شرح :
مجلسى (ره ) گويد: محتمل است كه اين كلام در زمان بنى اميه صادر شده كهاهل شام از بنى اميه و پيروانشان بودند و آنها منافق بودند كه بزبان اظهار اسلامميكردند و در دل كافر بودند، و منافق از كافر بدتر است ، و هم آنها بودند كه اميرالمؤمنين عليه السلام را سب ميكردند و اين خود كفر بخداى بزرگ بود ولى نصارى واهل روم چنين كارى نميكردند (پس بدو سبب اين ها بدتر ازاهل روم بودند) تا آنكه گويد: و تفاوت بين اين شهرها براى اين بوده است كه بيشترمخالفين در آن زمان از ناصبيان منحرف از اهل بيت عليهم السلام بوده اند و مخصوصااهل اين سه شهر، و سبب اختلافشان تفاوت آنها در دشمناهل بيت عليهم السلام از جهت شدت و ضعف بوده است ، و شبهه نيست در اين كه ناصبيها خبيثتر از كفارند، و نسبت اهل مكه بكفر آشكارا بجهت اظهار دشمنى آنها با خاندان پيغمبر (ص) است كه تا امروز هم در ميان آنان هست و روز عاشورا را از بزرگترين عيدهاى خود دانند،و بعضى گفته اند: اين كه اهل مكه بكفر نسبت داده شده اند براى اينست كه آنها هرگاهنافرمانى يا پرستش غير از خدا را كنند، با جز اولياء خدا را دوست دارند ملحد و مشركشوند، زيرا خداى تعالى فرمايد: ((و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم ))و در روايت صحيح است كه حضرت صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: هر كهدر مكه پرستش غير از خدا كند يا جز دوستان خدا را در آن دوست بدارد او بستم ملحد شده وبر خدا است كه از عذاب دردناكش باو بجشاند.
شرح :
|
|
|
*باب دل بدست آورندگان*بَابُ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ |
|
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: بدانكه ((مؤ لفة قلوبهم )) يك دسته از مستحقين زكاة هستند كهخداوند در قرآن بيان فرموده است ، و از اين اخبار ظاهر گردد كه اينها مردمى بودند كهاظهار اسلام مى كردند ولى پابرجا در آن نبودند پس آنها يا منافق بودند و يا در شكبودند، خداى تعالى سهمى از زكات و غنيمتها بآنها اختصاص داد تا دلشان باسلامالفت گيرد و در دين پابرجا شوند، و در جهاد با مشركين از آنان كمك گرفته شود تاآنكه گويد: و مشهور ميان اصحاب ما آنست كه ايشان كفارى بودند كه براى جهاد از آناندلجويى مى شد.
شرح :
|
شرح :
حنين نام دره وسيعى است ميان مكه و طائف كه در آنجا درسال هشت هجرى ميان لشكر اسلام و قبيله هوازن و ثقيف كه مردمانى مشرك و جنگجو بودندجنگى واقع شد و آن جنگ را بنام آن مكان جنگ حنين ناميدند، و در آغاز جنگ لشكر اسلامبواسطه دليرى و شهامت دشمن گريختند، و بيارى خداوند باز گشتند و دشمن رو بفرارنهاده با وطاس و طائف و بطن نخله گريختند مسلمانان از پى هزيمت شدگان رفته و پساز جنگ و گريزهاى مختصرى مسلمين اموال زيادى از آنان بغنيمت گرفتند و از مردان و زنانو كودكان آنها ششهزار نفر باسيرى بردند و در ميان اسيران شيماء دختر حليمه (و خواهررضاعى رسول خدا (ص ) ) بود كه آن حضرت مسلمانان بيشتر آن اسيران را بسبب وساطتشيماء آزاد كردند و اموال را تقسيم كردند.
شرح :
|
شرح :
فيض عليه الرحمة گويد: اين فرمايش حضرت بخاطر اينست كه ديانت بيشتر مسلمانان درهر زمان روى دنياى آنها پايه گذارى شده اگر وضع دنيا آنها خوب شد (و بنوائىرسيدند) بدين خود خوشنود شوند و تن در دهند، و اگر چيزى از دنيا بآنها نرسيد نگرانشوند و پشت پا بدين زدند.
توضيح :
|
توضيح :
شيخ طبرسى (ره ) و ديگران گويند: چون پيغمبر (ص ) غنيمتهاى حنين را چنانچه گذشتتقسيم فرمود حرد قوص بن زهير (يكى از آنانكه بعدها از سران خوارج شد) يا ديگرىاز منافقين بآن حضرت ايراد و خرده گيرى كردند و گفتند بتساوى قسمت نكرد؟ يا گفتندآيا اين عدالت است (كه بما چيزى ندهى و بآنها تقسيم كردى ؟) سپس اين آيهنازل شد: ((و منهم من يلمزك فى الصدقات فان اعطوا منها....)) يعنى و برخى از ايشانبتو درباره صدقات خرده گيرند پس اگر بآنها داده شود....)) و مقصود حضرت اينستكه بيشتر مردمان اين زمان هم اينگونه هستند.
شرح :
|
*باب در اشتراك منافقين و گمراهان و شيطان با مؤ منين و فرشتگان در دعوت الهيه*بَابٌ فِى ذِكْرِ الْمُنَافِقِينَ وَ الضُّلَّالِ وَ إِبْلِيسَ فِى الدَّعْوَةِ |
|
شرح :
مقصود از اين كه راوى گويد: طيار سؤ ال را خوب طرح كرد روشن است زيرا خدمت امامعليه السلام كه رسيدند ادب را رعايت كرد و سؤال اصلى را كه صورت اعتراض بخداى تعالى داشت طرح نكرد، بلكه سؤال ديگرى طرح كرد كه اين صورت را نداشت ولى در ريشه با هم مشترك بودند و ازجواب امام عليه السلام شبهه اصلى نيز برطرف شده و جواب آن نيز داده مى شد، و امامعليه السلام چون از راه اعجاز منظور اصلى او را متوجه شده بود سؤال اصلى را هم طرح فرموده و از آن جواب داد.
شرح :
*باب در تفسير گفتار خداى تعالى : و برخى از مردم خدا را بر حرف پرستش كنند*بَابٌ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ مِنَ النّ اسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّ هَ عَلى حَرْفٍ |
|
شرح :
((حرف در لغت بمعناى طرف و كنار و حاشيه است ، مجلسى (ره ) از بيضاوىنقل كند كه در تفسير ((على حرف )) گفته است يعنى در كنار دين است و پابرجا نيستمانند كسى كه در كنار (و حاشيه ) لشكر است اگر احساس پيروزى كند پابرجا بايستدو گرنه فرار كند و بگريزد، و روايت شده كه اين آيه درباره دسته اى از بدويان حجازنازل گرديد كه بمدينه آمده بودند (و اسلام اختيار كرده بودند) و هر كدام تنش سالمبود و اسبش كره خوبى مى زائيد، و زنش پسر نيكوئى مى آورد ومال و گله اش زياد مى شد مى گفت : از وقتى وارد در اين دين شده ام جز خوبى نديدم ، ودلبند و آسوده خاطر مى گرديد و اگر بر خلاف آن بود مى گفت : جز بدى چيزى نديدمو برمى گشت .
|