بخش های کتاب
حقوق مادرت اين است كه بدانى او تو را مدت زمانى در شكمشحمل كرده ، كه هيچ كسى در حق كسى اينكار را نمى كند، و از عصاره جان خويش بتو غذا دادكه هيچكس به كسى نمى دهد و با گوش و چشمش و دست و پا، و تمام وجودش تو رانگهدارى كرد و به اين فداكارى شادمان و مواظب بود و در اين راه ، هرناگوارى ، وسختى و تلخى و افسرده گيها را تحمل كرد تا اينكه بقدرت خداوندى زايمان نمود و تورا به دنياى جديدى وارد ساخت ، خوشحاليش بر اين بود كه تو سير باشى او گرسنهتو لباس پوش او برهنه ، تو سيراب او تشنه ، تو در سايه او در زير آفتاب بماندو با سختى كشيدن خود، تو را متنعم سازد، و با بى خوابى خود، تو را بخواب كند،شكمش ظرف وجود تو، خانه اش آسايشگاه تو، و پستانش مشك آب تو، و جانش فداء وقربانى تو، بخاطر تو گرما و سرماى روزگار را چشيد پس درمقابل اين همه مهر و محبت و دلسوزى قدردان او باش ، و جز بيارى خدا نمى توانى تشكرو قدردان او شوى . و اَما حَقُّ اءَبيكَ فَتَعلَم اَنَّهُ اَصلُكَ و اَنَّكَ فَرعُهُ وَ اَنَّكَ لَولاهُ لَم تَكُن ....(38)و اما حق پدرت اين است پس بدان كه او ريشه واساس توست و تو شاخه اوهستى و آگاهباش چه اگر او نبود تو نبودى پس هر زمان در وجود و شخصيت خودت چيزى يافتى كهموجب خوشحالى و عظمت تو واقع گرديد يقين داشته باش كه وجود پدرت ريشه هماننعمت است كه در خود يافته اى و خدا را سپاس و شكر بجاى آور كه بتوانى قدرشناساين نعمت بزرگ او باشى و جز با توفيق او نمى توان قدردان حق پدر شد. نتيجه گيرى وقتى كه جوانان به عظمت و دلسوزى والدين توفيقشناختحاصل كنند بطور يقين در مقابل اين همه دلسوزى و محبت هايشان ، جرئت شكستنحريم آنانرا نخواهند داشت به جهت اينكه انسان يك موجود انفعالى است و هر لحظهچشمش بپدر و مادردر هر شرائط سنى كه باشند بخورد، تمام آن محبت و علاقه هارا خواهد ديد و خود را بهتعظيم و اميدارد اما اگر انسان بعد از تعريف و شناختوالدين ، هيچ اعتناء و ارزشى بهآنها قائل نشود بلكه به آزار و اذيت و يا توهين وجسارت به مهربانترين افراد جامعه ،به پردازد بطوركامل از مسير انسانى منحرف شده بلكه از حيوانات هم پست تر گرديدهاست چونگروهى از حيوانات تا آخر عمرشان از مادر و خانواده خويش جدا نمى شود و بارمزخاصى كه دارند به مادر احترام مى گذارند.وقتى كه انسان نتواند خود را تسليم واقعيات نموده و مسير سالمى را در زندگى اتخاذكند بلكه درمقام اذيت و آزار و بى احترامى به پدر و مادر در آيد كه در روى زميندلسوزترين و مهربانترين انسان ها نسبت به او هستند در اينحال نظم توحيدى را شكسته و خود را گرفتار حوادث ناگوار قرار مى دهد شاخه ايكه ازتنه درخت قطع ارتباط كند زود مى خشكد چون تمام خصوصيات و حيات او به ريشهمتصل است فرزندى كه با داشتن قدرت و نيروى جوانى يا امكانات مادى و تخصصى و و... خود را به بيند و هيچ اعتنائى بوالدين نكند كه آنها درخت تنومند و در برگيرندهتمامى خصوصيات شاخه هاى خود يعنى فرزندان هستند در اين صورت به پايانزندگى خويش رسيده است اما اگر شاخه ها، ميوه و زيبائى هاى خودشان را از وجود والدينبدانند وهر بيننده اى را متوجه عظمت آنان بكنند و از خود هيچ تشخصى نشان ندهند يعنىحرمت آنان را تا پاى جان حفظ كنند و خودشان را با رعايت احترام و حفظ حقوق والدين بهآنها متصل سازند در اينصورت عمر با ارزش و دوام قدرت آنان كه شاخه هاى اين درختتنومند هستند بيشتر مى شود چون سرنوشت مطلوب و ارزشمندى را نصيب خود نموده وبراى هميشه در زير چتر نجات بخش رحمت الهى به تمام آسايش و آرامشهانائل خواهند شد.فصل دوم : شخصيت سازى با فرمولهاى دينىما به توفيق الهى و توجهات حضرت ولى عصر عجلَ الله تعالى لَهُ الفَرَج سخنانحضرت على (عليه السلام ) را مطرح مى كنيم و با شرح و تفسير لازم ، جوانان عزيز رابه نكات لازم و درخشان ، در جهت سعادت و موفقيت آنها راهنمائى مى كنيم : فَاِنى اُوصيكَ بِتَقوَى اللهِ: ولُزُومِ اُمرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلبِكَ بِذكِرِه والاعِتصامَ بِجَبلِهِو اَىُّ سَببٍ اَوئَقُ مِن سَبَبٍ بَينَكَ وَبَينَ ا للهِ اِن اَنتَ اَخَذتَ بِهِ؟! عوامل موفقيت :1 - تقوا و پرهيزكارى ، 2 - پايبندى به دستورات الهى ، 3 - قلب خويش را با ياد خدابنا كردن 4 - چنگ زدن به ريسمان الهى [به دين خدا تمسك نمودن ] ، بعد مى فرمايدكدام وسيله مطمئن تر است از راهى كه بين تو و خداوند وجود دارد اگر تو آن را انتخابكنى ! در اينجا با مختصر توضيح مى خواهم شما را با ريشه و اساس مطلب آشنا كنم .عمده ترين پايگاه توحيد قلب انسان است و در مورد آن تفاسير متعددى بيان شده كهخلاصه آن اين است در وجود هركسى جايگاه خاصى براى دريافت اخبار و اطلاعات و يامركز ادراكات وجود دارد كه در آيات قرآنى و احاديث بصورت مختلفى آمده است .مانند قلب ، روح ، نفس ، فئواد، تنها وسيله اى كه مى تواند آدمى را در جهان مادى شاهد وناظر اسرار الهى قرار دهد قلب اوست كه با رعايت تقوا و بهداشت روانى مانند آينه اىصاف و روشن ، از حقائق عالم غيب گزارش مى دهد و او را براى رسيدن به مدارج علم ومعرفت آماده مى سازد. اگر بخواهيم به آن محيط سراسر لطيف و ظريف و آگاه شويم بايداز جايگاه نيتها تفحص كنيم نيتى كه در عبادات و امورات خيريه و يا در هرعمل ديگرى تحت عنوان روح عمل مطرح است جايگاهش كجاست ؟آن محيطى كه عمل آدمى را بسوى خداى متعال جهت مى دهد تا در مقام تقربش واقع شود دركجاى اين جهان پهناور وجود قرار گرفته است ؟ آنچه از آيات و احاديث استفاده مى شودجايگاه نيتها قلب بشر است ولى تنها خالق متعال از آن محيط با خبر است و غير او را تواننفوذ نباشد. چون تا به امروز كسى نتوانستهمحل نيتها را كه همان قلب انسان است در جغرافياى وجودش تعيين كند و بگويد قلب يا نفسانسان در كجاى بدنش قرار گرفته است ولى به بهداشت آن تاءكيد شده است در سخنانحضرت على (عليه السلام ) آمده است : طَهِّرُواُ اَنفُسَكُم مِن دَنَسِ الشَّهَواتِ تُدرِكُوا رَفيعَ الدَّرَجاتِ .