمود (ص ) باقى است ، آيا شوق ديدنش را نخواهيم داشت ؟
مگر نه اينكه فقيه بزرگ اهل سنت نيز (فاكهانى ) به دمشق سفر مى كند و كفشى را كهمنسوب به پيامبر است مى بيند و بر صورت مى گذارد و اشك شوق مى ريزد؟(در كتاب ،خواهد آمد)
آرى ... وقتى عشق در كار باشد، خاك ره دوست را بايد سرمه چشم كرد.
در و ديوار كوى ليلى ، براى مجنون جاذبه دارد و آن را غرق بوسه مى كند. اين خاصيتمحبت است و دلدادگى .
چه مى توان كرد با دلهاى سنگى و جانهايى كه چشمه محبت در آنها خشكيده است ؟

بارى ... مساله تبرك و توسل ، از موضوعاتى است كه پيروانكوردل (ابن تيميه ) و در عصر حاضر نويسندگان و گويندگان وهابى ، از آنچماقى براى كوبيدن شيعه ساخته اند و هر نوع تقديس و تكريم اولياء الهى و نذر ونياز براى حرمها و بوسيدن ضريح و بارگاه امامان و دست كشيدن و تبرك جستن را(شرك ) مى دانند و گستاخانه ، نه تنها شيعيان را، بلكه انبوه عظيمى از مسلمانان راكه محبتشان به پيامبر و اهل بيت او، آنان را به تبرك وتوسل وامى دارد، مشرك مى پندارند و از اين رو بى حرمتى و توهين مى كنند و در تاليفاتخود، تفرقه مى افكنند و آب به آسياب دشمن مى ريزند.
عقيده به شفاعت و زيارت و نيز توسل به اولياء الهى براى تقرب به خدا وگراميداشت مزار بزرگان و تعظيم شعائر، از مسلمات دين است و بزرگانى از همهفرقه هاى اسلامى در اين زمينه ، تاليفات متعددى دارند. آداب زيارت در حرمها، در كتباهل سنت هم آمده است . نمونه هاى فراوانى از تبرك جستن به قبر پيامبر وتوسل به آن حضرت براى آمرزشخواهى از خداوند ومنتقل كردن جنازه مردگان از جاهاى مختلف به مكه ، مدينه و شهرهاى مقدس يا جوار مدفنبزرگان دين و اولياء الهى در تاريخ اسلام وجود دارد كه صحابه ، تابعين ، فقها،علما و خلفا و ديگران چنين كرده اند و همه در منابع موردقبول اهل سنت آمده است .
بنابراين بدعت شمردن اينگونه سنتها و تهمت شرك زدن به كسانى كه عاشقانه بهپيامبر و آل او معتقدند و (مودت ذى القربى ) را (وسيله ) تقرب به خدا مى دانند،گناهى نابخشودنى است و نوعى (كج فكرى ) و (كج فهمى ) در دين است كهدامنگير برخى از قلم به دستان جاهل يا خودخواه و عوام فريب شده است . خوشبختانهعالمانى بصير و نقاد، همواره در همه دورانها به ميدان آمده اند و در دفاع از حق و زدودنپيرايه ها و دروغها، تلاشگرانه قلم زده اند. علامه امينى ، يكى از اين نادره هاى روزگاراست كه حقى عظيم به شيعه دارد.

نوشته حاضر نيز، همچون جزوات قبلى ، برگرفته از ديدگاهها و تحليلهاى مرحومعلامه امينى در كتاب (الغدير) است . اتهامات و سخنان مغرضانه و بى اساسامثال ابن تيميه و وهابيان ، در جاهاى مختلف الغدير مورد نقد و پاسخ گويى قرارگرفته است . مبحث (تبرك به قبور) از جلد 5 ص 146 به بعد است ، بحث(انتقال جنازه به حرمها) از 66 تا 85 همان جلد، موضوع (نذر و نياز) از ص 180و مبحث (توسل ) نيز از همين جلد و مواردى از جلداول و سوم كه در پاورقى اشاره شده است .
اميدواريم اين سلسله نوشته ها، گاهى دراثبات حقانيتاهل بيت (ع ) و پيروان دلباخته آن خاندان پاك ، و روشنگر اذهان فريب خورده و پاسخىبه شبهه آفرينى هاى عنادآميز و تفرقه انگيز به شمار آيد.
با درود و رحمت به روان بلند سنگربان رشيد ولايت و امامت ، علامه عبدالحسين امينى (ره) ، كه با كتاب جهانى اش (الغدير)، افقى تازه در نقد تاريخى و كلامى گشود.
قم - جواد محدثى
بهار 1376
تبرك به قبور
از آن جا كه قبور و حرمهاى مطهر پيامبر خدا واهل بيت عصمت (ع ) منتسب به آنان است ، علاقه مندى به آستان بلندشان و بركت يافتن ازقبور پاكشان ، جزء سنتهاى دينى است ، چه به صورت دست كشيدن و لمس كردن ، چهبوسيدن و چه صورت برقبور و آستان آنان نهادن . هيچ يك از اينها هم با توحيد وپرستش خداوند، ناسازگار نيست . بزرگان دين و پيشوايان مذاهب مختلف اسلامىپيوسته در آستان (اولياء خدا) متواضعانه زمين ادب مى بوسيدند و چهره بر آستانبلندشان مى ساييدندو با تربت قبر آنان تبرك مى جستند.
با نقل نمونه هايى كه دركتب معتبر نزد اهل سنت آمده است ، گوشه اى از اين سنت عملى راكه مخصوص شيعه هم نيست ، نشان مى دهيم ، تا نظر فقهاىاهل سنت هم روشن گردد:
1 - پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) و دفن آن حضرت ، فاطمه زهرا (ع ) بر سر خاكرسول خدا آمد و مشتى از خاك قبر برگرفت و بر چشمانش نهاد و گريه كرد و چنينخواند:


ماذا على من شم تربة احمد ان لايشم مدى الزمان غواليا

صبت على مصائب لو انها صبت على الايام ، صرن لياليا(3)


كسى كه تربت احمد (ص ) را ببويد، روا نيست كهدرطول زمان ، مشك و عنبر ببويد. بر من مصيبتهايى فرود آمد كه اگر بر روزهاى روشنفرود مى آمد، همچون شبهاى تيره مى شدند.
2 - بلال ، موذن پيامبر، رسول خدا را در خواب ديد كه به او مى فرمايد: اىبلال ، اين چه جفايى است ؟آيا وقت آن نشده كه به زيارت من آيى؟بلال بيدار شد و اندوهگين و ترسان گشت . بر مركب خود سوارشده به زيارت قبرپيامبر درمدينه آمد و شروع كرد به گريستن و صورت بر قبر پيامبر ماليدن . چون حسنو حسين عليهماالسلام آمدند، آن دو را درآغوش كشيد و بوسيد.(4)
3 - به روايت امام على (ع) سه روز پس از دفن پيامبر اكرم ، باديه نشينى به مدينه آمدو خود را بر روى قبر آن حضرت انداخت و ازخاك آن بر سر خود ريخت و گفت : يارسول الله ! گفتى و اطاعت كرديم ، تو از خدا خبر دادى و ما از تو خبر يافتيم و در آياتقرآن آمده است كه آنان كه بر خويش ستم كرده اند اگر نزد پيامبر آيند و پيامبر براىايشان آمرزش ‍ بطلبد، خدا را آمرزنده مى يابند، اينك من گنهكار آمده ام و مى خواهم برايماستغفار كنى . ازداخل قبر ندا آمد: خداوند تو را آمرزيد.(5)
4 - مروان روزى مردى را ديد كه صورت و پيشانى بر قبر پيامبر نهاده است . گردن اورا گرفت و گفت : مى دانى چه مى كنى ؟وقتى سربلند كرد، ديد ابوايوب انصارى است. ابوايوب گفت : آرى ! من سراغ سنگ نيامده ام ، سراغرسول الله آمده ام . از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: بر دين گريه نكنيد وقتى كهشايستگان عهده دار آن شوند، بلكه زمانى بر دين گريه كنيد كه نااهلان عهده دار ووالى آن گردند!(6)
اين حديث ، نشانه بدعت امويان و كينه آنان نسبت به پيامبر و دودمان و دين اوست . امويانبه زبان پيامبر خدا لعنت شده بودند و (شجره ملعونه ) در قرآن به اين خاندان ننگينو ضددين تفسير شده است .
