348 وصيت على (ع ) به عباس (ع ) بعضى نقل كرده اند: حضرت على بن ابى طالب (ع ) در شب 21 رمضانسال چهلم هجرت (شب شهادت خويش ) ابوالفضل العباس (ع ) را در آغوش گرفت و بهسينه چسبانيد و فرمود: پسرم ، به زودى در روز قيامت به وسيله تو چشمم روشن مىگردد. آن گاه افزود: حضرت على (ع ) در بستر شهادت به فرزندان خود گفت : زود باشد كه فتنه ها رو بهشما آورد از هر جانب . و منافقان اين امت كينه هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و انتقاماز شما بكشند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است پس به جناب امام حسنو امام حسين (ع ) فرمود كه : بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاى بسيار واقع خواهدشد از جهت هاى مختلف ، پس صبر كنيد تا خدا حكم كن ميان شما و دشمنان شما، او بهترينحكم كنندگان است . پس رو كرد به امام حسين (ع ) و فرمود: اى ابوعبدالله تويى شهيداين امت ، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا. كلينى و ابن بابويه و شيخ مفيد و شيخ طوسى و ساير محدثان به طريق بسيار ازحضرت امام حسن و امام موسى كاظم (ع ) و سليم بن قيس هلالى روايت كرده اند كه چوناميرالمؤ منين (ع ) اراده وصيت نمود، جميع فرزندان واهل بيت و سركرده هاى شيعه خود را جمع كرد، و حضرت امام حسن (ع ) را وصى و خليفهخود گردانيد، و نص بر امامت آن حضرت نمود، و كتاب هاى الهى و صحف پيغمبران و علومگذشتگان و سلاح و زره رسول خدا (ص ) و ساير آثار آن حضرت و آثار معجزات سايرپيغمبران را به آن حضرت تسليم نمود و فرمود: اى فرزند گرامى !رسول خدا(ص ) مرا امر كرد كرد كه تو را وصى خود گردانم و كتاب ها و اسلحه كه نزدمن است به تو تسليم نمايم چنانچه حضرترسول خدا(ص ) مرا وصى خود گردانيد و كتاب ها و اسلحه خود را تسليم من نمود، و امركرد مرا كه تو را امر كنم كه چون وقت وفات تو شود، برادرت حسين را وصى خودگردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، پس رو كرد به سوى امام حسين (ع ) و فرمود:امر كرد تو را رسول خدا (ص ) كه چون وقت شهادت تو شود، فرزند خود على بن الحسينرا وصى خود گردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، پس رو به جانب على بن الحسين(ع ) گردانيد و فرمود: رسول خدا(ص ) تو را فرموده است كه در وقت وفات خود، پسرخود محمد بن على را وصى خود گردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، چون او رادريابى از جانب رسول خدا(ص ) و از جانب من او را سلام برسان . كلينى و سيد رضى به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه چون اميرالمؤ منين (ع ) را ضربتزدند اصحاب آن حضرت بر دور او جمع شدند و گفتند، يا على ! وصيت كن ، حضرتفرمود: بالش براى من بياوريد و مرا تكيه دهيد. پس فرمود: حمد مى كنم خدا را به حمدىكه در خور بزرگوارى اوست و او مى پسندد، در حالتى كه متابعت كننده ام امر او را وشهادت مى دهم به يگانگى خداوند واحد احد صمد، چنانچه خود را به آن وصف نموده است ،ايها الناس هر كس در گريختنش مى رسد به آنچه از آن مى گريزد، و هر جانى را مىكشند به سوى اجل مقدرش ، و از مرگ گريختن عين رسيدن به مرگ است ، و چه بسيارتفكر كردم در ايام روزگار و تفكر نمودم در مكنون علم قضا و قدر پروردگار، آن علمىاست كه حق تعالى نخواسته است كه ظاهر گردد و در پرده هاى غيب مكنون است . فجيع عقيلى گويد: حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام فرمود: چون هنگام وفاتپدرم رسيد شروع به وصيت نمود، فرمود: اين ها مطالبى است كه على بن ابى طالببرادر محمد رسول خدا و پسر عمو و وصى و همدم و همراه او بدان وصيت و سفارش نمودهاست . و آغاز وصيتم اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز الله نيست ، و محمد فرستاده خداو برگزيده اوست ، خداوند او را با علم خود اختيار كرد، و او را براى اختيار و انتخاب خودبرگزيد (گواهى مى دهم ) كه خداوند مردگان را از قبرها برانگيزاند، و از مردم در مورداعمالشان باز خواست مى كند، و او به آن چه در سينه ها نهان است داناست . پس از آن كه ابن ملجم مرادى لعنه الله بر آن حضرت ضربت زد، امام (ع ) در آن هنگامچنين وصيت فرمود: وصيت من به شما آن است كه براى خدا شريك نگيريد، و سنت محمد(ص) را تباه نسازيد، اين دو ستون را بر پا داشته و اين دو چراغ فروزان را روشن نگاهداريد كه در آن صورت هيچ نكوهشى بر شما نخواهد بود. بعضى نقل كردند كه حضرت على بن ابى طالب (ع ) در شب 21 ماه رمضان (شب شهادتآن بزرگوار) ابوالفضل العباس (ع ) را دربغل گرفت و به سينه چسباند و فرمود: پسرم در روز قيامت چشمم به وسيله تو روشنمى گردد. آن گاه افزود: (ولدى اذا كان يوم عاشورا و دخلت المشرعة اياك ان تشربالماء و اخوك الحسين عطشانا؛(416) پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و برشريعه آب وارد شدى مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت تشنه باشد)، آرى آنمعدن وفا مشك را پر از آب كرد ولى خود آب نياشاميد و خطاب به خويش گفت : شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) در حدود 45 ساعت است ، على (ع ) يك دورهزندگى دارد از تولد تا بعثت پيامبر (ع )، از بعثت پيامبر(ص ) تا هجرت دوره دومزندگى ايشان شروع مى شود، از هجرت تا وفات پيامبر(ص ) تا خلافت خودش درطول اين 25 سال يك شكل ديگرى دارد و در همه دوره خلافت چهار ساله و نيمه اش باززندگى على (ع ) يك دوره ديگر است و يك دوره هم دارد كه اين دوره كمتر از دو شبانه روزاست و اين دوره شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) است يعنى فاصله ضربتخوردن تا وفات . على (ع ) را آوردند و در بستر خواباندند. طبيعى است به نام اسيد بن عمرو، ولى شگفتى هاى على هر چه بيشتر، معجزه هاى انسانى على در اين جا بروز مى كندبرايش غذا آوردند غذا كه نمى تواند بخورد شير مى آوردند، مقدارى از شير مى نوشد وجزء وصايايش مى فرمايد: با آن اسيرتان خوش رفتارى و مدارا كنيد، وصيت مى كند اواولاد عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در ميان مردم بيفتيد و بگوييد اميرالمؤ منين اين طورشدند و فلان كس محرك بوده است و اين و آن را متهم كنيد، خير نمى خواهددنبال اين حرفها برويد قاتل من يك نفر است . به امام حسن (ع ) فرمود: فرزندم حسن ، اينيك ضربت بيشتر به پدر شما نزده و اين دو ضربت نزده است . بعد از من اختيار باخودت ، اگر مى خواهى آزادش كن و اگر مى خواهى قصاص كن . توجه داشته باش او بهپدر تو يك ضربت زده است فقط يك ضربت به او بزنيد اگر كشته شد، و اگر هم نشدنشد، باز هم سراغ اسيرش را مى گيرد، آيا به او غذا داده ايد، رسيدگى كرده ايد؟اينگونه بود رفتارش با دشمن ، اين است كه مولانا مى گويد: در لحظات آخر همه دور بستر على (ع ) جمع بودند زهر به بدن مباركش خيلى اثر كردهبود و گاهى وجود مقدسش از حال مى رفت و بهحال اغماء در مى آمد ولى همين كه به حال مى آمد باز از زبانش در مى ريخت ، نصيحت مىكرد، موعظه مى كرد، آخرين موعظه على (ع ) همان موعظه بسيار پر جوش و حرارت استكه در بيست ماده بيان كرده است اول حسن (ع ) و حسين (ع ) را مخاطب قرار داده است بعد همهفرزندانش و بعد همه مردمى كه تا دامنه قيامت صدايش را مى شنوند و كلامش را مىخوانند.