بخش های کتاب
بنابراين عمده ترين شيوه اى كه در هدايت انسانها، مورد توجه كارشناسان الهى بودهحوصله و تحمل بيشتر براى فهماندن و يا آگاه ساختن آنان است با اينكه بقدرتكامل از طريق الزام و مجبور ساختن انسانها، از ناحيه خداوند مسلح بودند ليكن از شيوهصبر و تحمل استفاده مى نمودند تا اينكه بشر را به درك لذت بنده گى خدا و اطاعت ازدستوراتش نائل سازند.زيرا احساس لذت از عبادت و توجه بخداى متعال ، اگر در قلب انسان ، پديد آيدزندگى تحت هر شرائطى براى آنان مطلوب و دلپذير خواهد شد براى اينكه احساسلذت از هر چيزى براى او، يك مسئله مسلم است بلكه هر نوع فعاليت و تلاشى كه انساندر مسير زندگى انجام مى دهد و به كارهاى سخت و يا سنگينى تن مى دهد همگى از احساسلذتى كه در قلب وى شكل گرفته است مايع مى گيرد و در اثر آن هر نوع سختى و يامشكل برايش قابل تحمل مى گردد.و لذا پيشوايان معصوم عليهم السلام در مورد تربيت انسان ها شيوه خاصى را بكار مىگرفتند تا اينكه آنان اطاعت از دستورات الهى را با احساس لذت شروع نمايند و در اينراه ثابت و استوار باقى بمانند بعنوان نمونه ، وقتى كه بتاريخ دوران مسئوليتحضرت على صلوات الله عليه نگاه مى كنيم مى بينيم اشخاص بزرگى در مكتب آنحضرت رشد يافته و به شايستگى هاى مهمى در مسيركمال نائل گرديده اند.و به عبارت ديگر: دانشگاه انسان ساز آن عزيز عالم هستى فارغ التحصيلانى را بهجامعه انسانى تحويل داده است كه جهان بشريت به وجودشان افتخار مى كند مانند: سلمان، ابوذر، عمار، ميثم تمار، كميل ، مقداد، مالك اشتر، حُجربن عدى و و ..... رضوان اللهتعالى عليهم اجمعين ،وقتى كه شخصيت حضرت سلمان از زبان رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) تعريف مىشود حقايق و كمالات خيلى ارزشمندى را از ايشان عنوان مى كند و مى فرمايد: السَّلمانُ مِنا اَهلَ البيتِ سلمان از اهل بيت ما بشمار مى رود، تذكر مهم عظمت اهل بيت پيامبر اسلام ، صلوات الله عليهم اجمعين در قرآن مجيدباآيه تطهير(75) بر دوست و دشمن روشن مى شود و مقام عصمت آنان نيز با همينآيه ثابتمى گردد و هر كسى كه بخواهد به اين خاندان نزديك شود بايد يكفرد مطهر و پاكباشد وقتى كه بنى اكرم (صلى الله عليه و آله ) در موردسلمان مى فرمايد كه او ازاهل بيت ماست يعنى مفاهيم آيه تطهير را بر او نيز صادقمى داند بخاطر اينكه در اين آيهشريفه كلمه[اهل بيت ] عنوان گرديده است يعنى طهارت و پاكى و يا مقام عصمت مخصوصآناناست وقتى كه سلمان بر طبق كلام پيامبر(ص )ازاهل بيت معرفى مى شود يعنى او هم در شاءن مقامات اين خاندان قرار گرفته است. محى الدين ابن العربى حنبلى گفته است : جز شخص مطهر بهاهل بيت نزديك نمى شود زيرا كسى كه به ايشان اضافه مى شود مشابه و همانند آنهاستوايشان جزكسى را كه به طهارت و تقدس او حكم شده بخود نمى افزايند بر اين اساس، سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در حق سلمان بر پاكى و عصمت و مصونيتِ الهىِ اوگواه است .))(76)وقتى كه پيشوايان معصوم عليهم السلام بندگى انسان را براى خداى متعالى هدفاصلى خودشان قرار داده اند با شيوه خاصى هدف خودشان را بنحو زيبا و مطلوب تعقيبمى كنند و چون انسان از طريق باور و يقين مى تواند مقام بندگى خدا را بدست آورد و لذاانبياء عليهم السلام در مورد باور و يقين آنها سرمايه گذارى مى كردند و با اين روشمى توانستند نتائج درخشانى را بدست آورند.حضرت على صلوات الله عليه از طريق واقعياتى كه ، هيچ فردى در آنها شك و ترديدندارد اذهان عمومى و خصوصا نسل جوان را در جهتتحصيل باور و يقين ، كه سر منشاء، تمام خيرات و سعادتهاست قرار مى دهد تا اينكه آنانبتوانند مراحل زندگى را با اعتماد بخداى سبحان آغاز كنند وقتى كه مى فرمايد:فرزندم به آن خالقى كه تو را آفريد و از دوران نطفه و جنين و بعد از ولادت ، روزىتو را مهيا ساخته و اعضاء بدنت را با يك دقت بسيار ظريف تنظيم نموده است اعتماد و باوركن .چون انسان از مسير همين حقايق ، باور و يقين خود را بخدايش تقويت مى كند، وقتى كه روحو روان انسان ، تكيه گاه مورد اطمينان ، پيدا كند هيچ وقت بنگرانى و اضطراب و يابيماريهاى روحى مبتلا نمى شود و در سايه باور بخدا، نسيم آسايش هاى موفقيت را درتمام وجودش احساس خواهد كرد.روانشناسى دينى با ابزارى كه خالق متعال در اختيار هر انسانى قرار داده است سر و كاردارد تا اينكه خود او را در رسيدن بمراحل رشد وكمال ، بيك باور و يقين سالم مجهز نمايد. مثال كودكى كه وارد محيط مدرسه وكلاس درس مى شود از برنامه و اهداف مدرسه،جز آموزگار، چيزى را نمى بيند علم و دانش برايش مفهوم چندانى ندارد و نمىتواند آن رابعنوان يك حقيقت درك كند ليكن معلم با حوصله و صبروتحمل زياد تلاش مى كند كه در روحمحصل از علم و ارزشهايش باورى ايجاد شود تااينكه درد و رنجتحصيل اعم از گرسنگى و بى پولى ، بيدارى شبها، مطالعه زياد،سحر خيزيهاو و .... آن چنان برايش شيرين و گوارا گردد كه هيچ وقت از آنها به تلخىيادنكند، وقتى كه اين سرمايه گذارى به ثمر نشست نگرانى و اضطراب درمياننخواهد بود.مربيان دينى در تربيت و رشد انسان مانند يك معلم آگاه و دلسوز ومتحمل ، در ميان دانش آموزان هستند كه براى ايجاد يقين و باور بخدا در قلب آنها، شب و روزتلاش مى كنند و براى تحقق هدف خود، با شيوه و فرمولهاى خاصى ، وارد صحنهتعليم و تربيت مى شوند و متناسب با استعدادهاى آنها، برنامه ها را پياده مى كنند تااينكه انسانها بدون هيچ مانعى به شكوفائى و رشد استعدادهايشان در جهتنيل به اطاعت و بندگى خدا رهنمون شوند. پيامبر اسلام صلى الله عَلَيه و آله كاملترين معيار خداوند است وجود مقدس رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) معيار و الگوىكامل خداى سبحان است و هر كس بخواهد به عاليترين مقام در پيشگاه الهىنائل شود با اطاعت كامل از ايشان مى تواند خود را در مسير بندگى خدا قرار دهد و تمامارزشها را در وجودش آشكار سازد. حضرت على (عليه السلام ) در اين زمينه به فرزندش مى فرمايد: واَعلَم ، يا بُنَّىَ، اِنَّ اَحَدا لم يُنبِئ عَنِ اللهِ سُبحانَهُ كَما اءنباَءَ عَنهُ الرَّسُولُ [صَلَّىاللهُ عَلَيهِ و آلهِ] فَاَرضَ بِهِ رائِدا، وَالىِ النَّجاةِ قائِدا، فَاِنى لَم آلُكَ نَصِيحَةً و اِنَّكَ لَنتَبلُغَ فِى النَّظَرِ لِنَفسِكَ و اِن اَجتَهَدتَ - مَبلَغَ نَظَرِى لَكَ.