بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی امام جواد علیه السلام, حسین ایمانى یامچى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     JAVAD001 -
     JAVAD002 -
     JAVAD003 -
     JAVAD004 -
     JAVAD005 -
     JAVAD006 -
     JAVAD007 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

فرازهايى از زيارت حضرت امام محمد تقى عليه السلام
السلام عليك يا ابا جعفر محمد بن على البر التقى الامام الوفى
سلام بر تو اى ابا جعفر اى محمد ابن على كه نيكوكار، پرهيزكار و پيشواىوفادارى
السلام عليك ايها الآية العظمى السلام عليك ايها الحجة الكبرى
سلام بر تو آيت الله اعظم سلام بر تو اى حجت بزرگ خدا بر خلق
السلام عليك ايها المطهر من الزلات السلام عليك ايها المنزه عن المعضلات
سلام بر تو اى پاك از هر لغزش و گناه ، سلام بر تو اى منزه و مبرا از هر خشونت وسخت گيرى
السلام عليك ايها العلى عن نقص الاوصاف السلام عليك ايها الرضى عندالاشراف
سلام بر تو اى برتر از هر نقصان در اوصاف (كسى كه تمام صفاتتكامل و بى نقص است ) سلام بر تو اى محبوب و پسنديده نزد بزرگواران عالم (انبياء واولياء حق )
السلام عليك يا عمودالدين اشهد انك ولى الله و حجة فى ارضه و انك جنب الله
سلام بر تو اى ستون و نگهبان بناى دين اسلام شهادت مى دهم كه هر آينه تو ولى(ناصر و حجت خاص ) خدائى و حجت بالغه الهى بر خلق زمين و همانا تو طرفدار دينخدائى
و خيرة الله و مستودع علم الله و علم الانبياء و ركن الايمان و ترجمان القرآن
و برگزيده خلق خدائى و محل وديعه اسرار علم خدا و علوم پيامبران خدائى واصل و ركن اصيل ايمان و مفسر آيات قرآنى
و اشهد ان من اتبعك على الحق و الهدى و ان من انكرك و نصب لك العداوة علىالضلالة و الردى ابرء الى الله و اليك منهم فى الدنيا و الاخرة
و من گواهى مى دهم كه هر كس پيرو تو باشد به راه حق و هدايت است و هر كس (ولايت وامامت ) ترا انكار كند و با تو دشمنى كند در راه ضلالت ، پستى و جهالت است و من نزدخدا و تو از دشمنانت در دنيا و آخرت بيزارى مى جويم .
والسلام عليك ما بقيت و بقى اليل والنهار (1)
و تا من هستم و شب و روز باقى است سلام بر تو باد.
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
والحمدلله على هدايته و توفيقه لما دعا اليه من سبيله اللهم انكافضل مقصود و اكرم ماءتى و قد اتيتك متقربا اليك بنبيك نبى الرحمة و باءخيه اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليهماالسلام فصل على محمد وآل محمد ولا تخيب سعيى وانظر الى نظرة رحيمة تنعشنى بهما واجعلنى عندك وجيها فىالدنيا والاخرة و من المقربين
و ستايش خداى را بخاطر هدايت و توفيق دادن او به ما براى پيمودن راه دين كه ما رابدان دعوت فرمود:
بارالها تو بهترين مقصود و بزرگوارترين كسى كه بدرگاه او براى عرض نيازآيند.
خدايا من بدرگاهت روى آورده ام تا با شناخت پيامبر رحمت و برادرش ‍ اميرمؤمنان على بنابيطالب عليهماالسلام تقرب يابم ، پس بر محمد وآل محمد درود فرست و سعى مرا در اين راه قرين حرمان مگردان ، از روى راءفت و رحمتبحال من نظرى بيفكن كه با آن يك نظر به كار خود پردازم و همه عمر بطاعتت ، مشتاقانهبه سربرم و مرا نزد خود در دنيا و آخرت آبرومند گردان و از مقربان درگهت قرار ده .آمين يا رب العالمين .
سحرگاه 13 رجب 1418، ه‍ ق همزمان با 23/8/76 سالروز ولادت با سعادت مولود كعبه، آيت بزرگ خدا، معجزه خلقت ، امام عدالت يگانه شخصيت شايسته بر نخستين تاج ولايتحضرت على بن ابيطالب عليه السلام توفيق الهىشامل گشت تا به فاصله هشت روز از اتمام كتاب شريف ((منم فاطمه )) نگارش كتابىديگر راجع به يازدهمين معصوم و نهمين پيشواى امت اسلام ، عيساىاهل بيت ، دردانه يكدانه تربيت يافته در دامن پر مهر و ولاى على بن موسى الرضاحضرت امام تقى الجواد عليهماالسلام را شروع نمايم . اين تقارن پر خير و بركت را بهفال نيك گرفته از روح بلند خانه زاد خدا و شهيد معصوم محراب ، ساقى كوثر علىعليه السلام مدد مى جويم كه مجموعه اى مفيد از زندگانى كوتاه ولكن سرچشمه حيات وافتخار امام نهم به محضر شيفتگان ولايت تقديم نمايم .
و اينك از باب تيمن چند سطرى در وصف پايان ناپذير امتداد بعثت و وصى نبى ، كعبهدار عشق مولانا على تقديم مى شود:

اى امام صالحين و متقين
شاه مردان يا اميرالمؤمنين
مرحبا اى صفدر بدر و حنين
بهترين سرمشق عباس و حسين
ناله ات لرزانده چاه و ماه را
تربيت كردى تو ثارالله را
اى على تنهاترين مرد زمين
حافظ قرآن و پشتيبان دين
يا على نروى به چشمانم بزند
ذوالفقار عشق برجانم بزن
لرزه افكندى به پشت دشمنان
خاصه در صفين و جنگ نهروان
خصم تو بودند قوم ظالمين
ناكثين و قاسطين و مارقين
آه مولا اى زلال عاطفه
عروة الوثقاى صدها طايفه
اين جهان مدهوش عشق حيدر است
مرتضى ساقى حوض كوثر است (2).
اميد كه آن امام اولين و آخرين ، امير بيان و مقتداى آزادمردان عنايتى فرمايد و مخلصانهمطالبى درخور تاءمل و تمسك از حالات ، بيانات معجزات و بويژه احتجاجات و زندگىسياسى امام جواد را جهت آشنايى بيش از پيش ‍نسل جوان با اين جوانترين شهيد گلستان امامت تقديم و به زيورقبول آزين گردد انشاءالله .
اى دوست به درگهت مراد آوردم
از دست ستمها به تو داد آوردم
نام تو جواد است و خداى تو جواد
اميد به لطف دو جواد آوردم (3).
در آخر مقدمه وظيفه خود مى دانم كه از همكارى شايسته كادر فهيم و خليق كتابخانه عمومىحضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره و زحمات شايان همسر ارجمند و صاحبنظرم كه در جاى جاى تحقيق و تاءليف با نظر مشورتى خود كمك كردند تا اين مجموعهبه نحوى تحقيقى فراهم آيد تقدير و تشكر بهعمل آورده ، انتظار دارد خوانندگان محترم نظرات مشورتى و اصلاحى خود را به آدرس قم/ صندوق پستى /856 - 37185 ارسال فرمايند.
6/10/1376 برابر با 26 شعبان المعظم 1418
قم - حسين ايمانى يامچى .
مشخصات فردى
وارث امامت :
امام هشتم شيعيان جهان حضرت على بن موسى الرضا عليه السلامچهل و ششمين بهار عمر شريف خويش را پشت سر گذاشته بود ليكن هنوز جهان به نورجمال نهمين ستاره تابناك آسمان ولايت و امامت منور نشده بود .
و اين موضوع باعث تشويش خاطر و نگرانى شيعيان شيفته ولايت از يك طرف و گستاخىمعاندان امامت از سوى ديگر شده بود كه در طليعه سخن از هر كدام نمونه اى ذكر مى شود.
از كلثم بن عمرن روايت شده است كه گفت من به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم :شما كه فرزند دوست دارى پس دعا كن تا خدا پسرى به تو مرحمت فرمايد.
حضرت رضا عليه السلام فرمود: فقط يك پسر به من نصيب مى شود كه او وارث امامت منخواهد بود(4).
حسن بن بشار واسطى گويد: حسن بن قيام صيرفى از من خواست كه از امام رضا عليهالسلام براى او اجازه شرفيابى بگيرم و من اجازه گرفتم ، وقتى به محضر امام رسيدگفت : آيا تو امام هستى ؟
امام رضا عليه السلام فرمودند: بله
گفت : همانا من شهادت ميدهم كه تو امام نيستى .
امام به او فرمودند: تو از كجا مى دانى كه من امام نيستم ؟!
گفت : من از امام صادق نقل مى كنم كه ايشان فرمودند: امام عقيم نمى شود و تو به اين سنرسيده اى و پسر ندارى .
امام رضا عليه السلام سرش را به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: خدايا من ترا شاهدمى گيرم كه چندى نمى گذرد مگر اينكه به من فرزندى روزى فرمايى كه زمين را ازعدل و داد پر مى كند همانطورى كه از ظلم و ستم پر شده .
حسين بن بشار گويد: ما وقت را محاسبه كرديم فاصله اين ماجرا و تولد امام نهم عليهالسلام ماههاى باردارى بود(5).
ولادت :
حكيمه خاتون دختر حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت مى كند كه : يك روزبرادرم حضرت رضا عليه السلام مرا خواست و فرمود: امشب فرزند مبارك خيزران متولدمى شود و لازم است كه تو در زمان ولادت حاضر باشى .
من در حضور حضرت رضا عليه السلام ماندم زمانيكه شب فرا رسيد آن بزرگوار مرا باخيزران و زنان قابله وارد اطاق و خود آن حضرت پس از آن كه چراغى براى ما روشن كرداز اطاق خارج شد و در را به روى ما بست .
زمانى كه درد زايمان بر سبيكه مادر آن حضرت عارض شد و ما او را در ميان طشت جاىداديم ، چراغ خاموش شد و خاموشى آن باعث اندوه ما گرديد.
در همين زمان بود كه نهمين خورشيد امامت طلوع كرد و در ميان طشت جاى گرفت پرده نازكىكه مثل جامه بود آن بزرگوار را فراگرفته بود، نورى ازجمال حضرت جواد ساطع شد كه همه اطاق روشن گرديد و ما از چراغ بى نياز شديم .
من حضرت امام محمد تقى عليه السلام را در بر گرفته و در دامنم جاى دادم و آن پردهنازكى كه آن عزيز را احاطه كرده بود از صورت مبارك ايشان دور كردم ، در اين زمانحضرت على بن موسى الرضا عليه السلام وارد اطاق گرديد و بعد از آنكه امام محمدتقى عليه السلام را در ميان لباسهاى پاك پيچيده بوديم از ما گرفت و آن برگزيدهخدا را در ميان گهواره گذاشت و آن را به من سپرد و فرمود: از اين گهواره جدا مشو.
وقتى روز سوم ولادت آن حضرت فرا رسيد چشمان مبارك خود را به سوى آسمان گشود وپس از آنكه به طرف راست و چپ خود نگاه كرد فرمود:
اشهد ان لااله الالله و ان محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله من همينكه ايناعجاز از حضرت جواد عليه السلام مشاهده كردم به حضور امام رضا عليه السلام شتافتهجريان را به عرض ايشان رساندم حضرت در جواب من فرمود: آن معجزاتى كه بعد از ايناز امام جواد عليه السلام خواهى ديد بيش از اين است كه فعلا ديدى (6).
مسعودى درباره اين موضوع از حكيمه خواهر امام رضا عليه السلام چنيننقل مى كند:
حكيمه مى گويد: زمانيكه مادر ابى جعفر عليه السلام حامله شد به امام رضا عليه السلامنوشتم جاريه تو سبيكه حامله شده پس امام - در جوابم - نوشت او ساعت فلان از روزفلان از ماه فلان حامله شده پس زمانى كه او وضعحمل مى كند هفت روز ملازمش باشد. زمانيكه مادرش او را به دنيا آورد به زمين افتاد و گفت :اشهد ان لااله الالله و ان محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله .
و در روز سوم عطسه كرد و فرمود: الحمدلله صلى الله على محمد و على الائمة الراشدين.
((حالات امام رضا عليه السلام پس از ولادت امام نهم ))
وقتيكه حضرت جواد عليه السلام متولد شد امام رضا عليه السلام در تمام شب بالاىگهواره اش با آن حضرت گفتگو مى كرد و آن برگزيده خدا را نوازش مى فرمود.
پس از اين كه چند شب متوالى امام اين عمل را انجام ميداد كلثم بن عمران گويد به امامعرض كردم : فدايت شوم براى مردم قبل از ما نيز فرزندانى متولد مى شد آيا همه مردمفرزندان خود را اينطور عادت ميدادند؟
امام در جوابم فرمود:
واى بر تو، اين عمل عادت دادن نيست ، بلكه من علم و دانش به فرزند خودم مى آموزم .
در آن شبى كه حضرت امام محمد تقى عليه السلام متولد شد. حضرت على بن موسىالرضا عليه السلام به ياران خود فرمود:
امشب پسرى شبيه حضرت موسى بن عمران كه درياها را شكافت براى من متولد شده ، آنبانويى كه يك چنين پسرى را زائيده پاك و پاكيزه است ، آنگاه فرمود: پدر و مادرمفداى آن شهيدى (يعنى امام جواد عليه السلام ) كهاهل آسمان براى او گريه مى كنند آن بزرگوار، شهيد غيظ و غضب خواهد شد. خدا بهقاتل آن حضرت غضب مى كند. قاتل آن برگزيده خدا، در دنيا چندان نمى ماند، خداوند اورا به سرعت دچار عذاب دردناك خويش ‍ خواهد كرد(7).
و در نقلى ديگر چنين آمده :
خدا به من فرزندى بخشيد كه شبيه است به موسى و مانند عيسى بن مريم است ، يزدانمادر او را پاك آفريد آنگاه فرمود اين فرزند من به جور و ستم كشته خواهد شد.
قاتل و جفا كننده اش بعد از شهادت فرزندم از زندگانى بهره اى نخواهد برد و بهزودى گرفتار مى شود(8).
تاريخ ولادت :
راجع به روز و ماه تولد حضرت امام محمد تقى عليه السلامحداقل چهار قول هست :
1 - مرحوم كلينى در اصول كافى و مرحوم شيخ مفيد در ارشاد فقط رمضان 195 ه‍ق راذكر كرده اند(9).
2 - مرحوم فتال در روضة الواعظين و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب (10) و مرحوماربلى در كشف الغمه روز ولادت را 19 رمضان 195 ه‍ق ذكر كرده اند.
3 - قولى هم وارد شده كه 15 رمضان 195 ه‍ ق روز ولادت آنحضرت است .
4 - 10 رجب 195 ه‍ ق را مرحوم احمد بن محمد عياش را مقتصب الاثر روز ولادت امام نهمدانسته است .
از ايام هفته شب جمعه و به نقلى مضامين وارده در دعاى ناحيه مقدسهقول چهارم را تاءييد مى كند كه :
اللهم انى اسئلك بالمولودين فى رجب محمد بن على الثانى وابنه على بن محمدالمنتجب .
مشخصات شناسنامه اى
كنيه : ابوجعفر، ابوجعفرالثانى نيز گويند، چون ابوجعفراول كنيه امام پنجم است و بطور خاص ابوعلى هم به امام نهم گفته مى شود(11).
القاب : جواد تقى ، قانع ، مرتضى ، نجيب ، منتجب ، متقى ، زكى ،متوكل ، مرتضى ، المختار، عالم كه اشهر القاب ايشان جواد و تقى است .
نام پدر: حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام ثامن الائمه
نام مادر: سبيكه امام رضا عليه السلام ايشان را خيزران ناميد
مدت عمر: مشهور 25 سال و سه ماه و 3 يا 12 يا 15 يا 18 روز از روى تحقيق 24سال و كسرى كه كسرى آن : سه ماه و 24 روز، 4 ماه و 20 يا 25 روز، 2 ماه و 15 يا 16يا 18 يا 20 روز، 1 ماه و 11 يا13 يا15 روز 12، مى باشد.
مدت امامت : هفده سال كه در زمان خلافت ماءمون عباسى به امامت رسيد و در عصر، معتصم بهشهادت رسيد(12)
اولاد: پسران : ابوالحسن امام على نقى عليه السلام - ابواحمد موسى مبرقع - حسين -عمران و دختران آن حضرت : فاطمه ، خديجه ، ام كلثوم و حكيمه (13).
و نسل آن حضرت از دو پسر: امام على نقى عليه السلام و موسى مبرقع هستند.
و شيخ مفيد فرزندان ايشان را چنين معرفى مى كند:
على هادى عليه السلام موسى ، فاطمه ، امامه (14).
نقش خاتم
چندين نقش بر خاتم حضرت جواد عليه السلامنقل شده : 1 - ((حسب الله حافظى )) بر نگين نقره و به قولى بر عقيق سرخ و اى براىكفايت مهمات مجرب است .
2 - ((الشكر بدوام النعم )) يعنى سپاس خدا را بخاطر استمرار نعمتها اين كلمه در نگينبراى زياد شدن نعمت و ايجاد وسعت در معيشت نفعى عظيم دارد.
3 - ((المهيمن عضدى )) يعنى نگهبان بازوى من (قدرت من ) اين نيز براى تقويت يافتن برهمه چيز نافع است .
4 -((نعم القادر الله ))
5 - العزة لله همانند نقش خاتم پدر بزرگوار امام رضا عليه السلام (15) شاعر امامنهم عليه السلام : حماد.
و دربان ايشان : عمروبن الفرات (16).
سيماى امام جوادعليه السلام
تركيبى در نهايت كمال نزاكت و ابروهاى كمانى پيوسته باريك و چونگل محمدى سرخ و سفيد، چشم سياه و درشت ، بينى كشيده باريك ، دندانهاى ريز سفيدچون در خوشاب (درخشنده ) گوشهاى بزرگ ، انگشتان رسا و كشيده ، بين دو كتفه گشاده، كمر باريك ، سينه و شكم هموار و مساوى يكديگر و خطى از موهاى رعنا از ميان سينه تابه نزديك ناف كشيده ، محاسن سياه و برهم پيچيده (فر) گردن بلند قامت متوسطمايل به بلندى ، مفاصل قوى ، در يكى از دو كتف مقدس نقش مهر امامت ظاهر و نمايانبود(17).
منزلت مادر امام نهم از ديدگاه سه معصوم عليهم السلام
سبيكه مادر بزرگوار حضرت جواد عليه السلام هرچند از حيث اجتماعى از طبقه اى بسيارپايين و كنيز است ليكن از رتبه والاى معنوى و طهارت روح و طينت پاك برخوردار شده تاحدى كه اين كنيز ام ولد از سه معصوم با مضامين والايى تاءييديه گرفته است كه بهشرح ذيل به محضر شيفتگان ولايت تقديم مى گردد:
1 - قال رسول الله صلى الله عليه و آله بابى ابن خيرة الاماءابن النوبيه الطيبةالفم المنتجبة الرحم .
پدرم فداى پسر كنيز نوبيه كه دهانش خوشبو و زهدانش نجيب زاى است (18)
2 - يزيد بن سليط گويد: حضرت موسى بن جعفر عليه السلام را در راه مكه ملاقاتكردم فرمود: من در اين سال گرفتار مى شوم (يا از دنيا مى روم ) بعد از من امر امامت باپسرم على است . اى يزيد وقتى كه بعد از من او را در اينمحل ملاقات كردى و خواهى كرد به او مژده بده كه پسرى امين ، ماءمو و مبارك برايش متولدخواهد شد او به تو خبر ميدهد كه تو مرا در اين جا ملاقات كرده اى ، به او بگو كنيزىكه آن پسر از او به دنيا خواهد آمد از بستگان ماريه قبطيه كنيزرسول خداست ((اگر توانستى سلام مرا به آن كنيز (مادر امام محمد تقى ) برسان (19)و همين موضوع حكايت از رتبه والاى آن بانوى فضيلت دارد.
3 - امام رضا عليه السلام : آن بانويى كه يك چنين پسرى (امام جواد عليه السلام ) رازائيده پاك و پاكيزه است (20).
نص بر امامت
ابى يحيى صنعانى گويد: خدمت امام رضا عليه السلام بودم كه كودكش ابى جعفر عليهالسلام را آوردند فرمود: هذاالمولود الذى لم يولد مولود اعظم منه بركة على شيعتنامنه .
اين همان مولودى است كه مولودى پربركتتر از او نسبت به شيعيان ما به دنيا نيامده است(21).
معمربن خلاد گويد: پس از ولادت ابى جعفر (امام جواد عليه السلام ) خدمت امام رضا عليهالسلام موضوعى را بيان كرديم فرمود: شما چه احتياجى به اين مطلب داريد اينابوجعفر عليه السلام است كه او را در جاى خود نشانيده و قائم مقام خود كرده ام (22) وفرمود ما اهل بيت صغيرانمان از كبيرانمان موبه مو ارث مى برند(23).
صفوان بن يحيى روايت مى كند به امام رضا عليه السلام عرض كردم : پيش ‍ از آنكهخداوند ابوجعفر عليه السلام را به شما عطا فرمايد در جواب ما مى فرموديد: خدا به منپسرى عطا خواهد فرمود اينك كه عطا فرموده و چشم ما را - به نورجمال او - روشن كرده است خداوند مرگ شما را براى ما پيش نياورد، ولى اگر مسئله اىپيش آيد كه خواهد بود؟
امام به ابى جعفر عليه السلام كه در مقابلش ايستاده بود اشاره كرد گفتم فدايت شوم :اين سه ساله است ، فرمود: سه ساله بودن چه ضررى دارد، عيسى بن مريم در كمتر ازسه سالگى حجت خدا بود(24). و در جواب فردى ديگر كه همين سؤال راپرسيده بود امام فرمود: همانا خداوند سبحان عيسى بن مريم را به رسالت شريعتتازه مبعوث كرد در حاليكه سن او كمتر از سنى كه ابوجعفر عليه السلام در آن است(25).
امام جواد عليه السلام در آخرين حج پدر
وقتى كه ماءمون حضرت امام رضا عليه السلام را به خراسان دعوت كرد، آن حضرتقبل از حركت به سوى خراسان سفرى به حج نمود و حضرت جواد عليه السلام را كه درآن زمان شش سال داشت همراه خود برد.
امام جواد عليه السلام هنگام طواف ، احساس كرد كه پدر بزرگوارش خانه خدا را آنچنانوداع مى نمايد كه انگار بار ديگر به زيارت آنجا باز نخواهدگشت .
اين جريان سبب شد كه - امام جواد با تاءثر شديد - درداخل حجر اسماعيل نشست ، وقتى امام رضا عليه السلام ازاعمال فارغ شد، فردى را به دنبال فرزند دلبند خود فرستاد تا او را به حضورشبياورند، امام جواد عليه السلام از آمدن به حضور پدر خوددارى كرد - چون ياريا رفتنبه محضر انور پدر را با آن عواطف مواج خويش و حزن شديدش نداشت - ناچار خود امامرضا عليه السلام به حجر اسماعيل آمد و فرمود: عزيزم چرا اينجا نشسته اى ؟ برخيزبرويم .
فرزند خردسال امام با چشمان اشكبار گفت : چگونه برخيزم - در حاليكه - ديدم خانه خدارا به گونه اى وداع كردى كه گويا به اين جا ديگر باز نخواهى گشت . امام جواد عليهالسلام اين سخن را گفت و از جاى برخاست - و همراه امام حركت كرد - (26).
فضيلت زيارت ثامن الحجج از ديدگاه امام جواد عليه السلام
محمد بن يعقوب كلينى از على بن ابراهيم صاحب تفسير از على بن مهزيارنقل مى كند كه به امام جواد عليه السلام گفتم : قربانت شوم زيارت امام رضا عليهالسلام برتر است يا زيارت حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام ؟ فرمود:
زيارت پدرم افضل است ، چونكه اباعبدالله عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند ودر حاليكه پدرم را زيارت نمى كند مگر خواص از شيعه .
شيخ طوسى با اسنادش از كلينى مثل اين روايت رانقل كرده و شيخ صدوق هم با اسنادش از على مهزيار همين را روايت كرده است (27).
حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام مى گويد:
به امام جواد عليه السلام گفتم : من بين زيارت حضرت ابى عبدالله عليه السلام وزيارت قبر پدرت در طوس متحير هستم چه مى فرماييد: پس ‍ فرمودند: منتظر باشيد،سپس - بلند شده - به اندرونى وارد شدند و بيرون آمدند در حالى كه اشك بر گونههايش جارى بود و فرمودند: زوار ابى عبدالله عليه السلام زياد بودند در حاليكهزائران قبر پدرم در طوس كم هستند(28).
عشق امام جوادعليه السلام به زهرا سلام الله عليها
شمس نهم و امام هشتم
گفتا پدرم شود فدايت
زكريابن آدم نقل مى كند: هنگامى كه در نزد امام رضا عليه السلام بودم ، امام جواد عليهالسلام را آوردند سن وى كمتر از چهار سال بود دست خود را بر زمين زد و سر را بهسوى آسمان بلند كرد و مدت زيادى در انديشه شد، امام رضا عليه السلام فرمود:فرزند جان ! براى چه اين قدر فكر مى كنى ؟
فرمود: در انديشه آن هستم درباره مادرم فاطمه چه به جا آوردند؟!
اماوالهل لاخرجنهما ثم لاحرقنهما ثم لاذرينهما ثم لانسسفنهما فى اليم نسفا . امابه خدا سوگند آندو نفر را بيرون مى آورم سپس آندو را آتش مى زنم و پراكنده مى كنم وبه دريا مى ريزم آندو را، چه دريا ريختنى ؟!
حضرت رضا عليه السلام امام جواد عليه السلام را نزد خود خواست و ميان دو ديده آنحضرت را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد تو از براى امامت شايسته هستى(29).
امام جواد عليه السلام و حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه
همه معصومين به نوعى از آمدن مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه سخن گفته اند، از جملهحضرت جواد عليه السلام و يكى از شخصيتهاى والائى و پيروى بى چون و چرا از ولىالله زمان خويش بود و درسى جاويد براى عموم شيفتگان ساحت قدسى ولايت داد و نام نيكخود را در جريده عشاق ولائى نگاشته حضرت عبدالعظيم حسنى است او كه توفيق معاصربودن با سه امام عليهم السلام را يافته و نزد هر سه امام به منزلت رفيعى دست يافت.
و اينك ما خوشه اى از كلمات درربار معصومين و بالاخص يازدهمين معصوم حضرت جواد عليهالسلام را از زبان ايشان تقديم مى نمائيم .
1 - حضرت عبدالعظيم حسنى نقل مى كند به خدمت مولايم امام محمد بن على موسى عليهالسلام شرفياب شدم ، ميخواستم راجع به امامقائل از ايشان سوال نمايم ، آيا او مهدى عجل الله تعالى فرجه است يا غير او؟
امام جواد عليه السلام پيش از سؤ ال من فرمود:
اى اباالقاسم همانا قائم از ما (اهل بيت ) مهدى است كه در زمان غيبت واجب است انتظار او رابكشند و در زمان ظهورش از او اطاعت كنند. او فرزند سوم من است ، به خدايى كه محمدصلى الله عليه و آله و سلم را به نبوت مبعوث كرد و ما را به امامت مخصوص گردانده :
انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيملا الارضقسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما و ان الله تبارك و تعالى يصلح امره فى ليلة كمايصلح امر كليمه موسى ذهب ليقتبس لاهله نارا فرجع و هورسول نبى ثم قال :
افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج .

همانا اگر از دنيا نماند مگر يك روز هرآينه خداوند آن روز را طولانى مى كند تا آن كهايشان خروج نمايند، و زمين را از عدل و داد پر كند همانطور كه از ظلم و جور پر شده بودو خداى تبارك و تعالى كار او را در يك شب سامان دهد، همانطور كه كار كليمش موسى رادر يك شب اصلاح فرمود او رفت تا براى خانواده خويش آتشى بياورد برگشت درحاليكه به مقم رسالت و نبوت نايل شده بود.
بعد امام جواد عليه السلام فرمود: برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است (30).
2 - روزى حضرت عبدالعظيم حسنى چنان مجذوب و تحت تاءثير عظمت حضرت جواد عليهالسلام قرار گرفته بود كه آروز و عشق قلبى خود را چنين ابراز مى كند:
روزى به امام محمدبن على بن موسى عليه السلام عرض كردم كه : همانا من اميدوارمحضرتعالى همان قائم از اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله و سلم باشى كه زمين را ازعدل و داد پر مى كند همانطور كه از ظلم و جور پر شده .
حضرت فرمود: اى اباالقاسم احدى از ما اهل بيت نيست مگر آنكه به امر خدا قيام كند و بهدين خدا هدايت مى كند، ولى من آن قائمى كه خداوند به واسطه او زمين را پاك مى كند ازاهل كفر و انكار، و بواسطه او زمين را از عدل و داد پر مى كند نيستم .
او شخصيتى است كه تولدش بر مردم مخفى مى شود و شخص ايشان را مردم غايب مىشوند و نام بردن از ايشان بر مردم حرام است و او همنام و هم كنيهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است . او شخصيتى است كه زمين بر او طى مىشود و هركار سختى بر او آسان ميشود اصحاب او سيصد و سيزده نفر به عدد سپاهياناسلام در جنگ بدر است كه براى كمك به ايشان از دورترين نقاط زمين جمع مى شوند واين فرمايش خداى عزوجل است : اينما تكونوا ياءت بكم الله جميعا ان الله علىكل شى قدير (بقره 148).
هركجا باشيد خداوند همگى شما را بياورد همانا خداوند بر هر چيزى تواناست .
پس زمانى كه اين جمعيت با اذن الهى براى كمك به ايشان اجتماع كردند، همواره بادشمنان خدا جنگ مى كند تا زمانى كه خداى تبارك و تعالى راضى شود.
جناب عبدالعظيم حسنى مى گويد: به ايشان عرض كردم : مولاى من چگونه مى داند كه خداراضى شده است ؟
فرمودند: خداوند در قلبش رحم مى اندازد(31).
در همين رابطه حديثى ديگر از يازدهمين معصوم و نهمين امام شيعياننقل شده است كه ترجمه آن به شرح ذيل مى باشد.
صقربن ابى دلف نقل مى كند كه از اباجعفر محمد بن على الرضا عليهماالسلام شنيدم كهمى فرمود: امام بعد از من پسرم على است ، امرش ‍ امر من و سخن او سخن من و اطاعت از او،اطاعت از من است ، و امام بعد از او پسرش حسن است كه امر او امر پدرش و سخن او سخنپدرش و اطاعت از او پيروى از پدرش مى باشد. سپس سكوت كرد.
پس عرض كردم : اى فرزند رسول خدا امام بعد از حسن كيست ؟
پس امام جواد عليه السلام گريه اى شديد كرد و سپس فرمود:
همانا امام بعد از حسن پدرش كه قائم به حق منتظر است .
پرسيدم اى فرزند رسول خدا: براى چه قائم خوانده مى شود؟ فرمود:
براى آنكه او بعد از فراموش شدن نامش و مرتد شدن اكثر قائلان به امامتش ‍ قيام مىكند.
پرسيدم و براى چه منتظر ناميده مى شود؟
فرمود: همانا براى او غيبتى است كه روزهاى آن زياد و مدت آن طولانى مى شود، پسمسلمانان مخلص انتظارش را مى كشند و افراد شكاك انكارش ‍ مى كنند و منكران ، اعتقاد بهاو را مسخره مى كنند و كسانيكه وقت معلوم مى دارند دروغ مى گويند و عجله كنندگان درعصر غيبت هلاك مى شوند و تسليم شدگان در برابر قضاى الهى در عصر غيبت نجات مىيابند(32)
لباس و آراستگى حضرت جواد عليه السلام
حضرت جواد الائمه عليه السلام ، لباس تميز، پاكيزه و قيمتى مى پوشيدند.
كلينى از امام جواد عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
انا معشر آل محمد نلبس الخز واليمينه
ما خاندان پيغمبر هستيم كه خز و لباسهاى قيمتى مى پوشيم .
و شيخ صدوق از على بن مهزيار از امام نهم روايت كرده كه : نمازهاى واجب را با خز وساير لباسهاى قيمتى مى خواند و عباى گرانبهايى به دوش ‍ مى انداخت ، جبه خز مىپوشيد و با همين لباسهاى اعلاء نماز مى خواند به ما هم امر ميكرد در چنين لباسهايىنماز بخوانيم (33).
جواب به يك شبهه
شايد پس از مطالعه مطلب فوق در ذهن برخى از خوانندگن اينسوال مطرح شود كه از يك سو در نهج البلاغه مى خوانيم كه : ان الله فرض ‍ علىالائمهة الحق ان يقدروا انفسهم ضغفة الناس خداوندبر امامان حق واجب كرده است كهخود را همچون ضعيفترين مردم - در مسائل اقتصادى - قرار دهند(34) از سوئى ديگر درهمان كتاب شريف مى خوانيم كه : تمام پيغمبران به زخارفت دنيا بى اعتنا بودند(35)و در روايتى وارد شده است كه حضرت على ، عليه السلام به اصبغ بن نباته فرمود:پنج سال در كوفه حكومت كردم ، روزى كه وارد كوفه شدم با اين لباس و با اين مركبو با اين اساس جزئى وارد شدم ، اگر روزى كه برمى گردم غير از اينها داشه باشم ،فاننى من الخائنين .
و در جاهايى ديگر رواياتى مانند استفاده امام حسن عليه السلام و امام صادق عليه السلامو حضرت جواد عليه السلام از لباسهاى فاخر و قيمتى را مى خوانيم اين دو دستهروايات را چگونه جمع كنيم ؟
جواب اين است كه اسلام دينى الهى بر مبناى فطرت وعقل است و براى هر مقطعى از زمان و نقطه اى از جهان برنامه مناسب مانند دارد.
اولا: دو روايت نقل شده از على عليه السلام در مقام حكومت است و در عصر ضعف اقتصادىعامه مردم ، كه حكمران اسلامى موظف است خود را و زندگى شخصى خويش را در حد ضعيفترين اقشار مردم قرار دهد تا درد آنان را بداند و محروميت آنها را بچشد.
ثانيا: ميان بى اعتنائى به زخارف دنيا و استفاده از برخورداريهاى آن تلازم نيست وگاهى اتفاق مى افتد كه فرد ثروتمند و برخوردار ازمال دنيا از تعلقات قلبى به امورات دنيايى آزاد و رسته است در حاليكه فردى باكمترين برخوردارى از امور دنيوى ولكن دلبسته آن است و در كتب اخلاقى نمونه هاىمتعددى بر اين مورد ذكر شده از جمله درويشى كه جاماندن كشكولش اسباب اضطرابخاطرش را فراهم كرده يا فردى كه بخاطر دو سكه نقر پس انداز از اداى شهادتين دربحرانى ترين حالات بيمارى خوددارى مى كرد. بنابراين آنچه مهم است عدم دلبستگىبه دنيا و زخارف دنيوى است .
با اين مقدمه روشن مى شود كه :
اولا: حضرت جواد عليه السلام در مسند حكمرانى نبود.
ثانيا: در جامعه آن روز فقر مطلق همچون عصررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر مردم حاكم نبود.
ثالثا: اقتضاى شرايط زمان و مكان و شئونات ، آن بود كه با ظاهرى آراسته ولباسهاى گرانقيمت در انظار عمومى حاضر شوند، و در برخى موارد كه اعتراض مى شدبا منطقى برتر منتقد را قانع مى نمودند.
معروف است كه يكى از دراويش به لباس امام صادق عليه السلام اعتراض ‍ كرد و ايشاندر جواب فرمودند: بيا جلو به لباس زيرين من دست بزن ، آمد و لمس كرد ديد جامه اى ازكرباس به تن دارد، در حاليكه آن درويش در زير خرقه جامه اى بس نرم از پارچه اىلطيف پوشيده بود، و با اين حركت امام ، رسوا شد.
احترام مؤمن در قاموس فرهنگ اهل بيت عليهم السلام از كعبه هم بالاتر است ، مؤمنين بايدبا ظاهرى آراسته و پاكيزه در انظار عموم حاضر شوند و اين مطلب در مواردى كه فردجداى از موقعيت فردى ، نوعى انتساب به جامعه مسلمين دارد از اهميت بيشترى برخوردار مىشود.
فرزندان حضرت جواد عليه السلام
از فرزندان ذكور امام نهم عليه السلام دو پسر به يادگار ماند:
1 - امام على النقى عليه السلام خورشيد هدايت و دهمين مهر سپهر سرورى (كه به يارىخداوند در يك مجلد مخصوص مناقب فضائل و خدمات ارزنده ايشان مورد بحث قرار خواهدگرفت ان شاءالله ).
2 - ابوجعفر موسى المبرقع بن محمد بن على بن موسى بن جعفر عليهم السلام :
ايشان جد سادات رضوى است كه الحمدلله نسل فرزندان وى هنوز هم زياد هستند وبسيارى از سادات نسبشان به و ميرسد.
وى اولين فرد از سادات رضوى است كه در سال 256 ه‍ق به قم وارد شد و چون هموارهبه روى خويش رقع (نقاب ) مى انداخت بنابراين به ايشان موسى مبرقع مى گويند.
ايشان وقتى وارد قم شدند بزرگان عرب كه در قم بودند سيد را از قم بيرون كردند واز روى ناچارى به كاشان رفت و در آنجا احمدبن عبدالعزيزبن دلف عجلى او را گرامىداشت و خلعتهاى زياد و چهارپايان نيكو سوار به ايشان هديه كرد و درسال 20 هزار دينار مقررى بر وى تعيين كرد.
بعدها بزرگان عرب ساكن قم با پوزش حواسين و احترام زيادى سيد را به قم واردكردند و گرامى داشتند و اوضاع و احوال سيد در قم خوب شد و از ثروت خود دهات ومزرعه هايى خريد و پس از آن از دخترانش زينب ، ام محمد، ميمونه (36) به قم دعوتكرد و آن ها از كوفه به قم رفتند و در همان شهر از دنيا رفتند و در نزديكى حضرتفاطمه معصومه سلام الله عليه دختر حضرت موسى بن جعفر عليه السلام دفن شدند.
زينب همان بانويى است كه بر آرامگاه حضرت معصومه سلام الله عليها قبه اى بنا نهادچون پيش از آن قبر ايشان پوشيده از حصير و بوريا بود.
موسى شب چهارشبنه آخر ارديبهشت دو روز به آخر ربيع مانده درسال 296 از دنيا رفت و امير قم عباس بن عمروالغنوى به ايشان نماز خواند و در شهرقم دفن گرديد و اكنون هم زيارتگاه است (37).
قابل ذكر است كه مراد از بزرگان عرب ساكن قم كه موسى مبرقع را گرامى داشتند وهمينطور به فرزند ايشان اكرام كردند، طايفه جليله اشعريه هستند. آنها فرزندانعبدالله و الاحوص از فرزندان سعدبن مالك بن عامراشعرى از قبيله اى در يمن بودند كهسال 94، ه‍ق به قم آمده و در آن شهرى را بناگذاشتند و قم بوسيله آنان آباد شد و درميان آن ها از عصر امام صادق عليه السلام تا نزديكهاى عصر شيخ طوسى در هر طبقه اىتعداد زيادى از علما و بزرگان و راويان و محدثين و صاحبان تاءليف و تصنيف بودندكه مراتب والاى داشتند و كمتر كتابى است كه در آن صفحه اى از راويان اشعرى نباشد.
و صاحب تاريخ قم مى گويد كه از مفاخر آنها اين است كه اولين فردى ك تشيع را در قمظاهر ساخت موسى بن عبدالله بن سعد اشعرى است و از جمله آن مفاخر زكريابن آدم بنعبدالله بن سعد اشعرى كه امام رضا عليه السلام به ايشان فرمود:
ان الله يدفع البلاء بك عن اهل قم كمايدفع البلاء عناهل بغداد بقبر موسى بن جعفر عليه السلام :
همانا خداوند بلا را خاطر تو از اهل قم دفع مى كند همانطورى كه بلا را ازاهل بغداد به خاطر قبر موسى بن جعفر عليه السلام دفع مى نمايد.
و از جمله مفاخر آنها مزارع و باغات زيادى است كه به ائمه عليهم السلام وقف كرده اند وآنها اولين افرادى هستند كه به ائمه عليه السلام خمس ‍ فرستادند و افراد زيادىمنسوبين آن ها را گرامى داشتند و از جمله افتخارات آنان اين بود كه پيراهن حضرت رضاعليه السلام را با هزار دينار طلا از دعبل خزاعى خريدند و از جمله مفاخر آنها اين است كهامام صادق عليه السلام به عمران بن عبدالله فرمود: اظلك الله يوملاظل الاظله : خداوند در سايه قرار دهد شما را روزى كه سايه اى جز سايه او نيست .
از موسى مبرقع دو پسر به يادگار ماند: محمد و احمد كه نسابان در فرزند داشتن محمداختلاف كرده اند ولكن نسل امام محمد تقى عليه السلام از طريق احمد بن موسى ادامه يافت.
3 - حكيمه خاتون عليهم السلام :
اسم صحيح ايشان حكيمه است و آنچه در زبان عوام معروف شده است كه اسم ايشان حليمهمى باشد تحريف و اشتباه هست .
وى از زنان نيكوكار، اهل عبادت ، تيزهوش ،بود كه در موضوع ازدواج امام حسن عسكرىعليه السلام با نرجس خاتون مادر حضرت حجت ثانى عشر رواياتى از ايشاننقل شده است (38).
حكيمه خاتون توفيق زيارت چهار امام معصوم نصيبش شد كه عبارتند از: امام محمد تقىعليه السلام ، امام على النقى عليه السلام ، امام حسن عسكرى عليه السلام و امام عصر آنعزيزى كه بى صبرانه سرير عدالت در انتظار اوستعجل الله تعالى فرجه الشريف . نكات در خور توجه در زندگى ايشان است دو نكتهحساس مى باشد:
1 - صاحب سر بودن ايشان كه از علو رتبه معنوى و ايمان قوى و زكاوت خدادادى آنبانوى فضيلت حكايت مى كند.
2 - روحيه ولائى عجيب : براى نمونه يك برخورد ايشان رابا نرجس خاتون ذكر مى كنيم:
با وجود آنكه نرجس خاتون كنيز بود و تحت تربيت آن حضرت پس از اينكه وى از كرامتالهى بر ايشان مبنى بر مادرى وى بر چهاردهمين معصوم اطلاع يافتند فوق العاده دربرابر ايشان خضوع مى كردند روزى حكيمه براى زيارت امام حسن عسكرى عليه السلامرفت و نرجس خاتو پيش آمد تا كفش از پاى بانوى خويش درآورد.حكيمه گفت : تو بانوىمن هستى به خدا سوگند اجازه نمى دهم تو كفش مرا درآورى و به من خدمت كنى بلكه من برتو خدمت مى كنم و بر روى چشمم مى گذارمت . امام حسن عسكرى عليه السلام اين مذاكره راشنيد و فرمود:جزاك الله خيرا يا عمه : اى عمه خداوند به شما پاداش نيك عنايتفرمايد(39).
حكيمه خاتون پس از عمرى زندگى در مسير ولايت و با شيوه اى ستوده در سامرااز دنيارفت و در همانجا دفن شدند و قبر ايشان در پايين پاى عسكريين است .
4 - خاتون بانويى اهل معرفت و دانشمند و اهل نظر در اخبار و روايات و معتقد به امامت ائمهدوازده گانه عليهم السلام بود.
شيخ طوسى در كتاب الغيبة از كلينى از محمد بن جعفر اسدىنقل مى كند كه او گفت : احمد بن ابراهيم به من گفت : من درسال 262 ه‍ ق به محضر خديجه دختر امام جواد عليه السلام وارد شدم و از پشت پرده بااو صحبت كردم و از دينش پرسيدم و او همه امامانى كه به امامتشان معتقد بود شمرد. ازايشان خواستم حديثى بيان كند گفت : شما قومى صاحب خبر هستيد آيا اين روايت حضرتحسن عسكرى عليه السلام را نشنيده ايد كه نهمين از فرزندان حسين عليه السلام ميراث اورا تقسيم مى كند و او زنده است (40).
در خاتمه اين فصل دو نكته مهم را يادآورى مى كنيم :
1 - روايت فوق الذكر اين حقيقت را نمايان مى سازد كه فرزندان حضرات ائمه معصومينصلوات الله عليهم در عين حالى كه از مراتب والاى فضيلت برخوردار بودند وليكن باتاءسى به شهيده دفاع از حريم ولايت اسوه عصمت و طهارت حضرت زهراى مرضيهعليهاالسلام همراه با ايفاى رسالتهاى فرهنگى و اجتماعى خويش نهايت اهتمام خود را جهترعايت حريم روابط اجتماعى زن و مرد به كار مى بستند بنابراين همراه با اداى وظيفهترويج احكام شرع انور و روايات درربار ائمه طاهرين عليهم السلام و نشر علوماسلامى اسوه كامل عملى براى زنان شيفته فضائلاهل بيت عليهم السلام بودند.
2 - در همين روايت كوتاه فرهنگ مترقى و حياتبخش انتظار ظهور فرج با مفهوم پويا و مثبتآن كه تلاش همه جانبه براى زمينه سازى ظهور و بهبود وضعيت موجود و عدم رضايت بهوضعيت فعلى مورد توجه قرار گرفته و به زنده بودن چهاردهمين معصوم و دوازدهمين امامنور كه تحقق گمشده بشريت در برنامه هاى بسياركامل دولت كريمه حضرتش خواهد بود، تاءكيد شده است .
اميد كه با استفاده بهينه از فضاى عطرآگين ولائى كشور امام زمانعجل الله تعالى فرجه الشريف خود را لايق استقبال از آن بدر منير متفق رابطهناگسستنى خويش با ولايت از شاهدان دولت عدالت آن حضرت در رجعت باشيم ان شاءالله.
چهارده علم غيب
1 - داوود بن قاسم جعفرى نقل مى كند: خدمت حضرت امام جواد عليه السلام رسيدم و سهنامه همراهم بود كه بر من مشتبه شده بود و غمگين بودم ، حضرت يكى از آنها را برداشتو فرمود: اين نامه زيادبن شبيب است دومى را برداشت و فرمود: اين نامه فلانى است ، منمات و مبهوت شده بودم .
2 - وحضرت لبخندى زد و نيز سيصد دينار به من داد و دستور داد كه آنرا به نزديكىيكى از پسر عموهايش ببرم و فرمود: آگاه باش كه او به تو خواهد گفت مرا به پيشهورى راهنمايى كن تا با اين پول از او كلائى بخرم تو او را راهنمايى كن .
داوود مى گويد: من دينارها را نزد او بردم ، به من گفت : اى اباهاشم آيا مرا به پيشهورى راهنمائى مى كنى تا با اين پول از او كلائى بخرم ؟گفتم : آرى مى كنم .
3 - و نيز ساربانى از من خواسته بود كه به آن حضرت بگويم او را نزد خود بهكارى گمارد من به خدمتش رفتم تا درباره آن ساربان با حضرت صحبت كنم ديدم غذا مىخورم و جماعتى نزدش هستند براى من ممكن نشد با ايشان صحبت كنم .
حضرت فرمود: اى اباهاشم بيابخور و پيشم غذا گذاشتند. آنگاه بى آنكه من بخواهمفرمود:
((اى غلام ، ساربانى را كه ابوهاشم آورده نزد خود نگهدار))(41).
4 - در كتاب خزينة الاصفيا در شرح احوال امام جواد عليه السلام چنيننقل شده است :
چون ماءمون عباسى وفات يافت امام عليه السلام فرمود: وفات ما هم پس از پايان سىماه اتفاق مى افتد، آن چنانكه گفته بود شد.
5 - نقل است كه يكى از ياران امام عليه السلام مهياى سفر گشت براى توديع نزد امامعليه السلام رفت فرمود امروز هنگام سفر نيست به هرحال امروز بايد درنگ كرد! بنا به دستور امام عليه السلام در آن روز به مسافرت نرفتولى دوست وى كه با او همراه مى شد به مسافرت رفت و از آن شهرى كه در آن جا بودرهسپار گرديد. قضا را، سيلى شبانه آمد و او را غرق كرد(42).
6 - از عمران بن محمد اشعرى نقل شده كه خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب شدم ، پساز انجام كارهايم عرض كردم : ام الحسن به شما سلام رساند، و خواهش كرد يكى ازلباسهايتان را براى آنكه كفن خود كند عنايت فرمائيد، امام عليه السلام فرمود: او از اينكار بى نياز شد.
من بدون آنكه مقصود امام را بفهمم از محضر امام خارج شدم و به ولايت خود برگشتم درآنجا خبر يافتم كه ام الحسن 13 يا 14 روز پيش از آنكه من خدمت امام عليه السلام برسماز دينا رفته بود(43).
7 - حسين مكارى مى گويد: در بغداد به خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب شدم وقتىكه زندگيش را مشاهده كردم از ذهنم گذشت كه : ((امام به زندگى مرفهى رسيده هرگزبه وطن خود بر نخواهد گشت )) امام لحظه اى سر به زير انداخت ، آنگاه سرش را بلندكرد در حاليكه از اندوه رنگش زرد شده بود فرمود: اى حسين ، نان جوين و نمك خشن درحرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزد من از آنچه مرا در آن مى بينى محبوبتراست (44).
8 - پس از شهادت امام رضا عليه السلام هشتاد نفر از فقهاى بغداد و شهرهاى ديگربراى انجام حج رهسپار مكه شدند در سر راه به مدينه آمدند تا با امام محمد تقى عليهالسلام نيز ملاقات نمايند آنان در منزل امام جعفر صادق عليه السلام كه خالى بود فرودآمدند، امام كه خردسال بود به مجلس ‍ آنان وارد شد و شخصى بنام ((موفق )) ايشان رابه حاضران معرفى كرد و همه به احترام برخاستند و سلام كردند. امام جواب داد، آنگاهپرسشهايى عنوان شد كه امام به خوبى و در نهايت مهارت به همه آن ها پاسخ داد وهمگان از اينكه آثار امامت را در ايشان ديدند به امامتش اطمينان پيدا كردند و آن حضرت راستودند و دعا كردند.
يكى از آن افراد به نام ((اسحاق )) روايت كرده من نيز در نامه اى ده مساءله نوشتم تا ازآن حضرت بپرسم و با خود عهد كردم اگر آن بزرگوار به پرسشهاى من پاسخ صحيحداد از او تقاضا كنم دعا فرمايد كه خداوند فرزندى را كه همسرم حامله بود پسر قراردهد. مجلس طولانى شد مردم پيوسته سؤ ال مى كردند و امام بى درنگ پاسخ ميداد.برخاستم تا بروم و قصد داشتم روز بعد محضر امام مشرف شوم و نامه را به ايشانبدهم ، امام تا مرا ديد فرمود: اى اسحاق خداوند دعاى مرا مستجاب فرمود، نام فرزندت رااحم بگذار. از فرموده امام بى اندازه خوشحال شدم و گفتم : سپاس خداى را بى ترديداين همان حجت خداست اسحاق به وطن خود بازگشت و خداوند پسرى به او عنايت فرمود ونام او را احمد گذاشت (45).
9- محمدبن وليد كرمانى مى گويد: به نزد امام جواد عليه السلام آمدم و در نزد ايشانجمعيت زيادى يافتم و برگشتم به جلو و روبروى ايشان نشستم تا آنكه ظهر شد وبرخاستم به نماز. پس زمانيكه نماز ظهر را خوانديم در پشت سرم چيزى احساس كردم وناگاه حضرت جواد عليه السلام را ديدم به سوى او رفتم و دستش را بوسيدم . سپس امامنشست و از آمدن من پرسيد آنگاه فرمود: سلام كن عرض كردم فدايت شوم سلام كردم ، پسسه بار اين سخن را تكرار فرمود و من سلام كردم : وعرض كرد يا ابنرسول الله آيا راضى شدى ؟ پس خداوند از قلب من بيرون كرد آنچه كه بود، تا حديكهاگر من تلاش كنم و نفسم را آماده نمايم كه به شك برگردم نمى توانم به آن برسم وفردا من كسى شدم كه كارهايش را اول وقت انجام ميدهد و از دراول بالا رفتم و قبل از كاروان راه افتادم و كسى نديدم كه به او بگويم و من انتظارداشتم از كسى راهنمايى بگيرم و كسى پيدا نكردم تا اينكه گرما و گرسنگى سختشديد شد و من شروع كردم پيدا نكردم تا اينكه گرما و گرسنگى سخت شديد و منشروع كردم به آب خوردن تا گرسنگى و سوز عطش را فرونشانم .مشغول آب خوردن بودم كه ناگاه ديدم غلامى به سوى من مى آيد كه طبقى راحمل مى كند و بر آن غذاهاى رنگارنگ است و غلام ديگرى طشت و ابريق (كوزه ) مى آرد وآنها را در برابر من گذاشتند و گفتند: امام به تو امر كرد كه بخورى ، پس خوردمزمانيكه فارغ شدم به سوى من آمد و من به احترام ايشان بلند شدم و مرا به نشستن وخوردن امر فرمود پس امام به غلام نگاه كرد و فرمود كه : با او بخور تا نشاط شود وسرحال آيد تا اينكه فارغ شدم و غلام رفت آن ريزه هاى غذا را كه بر طبق بود برداردامام فرمود: صبر كن و آنها را براى حيوانات صحرا بگذار ولو ران گوسفندى باشد وآنچه از اساس خانه است ، بردار، سپس فرمود: سؤال كن .
10 - عرض كردم : خداوند مرا فداى شما كند درباره مشك چه مى فرمائيد؟ فرمود: هماناپدرم دستور داد براى او مشك درست كنند، فضل به ايشان نوشت مردم اينرا نقص مى دانند.پدرم نوشت : اى فضل آيا نمى دانى كه يوسف ديباى زربافت مى پوشيد و بركرسيهاى طلا مى نشست و اينها چيزى از حكمت او نكاست و همينطور سليمان دستور داد براىاو به اندازه چهار هزار درهم عطر بسازند.
سپس پرسيدم : براى دوستان شما در قبال دوستى شما چه پاداشى است ؟
فرمود: همانا امام صادق عليه السلام غلامى داشت كه استر آن حضرت را نگاه مى داشت ،زمانيكه آن حضرت وارد مسجد شد غلام در كنار استر نشسته بود ناگاه كاروانى ازخراسان آمد يكى از كاروانيان به آن غلام گفت : آيا موافق هستى كه من به جاى تو غلام ومملوك امام صادق عليه السلام شوم و در عوض هرچه دارم از آن تو باشد و منمال زيادى دارم برو و اين اجازه را براى من بگير و من به جاى تو غلام شده و با امام مىمانم غلام - شادان و سرحال - گفت از امام مى خواهم .
پس آن غلام به محضر امام صادق عليه السلام رفت و گفت : قربانت شوم خدمت مرا مىشناسى و سابقه مصاحبتم با شما را ميدانى پس اگر خداوند خيرى را به من سوق دهد آياشما مانع آن مى شويد؟امام فرمود: از پيش ‍ خودم عطا مى كنم و از غير ترا باز مى دارمپس غلام قول و سخن آن مرد را حكايت كرد.
امام فرمود: اگر از خدمت ، به ما دلتنگ شده باشى و آن مرد به ما راغب و شيفته باشد اورا مى پذيرم و ترا مى فرستيم زمانيكه غلام از محضر ايشان برگشت حضرت او را خواندو فرمود: به خاطر سابقه همنشينى تو با ما ترا نصيحت مى كنم و اختيار با خود شماستزمانيكه قيامت برپا مى شود رسول خدا به نور خدا آويزان است و امير مؤمنان بهرسول خدا و امامان به اميرمؤمنان و شيعيان مابه ما و با ماداخل مى شوند به آنجا كه داخل مى شويم و بهمحل ورود ما وارد مى شوند.
غلام گفت : بلكه در خدمت شما مى مانم و خيرآخرت را بر خير دنيا ترجيح مى دهم و غلامخارج شد و به سوى آن مرد رفت و آن مرد گفت : بيرون آمدى با چهره اى كه غير حالتشما موقع داخل شدن بود. غلام سخن امام صادق عليه السلام را به او گفت و او را بهمحضر امام صادق عليه السلام داخل كرد.پس آن مرد ولاى او را پذيرفت و دستور داد به آنغلام هزار دينار بدهند. پس برخاست به سمت او از او خداحافظى كرد و از او خواست كهبرايش دعا كند.
11 - به امام عرض كردم : مولايم اگر فرزندانم در مكه نبودندخوشحال مى شدم كه در اينجا ماندنم را طولانى كنم و امام به من فرمود: با غم بساز،سپس من كيسه اى گذاشتم و دستور داد كه آنرا بردارم ، ابا كردم ، و گمان كردم خشمگرفته تبسم كرد و فرمود بردار به آن نيازمند مى شوى و برگشتم و ديدم نفقه ما رابرده اند و در لحظه ورود به مكه به آن نيازمند شدم (46).
12 - ابن عثمان همدانى گويد: گروهى از اصحاب ما از شيعيان و يك نفر از زيديه بهمحضر امام محمد بن على الرضا عليهما السلام رسيدند و از امام عليه السلام پرسيدندكداميك از اين جمع از پيروان مذهب ما نيست .
امام جواد عليه السلام به غلام دستور داد دست اين مرد را بگير و بيرون ببر، در اين هنگامآن زيدى گفت :
اشهدان لااله الاالله و ان محمدا رسوله و انك حجة الله بعد آبائك .
شهادت مى دهم كه خدائى جز خداوند يكتا نيست و همانا محمد صلى الله عليه و آلهرسول خداست و همانا تو حجت خدا هستى بعد از پدرانت (47).
13 - محمد بن العلا گويد: ديدم حضرت امام محمد بن على عليه السلام بى زاد و راحلهشبانه حج به جا مى آورد و برمى گردد. و من برادرى در مكه داشتم كه انگشتر من در نزداو بود، سپس به او گفتم از برادرم براى من علامتى بگير، پس امام جواد عليه السلام ازحج شبانه برگشت و در حاليكه انگشتر همراهش بود(48).
14 - ابوهاشم مى گويد: مردى به نزد امام محمد تقى عليه السلام آمد وگفت يا ابنرسول الله همانا پدرم مرده و من از مال مطلع نيستم و اولاد من زياد است و من از شيعيان شماهستم به داد من برس . امام جواد عليه السلام فرمودند: وقتى نماز عشا را خواندى برمحمد و آل محمد صلوات بفرست ، همانا پدرت به خواب تو مى آيد و از موضوعمال به تو خبر مى دهد. آن مرد عمل كرد و پدرش را در خواب ديد. پدرش به او گفت :مال در فلان محل است آنرا بردار و به محضر فرزندرسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برو به او خبر مده كه من ترا برمال راهنمايى كردم ، آن مرد رفت و مال را گرفت و به امام خبر داد و گفت سپاس خداى راكه ترا گرامى داشته و برگزيده است (49).

next page

fehrest page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation