|
|
|
|
|
|
پذيرش مجدد عهدنامه 1975 الجزاير 12 روز بعد از اشغال كويت ، يعنى در 24 مرداد 1369 (14 اوت 1990) راديو بغدادبرنامه هاى عادى خود را قطع و نامه رئيس جمهورى عراق مبتنى بر پذيرفتن عهدنامه1975 توسط دولت عراق را قرائت كرد. در اين نامه خطاب به رئيس جمهور ايران آمدهاست : (با اين تصميم ما، ديگر همه چيز روشن شده و به اين ترتيب همه آنچه را كه مىخواستند و بر آن تكيه مى كرديد، تحقيق مى يابد و ديگر اقدامى جز مبادله اسرا باقىنمى ماند. ) به دنبال آن عقب نشينى نيروهاى عراقى از خاك ايران آعاز شد به طورى كه بعد از مدت5 روز به مرزهاى بين المللى عقب نشينى كردند. عراق 2363 كيلومتر مربع از اراضىايران را در اشغال خود داشت . شهرهاى مهران ، قصر شيرين ، خسروى ، نفت شهر، سومار،مناطق باوريسى ، موسيان ، كوشك ، شلمچه ، ارتفات كله قندى ، كنجان چم ، ارتفاتقلاويزان طلايه ، فلكه و شرهائى از جمله شهرها و مناطق تحتاشغال نيروهاى عراقى بود. با ابن حال عراقيها برخى از مناطق را همچنان دراشغال خود نگاه داشتند. وسعت اين مناطق حدود 600 كيلومتر مربع بود! آنها مدعى بودندكه : به موجب معاهده 1975 ايران بايد مناطق ميمك ، زين القدس و سيف سعد را به عراقواگذار مى كرد، و شاه از واگذارى اين مناطق به عراق خوددارى كرده بود. يكى از بهانه هاى عراق براى لغو عهد نامه 1975 و تجاورز به ايران در سپتامبر1980 نيز همين مساله بود .اين مناطق در ابتداى جنگ بهاشغال نيروهاى عراقى در آمد. وسعت اين مناطق براساس ادعاى مقامات عراقى حدود 300كيلومتر مربع مى شود. در حالى كه آنچه دراشغال عراقيها باقى مانده بود، دو برابر اين رقم مى باشد. (73)بهدنبال اعلام عقب نشينى نيروهاى عراقى از اراضى ايران ، هياءتى تحت عنوان (هياءتنظارت بر عقب نشينى و نصب علائم مرزى )تشكيل شد. وظيفه اين هياءت نظارت بر عقب نشينىكامل نيروهاى عراقى ، پاكسازى ميادين مين ، تعيينمحل و نصب ميله هاى مرزى جديد براساس عهد نامه 1975 بود. به موجب عهدنامه مذكور750 ميله مرزى درطول 1250 كيلومتر مرزهاى دو كشور نصب شده بود. درطول جنگ حدود 450 ميله مرزى جابجا و با تخريب شد و فقط 250 ميله مرزى سالم بر جاماند. مختصات اين ميله ها در ضميمه پروتكل مربوط به علامت گذارى مجدد مرز زمينى بينايران و عراق 1975 آورده شده است . (74) به همين جهت براساس اسناد مذكور و نقشه هاى موجود،محل نصب اين ميله ها مشخص مى باشد. 27 تير 1369 هفته نيروهاى انتظامى پس از قبول قطعنامه 598 و برقرارى آتش بس ميان ايران و عراق ، مساله ادغام نيروهاىانتظامى از طرف وزارت كشور و نمايندگان مجلس به منظور برقرارى هر چه بهتر امنيتدر داخل كشور و مرزهاى جمهورى اسلامى ، جلوگيرى از صرف هزينه هاى اضافى وهمچنين تداخل وظايف ، مسئوليتها و ماموريتهاى مشابه ، مطرح و به طور جدىدنبال و سرانجام پس از بحث و بررسيهاى فراوان قانون ادغام نيروى انتظامىشامل 11 ماده و 10 تبصره در 27 تيرماه 1369 از تصويب مجلس گذشت و به تاييدشوراى نگهبان رسيد. پس از گذشت 6 ماه از تصويب اين قانون ، ادغام نيروهاى انتظامى سابق (75) آغاز شدو نيروهاى انتظامى جمهورى اسلامى ايران در 12 فروردين 1370 با تاييد فرماندهىمعظم كل قوا به منصه ظهور رسيد. براساس ماده 1 اين قانون وزارت كشور موظف گرديد، نيروهاى انتظامى موجود آن زمان(شهربانى ، كميته و ژاندارمرى ) را حداكثر ظرف مدت يكسال ادغام نمايد و سازمانى تحت عنوان نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايرانتشكيل دهد. ماده 2 اين قانون مى گويد: نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران سازمانى است مسلح در تابعيت فرماندهىكل قوت و وابسته به وزارت كشور كه فرمانده آن از طرف فرماندهكل قوا منصوب مى شود. بنا بر ماده 3 قانون ياد شده ، هدف از تشكيل نيروى انتظامى ، استقرار نظم و امنيت ،تامين آسايش عمومى و فردى ، نگهبانى و پاسدارى از دستاوردهاى انقلاب اسلامى درچارچوب اين قانون در قلمرو كشور جمهورى اسلامى ايران است . ماموريت و وظايف نيروى انتظامى بر اساس ماده 4 اين قانونمشتمل بر 25 بند است كه مهمترين آنها عبارتند از: استقرار نظم و امنيت و تامين آسايش عمومى و فردى . مقابله و مبارزه قاطع و مستمر با هرگونه خرابكارى ، تروريسم ، شورش وعوامل حركتهايى كه مخل امنيت كشور باشد، با همكارى وزارت اطلاعات . تامين امنيت براى برگزارى اجتماعات ، تشكل ها، راه پيماييها و فعاليتهاى قانونى ومجاز و ممانعت و جلوگيرى از هر گونه تشكل و راه پيمايى و اجتماع غير مجاز و مقابله بااغتشاش ، بى نظمى و فعاليتهاى غير مجاز. اقدام لازم در زمينه كسب اخبار و اطلاعات در محدوده وظايف محوله و همكارى با سايرسازمانها و يگانهاى اطلاعاتى كشور در حدود وظايف آنها. حراست از اماكن ، تاسيسات ،تجهيزات و تسهيلات طبقه بندى شده غير نظامى و حفظ حريم آنها باستثناى موارد حساسو حياتى به تشخيص شوراى عالى امنيت ملى كه به عهده سپاه پاسداران انقلاب اسلامىخواهد بود. مراقبت و كنترل مرزهاى جمهورى اسلامى ايران ، اجراى معاهدات وپروتكل هاى مصوبه مرزى و استيفاى حقوق دولت و اتباع مرزنشين جمهورى اسلامى ايراندر مرزها و محدوده انحصارى اقتصادى درياها. اجراى قوانين و مقررات راهنمايى و رانندگى و... حفظ حريم راههاى كشور. اجراى قوانين و مقررات وظيفه عمومى و... بر اساس ماده 5 قانون نيروى انتظامى جمهورى اسلامى ايران ، سازمانهاى حفاظت اطلاعاتو عقيدتى سياسى اين نيرو از ادغام سازمانهاى مشابه در نيروهاى انتظامى سابقتشكيل گرديد. در تبصره يك اين ماده آمده است : اين سازمانها وظايف و ماموريتهاى سازمانهاى همنام خود را بر اساس قانون ارتش جمهورىاسلامى ايران عهده دار خواهند بود. حضرت آيت الله العظمى خامنه اى در حكم انتصاب رئيس سازمان عقيدتى سياسى نيروىانتظامى حجت الاسلام و المسلمين محمد على رحمانى فرمودند: هدايت دينى و توجيه سياسى مسئولان و كاركنان آن نيرو سهم و افرى در حسنعمل و رفتار شايسته آنان كه در رابطه نزديك با مردم مى باشند، خواهد داشت و مايهحفظ پاكدامنى و صحت عمل آنان خواهد شد.(76) با نگاهى گذرا به رئوس فعاليتهاى پرسنل نيروى انتظامى طى سالهاى گذشته بهميزان تلاش ، فداكارى و ايثار اين انسانهاى نمونه و شريف در انجام وظايف محوله بهاين نيرو پى خواهيم برد، و از اين رهگذر به نقش سرنوشت ساز آنان در استقرار امنيت وتامين آسايش عمومى و به طور كلى حاكميت نظام اسلامى بيش از پيش آگاه مى شويم . 1 - تامين امنيت عمومى شهرها و حفاظت از امنيت روستاها و مناطق دور افتاده كشور. 2 - مبارزه با عوامل بزهكار، جرم و ناامنى در جامعه . 3 - تامين امور انتظامى دستگاه عظيم ادارى كشور. 4 - مبارزه با قاچاق و مصرف مواد مخدر به عنوان ريشه دارترين توطئه فرهنگى -اجتماعى . 5 - نظم و هدايت امور ترافيك جاده اى به عنوان شريانهاى حياتى اقتصاد و ارتباطاتكشور. 6 - انتظام بخشيدن به امور ترافيك و حمل ونقل شهرى . 7 - حفاظت از مرزها در قالب پاسگاه ها و پادگانهاى مرزى . 8 - انجام امور اجرايى مربوط به اتباع كشورهاى خارجى در بعد انتظامى وكنترل عملكرد آنان در داخل كشور. 9 - عهده دار بودن امور انتظامى زندآنهاو دارالتاديبها و همچنين ضابط بودن براى قوهقضائيه و مراجع اعمال قانون و حاكميت آن در سراسر كشور 10 - همكارى با شبكه جهانى پليس (اينترپول ) در راستاى اهداف اين سازمان بين المللىدر خصوص شناسايى و استرداد مجرين طبق توافق نامه ها و كنوانسيون هاى بين المللى . علاوه بر موارد فوق ، برگزارى موفق مراحل متعدد همه پرسى ها و انتخابات در سراسركشور در طى ساليان بعد از پيروزى انقلاب اسلامى با حمايت انتظامى ، امنيتى وحراستى اين نيرو تحقق يافته است ، به نحوى كه ايران اسلامى در زمينه برگزارىانتخابات سالم و آرام يكى از موفق ترين و با فرهنگ ترين كشورهاى جهان بوده است . از سوى ديگر از هنگام تجاوز عراق تا پذيرش قطعنامه 598، جبهه هاى نبرد شاهدحضور يگانهاى متعددى از نيروى انتظامى بود كه على رغم شرح وظايف سازمانى مشخصخود، در جبهه هاى جنگ با متجاوزان بعثى صحنه هايى از ايثار و فداكارى را به منصهظهور رساندند. خيل شهداى كليه نيروهاى انتظامى كشور ضمن اين كه شاهدى بر اين گفته است خودگوياى مرابت ايمان ، رسد، اعتقاد، وفادارى و تعهد آنان به اسلام ، ولايت فقيه وجمهورى اسلامى است كه خود مظهر تحقق اراده ملت مسلمان ايران است . بخشى از رهنمودهاى امام خمينى (ره )بهپرسنل نيروى انتظامى شما امروز در رژيم اسلامى واقع هستيد، يعنى رژيمى كه اساسش بر اين است كه مردم باطبقات ارتشى و ژاندارمرى و شهربانى خودشان را از هم جدا ندانند. شما خودتان را ازآنها بدانيد، آنها هم خودشان را از شما بدانند و با آغوش باز از شما پذيرايى كنند.شما كوشش كنيد كه اين معنا را در ذهن مردم با اعمالتان وارد كنيد... امروز روزى است كهملت با اين قشرهاى انتظامى رفيق اند و دوست اند و برادرند. آنها مى خواهد حفظ كنند اينانتظامات را براى ملت . ملت وقتى ديد كه اين طايفه خدمتگزار او هستند و محبت به او مىكنند، به كسى كه خدمت به او مى كند، حفظ مى كند نظم مملكتش را، قهرا علاقمند مى شود.شما كوشش كنيد كه همين معنايى را كه الان هست كه بنا اين است كه رژيم جمهورى اسلامىرژيم مردمى باشد و همه با هم باشند، در دل ها زنده كنيد. (...