|
|
|
|
|
|
شاه مقصر تمام جنايات و گرفتارى ها است ، نه خرابكاران و دهقانان عـرض كـردم در ولادت آن آقـا (حـضرت رسول سلام الله عليه ) آتشكده ها خاموش شد، ياكنايه از اين كه اين مبداء خاموش كردن آتشكده هاى ظلم است و ايشان (شاه ) مى خواست آن راروشـن كـنـد، در اطـراف يـزد تـاييد كرده است از قرارى كه گفته اند بعض آتشكده ها را،تـاريخ را هم تغيير داد و بنا داشت كه اين كارها را يكى بعد از ديگرى بكند كه ملت بهداد مـا رسـيـد و پـايـه هاى كنگره هاى قصر كسرى فرو ريخت (كنايه از اين كه ظلم بايدبريزد). ايشان را مى بينيد كه با اين ملت چه كرد، چه ظلم ها بـه ايـن ملت كرد و دارد مى كند؟ حالائى كه اين نفس هاى آخر هست و حركات مذبوحانه استحـالا تـازه يـك فكرهائى به كله اش افتاده است ، به اسم كولى ها در كرمان و از قرارىكه مى گويند به اسم بيابانگردها، يك دسته اى آورده اند (حالا از آنها هم اگر يك چيزىبـه آنـهـا داده بـاشـنـد و آوردنـد، نـمـى دانـم ) امـا نـظـيـر مـدرسـه فـيـضـيـه و آنسال كه ديگر ما حاضر بوديم و در قم بوديم كه اين سازمان امنيتى ها را و اين كماندوهارا بـه اسـم دهـقـان ريـخـتـنـد در مـدرسـه فـيـضـيه و قرآن آتش زدند، عمامه ها آتش زدند،اشخاصى از پشت بام انداختند پائين و از بين بردند. به وسيله كماندوها به اسم اين كهدهقان ها هستند، دهقان ها ديگر آخوند نمى خواهند!! اينها ديگر قرآن نمى خواهند!! آخوند نمىخـواهـنـد!! دهـقان اين جور است ! دهقان ، هر وقت هم از او بپرسى ، هم قرآن را مى خواهد و هماسـلام . عـاشـق اسـلام اسـت دهـقـان هـاى مـا اين كماندوها و يا اينهائى هستند كه شما تربيتكـرديـد بـراى ايـنـكـه اسـلام را بـكـوبـيد!؟ آنوقت اينكار را كرديد كه ديگر ما بوديم وحـاضـر وقـعـه بـوديـم ، حـتـى مـنـزل مـا هـم آمـدنـد مـنـتـهـى مـن بـا يـك ضـربـهمـقـابـل نـگـذاشـتـم كـه آن كـارهـائى كـه مـى خـواهـنـد، بـكـنـنـد.اجـتـمـاع بـود آنـجـااوايـل ايـن قـضايا بود و اجتماع بود و بعضى صحبت مى خواستند بكنند و خود من هم شايدصحبت كردم يا مى خواستم بكنم ، به من گفتند كه ، ديدم خودم هم كه يك صلوات هاى بىمـورد فرستاده شد، من به يكى از رفقا گفتم كه : (برو بگو اگر در اين جا يك شلوغىبكنيد، من مى روم در صحن حضرت معصومه (ع )، آنجا مى روم منبر و حرف هايم را آن جا مىزنـم .) ايـنـهـا مامور نبودند يك همچنين كارى كه همچو عكس العملى دارد بكنند، نمى دانستندكـه بـايـد چـه بـكنند، ترك كردند و همان روز در مدرسه فيضيه ريختند و همان بساط رادرست كردند و !!! عرض مى كنم كه !!! همان جنايات را همان عصرش در مدرسه فيضيه آنجـنـايـات را كـردند. آن روز به صورت دهقان آن بساط و آن رسواگرى ها را كردند، حالاشـروع كـردنـد بـه اين كه كولى ها چيز كرده اند، در آن جا به اسم كولى ها و در جاهاىديگر هم باز همان مساءله كه : (مردم ، دهقان ها، رعيت ها اين كار را مى كنند.) خودشان ريختند در شهر عرض مى كنم كههـمـدان را آن طـور بـا وضـع فـجـيـع بـه مـردم حـمـله كـردنـد و زنـجـان هـم هـمـيـن طـورنـقـل مى كنند. در قم هم دو سه روز است كه تشنجات است و تيراندازى است و آدمكشى است .در تهران هم بعضى جاهايش تشنجات بوده است و راديو هم همين امروز كه آوردند پيش من ويـك مـقـدارش را گـوش كـردم در خـيـلى جاها اسم برده كه تشنجات است و !!! اينها !!! روزچـهـارم آبـان و روز تـولد ايـشـان ، اين جشن مردم است سياهپوشى است بله اينها هم گويند(يـكـى دوجـا را اسـم بـردنـد) مـراغـه ، ظـاهـرا مثل اينكه مراغه بوده ، كجا بود، آنجاها چهكردند،يك مشتى هم حرف مى زنند. حالا كى چه كرده من نمى دانم كه تا چه اندازه راست مىگـويـند و اشخاص كى بودند اما از آن طرف خودشان بسيارى از شهرها را اسم بردند وآنـى كـه آنـهـا مـى گـويند، آن نيست ، تنها آنها نيست بعد بايد اطلاع به شما برسد. درولادت رسول اكرم (ص ) اين دو قضيه مهم مبداءش بوده است : خاموش كردن جهات شركى وآتـش پـرسـتى و فرو ريختن كنگره ظلم در تولد ايشان هم مبداء برافروخته شدن اساسآتـش پـرسـتـى (اگـر مـهلت به او مى دادند) كه نمونه اش تغيير تاريخ بود و بر پاكردن كنگره هاى ظلم همه جانبه كه ازآن ظلم ها ايـن آتش سوزى هاست خوب ! يك دسته مردم بيچاره كه رفتند توى سينما، البته سينماىايران جاى ، رفتن نيست ، اين يك !!! چيزى است كه !!! مصيبتى است كه بر ايران وارد استكـه جـوان هـاى ما را اين سينماها ضايع مى كند، خراب كند لكن يك عده مردمى كه رفتند درآنـجا، اينها چه كرده بودند كه لايق اين بودند كه بايد در آن را شهربانى بيايد ببنددو اگـر بـخواهند مردم باز كنند، اجازه بازكردن ندهند؟ موارد معلومى است كه با نقشه موادآتـش سـوزى را گـذاشـتـه بـودنـد آتـش بـزنند، يك مردم بيچاره را در آن جا بسوزانند وخـاكـسـتـر كـنـنـد. تـمـام مـقـصـد ايـن بـود كـه بـگويند: اينها را كه خرابكارها كنند. خوبخرابكارى هم حدى دارد كه خرابكارى بكنيد و گردن خرابكار بگذاريد. يك همچنين مردمىهـسـتند اينها. ايرانى ها مبتلا به يك همچو رژيمى هستند. حالا هم كه در كرمان آن فضاحت رادر آوردنـد در مسجد ريختند مردم را يك دسته اى خفه شان كردند به وسيله گازها و چيزها،يك دسته اى را كشتند. بچه و زن و مرد و بزرگ را، مسجد را همه چيزش را آتش زدند، معبدمـسـلمان ها را، بعد هم ريختند توى بازار و بازار را آتش زدند و غارت كردند. حالا تازهمـى گـويـنـد كـه بـنـاسـت بـفرستيم تحقيق كنند چه كسى چنين كارى را كرده است ! كى رابـفـرسـتـنـد كـه تـحقيق كند؟ همان كه فرستادند تحقيق كرد در آبادان چه كسى چنين كارىكـرده ؟! آن ظـالمـى كه اين كار را كرده است ، اعليحضرت خواهند او را مجازات كنند؟ آن آقاخودت هستى . مبداء همه ظلم ها، مبداء گرفتارى مردم خود ايشان هستند. اگر ملت ايران همت نكند و زود كلك اين را نكند خيلى كارها اين مى خواهد بكند. بايد به دادمـلت رسـيـد. بـايد هر كس در هر جا هست كمك كند به اين ملت والا اين مرد اساس همه چيز راخـواهـد بـرد. حـالا بـعـد از ايـن كـه در كـرمان آن فضاحت ها را كردند و به اسم نمى دانمكـولى وكـذا (كـولى تـر از خودشان هيچ كس نيست ) به اسم اين حرف ها، حالا تازه بله ،فـرسـتـاده انـد بـراى ايـن كـه تـحـقيق كنند،ببينند كه چه كسى همچنين كارى راكرده و كىهـمـچـنين ظلمى كرده آقا ديگر ملت باورش نمى آيد اين حرف هاى شما را. همان اولى كه درآبـادان ايـن كـارهـا شـد خود مردم آبادان ريختند بيرون فهميدند كه آنها خودشان كرده اندبـراى ايـن كه شواهد بود اگر كسى و اگر يك آدم شلوغكارى مى خواست اين كار را بكندبا اين نظم آتش سوزى را با اين نظم درست كند و مواد آتش زا را با اين نظم درست بكندو بعد هم در اين جا را ببندد و اجازه ندهد كه كسى بيرون بيايد نمى توانست از آن جا مردمصـدايـشان در آمد حالا هم هر وقت طرح بشود، مردم خودشان مى گويند، در قبرستان هم كهرفـتـنـد آن هـمـه تظاهر كردند بر خلاف . حالا هم قضيه كرمان همين طور است قضيه همدانهمين طور است ، قضيه زنجان همين طور است حالا ايشان تازه به فكر اين افتاده است كه باايـن صـورت مـردم را بكوبد. همه مردم مى دانند كه همه ظلم ها با دستور اوست . ممكن نيستكـه يـك شـهـربـانى آتش به مردم روشن كند الا با اذن ايشان . مگر جرات مى كنند كه آدمبكشند اينها اگر اذن اين نباشد؟ اگر امر اين ، امر اكيد اين نباشد؟ در 15 خـرداد خـود ايـشـان فـرمـانـده بـود، فـرمـانـده قـوا از قـرارى كـهنقل مى كنند بود. همه اين جاها فرمانده اش خود اين آقا است . اين مبداء ولادتى است كه مردمايـران گـرفـتـارش هـسـتـنـد و انـشـاءالله خـداونـد رفـع كـنـد اين اساس ظلم را، بيرق رابخواباند انشاءالله و انشاءالله نزديك است ، نزديك است . ايـن طـور دست و پا زدن ، دست و پا زدن آن حيوانى است كه سرش را بريده اند و حالا مىخواهد دست و پا بزند. اداى تكليف ، با تبليغات دامنه دار عليه اجانب لكـن هـمـه مـا مكلف هستيم ، همه ما تكليف داريم در اينجا كه هر يك از شمائى كه مى تواندمـطـلب مـسـائل ايـران را بـرسـاند به روزنامه هاى اين جا، به مجلات اين جا، به رفقاىمـدرسـه اى شـان ، بـه دانشگاه هاى اين جا برسانيد مطالب ايران را، بگوئيد به مردم .الان تـبليغات اينها، آن تبليغات دامنه دارشان ، الان هم باز شايد پيش يك اشخاصى مبهمبـاشد قضيه كه چيست . آيا همانطورى است كه آمريكا مى گويد كه اينها را چون به آنهاآزادى داده انـد! آزادى تـنـد داده اند! و زياد داده اند! اينها از آزادى صدايشان درآمده ! تخمهكرده اند ملت ايران از آزادى كه به او داده است ؟ زياديش آمده آزادى كه فريادش درآمده ؟!خـوب مـنـطـق آقاى كارتر اين است . در روزنامه ها بود كه ايشان گفتند كه يك دموكراسىتـنـدى ، يك آزادى تندى داده است و همين منشاء شد (در روزنامه كيهان بود يا اطلاعات ) كهمردم با آن مخالفت مى كنند! اين طور است ؟ اين آزادى داده به مردم ؟! چون آزادى داده ، بازفرياد كنند يا آزادى ، يا آزادى ؟! چون مستقل هست و تمدن بزرگ هست طرح خطر كمونيست ، حربه اى براى ايجاد رعب و وحشت در اذهان ملت هـمـيـن امروز هم اين مرد مى گفت كه ايران مى بينيد چه آزادى هائى دارد! داريد همه شما مىبينيد ما چه آزادى اى داده ايم به اين ملت ! همين امروز داشت صحبت مى كرد، در چهارم آبان .من تعجب مى كنم ، خدا مى داند تعجب دارد كه اينها چه جور آدميند... و ثانيا يك رعبى در مردممـسـلمـان پـيـدا بـشود كه به قول شاه اگر من نباشم كمونيست است ، دنيا اصلا به هم مىخـورد. اگـر ايـشـان نـباشداصلا ايرانى در كار نيست !! پس ايران يعنى محمد رضا.اگرايـشـان نـبـاشـد، ديـگـر ايران در كار نيست ! ايشان هم مى گويند كه (خوب ما ايرانى مىخـواهـيـم تـا در آن زنـدگى كنيم ، تا در آن اختلافات كنيم و چه كنيم ، خوب ايرانى نمىمـانـد ديگر) اين جوان هائى كه يك همچنين شعارهائى (كه شعارهاى صحيح نيست ) مى دهند،ايـنـهـا دارنـد كـمك مى كنند به اين دستگاه . از يك جهت كمك كه مردم ايران كه ديگر از اينحرف ها نمى ترسند لكن خوب به خيال خودشان كه يك دسته اى از مردم بترسند كه مبادااگـر شـاه برود اين كمونيست ها بيايند. از يك طرف خود همين اختلاف بين خود جوان ها و دودسـتـگى بين جوان ها كمك بر اين دستگاه است ، بنابراين شمائى كه مى خواهيد اين آقا رابـه خـيال خودتان سرنگون كنيد، پايه هاى ظلمش را مستحكم مى كنيد، من متاءسفم كه اينهااينطور بدون اينكه ملتفت باشند چه مى كنند دارند كمك مى كنند، آنهائى كه شما را دعوتمـى كنند به اين شعارها، آنها وابسته به خود دستگاه هستند. الان توده اى هائى كه اسمىبـودنـد و رسـمـى بودند، در دستگاه ايشان نوكرند اين كمونيست ها روسايشان بچه ها وجـوان هاى ما بازى خورده اند اگر چنانچه يك همچنين كارى بكنند. اينها باز نور اسلام درشـان هست منتهى بازى خورده اند، اينها رها كنند اين جنايتكارها را. آنهائى كه دعوتشان مىكنند به اينها، آنـهـا مـى خـواهـنـد حـفـظ كـنـنـد شـاه را و شـمـا مـلتـفـت نـيـسـتـيـد. چـه درداخـل ايـن مسائل باشد و چه در خارج تبليغات براى حفظ اين آدم است با تشبث به هر چيز.تـشـبـث به هر چيز كه مى توانند مى كنند كه اين آدم باقى بماند تشبث به !!! نمى دانم!!! اين مسائل يكى از چيزهائى است كه اينها مى كنند. بيدار بشويد اين جوان هاى ما توجهكـنـنـد بـه مـسـائل روز مـسـائل روز مسائل صحيح دقيق است و خود هزار و پانصد نفر (اگرراسـت بـاشـد هـزار و پـانـصـد نفر دانشجو دليل بر شكست كمونيست است در ايران براىايـنـكـه هـزار و پـانـصـد نفر در مقابل سى ميليون جمعيت كه همه علم را بلند كرده اند، مىگـويـنـد قـرآن مى خواهيم ، اين دليل بر اين است كه اينها شكست خورده اند در ايران ، نهايـنـكه اگر ايشان برود كمونيست در كار مى آيد، اگر ايشان بروند كمونيست يك دانه همپـيـدا نـخواهد شد براى اينكه اگر ما فرض كرديم يكهزار و پانصد نفر، پنجهزار نفربـاشـند، همين جوان هاى قم مى خورند اينها را، لازم نيست تهران هم دخالت بكند، همين جوانهـاى قـم مـا مى خورند اينها را. كمونيست چه غلطى مى تواند بكند، بازيتان داده اند، اينهاحرف است . مى خواهند از شما يك چيزى بگيرند كه براى شاه مفيد باشد. شما را استثماركرده اند الان ، استحمار كرده اند شما را. به اين حرف ها گوش ندهيد. امروز اختلاف انتحار مسلمين است هـمـه بـا هم همصدا بشويد، همه با مسلمان ها همصدا. اگر اين صداى توحيد را با هم بلندكـنـيـد، ايـن تـمام شود كارش . اختلاف نيندازيد كه هر كس از يك گوشه اى بگيرد. امروزاختلاف ، انتحار مسلمين است . بايد همه با هم باشيد. همه يك صدا همه با يك صدا و آن يكصـدا ايـن است : مرگ بر اين شاه و بر اين سلطنت ، مرگ بر آنهائى كه اين را پشتيبانىمـى كنند مثل كارتر و امثال اينها. اين شعار ماست و ملت پيش مى برد. نترسيد از اين حرفهـا و هـيـاهـوهـا، مـگر يك ملتى كه پا شده است يك حرف حقى را مى زند شود تحميلش كردديـگـر؟ ديـديم حكومت هاى نظامى نتوانست هيچ كارى بكند، مگر قم حاكم نظامى نيست الان ؟سه چهار روز است در قم شعارها هست ، دعواها هست مگر تهران نيست ؟ تهران هم همين طور. در برابر قيام و خون مردم تبليغ كنيد مـن از خـداى تـبـارك و تـعـالى سـلامـت بـرادرهـائى كـه درداخل هستند و در خارج هستند و همه براى اسلام فداكارى مى كنند مى خواهم . خداوند همه شمارا مـوفـق كند. خدا همه شما را سلامت بدارد. همه بايد جديت كنيد كه اين ملتى كه الان بپاخاسته و خون دارد مى دهد، جديت كنيد، همراهى كنيد تا اينكه انشاءالله پيش ببرند اينها وهـمـراهى شما در خارج تبليغات است الان آنها مواجه با كماندوها و كولى ها (به اصطلاحخـودشـان كـه هـمان كماندوها هستند) هستند و خونشان را دارند مى دهند، شما در اينجا هستيد وبايد هر طورى كه مى توانيد با تبليغات به آنها كمك بكنيد. و السلام تاريخ 5/8/57 مصاحبه امام خمينى با خبرنگار تلويزيون فرانسه سؤ ال : آيا در حكومت انتقالى با حضور شاه شما شركت خواهيد كرد؟ به چه شرط؟ جواب : با حضور شاه ، ما در هيچ حكومتى ، چه انتقالى و چه غير انتقالى ، شركت نخواهيمكرد و هيچ شرطى را هم نمى پذيريم . سؤ ال : آيا از آن بيم داريد كه با رفتن شاه ، بحران سياسى و اقتصادى بدتر شود؟ جواب : با بودن شاه بحران هاى سياسى و اقتصادى است ، براى اينكه ملت با او همكارىندارد و اين موجب بحران است . شاه برود، بحران رفع مى شود. سـؤ ال : آيـا جـنـبـش و نهضت اخير ايران از طرف يك ايدئولوژى ماركسيستى هدايت و حمايتشده يا مى شود؟ جـواب : ابـدا، نـه هـدايـت شـده و نـه مـى شـود، نـه خـواهـد شـد و نـه حـمـايـت آن مـوردقبول كسى است . سـؤ ال : آيـا حـمـايـت و كـمـك يـك كـشـور كـمـونـيـسـتـى راقبول خواهيد كرد؟ جـواب : مـا مـى خـواهـيـم مـسـتـقـل بـاشـيـم و حـمـايـت هـيـچ كـشـورى راقبول نخواهيم كرد و تحت الحمايت هيچ كشورى نيستيم . سؤ ال : آيا اسلام با قوانين بدون انعطافى كه دارد، مى تواند آزادى و پيشرفت اجتماعىرا ضمانت نمايد؟ نمونه اى از آن را در كشور ديگرى نشان بدهيد. جواب : اولا اسلام قوانين اساسيش انعطاف ندارد و بسيارى از قوانينش با نظرهاى خاصىانعطاف دارد و مـى تـواند تضمين همه انحاء دموكراسى را بكند و كشورى كه ما مى خواهيم ، كشوراسلامى به همه معناست و در خارج نظيرش الان نيست ، سابقا بوده . سـؤ ال : نهضت اخير ايران را متهم مى كنند كه واپسگراست ، نظر شما چيست ؟ جواب نهضتاخـيـر بـراى ايـن اسـت كـه واپـسـگـرائى هـا را رد كـنـد. آن دولت شـاه وامثال اوست كه تمام جهات عقب نشينى را و عقب ماندگى را به ما داده . ما مى خواهيم همان ها رارفع كنيم و نهضت ما نهضت متمدن پيشگراست . سـؤ ال : شـمـا خـواهـان رفـتـن شـاه هـسـتـيـد، مـى تـوانـيـددلائل آن را شرح دهيد؟ آيا آرزوى كشته شدن و از بين رفتن شاه را داريد؟ جواب : ما بيش از 15 سال است كه دلائل محكوميت شاه و لزوم رفتن او را در اعلاميه هاى خودذكر كرده ايم و الان براى شما بعضى دلائل را بايد ذكر كنم : !!! ايـران !!! 50 سـال بـيـشـتـر اسـت كـه دولت هـاى خـارجـى ، پـدر شاه و شاه را بر ماتـحـميل كرده اند. شاه سابق را به حسب اعتراف انگليس ها، انگليس ها آوردند و حاكم كردندبـر مملكت ما. در راديو دهلى اين مطلب را تصريح كردند و شاه ما، شاه فعلى ، در يكى ازكـتاب هايش نوشت كه متفقين كه در زمان جنگ به ايران آمدند، مرا به سلطنت انتخاب كرده وصـلاح ايـن ديـدنـد كـه مـن سـلطـان بـاشـم . مـا 50سـال اسـت كـه تـحـت فـشـار و اخـتـنـاق فـوق العـاده بـسـر مـى بـريـم . مـا نـه فـرهـنـگمستقل داريم ، نه لشكر و نظام مستقل داريم و نه اقتصاد صحيح داريم و نه جهات سياسىمـا يـك سـيـاسـت سـالم اسـت . فـرهـنـگ مـا فـرهـنـگـى اسـت كـه بـا دسـتـور ديـگران ، شاهتـحـمـيـل كـرده اسـت و مـدارس مـا، مـدارس فـرهـنـگـى مـا، غـالبـا بـهشـكـل نـيـمـه تـعـطـيـل اسـت يـا تـعـطـيـل و در وقـتـى هـم كـهاشـتـغـال داشـتـه بـاشـنـد، دسـتـور ايـن اسـت كـه ايـن هـا را عـقـب نگه دارند و نگذارند كهرجـال دانـشـمـنـد در مـملكت ما پيدا بشود و تمام مطبوعات ما در تمام مواردى كه ، آلاتى كهبـايـد تـبـليـغ بـا آن بـشـود، تـمـام در اخـتـيـار شـاه بـوده اسـت در ايـن 50سال . تـمـام انـحـاء آزادى از مـلت مـا سـلب شـده اسـت . مـا در ايـن 50سال حتى يك مجلس ملى نداشتيم . در زمان رضا شاه با زور او رژيم را تغيير دادند يعنىسـلطـنـت را مـنـتـقـل كـردنـد و مـجـلس مرئوسان و موسساتى كه تاسيس كردند، تاسيس باسـرنيزه شد و ملت بكلى مخالف بود لكن سرنيزه نگذاشت كه اين مخالفت را اظهار كنند.بـنـابراين اصل مجلس موسسان كه در زمان رضا شاه با سرنيزه درست شد، غير قانونىبـود، بـا غير قانونى بودن آن آمدن رضاشاه و رسيدن به سلطنت غير قانونى بود، باغير قانونى بودن آن سلطنت محمد رضاشاه غيرقانونى اسـت . او !!! مـحـمـد رضـا شـاه !!! در تـمام انحاء ترقى ملت ما، در تمام انحائش كارهائىكـرده است و نگذاشته است كه ملت ما رو به ترقى برود، نگذاشته است فرهنگ ما فرهنگمترقى باشد، نظام ما را در تحت نظارت نظام هاى ديگران قرار داده ، مستشاران آمريكائىهستند كه نظام ما را اداره مى كنند، اقتصاد ما را بكلى از بين برده است ايران كه زراعتش ازبين رفته است و نفتش را هم دارند زياد خرج مى كنند و زياد مى دهند به ديگران كه اين هماز بـيـن بـرود. اگـر مـحـمـد رضـا شـاه در سـلطـنـت بـاقـى بـاشـد، چـنـدسـال ديـگـر مملكت ما رو به فقر و نيستى خواهد رفت ، بنابراين تا ايشان نرفته است ،مملكت ما نمى تواند روى آزادى و ترقى ببيند و بايد برود. تاريخ 6/8/57 بيانات امام خمينى در ميان جمعى از ايرانيان توجه و دعوت قرآن كريم به هر دو بعد معنوى و مادى است بسم الله ارحمن الرحيم مـن بـازيك تذكراتى براى آقايانى كه در خارج كشور، در صفوف جماعات هستند لازم مىدانـم كه يك تذكراتى براى آقايان بدهم . سابق ، البته يك مدتى كه از اسلام گذشتدسـتـجـات مـخـتلفه اى از مردم اهل علم ، اينها توجهشان به معنويات اسلام بود و نظرشانبه آن آياتى و رواياتى كه مربوط به معنويات و تهذيب نفس و ماوراءالطبيعت داشت احكامرا و در قرآن كريم آيات زياد راجع به امور معنوى است يعنى آن وجهه انسانى كه از عالمغيب است . تا مدت ها وضع اينطور بود كه !!! توجه !!! به آن احكام اجتماعى و سياسى وايـنـهـا كـه در اسـلام بـود تـوجـه كـم بـود يـا نـبـود، كـم كـم دسـتجاتى پيدا شدند كهمـسـائل اجـتـماعى و مسائل سياسى و مسائل روز را عنوان كردند و اينها از اين طرف افتادنديـعـنـى توجهشان به صرف همين اجتماعيات و احكام سياسى و احكام حكومتى بود و به اينجـهـات نـگـاه كـردنـد. آنـهـا تـا مـدت هـاى قـبـل بـه آن طـرف ورق نـگـاه مـى كـردنـدمثل فلاسفه و عرفا و صوفيه و اينها، آن طرف ورق را نگاه مى كردند و در حرف هايشانبـيـان هـمـيـن معنويات بود و مردم را دعوت مى كردند به همان جهات معنويه اسلامى ، حتىروايـات يـا آيـاتـى كـه وارد شـده بـود راجـع به امور طبيعى و راجع به امور اجتماعى وسـيـاسـى ، بعضى شان كوشش مى كردند كه اينها را برگردانند به همان امور معنوى وهـمـه را بـه آن ورق حـسـاب كـنـنـد، جـهـت بـاطـنـى اسـلام و قـرآن را مـلاحـظـه كـنـنـد. درمـقـابـل آنها الان ما مبتلا هستيم به ، البته آن هم ابتلائى بود، اين جهت هم كه فقط صرفمـعـنـويـات را نظر كردند و از اجتماعياتى كه در قرآن هست از آيات و اخبارى كه وارد شدهاسـت راجـع بـه حكومت اسلام ، راجع به سياست اسلام ، راجع به امور اجتماعى ، راجع بهتـعـمـيـر ايـن عـالم ، ايـن غـفلت كردن ، غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورقشناخته بودند، ورق ديگرش را، عالم طبيعتش را توجه نداشتند كه اسلام توجه به عالمطبيعت هم دارد توجه به تمام امورى كه احتياج دارد، انسان دارد و لهذا يك ابتلاء اسلام اينبـود كـه ايـن اشـخـاصى كه از قبيل متكلمين و بيشتر فلاسفه و بيشتر عرفا و صوفيه وايـنـهـا، هـمـه آيـاتـى كـه در قـرآن كـريـم بـود، !!! خـيـر !!! خـواسـتـنـد، نظر داشتند كهبرگردانند به همان امور معنوى ، حتى اخبار يا رواياتى كه راجع به ، آياتى كه راجعبه اجتماعيات و راجع به عالم طبيعت وارد شده بود آنها كوشش مى كردند كه بر گردانندبه همان معنويات . آنها غافل بودند از اسلام و توجه داشتند، توجه داشتند به يك ورق اسلام و غافل بودند از يك ورق ديگرش ، باطن را ملاحظه مى كردند واز ظـاهـر غـافـل بـودنـد. حـالا ابـتـلاء اسـلام ايـنـطور شده است كه جوان هاى ما، جوان ها وروشـنـفـكـرهـا و اشـخـاصى كه دانشمندان بالا هستند و علوم طبيعى را ياد گرفته اند آنهاكوشش دارند به اينكه تمام آيات قرآنى و روايات را برگردانند به همان امور طبيعى ،از معنويات غافل بشوند، حتى آياتى كه راجع به امور معنوى است آن را برگردانند بهيـك امـور طـبـيـعـى و عـادى . ايـنـهـا هـم تـوجـه بـه اسـلام دارنـد وغـافـل هـسـتـنـد يـعـنـى يـك ورقـش را خـوانـده انـد، يـك ورقـش را از آنغـافـل هـسـتـنـد و ايـن دو طـايـفه اسلام را به تمام معنا نشناختند كه اسلام چيست . اسلام نهدعـوتـش بـه خصوص معنويات است و نه دعوتش به خصوص ماديات است ، هر دو را دارد،يـعـنى اسلام و قرآن كريم آمده اند كه انسان را به همه ابعادى كه انسان دارد بسازند اورا، تربيت كنند او را. قابليت تربيتى نامتناهى و قوه عاقله ، از امتيازات انسان بر ساير موجودات انـسان را وقتى كه ملاحظه مى كنيد، اول نشوش با ساير نباتات فرقى ندارد. نبات را،هسته خرما را، هسته چيز ديگرى را مى اندازند توى خاك و خاك تربيت مى كند و آن نمو مىكـنـد يـك جاى خاصى كه در آن جاى خاص نمو مى كند. حيوان هم نطفه اش در رحم واقع مىشـود و يك بذرى است ، اين بذرش محلش آنجاست يعنى جاى تربيتش آنجاست كه اگر يكجـائى را يـك وقتى طرحى درست كنند كه همين خاصيت و همان چيزها را داشته باشد و نطفهرا درآنـجـا مثل رحم بتواند تربيت كند ممكن است بتواند تربيت بشود و يك وقتى هم انسانبشود. يك نباتى است اول ، مثل ساير نباتات مى ماند، با نباتات فرقى ندارد، اين نمودارد فـقـط آن هـم نـمـو دارد مـنـتهى آن را در محل خاصى و با جهات خاصى ، نباتات در يكمـحـل خـاص ديـگـرى و جـهـات خـاصـى امـا هـر دو در ايـن مـعـنـىمـثـل هـم هـستند كه كشت شده اند و اين كشت شروع مى كند به نمو كردن به واسطه قوائىكـه خـداونـد تبارك و تعالى در زمين قرار داده است و به واسطه قوايى كه در رحم قرارداده اسـت اينها با هم شركت دارند، كم كم اينكه در زمين كاشته شده است ، اين نبات تا آخرهمين نبات است تا مى رسند به ثمره ، ثمره شان هم ثمره نبات است . آنهائى كه در زمينكـاشـتـه نـشـده انـد كـه حـيـوانات ، همه حيوانات منجمله انسان باشد آنها كم كم از مرتبهنـبـاتـى بـالا مـى آيـنـد و در هـمين رده اى كه هستند يك روح حيوانى پيدا مى كنند، ممتاز مىشـونـد از سـايـر موجودات نباتى لكن همه شان حيوانند يعنى شراكت دارند، روح حيوانىدارنـد ايـن تـولد در ايـن عـالم كـه مـى شـونـد و مـنـفـصـل مـى شـونـد ازمـحـل خـودشـان بـاز ايـن يـك امتيازى است كه با نباتات دارند كه نبات اگر منفصلش كنندديـگر تمام است لكن آنها منفصل مى شوند در آنوقتى كه مقتضى است و آن جهت نباتى شانكـمال پيدا كرد و جهت حيوانى پيدا شد و احتياجشان از رحم منقطع شد مى آيند در اين عالم .هـمه حيوانات در خوردن و خوابيدن وشهوات !!! اينها !!! شريكند همه با هم هستند، امتيازىندارند الا به همه جهات حيوانى .