(39)دلهاى خودتان را از نجاست و آلودگيهاى اميالنفسانى پاكسازى كنيد تا بالاترين مدارج و مقامات عاليه را درك نمائيد.هر انسانى بايد براى موفقيت و خوشبختى خويش ، مواظب پاكى و بهداشت قلب خودباشد زيرا قلب و يا روان آلوده نمى تواند آدمى را با جهان معنىاتصال دهد چون به آئينه پوسيده و غبار نشسته اى را ماند كه قدرت دريافت صُور اشياءرا از دست داده است وقتى كه حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: [تقواى الهى والتزام به دستورات خداوندى را مد نظر قرار بده ، و با ياد خدا ساختمان قلب خويش راتكميل و تعمير كن ... ] سفارشات آن حضرت در روى قلب بشر مفهوم پيدا مى كنند و آنمحيط را براى دريافت الطاف و عنايات الهى مهيا مى سازند زيرا غبار و آلودگى گناه وعصيان اگر در آينه دل نشيند سيستمهاى ارتباطى بدن به هم مى ريزند و او را در يكوادى نوميدى و ياءس قرار مى دهد و براى افراد جوان اعم از دختر و يا پسر لازم است باتقواى الهى سلامت قلب خويش را نگهدارند تا به تمام علاقه و خواسته هايشاننائل شوند زيرا هيچ موفقيتى بدون پرهيزكارى و تقوا نصيب كسى نخواهد شد و اين كلاماز زبان امام معصوم (عليه السلام ) به عنوان كارشناس جهان هستى ، مطرح گرديده استاولين قدم موفقيت براى جوانان رعايت تقوا و پرهيز از معاصى و به ياد خدا بودن ودستورات دينى را بطور منظم انجام دادن است تا قلب در اثر بهداشت و پاكيزه گىمطلوب بتواند حقائق ارزشمند دينى را درك نمايد در اينصورت انسان به لذتاعمال خويش نائل مى شود و اوقات گرانقيمت خود را، بهمسائل و برنامه هاى غير دينى سرگرم نمى سازد.وقتى كه اغلب مسلمانان در كارهاى خير و عبادى چندان كوشا و تلاشگر نيستند چون از آنهااحساس لذت نمى كنند بخاطر اينكه قلبشان در اثر آلودگى به نجاست گناه و غذاىحرام نمى تواند تصوير مطلوبى را از دستورات دينى در اختيارشان قرار دهد حضرتامير (عليه السلام ) مى فرمايد: كَيفَ تَجِدُ لَذَّةَ العِبادَةِ مَن لايَصُومُ عَن الهَوى .(40)شما چگونه لذت عبادت را در دل پيدا مى كنيد در حاليكه از هواى نفس پرهيز نداريد؟بايد بدانيم كه احساس لذت به اشياء مادى منحصر نمى شود بلكه لذت در معنويات ازعظمت و شيرينى مخصوصى برخوردار است تا جائيكه شيرينترين وقت خواب انسان بهنماز شب و مناجات الهى تبديل مى شود يا در مواردى ، آسايش و سودمندى ديگران را بخودترجيح مى دهد و يا رضايت و خشنودى والدين را ملاك خود قرار مى دهد اين گونهاعمال خدا پسند، براى هركس ميسر نيست چون يكعمل خيلى سنگين و مشكل است اما براى افرادى كهدل پاك و با تقوائى دارند خيلى سهل و ساده و ازهر لذتى لذيذتر مى باشد.حضرت فرمود: هيچ وسيله اى براى موفقيت ، به جز آن راه ارتباطى كه در ميان تو وخداوند مى باشد وجود ندارد اگر تو آن را انتخاب كنى و تحت هر شرائطى از آن منحرفنشوى اين همان راه قلب است كه انسان با سالم نگهداشتن آن و به كارگرفتن دستوراتالهى ، مى تواند رمز سعادت و موفقيت خويش را پيدا كند،بهرحال پاكى دل ، يك شعار سرگرم كننده نيست كه گروهى از متصوفين در همه جا بدانمى بالند بلكه بندگى و رعايت تقوا و اجراى دستورات الهى ثمره تهذيب نفس است كهقرآن مى فرمايد: قَد اَفلَحَ مَن زَكيها و قَد خابَ مَن دَسَّيها .(41)رستگار شد كسى كه تهذيب نفس كرد نوميد شد آن كه نفس خويش را به گناه آلوده ساخت. نتيجه گيرىبراى اينكه دوران جوانى از اهميت خاصى برخوردار است و سرنوشت هركس براى هميشهبه كيفيت انتخاب وى در دوران جوانيش وابسته است بايد افكار و انديشه جوانان را بهنكات مهمى كه حضرت على (عليه السلام ) به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) بيانفرموده متوجه ساخت تا با بكار گرفتن فرمولهاى خوشبختى وموفقيت ، تمامى جوانان ،آينده موفق و سعادتمند خويش را پايه گذارى كنند و بايد از اولين روزهاى زندگىكيفيت وصول توفيق و عنايات الهى براى آنان روشن شود تا اينكه با آگاهىكامل ، راه جذب و دريافت آن را پيدا كرده و لحظه اى گرفتار خواب غفلت دوران جوانىنباشند خداى متعال در اين زمينه مى فرمايد: وَالَّذِينَ جاهَدَوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا ... .(42)كسانيكه بقصد ماحركت كنند مسير حركت آنها را بسوى خودمان هدايت مى كنم خداوند كيفيتوصول توفيق خويش را با كلمه [فينا] روشن مى كند يعنى اگر توانستى در اندرونتقصد قربت ما را كنى و به خاطر ما بكار و يا عملى دست بزنى مطمئن باش كه اخلاص وقصد قربت پايگاه و يا مهواره هائى هستند كه امواج حيات بخش و نجات دهنده توفيق ورحمت الهى را، با سرعت تمام بسوى انسان متوجه مى سازد بنابراين جوانان بايد ازاولين روزهاى زندگى تلاش خود را در تحقق اخلاص و داشتن قصد قربت الهى ، بكارگيرند تا امدادهاى غيبى آنها را تحت نظر گرفته و در مسير سعادت و موفقيتكامل قرار بدهد.در مورد توفيق الهى بايد گفت : مَن جاهَدَ فينا ... هركس بسوى ما حركت كنديعنى قدم ها وقتى كه در اين جهت به حركت در آمدند عنايات پروردگار مسير را، آن چنانروشن مى سازد كه براى وى در ادامه راه مشكلى نخواهد بود.مثلاً كسى ساختمانى را با انجام دادن تمام كارهايشكامل نموده و لوسترهاى زيبا در فضاى منزل بدون روشنائى ، انتظار مى كشد حالا اگرصاحب خانه امتياز برق را گرفته باشد بطور يقين با يك كليد روشنائى محيط خانهرا، فرا مى گيرد.