شما امروز شهربانى دولت جمهورى اسلامى هستيد، افرادتان يكى يكى بايد ملاحظهاين را بكند كه من در شهربانى اسلامى دارم كار مى كنم . رئيس شهربانى هم بايد همينمعنا را در ذهنش بياورد. جمعيت تان هم بايد همين معنا را در ذهنش باشد كه ما در يك مملكتىمى خواهيم شهربانى بكنيم كه اين ممكلت مال امام زمان - سلام الله عليه - است ،مال حضرت امير- سلام الله عليه - و مال پيغمبر(ص ) است . ما داريم خدمت به پيغمبر واسلامى مى كنيم . ما نبايد به مردم حالا - عرض كنم كه - قدرت فروشى بكنيم .خيال بكنيم ما يك قدرتمندى هستيم و مردم چيزى نيستند. اگر اين كار را بكنيد محبوب مردمنيستيد. ئلهاتان مطمئن ، آرام ، وقتى شب مى رويدمنزل ، با دل آرام منزل مى خوابيد، هيچ تشويشى در كار نيست . اما اگر يك رژيمى باشدكه مخالفت بخواهد بكند، حتى آن كسى كه ظالم است به حسب نوع مردم - مگر بعضى شانكه ديگر متبدل به يك حيوانى شده اند - آنها ناراحت اند از اين كه اذيت كنند مردم را، اينيك چيز جبلى است ، آدم وقتى هم به يكى اذيت بكند خودش هم ناراحت مى شود. اما در اينرژيم بايد همه با دل راحت انشاء الله و با قدرت ، اما قدرت براى اشخاصى كه فسادمى كنند، و رحمت براى دوستان خودتان ، (اشداء على الكفار رحماء بينهم ) دستورخداست كه وصف مومنين اين است كه در مقابل اجانب مى ايستند قوى ، بين خودشان دوست ورفيق و رحيم و اينها...)(77) رهنمودهايى از مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله العظمى خامنه اى (مدظله العالى)به پرسنل نيروى انتظامى (... آنچه من از نيروى انتظامى جمهورى اسلامى توقع دارم در سهفصل قابل بيان است . خصوصيت اول اقتدار است . نيروى انتظامى بايد داراى اقتدارباشد. اقتدار يك امر معنوى است و با صداى كلفت و اسلحه تيز و مشت محكم تفاوت دارد.اقتدارهاى ظاهرى در حقيقت اقتدار نيست . بايد وضعيتى به وجود آيد كه هم نيروى انتظامىدر خود احساس قدرت كند و هم آحاد ملت دريابند كه پاسدار و حافظ امنيت فردى و اجتماعىآنها، يك مجموعه مقتدر است و مى تواند از مردم دفاع كند و هم دشمنمخل امنيت بفهمد كه نيروى انتظامى مقتدر و تواناست . خصوصيت دوم عزت نفس است . نيروى انتظامى بايد در چشم مردم عزيز باشد. اين عزت ازرفتار نيروى انتظامى و چگونگى انجام وظيفه او ناشى مى شود. اگر كسى آلوده و اسيرشهوت و تملق و يا وابسته به پول و ماديات بود، بدون استثنا در چشم مردمذليل مى شود و به دنبال آن سقوط خواهد كرد. پس عزت نيروى انتظامى به اين است كهپارسايى و پاكدامنى در تمام اركان آن مشاهده شود و همه احساس كنند كه اين نيروپاكدامن است و خود را آلوده نمى كند و براى عوضهاىقليل مادى و حقير مادى و پست ارزشى قائل نيست . اين يك امر روحى و معنوى است كه براىنيروى انتظامى عزت خواهد آورد. خصوصيت سوم رحمت و مهربانى است . بايد نسبت به مردمى كه مى خواهيد از خانه ، جاده ،امنيت ، مرز و كسب و كار آنها محافظت كنيد احساس رافت و رحمت داشته باشيد، مردم بايد اينمعنا را لمس كنند كه همان نيروى مقتدر و باصلابتى كه درمقابل مخل امنيت با كمال قدرت و صلابت مى ايستد، وقتى با مردم و افراد مظلوم مواجه مىشود با رحمت و رافت برخورد مى كند. پس سه عنصر قدرت ، عزت و رحمت خصوصياتىاست كه در نيروى انتظامى پيدا شد. اين نيرو در حدى خواهد بود كه جامعه اسلامى مىتواند به عنوان پشتوانه اى كار آمد و قابلقبول به او تكيه كند. نكته اى وجود دارد كه در حقيقت محور اين بحثها است ، و آن موضوع دفاع از ارزشهاىاسلامى است . هم شما و هم آحاد ملت ايران بايد به اين نكته توجه كنيد. اگر مجموعه اىبا قدرت و عزت در ميان مردم ظاهر شد، همه بايد بدانند كه اين مجموعه بنا دارد ازارزشهاى اسلامى دفاع كند. در درون نيروى انتظامى بايد ارزشهاى اسلامى معيار و ميزانباشد.(78) 28 تير 1334 در گذشت آيت الله محمد حسين كاشف الغطاء آيت الله محمد حسين كاشف الغطاء به سال 1294 هجرى قمرى در خاندانى دوستدار دانش وفضليت در نجف اشرف متولد شد. نسب او به مالك اشتر تخعى مى رسد و نياكان وى همهاز عالمان و زعيمان دين بودند و همواره رهبرى يك جنبش عظيم فكرى و دينى را بر عهدهداشتند. كاشف الغطاء خود در اين باره مى گويد: (خودم را در پيشگاه خدا و وجدان مسئول مى بينم . زيرا دخالت در سيات از وظايف من واجداد من است كه بيش از سه قرن نه تنها در عراق بلكه در تمام عالم اسلام پيشواىدينى بوده اند.) جد اعلاى ايشان شيخ خضر بن جناحى (م 1180 ق ) بن يحيى بن مطر بن سيف الدينمالكى است كه از رهبران مذهبى در نجف اشرف بوده و استادش درباره اش گفته است : (كسى كه مى خواهد چهره يكى از بهشتيان را ببيند به چهره تابناك شيخ خضر نگاهكند.) فرزند شيخ خضر، علامه شيخ جعفر كبير، (م 1228 ق ) عالم و فقيه پرآوازه شيعهصاحب كتاب مفيد و معروف به كشف الغطاء است كه در آن دشواريهاى فقه را شكافت . شيخجعفر داراى فرزندانى بوده كه همگى از فقهاى بنام شيعه اند كه بزرگترين آنان شيخموسى است كه عامل اصلى صلح ايران و عثمانى درسال (1237 ق ) بوده و پدرش وى را از تمام فقها باستثناى شهيداول و محقق برتر مى دانست . دو فرزند ديگرش شيخ على و شيخ حسن نام داشتند. پدرشيخ محمد حسين كاشف الغطاء علامه شيخ على بن شيخ محمد رضا بن شيخ موسى بن شيخجعفر كاشف الغطاء است . ايشان مقدمات علوم را در زادگاه خود از محضر بزرگان فن فرا گرفت و به اتمامرساند و آنگاه در حلقه ردس دانشمندان بزرگ زمان خويش وارد شد. در علم اصول از محضر مرحوم آيت الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى ، در فقه از محضرمرحوم آيت الله حاج آقا رضا همدانى و سيد محمد كاظم يزدى - اعلى الله مقامهم - بهره مندشد. در اخبار و حديث ، محضر محدث بزرگوار حاج ميرزا حسين نورى را درك نمود و ازمحضر ايشان موفق به دريافت اجازه روايتى شد و در علم كلام و فلسفه از محضر مرحومشيخ احمد شيرازى و از مرحوم علامه ميرزا محمد باقر اصطهباناتى و علامه شيخ محمدرضا نجف آبادى كه هر يك به نوبه خود از نوابغ عصر بودند، برخوردار شد. كاشف الغطاء داراى استعدادى شگفت و ذكاوتى سرشار بود و در مدت زمانى كوتاه بهمدارج عالى دست يافت و در همان ايام جوانى موقعيت علمى بالايى پيدا كرد و مورد توجه ومحل اعتماد مخصوص علماى حوزه نجف مخصوصا استاد بزرگوارش مرحوم آيت الله سيد محمدكاظم يزدى قرار گرفت و پاسخ بسيارى از استفتائات و پرسشهاى علمى به او وبرادرش علامه شيخ احمد واگذار گرديد و مرحوم سيد آن قدر به اين دو برادر اطمينانداشت كه در آخر عمر با حضور علما و بزرگان نجف ، چهار وصى براى خود انتخاب كرد،اين دو برادر از جمله آن چهار نفر بودند از وىنقل شده است كه : (اگر همه كتب فقهيه را بشويند، من از حفظ از طهارت تا ديات را مى نويسم .) مرجعيت مرحوم آيت الله محمد حسين كاشف الغطاء: پس از وفات مرحوم آيت الله سيد محمد كاظم يزدى درسال 1337، عده كثيرى از مردم عراق در امر تقليد به برادرش شيخ احمد كاشف الغطاءرجوع كردند و در سال 1338، جمع كثيرى ازاهل بغداد در تقليد به ايشان مراجعه و روز به روز مقام علمى و ملكات روحى او براى مردمعراق بيشتر روشن گرديد و لذا به وى علاقمندتر گشتند و سرانجام مقام مرجعيت عامه درعراق براى او محرز گرديد. حوزه درس و بحث كاشف الغطاء در بيشتر ايام عمرس برقرار بود و همواره جمع بسيارىاز فضلا و علما از خرمن دانش او خوشه ها مى چيدند تا جايى كه شاگردانش دهها جلد كتاباز تقريرات و دروس استاد را نوشته و منتشر ساخته اند. وى ، علاوه بر مقام علمى در فن خطابه و سخنرانى نيز مقامى بس بلند داشت و داراىبيانى سحار و منطقى نيرومند و فصاحتى كم نظير بود و به مناسبتهاى مختلف دركشورهاى اسلامى ايراد خطاله مى كرد و مخاطبان خود را به حدى مجذوب مى ساخت كهگاهى سخنرانى چند ساعته ايشان بيش از چند دقيقه بر آنان نمى گذشت . كاشف الغطاء براى تحقق اهداف بلند و آرمانهاى عالى و اسلامى خود، سفرهاى متعددى بهكشورهاى مختلف جهان از جمله پنج بار به ايران انجام داد و در هر سفر با دانشمندان ورهبران مذهبى و سياسى ملاقات كرد و مطالب خود را بيان ، و آگاهيهاى لازم را به آنهاارائه نمود. در مصر سه سال اقامت گزيد و همه روزه در دانشگاه الازهر تدريس و احياناسخنرانى مى كرد و به ذكر علل عقب ماندگى مسلمين مى پرداخت و حتى به كليساها مىرفت و ضمن سخنرانى ، اشتباهات مبشرين مسيحى را روشن مى ساخت و در بلاد اسلامىاقامه جماعت مى كرد. در سال 1350 هق در كنفرانس اسلامى فلسطين شركت نمود و پس ازاقامه نماز جماعت در مسجد الاقصى در جمع صد و پنجاه نماينده ممالك اسلامى و با حضوربيست هزار نفر سخنرانى كرد و در مورد وحدت واستقلال مسلمين و مبارزه با استعمارگران و اشغالگران صهيونيستى سخنرانى مهيجىايراد كرد و جمعيت حاضر را تحت تاثير قرار داد. امتياز ديگر وى ، صراحت لهجه كمنظيرى بود كه داشت و با هر كس كه مواجه مى شد بدون هيچ پرحرفى حق را مى گفت وبسيار اتفاق مى افتاد كه از سياستمداران به خاطر سياست غلطشان انتقادمى كرد. از جملههنگامى كه (سفير انگلستان ) از نجف اشرف ديدن كرد و در 20 جمادى الاولى 1374 هقبه حضور ايشان رسيد وى به صراحت كامل از سياستهاى استعمارى انگليس در نقاط مختلفجهان انتقاد نمود و نسبت به نقش انگلستان در سقوط فلسطين اشغالى و آوارگى ملتمسلمان آن سرزمين اعتراض كرد. چنين اعتراضى به سفير آمريكا نيز كرد و به او گفت : (قلبهاى ما از دست شما آمريكاييها مجروح است . شما ضربه ناجوانمردانه اى به مازديد كه هرگز ما در برابر آن سكوت نخواهيم كرد). سپس اضافه نمود: (افكار ملتما هميشه بر ضد شما بسيج شده و به خاطر ضربتى كه بر پشت ملت عرب زديد و پشتآنها را شكستيد، از دلهاى آنها خون مى چكد.) او سياست را جزء دين مى شمرد و معتقد بود كه منظور و مفهوم صحيح سياست (وعظ وارشاد، نهى از فساد، نصحيت و پند دادن به زمانداران و قدرتمندان كشورهاى اسلامى وبر حذر ساختن آنها از گرفتار شدن در دام استعمار و درهم شكستن زنجيرهاى اسارت وتامين آزادى كامل براى تمام كشورها و تمام ملتها است .) او درباره خودش مى گفت : (من از فرق سر تا كف پا غرق در سياست هستم و دخالت در سياست از وظايف حتمى من استو اگر دخالت نكنم خود را در پيشگاه خدا و وجدانمسئول مى بينم .) مديريت دينى ، خلافت الهى بزرگى است كه خداوند درباره آن درقرآن مى گويد: (اى داوود، تو را در روى زمين نماينده خود قرار داديم . بين مردم برمبناى حق حكم كن )(79) او غالبا اين گفتار حضرت على (عليه السلام ) را تكرار مى نمود: ان الله اخذ على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم (80) يعنى خداى سبحان از علماء پيمان گرفته است كه در برابر شكم بارگى پرخواران وگرسنگى مظلومان سكوت نكنند. بر اساس همين انديشه هاى سياسى بود كه در غالب جنبشهاى آزادبخش و ملى ضداستعمارى عليه متجاوزان از جمله در جنگ جهانىاول و در نبرد مردم مسلمان نجف بر ضد نيروهاى انگلستان و استعمار (غازى ) درسال 1334 شركت جست . اتحاد و نيرومندى مسلمين از هدفهاى مشخص او محسوب مى شد كه در همه جا به تعقيب آن مىپرداخت . وى يكى از مراجعى بود كه بعدها به جمعيت (دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه) پيوست ، و نيز مى بينيم در ابتداى كتاب ارزشمند(اصل الشيعة و اصولها) تحت عنوان (چگونه مسلمانان متحد مى شوند؟) از اختلافبيهوده مسلمانان پرده برداشته و اين سخنان او در بين مسلمين حضرت فراوانى دارد كهفرمود: بنى الاسلام على دعا متين : كلمة التوحيد و توحيد الكلمة اسلام بر دو پايه استوار و بر پا شده : بر يگانه پرستى (لا اله الا الله ) و اتحاد ويكپارچگى آثار مرحوم محمد حسين كاشف الغطاء: كتب غنى و فاخرى كه از اين دانشمند بر جاى مانده و به چاپ رسيده عبارتند از:(81) 1 - تحرير المجلة در پنج جلد(82) 2 - وجيزه المسائل ، در فقه وجيزة الاحكام ، 1360 ه.ق ، نجف ، 4 بار چاپشد. 3 - حواشى بر عين الحياة ، ترجمه سفينة النجاة ، 2 جلد (فارسى )، 1345،بمبئى 4 - اصل الشيعة و اصولها(83) 5 - المراجعات الريحانية (2 جلد)، اين كتاب در مباحث فقهى و تاريخى است .للّه 6 - الارض و التربة الحسينية ، 1365 ه.ق ، نجف چاپ ششم : 1377 ه. قاهره ،ترجمه به فارسى در سال 1326 ه.ق توسط آقاى محمد تقى شهرستانى للّه 7 - الدين و الاسلام يا (الدعوة الاسلاميه ) در 4 جلد كه دو جلد آن به چاپرسيده است . 8 - نقدى بر كتاب - ملوك العرب ) تاليف امين ريحانى 9 - حواشى بر سفينة النجاة تاليف برادرش در 4 جلد، نوشته آية الله احمدكاشف الغطاء 10 - السوال و الجواب ، 1350 ه.ق نجف ، چاپ دوم ، 1355 ه.ق 11 - زاد المقلدين (فارسى ) 12 - حاشيه بر تبصرة ، نوشته علامه حلى ، 1338 ه.ق ، بغداد 13 - حاشيه بر عروة الوثقى (84)، نوشته آيه الله سيد محمد كاظمطباطبايى يزدى 14 - الفردوس الاعلى 15 - الايات البنيات فى قمع البدع و الضلالات 16 - نبذة من السياسة الحسينيه - 1349 ه.ق ، دوبار چاپ شد. 17 - مختارات من شعر الاءغانى 18 - الميثاق العربى الوطنى نجف ، همراه شمارى ديگر از آثارى وى در مجموعهاى به نام (الحكمه و السياسه ) در سال 1401 هق در بيروت نيز چاپ شد. 19 - المثل العليا فى الاسلام لا فى بحمدون (85) 20 - جنة الماءوى تاليفاتى كه به چاپ نرسيده است 21 - شرح تفضيلى كتاب عروة الوثقى ، نوشته آية الله سيد محمد كاظم طباطبايىيزدى 22 - تنقيح الاصول 23 - منتخب اشعار، مطالب فلسفى ، عرفانى و...، فارسى و عربى 1333 ه.ق 24 - نزهة السمر و نهزة السفر: سفرنامه حج 25 - حاشيه على كتاب الاسفار، نوشته ملاصدرا 26 - حاشيه على رساله العرشيه نوشته ملاصدرا 27 - حاشيه على كتاب رساله الوجود نوشته ملاصدرا 28 - دائرة المعارف العلياء در 3 جلد 29 - حاشيه بر رسائل شيخ انصارى 30 - حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى 31 - حاشيه بر كتاب قوانين الاصول ، نوشته ميرزاى قمى 32 - رساله فى الجمع بين الاحكام الظاهريه و الواقعيه 33 - تعليقهايى بر كتاب امالى ، نوشته سيد مرتضى 33 - تعليقهايى بر كتاب ادب الكاتب ، نوشته ابن قتيبه 35 - تعليقهايى بر كتاب الوجيز فى تفسير القرآن العزيز 36 - تعليقهايى بر نهج البلاغه و نقد شرح نهج البلاغه نوشته شيخ عبده 37 - تعليق بر كتاب (فتنه الكبرى ) نوشته طه حسين 38 - العبقات العنبرية فى الطبقات الجعفرية 39 - رسالة فى الاجتهاد و التقليد 40 - عقود الحياتى : زندگينامه خودش ترجمه ها 1 - هيات فارسى 2 - حجت السعادة 3 - سفرنامه ناصر خسرو و بعضى از قطعات ادبى سرانجام با عمرى پر بركت چونان عمر مردان نامى تاريخ پس از سالها خدمت و تلاشدر جهت نشر اسلام ، در روز دوشنبه 18 ذى القعده (86) 1373 ه.ق بهدنبال بيمارى ، نخست در بيمارستان بسترى گرديد ولى بهبود نيافت و آنگاه براىتغيير آب و هوا به كرند از توابع ايران آمد و بعد از سه روز در همانجا وفات يافت .پيكر پاك او را با شركت دهها هزار نفر از مسلمانان به بغدادحمل و سپس به نجف منتقل كردند و در آرامگاهى در وادى اسلام به خاك سپردند. 29 تير 1362 عمليات والفجر 2 پس از موفقيت رزمندگان اسلام در عمليات والفجر 1 (87) كه در جبهه هاى ميانى اجرا وضربات سختى بر نيروهاى عراقى وارد شد، درشمال غرب و در مناطق سخت و صعب العبور كوهستانى در حدفاصل بين ارتفاعات قمطيره و تمرچين كه مامنى براى اشرار و گروهكهاى ضد انقلابداخلى نيز بود، منطقه عمليات والفجر 2 انتخاب گرديد. در اين منطقه عملياتى ، پادگان حاج عمران كه از اهميت سوق الجيشى برخوردار استقرار دارد و از شمال به ارتفاعات چنارستان و كلاشين ، از جنوب به ارتفاعات بسيارمرتفع سكران و كدو، از شرق به ارتفاعات تمرچين و شهر مرزى پيرانشهر و از غرببه تنگه در بند و شهر چومان مصطفى (عراق ) محدود مى شود. علاوه بر ارتفاعات مهم كه در اين منطقه وجود دارد آنچه بر اهميت منطقه و ضرورتتصرف آن مى افزايد، عبارت است از: 1 - تسلط بر ترديد گروهكهاى ضد انقلاب وكنترل آنها 2 - ايجاد تسهيلات و پشتيبانى لازم از اكراد مسلمان و مبارز عراقى 3 - فراهم سازى امكان گسترش عمليات نامنظم در خاك عراق 4 - حفظ پيرانشهر از هر گونه تهاجم و تجاوز نبروهاى عراقى 5 - زمينه سازى براى نزديكى بيشتر به شهر و تاءسيسات نفتى كركوك نيروهاى عراقى در سراسر منطقه ، سه رده ، خط پدافندى داشتند كه هر رده آن پوشيدهاز موانع و استحكامات بود. همچنين در اطراف پايگاه ها سيم خاردار و ميادين مين نصب وتعبيه و بر روى ارتفاعات نورافكن قرار داده شده بود. استعداد دشمن در حدود 2 تيپ پياده و يك گردان زرهى به عنوان نيروى درگير و يك تيپپياده در احتياط بود. علاوه بر اين دشمن در منطقه دو آتشبار 100 م .م ، يك توپ 175 م .مو يك آتشبار 122 م .م و نيز يك آتشبار 130 م .م در چومان مصطفى داشت ؛ در ضمن عراقيهابيش از 30 پايگاه در منطقه داشتند كه 20 پايگاه آن اصلى و قوى بود كه ازكل آنها 15 پايگاه به طور كامل توسط نيروهاى خودى شناسايى شده بود. سازمان رزم رزمندگان جمهورى اسلامى متشكل از رزمندگان سپاهى و بسيجى با استعداد16 گردان و دلاوران نيروى زمينى ارتش 6 گردان پياده و يك گردان مكانيزه بودند كهتحت امر قرارگاه نظامى حمزه سيد الشهداء قرار داشتند. تيزپروازان هوانيروز نيزپشتيبانى عمليات را بر عهده داشتند. شرح عمليات در ساعت 1 بامداد روز 29 تير 1362 عمليات والفجر 2 با رمز (يا الله ) آغاز شد.رزمندگان دلاور اسلام در نخستين ساعات عمليات با صعود به ارتفاعات حساس منطقه اىو عبور از آنها ضربات سنگينى بر نيروهاى عراقى و اشرار ضد انقلاب وارد ساختند وتعداد زيادى از آنها را به هلاكت رسانيدند. در ادامه عمليات در صبح روز 3 / 5 / 62 روستاى رايات به دست نيروهاى خودى تصرفشد و ضمن محاصره چند روستاى ديگر، گمرگ جاده پيرانشهر و حاج عمران آزاد گرديد.همچنين پس از آن كه نيروهاى خودى بر قسمتى از ارتفاعات مهم و استراتژيك (كينگ )(88) (2519) تسلط يافتند. دشمن طى دو نوبت به ارتفاعات ياد شده پاتك نمود كهدر نوبت اول مجبور به عقب نشينى شد و در نوبت دوم توانست توانست بر قسمتى از آنتسلط يابد، اما پس از آن كه قهرمانان هوانيروز توانستند نيروهاى خودى را تداركنمايند، مابقى نيروهاى دشمن پاكسازى شدند. بدين ترتيب ارتفاعات 2519 به طوركامل به تصرف نيروهاى ايران در آمد. عراقيها در تاريخ 5/5/62 با استفاده از 16فروند هيلكوپتر و انجام عمليات هلى برد بهيال ارتفاعات (كلو ) حمله كردند. در اين عمليات ناموفق 6 فروند هلى كوپتر دشمن ازبين رفت . قابل ذكر است كه به لحاظ اهميت منطقه ، صدام حسين رئيس جمهور عراق در شهرديانا حضور پيدا كرد و از آنجا به تشويق ، ارعاب و تهديد نيروهاى شكست خوردهعراقى پرداخت . همچنين بنا به اظهارات اسراء فرمانده تيپ 91 پياده عراق ، از اهالىكردستان ، به دستور صدام در شهر ديانا اعدام شد. دستاورد و نتايج عمليات والفجر 2 در نتيجه اين عمليات كه مدت 16 روز به طول انجاميد، تعدادى از شهرهاى مناطق كردنشينايران از تيررس نيروهاى عراقى خارج شد و با تصرف ارتفاعات حساس منطقه (89) وپادگان حاج عمران (90) نيروهاى ضد انقلاب ، نفوذ خود را از دست دادند و رزمندگاناسلام بر شهر چومان مصطفى نيز مسلط گرديدند. در اين عمليات چندين قبضه توپ 122 م .م ، بيش از 20 دستگاه تانك ، دهها دستگاه تفنگ106 م .م با خودرو، انواع مختلف ادوات و نيز مقدار متنابهى سلاح و مهمات كه از انبارپادگان حاج عمران به دست آمده بود به غنيمت رزمندگان اسلام در آمد. مجموع كشته ها وزخمى هاى دشمن به بيش از 4 هزار نفر رسيد و 200 نفر به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. 5 فروند و هواپيما و 10 فروند هلى كوپتر، حدود 40 دستگاه تانك و نفربر نيزمنهدم شدند. همچنين از مقر تيپ 91 كه مامور حفظ پادگان و منطقه بود مدارك و اسناد بىشمارى به دست آمد كه حاكى از روابط عميق گروهكهاى كومله و دمكرات با حكومت عراقبود. 30 تير 1331 قيام سى ام تير به رهبرى آيت الله كاشانى دولت دكتر محمد مصدق در 29 ارديبهشت سال 1331 بر اساس يك تصويبنامه غيرقانونى ، دستور توقف انتخابات مجلس را صادر كرد. اين در حالى بود كه تا آن زمانفقط هشتاد نفر از 136 نماينده مجلس انتخاب شده بودند. دولت در توجيه اين اقدام غيرقانونى استدلال مى كرد كه چون اختلافات ايران و انگليس در زمينه ملى شدن صنعت نفتدر ديوان بين المللى دادگسترى مطرح است ، احتمال داردعوامل بيگانه از وجود اختلافات بين نامزدهاى انتخاباتى بهره بردارى كنند و در نتيجهنظم و امنيت كشور مختل شود. از اين رو انتخابات بقيه حوزه ها به بعد از خاتمه كارديوان لاهه موكول شد. آيت الله كاشانى تذكرات دوستانه اى راجع به اين موضوع به دكتر مصدق داد كه وىاعتنايى نكرد. در طول سيزده ماهى كه مصدق بر سر كار بود انتخابات برگزار نشد واين خود مقدمه اى براى وقوع حادثه سى تير شد. مكمل اقدام فوق استعفاى ناگهانى و غافلگير كننده نخست وزير بود. پس از اثبات حقانيت ايران در دادگاه لاهه در خصوص ملى شدن صنعت نفت ، دولت محمدمصدق بر تمامى مشكلات داخلى و خارجى با همراهى مردم و رهبرى آيت الله كاشانى فائقآمد و على رغم همه مشكلات اقتصادى ، آيت اله كاشانى مردم را همراه و همگام دولت نگاهداشت . مصدق كه در صدد آن بود بر اختيارات خود بيفزايد خواستار عهده دار شدن وزارتجنگ شد. به دنبال مخالفت شاه با خواسته مصدق ، او مصدق بى آن كه آيت الله كاشانى و ديگرمبارزان را آگاه كند در هفته آخر تير ماه 1331 استعفاى خود را تسليم شاه كرد و شاه بىدرنگ فرمان نخست وزيرى قوام السلطنه را صادر كرد. آيت الله كاشانى و مردم ايران زمانى از جريان امر آگاه شدند كه قوام با اعلاميه شديداللحنى آزاديهاى سياسى را محدود كرد و با ارعاب و تهديد مردم مراكز حساس شهر رابه اشغال نيروهاى نظامى درآورد. آيت الله كاشانى به مخالفت شديد با قوام برخاست و با صدور اعلاميه اى مردم را بهمبارزه تشويق كرد. در اعلاميه ايشان آمده بود: (احمد قوام ، عنصرى كه در دامان ديكتاتورى و استبداد پرورش يافته و تاريخ حياتسياسى او پر از خيانت و ظلم جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملى حكم مرگ وقطع حيات سياسى او را صادر كرده است ، براى چندمين بار بر مسند خدمتكاران واقعىگماشته اند. احمد قوام بايد بداند در سرزمينى كه مردم رنجديده آن پس از سالها رنج وتعب ، شانه از زير باز ديكتاتورى كشيده اند، نبايد رسما اختناق افكار و عقايد را اعلامو مردم را به اعدام دسته جمعى تهديد نمايد. بر عموم برادران مسلمان من لازم است كه دراين راه جهاد اكبر، كمر همت بر بسته و براى آخرين مرتبه به صاحبان استعمار ثابتكنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشتهمحال است .) در حالى كه دكتر مصدق به احمد آباد محل اقامت خود رفته و سكوت اختيار كرده بود، آيتالله كاشانى با صدور اين اعلاميه مردم را به حركت درآورد. روز بعد يعنى 29 تيرماه1331 در حالى كه كاميونهاى حامل سربازان سراسر خيابانمحل سكونت آيت الله كاشانى را اشغال كرده بودند، بنا به دعوت ايشان خبرنگارانخارجى و داخلى و نمايندگان احزاب و گروهها دسته دسته به ديدار ايشان شتافتند. آيتالله در پاسخ يكى از خبرنگاران كه پرسيد: (اگر قوام نرود حضرت آيت الله چهتصميمى مى گيرند) با يك حركت شديد روى صندلى دو زانو نشست و فرمود: (به خداى لايزال اگر قوام نرود اعلام جهاد مى كنم و خودم كفن پوشيده با ملت در پيكارشركت مى نمايم .) پس از اين موضعگيرى قاطع آيت الله كاشانى در سى ام تير ماه ، بازارتعطيل شد و مردم به خيابانها ريختند و خواستار سرنگونى قوام شدند. به دستور قواممردم به گلوله بسته شدند و عده اى به شهادت رسيدند. سرلشكر وثوق كه فرماندهى ژاندارمرى را به عهده داشت مردم كفن پوش را كه ازطرف كرمانشاه و همدان و قزوين به طرف تهران مى آمدند در كاروانسرا سنگى بهگلوله بست و از حركت آنها جلوگيرى كرد. ديدار نماينده شاه با آيت الله كاشانى شاه كه پس از بركنارى مصدق قصد از بين بردن رهبر مذهبى مردم را داشت و پيروزى بهدست آمده را در خطر مى ديد در صدد بر آمد نا با تطميع آيت الله كاشانى او را وادار بهسكوت كند. به همين خاطر روز 28 تير حسين علاء وزير دربار را به خانه آيت اللهفرستاد تا وى را به هر بهانه اى وادار به سكوت كند، و از ادامه مبارزه باز دارد. در ملاقاتى كه بين كاشانى و حسين علاء انجام گرفت رهبر مذهبى مردم با اطلاعكامل از جريان با لحن تندى به وزير دربار گفت : (به اعليحضرت بگوييد كه اگر بى درنگ دكتر مصدق بر سر كار باز نگردد (آيتالله كاشانى ) شخصا به خيابان خواهد رفت و مبارزه مردم را مستقيما متوجه دربار خواهدكرد.) پس از وزير دربار حسن ارسنجانى كارگزار قوام السلطنه به خانه ايشان رفت و ازسوى قوام پيام برد كه جناب اشرف انتخاب شش وزير را در اختيار حضرت آيت الله مىگذارند و در برابر تنها تقاضاى خوددارى از برانگيختن مردم را دارند. آيت الله كاشانى ارسنجانى را نيز همچون علاء با پاسخى كوبنده و گزنده بيرونراند و روز بعد نامه زير را به وزير دربار نوشت : (جناب آقاى علاء دام ظله ، عرض مى شود ديروز بعد از شما ارسنجانى از جانب قوامالسلطنه آمد و گفت به شرط سكوت ، قوام انتخاب شش وزيرش را در اختيار من مىگذارد. همان طور كه حضورى عرض كردم به عرض اعليحضرت برسانيد. اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا نفرماييد دهانه تيز انقلاب را با جلودارى شخص خودم متوجهدربار خواهم كرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما. واسلام سيد ابوالقاسم كاشانى ) سرانجام در اثر مبارزه دلاورانه مردم كه به نداى پيشواى مذهبى و رهبران سياسى خودپاسخ مثبت گفته و به خيابانها ريخته و سينه هاى خويش را در برابر گلوله هاى شاه وقوام سپر كرده بودند و با تهديد و اتمام حجت بى سابقه آيت الله كاشانى ، مقاومتدربار در هم شكست و شاه سرانجام با تلخى به بركنارى قوام السلطنه تن در داد ومصدق با فداكارى مردم مسلمان به رهبرى روحانيت باز ديگر پيروز و سربلند در حالىكه سمت وزارت جنگ را نيز به دست آورده بود بر مسند نخست وزيرى جاى گرفت و در يكاقدام سرلشكر وثوق را به عنوان معاون وزارت جنگ به همكارى خويش برگزيد. انتصاب نامبرده كه در كشتار مردم نقش اصلى را بر عهده داشت با عكس العمل آيت الله كاشانى مواجه شد، و ايشان در يك نامه خصوصى به مصدق ، زيان بههمكارى برگزيدن اين گونه افراد را كه حقا بايستى محاكمه و مجازات مى شدند يادآورگرديد. اما مصدق در كمال ناباورى يك هفته بعد از واقعه 30 تير در روز 6 مرداد 1331در پاسخ آيت الله كاشانى نامه زير را فرستاد: (به عرض مى رساند: مرقومه محترمه شرف وصول ارزانى داد. نمى دانم در انتخاب آقاى سرلشكر وثوق و ياآقاى دكتر اخوى كه بدون حقوق براى خدمتگزارى حاضر شده اند و همچنين آقاى نصرتالله امينى كه از فعالترين اعضاى نخست وزير هستند، حضرتعالى چه عيب و نقصى مشاهدهفرموديد كه مورد اعتراض واقع شده اند. بنده صراحتا عرض مى كنم كه اكنون در اموراصلاحى عملى نشده و اوضاع سابق مطلقا تغيير ننموده است و چنانچه بخواهنداصلاحاتى بشود، بايد از مداخله در امور مدتى خوددارى فرمايند. خاصه اين كهاصلاحاتى ممكن نيست ، مگر اين كه متصدى مطلقا در كار خود آزاد باشد. اگر با اين رويهموافقيد بنده هم افتخار خدمتگزارى را خواهم داشت . والا چرا حضرتعالى از شهر خارجشوند، اجازه فرمايند بند از مداخله در امور خوددارى كنم . والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته - دكتر محمد مصدق ) خلاصه اين كه بعد از پيروزى بزرگ ملت مسلمان ايران در به تصويب رسانيدن قانونملى شدن صنعت نفت و كسب پيروزى باور نكردنى و بزرگى كه بى گمان بدون رهبرىروحانيت و فتاوى مراجع تقليد حاصل نمى شد، متاسفانه با برخورد ناشايست دكتر محمدمصدق با روحانيت و كنار گذاشتن ايشان از امور نهايتا وى نتوانست بيش ازيكسال به حكومت ملى خود، ادامه دهد و سرانجام با كودتاى خونين 28 مرداد 1332 دولتوى سرنگون گرديد.(91)
|
|
|
|
|
|
|
|