حيوانات هم ، همين حيواناتى كه هستند، در ادراكات با همفـرق دارند. ميمون بيشتر از مثلا حيوان ديگرى ادراك مى كند، چيز مى فهمد. انسان در بيناين حيوانات مـمـتـاز مى شود به اينكه يك ترقيات ديگرى مى شود بكند. هم در ادراكات با آنها فرقدارد و هم در غايات ادراكات فرق دارد. حيوانات تا يك حدودى اداركشان هست و محدود است وتمام مى شود. انسان اداركاتش و قابليتش براى ترتيب تقريبا بايد گفت غير متناهى استپـس انـسـان هـمـه عـالم را دارد بـه اضـافـه ، هـمـه چـيـزهـائى كـه در عـالم هـسـت ازاول مـوجـودات تـا آنـجـائى كـه آن مـمـتـاز شـده اسـت بـا هـمـه حيوانات و با نباتات و بامعادل آنها شركت دارد لكن يك اضافه دارد و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوه بالاترهـسـت كـه در آنـهـا نيست . اگر انسان مثل ساير حيوانات تا همان حدى كه حيوانات رشد مىكـردنـد بـود انـبـيـائى لازم نـبـود، انـبـيـاء مـى خـواسـتـيـم چـه كـنـيم ، انسان مى آيد اينجامـثـل حـيـوانـات زنـدگـى مـى كـنـد و مـثـل حـيـوانـات مـى خـورد ومـثـل حيوانات مى خوابد و تا مى ميرد... اينكه احتياج به انبياء ما داريم براى اينكه انسانمـثـل حـيـوانـات نـيـسـت كـه يـك حد حيوانى داشته باشد و تمام بشود، انسان يك حد مافوقحـيـوانى و يك مراتب مافوق حيوانى مافوق عقل تا برسد به مقامى كه نمى توانيم از آنتـعـبـيـر كـنـيـم و آن آخر مقامى مثلا تعبير مى كنند، فنا تعبير مى كنند (كالالوهيه )، يكتـعبيرات مختلفى چون كه تربيت انسان به همه ابعادش ، هم تربيت جسمى و هم روحى وعـقـلى و هـم مـافـوق آن نـمـى شـود در عـهـده بـشر باشد براى اينكه بشر اطلاع ندارد ازاحـتياجات انسان و كيفيت تربيت انسان نسبت به ماوراءالطبيعت ، تمام قواى بشر را روى همبـگـذاريـد همين طبيعت را و خاصيت طبيعت را مى تواند بفهمد منتهى باز هم خاصيت هاى طبيعتبـراى بـشر هم كشف نشده است ،تا حدودى كشف شده است ، اخيرا خوب ، زياد پيشرفت كردهاسـت لكـن مـانـده اسـت خـيـلى چـيـزهـا كـه بـعـدهـا كـشـف خـواهـد شـد اما تا آخر هر چه باشدمـال طـبـيـعـت اسـت ، مـال ايـن عـالم اسـت و هـر چـه بـشـودمـال ايـن ورق اسـت . آن چيزى را كه بشر مى تواند ادراك كند و حد ادراك طبيعى خودش هستايـن اسـت كـه عـالم طـبيعت را، همه خصوصيات (فرض كنيد يك وقتى ) عالم طبيعت را انسانبـفـهـمـد و هـمـه چـيزهائى كه مربوط به كمال طبيعت است و ترقيات در طبيعت ، اينها را همانسان كشف بكند لكن حدش حد طبيعت است بيشتر نيست . آن ورق بعد را اطلاعى برآن ندارد ونـمـى دانـد چه خبر است آنجا و روابطى كه مابين اشيا هست با هم ، آنقدر را انسان اگر همتـا آخـر كـوشـش كـنـد مـى تـوانـد بـفـهـمـد، آن روابـطـى اسـت كـه در طـبـيـعـت بـيـن اشيا،عـلل و مـعـلول و سـبـب و مـسـبـبـات ، روابـطـى كه در اشيا طبيعت است انسان مى تواند ادراكبكند.تا آخر هم وقتى كه تربيت بشود و تحصيل بكند و كشفيات اين عالم واقع بشود تاآخر هم همين است كه اين طبيعت را با تمام خصوصياتى كه دارد و تمام روابطى كه ما بيناجـزاء ايـن طـبـيـعـت اسـت او كشف مى كند، مى تواند كه ادراك كند كه رابطه مثلا زلزله چهجـورى است با زمين ، چه وقت مى آيد، نتايج و آثارش را همه را معين كند و چه قدر مى آيد،چـه جـورى مـى آيـد، افقى است ، عمودى است ، چى است ، همه اينها را پيدا بكند، روابط مابـيـن طـبـيـعـت انـسان با فلان چيز چه است ، تمام آنها را كه ادراك بكند و فرض كنيم كهديـگـر مـجـهـولى بـرايـش نـمـانـد هـمه اش طبيعت است ، پايش را از طبيعت بالا نمى تواندبگذارد و ادراك آنجا را نكرده است و لهذا يك طايفه از آن فلاسفه و فلاسفه طبيعى و آنهاهـستند كه چون ادراك نكرده اند ماوراء عالم طبيعت راحسى نبوده است ، با چشم نمى شده استادراك بكنند، مـنكر آن شدند، منكر بى دليل . يعنى گفتند ما كه نديديم و زير چاقوى ما نيامده است اينمـثـلا عـقـل مجرد، نمى توانيم بپذيريم ، نيست . پس آن (نيست ) غلط است براى اينكه بايدبگويد من نمى دانم ، نبايد بگويد نيست . يك چيزى را آدم نمى داند، خوب آدمى هست كه مىگـويـد مـن تـا ايـن حـد رسـيدم اينقدر را تصديق مى كنم مابقى اش را نمى دانم ، اما اينكه(نيست ) را از باب اينكه اطلاع ندارد. شما هم كه احاطه بر همه چيز همه عالم نداريد نبايدبـگـوئيـد نـيـست . آنها تا آن حد رسيدند و اين حد وقتى هم تمام خصوصياتش معلوم بشودهـمـيـن حـدشـان اسـت ، حـد طـبـيـعـت اسـت ايـنـكـه مـا احـتـيـاج و ايـنآمـال طـبـيـعـى انـسـان را مـى تواند برآورده كند، يعنى احتياجاتى كه ما در طبيعت داريم هراحـتـيـاجـى آنـوقـتـى كه طبيعت با همه جهاتش كشف شد و همه قواى عالم طبيعت كشف شد، همهروابـط اجـزاء طـبـيـعـت بـه هـم كـشـف شـد، احـتـيـاجـات طـبـيـعـى مـا راحـاصـل كـرد بـيـشـتـر از احـتـيـاجـات طـبـيـعـى را نـمـى تـوانـدحـاصـل كـنـد. هـر چـه حـاصل بشود همين احتياجات طبيعى است منتهى احتياجات طبيعى به حسبقـواى مـخـتـلف كه حالا كشف شده است ، آدم مى بيند كه الان محتاج به اين است كه وقتى مىخـواهـد بـرود، سـوار طياره بشود. آنوقت ها همين كه مى خواست برود با شتر رفت حالا باطـيـاره مـى رود، يـك وقـت هم بالاتر از اين ، بالاتر شود اما همه اش طبيعت است و احتياجاتطبيعى . بعثت انبيا از الطاف الهى براى تربيت و سعادتمندى انسان ها انـسـان اگـر به همين حد طبيعت بود و بيشتر از اين چيزى نبود، ديگر احتياج به اينكه يكچـيـزى از عالم غيب براى انسان فرستاده بشود تا انسان را تربيت بكند، تربيت آن ورقرا بـكند چون آن ورق نبود احتياج هم نبود لكن چون انسان مجرد از اين عالم طبيعت يك حقيقتىاسـت ، هـمـيـن خـود خـصـوصـيـاتـى كـه در انـسـان هـسـتدال بر اين است كه ، يك ماورائى از براى اين طبيعت هست چون انسان يك ماورائى دارد و بهحـسـب بـراهـيـنـى كه در فلسفه ثابت است ماوراء اين طبيعت در انسان هست و انسان داراى يكعـقـل بـالامـكـان مـجـرد و بـعـد هم مجرد تام خواهد شد، تربيت آن ورق كه ورق معنوى انسانباشد بايد كسى اين تربيت را بكند كه علم به آن طرف ، علم حقيقى به آن طرف داشتهبـاشـد و عـلم بـه روابطى كه مابين انسان و آن طرف طبيعت و آن طرف هست ، آن روابط رابتواند ادراك بكند و آن بشر نيست ، بشر ندارد. همين قدر مورد طبيعت را او مى تواند ادراكبكند، هر چه ذره بين بيندازند ماوراء طبيعت با ذره بين ديده نمى شود. آن محتاج به آن استكه يك معانى ديگرى در كار باشد و چون اين روابط بر بشر مخفى است و خداى تبارك وتـعـالى كـه خالق همه چيز است اين روابط را مى داند از اين جهت به وحى الهى براى يكعده اى از اشخاصى كه كمال پيدا كرده اند و كمالات معنويه را دنبالش كردند و فهميدند،روابطى حاصل مى شود مابين انسان و عالم وحى ، به او وحى مى شود و براى تربيت آنورق دوم انسان بعث مى شوند اينها مى آيند در بين مردم و مردم را تربيت مى خواهند بكنند. خـداى تـبـارك و تعالى نه احتياج به ماها دارد و نه احتياج به تربيت ما