5 - ابن منكدر (از تابعين ، متوفاى 130) همراه اصحابش مى نشست و گاهى كه تشنگىسراغش مى آمد، درهمان لحظه برخاسته صورت برقبر پيامبر مى نهاد ودرمقابل اعتراض همراهانش ، مى گفت : از قبر پيامبر شفا مى گيرم . وى گاهى به صحنمسجد مى آمد و در جاى خاصى بر زمين مى خوابيد، علت را كه مى پرسيدند، مى گفت :خودم ديدم كه پيامبر در همينجا خوابيده بود.(7)
6 - عبدالله بن احمد حنبل مى گويد از پدرم درباره حكم كسى كه به منبررسول خدا دست مى كشد و تبرك مى جويد و آن را مى بوسد و با قبرنيز همين كار را مىكند تا ثواب ببرد، پرسيدم . گفت : اشكالى ندارد.(8)
7 - عبدالله بن عمر، هنگام زيارت قبر پيامبر، دست راست را روى قبر مى نهاد وبلال حبشى چهره برآن مى نهاد. روشن است كه علاقه زياد و عشق و محبت به اين كارفرمان مى دهد و اين نوعى احترام و بزرگداشت است و مردم به تناسب شوقشان حالاتمتفاوتى دارند. بعضيها وقتى قبر را مى بينند، بى اختيار به سمت آن مى شتابند، برخىهم با تاخير و درنگ ، و همه محل خيرند.(9)
8 - محمد بن احمد رملى ، از بزرگان شافعيه درشرح (منهاج ) گفته است : سايه بانگذاشتن روى قبرو بوسيدن صندوق قبر و لمس كردن آن هنگام زيارت ، مكروه است ، مگرآن كه به قصد تبرك باشد، همچنان كه فتوا داده اند اگر كسى در اثر ازدحام نميتواندحجرالاسود را لمس كند، با عصا به آن اشاره كند، آن گاه عصا را ببوسد.(10)
9- قاضى عياض مالكى در مورد تكريم قبر مطهر پيامبر، تاكيد فراوانى دارد و مىگويد: اين جايگاههايى كه با وحى و رفت و آمدجبرئيل و فرشتگان آباد شده و تربت آن رسول خدا را در برگرفته و منطقه اى كهمساجد و مشاهد و نشانه هاى معجزات و مواقف حضرترسول را در خود دارد، سزاوار است كه بزرگ داشته شود و نسيمش را ببويد و ديوارها وبناهايش را ببوسند. آن گاه با آوردن شعرى ، از شوق جانسوز و عشق گداخته خود نسبتبه اين ديار و در و ديوار سخن ميگويد و عهد مى كند كه چهره بر آن تربت نهد و آن جا رابوسه باران كند.(11)
10 - زرقانى مصرى گفته است : بوسيدن قبر شريف مكروه است ، مگر به قصد تبرك ،كه كراهتى ندارد.(12)
11 - شيخ سلامه عزامى شافعى گفته است : ابن تيميه طواف بر گرد قبر صالحان ودست كشيدن به آن را گناهى بزرگ و شرك ... پنداشته است ، درحالى كه علما و فقهاىاهل تحقيق و دقت ، قرنها پيش از تولد او اين سخنان را رد كرده و پاسخ گفته اند ولى اوبا علما مخالفت كرده است . دست كشيدن و تبرك جستن به قبر را بعضى از علما مطلقاجايز دانسته اند، بعضى هم به عنوان كراهت شديد، نهى كرده اند ولى به حد حرمت نمىرسد. بعضى هم تفصيل قائل شده و آن را از سوى كسانى كه شوق فراوان دارند، مجازدانسته اند. اين گونه امور را كفر و شرك دانستن مبنى بر دو مقدمه است : يكى اين كه هرنوع عبادت غير خدا شرك است . اين روشن است و حرفى نيست . ديگر اين كه هر نوع صداكردن مرده يا طواف دور قبر يا دست كشيدن و قربانى و نذر كردن ، (عبادت ) محسوبشود و چنين نيست ! اين تيميه آيات و روايات را يا نفهميده يا عمدا برخلاف معنايشتاويل كرده است . وى حتى نسبت به ساحت حضرترسول هم بى ادبى كرده و رفتن به زيارت او را گناه و زائران قبرش را مشركپنداشته است .(13)
12 - عبدالله بن محمد انصارى گفته است : همراه فقيه و اديب بزرگوار مالكى ، (تاجالدين فاكهانى ) (متوفاى 734) به دمشق رفتيم ، او قصد كرد كه كفش مبارك پيامبر خدا(ص ) را كه در (دار الحديث الاشرفيه ) بود، زيارت كند، من همراهش بودم . چوننگاهش به آن كفش مبارك افتاد، سررا برهنه كرد و به بوسيدن آن پرداخت و آن را برصورت خود ماليد و اشكهايش جارى بود و شعرى را به اين مضمون مى خواند: اگر بهمجنون گويند آيا ليلى و وصال و ديدار او را مى خواهى ، يا دنيا را با آن چه در آن است؟خواهد گفت : غبارى از خاك كفش ليلى برايم محبوبتر و براى درد عشقم شفابخش تر است.(14)
اين گونه عشق ورزيدن و محبت نشان دادن به محبوب ، نشانه شدت وابستگى قلبى بهاولياء خداست و با توحيد هم مغايرتى ندارد. بوسيدن يا تبرك جستن به حرم و ضريحو قبر، در واقع اداى احترام و ابراز علاقه به صاحب قبر و حرم است ، نه به سنگ و چوبو آهن .
و چه زيبا گفته است ، مجنون عامرى درباره ليلى كه معشوقش بود:


امر على الديار، ديار ليلى اقبل ذا الجدار و ذا الجدارا

و ما حب الديار شغفن قلبى ولكن محب من سكن الديارا(5)


از ديار ليلى ميگذرم ، اين ديوار و آن ديوار را مى بوسم . علاقه به ديار ليلى دلم رامشغول و قلبم را بى تاب نكرده است ، بلكه عشق كسى كه ساكن اين ديار است ، دلم رابرده است .
13 - دركتابهاى سنن و آداب ، يكى از مستحبات زيارترسول خدا (ص )، تبرك جستن به آثار نبوى و اماكن مقدسى است كه ازدورانهاى كهن بهيادگار مانده است . خطيب شربينى گويد: مستحب است كه حاجى به ساير مشاهد و اماكنمدينه هم برود كه نزديك به سى محل مى شود و مردم مدينه آنها را مى شناسد. نيز مستحباست زيارت بقيع و مسجد قبا ورفتن به سراغ چاه اريس و نوشيدن و وضو ساختن از آبآن ، همچنين بقيه چاههاى هفتگانه اى كه در مدينه است .(16)
انتقال جنازه به حرمها
درباره منتقل كردن جنازه به حرمهاى مطهر و اماكن متبركه ، عده اى كه نسبت بهمسائل فقهى ناآگاهند، ياوه هايى بافته اند و بى خبر از ريشه هاى فقهى و فتوايىموضوع ، آن را تنها از ويژگيهاى شيعه دانسته اند ؛ ازاين رو شيعه را آماج حملات وتهمتهاى خويش ساخته اند.
برخى ديگر، با پيروى كوركورانه از آن جاهلان ، تهمت را چنان حتمى وعمل را چنان خرافى پنداشته اند و از اعمال عوام الناس دانسته اند كه گفته اند هرگزنمى توان به اينگونه كارها، بر مذهب يا علما احتجاج كرد.
گروهى نيز براى اثبات ادعاهاى خود، دست به تحريف زده اند،غافل از اين كه آگاهان و هوشيارانى هستند كه نيتهاى شوم و غرض ورزيهاى آنان رابرملا مى كنند.
اين بيچارگان ندانسته اند كه از ميان پيروان مذاهب چهارگانهاهل سنت نيز، كسانى با شيعه هم عقيده و موافقند كه مى توان به خاطر اهداف صحيح وغرضهاى عقلايى ، مردگان را - چه پيش از دفن و چه بعد از خاكسپارى - به جاهاى ديگرمنتقل كرد، چه خود ميت وصيت كرده باشد، يا نه .
دراينجا به نمونه هايى ازفتاواى اهل سنت دقت كنيد.
مالكيان گفته اند:
با سه شرط، مى توان مرده را چه پيش از دفن و چه بعد از آن ، از جايى به جاى ديگرمنتقل كرد:
1 - اينكه هنگام انتقال ، جسد از هم نپاشد.
2 - اين كه به آن بى احترامى و هتك حرمت نشود.
3 - انتقال ، مصلحتى داشته باشد، مثل اين كه بترسند در اثر طغيان دريا، آب ، قبر او رافرابگيرد، يا به مكانى منتقل كنند كه اميد بركت در آن است ، يا به جايى ببرند كه بهخانواده اش نزديكتر باشد و بتوانند به زيارت قبرش بيايند. اگر يكى از اين شرايطسه گانه منتفى شود، نقل جنازه به جاى ديگر حرام است .(17)
حنبليان گفته اند:
در انتقال جنازه ميت از جايى كه مرده به جايى كه دورتر است ، اشكالى نيست ، به شرطاينكه به خاطر غرض صحيحى باشد، مثل اينكه به بقعه و حرم شريفى ببرند، تا آنجا دفن شود، يا در كنار يك انسان صالح دفن گردد، درصورتى كه از تغيير بود ومتعفن شدن جسد، خاطر جمع باشيم . در جواز اين مساله فرقى نيست كهقبل از دفن باشد، يا پس از دفن .(18)
شافعيان گفته اند:
نقل جنازه از شهرى به شهر ديگر حرام است ، بعضى هم گفته اند كه مكروه است ، مگراين كه به نزديكى مكه ، مدينه ، بيت المقدس يا قبر يك انسان صالح ببرند. و اگر ميت، وصيت كرده باشد كه جنازه اش را به يكى از جاهاى ياد شده ببرند، در صورت ايمنىاز تغيير بوى جسد، لازم است به وصيتش عمل شود. مقصود از مكه نيز همه محدوده حرم است، نه فقط خود شهر مكه .(19)
و حنفيان گفته اند:
مستحب است ميت را در همانجا كه از دنيا رفته است دفن كنند و مانعى ندارد كه پيش ازدفن ،جنازه را از شهرى به شهر ديگر ببرند، به شرط اينكه جنازه بو نگيرد. اما پس از دفن، بيرون آوردن جنازه حرام است ، مگر اين كه زمينى كه در آن دفن شده است غصبى باشد،يايكى از دو شريك ، زمين را با (حق شفعه ) خويش ، زمين را بگيرد.(20)
كسى كه به تاريخ مراجعه كند، خواهد ديد كه دانشمندان همه مذاهب ، عملا در هر دو صورتاتفاق نظر داشته اند كه مى توان جنازه را به جاى ديگرمنتقل كرد و در اذهان همه چنين جا گرفته است كهانتقال جسد به حرمهاى مطهر و زمين بيت الله الحرام يا جوار حضرترسول (ص ) يا پيشواى مذهب يا مرقد يكى از اولياء صالح يا بقعه اى كه خداوند بهآن كرامتى را مخصوص ساخته است ، يا به جايى كه بستگان مرده آن جا جمعند يا بهنزديكى قبور بستگان ديگر، مانعى ندارد و عملا نيز چنين مى كرده اند. روزى هم كهاستخوانهاى پوسيده بزرگانى از اين مذاهب را به جاى ديگرمنتقل مى كرده اند، همواره روزى شكوهمند بوده كه با حضور جمعى انبوه از علما، قاريان ،سخنوران و طبقات ديگر مردم ، مراسمى برگزار مى شده است .
اينها همه نشان دهنده جواز آن و اتفاق نظر و عمل همه امت اسلامى بر آن است . اين كار، اززمان پيامبر اكرم (ص ) و صحابه پيشين و تابعين هم رواج داشته است ، چه طبق وصيتمرده ، چه به صلاحديد بستگان و نزديكان آن متوفى . گويا نزد همه فرقه هاىمسلمانان در تمام دورانها، مورد اتفاق بوده است . اگر چنين نبود، هرگز صحابه پيامبر(ص )، بر سر اين كه رسول خدا را در مدينه ، مكه يا نزديك جدش حضرت ابراهيم دفنكنند، با هم اختلاف نمى كردند.(21)
حتى در اديان و شرايع گذشته نيز اين كار، مشروع بوده است .
حضرت آدم (ع ) در مكه از دنيا رفت و در غارى در كوه ابوقبيس دفن شد، سپس حضرت نوح، تابوت او را به كشتى منتقل كرد و چون از كشتى به خشكى بيرون آمد، جسد آدم را دربيت المقدس به خاك سپرد.(22) البته در احاديث شيعه آمده است كه آن را در نجف به خاكسپرد.
حضرت يعقوب (ع ) در مصر از دنيا رفت ، ولى جنازه اش به شاممنتقل شد.(23)
حضرت موسى (ع ) پيكر حضرت يوسف را پس از آن كه در مصر دفن شده بود، بهفلسطين برد، كه مدفن نياكان آن حضرت بود.(24)
يوسف ، جسد پدرش حضرت يعقوب را از مصرمنتقل كرد و در حبرون ، در بقعه و غارى كه مخصوص دفن آن خاندان شريف بود به خاكسپرد.(25)
دو سبط گرامى پيامبر، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام پيكر مطهر پدرشان اميرالمؤمنين (ع ) را از كوفه بيرون بردند و در جايى دفن كردند كه اينك مدفن آن حضرت درنجف اشرف است ، و اين انتقال ، قبل از دفن آن حضرت بود.
البته در برخى منابع نيز (همچون دلائل النبوه )نقل شده كه (اولين كسى كه از قبرى به قبر ديگرمنتقل شد، على بن ابى طالب (ع ) بود. وى كه روز جمعه 19 رمضان به شهادت رسيد وفرزندش حسن بن على (ع ) بر او نماز خواند و در دارالاماره كوفه به خاك سپرد وقبرش پنهان بود، سپس به محلى به نام (نجف )منتقل شد و همچنان مخفى بود، تا آن كه هارون الرشيد آن را آشكار كرد. وقتى كه ديد كهبرخى حيوانات به آن محل انس مى گيرند و براى نجات از شكار شدن به آن جا پناه مىبرند، از اهالى آبادى نزديك آن جا سبب آن را پرسيد، پيرمردىاهل آن جا گفت كه در اين مكان ، قبر على (ع ) است ، همراه قبر حضرت نوح . از اين رو هارونبر روى آن قبر قبه اى ساخت .(26)
سابقه تاريخى نقل جنازه
با توجه به سابقه انتقال جنازه مردگان از جايى به جاى ديگر از زمان پيامبر اكرم(ص ) به بعد، براى رد اين اتهام كه اين كار، از مختصات شيعه است و آن را بدعت وناروا مى شمرند، به نمونه هايى تاريخى اشاره مى كنيم ، تا بى پايه بودن اين ادعاروشن گردد. اين نمونه ها دو دسته است : انتقال پيش از دفن ،انتقال پس از خاكسپارى .
الف : انتقال جنازه قبل از دفن
1 - مقداد، صحابى بزرگوار پيامبر، در سال 33 در (جرف )، سه ميلى مدينهدرگذشت . او را بردوش گرفتند و به مدينه آورده در بقيع به خاك سپردند.(27)
2 - سعد بن زيد قرشى ، يكى از (عشره مبشره ) درسال 51 در (عتيق ) ده ميلى مدينه درگذشت ، او را به مدينه آورده ، دفن كردند.(28)
3 - عبدالرحمن بن ابى بكر، در سال 52 در حبشه از دنيا رفت . او را به مكه آورده ، بهخاك سپردند. عايشه از مدينه به مكه آمد و قبر او را زيارت كرد و بر او نماز خواند و درسوگ او اشعارى خواند. (29)
4 - سعد بن ابى وقاص ، از صحابه پيامبر، درسال 54 هجرى در (حمراء الاسد) (جايى در هشت ميلى مدينه ) از دنيا رفت . او را بهمدينه آورده و در اين شهردفن كردند.(30)
5 - اسامة بن زيد صحابى در سال 54 در (جرف ) ازدنيا رفت ، او را به مدينهآوردند.(31)
6 - ابوهريره در سال 57 در (عتيق ) درگذشت ، او را نيز به مدينهمنتقل كردند.(32)
7 - يزيد بن معاويه در سال 64 در حوارين (از روستاهاى دمشق ) درگذشت ، جنازه اش رابه دمشق آوردند و آن جا دفن شد.(33)
8 - ابراهيم بن ادهم در سال 162 در جزيره از دنيا رفت ، او را به صورمنتقل كرده ، آن جا به خاك سپردند.(34)
9- جعفر بن يحيى در سال 189 در (غمر) كشته شد. جسدش را به بغداد بردند.(35)
10 - ذوالنون مصرى در سال 246 درگذشت ، او را با مركبى به فسطاط بردند و درمقبره هاى (اهل معافر) (درويشان ) دفن شد.(36)
11 - هارون بن عباس هاشمى در سال 267 در (روثيه ) با (عرج ) درگذشت وبراى دفن به مدينه آوردند.(37)
12 - احمد بن محمد باهلى در سال 275 در بغداد درگذشت . جنازه اش را در تابوتى بهبصره آورده دفن كردند و قبه اى بر قبرش ساختند.(38)
13 - محمد بن اسحاق صيمرى در سال 275 در بغداد از دنيا رفت ، به كوفه آوردند و درهمانجا دفن شد.(39)
14 - معتمد، خليفه عباسى در سال 279 در بغداد مرد، او رابه سامرا بردند و به خاكسپردند.(40)
15 - جعفر بن معتضد در سال 280 در شهر (دينور) از دنيا رفت و به بغدادمنتقل شد.(41)
16 - على بن محمد بن ابى الشوراب در سال 282 در بغداد درگذشت . بر او نمازخواندند، سپس به سامرا منتقل كردند. قبرش در اين شهر است .(42)
17 - جعفر بن محمد بن عرفه در ذى حجه 287 در (عمق ) (يكى ازمنازل راه حج از سمت بغداد) از دنيا رفت و به بغداد بردند و در محرم 288 آن جا مدفونشد.(43)
18 - حسين بن عمر بن ابى الاحوص در سال 300 درگذشت ، جنازه اش را براى دفن ، ازبغداد به كوفه بردند.(44)
19 - ابواسحاق خطابى (از نوادگان عمربن خطاب ) درسال 320 در بغداد از دنيا رفت ، پيكرش را به كوفهمنتقل كرده ، آن جا به خاك سپردند.(45)
20 - ابوعلى وراق ، در سال 323 هنگام بازگشت از سفر حج ، درگذشت . به بغدادآوردند و همانجا دفن شد.(46)
21 - المطيع لله ، خليفه عباسى درسال 364 در پادگانى در (ديرعاقول ) درگذشت ، هنگامى كه همراه پسرش به سوى واسط رفته بود. جنازه اش رابه بغداد آوردند و در (رصافه ) دفن كردند.(47)
22 - محمد بن عباس هراتى در سال 378 در يكى از روستاهاى نيشابور درگذشت . چونوصيت كرده بود، تابوت او را به هرات منتقل كردند و آن جا دفن شد.(48)
23 - على بن عبدالعزيز جرجانى در سال 392 در نيشابور درگذشت . تابوت وى رابراى دفن ، به جرجان بردند.(49)
24 - ناصحى نيشابورى ، پيشواى حنفيان در عصر خود، در راه رى درسال 482 درگذشت . تابوتش رابه نيشابور (و به نقلى به اصفهان ) برده ، آن جادفن كردند.(50)
25 - احمد بن على علبى حنبلى درسال 503 در عرفات از دنيا رفت . بدنش را به مكهآوردند، پس از طواف پيرامون خانه خدا، او را در مكه كنارفضيل بن عياض دفن كردند. چون خبر درگذشت او به بغداد رسيد، مردم بر او نماز غايبخواندند و مسجد جامع پر از مردم شد.(51)