(422) چون شب بيست و يكم شد، فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد، ايشان را وداع كرد فرمودكه : خدا خليفه من است بر شما، او بس است مرا و نيكو وكيلى است ، پس ايشان را وصيتبه خيرات فرمود. در آن شب اثر زهر بر بدن مباركش بسيار ظاهر شده بود، هر چندخوردنى و آشاميدنى آوردند تناول نفرمود، لب هاى مباركش به ذكر خدا حركت مى كرد،مانند مرواريد عرق از جبين مى ريخت ، به دست مبارك خود پاك مى كرد و مى گفت : شنيدم ازرسول خدا (ص ) كه چون نزديك وفات مؤ من مى شود، عرق مى كند جبين او مانندمرواريدتر، و ناله او ساكن مى شود. محمد بن الحنفيه گفت : چون شب بيستم ماه مبارك رمضان شد، اثر زهر به قدم هاى مباركپدرم رسيد، در آن شب نماز نشسته مى خواند و به ما وصيت ها مى فرمود و تسلى مى دادتا آنكه صبح طلوع كرد، پس مردم را رخصت داد كه به خدمت آن حضرت مى آمدند و سلاممى كردند، جواب سلام ايشان مى فرمود و مى گفت : ايها الناس از من سؤال كنيد پيش از آنكه نماز مرا نيابيد، و سؤ ال هاى خود را سبك گردانيد براى مصيبت امامشما. اولاد على (ع ) خاموش نشسته و در حالى كه غم و اندوه گلوى آنها را فشار مى داد بهسخنان دلپذير و جان پرور آن حضرت گوش مى دادند، تا اين قسمت از وصيت على (ع )درس اخلاق و تربيت بود كه عمل بدان هر فردى را به حد نهايىكمال مى رساند آن حضرت اين قسمت از وصيت خود را با جمله لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم به پايان رسانيد و آنگاه از هوش رفت و پس ازلحظه اى چشمان خدا بين خود را نيمه باز كرد و فرمود: اى حسن سخنى چند هم با تو دارم، امشب آخرين شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خودغسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوانو در تاريكى شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلى گمنام به خاك سپار تا كسى ازآن آگاه نشود. على (ع ) مجددا از هوش رفت و پس از لحظه اى تكانى خود و به حسين (ع ) فرمود: پسرمزندگى تو هم ماجرايى خواهد داشت فقط صابر و شكيبا باش كه مان الله يحبالصابرين . كلينى و ابن بابويه و ديگران به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه در روز شهادتحضرت اميرالمؤ منين (ع ) صداى شيون از مردم بلند شد، مردم را دهشت عظيم عارض شد،مانند روزى كه حضرت رسالت (ص ) از دنيا مفارقت نمود، در آنحال حضرت خضر(ع ) به صورت مرد پيرى تند آمد و مى گريست و مى گفت : انا لله وانا اليه راجعون ، گفت : امروز منقطع شد خلافت پيغمبر، پس ايستاد بر در خانه اى كهحضرت اميرالمؤ منين (ع ) در آن خانه بود گفت : خدا رحمت كند شما را اى ابوالحسن ، توبودى كه اسلام تو از همه پيشتر بود و ايمان تو از همه خالص تر بود و ترس تو ازخدا از همه بيشتر بود و مشقت تو در راه خدا از همه عظيم تر بود، محافظت حضرت رسالتاز همه بيشتر كردى ، امانت تو بر اصحاب آن حضرت بيشتر بود، مناقب تو از همهفاضل تر بود، سوابق تو از همه گرامى تر بود، درجه تو از همه بلندتر و قرابتتو با حضرت رسالت (ص ) از همه بيشتر و شبيه ترين مردم بودى به آن حضرت درسيرت و طريقه و اطوار و گفتار و كردار، و منزلت تو نزد آن حضرت از همه شريف تربود، گرامى ترين مردم نزد او بودى .
|