دارد، همه ما اگرمشرك هـم بشويم ، شديم جهنم ، همه ما هم موحد هم بشويم يك نفعى نمى رسد. تمام مربوط بهخودماست . بعث انبيا براى تربيت ماست كه ما در آن ورق كه بايد تربيت بشويم ، جورىتربيت بشويم كه آنجا هم زندگيمان زندگى سعادتمند باشد. اگر اين تربيت نباشد وانـسـان با همان خوى حيوانى از اين عالم به عالم ديگر برود، در آن عالم سعادت ندارد وبـه شـقـاوت مـى رسـد، انسان در آن عالم به ظلمات مى رسد. انبيا آمده اند كه ما را از اينعـالم طـبـيـعـت كم كم تربيت كنند و آن مقدارى كه مربوط به تربيت هاى معنوى است به مابـفرمايند به وحى من الله تعالى تا ما كه اگر انبيا نباشند يك حيوانى هستيم كه هر چههست همين طبيعت است ، بيشتر از اين ادراك نداريم ، ما را ببرند به آن عالم و تقويت كنند كهمـا وقـتـى از ايـن عـالم مـنـتـقـل بـه يـك عالم ديگرى شديم زندگى آن عالم هم يك زندگىسـعـادتـمـنـد بـاشـد. تـمـام نـكـتـه آمـدن انـبـيـا ايـن اسـت كـه تربيت كنند اين بشر را كهقـابـل از بـراى ايـن اسـت كـه تـربيت بشود و مافوق حيوانات است ، اين را تربيتش كنندبراى اينكه همان طورى كه اينجا زندگى سعادتمند، اگر همه اوضاع طبيعت به وفق مرادبـاشـد يـك زنـدگـى سعادتمند در اينجا دارند، آنجا هم زندگى سعادتمند داشته باشند.لطـفـى اسـت از جـانـب خـداى تـبـارك و تـعـالى بـه بـشـر كـهقـابل از براى اين است كه تربيت بشود و تربيت بشر به وحى خدا و به تربيت انبياءاين است كه چيزهائى كه رابطه بوده است مابين آن عالم و اين عالم ، چيزهائى كه اگر آنكـارهـا را ما انجام بدهيم در تربيت معنوى ما دخالت دارد، آنها را به ما بيان كردند كه اينكـارهـا را بـكـنـيـم ما نمى دانيم البته كه آيا رابطه ما بين نماز و سعادت آن عالم چيست ،رابـطـه اش را مـا نـمـى دانـيم خدا مى داند، چنانچه من و شما كه طبيب نيستيم نمى دانيم كهرابطه ما بين اين قرصى كه طبيب مى دهد با آن مرض چيست لكن رابطه دارد. آن كه عالماست اين رابطه را ادراك كرده است و به ما گفته است و ما هم بايد اطاعت كنيم تا مرضمانخـوب بـشـود. ايـن رابـطـه را كـه بـيـن ايـن اعـمـال مـاسـت ،اعـمـال صـالحـه ما با آن عالم است اين را انبياء مى دانند به وحى خداى تبارك و تعالى وآمـده اند براى اينكه به ما بگويند كه فلان كار را اگر بكنيد اين رابطه دارد اينجا باآن عـالم و روح شـمـا را تربيت ميكند اين كه شما در آن عالم وقتى كه مى رويد با سعادتهـسـتـيـد. چـيـزهـائى كـه اگـر چـنـانـچـه آن چـيـزهـا را انـسـان ارتـكـاب كـنـنـدمـثل سمومات مى ماند كه اگر انسان يكى كه مسموم است بخورد مسموم مى شود و به هلاكتمـى رسد، در عالم ماوراءالطبيعت و روح هم اينطورى است كه بعضى از چيزها است كه اگرچـنـانـچـه آن چـيـزهـا را عـمـل كـنـد انـسـان ، يـا اعـتـقـاد بـه آن پـيـدا كـنـدمـثـل سـم قـاتـل مـى مـانـد بـه مـراتـبـش كـه يـك وقـت مـسـمـوم مـى كـنـد انـسـان را لكـنقـابـل عـلاج اسـت يـك وقـت مسموم مى كند و اگر تا آخر برود ديگر علاج هم ندارد. آنها همبـراى مـا گـفـته اند كه نكنيد، گفته اند نكنيد، اين كار رانكنيد آن كار را نكنيد، آن كار رانـكـنـيـد، البـتـه يك مقدارى از امورى كه آنها فهميده اند (بكنيد و نكنيد) باز براى تنظيمعالم طبيعت است و اجتماع است لكن بسيارى از امور راجع به تنظيم امور اجتماع نيست ، راجعبـه مـاوراءالطبيعت است . انسان چون يك مجموعه اى است كه احتياج به همه چيز دارد، انبياءآمـده انـد كـه آن هـمـه احتياجات انسان راهر چه احتياج دارد انسان براى انسان بيان كنند كهانسان اگر عمل بكند به سعادت تمام مى رسد. بـنـابـرايـن ايـن دو طايفه كه يك طايفه طرف معنويت را گرفته اند و طرف اجتماع را رهاكردند و اين طايفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سياست و علم !!! نمى دانم !!! اين معانىرا دارنـد و آن طـرف را رهـا كـردند و اين دو نه اين اسلام شناس است ، نه آن اسلام شناساست . اسلام شناس كسى است كه اين دو مطلب را، اين دو جبهه را، هم جبهه معنوى را بشناسدهـم جـبـهـه ظـاهـرى را يـعنى هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوى كه دارد و هم اسلام رابـشناسد به آن جهات مادى كه دارد، كسى كه اسلام را بخواهد بشناسد بايد به اينجوربـشـناسد يعنى آيات و رواياتى و احكامى كه وارد شده است راجع به جهات معنوى آنها رابـشـنـاسد تا آن اندازه اى كه مى داند و آيات و روايات و !!! عرض مى كنم !!! احكامى كهوارد شـده اسـت براى تنظيم امور جامعه و براى امور سياسى و براى امور حكومتى آنها راهـم بـشناسد، كسى كه اين دو جنبه را شناخت به اندازه اى كه انسان مى تواند بفهمد، ايناسـلام را شـناخته است . اسلام مثل رهبانيت مسيح نيست ، البته مذهب مسيح حالا نسخش كردند والا مـذهـب مـسـيـح ايـن نـبـوده اسـت كـه هـمـه اش روحـانـيـت و چـيـز نـبـاشـدمـثـل مـذهـب مـسـيـح نـيـست كه فقط مربوط به ...عنايتش طبيعت بيشتر باشد والبته حضرتمـوسـى عـليـه السـلام كـه از انـبـيـاء مـعـظـم و از انـبـيـاء اولى العـزم اسـتكامل بوده است چيزش به اندازه اى كه محتاج بوده است بشر، لكن از بين رفته است كتابحـضـرت مـوسـى ، كـتـاب حـضـرت عيسى ، هر دوتايشان از بين رفته اند. اينكه الان دستايـنـهـاسـت ايـنـهـا خـود مـتـن شـان دلالت بـر ايـن مـى كـنـد كـه ايـنـهـا تـورات اصـلى وانـجـيـل اصـلى نـيـسـتـنـد لكـن كـتـاب مـا بـحـمـدالله هـمـيـن طـورسـال بـه سـال از اول تـا بـه حـال محفوظ است حتى قرآن به خط حضرت امير يا به خطحـضـرت سـجـاد هم الان موجود است در بين ما كه همين است ، غير از اين هيچ نيست ، همين قرآناست ، هيچ تغييرى نكرده است . سعادت انسان در گرو تبعيت امور معنوى و مجاهدات ظاهرى تواما در هـر صـورت چـون اسـلام بـراى تـربـيـت مـاهـا آمـده است ، تا تبعيت از آن نكنيم به همهابـعـادش تـربـيـت نـمـى شـويـم . نـبـايـد حـالائى كـه شـمـا جـوان هـاى عـزيـز مـامشغول شده ايد به علوم طبيعى يا مشغول شده ايد به يك مجاهداتى كه لازم است حالا بكنيدو هـمـيـن جـهـادى كه از جهاد اكبر است كه بايد بكنيد شما، يعنى بايد همه ما، لازم است كههـمـه مـا بـا ايـن بـرادران اسـلامـى كـه در ايـران مـبـتـلا هستند، كمك كنيم ، كمك تبليغاتىلااقـل در آن مـحـيـطـهـائى كـه هـسـتـيـم ، امـا نـه ايـنـكـه حـالا كـهمـشـغـول شـديـد به علوم طبيعى يا مشغول شديد به اين مجاهدات ، ديگر كار به آن طرفنـداشـتـه بـاشـيـد. شـمـا هـمـيـن نـيـسـتـيـد كـه ، هـمـيـن رجـل مـجـاهـد نـيـسـتـيـد، هـمـيـنرجـل طـبـيـعـى نـيـسـتـيـد، شما يك انسانى هستيد. انسان معنويات دارد، ماديات دارد، مادياتشايـنـهـاسـت ، مـعنوياتش هم بايد كوشش كنيد، شما بايد عنايت كنيد به همه احكام خدا، نمىشـود يـك مـسـلمـانـى بـگـويـد كـه مـن مـجـاهـداتـش را قـبـول دارم و مـعـنـويـاتـش راقـبـول نـدارم . يـا يـك مـسـلمـانـى بـگـويـد مـن مـعـنـويـات اسـلام راقـبـول دارم و مـجـاهـدات اسـلام را قـبـول نـدارم . هـمـه اش را بـايـد مـاقـبـول داشـتـه بـاشيم . مسلمان اين است كه همه چيزهائى كه نبى اكرم آورده است برايش ،قبول كند و عمل كند. بنابراين شما ايـن احـكـام ظـاهـريه اى كه التفات به آن نيست كه حالا بفهمد چه مى شود و چه ربطى مابـيـن روح انـسـان و ايـن عـمل هست سبك نگيريد، اينها مهم است براى شما، براى زندگانىمـاوراءالطـبـيـعـت شـمـا مهم است و شما، هم مجاهدات ظاهرى تان را و علوم ظاهرى تان ، علومطـبـيـعـى تان را تكميل كنيد و هم تبعيت كنيد راجع به امور معنوى و جهات الهى اين شى تاسعادتمند بشويد. تكليف بر طرح و تبليغ مسائل ايران و كمك به نهضت اسلامى خـداونـد انـشـاءالله هـمـه شـمـا را سـعـادتـمـنـد كـنـد و هـمـه مـاهـا بـه تـكـليـفـمـانعـمـل بـكـنـيـم كـه يـكـى از تـكـاليف ما اين است كه حالا نسبت به اين جنبشى كه در ايران ،نـهضتى كه در ايران پيدا شده است و مردم دارند الان جانشان را، مالشان را، بچه هايشانو عـزيـزانـشـان را دارنـد در ايـن راه صـرف مى كنند ما هم بايد به اندازه اى كه در اينجاهـسـتـيـم ، بـه اندازه اى كه مى توانيم و استطاعت داريم بايد به آنها كمك بكنيم و شماهاآقـايـان بـا هر يك از اين اقشارى كه در اينجا هستند، اگر در اروپا هستيد با اروپائى ها،در آمريكا هستيد با آمريكائى ها، هر جا هستيد با اهالى آنجا كه رفقا داريد، آشنا داريد، هروقـت مـى نـشـينيد طرح كنيد مسائل ايران را و تبليغات كنيد. هر يك از شما تبليغ بكند اينمـسـائل را و ايـن خـلافـكـارى هـاى سـلسـله پـهـلوى را و خـلافكارى هاى اين شاه كه از همهسـلاطـيـن كـه تـا حـالا آمـده انـد هـم خـيـانـتـكـارتـر و هـم جـنـايـتكارتر، يا خير، جناياتش مـثـل آنـهـا بـه اضافه خيانت هاى زياد. اين آدم الان دارد ايران را به يك وضع بدى در مىآورد و دارد خراب مى كند، مى خواهد برود خرابش مى خواهد بكند و شما تبليغات بكنيد بهرفقاى آمريكائى تان ، اروپائى تان اينها بگوئيد، در مدارس كه مى رويد بگوئيد بهرفقايتان كه در آنجا هستند. انشاءالله بلكه در آنجا يك موجى پيدا بشود و كمك بكنند بهايـران ، حـكـومت هايشان كمك بكند، آنهائى كه !!! عرض مى كنم كه !!! انصاف دارند كمكبـكـنـنـد بـه ايـران تـا بـلكـه شـر آن آدم كنده بشود كه انشاءالله كنده مى شود و ايرانمـال خـودتـان بـشود و شر خارجى ها هم كنده بشود و ايران دست خودتان بيايد و خودتاناداره اش بكنيد. والسلام تاريخ 6/8/57 بيانات امام خمينى در مورد سياسى !!! عبادى احكام اسلام و كيفيت حكومت اسلامى مراتب و اختصاصاتى كه انسان را از حيوانات ممتاز مى سازد بسم الله الرحمن الرحيم ...انـسـان را بـه هـمـه ابـعـادى كـه از بـراى انسان هست . انسان ، خود انسان عبارت از اينصـورت ظـاهـر كـه مـى خـورد و مـى آشـامـد و !!! عرض مى كنم كه !!! ساير كارهايى كهسـايـر حيوانات هم انجام مى دهند اينقدر نيست ، با ساير حيوانات فرق ها دارد. اين مقدارىكـه مـى بـيـنـيـد كـه انـسـان در عـالم طـبـيـعت زندگانى مى كند ساير حيوانات هم ، سايرموجودات طبيعى هم ، همه در اين عالم طبيعت ، آنهايى كه زندگى حيوانى دارند، زندگانىحـيـوانـى مـى كنند و با انسان مشتركند و آنهايى كه زندگيشان نباتى و كمتر از اوست همايـن زنـدگـانـى را دارنـد. در مـيـان هـمـه مـوجـوداتـى كـه در ايـن طـبيعت موجود هستند انساناخـتـصـاصـاتى دارد كه ساير موجودات ندارند !!! انسان !!! يك مرتبه باطن ، يك مرتبهعـقـليـت ، يـك مـرتـبـه بـالاتـر از مـرتـبـه عـقـل در انـسـان بـه قـوه هـسـت ، ازاول در سرشت انسان هست كه اين انسان از عالم طبيعت سير بكند تا برسد به آنجايى كهوهـم ماها نمى تواند برسد و همه اينها محتاج به تربيت است . همانطورى كه تربيت هاىمناسب با طبيعت هست ، تربيت هاى مناسب با مراتب ديگرش هم هست كه بعضى هايش را بشرمى تواند مطلع بشود و بعضى هايش را و بيشترش را بشر نمى تواند مطلع بشود. اطلاعرا خداى تبارك و تعالى دارد و بعث انبياء براى اين است كه اين بشر اين چيزهايى را كهاطـلاع نـدارد، ايـن مراتب از انسانيت را كه خود بشر مطلع نيست و كيفيت تربيت را تا اطلاعبـر خـود درد و دوا نـبـاشـد نـمـى شـود معالجه كرد !!! انبياء آمدند تا اين انسان را به آنمـراتـبـى كه كسان ديگر، علماى طبيعت نمى توانند اين مراتب را اطلاع پيدا كنند و تربيتكنند انسان را، اين مراتب را تربيت بدهند و نمو و مورد ارتقاء بدهند. تمام علماى طبيعت بههر مرتبه اى كه برسند، آخر اداركاتشان ، اين مراتب ادراكات همين خصوصيات عالم طبيعتاست . از عالم طبيعت به ماوراى اين عالم طبيعت كه آن عالم با اين عالم در موجوديت شبيه اندوالا در مـرتـبه وجود، آنجا خيلى بالاتر از اينجاست و ما الان خواب هستيم و آنجا را الان باايـن چـشـم طبيعى نمى توانيم ببينيم چون انسان قابليت اين را دارد كه تربيت بشود و آنمـراتـب مـافوق طبيعت را هم پيدا بكند و كسى نيست كه به انسان اين نحو تربيت را بكند،خداى تبارك و تعالى انبياء را مامور فرمودند كه اينها بيايند و تربيت كنند اين انسان راكه برسد به آن مراتب مافوق طبيعت و هر چيزى كه در آن قابليت هست فعليت پيدا بكند وتربيت يك تربيت الهى بشود. احكام اسلام ، نسخه هايى از طرف اطباى روح شما آقايان كه در خارج از كشور يا در داخل كشور، جوان هايى كه مورد علاقه ماها هستيد وشـمـاهـا مـثـل فـرزنـدان مـا هـسـتـيـد و در خـارج كـشـور يـا درداخـل وارد زنـدگـى تـازه شـده ايـد، شـمـا الان همين صورت ظاهر عالم طبيعت را مى بينيد وفعاليت هاى شما هم مربوط به همين رشته است . اينكه من براى شما مى خواهم عرض كنم ،ايـن اسـت كـه شـمـا هـمـان فـقـط رشـتـه طـبـيـعـت را و چـيـزهـايـى كه مربوط به طبيعت هستمـثـل همين مبارزاتى كه الان شود ولو اين مبارزات ، مبارزات الهى است و براى رساندن اينمـردم اسـت بـه حـقـوقـشـان و ايـن البـتـه بـا امـر الهـى اسـت لكـن تـمـام ايـن مـعـانـى كـهحـاصـل بـشـود، ايـنـهـا چـيـزهـايـى اسـت كـه مربوط به همين عالم طبيعت است و ما يك مراتببـالاترى داريم كه بايد شماها به آن توجه كنيد. آن عباداتى كه انبياء آورده اند و شمارا به آن دعوت كردند مثل نماز، مثل روزه ، مثل حج ، اينطور چيزها، اينها يك امورى هستند كه، نسخه هائى هستند از طبيب هاى واقعى كه آمدند شما را برسانند به يك مرتبه كمالى كههـمـانـطـورى كه از طبيعت استفاده مى كنيد مادامى كه در طبيعت هستيد، وقتى كه نفوس شما ازايـن طـبـيـعـت بـيـرون رفـت و نـفـس عاقله شما در يك عالم ديگر رفت آنجا هم با يك تربيتصـحـيـح رفـتـه بـاشد و يك زندگانى كاملا سعادتند شما داشته باشيد. من به گوشمايـنـجـا مـى خـورد كـه بـعـضـى از ايـن جـوان هـاى مـا نـسـبـت بـه ايـن احـكـام ظـاهـرى اسلاممـثـل نـمـاز كـه بـسـيـار در اسـلام اهـمـيـت دارد، ايـنـهـا خـيـلى آنـچـنـان تـمـام و تـامعمل نمى كنند و اين مساءله ، مساءله اى است كه اسباب تاءسف ماست كه شما جوان هاى مسلمبـه آن نـسـخـه هـائى كـه اطباى روح داده اند عمل خداى نكرده نكنيد و بعد در عاقبت يك وقتپـشـيـمـانـى بـراى شـمـا پـيـدا بـشـود كـه آنـوقـت دسـتـتـان ديـگـر كـوتاه باشد. اسلاممـثـل مسيحيت نيست كه فقط يك جهت را ملاحظه كرده باشد، اسلام تمام جهاتى كه انسان بهآن احـتـيـاج دارد، بـرايـش احـكام دارد. احكامى كه در اسلام آمده است ، چه احكام سياسى ، چهاحـكـامى كه مربوط به حكومت است ، چه احكامى كه مربوط به اجتماع است ، چه احكامى كهمـربـوط بـه افـراد است ، احكامى كه مربوط به فرهنگ اسلامى است تمام اينها موافق بااحتياجات انسان هست يعنى هر مقدارى كه انسان احتياج دارد، احتياج به طبيعت دارد احكام طبيعىهـسـت . ايـن احـتـيـاجـات بـه مـاوراى طـبـيـعـت كـه مـن و شـمـا الان از آنغافل هستيم انسان دارد، آنهم احكام دارد اسلام براى اينكه اين احتياجات را رفع بكند و بهعبارت ديگر براى اينكه تربيت كند ما را و ما را سعادتمند كند. تفاوت حاكمان حكومت هاىاسـلامـى بـا سـلاطـيـن خـداى تـبـارك و تـعـالى هـيـچ احـتـيـاجـى بـهاعـمـال مـا و خـود مـا نـدارد، انـبـيـاء هـم احـتـيـاج بـه مـن و شـمـا و بـهاعمال ما ندارند. تمام زحماتى كه انبيا كشيدند، وقتى كه ما كيفيت زندگى آنها را مطالعهكـنـيـم ، زنـدگى حضرت موسى ، حضرت عيسى سلام الله عليهما را و خصوصا زندگىحـضـرت رسـول اكـرم پـيـغـمـبـر خـودمـان را اگـر مـلاحظه كنيد و به تاريخ اسلام و بهتواريخى كه حكايت از اينها كردند و از زندگيشان كـردنـد مـلاحـظـه كـنيد و مى فهميد كه اينها تشكيل حكومت بعضى شان دادند، احكام حكومتىدارنـد لكـن خـودشـان وقـتـى بـه زنـدگـيـشـان مـراجـعـه كـنـيـد مـى بـيـنـيـد كـه اصـلامـثـل روسـاى جـمـهـورى يـا سـلاطـيـن ايـن عـالم اصـلا نـبـودنـد، يـكشـكـل ديگر، يك وضع ديگر داشتند در ممالك ديگر، هم در زمانشان تحت لواى ايشان بودهاسـت در عـيـن حـال وقـتـى زندگيشان را، كيفيت معاشرتشان را ملاحظه مى كنيم مى بينيم كهاصـلا ايـن طـور مـسـايـلى كـه رئيـس كـلانـتـرى يك ناحيه داشته ، ايشان نداردچون كه باوجودى كه الان سلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى كه توى مسجد نشسته استو رفـقـاى خـودش ، اصحاب خودش نشسته اند، آدم هايى كه از خارج مى آيند نمى توانندبفهمند كه كدام يكى از اينها آن پيغمبرى است كه رئيس اينهاست و كدام سايرين هستند. مـعـاشرتش اين طور بوده است خيال نكنيد يك همچو مسندى كه حالا من پيرمرد را شما نشاندهايـد، او هـم روى مـسـنـد نـشـسـتـه بـاشد، او روى همانجايى كه شما نشسته ايد، همانجورىنشسته بوده است كه وقتى از خارج مى آمدند نمى فهميدند كه اين پيغمبر است يا آن يكى. وضـعـش ايـنـطـور بـوده اسـت ، ايـن طـور نـبـوده كـهمـثـل رئيس جمهورهاى حالا اگر كسى بخواهد خدمتشان برسد بايد مدتها زحمت بكشد، آن همچـه شـخـصى باشد، همه مردم كه نمى توانند بروند پيش او. در مسجدش باز بود و همهمى آمدند، غنى وفقير و درويش و مسكين و همه مى آمدند پيش ايشان حرف هايشان را مى زدندو جـواب هـايـشـان را مـى شـنـيـدنـد ومـسـائلشـان را گـوش مـى كـردنـد و ايـنـهـا، وقتى هممـنـزل داشـتـنـد يـك مـسـجـدى ايـنـهـا داشـتـنـد، خـيـال كـنـيـدمـثـل مـسـجد حالاى مدينه بوده ، يك تكه زمين بوده و دورش را با چوبهايى ازدرخت و شاخههـايى از درخت محفظه اى گرفته بودند كه حيوانات نروند آن جا. آن مسجدشان بوده استو يك دوسه تا هم چند تا هم خانه ، اطاق گلى درست كردند درآن ودرآن هم ابدا هيچ ابدا ازايـن تـجـهـيزات كه حتى منزل تو و من دارد نداشته . اين پيغمبر اكرم وقتى مى آييم سراغحضرت امير سلام الله عليه كه وصى به حق اوست آنوقتى كه حضرت امير سلطنت حالا منجسارت مى كنم بگويم سلطنت و امام يك ممالك بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراقو تمام سوريه و لبنان و مصر وايران و همه اينها تحت لواى او و تحت حكومت او بوده است، خـودش زنـدگـيـش چـه جور بوده است ؟ باز مثل اميرالامرا بوده است ؟ يك پوستى داشتند،پـوسـت گـوسـفـنـدى داشـتـنـد كـه شـب هـا آن طـور كـهنـقـل مـى كـنـند و تاريخ دارد مى انداختند خودشان و همسرشان روى آن مى خوابيدند، روزهاهـمـيـن پوست گوسفند را علف مى ريختند توى آن براى آن شترشان كه علف بخورد. اينحـكـومـت اسـلام . حـضـرت امـيـر سلام الله عليه با دست خودشان ، با كلنگ خودشان قناتدرسـت مى كردند. در تاريخ هست همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت آنهـم خلافتى كه دامنه اش اين قدر زياد بود همان روز بعد از اين كه بيعت تمام شد، ايشانبيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كارى كه مى كرد، كار مى كرد، آن وقت كار كه مىكـرد نـه اين كه كار مى كرد براى استفاده خودش كه حا قنات داشته باشد، وقتى كه آبزد بيرون آن وقت قلم و كاغذ را گرفت وقفش كردبراى فقرا !!! و براى مثلا
|
|
|
|
|
|
|
|