26 - ابوعبدالله مالكى غرناطى در سال 569 در (اشبيليه ) درگذشت . او را بهغرناطه برده ، آن جا دفن كردند.(52)
27 - شيخ محمد قونوى مصرى ، در سال 672 درمصر درگذشت ، وصيت كرده بود كهتابوتش را به دمشق برده ، كنار محيى الدين عربى كه استادش بود، دفن كنند.(53)
28 - رمضان بن حسين سرمارى حنفى ، در سال 675 در دريا از دنيا رفت . بدنش را بهشهر (انبار) بردند و پس ازنه روز كه از فوتش گذشته بود، آن جا به خاكسپردند.(54)
29 - يوسف بن ابى نصر دمشقى در سال 699 درزمان تاتاريان در دمشق از دنيا رفت .بدنش را در تابوتى نهادند. چون امنيت به مردم برگشت ، آن را به يثربمنتقل كرده ، آن جا دفن كردند.(55)
30 - محمد بن يوسف كرمانى (شارح صحيح بخارى ) درسال 786 در راه حج از دنيا رفت . او را به بغدادمنتقل كردند و در مقبره اى كه براى خودش آماده ساخته بود، به خاك سپردند.(56)
31 - احمد بن احمد اسحاقى حلبى ، پيشواى بزرگوار كه در 803 در (مرحلين )، ازنواحى حلب درگذشت . او را به حلب منتقل كردند و كنار بستگانش به خاك سپردهشد.(57)
32 - شهاب الدين احمد نجارى ، از پيشوايان حنفيه درسال 938 در جده درگذشت . آن هنگام در اين شهر به قضاوتمشغول بود. او را به مكه بردند و درقبرستان معلى دفن كردند.(58)
و... كسان ديگر(59) كه يا بنا به وصيت خودشان ، يا به جهت دفن شدن نزديك بستگانو خويشاوندان و در مقابر خانوادگى ، يا به جهت تبرك جستن به شهرهاى مقدسى همچونمكه و مدينه و كوفه ، و دلايل و صلاحديدهاى ديگر به شهرهاى مختلف برده شدند. اينسيره جارى نشان مى دهد كه انتقال جنازه به شهرهاى ديگر جهت دفن در اماكن مقدس ، جايزاست .
ب : انتقال پس از دفن
نمونه هايى هم از انتقال جنازه مرده پس از دفن ، در تاريخ اسلام وجود دارد كه به چندمورد اشاره مى كنيم :
1 - عبدالله بن عمرو بن حزام (پدر جابربن عبدالله انصارى ) همراه دوستش عمرو بنجموح درجنگ احد به شهادت رسيدند و هر دو در يك قبر، دفن شدند. اما از آن جا كه اينمساله براى جابر، خوشايند نبود، پس از شش ماه از خاكسپارى ، قبر را شكافت و بدنپدر را درآورد و در قبر جداگانه اى دفن كرد. جسد،مثل همان روز دفن بود، تنها گوش ‍ و تعدادى از موهاى صورت كه روى زمين بود، از بينرفته بود. بقيه بدن سالم بود.(60)
2 - عبدالله بن سلمه انصارى در احد به شهادت رسيد. مادرش انيسه خدمت پيامبر اكرم(ص ) رسيد و پيشنهاد كرد كه پيكر او را از احد بهداخل شهر آوردتا با قبر او مانوس باشد. پيامبر هم اجازه داد و او جنازه را به مدينهمنتقل كرد.(61)
3 - طلحه كه در سال 36 هجرى در جنگ صفين كشته و در بصره مدفون شد، پس از 30سال دخترش عايشه پدر را در خواب ديد. طلحه از نمناك بودن مدفنش ناراحت بود، ازدخترش خواست كه جاى او را عوض كند. او هم چنان كرد و در خانه اى كه خريدند، به خاكسپردند.(62)
4 - عده اى در كنار مسجد النبى مدفون بودند. عثمان هنگام توسعه مسجد دستور داد تاجسد آنان را به قبرستان بقيع منتقل كنند.(63)
5 - وقتى كه معاويه مى خواست چشمه اى را در احد جارى سازد، مسير آب بر قبر تعدادىاز شهدا مى گذشت . اعلام كرد تا بستگان آن مدفونين ، جنازه ها را از آن جامنتقل كنند. و اين بعد از چهل سال از دفن آنها بود و اجساد شهدا همچنان تر و تازهبود.(64)
6 - در سال 647 تابوت تعدادى از خلفاى عباسى را از (رصافه ) به (ترب )منتقل كردند، چون بيم آن مى رفت كه قبر آنان را آب فراگرفته و اين پس از سالياندراز از دفن آنان بود.(65)
7 - ابن مقله بغدادى در سال 328 درگذشت و در خانه حاكم مدفون شد. سپس بستگانش ازحاكم خواستند كه جنازه را به آنان تسليم كند. قبر را نبش كرد و تحويلشان داد. پسرشابوالحسين آن را در خانه خود به خاك سپرد، سپس ‍ همسرش ديناريه قبر را كند و جنازه رادرآورده ، در خانه خودش دفن كرد.(66)