جريان برق همان توفيق است مشروط بر اين شده كه صاحب خانه با شركت برق قراردادامضاء كند تا آن را به خانه و كاشانه ، خود هدايت كند انسان مؤ من با ايجاد آمادگى هاىلازم ، توفيق الهى را شامل حال خود مى سازد. و قلب خويش را روشنائى مى بخشد. قلب جوان و نيازهايش وقتى كه با مسئوليت كارشناسان الهى آشنا شديم بايد با بينش و آگاهى لازم خود رابراى دريافت فرمول هاى خير و سعادت و احياء كردن لياقت و شايستگى هاى انسانى ،كه از ناحيه آنان مطرح مى شود آماده كنيم تا اينكه سرمايه هاى ارزشمند دوران جوانى رابسوى موفقيت خود هدايت نمائيم براى اينكه روح انسان با آن حساسيت و ظرافتى كه داردبايد مراقبت هاى ويژه اى را بكار گرفت تا كمترين سكته و يا توقف در مسيركمال آن ايجاد نشود. مثال در وجود هرانسانى دستگاهى است بنام قلب كه وظيفه خاصى را انجام مى دهدودر هر لحظه كشور پهناور وجود را با انقباض و انبساطش ، سيراب مى كند و خونرا بهتمام نقاط بدن مى رساند و اگر در برنامه هايش كوچك ترين مانع پيداشود در بخشىاز بدن ، و يا در كل وجود، وقفهحاصل مى شود و او را به طرف مرگ مى كشاند در جهانامروز اين حادثه خيلى اتفاقمى افتد و تعداد زيادى را با مشكلات جبران ناپذيرى مواجهساخته و بصورتيك نگرانى عمده ، افكار عمومى را بخود متوجه نموده است وكارشناسانبراى پيشگيرى از وقوع چنين حادثه خطرناك ، مردم را به اجراى برنامههاى لازمدعوت مى كنند تا با رعايت آن سلامتى خود را از دست ندهند پزشكان دراينرابطه ، دستورات خودشان را تنظيم كرده و همگان را بهاستفادهكامل از تمامى سخنانشان دعوت مى نمايند.1 - از خوردن بخشى از مواد غذائى پرهيز كنند. 2 - حركت و فعاليت هاى مستمر انجامبدهند. 3 - مغز و اعصاب خود را از حرص و طمع و خستگى زياد باز دارند. مقايسه كوتاه مراعات دستورات پزشك در مورد عضوى بنام [قلب ] ، لازموضرورى است چون اگر كسى بى اعتنائى نشان دهد بايد در انتظار حوادثدلخراشباشد.ولى روح و روان انسان كه مديريت اين كشور بزرگ بدن را بعهده دارد به مراتب ازدستگاه پمپاژ كننده خون در بدن انسان ، حساس تر است چون نظام ادارى اين دستگاه هم بهآن مربوط مى شود مثلاً وقتى كه با يك معامله ، يا برخورد و سود و زيان آنها روبرو مىشود ضربان قلب بالا مى رود، جريان خون در تمام بدن با يك بى نظمى وارد رگهامى گردد در نتيجه حوادث تلخ را خبر مى دهد اما اگر از سلامت روحى برخوردار باشد درمقابل هر حادثه اى ، شيرين و يا دردناك ، نظم را در تمام سيستيم هاى بدن ، مخصوصا درقلب ، حفظ مى كند و هيچ پيامد ناگوارى در اين كشور وجود احساس نخواهد شد.پس وقتى كه جامعه پزشكان ، شيوه هاى متعددى را به انسان آموزش مى دهند تا ازخطرهاى ناگوارى كه از ناحيه كسالتهاى قلبى حيات آنها را تهديد مى كند در امانباشند ولى چرا از تعليمات كارشناسان الهى ، كه پزشكان واقعى جامعه بشرى هستندخود و مردم را با خبر نمى سازند؟ چرا از قبول واقعيات ناراحت هستند؟ با اينكهروانشناسان خود معتقدند نپذيرفتن واقعيات عمده تريندليل بربيمارى روحى است ، آيا آنان از حكمت و فلسفه دستورات الهى ، كه فرمولهاىسلامتى حيات بشر است هيچ نوع آگاهى ندارند؟ يا اينكه غرور كاذبى كه از مدرك علمىپيدا شده است مانع اصلى در بيان حقيقت است ؟در هر صورت نسل جوان دنبال واقعيات است چون در فكر رسيدن بهكمال مطلق است و براى او كه اين همه سرمايه ها با خود دارد، آموزشِ دستوراتى لازم استكه بتواند گوهر ارزشمندى را كه در وجودش آفريده شده است به مرحله ظهور برساند.اين همه نگرانى و وحشتى كه عده اى در صحنه زندگى بوجود آورده و هر روز مطالبجديدى از بيماريهاى بدن انسان را مطرح كرده و افكار عمومى را با يك پريشانى وافسرده گى روحى روبرو ساخته اند بايد بدانند كه در برابر ايجاد رعب و وحشت ونگرانيهاى خسارت بار، مسئوليت سنگينى دارند چون به طور غير مستقيم معنويت وفرمولهاى ارزشمند اعتقادى را، از دست انسانها گرفته و آنها را به محصولات علم و دانشمحدود بشرى وابسته مى كنند، ما ضمن احترام به علماء و علم و دانش آنان ، لازم مى دانيمكه اين موجود ناشناخته و پرمحتواى الهى بايد در چهار چوب قوانين نجات بخش آسمانىتربيت و پرورش يابد تا بتواند علل و عوامل عمده بيمارى هاى خويش را بطرز زيباريشه يابى كند و داروهاى مناسب آن را تشخيص بدهد و بطوركامل از آنها استفاده نمايد.سوال : عمده ترين نياز انسان در جهت صعود بهمراحل رشد و كمال چيست ؟ج - قلب يا روح انسان مانند حافظه كامپيوترى است كه آماده گيهاى لازم را براى دريافتو تحويل حقايق با خود دارد و چون بخش عمده اطلاعات و نوع تغذيه آن توسط خودانسان صورت مى گيرد پس بايد دقت بيشترى انجام بدهد، بخاطر اينكه رسيدن بهمراحل رشد و كمال از اين طريق ممكن خواهد شد در چنين موقعيتى وجود كارشناسان معصومضرورت پيدا مى كند و چون تنها خالق متعال از تمام خصوصيات او آگاه است لذا صلاحيتو شايستگى انبياء و امامان معصوم (عليه السلام ) را تحت عنوان مربيان دلسوز و آگاه ،در جهت صعود انسان به مراتب كمال ، بايد خودش تعيين كند زيرا كارشناسان معصوممطابق رضايت الهى ، برنامه هاى خود را اجراء مى كنند و مانند يك طبيب متخصص داروىمناسبى را در اختيار انسانهاى بيمار قرار مى دهند پس عمده ترين نياز انسان وجودكارشناس الهى است كه با مديريت و تربيت هايش ، بتواند او را از خواب غفلت بيدار كندو بسوى كمال حركت دهد. نسخه حيات بخش براى قلب جواننمونه اى از دستورات كارشناس الهى يعنى حضرت على (عليه السلام ) را در زمينهسعادت جوانان مطرح مى كنيم تا همگان بدانند انسان چگونه موجودى است و راه رشد وتربيت آن كدام است ؟ حضرت ضمن وصيت بفرزندش امام مجتبى (عليه السلام ) مىفرمايد:1 اَحىِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ، وَاَمِتهُ بِالزَّهادَةِ، وَقَوِّهِ بِاليَقين ، و نَوِّرهُ بِالحِكمَةِوَذَلِلهُ بِذِكرِ المَوتِ، و قَرِّرهُ بِالفَنَاءِ، وَبَصِّرهُ فَجائِعَ الدُّنيا، وَحَذِّرهُ صَولَةَ الدَّهرِ، وَفُحشَ تَقَلُّبِ الَّليالى وَ اَلا يّامِ ... .(43)در اين چند جمله زيبا، موضوع نيازهاى قلب انسان است كه مركز ادراكات و ارتباطاتمعنوى ، و پايگاه اصلى رشد و كمال او مى باشد حالا با دقت تمام به سخنان آن حضرتگوش فرا مى دهيم تا رمز عظمت آنان در سفارش هاى مهم و كليدى روشن شود و يك فردجوان با آگاهى كامل بداند در اين دوران حساس و دقيق ، از كجا و چگونه بايد كارهايش راشروع كند تا به نتيجه درستى نائل شود.حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: اى فرزندم ، قلب خود را بوسيله موعظه و پندو اندرزها بيدارش كن ، با عدم وابستگى به جريانات زندگى ، آن را به ميران [تا ماننددانه در زير خاك اگر به شكند رشد پيدا مى كند] بوسيله يقين بخداىمتعال تقويتش كن ، با آموزش معارف دينى واسرار توحيدى ، روشنائى و نورانيتى در اوپديد آر، و با ياد مرگ ، غرور و حركت هاى نفسانى را، در او نابود كن تا آرام بگيرد،به رفتن از اين دنيا و فانى شدنش از قلب خويش اقرار بگير تا به آن اعتراف كند ازمصائب و فتنه هاى دنيا آگاهش گردان ، و از خشم و غضب روزگار وآشكار بودنتبديل روزها و شبها، او را بترسان ، تا بيدار شود كه روزگار زندگى چون دادگسترىاست كه در برابر كارهاى انحرافى ساكت نمى نشيند و بدون عجله متخلفان را تعقيب مىكند و به سزاى اعمالشان مى رساند، تحولات روزگار را فراموش نكن كه ، انسانى رادر يك لحظه عزيز جامعه مى بينى بعد از ساعتى ،ذليل جامعه مى شود. نكات مهم اول انسان به سعادت دنيا و آخرت مى انديشد و تمامى فعاليت و تلاشهايشرابراى همين هدف انجام مى دهد ولى چگونه و از كجا بايد اين هدف را تعقيب كندبعنوان يكمشكل عمده براى بشر خصوصانسل جوان مطرح است اما كارشناس بزرگ الهى كه براىسعادت انسان بهمسئوليت منصب امامت تعيين شده است با خطاب بفرزند جوانش ، تمامىانسانها،مخصوصا جوانان را، به شيوه حل اينمشكل راهنمائى مى كند و با طرح زيبائى، از نگرانى هاى عمده اى كه آنان را در زندگىآزار و اذيت مى دهد، نجات مىبخشد،در اين طرح هيچ نوع سرمايه گذارى مادى و اقتصادى وجود ندارد تا يك كسى بگويد مناز اجراى آن معذورم بلكه ساختمان و شيوه بنائى و كارهائى كه بايد در آن صورت بهگيرد به شكلى طراحى شده است كه هيچكس نمى تواند با بهانه اى ، نسبت به آن بىاعتنائى نشان دهد و با پيش بينى هاى دقيق و ظريفى ، زير نظر كارشناس عالِم و دقيقصورت گرفته است و چون آنان بهتر از خود انسان به او، و توانائى هاى كه در اينزمينه لازم دارد آگاه هستند و لذا آن را طورى تنظيم نموده است تا هركسى قادر باجراى آنباشد. نكته دوم حضرت على (عليه السلام ) در اين سفارشات فرد جوانى را موردخطابقرار داده است يعنى اجراى اين طرح مهم و انسانساز براى همه جوانان يك كارممكن و لازممى باشد و هر جوانى مى تواند در هر شرائطى ، با نام و ياد خدا،اين طرح را بهخوبى اجراء كند و خود را با كمترين زحمت بهبالاترينمراحل رشد و كمال صعود دهد. نكته سوم طرح موجود در روى قلب انسان صورت مى گيرد براى اينكهجايگاهرشد و هدايت انسان مى باشد و اگر دستورات مذكور را با آن شرائطىكه بيان شدهاست اجراء كنيم مى توانيم ثمرات مفيد و لذت بخش آن را در زندگىخود احساس كرده ، واز تمامى لحظات عمر خويش بهترين استفاده را بدست آوريم. نگاهى به تاريخ گذشتگانيكى از عوامل شناخت و آگاهى انسان ملاحظه تاريخ گذشتگان است براى اينكه همهانسانها داراى وجوه مشترك ، و امورات مشابهى هستند و هيچ تفاوتى از يك ديگر ندارند هرنوع علل و عواملى كه در سعادت و موفقيت گذشتگان ، يا شكست و بدبختى آنها نقش داشته ، در نسل موجود و يا در انسانهاى آينده هم ، همان نقش را ايفاء مى كند بنابراينمطالعه تاريخ به عنوان يك وسيله محكم و قطعى ، نقش مهمى را در بيدارى انسانهابدنبال دارد و در آيات و احاديث توصيه شده است كه از تاريخ بعنوان يك ابزار مهمآگاهى استفاده كنند حضرت على (عليه السلام ) در ادامه سخنانش مى فرمايد: و اَعرِض عَلِيهِ اَخبارَ الماضِينَ، و ذَكِّرهُ بِما اَصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الاَوَّلينَ وَ سِرفى دِيارِهِم و آثارِهم ، فَانظُر فيما فَعَلُوا وَ عَمّا انتَقَلُوا، و اَينَ حَلُّوا و نَزَلُوا فَاِنَّكَتَجِدهُمُ قَد اِنتَقَلُوا عَنِ الا حِبَّةِ، و حَلُّوا دِيارَ الغُربَةِ، وَكَانَّكَ عَن قَلِيلٍ قَد صِرتَ كَاَحِدهمِفَاءَصلِح مَتواكَ، وَلاتَبِع اخِرِتَكَ بِدُنياكَ .... .اخبار و رويدادهاى گذشتگان را بر قلب خويش عرضه كن ، و آنچه برپيشينيان رسيدهاست يادآوريش كن ، در اماكن و محل زندگيشان سير و گردش بنما، و خرابه هاى باقيماندهاز آنها را درست بنگر، و به بين از كجا منتقل شده و چه كارها مى كردند، و در كجا فرودآمده اند، خواهى ديد كه آنها از عزيزان و دوستان جدا شده و بديار غربت بار انداخته اندگويا طولى نمى كشد كه تو هم به سرنوشت آنها شريك مى شوى پس تلاش كن تامنزلگاه آينده خود را اصلاح كنى و صفاى آخرت خويش را بدنياى خود مفروش . بررسى و نتيجه گيرى : انسان اگر از اولين روزهاى زندگى با اين توصيههاى هشدار دهنده و بيدار كننده روبرو شود بطور يقين تلاشهاى خويش را در مسير سعادتو خوشبختى دنيا و آخرت بكار مى بندد وقتى كه امام (عليه السلام ) به فرزندش مىفرمايد تاريخ گذشتگان را فراموش نكن ، يعنى روح و روانت را با سرنوشت آنان آشناكن ، براى اينكه انسان در دوران جوانى از قدرت و انرژى و امكانات زيادى برخورداراست اگر آئينه تاريخ را در پيش خود قرار بدهد مى تواند تمامى امكاناتش را به يكمسير سالمى هدايت كند تا سرنوشت تلخ و تاءسفهاى گذشتگان در زندگيش تكرارنشود بخاطر اينكه او مى تواند با مطالعه تاريخ ،اول بسراغ جوانان برود و حديث زندگى آنان را ازاول تا آخر عمرشان بخواند تا متوجه شود كه آنها هممثل او جوان قوى و قدرتمند و صاحب زيبائى و احساسات بودند و تلاش مى كردند كه دراجتماع انسانها جلب توجه نمايند، شب و روز و ماه وسال بر آنها گذشت ليكن هيچ ذخيره و پس اندازى از ارزشهاى انسانى نكردند، هر وقتپدران و مادران خود را مى ديدند عصبانى و ناراحت شده و حوصله شنيدن حرفهاىگرانقيمت آنها را نداشتند بهرحال سرگرم خواسته و علاقه هاى نفسانى شده و بعد ازيك مدت كوتاه ، جز سرافكندگى و بدبختى ، هيچ يادگارى از خود نگذاشتند.وقتى كه او به تماشاى تاريخ بنشيند و عوامل خوشبختى و بدبختى را با نتيجه قطعىدر سرنوشت انسانهاى گذشته ملاحظه و بررسى به كند نمى تواند به احساساتجوانى خويش پاسخ مثبت بدهد چون گرفتاريهاى پيشينيان را در تاريخ مى بيند بلكهتلاش مى كند تا از تاريخ عبرت به گيرد و خود را باتعديل غرائز به اطاعت از سخنان كارشناسان الهى ، كه او را بسوى ارزشهاى انسانىسوق مى دهند وادار كند.اگر نسل جوان از اين ابزار مهم استفاده كند هيچ وقت شكار شياطين و وسوسه هاى فتنهانگيز نخواهد شد در دنياى كنونى توطئه هاى خطرناكى كه در ظاهر جالب ولى در باطننابود كننده است افكار عمومى ، خصوصا آينده سازان فرداى جامعه را، از مطالعه تاريخپندآموز و بيدار كننده ، منحرف ساخته ، و با شعارهاى فريبنده ، سعادت و نيك بختى رااز دست آنها گرفته ، و در هواهاى شيطانى خودشان استخدام كرده اند.ولى كارشناسان معصوم (عليه السلام ) در هر عصر زماننسل جوان را به مطالعه تاريخ و شناخت عوامل خوشبختى دعوت مى كنند تا آنها بتوانندعلل ذلت و بدبختيها را در هر شرائطى تشخيص داده و از عواقب زيانبارش در امان باشند. با واقعيات چگونه برخورد كنيم ؟يكى از نكات مهمى كه در عظمت انسان عنوان مى شود پذيرفتن واقعيات است اين جمله و ياكلام ، با اينكه در ظاهر سهل و آسان است و هركسى مى تواند آن را بر زبان جارى كند ويا در سر فصل مقاله اى قرار دهد و مطالب زيبائى را در مورد آن بنويسد ولى مهم ايناست كه هركسى خودش را آزمايش كند كه آيا مى تواند با شهامت و جرئت واقعيات رابپذيرد؟ مبنى براينكه : كسى در مورد مسائل طبى ، فلسفى ، تاريخى و و ... بگويد كهمن نمى توانم اظهار نظر نمايم چون در اين زمينه شناخت و آگاهى لازم راتحصيل نكرده ام .يا اينكه اعتراف كند كه از معايب ونواقص زيادى برخوردارم چه اگر روزى يكفرد معمولى، و يا يك نوجوان ، تخلف و اشتباهش را تذكر بدهند با عشق و علاقه آن را بپذيرد و ازآنها قدردانى كند در هر صورت قبول واقعيات تحت هر شرائطى كه باشد تنها راه نجاتانسان است چون اگر كسى از پذيرفتن آن امتناع ورزد و تلاش خود را بر مخفى ساختنمعايب و نقايص خويش مبذول كند بطور يقين حوادث تلخى را براى خود، تدارك ديده است .اگر بيمار در پيش پزشك واقعيت خود را مخفى كرده و بناراحتى هايش اعتراف نكند نمىتواند از شر بيمارى نجات حاصل كند.وقتى كه در اسلام توصيه مى شود، در هر موردى از پذيرفتن واقعيات احساس سنگينىنكنيد بخاطر اينكه راه نجات منحصر به آن است در توصيه هاى حضرت على (عليهالسلام ) آمده است كه از گفتن كلمه [نمى دانم ] وحشت نكند چون آبرو و ارزش انسان را ازذلت ها نجات مى دهد. مثلاً اگر كسى چيزى از شما سؤ ال كند كه درباره آن هيچ آگاهى نداريدوظيفهشما پذيرفتن واقعيتى است كه با [نمى دانم ] تمام مى شود امااگر ازقبول واقعيت امتناع كنيد و با سخنان نادرست و بى تناسب وارد صحنهشويد، بطور يقينآبرو و حيثيت خود را از بين برده و در پيشگاه الهى پروندهخطرناكى را بنام خود، بازنموديد.بهر حال سنگين بودن قبول واقعيات براى اغلب انسانها، خود يك واقعيتمقبول است و همه به آن اعتراف دارند ليكن گروهى در اثر ايمان بخدا بدون احساسناراحتى ، واقعيات را با جان و دل مى پذيرند تا از شر ناگوار،قبول نكردن واقعيات در دنيا و آخرت ، در امان باشند.سوال : انسان در چه شرائطى مى تواند واقعيات را با علاقه كامل به پذيرد؟كلمه واقعيات را بايد تعريف كرد تا پاسخسؤال بطور كامل روشن گردد، واقعيات گاهى در مسير مثبت و گاهى در جهت منفىمطرح استبايد مصاديقى را از جريانات زندگى انسانها عنوان كنيم تا بتوانيمدر تعريف كلمه[واقعيت ] از واقعيت جدا نشويم گاهى انسان در وجودش اين دو بخش راتشخيص مى دهد مثلاًواقعياتى را مانند حسادت ، غرور، غفلت و نادانى ، رياء وتظاهر، ظلم بديگران و و ....كه از بيماريهاى روحى هستند در خودش مى داندو آن را مى پذيرد همانطوريكه دربيماريهاى جسمانى همين پذيرش را دارد و باشهامت در پيش طبيب به آن اعتراف مى كنداين گونه واقعيات چيزهائى است كهدر انسان وجود دارد و او ضمنقبول ، از آنها نفرت مى كند و هميشه تلاش هاىخود را براى ريشه كن ساختن و معالجهقطعى آنها معطوف مى دارد.و بخشى از واقعياتى كه انسان نمى تواند از آنها آگاه شود ولى بايد همين عدم آگاهىمورد پذيرش او واقع شود مانند عدم شناخت از فلسفه احكام الهى ، مبنى بر اينكه چرانماز صبح دو ركعت است و بايد بلند خوانده شود ولى نماز ظهر چهار ركعت است و بايدآهسته خوانده شود يا در تقسيمات سهام ارث ، يا در عدد انبياء و امامان معصوم (عليهالسلام ) و و .... يا چيزهائى كه در حال حاضر از آنها آگاهى ندارد مانند راننده گى ،خياطى ، يا تحصيلات رياضى ، انگليسى و يا تخصص هاى در پزشكى و معارف دينى ،ادبيات ، و و ......يك فرد مى تواند با پذيرفتن واقعيات ، شخصيت خويش را از رگبار توهين و جسارتهاحفظ كند وقتى كه مى گويد من از چنين تخصصها اطلاعى ندارم در اين صورت ضمن اينكهراه عقلائى را انتخاب كرده است خود را از درگيرى هاى طاقت فرسا نجات داده است براىاينكه اگر كسى از چيزى كه به آن آگاه نمى باشد ادعاى داشته باشد بطوركامل خود را به تكليفى كه طاقتش را ندارد مكلف ساخته و در پرتگاه سقوط و نابودىقرار گرفته است زيرا انسان عاقل هميشه در شعاع آگاهى و توان خود مسئوليت مىپذيرد چون بيشتر از آن از عهده او خارج است .حضرت اميرالمؤ منين على صلوات الله عليه در اين مورد مى فرمايد: وَ دَعِ القَولَ فيما لاتَعرِفُ، والخِطابَ فيما لم تُكَلَّف وَ اَمسِك عَن طَريقٍ اِذا خِفتَضَلالَتَهُ، فَاِنَّ الكَفَّ عِندَ حَيرَةِ الضَّلالِ خَيرٌ مِن رُكُوبِ الا هوَالِ و اءمُر بالمَعرُوف تَكُنمِن اَهلِهِ وَ اَنكِرِ المُنكَرَ بَيدِكِ و لِسانِكَ، وَ بايِن مَن فَعَلَهُ بِجُهدِكَ وَ جاهِد فى الله حَقَّجِهادِهِ ولا تاءخُذكَ فى اللهِ لَومَةُ لائمٍ .(44) ترجمه :در مورد هر آن چه نمى دانى سخن نگو، در آنچه مكلف نيستى كسى را مخاطب قرار مده ، و ازراهى كه مى ترسى برايت ضلالت وگمراهى پيش آورد عبور نكن براى اينكه خود دارىو احتياط در هنگام ظهور قرائن گمراهى و انحراف ، بهتر است از اينكه انسان خود را درمسيرهاى خطرناك و لغزنده قرار دهد امر به معروف كن و خود ازاهل معروف باش ، و كارهاى زشت و بد و منكر را با دست و زبانت انكار كن و از كسانى كهبه منكرات آلوده هستند فاصله و دورى گزين ،، و د راه خوشنودى خدا تا حد امكان و توانتتلاش كن ، و هرگز سرزنش افراد غافل و نادان ، تو را از مسير خدا باز ندارد. نكات مهم :1 - قبول واقعيات ضمن اينكه در حل مشكلات زندگى انسان ، يك شيوهمعقول و مطلوب است از كمال و معرفت انسان حكايت مى كند رسيدن به موفقيت در تمامجريانات زندگى براى همگان ، خصوصا نسل جوان ، به جز از طريققبول واقعيات ممكن نخواهد بود.2 - سخنان خود را در چهار چوب شناخت و آگاهى ها، بايد مطرح ساخت و در مواردى كهقدرت انجام كارى ، از عهده ما خارج است بايد با كلمه [نمى دانم ] و يا [نمى توانم ]حافظ شخصيت خود باشيم تا در مقابل خداى متعال و مردم شرمنده نشويم .3 - انتخاب هر برنامه اى در تمام سطوح زندگى بشناخت قطعى نيازمند است زيرا بدونآگاهى لازم ، اگر بكارى اقدام شود ندامت و پيشمانى را با خسارتهاى جبران ناپذيرىبدنبال خواهد داشت و در مواردى كه احتمال خطاء و گمراهى وجود دارد اجتناب نمودن از چنينكارى بهتر از گرفتار شدن به گمراهى و بدبختى است .4 - بايد مسير زندگى را به سوى خير و نيكى و اهداف خداپسندانه ، جهت داد و بامنكرات تحت هر شرائطى مبارزه كرد تا از شر توطئه هاى شياطين در امان شد. نقش دين در سعادت انسانكلمه دين در افكار عمومى آن چنانكه در زبان كارشناسان معصوم خداىمتعال تفسير گرديده مطرح نمى شود و اغلب انسانها از دين ، دستورات خاصى را مدنظردارند و آن را در نماز و روزه و مانند اينها خلاصه مى كنندغافل از اينكه دين دربيان قرآن و احاديث ، براى ساختن يك شخصيت واقعى از انسان تفسيرشده است چون اگر بخواهيم قوانين و دستورات برخاسته از دين را فقط معناىكامل آن قرار بدهيم بايد به موارد خاصى از نيازهاى انسان چاره انديشى كرد، زيرادستورات موجود برطرف كننده تمامى خواسته هاى او نيست وقتى كه با انجام دادن اينقوانين ، كسى را تحت عنوان ديندارى لقب مى دهيم بايد اين نكته روشن شود كه آيا مراد ازتدين اجراى دستورات دينى است يا اينكه ساخته شدن انسان با يك شخصيت واقعى كه ،ثمره آن اجراى قوانين دينى است ؟بهر حال بافت وجود بشر كه با حقيقت دين آميختگىكامل دارد به دين در شعاع وسعيى نيازمند است و اين همان حقيقتى است كه در قرآن آمده است . فَاَقِم وَجهَكَ لِلدين حَنيفا فِطرَتَ اللهِ اَلتى فَطَر الناسَ عَلَيها لاتَبديلَ لِخَلقِاللهِ ذلِكَ الدينُ القَيِّمُ وَ لكنَّ اَكثَر الناسِ لايَعلَمُونَ .(45)پس روى خود را از صميم دل و ثابت و استوار به سمت دين برگردان فطرت الهى تماممردم را بر مبناى خداشناسى و ديندارى آفريده است و هيچ عاملى قادر به تغيير دين الهىكه در آفرينش او قرار گرفته است نخواهد بود و اين دين مستقيم است [كه بايد مورداطاعت واقع شود] در حاليكه بيشتر مردم از آن آگاه نيستند.و در آيه ديگر مى فرمايد: اِنَّ الدينَ عِندَاللهِ الا سلامُ ....(46) بدرستىكه دين در پيشگاه خداوند اسلام است ، يعنى تسليم شدن در برابر فرمان خدا،و حضرت اميرالمؤ منين امام على صلوات الله عليه در تعريف اسلام مى فرمايد: لاَنسُبَنَّ الاِسلامَ نِسبَةً لَم يَنسُبها اَحَدٌ قَبلى ، اَلا سلامُ هُوَ التَسليمُ وَالتَّسليمُ هُوَاليَقينُ وَاليَقينُ هُوَ التَّصديقُ واَلتَّصديقُ هُوَ الاِقرارُ، والا قرارُ هُوَ اءلا دَاءُ و الاَداءُ هُوَالعَمَلُ .(47)اسلام را با يك خصوصياتى تعريف مى كنم كه هيچكسقبل از من آن را انجام نداده است اسلام يعنى تسليم شدن در برابر خدا و تسليم همان نشانيقين بخداست و يقين هم به معناى تصديق و قبول كردن است و تصديق يعنى اقرار نمودن ،و اقرار يعنى احساس مسئوليت ، و اداء يعنىعمل كردن . نتيجه سخن دين از نظر قرآن و احاديث در جهت ايجاد يك شخصيت معنوى وملكوتىبراى انسان عنوان مى شود چون حقيقت آن در خميرمايه و يا نهاد اوآفريده شده است وكارشناسان الهى مانند باغبان دلسوز به تربيت و پرورش وتغذيه سالم اوتلاش مىكنند تا اينكه انسان از مسير دينى كه در فطرت او قرارگرفته است منحرف نشود.* نكته مهم وقتى كه درخت ميوه اى را بررسى مى كنيم مى بينم ميوه آن با رنگ و مزهوكيفيت زيبائى خودش را نشان مى دهد حالا اين همه زيبائى و لذت و رنگ ميوه آيااز وجوددرخت به ميوه هايش منتقل گرديده يا بدستباغبانشكل گرفته است ؟هيچ انسان عاقلى نمى تواند اين حقايق را به باغبان نسبت دهد زيرا تمام خصوصيات وزيبائيهائى كه در شاخه هاى درخت افكار عمومى را مجذوب خود مى سازد همه آنها بهآفرينش درخت مربوط مى شود كه خالق متعال در نهادش اين خصوصيات را قرار داده استولى اهميت خدمات باغبان را هم نبايد فراموش كرد چون مراقبت هاى آگاهانه او موجب ظهوراين زيبائى ها شده است در مورد انسان هم قضيه چنين است ديندارى و شناخت خالقمتعال و توجه به زيبائيها و ارزشهاى معنوى در نهاد او آفريده شده است انبياء و امامانمعصوم صلوات الله عليهم اجمعين با تخصص و آگاهيهاى كاملى كه دارند او را در مسيرهمان آئين فطرى قرار مى دهند و با مراقبت هاىكامل ، زيبائى هاى كه همگان را مبهوت و حيران مى سازد از وجود انسان ظاهر مى كنند.پس تعريف دين مطابق آيات و احاديث چنين است كه دين مجموع دستور و قوانين الهى است كهاو را در هر لحظه و تحت هر شرائطى به مقام انسانى خود متعهد سازد تا مطابق بافطرت خويش ، برنامه هاى خود را تنظيم نمايد در اينحال ضرورت وجود پيشوايان معصوم (عليه السلام ) و اعتناء كردن انسان بتمامدستوراتشان در جهت ظهور حقايق فطرى بطوركامل روشن مى شود چون دينى كه در نهاد بشر قرار داده شده است بايد مطابق تعليماتانبياء (عليه السلام ) به او رسيدگى شود تااعمال و رفتار و اخلاق و تمام جريانات زندگى انسان ، مانند چراغانى كردن ساختمان ،يك زيبائى مطلوبى را ببار آورد.در اين صورت براى همگان خصوصا نسل جوان لازم است كه در مورد دين آگاهى هاى لازمرا بدست آوريم تا بتوانيم به مقام ارزشمند انسانى خود، در برابر تلخيهاى روزگارمتعهد باشيم .حضرت على صلوات الله عليه در ادامه وصيت خود مى فرمايد: و تَفَقَّه فى الدِّينِ، و عَوِدّ نَفسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى المَكرُوهِ، وَ نِعمَ الخُلُقُالتَّصَبُّرُفى الحَقِّ، واءلجِى ء نَفسَكَ فى اُمُورِكَ كُلِّهَا اِلى اِلهِكَ، فَانِّكَ تُلجِئهُا الىكَهفٍ حَرِيزٍ وَ مانِعٍ عَزِيزٍ و اَخلِص فى المَساءلَةِ لِرَبِّكَ فَاِنَّ بِيَدِهِ العَطاءَ والحِرمانَ، واكثِرِ الا ستِخارَةَ، وَتَفَهَّم وَصَيَّتى و لاتَذهَبَّنَ عَنكَ صَفحا، فانَّ خَيرَالقَولِ مانَفَعَ واَعَلم اَنَّهُ لاخَيرَ فى عِلمٍ لايَنفَعُ، وَلا يُنتَفَعُ بِعِلمٍ لايَحِقُّ تَعَلُّمُهُ... .(48)در مورد دين كسب آگاهى كن ، نفس خود را در برابر مشكلات و تلخيهاى زندگى بهاستقامت عادت بده ، صبر و بردبار بودن در راه حق بهترين اخلاق است ، در تمام كارهاخود را بخداى خويش بسپار، زيرا بدينوسيله در يك پناهگاه قوى و محكم ومطمئن قرارگرفته اى ، در هنگام دعا به پيشگاه پروردگارت ، خلوص نيت داشته باش ، بخاطراينكه بخشش و محروميت بدست اوست ، همواره از خدا بخواه كه خير و نيكى را برايت پيشآورد اى فرزندم ، درباره سفارشاتم دقت كن ، تا بتوانى آنها را درك كنى ، و نبايد باسرعت از آنها رد شوى ، زيرا بهترين گفته ها آنست كه سودمند باشد،آگاه باش علمى كه نفع نداشته باش هيچ خيرى در آن وجود ندارد، و دانشى كهفراگرفتنش سزاوار نيست سودمند نخواهد بود. نكاتى كه در اين جا مهم است : 1 - آگاهى از دين اولين قدم در راه رسيدن به موفقيت است و براى هر انسانى لازم استدين را بطور كامل بشناسد تا بهتر بتواند مسير زندگى خود را، بر طبق خواسته هاىدينى اداره كند چون بدون آگاهى از دين ، هرگز نمى تواند در انجام دادن اعمالش ، ازتوطئه شياطين در امان باشد و از آلوده شدن به كارهاى ضد دينى در لباس دين ، نجاتحاصل كند.2 - صبر و تحمل در برابر تلخى و نارحتيهاى دوران زندگى از مهمترينعوامل موفقيت انسان است و استقامت در مسير حق هنگامى دوام پيدا مى كند كه طالب حق در اثرايمان روح و روان خويش را به صبر و تحمل عادت دهد تا بتواند به نتائج درخشان آنتوفيق حاصل كند وقتى كه انسان به چيدن گل زيبا و خوشبوئى عشق و علاقه پيدا مىكند بايد در مقابل نيش زدن خارهائى كه در اطرافگُل وجود دارد و به او حمله مى كنند متحمل باشد تا بتواند به خواسته خويشنائل شود.3 - هيچ پناهگاهى در برابر حوادث روزگار، جُز پناهنده گى بخداىمتعال نمى تواند آدمى را در امنيت كامل قرار دهد و با پناهنده گى خالق عالم هيچ حادثه اىاو را نگران نخواهد كرد بنابراين علم و دانش يا مقام و رياست يا نيروى جوانى و و ... هيچوقت پناهگاه مطلوبى نيستند و پناهنده شدن به آنها، از ضعفعقل و جهل انسان حكايت مى كند پس در هر شرائطى بايد به معنويت فكر كرد تا در هنگامظهور حوادث پناهگاه مطمئن و غير قابل نفوذى را به انسان نشان دهد.4 - خلوص نيت به پروردگار متعال راه حصول خواستهاست زيرا جهان هستى با تمامخوصياتش تحت مالكيت او است و هيچ عاملى نمى تواند بدون اذن خدا، مفيد يا مضربحال انسان باشد چون معناى مالكيت واقعى همين است كه مالك در تمام تملكاتش قدرتتصرف داشته باشد اگر انسان از بصيرت كافى بمالك واقعى جهان خلقت برخوردارباشد تمام تلاش خود را بدرگاه او معطوف مى سازد و از اين راه به نتائج قطعىنائل مى شود.5 - اعتناء به پند و اندرزها و سخنان حكيمانه و سفارشات والدين ، سرنوشت مطلوبى رابراى انسان بوجود مى آورد چون هر سخنى كه از آنان مى رسدمحصول يك عمر تجربيات است و هيچ انسان عاقلى نمى تواند نسبت به آنها بى مهرىنشان دهد و اگر اين سفارشات از ناحيه يك انسانكامل و كارشناس الهى مطرح بشود بدون ترديد آدمى را به سمتكمال و خوشبختى نائل مى كند.6 - علم و دانش در ميان انسانها اقسامى دارد و هر علمى سزاوارتحصيل نيست بلكه آن دانشى كه بتواند انسان را در راه رسيدن به موفقيت و بهروزىيارى كند و او را به ارزشهاى انسانى آشنا سازد در اين صورت سرمايه ارزشمند عمرخويش را به كسب و تحصيل چنين علمى صرف كردن ، خود بزرگترين ارزش است اما اگرعلمى از چنين بركاتى محروم باشد و انسان را بسوى گمراهى و بدبختى بكشاندسزاوار تعلم نيست علومى كه توسط كارشناسان الهى وارد صحنه زندگى گرديده وبه تعليم آن تاكيد زيادى شده است بايد مورد توجه همگان ، خصوصانسل جوان واقع شود تا بتوانند از عمر شريف خود نهايت استفاده را بدست آورند. مراد ازعلم در كلام حضرت على صلوات الله عليه بهر نوع ياد گرفتن صدق مى كند آن دانش ويا فنى كه فرا گرفتنش راهگشاى زندگى است و مى تواند در پيشرفت و ترقىانسانها موثر باشد بايد مورد توجه آنها قرار گيرد مانند علومى كه معارف و حقايققرآنى را روشن سازد و جامعه اسلامى را به پيروزيهاى بزرگى در صحنه جهانبرساند يا علومى كه در بخش پزشكى و صنعت و اختراعات و يا اكتشافات و و .... مطرحاست بايد با شوق و علاقه كامل مورد استفاده واقع شود.اما علومى كه در سرگردان ساختن افكار بشر يا به ذلت و بدبختى كشاندن آنها مطرحاست هيچ وقت شايسته تعلم نخواهد بود مانند سحر، جادو، كِهانت ، يا دانش و فنونى كهبراى نابودى انسان واز بين بردن ارزش و عظمت هاى او، وارد صحنه زندگى مى شوند.در آينده خيلى نزديك ، بخشى از علوم موجودى كه در جهت نابودىنسل بشر مورد استفاده واقع مى شود از صحنه علم و دانش خارج خواهد گشت زيرا علمىكه با بمب هاى ميكروبى و شيميائى يا اتمى و نوتروتى و و ... حيات و هستى را،بطور كامل به خطر انداخته ، سزاوار تعلم نمى باشد چه فرق مى كند روزى سحر وجادو و و .... در تخريب ارزشهاى نسل بشر خودنمائى مى كند امروز هم ، موشك ها و بمبهاى شيميائى و و ... اما اگر همين علم در جهت آسايش عمومى حركت كند از نيازهاى زندگىخواهد بود.پس وقتى كه حضرت على صلوات الله عليه مى فرمايد: علمى كه به حيات و سعادتانسان نفعى ندارد هيچ خير و فايده اى در آن نمى باشد و شايسته نيست كه جواناندنبال علمى به روند كه جز نابودى انسان و يا حيات و زندگى مخلوقات ، عايدى نداردبنابراين علم و دانش بدون رهبريت ايمان نمى تواند زندگى را اداره كند و مسلح كردنشخص نابينا، جز نابودى عزيزان نتيجه ديگرى نخواهد داشت . زندگى گذشتگان حقايق را تفسير مى كندعمده ترين ابزارى كه انسان را در راه رسيدن به موفقيت يارى مى دهد و او را به پيداكردن كليد و يا رمز موفقيت ، رهنمون مى سازد، تاريخ است ،وقتى كه در تاريخ گذشتگان مطالعه مى كنيم مى بينم در هر عصر و زمانى انسان ،گمشده اى را تعقيب مى كند و تمام تلاشهاى خود را در راه پيدا كردن آن بكار گرفتهولى اغلب آنها را توفيق چندانى در مقابل اين همه فعاليت نبوده است .علت عدم موفقيت اكثر انسانها و توفيق گروه كمى از آنها، در هنگام مطالعه تاريخزندگيشان روشن مى شود آن كسانى كه قبل از شروع هر كار و عملى ، به معيارهاىآسمانى كه توسط انبياء (عليه السلام ) به آنها رسيده بود توجه مى كردند دربهترين شرائط گمشده خودشان را كه سعادت و خوشبختى است بدست مى آورند و ازلحظات زندگى احساس لذت و آرامش مى كردند ولى آنانيكهاعمال خود را مطابق خواسته هاى نفسانى انجام مى دادند و هيچ اعتنائى به الگوهاى الهىنداشتند با روسياهى و سرافكندگى ، دنيا را ترك كردند.و اين پرونده براى انسان در تاريخ وضعيتكامل او را در هر عصر و زمان مشخص مى سازد يعنى اگر كسى در چهار چوب خواسته هاىخداوندى و مطابق با الگوهايش ، كارهاى خود را انجام دهد بطور يقين گمشده خويش را درهر شرائطى پيدا خواهد كرد اما اگر مطابق خواستهاى نفسانى و طاعت شيطانى رفتار كندبدون ترديد جز خسران و بدبختى عايدى نخواهد داشت انسان درطول تاريخ با داشتن امكانات زياد و كوششهاى فراوان نتوانسته به اتكاء خود كليدسعادت و رمز موفقيت را پيدا كند در نتيجه بيك حالت مضطرب و پريشان ، و روانپرآشوب گرفتار گرديده و در ميدان زندگى خود را ورشكسته مى بيند و به همين جهتراه نادرست و غير معقولى را انتخاب مى كند تا از انفجارهاى خطرناك درونى در امانباشد.اما اگر اعتراف كند كه او نمى تواند با تكيه به فرمولهائى كه در روح و روانشپديد آمده رمز موفقيت را بدست آورد همانطورى كه در تاريخ بشر نمونه هاى زيادى رااز نزديك مشاهده نموديم در اين حال قابليت دريافت رمز موفقيت را در خود ايجاد كرده استچون با اعتراف به ناتوانى خود، حالت غرور و تكبرى كه عمده ترين مانع پيشرفتاوست بيك وضع بسيار مطلوب و آرام و متواضع ،تبديل مى شود و از همين راه بسوى دريافت رمز موفقيتنائل مى گردد.وقتى كه هدف بدست آوردن رمز موفقيت است بخش عمده آن در نگاه بتاريخ گذشتگانروشن مى شود مبنى براينكه موفقيت و رمز آن در مياننسل بشر هيچ تفاوتى ندارد بلكه بصورت يك قانون قطعى در هر زمان ، مطابق بافرمولهاى آسمانى حاصل مى گردد و هيچ وقتعوامل آن تغيير بردار نيستند و هر كسى بايد از اينكانال عبور كند تا به سعادت رهنمون شود بنابراين تغيير وتحول ها بايد در انسان پديد آيد تا اينكه بتواند خود را با اين قوانين تطبيق دهد وبهدف خويش توفيق حاصل كند آنچه براى او در اين زمينه لازم است اينكه او بايددرسهاى مربوط به اين قوانين را فرا گيرد كه مهمترين مواد درسى عبارت است از، ايمانو يقين بوجود خالق متعالى كه تمام خلايق را با مديريت خودش اداره مى كند تا از اوضاعجهان هستى و گردش و چرخشها و عافيت و بيماريها و و .... تصوير درستى براى خودداشته باشد.اگر هر انسانى از سنين كودكى ، تصوير مطلوبى را از خداوند و اوضاع زندگىمخلوقات فرا مى گرفت وآموزگارانش در محيط خانواده و كلاس و و ..... اين حقيقت را به اوآموزش مى دادند بطور يقين ديدگاه و بينش وى در مسير موفقيت و سعادتش ، متناسب باالگوهاى واقعى قرار مى گرفت يعنى او با تكيه بخداوندى كه از دوران نطفه و جنين ،وى را زير نظر داشته و كفيل تمام نيازهايش بوده تا جائى كهقبل از ولادتش بى كم و كاست ، احتياجات دوران كودكى او را، مدنظر داشته كه بعد كه اززايمان مادر، با شربت سفيد رنگى كه تمام نيازمنديهاى وجودى او را بر طرف مى سازداز وى استقبال مى شود و و .... در اين صورت آرامش روحى پيدا مى كند و تحت هر شرائطىبا اطاعت از دستورات الهى ، خود را موفق و سعادتمند مى بيند.براى مربيان دلسوز بشر خصوصا والدين لازم است فرصتهاى مهم تربيتى را در حقآنان غنيمت شمارند تا اينكه بتوانند نونهالان خود را،قبل از هر نوع آلوده گى اخلاقى و عقيدتى ، بسوى آئين فطرت سوق دهند زيرا روح و ياقلب انسان مثل زمين زراعى آماده ايست كه مى تواند هر نوع بذر را در خود بپروراند و اينآمادگى كامل مسئوليت ها را سنگين تر مى كند تا براى برنامه ريزى هاى دقيق ، در موردنوجوانان ، اقدامات لازم را بكار گيرند. عوامل موفقيت را چگونه پيدا كنيم ؟