اى فرزندم ، بدان در اين جهان پهناور، احدى نتوانست مانندرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از خداى متعال خبر و گزارش بدهد [يعنى مراتبكمالات حضرتش در مقام تقرب به ذات اقدس تعالى از تمام انبياء عظام وملائك مقرب ،مقدم مى باشد و اين واقعيت در آيات شريفه به صراحت مطرح شده است كه مى فرمايد:ثُمَّ دَنى فَتَدَّلى ، فَكانَ قابَ قَوسَينَ اَواَدنى ... .(77)پس پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به مقام قرب الهى نزديك شد كه بدونواسطه كلام خدا را مى شنيد و اين قرب به اندازه قوس كمان ، بلكه از آن هم نزديكتربود.هنگامى كه به مقام قرب حضرتش نزديك شد تا جائى كه استماع كلام الهى مى نمود و آنرا درك مى كرد. ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله )نقل مى كند كه فرمود: در آن شب كه به معراج مرا بردند و به مقام قرب رسيدمپروردگار متعال بدون واسطه به من فرمود: اى محمد چه كسى را از ميان بندگانمبيشتر دوست مى دارى ؟ گفتم اى پروردگار من ، على را دوست دارم ، فرمود به طرف خودنگاه كن ، به سمت چپ متوجه شدم ناگهان على را در آن مقام قرب الهى ديدم .(78)و در اين زمينه احاديث زيادى آمده است كه از مقام والاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) و حضرت على (عليه السلام ) حكايت مى كند و انشاءالله درمحل مناسبش به ذكر آنها مى پردازيم بنابراين مقام والاى نبى اكرم (صلى الله عليه وآله ) در سطحى است كه از قدرت تصور انسانى بالاتر است و حضرت على (عليهالسلام ) به همين نكته اشاره مى كند كه هيچ كس مانند پيامبر اسلام نتوانست از اسرار مهمالهى خبر دهد زيرا نيل به مقام قرب حضرتش سرمايه بزرگى از ايمان و يقين به خداىمتعال را لازم دارد و آن حضرت از ميان ابزارهاى مادى ، آن چنان اوج مى گيرد تا اينكهحقايق برون مرزى را درك مى نمايد بهر حال انبياء در درك اين واقعيت يكسان نيستند چونمرحله ايمانشان متفاوت است وقتى كه با قرآن آشنا مى شويم مى بينيم اين كتاب آسمانىبا تمام آياتش ، حاوى رمز و اسرار الهى است كه به بركتكمال ايمان و يقينِ پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله ) از عالم معنا به جهان مادىمنتقل شده است و تا روز قيامت احدى نمى تواند با آن مقابله و يا مبارزه نمايد بهرحال وقتى كه در ميان نسل بشر، چنين شخصيت بزرگوار و كاملى وجود دارد و در آياتقرآن بعنوان اُسوَة و نعمت بزرگ الهى براى انسانها، مطرح شده است بايد در جهتنيل به سعادت ، به الگو و معيار قرار دادن او خشنود گشت ، زيرا ثمره و نتيجه تبعيت ازافراد كامل و موفق ، رسيدن به درجات بزرگ معنوى است ، چون انسان در مورد موفقيت ، وكمالات رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) نمى تواند هيچ نوع شك و ترديدى داشتهباشد شخصى كه به تنهائى در يك محيط آلوده بهاعمال ضد ارزشى ، قيام مى كند و با منطق زيبا و شيوا قشر عظيمى از جامعه را بسوىعقيده خويش ، متوجه مى سازد تا جائيكه افراد عنود و نادان و بعبارتى ، سركش ، همنتوانستند از شنيدن سخنان آن حضرت متاءثر نباشند و با علاقه قلبى راهنمائى هاى اورا پذيرا شده و در مسير موفقيت خود قرار گرفتند.حالا اگر كسى در هر عصر و زمان وجود مقدس پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) رابعنوان الگوى خويش قرار دهد و در تمام جريانات زندگى از ايشان اطاعت نمايد و درادامه مسير خود از تبليغات مسموم و شياطين ،منفعل نشود، بطور يقين خواهد توانست خود را به سوى رشد وكمال و موفقيت نائل سازد چون خاصيت معيار كامل اين است كه انتخاب كنندگان خويش را بهكمال و سعادت هدايت نموده و آنها را از شر توطئه هاى شياطين و هواهاى نفسانى نجات مىبخشد اين واقعيت در شيوه انتخاب سالم قرار گرفته است چه اگر انسان در انتخابالگو و معيار، موفق باشد بدون شك در تمام دوران عمرش موفق خواهد بود وقتى كهخداى متعال در آيات زيادى انسان را بيدار و نصيحت مى كند تا اينكه بطور آگاهانهكارشناسان الهى را بعنوان الگوى خود در تماممراحل و امورات زندگى ، انتخاب كند بخاطر اينكه هيچ راهى براى سعادت و موفقيت او،جز پيروى از پيامبر و خاندان معصومش صلوات الله عليهم اجمعين ، وجود ندارد.حضرت على صلوات الله عليه مى فرمايد فرزندم ، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) را به پيشوائى بپذير و براى نجات خود، رهبريت او را بپسند تا اينكه بتوانىبا اطمينان خاطر مسير رستگارى را طى كنى و من در مقام پند و اندرز تو، هيچ كوتاهىنكرده ام و اگر بخواهى در مورد خير و صلاح خويش نهايت تلاش را انجام بدهى باز همنمى توانى مانند پدرت درباره خود نكات لازم و مهم ، وفرمولهاى حياتبخش و سعادتآفرين را، تشخيص بدهى ، بنابراين اطاعت از سخنان پدر بدون شك ، موفقيت و سعادتتو را، تضمين مى كند.پدر در مقام ارجمند و والائى كه دارد تمامى تجارب و اندوخته هاى خود را، ارزيابى مىكند و هميشه از طريق عقل و شعور وارد صحنه مى شود تا اينكه بتواند خوشبختى وپيروزى فرزندانش را در يك مدت كوتاه با بهترين شرائط تاءمين نمايد چون احساساتتحت هر شرائطى مانع تشخيص نقاط ضعف و يا قوتِ پند و اندرزها مى گردد والدين باتمام دقتى كه دارد نمى خواهد او را بدون مطالعه و احتياطكامل نصيحت كند چون تنها كسى كه در مسير زندگى ، بدون حيله ونيرنگ ، يا تظاهر ورياء، ايثار و جانفشانى مى كند پدر و مادر است و اين واقعيت براى جوان درطول زمان روشن خواهد شد چنان كه حضرت امير (عليه السلام ) مى فرمايد پسرم تو هراندازه تلاش هم بكنى نمى توانى مانند پدر در حق خودت بيانديشى .بهر حال يك انسان در دوران جوانى ، كارهائى را انجام مى دهد كه در صورت به ثمرنشستن ، آن را ادامه دهد ليكن پدر راضى نمى شود كه مدت زيادى از دوران عمر،فرزندش ، در مورد برنامه هائى كه نتائج آن چندان روشن نيست مصروف گردد و خود دقتو تلاش كامل را در حق فرزندان انجام مى دهد تا در توصيه هايشاحتمال خطاء كمتر باشد و يا زيان را به حداقل برساند چون والدين در هر موردى او رابرخود مقدم مى دارند و صلاح و سعادت فرزند را متعلق به خودشان مى دانند و در اثرهمين علاقمندى پيشنهاد مى كند كه از پيامبر و خاندان معصومش صلوات الله عليهم اجمعين ،اطاعت كامل نمايد تا اينكه شاهد پيروزى و موفقيتهاى او، در تماممراحل زندگى باشد در اين جا بطور اختصار به عظمت امامان معصوم عليهم السلام اشارهمى كنيم تا نسل جوان بتواند، در تمام مراحل زندگى از آنان الگو بگيرد تا خود را بهموفقيت هاى كامل ، نائل سازد. ((امام معصوم (عليه السلام ) رحمت الهى است ))خداى متعال ، اولين مخلوق خود را از نوع بشر، بعنوان پيامبر و كارشناس ، قرار داد تاهيچ وقت جامعه بدون حجت الهى نباشد چون در هر عصر و زمان ، عمده ترين نياز، يك انسان، الگو و معيارهاى كاملى است كه بتواند او را از بدبختى هاىجهل و نادانى ، نجات دهد و با كمالاتى كه دارد زمينهتكامل او را فراهم نمايد و از آنجائى كه سير زندگى انسان ، رو بهتكامل است بايد كارشناسان الهى ، متناسب با نياز زمان ، وارد صحنه تربيت شوندهمانطورى كه دانش آموز در كلاس ابتدائى و دبيرستان ، معلمان خاصى ، و در دانشگاهاساتيد و متخصصان بزرگى ، لازم دارد و در مياننسل بشر در طول تاريخ اين حقيقت بخوبى اجراء گرديد و آخرين پيامبر و اوصياء اوصلوات الله عليهم اجمعين در يك سطح خيلى بالائى هستند كه جز خالقمتعال ، احدى توان درك مقام و منزلت آنان را ندارد اگرنسل جوان در مقام ، الگو پذيرى ، بتواند از وجود امامان معصوم عليهم السلام استفاده كندبطور يقين موفقيت هاى خيلى ارزشمندى را نصيب خويش خواهد ساخت چون در عظمت پيامبراسلام و جانشينانش يعنى حضرت على و يازده امام معصوم عليهم السلام اين كفايت مى كندكه آنها مترجمان وحى خدا هستند.اين كتاب خدا كه آئين زندگى مترقى است توسط افرادى كه خود از نشانه هاى بزرگتوحيد هستند قابل استفاده و يا تفسير مى باشد وقتى كه رسولخدا (صلى الله عليه وآله ) براى بعد از خودش به مسلمانان سفارش مى كند كه اين كتاب بوسيله امامت حضرتعلى و يازده فرزند معصومش (عليه السلام ) مى تواند سرچشمه حيات و خوشبختى جامعهاسلامى و يا انسانى باشد وهيچ كس نمى تواند از رموزات قرآن وتاءويل آياتش بدون امامت با خبر شود چون امام معصوم (عليه السلام ) در هر عصر و زمانقرآن ناطق است و اگر بخواهيم در مورد عظمت و مقام بلند امامان معصوم عليهم السلام وفلسفه وجوديشان بطور كامل آگاه شويم بايد بوسيله خودشان به اين مهمنائل گشته تا در انتخاب آنان بعنوان معيار و الگوى موفقيت ، هيچ شبهه اى نداشتهباشيم در اين زمينه حضرت امام على النقى (عليه السلام ) مطالبى بيان نموده اند كه دركتاب هاى دعا تحت عنوان [زيارت جامعه ] آمده است و مى توان گفت كه اين زيارت شريفشناسنامه دقيق و كامل امامت است و اميدواريم دوستان خاندان عصمت ، مخصوصانسل جوان در طول هفته از خواندن آن غفلت نكنند و در اين جا بصورتگل چنين به عظمت آنان مى پردازيم .امام هادى (عليه السلام ) مى فرمايد: .... اَلسَّلامُ عَلَى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللهِ .... و حَفَظَةِ سِرِّاللهِ و حَمَلَةِ كِتابِ الله.... .درود و سلام بر امامانى كه دلهايشان محيط شناخت و معرفت خداست و حافظان اسرار الهى، و حاملان كتاب خدا هستند. و اَنتَجَبَكُم لِنُورِهِ .... و تَراجِمَةً لِوَحيِهِ و اَركانا لِتَوحِيدِهِ و شُهَدا: عَلىخَلقِهِ .خداوند شما را انتخاب كرد تا نور خود را از وجود شما آشكار سازد، شما مترجم وحى اوهستيد غير از امامت كسى قادر به شكافتن و تفسير آيات خدا نمى باشد پايه اصلىخداشناسى شما هستيد كه هر كس به امامت تقرب پيدا كند بوحدانيت خدا مؤ من مى شود وشما بر مخلوقات الهى شاهد هستيد يعنى اعمال آنان از ديد شما پنهان نيست . مَن وَالاكُم فَقَد والىَ اللهَ و مَن عاداكُم فَقَد عادَاللهَ ... و مَن اِعتَصَمَ بِكُم فَقَداِعتَصَمَ بِاللهِ .... اَنتُمُ الصِّراطُ الاَقوَم .... والرَّحمَةُ المُوصُولَةُ ... .هر كس شما را دوست داشته باشد قطعا خدا را دوست داشته و هر كسى به شما عداوت پيداكند با خدا دشمنى كرده ... و هر كس بطور كامل از شما اطاعت كند بتحقيق بخدا متمسكگرديده ... شما راه شكست ناپذير توحيد هستيد كه هيچ كس در اين مسير بذلت و بدبختىنمى افتد و وجودتان رحمت متصل خداوند است كه با اطاعت از شما رحمت الهىشامل حال او مى گردد. مَن اَتيكُم نَجى وَ مَن لَم يَاءتِكُم هَلَكَ ... كَلامُكُم نُورٌ و اَمرُكُم رُشدٌ ... وَ هُدِىَ مَناِعتَصَم بِكُم ... .هر كس در طول زندگى به شما روى آورد و شما را براى خود الگو انتخاب كند از تمامبدبختى ها و شكست ها نجات يافته و كسى كه از شما روى گردان شود هلاك و نابود مىشود سخنان شما نور است و امرتان موجب رشد وكمال انسان است و هر كس بشما متمسك و چنگ بزند هدايت يافته است .نكات مهمى كه در اين زيارت جامعه آمده است نشانگر عظمت وكمال و مقام والاى امامت است و درك اين خصوصيات از عهده فرد معمولى خارج است چون اونمى تواند انسان كامل را با ويژگيهائى كه دارد تعريف نمايد بلكه تنها امام معصوم(عليه السلام ) است كه مى تواند آيات الهى را بخوبى تفسير كرده و مقام شامخ وارجمند آنان را با جملات شيوا و زيبا، بيان كند.وقتى كه انسان به صفات جمال و جلال الهى مى انديشد در فضاى ذهن خويش از دركصحيح آن ها عاجز مى شود و براى هميشه تشنگى و علاقمندى را در جهت درك معارف توحيدبا خود دارد چون با شنيدن صبر و يا عدالت و يا هر صفتى از صفات خداوندى مبهوت وحيران مى گردد زيرا قدرت هضم و درك آن را نداردبهرحال هر كسى در اندرونش علاقه شديدى براىنيل به كمال مطلق و عالم معنا، احساس مى كند و در اثر رابطه مستقيم با خداى هستى ، ازطريق آئين فطرت ، از ته دل ، مى خواهد تماشاگر مناظر زيبا و دلبر كن فضاىملكوتى باشد چون آفرينش بشر در رابطه با اين حقيقت بيگانگى ندارد ولى او چگونهو تحت چه شرائطى خواهد توانست به آرزوى ديرينه خويشنائل شود؟در پاسخ بايد گفت كه خالق متعال هيچ وقت انسان را فراموش نكرده و به تمام خواستههايش عنايت دارد عمده ترين مسئله در ميان بندگان و خداىمتعال اين است كه او باور كند پروردگارش با تمام مهر و محبت و الطاف بى پايان ، وىرا زير نظر دارد وقتى كه اين موضوع براى بشر روشن گرديد مطمئن خواهد شد كهبراى تحقق خواسته هاى مهم او، يعنى رسيدن به اوج كمالات و درك اسرار و عظمت الهى ،برنامه ريزى شده است خدائى كه قبل از تولد، بوسيله شير در پستان مادر، بفكرنيازهاى او بوده اما چگونه در مورد درك معارف توحيد به وى توجه نداشته است .بهر حال ما از طريق زيارت شريف جامعه آگاه مى شويم كه خداىمتعال بوسيله امامت به اين علاقه و يا خواسته و نياز مهم بشرى پاسخ داده است زيراوجود مقدس آنان آئينه تمام نماى حقيقت توحيد است و بطور كلى اوضاع عالم غيب و فضاىملكوتى و صفات الهى ، با وجود امامان معصوم عليهم السلام براى هر انسان علاقمندتفسير مى شود وقتى كه علم و يا صبر و عدالت الهى را مى خواهيم بفهميم علم و صبر وعدالت امام معصوم صلوات الله عليه ، ما را بدرك آن ، با تمام خصوصياتش رهنمون مىسازد بنابراين علاقه شديد انسان بخداى متعال و ديدن مناظر زيباى معنويت بوسيله امامتپاسخ داده مى شود وقتى كه در مقام آنان آمده است كه امام معصوم (عليه السلام ) ترجمهكنندگان وحى الهى است يعنى تمام برنامه هايشان حقايق الهى را تفسير مى كند پسانسان با تبعيت كامل از امامت و الگو قرار دادن آنان خواهد توانست به آرزوى قلبى خوددست پيدا كند وقتى كه حضرت على صلوات الله عليه بفرزندش توصيه مى كند كهرسولخدا (صلى الله عليه و آله ) را به رهبرىقبول كن و او را الگوى خويش قرار بده ، بخاطر اينكه انسان تنها از اين مسير مى تواندبه اوج كمال صعود كند و اسرار الهى را با شيوه مناسب درك نمايد و اگرنسل جوان از اين الگوى كامل پروردگار برخوردار باشد هيچ طوفانى نمى تواندفضاى روح و روان او را منهدم ساخته و زندگى او را به ياءس و نوميدى گرفتار سازد. تذكر لازم وقتى كه به مقام امامت اشاره مى كنيم و عظمت آنان را كه در احاديثوآيات و يا ادعيه آمده است مطرح مى سازيم مقصود، نور پاك و مقدس حضرتمحمد بنعبدالله (صلى الله عليه و آله ) و خاندان معصومش مى باشند يعنى چهاردهاختر تابناكعالم هستى كه آئينه كامل توحيد هستند. توحيد را چگونه به جوانان بآموزيم ؟در مسير تربيت انسان چنان كه قبلاً توضيح داده شد لازم است واقعيات را بطوركامل و روشن براى آنان تعريف كرد تا اينكه هر موردى را بدون ابهام دريافت نمايد چوناگر شناساندن چيزى بطرز مطلوب و معقول براى او پياده نشود و بشرمسائل خود را بصورت خام و نه پخته بپذيرد چنين تربيت ضمن اينكهبحال او مفيد واقع نخواهد شد بلكه درد، و اذيت هاى غيرقابل تحملى را ببار مى آورد مانند اينكه غذاى غير بهداشتى و يا نه پخته اى را دراختيار كودكى قرار داده ايم او ضمن اينكه با خوردن آنمشكل گرسنگيش برطرف نمى شود بلكه به كسالت ناگوارى گرفتار مى گرددبنابراين غذاى روحى انسان از دوران كودكى و يا نوجوانى بايد مطابق معيارهاى دينىسالم و پخته شود تا اينكه وى بتواند ضمن احساس لذت ، خود را به اجراىكامل آن موظف و مهيا سازد.خداشناسى عمده ترين غذاى روحى نسل جوان است و براى او چيزى ضرورى تر از شناختخدا در صحنه زندگى وجود ندارد چون تمام احتياجات وى در ظاهر و باطن در هر شرائطىاز دوران عمرش ، از راه آگاهى و ايمان به خالق خويش ، تاءمين خواهد شد يعنى اوبوسيله داشتن عقيده سالم و كامل به پروردگارمتعال ، مى تواند نيازمنديهاى خود را بصورت زيبا جبران كند و مسير رشد و تكاملى را بااطمينان خاطر ادامه دهد.وقتى كه خداشناسى سرمايه اصلى و نياز عمده انسان از ابتداء زندگى به حساب مىآيد و او بايد براى تمام لحظات دوران عمر ارتباط واتصال خود را با خداى سبحان حفظ كند تا اينكه بتواند صفحات زندگى را با موفقيت وآرامش خاطر ورق بزند، در اين حال لازم است توحيد را با شيوه زيبا و شيوا، همانگونه كهدر سخنان كارشناسان الهى آمده است تعريف كرد و يا بوسيله آياتى كه پروردگارمتعال ، خودش را تعريف فرموده است براى جوان تعليم داد، زيرااستدلال با اين طريق مى تواند، از لغزش و انحرافات در امان باشد چون ساختمانجملات و مفاهيم آن به كلام معصوم مستند است در نتيجه غذاى موجود از سلامت و بهداشتكامل برخوردار مى باشد در اين صورت روح و روان جوان از هضم آن عاجز نخواهد بود، امااگر روش ما در زمينه شناخت خداى سبحان ، از مسير واقعى آن منحرف گردد و بوسيلهالفاظ و جملات ناهماهنگ و يا بيگانه از هدف ، مانند اصطلاحاتى كه در زبان حكماء وفلاسفه و و .... مطرح است ، بخواهيم استدلال كنيم هيچ اميدى براى تحقق يك شناختكامل و لازم از پروردگار متعال در روح انسان تشنه و نيازمند، وجود نخواهد داشت زيراالفاظى كه فلاسفه براى تعريف خداوند عنوان مى كنند ضمن اينكه مفيد معنائى از حقيقتتوحيد نمى شود بلكه انسان را از آن خدائى كه در آئين آسمانى آمده است جدا مى كند، واوقات او را با درهم آميختن الفاظى مانند [واجب الوجود و و .... يا تشكيك در مراتب وجود،كه خدا و مخلوقاتش را در يك تقسيم غير عادلانه قرار مى دهد و با مفهوم شدت و ضعف درمثال نور، لباس قهرمانى بر تن مى كند مثل اينكه حقيقتى را كشف نموده استغافل از اينكه اساس توحيد را در اذهان عمومى بامشكل مواجه ساخته است ] بدون كمترين فايده از دستش مى گيرد.حضرت على صلوات الله عليه مى فرمايد: يا مَن دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ وَ تَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلُوقاتِهِ .... (79)اى خدائى كه هستى اش دليل هستى اوست ، و ذات پاكش منزه از تجانس و شباهت بهمخلوقات اوست .آيا اين تنزه بر رد نظريه تشكيك وجود، در عرف فلاسفهشامل نمى شود؟ نكته ديگر اينكه : ما چگونه مى توانيم هستى و وجود خداىمتعال را با وجود مخلوقاتش در يك رديف قرار دهيم چنانكه در فلسفه عنوان مى شود آياوجود انسان با وجود ماشين و يا هر چيزى كه ساخته دست اوست مساوى است ؟ بنابراين مانمى توانيم از حقيقتى كه هيچ خبرى از آن نمى توانيم داشته باشيم قاعده تساوى درستكنيم و او را [اقوى ] و سايرين ضعيف تعبير نمائيم .در هر صورت ما وارد اين بحث طولانى نمى شويم ولى بطور اختصار اشاره كرديم تااينكه همگان خصوصا نسل جوان متوجه اين واقعيت باشند كه تعريف خدا واستدلال بر وحدانيت او بايد مطابق آئين فطرت انجام بگيرد همانطورى كه پيشوايانمعصوم عليهم السلام در طول تاريخ براى مردم انجام مى دادند. شرائط ارشاد و هدايت انساناز مهم ترين شرائط شناخت و آگاهى دادن به انسان اين است كه استدلالها بايد متناسب بااستعدادهاى او باشد يعنى از راهى كه وى توانقبول و درك مطلب را دارد و با يك ارشاد و راهنمائى كوتاه ، مى تواند، تمام مسئله راحل كند بايد وارد بحث شد تا اينكه او را به نتيجه قطعى و غيرقابل شك و ترديد نائل ساخت و چون كارشناسان الهى هدفى غير از اين نداشتند و مىخواستند بشر را در مورد شناخت خالق خويش بيك باوركامل برسانند از بازى كردن با الفاظ نفرت داشتند و با ساده ترين روش وجملات ،آسان مطلب را بيان مى نمودند.حضرت على صلوات الله عليه در اين زمينه بفرزندش مى فرمايد: و اَعلَم يا بُنَىَّ اَنَّهُ لَوكانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لاََتَتكَ رُسُلُهُ، وَلَرَاءيتَ آثارَ مُلكِهِوُسُلطانِهِ، و لَعَرفتَ اَفعالَهُ وَصِفاتِهِ، و لِكنَّهُ اِلهٌ واحِدٌ كَما وَصَفَ نَفسَهُ، لايُضَادُّهُ فِىمُلكِهِ اَحَدٌ، وَلايَزُولُ اءبدا و لَم يَزَل ، اَوَّلٌ قَبلَ الا شَيآءِ بِلا اَوَّلِيَّةٍ، و آخِرٌ بَعدَ الا شياءِبِلا نَهايَةٍ، عَظُمَ عَن اَن تَثبُتَ رُبُوبِيَتُهُ بِإِ حاطَةِ قَلبٍ اَو بَصَرٍ، فَاِذا عَرَفتَ ذلِكَفَاَفعَل كَما يَنبَغَى لِمِثلِكَ اَن يَفعَلَهُ فِى صِغَرِ خَطَرِهِ، وَقِلَّةِ مَقدِرَتِهِ، و كَثرَةِ عَجزِهِ، وَعَظِيمِ حاجَتِهِ اِلى رَبِّهِ، فى طَلَبِ طاعَتِهِ والخَشيَةِ مِن عُقُوبَتِهِ، والشَّفَقَةِ مِن سُخطِهِ،فَاِنَّهُ لَم يَاءمُركَ اِلا بِحَسَنٍ وَلَم يَنهَكَ اِلا عَن قَبِيحٍ .پسرم بدان ، اگر پروردگارت شريكى داشت رسولان او نيز بسوى تو مى آمدند، آثارملك و قدرتش را مشاهده مى كردى ، و افعال و صفاتش را مى شناختى ، اما او خداوند يكتاستهمانطور كه خودش را توصيف نموده است .هيچ كس در ملك و حكومتش قادر به ضديت با او نيست هرگز از بين نخواهد رفت و هموارهبوده است او سرچشمه هستى است بدون اينكه آغازى داشته باشد و آخرين آنهاست بدوناينكه پايانى داشته باشد مقام و عظمت او بزرگتر از آن است كه ربوبيش در فكر وانديشه انسانى به گنجد و از طريق تصور نمى توان بخدا احاطه پيدا كرد.حالا كه اين حقيقت را شناختى ، پس تلاش خود را درعمل كردن بدستوراتش بكارگير، آن چنان كه سزاوار است براى كسى مانند تو، كه دركوچكى قدر و منزلت ، و كمى قدرت ، و فزونى عجز و ناتوانى ، و در نيازمندى بسيارشديد، به پروردگار قرار گرفته است بايد در مسير اطاعتش كوشا، از عقوبتشترسان ، و از خشمش بيم ناك باشد چرا كه او تو را جز به نيكى امر نكرده ، و بغير ازكارهاى زشت و قبيح نهى ننموده است ، نكات مهم و آموزنده 1 - توحيد و خداشناسى را براى جوان بطرز ساده و زيبا، بيان مى كند تا اينكه او درگرايش به خداوند از آلوده گيها فاصله بگيرد و بتواند اعتقاد خويش را نسبت بخداىمتعال خالص كند و اگر جوانان در مورد شناخت خدا راه سالمى در اختيار نداشته باشند ويا تصوير درستى از حقيقت توحيد بر آنان عرضه نشود نمى توانند عقيده قوى و محكمىرا در اندرون خود، ايجاد كنند كه مانند كوههاى بزرگ درمقابل طوفانِ حوادث و گرفتاريهاى زندگى ، صبور ومتحمل باشند آنچه مى تواند انسان را در هنگام هجوم ابتلاءات و تلخيهاى دوران عمر،استوار و ثابت نگهدارد عقيده خالص او، بخداست و معناى خالص بودن اعتقاد اين است كهتعريف سالم و درستى را، مطابق با معيارهاى دينى از خداوند داشته باشد تا اينكه او رابا مخلوقاتش مقايسه نكند. نقص و ناتوانيهاى آنها را در معناى توحيد قرار ندهد و يكتائىاو را در تمام صفاتش بپذيرد و بدان باور كند كه صفات الهى عين ذات او هستند چنانكهدر خطبه اولِ نهج البلاغه بطور مشروح آمده است .2 - توحيد خالص با حذف شريك براى او عينيت پيدا مى كند براى موحدان توجه به ايننكته ، خيلى مهم ، ضرورت دارد به خاطر اينكه اغلب خداشناسى ها بنوعى از شرك آلودهشده اند و گاهى اين آلوده گى بقدرى ريز و كوچك است كه بدون بصيرت كافىقابل تشخيص نمى باشد و لذا بر همگان خصوصانسل جوان لازم است اخلاص را در خداشناسى با عشق و علاقهكامل تعقيب كنيم تا اينكه با استعانت از پروردگارمتعال ، از مسيرى كه خودش راهنمائى فرموده ، به هدفنائل شويم براى حذف و يا خشكاندن ريشه شرك بخدا، لازم است يك تحقيق و بررسىكامل در جهان خارج از ذهن انجام بدهيم تا موردى براى ايجاد وسوسه شرك ، در روح وروان انسان پيدا نشود.حضرت على صلوات الله عليه با يك شيوه خيلى دقيق و عميق ، هر انسان عاقلى را بهسوى اخلاص و حذف شرك ، هدايت مى كند و آن اين است چه اگر پروردگارمتعال شريكى داشت قطعا با برنامه هاى روشن ، در جهت مخالفت با خداى هستى ، خودش راآشكار مى ساخت و براى شكستن نظام توحيدى سفراء و رسولان خود را، اعزام مى كرد تااينكه حركت و يا خواستهاى او را به مردم ابلاغ كنند، همانطورى كه خالق عالم ، انبياءخود را در جهت آگاهى و تربيت انسان ها، يكى بعد از ديگرى مبعوث مى كرد، پس وقتىكه برنامه اى جز نظام الهى در صحنه زندگى مطرح نيست و رسولانى شما را بسوىشكستن نظم واحدى ، كه حكايت از خالق واحد است دعوت نمى كنند مطمئن باش كه شريكىبراى خداوند وجود ندارد.دوم - اگر شريكى براى او وجود داشت و قادر به مخالفت با نظم موجود بود بايد برخلاف اراده و مشيت الهى اِعمال نظر بكند سياست و تدبير مخالف خويش را آشكار سازد تااينكه شما و يا هر انسان عاقلى بتواند اين موضوع را از نزديك مشاهده نموده و آثار حكومتو يا قدرت شريك خدا را بطور روشن به بيند.پس وقتى كه چنين سياست و يا حركت مخالف درمقابل نظام توحيدى بچشم نمى خورد بلكه اساس جهان هستى بر مبناى تدبير واحدى كهاز وجود خالق يكتا، حكايت دارد تنظيم شده و اداره مى شود، در اين صورت دليلى ندارد كهدر افكار كسى وسوسه شرك بخدا پديد آيد.شيوه مهمى كه امام (عليه السلام ) در اين زمينه بكار گرفته اينكه افكار هرانسان ضعيفو ناتوانى را بسوى واقعيات هدايت مى نمايد چونكه آن حضرت در مقام نفى شريك خدا،نمى خواهد ديگران را تسليم تشخيص خويش سازد بلكه دست او را مى گيرد و در جهانخارج از ذهن با هم به سير و تحقيق مى پردازند و تمامىمسائل را به عنوان يك كارشناس دقيق و دلسوز به جوانان تشنه حقيقت ، تعريف مى كندتا اينكه آنان بتوانند به تشخيص سالم توفيقحاصل كنند و در نفى شريك . براى خالق هستى بطور آگاهانه اعتقاد پيدا نمايند چوناگر انسان در مقابل حقايق زندگى و انتخاب رنگ اخلاق و رفتار خويش ، از طريق آگاهىهاى لازم وارد نشود و بوسيله فكر و انديشيدن ، اعتقاد خود را خالص نسازد نمى تواند بانقل و گفتار و يا باور ديگران ، بيك عقيده سالمنائل گردد چون او بايد بطور خود جوش عقيده سالم و نفى آفات توحيد را در خود پديدآورد.حضرت على صلوات الله عليه در مقام تربيت و رشدنسل جوان مطابق با آئين الهى رفتار مى كردند و با دادن اطلاعات و آگاهيهاى لازم ، روح وروان او را بسوى تشخيص سالم و مطابق با واقع ، هدايت مى فرمودند تا اينكه وىبتواند پايگاه قوى و محكمى را در ساختمان اعتقاداتش بوجود آورد و در برابرسيل وسوسه و گرفتاريهاى روزگار ثابت و مقاوم بماند و بهر نسيمىتمايل نشان دهد.وقتى كه ثابت شد در جهان هستى شريكى براى خالقمتعال وجود ندارد و نظم واحدى بر كل عالَم حاكميت دارد، وحدانيت خداى هستى خودبخودآشكار مى شود و عمده ترين استدلال بر توحيد، همانطورى كه خداوند خودش را توصيففرموده است وجود نظم يگانه اى است كه كل هستى را با تمام ذراتش در برگرفته استگويا همه خلائق يك چيز بيش نيستند و اين نظم از درون اتم ها تا بى نهايت راشامل مى شود.نكته زيبائى كه مى تواند اين حقيقت را بطور ساده بيان كند توحيد و نظام او را در تمامهستى اعم از ذره و يا كهكشانها ثابت نمايد جمله ايست كه امام (عليه السلام ) به آن اشارهمى فرمايد: لايُضادُّهُ فى مُلكِهِ اَحَدٌ ... در صحنه مملكت و حكومت الهى ، هيچ كس قادر بهضديت و مخالفت با او نيست .هر گياهى كه از زمين رويدوحده لاشريك له گويد ابتداء و انتهائى براى او متصور نيست بلكه او خالق هر ابتدا و پايانى است چون كه در ميان انسانها اين دو كلمهبيانگر زمان است و زمان هم به اول و آخر تقسيم مى شود در صورتيكه خود زمان مخلوقخداست و در مورد حضرت حق جلت عظمته ، استفاده از كلماتقبل و بعد يا اول و آخر به معناى اقسامى از زمان و يا مكان نيست بلكه به معناى ،اول و آخرى كه زمان در او لحاظ نشده باشد بهرحال نبايد خالق را در ظرف مخلوق خود توصيف كرد.3 - قلب و فكر بشر قادر نيست كه پروردگارمتعال را در خود جاى دهد با اينكه وجود ذهنى و شعاع تصورات بشر خيلى دامنه وسيعىدارد و مى تواند كل هستى را در خود جاى دهد ولى از حقايق توحيد و چگونگى آن نمىتواند مطلبى را بطور كامل دريافت نمايد چون هرچيزى كه در ذهن انسان بوجود آيدمخلوق آن محيط خواهد بود و مقام ربوبى اجل است از اينكه بشر بتواند در دنياى ذهن وتصوراتش آن را قرار دهد زيرا او بر تمام اشياء احاطه دارد و هيچ چيزى نمى تواند براو محيط شود.پس وقتى كه روشن شد كه شريكى براى خدا وجود ندارد و جهان هستى با تمام اعضاىخانواده اش زير نظر يك تدبير و سياست اداره مى شوند و انسان هم كه از اعضاى اينخانواده به شمار مى رود با اراده و اختيار خويش بايد اين نظم را پذيرا شود چون در مياناين اجتماع بزرگ تنها او مى تواند راه تخلف پيش گيرد و تسليم قوانين موجود نگردداما اگر درست بيانديشد و از واقعيات موجود درس سالم بگيرد با همان قدرت اراده خودبايد علاقمند شود كه عضو متخلف خانواده هستى نباشد چون عواقب ناگوارى كه در پىمتخلفان است بدون كمترين مهلت او را دستگير مى كند و بسزاى اعمالش مى رساند به هرحال انسان متخلف از قافله كمال عقب مى ماند و راهى جز اطاعت از نظام هستى برايش وجودندارد.بعد از عنايت به اين مقدمه كوتاه براى هر انسانعاقل و خردمند لازم است با بصيرت و بينش كامل موضع خويش را در برابر اين نظم جهانشمول مشخص سازد تا اينكه بتواند مصلحت واقعى را در كليه جريانات زندگى تعقيبكند زيرا مخالفت براى موجودى كه فقر و احتياج تمام وجودش را پوشانده است جز شكستنتيجه اى ندارد و عمده ترين راه براى او اين است كه بتواند خود را با نظام هستى تطبيقدهد و از طريق بكار گرفتن فرمولهاى لازم در جهت رشد وكمال و نيل به صلاح و مصلحت خويش بيانديشد انسانى كه با نيازكامل وضعف و ناتوانى بدنيا مى آيد و نمى تواند با حشرات كوچكى مانند، پشه و يامگس مبارزه كند پس بايد خود را تسليم خدا كند چون بطوركامل محتاج عنايات و توجهات پروردگار متعال است كه بدون آن لحظه از زندگى را نمىتواند اداره كند، با اين وضعيت نهايت بى خردى و بى ادبى است كه بشر درمقابل خواسته هاى الهى راه گناه را انتخاب نمايد بلكه شايسته است كه او با خضوع وخشوع كامل از دستورات الهى اطاعت كرده و زندگى را بر طبقميل و علاقه هاى خداوندى اداره نمايد زيرا شناخت وى نسبت به ابزار موفقيت و راه خير وصلاحش بقدرى محدود است كه هيچ عاقلى را برازنده نيست كه دوران حساس و پيچيدهزندگى را بدون داشتن آگاهى كامل آغاز نمايد بخاطر اينكه موفقيت و رسيدن به اوجخوشبختى و سعادت با شناخت و آگاهيهاى لازم مى تواند نصيب انسان باشد و چون او قادربه تحصيل شناخت كامل نيست و نمى تواند به اطلاعات و آگاهيهاى انسانى بسنده كند ودوران زندگى را با ابهام و بدون درك و معرفت شروع نمايد در اين صورت تنها راهمعقول و مطلوب انتخاب بندگى خداست يعنى او بايد باور كند كه خالقمتعال با فراهم ساختن زمينه بندگى انسان ، به تمام مصالح او برنامه ريزى فرمودهاست . مثال بيمار وقتى كه به پزشك مراجعه كند بايد بفكر اطاعت از دستورات اوباشدچون دكتر با تمام دقت مصلحت او را در نظر دارد و تا بوسيله دارو و رعايتپرهيز غذائىسلامتى و عافيت را به بيمار برگرداند.انسان عاقل كسى است كه بعد از شناخت خويشتن ، وابستگىكامل خود را بخداى هستى اظهار نمايد و تمام دستورات او را بدون كمترينتعلل و تخلف در محل مناسب خود اجراء كند و درمقابل مهر و محبت هاى پروردگار كفران نعمت و يا بى ادبى نكند براى اينكه تخلف ازنظم موجود عقوبتها دارد و بايد در اندرونش ، ترس و وحشتى از خشم و غضب خداى سبحاندر برابر نافرمانيهايش داشته باشد چون هركارى حد و مرزى دارد عفو و گذشت هم درفرهنگ دينى تحت عنوان يك قانون مطرح است ليكن شرط عمده آن اين است .كه بايد در مصلحت انسان قرار بگيرد يعنى اگر عفو او به صلاح و مصلحتش نباشدنبايد در مقابل اعمال زشت و نادرستش عقوبت ومجازات راتعطيل كرد و متخلف را بذلت و بدبختيهاى ناگوار گرفتار ساخت همانطورى كهعمل جراحى در بدن بيمار بايد در شرائط خاصى پياده گردد چون راهى براى نجات ازچنگ بيمارى جز جراحى و يا قطع ريشه مرض وجود ندارد اگر در چنين موقعيتى تسامحكنند و كار لازم را در حق وى اجراء نكنند هلاكت و نابودى مريض قطعى خواهد بود.4 - اوامر و نواهى الهى هميشه در صلاح انسان تنظيم گرديده است ، زيرا شكوفائىاستعداد و رشد كامل آن در چهار چوب رعايت امر و نهى خدا، ايجاد مى شود و انسان بايديقين داشته باشد كه پروردگار متعال هميشه او را به زييائى ها امر مى كند و از زشتيهاو اعمال قبيح نهى مى نمايد و چون فكر و انديشه بشر قادر به تشخيص واقعيات امر ونهى با تمام خصوصياتش نمى شود و لذا لازم است ذهن خود را به عظمت خدا جلب كند تادر اجراى دستوراتش ، هيچ شك و ترديدى نداشته باشد چون خداوندمتعال در هر امر و يا نهى مصلحت كلى انسان را در نظر گرفته است و او بعد از مدتها مىفهمد كه فلسفه او امر و نواهى الهى چه بوده است ؟ همانطورى كه دانش آموز در ابتداىتحصيل نمى تواند امر و نهى آموزگار را بدرستى درك كند ولى با رعايت سخنانشان ،قابليت بزرگى را در كسب علم و دانش بدست مى آورد و بعد از طى مدت زمانى ، بخوبىمتوجه مى شود كه رشد و تكامل او مديون اوامر و نواهى معلمان دلسوز است . شناخت دنيا، روح و روان انسان را در مسير رشد وكمال قرار مى دهددر مورد دنيا لازم است تعريف درستى انجام بگيرد تا اينكه انسان در هر عصر و زمانبتواند با آن بطور اصولى برخورد كند و اهداف عاليه خود را در همين دنيا بدست آوردبخاطر اينكه دنيا تنها محيطى است كه انسان بعد از ولادت زندگى را در آن شروع مىكند و تمام هم و غم خود را براى رسيدن به خير و سعادت بكار مى گيرد وقتى كه دنياجايگاه ويژه انسان بعد از رحم مادر مى باشد در اين صورت شناخت وضعمحل زندگى و كيفيت امكاناتى كه در آن بدست خواهد آمد اولين قدم در راه رسيدن بهسعادت و كمال است براى اينكه ما محيط ديگرى غير از دنيا نداريم تا به آن جايگاهمهاجرت نمائيم و زندگى خود را بر خلاف وضع دنيا و متناسب با آن محيط آغاز كنيمبلكه دومين محل زندگى موجودات بعد از سپرى كردن دوران رحم مادر همين دنياست كهبوسيله خالق هستى آفرينش يافته و در اختيار موجودات قرار گرفته است و در ذات خودهيچ بدى و زشتى ندارد بلكه مطابق آئين الهى هر مخلوقى بجاى خود نكوست و براىهدف خاصى آفريده شده است و اگر كسى دنيا را مذمت كرده و در مورد آن فحاشى مى كندمبنى بر اينكه دنيا تمام بدبختى و ذلتها را بوجود آورده است كاملاً در مسير اشتباه قرارگرفته و نسبت بدنيا بدون آگاهى حرف مى زند و بخاطر چنين طرز تفكر وتحليل هاى نادرست لازم است دنيا را از طريق كارشناسان الهى بشناسيم تا خوبى و بدىرا در جاى مناسب خود تشخيص بدهيم .حضرت على صلوات الله عليه وقتى كه شنيد، كسى دنيا را مذمت مى كند با سخنان زيبا وشيوا دنيا را بصورت روشن تعريف نمود تا اينكه هر انسانى را در مورد آن بيك شناخت وآگاهى كامل نائل سازد فرمود: اَيُّهَا الذامُّ لِلدُّنيا، المُغتَرُّ بِغُرُورِهِا، المَخدُوعُ بِاَباطِيلِهَا، اَتَغتَرُّ بِالدُّنيا ثُمَّ تَذُمُّها،اَنتَ اَلمُتَجَرِّمُ عَلَيها اءَم هِىَ اَلمُتَجَّرِمَةُ عَلَيكَ ؟.... .(80)اى كسى كه دنيا را نكوهش مى كنى در حالى كه تو خود به غرور آن گرفتار شده وفريفته باطل هاى آن هستى ، آيا تو خود مغرور به دنيا مى شوى و سپس آن را مذمت مى كنى؟ تو از جرم دنيا شكايت دارى ، يا دنيا بايد از جرم تو شاكى باشد؟كى دنيا تو را گول زد و چه موقع تو را فريب داده است ؟ آيا بهمحل سقوط پدرانت در دامن فنا و نابودى ، يا به خوابگاه مادرانت در زير خاك ، تو رافريب داده و مغرورت ساخته است ؟چقدر بيماران را با دست خود پرستارى نموده اى ؟ و در كنار بستر آنان مراقبشان بوده اىو برايشان در خواست شفاء و معالجه كرده اى ؟در آن ايام كه داروهاى تو بحال آنان سودى نداشت ، و گريه تو فايده اى نمى كرد،ترس و وحشت تو بدرد هيچ يك از آنها نخورد، تلاش و كوششهايت برايشان عايدى نداشتو تو قادر بر دفاع از آنها نبودى .دنيا با اين وضع خودش را براى تو تعريف و مجسم ساخته ، و با قربانگاه هاى ديگران، قربانگاه تو را مشخص كرد.بعد فرمود: اِنَّ الدُّنيا دارُ صِدقٍ لِمَن صَدَقَها، و دارُ عافِيَةٍ لِمَن فَهِمَ عَنها، وَ دارُ غِنىًلِمَن تَزَوَّدَ مِنها، و دارُ مَوعِظَةٍ لِمَن اِتَّعَظَ بِها، مَسجِدُ اَحِباءِ اللهِ و مُصَلَّى مَلائِكَةِ اللهِوَمَهبِطُ وَحىِ اللهِ، وَمَتجَرُ اَولِيآءِ اللهِ، اكتَسَبُوا فِيهَا الرحمَةَ وَ رَبِحُوا فِيَها الجَنَّةَ... .(81)اين دنيا جايگاه و محل صدق و راستى است براى كسانى كه با آن به راستى رفتار كنندو منزل تندرستى براى آنكس كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بى نيازى است براى كسىكه از آن توشه برگيرد و محل پند و اندرز است براى آنانكه از آن اندرز به گيرند.دنيا محل سجودِ دوستان خداست و نماز خانه فرشتگان پروردگار و جايگاهنزول وحى الهى ، و تجارت خانه دوستان حق است ، آنها در همين دنيا توانستند رحمت خدا رابدست آورند و بهشت را نتيجه و سود اعمالشان قرار دهند.چه كسى دنيا را نكوهش مى كند در حالى كه دنيا جدائى خود را اعلام داشته و فراق خود راخبر داده و نابودى خود و ساكنانش را تصريح كرده است دنيا با نمونه هائى از بلاء وحوادث به آنها نشان داد كه اين برنامه ها در حق آنان نيز امكان پذير است ، با سرور وخوشحاليش ، دلهايشان را بسرور متوجه ساخت لحظه اى با عافيت و سلامتى ، و لحظهديگر با مصائب و گرفتاريها ظاهر مى شود گاه تشويق مى كند و گاه مى ترساند، وگاه بر حذر مى دارد و بهمين جهت در صبح گاهان ندامت و پشيمانى ، گروهى آن را مذمت مىكنند ولى در روز معاد آن را مدح مى نمايند همان گروهى كه دنيا به آنها تذكر داد و آنانمتذكر شدند و نصحيت را قبول نمودند برايشان سخن گفت آنها تصديقش كردن و اندرز دادو آنها با كمال دقت نصحيت او را پذيرفتند.واژه [دنيا] در نهج البلاغه در مباحث گوناگون بيشتر از 1600 بار مطرح شده است و درقرآن مجيد اين كلمه بصورت [الدنيا] 115 بار عنوان شده است .در تمام اين موارد هيچ نسبت استقلالى براى دنيا داده نشده است يعنى دنيا با الزام و اجباركسى را به گمراهى و ضلالت وادار نساخته است چون يك موجود ذى شعورى نيست كهبتواند با اراده و اختيارِ نسل بشر را به انحراف و ذلت بكشاند ولى اين همه تاءكيد وسفارش از سوى خداى متعال و كارشناسانش در هر عصر و زمان ، متوجه خاصيت دنياستهمانطورى كه هر غذائى متناسب با خود آثارى در وجود خورندگان ايجاد مى كند دنيا هممتناسب با انتخاب انسان در روح و روان و ابعاد زندگيش آثارى با خود خواهد داشت چنانكه حضرت على صلوات الله عليه در تعريف دنيا به آن اشاره فرمودند، عده اى دنيا راوسيله سعادت و خوشبختى و كمال قرار مى دهند و بدون مشكلى ، اهداف خود را بدست مىآورند و گروهى در وابستگى كامل بدنيا، وارد صحنه مى شوند و بعواقب ناگوارى كهخاصيت وابستگى است گرفتار مى شوند بهرحال خود دنيا در تاريخ گذشتگان تمام بدبختيها را در چنين شرائط با نسلهاى آينده درميان مى گذارد تا بيدارشان كند.در اين صورت لازم است آگاهى و شناخت خود را از دنيا و آثار زيانبارِ انتخاب غلط ونادرست وابستگى ، بيشتر كنيم تا اينكه علل وعوامل خوشبختى و يا بدبختى را در زندگى دنيوى از انتخاب خود بدانيم و هيچ وقت ،دنياى ساكت وصامت را عامل عمده سرنوشت خود معرفى نكنيم حضرت اميرالمؤ منين علىصلوات الله عليه در ضمن وصيت خود به امام حسن (عليه السلام ) به همين نكته اشاره مىكند. يا بُنىَّ اِنى قَداَنبَاءَتُكَ عَنِ الدُّنيا و حالِها، و زَوَالِها و اِنتِقالِها ... .(82)اى پسرم من تو را از وضع دنيا و خاصيت و تحولاتش آگاه ساختم و از آخرت و آنچهبراى اهلش در آن ، آماده شده است مطلع گردانيدم و در مورد هر كدام از دنيا و آخرت برايتمثلها زدم تا اينكه بتوانى بطور كامل عبرت گرفته و در مسير سالم ، گام نهى ،كسانيكه دنيا را خوب آزموده اند همانند مسافرانى هستند كه در سر منزلى بى آب و آبادىو پر مشقت كه براى ماندن سزاوار نيست قرار گرفته اند و قصد كوچ بسوىمحل پر نعمت و به ناحيه اى كه در آن آسايش و راحتى است نموده اند و براى رسيدن بهچنين محيط مشقتهاى مسير را متحمل گرديده اند فراق دوستان را پذيرفته ، سختى سفر وغذاهاى ناگوار را با جان و دل قبول كرده اند تا اينكه بهمنزل وسيع و راحت خويش دست پيدا كنند و از تمام ناراحتى هاى موجود در راه سفر احساسدرد و رنج ندارند و هزينه هاى از دست داده را غرامت نمى انگارند و هيچ چيز برايشانشيرينتر از آن نيست كه آنان را به منزلشان نزديك مى سازد.اما آنان كه بدنيا مغرور شده اند همانند مسافرانى هستند كه درمنزل پرنعمت قرار گرفته و سپس برايشان گفته مى شود كه بايد به سوىمنزل خشك و خالى حركت نمايند براى آنها هيچ چيز ناخوش آيندتر از مفارقت آنچه داشتندوجود ندارد چون بايد بسوى تلخيها حركت نمايند.