8 - جعفر بن فضل معروف به (ابن حنزابه ) كه وزيرى محدث بود، درسال 371 درگذشت و درقرافه دفن شد. گفتند كه او در مدينه خانه اى خريده بود كهمقبره خودش باشد. چون جنازه را به مدينه آوردند، بزرگان شهر، چون از او نيكى بسيارديده بودند، پيكر او را به مكه بردند و طواف دادند و در عرفات وقوفش دادند. سپسبه مدينه برگردانده ، در مقبره اش به خاك سپردند.(67)
9- محمد بن موسى خوارزمى ، فقيه بزرگ حنفى درسال 403 درگذشت و در خانه اش دفن شد، سپس درسال 408 او را به مقبره اش دربازارچه غالب برده ، آن جا دفن كردند.(68)
10 - ابوحامد اسفراينى ، پيشواى شافعيه ، درسال 406 درگذشت و در خانه اش به خاك سپرده شد. دوسال بعد جنازه اش را به مقبره (باب حرب )منتقل كردند.(69)
11 - القادر بالله ، خليفه عباسى را به يكسال پس از دفن در خانه اش در سال 422، تابوتش را به (رصافه )منتقل كردند.(70)
12 - احمد بن محمد سمنانى ، قاضى حنفى درسال 466 از دنيا رفت و در خانه اش در بغداد دفن شد. يك ماه بعد جنازه اش را درآوردهبه مقبره اى در شارع المنصور بردند، از آن جا هم به خيزرانيهمنتقل كردند.(71)
13 - ابوعبدالله دامغانى حنفى ، قاضى القضات ، درسال 478 درگذشت و در خانه اش مدفون شد. سپس او را به مقبره ابوحنيفهمنتقل كردند.(72)
14 - امام الحرمين جوينى ، فقيه شافعى در سال 478 در نيشابور از دنيا رفت و در خانهاش دفن شد. سالها بعد جنازه را به مقبره اى كنار قبر پدرش برده دفن كردند، درحاليكه حدود چهار صد نفر از شاگردش در شهر مى چرخيدند و بر او نوحه سر مىدادند.(73)
15 - ابوعبدالله اندلسى ، متوفاى 488 در مقبره اى كنار بارگاه شيخ ابواسحاقشيرازى دفن شد. سه سال بعد جنازه اش ‍ را به مقبره (باب حرب ) برده ، كنار قبر(بشر حافى ) به خاك سپردند.(74)
16 - على بن طراد زينبى بغدادى كه در سال 538 از دنيا رفت و در خانه ساحلى اش در(باب الراتب ) دفن شد. چند سال بعد، بدن او را به مقبره اش در (حربيه )منتقل كردند. هنگام بردن جنازه ، واعظان گرد آمدند و تا سحر در خانه اش به موعظهپرداختند، سپس در حالى كه جمعى از قاريان و عالمان و شمعهاى فراوان پيكرش راهمراهى مى كردند، بيرون بردند.(75)
17 - محمدبن على بن ابى منصور، در سال 599 از دنيا رفت و درموصل به خاك سپرده شد. سپس جنازه را به مكه بردند، دوركعبه طواف دادند، شب وقوفعرفات ، او را بالاى كوه عرفات بردند و تا مدتى كه در مكه بودند، روزى چند بارطوافش مى دادند، آن گاه به مدينه برده در كاروانسرايى در شرق مسجد النبى به خاكسپردند، آن هم پس از چندين بار طواف دادن بر گرد حرم پيامبر (ص ).(76)
18 - ابوسعيد كوكبورى در سال 630 درگذشت . او را به قلعهاربل بردند و دفن كردند. سپس طبق وصيت خودش ‍ جنازه را به مكهمنتقل نمودند و در قبه اى در زير يك كوه دفن كردند.سال بعد حجاج ، او را به كوفه برگرداندند و آن جا به خاك سپردند.(77)
19 - سعدالدين تفتازانى در سال 791 درگذشت و در سمرقند به خاك سپرده شد، يكسال بعد جنازه را به سرخس ‍ منتقل كردند.(78)
20 - محمد بن سليمان جزولى كه در سال 870 وفات يافت ، پس از 77سال جنازه اش را، بدون آن كه تغييرى كرده باشد به جاى ديگر بردند.(79)
21 - عبدالرحمان جامى ، متوفاى 898 در هرات ، در آن شهر مدفون شد، اما چون گروهاردبيليان به خراسان روى آوردند، پسرش جنازه پدر را به ولايت ديگرى برد. چون آنگروه به قبر نخستين او آمده و آن را نبش كرده و جسد را نيافتند، چوبهاىداخل آن را به آتش كشيدند.(80)

next page fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation