بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پرتوی از اسرار نماز, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ASRA0001 -
     ASRA0002 -
     ASRA0003 -
     ASRA0004 -
     ASRA0005 -
     ASRA0006 -
     ASRA0007 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

چند تذكّر 
الف : گرچه بلوغ ، شرط تكليف است ، ولى معنايش آن نيست كه افراد نابالغ بكلّى رهاباشند. قرآن گاهى به افراد نابالغ خطاب و دستور دارد،مثل اينكه : بدون اجازه وارد اتاق و منزلى نشوند و هنگام خلوت و استراحت پدر و مادر، ازآنها اجازه بگيرند.(75) و نيز، حضرت لقمان به فرزندش دستور مى دهد كه :
اى پسركم ! نماز بخوان و امر بمعروف ونهى از منكر كن . يَبُنَىَّ اءَقِمِ الصَّلَوةَ وَاءْمُرْبِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ(76)
ب : گرچه بلوغ ، شرط تكليف است ، ولى والدين ، بايد نونهالان خود را پيش از بلوغ ،با مراسم وسنّت هاى دينى ، بخصوص نماز وروزه آشنا كنند و گاهى براى جدى نشاندادن آنها و عقوبت ترك نماز و... از تنبيه هم بهره بگيرند.
ج : بلوغ شرط تكليف است ، ولى اگر نابالغى به كسى زيان مالى رساند، اولياءشبايد جبران كنند، زيرا حساب مردم از حساب خدا جداست .
د: بلوغ ، شرط تكليف است ولى نونهالان در برابراعمال نيكشان پاداش ‍ دارند و اگر خطايى مرتكب شوند و يا ناسزا بگويند، ياعمل زشتى انجام دهند، تعزيز و تنبيه مى شوند.
2- قدرت  
قدرت و توانايى ، شرط تكليف است . هر كس ناتوان باشد. مكلّف نيست و از هر كس بهاندازه وسع و توان او انتظار است . در تكاليف الهى هم اين محدوده قدرت رعايت شده است .خداوند مى فرمايد: لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّوُسْعَعها(77) هيچ كس را جز به قدرتوانايى اش تكليف نمى كنيم .
و مى فرمايد: ما جَعَل اللّه عَليكُم مِنْ حَرَجٍ(78) خداوند، در دين بر شما سختىو فشار و زحمت قرار نداده است .
البته فشارى خارج از حدّ توان ، وگرنه ديندارى ، همراه با زحمت و فشار است . حتى درمورد جهاد هم كه سراسر مشكلات ودشوارى است ، از افراد بيماروعليل ونابينا وكسانى كه توانايى جهاد ندارند، ساقط است .(79)
3- اختيار 
اگر كسى را به كار گناهى اجبار كنند، يا به زور، مانع انجام وظيفه شوند، مؤ اخذهندارد. يعنى شرط تكليف ، اختيار و آزادى عمل است . در شرايط اضطرار و اجبار، حكم مسئلهبگونه اى ديگر مى شود. مثل آنجا كه طاغوتى مانع رفتن مسلمانان به حج مى شود، ياكسى از گرسنگى در حال مرگ است و جز مردار، غذايى ندارد.
4- عقل 
عقل و شعور، ملاك فضيلت انسان و تكليف اوست . حساب و كتاب و مؤ اخذه هم بر مبناىعقل انجام مى گيرد و آنانكه فاقد عقلند، تكليف و در نتيجه كيفر و پاداش ندارند.
در بعضى روايات ، عقل ، اولين مخلوق خدا دانسته شده و عبوديت واقعى را برخاسته ازعقل مى داند. و در كتب حديث ، بحث از عقل ، مقدم بر مباحث ديگر آمده است .(80)
در اسلام آنچه سبب تضعيف عقل شود (مثل مشروبات الكلى ) ممنوع است و به هر چه كه سببافزايش عقل و درك گردد تشويق شده است مانند: تعليم ، تعلّم ، مطالعه ، مسافرت ،مشورت و...
شرايط صحّت عبادات  
ارزش عبادت به صحّت و درستى آنست و صحّت آن ، به دوعامل مهم بستگى دارد:
1- صحيح بودن هدف  
2- صحيح بودن شكل آن  
امّا هدف : كسب رضاى الهى و انجام وظيفه ، بايد هدف انسان در عبادت باشد. ازاين رو، عبادتى كه از روى ريا، يا كسب وجهه و خوشايند مردم باشد يا انسان انتظارستايش از غير خدا داشته باشد، شرك است . البته اگر هدف ، خدا باشد و مردم متوجّه كارخالصانه انسان شوند، اشكال ندارد.(81)
ريا در عبادت ، علاوه بر آنكه حرام است ، موجب بطلان آن نيز مى باشد. بايد كوشيد تانيّت خالص عبادت ، به انگيزه هاى غير خدايى آميخته نشود.
درباره اخلاص در عمل امام صادق عليه السلام فرموده است :
وَالْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذى لا تُريدُ اَنْ يَحمَدك عَلَيهِ اَحدٌ اِلا اللّه
(82)
عمل خالص ، آنست كه از احدى ، بجز خداوند، انتظار مدح و ستايش ‍ نداشته باشى .
در آثار اخلاص ، از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله روايت است كه :
ما اَخْلَصَ عَبْدُ لِلّه عَزَّوجلَّ اَربَعينَ صَباحاً اِلاّ جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِن قَلْبِهِ الى لِسانِه (83) بنده اى نيست كه چهل روز تمام ، كارهاى خود را خالصانه براى خداانجام دهد، مگر آنكه چشمه هاى حكمت و خرد، از روح و جانش ‍ بر زبانش جارى مى شود.
اخلاص ، دانشگاهى است كه در مدّت چهل روز، فارغ التحصيلانى حكيم و فرزانه ،تحويل مى دهد.
امّا شكل كار:
عبادتى صحيح است كه به همان شكل و شيوه و صورت معين از سوى خدا و مكتب انجامگيرد، نه روى سليقه هاى شخصى يا روشهاى منحرف از دستور دين .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: لاقَول وَ لا عَمَل وَ لا نِيَّة اِلا بِاصابَةِ السُّنَّةِ(84)
ارزشى براى گفته ها و عملها و نيّت ها نيست ، مگر آن كه طبق دستور و سنت انجام گيرد.
پس شكل عبادت را هم بايد از اولياء دين آموخت .
حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند درخواست مى كند كه نحوه صحيح عبادت رابه ما نشان بده واءرِنا مَناسِكنا(85)
در اينكه نماز را كجا بايد شكسته يا تمام ، آهسته يا بلند خواند، تعداد ركعت ها وامثال آن ، بايد متعبّد بود. در غير اينصورت ، ارزشى نخواهد داشت .مثل آنكه اگر بگويند: در صد قدمى شما گنجى نهفته است ، مى توانيد آنرا تصاحب كنيد.اگر شما 98 قدمى يا 102 قدمى را حفر كنيد، به گنجى نمى رسيد و رنج بيهوده بردهايد.
يا اگر بخواهيد با كسى يا شهرستانى تماس تلفنى بگيريد، با يك شماره كم يازياد، شخص ديگر جواب مى دهد يا شهر ديگرى را مى گيريد. پس در عبادات هم دقيقاًبايد به همان صورتى انجام داد كه دستور داده اند. مانند دندانه هاى يك كليد كه اگراندكى ريز يا درشت شود، ديگر قفل را باز نمى كند.
امام باقر عليه السلام در تفسير آيه 189 بقره وَاءْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْاءَبْوَبِهَا از در خانه ها وارد شويد، نه از بيراهه ، فرمود:
مقصود آنست كه هر كارى را از راهش وارد شده و انجام دهيد و طبق دستورعمل كنيد.(86)
انگيزه هاى تغيير شكل عبادت  
قرآن ، نمونه هاى متعدد ياد مى كند كه چگونه اقوام پيشين ، با تغييرشكل عبادت ، دچار قهر و غضب الهى شدند. انگيزه اين تغيير شكلها متفاوت بوده ، كه از هركدام ، يك نمونه قرآنى ذكر مى كنيم :
1- لجاجت  
خداوند به بنى اسرائيل دستور داد هنگام ورود به سرزمين مقدس ، كلمه حطّه رابر زبان جارى كند (يعنى خدايا ما را ببخش و گناهانمان را بريز). آنان از روى استهزاءو لجاجت ، تغيير داده و گفتند: حنطه (يعنى گندم ). خدا بر آنان غضب كرد وهلاكشان نمود.(87)
2- روشنفكر زدگى 
در اسلام ، چهار ماه حرام است كه جنگيدن در آن ممنوع است . اين آتش ‍ بس اجبارى ، در سهماه پياپى (ذيقعده ، ذيحجه ، محرّم ) و يك ماه جدا (رجب ) است كه قرآن همه را با عنواناربعة حرم (88) ياد كرده و جنگيدن را ممنوع ساخته است ، مگر آنجا كه حالتدفاعى باشد. برخى به نظر روشنفكرانه خود و روى سليقه ، ماههاى حرام را جابجا مىكردند، عقب جلو مى كردند و مى گفتند: چه فرق مى كند، هدف آنست كه سالى چهار ماهنجنگيم . قرآن ، اين تغيير در ماههاى حرام را نكوهش كرد و آنرا فرو رفتن در كفر دانست.(89)
3- مقدّس مآبى 
منظور، كار كسانى است كه با سرپوش مذهب و حيله هاى شرعى ، به خواسته هاىدل خود مى رسند و بدينوسيله مى خواهند بر سر وجدان و قانون خدا كلاه بگذارند.
نمونه اش در داستان بنى اسرائيل است كه چون خداوند، صيد ماهى را روز شنبه براىآنان تحريم كرده بود، با احداث حوضچه هايى كنار آب ، ماهى ها را بدرون آن مىكشيدند ولى روز بعد، ماهى ها را مى گرفتند و مى گفتند: ما كه روز شنبه ماهى نگرفتهايم ...! ماجراى فوق ، در آياتى از قرآن بيان شده و مورد مذمّت قرار گرفته است.(90)
شرايط قبولى عبادات  
عبادات ، غير از شرايط صحّت ، شرايط قبول وكمال هم دارد. يعنى آنچه كه مراعاتش ، انسان را به قرب خدا و رشد معنوى مىرساند و در فرد و جمع ، تاءثير مى گذارد.
گاهى عبادت ، صحيح است ، ولى رشد آور نيست ،مثل دارويى كه شفابخش نيست .
گاهى عبادت ، از كيفر مى رهاند ولى ما را محبوب خدا نمى سازد.
در آيات و روايات ، شرايطى براى قبولى اعمال و عبادات بيان شده كه نمونه هايى ازآنها از اين قرار است .(91)
1- شرط اعتقادى
2- شرط سياسى
3- شرط اخلاقى
4- شرط اقتصادى
5 شرط اجتماعى
6- شرط بهداشتى و...
قبل از توضيح اين موارد، تاءكيد مى شود كه انسان بايد به مسئله قبولى عبادت عنايتخاصّى داشته باشد تا از تلاش معنوى اش بهره بيشتر ببرد.
على عليه السلام مى فرمايد: كُونُوا عَلىقَبُول الْعَمَلِ اَشَدَّ عِنايةً مِنكُم عَلَى الْعَمَل (92) به قبولىعمل ، بيش از اصل عمل توجّه داشته باشيد.
انسان ممكن است براى پذيرش در جايى ، هم كارت ورود بگيرد، هم طبق مقررات ظاهرىعمل كند، ولى در مصاحبه به دلائلى مانند فساد اخلاق يا سوء سابقه يا... رد شود.عبادات هم ممكن است از نظر مقررات الهى ، درست انجام گيرد، ولى به دلايلى موردقبول خدا نشود. مگر نه اينست كه گاهى كارهاى صحيحى از طرف افراد غيرمسئول انجام مى گيرد ولى بجاى تشكّر، از آنان انتقاد هم مى شود؟! پس شرطِ قبولىكار، چيزى ديگر است . اينك به بيان آن شرايط مى پردازيم :
1- شرط اعتقادى : ايمان به خدا 
نداشتن ايمان ، مايه تباهى اعمال است : وَمَن يَكُفُرْ بِالاِْيمَنِ فَقَدْ حَبِطَعَمَلُهُ(93)
كسانى مساجد خدا را آباد مى كنند كه ايمان به خدا و معاد داشته باشند: إِنَّمَا يَعْمُرُمَسَجِدَ اللّهِ مَنْ ءَامَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ(94)
و عمل صالح از زن ومرد مؤ من است كه موجب زندگى پاك مى شود: مَنْ عَمِلَصَلِحاً مِّن ذَكَرٍ اءَوْ اءُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً(95)
كسى كه خدا را قبول ندارد، براى او هم كارى نمى كند تا انتظار پاداش ‍ داشته باشد.قرآن كريم ، اعمال كافران را همچون خاكسترى مى داند كه در يك روز طوفانى دربرابر باد قرار گيرد. كه چيزى از آن باقى نمى ماند.
2- شرط سياسى : ولايت  
ولايت و رهبرى صحيح و آسمانى ، همه بندگان خدا و بندگى ها و نماز و حجّ و جهاد و...را در مسير الهى قرار مى دهد و به آنها جهت شايسته مى بخشد.مثل ايران امروز كه با برخوردارى از ولايت فقيه ، راه رو به رشدى را مى پيمايد. درمقابل ، كشورهاى اسلامى ديگر، با آنكه نماز و روزه و... دارند ولى بخاطر انحراف درخط سياسى و رهبرى ، در ذلّت اند.
رهبرى جامعه ، همانند راننده در يك ماشين است . اگر همه سرنشينان ، شيك و مرتب و مؤ دّبباشند ولى راننده مست باشد يا جاده منحرف باشد، سقوط در پيش است . ولى اگر راننده، سالم و با تجربه باشد، هر چند مسافران ، كهنه پوش و نامرتب باشند، اين سفربه مقصد مى رسد.
در حديث از امام باقر عليه السلام است : مَنْ د انَ اللّهَ بعبادَةٍ يَجْهَدُ فيها نَفْسَهُ وَلا اِمام لَهُ مِنَ اللّه فَسَعْيُهُ غَير مُقْبُولٍ(96)
كسى كه به خدا ايمان دارد وعبادت هاى طاقت فرسا هم انجام مى دهد ولى امام لايقى ازطرف خدا ندارد، تلاشش بى فايده است .
اگر رهبر آسمانى بود، پرستش خدا به طاغوت پرستى كشيده نمى شد و قوانينآسمانى تبديل به خرافات نمى گرديد و نمازهاى جمعه ، با همه شكوهش ، به نفعطاغوت ها نمى انجاميد و حج ، اين مظهر قدرت و عزّت اسلام و مسلمين ، چنين بى اثر يا بهسود حكام دور از اسلام تبديل نمى شد.
در حديث مى خوانيم : فَمَنْ لَم يَتَوَّلنا لَم يَرْفَعِ اللّهُ لَهُ عَمَلاً(97) هر كس ‍ ولايتو رهبرى ما را نپذيرد، خدا هم اعمال او را قبول نمى كند.
حضرت على عليه السلام فرمود: ما باب الله هستيم و راه خدا از طريق مامعرّفى و شناخته مى شود.(98)
پس شرط قبولى عبادات ، ولايت است . ولى همراهش بايد تقوا هم باشد. امام باقر عليهالسلام مى فرمايد: وَ ما تَنالُ وِلايَتَنا اِلاّ بِالعَمَلِ وَالوَرَعِ(99)
در خط رهبرى ما نيست ، مگر آنانكه اهلعمل و تقوا باشد.
3- شرط اخلاقى : تقوا 
داستان فرزندان آدم در قرآن آمده است . هر دو قربانى كردند. قربانى يكى پذيرفتهشد و ديگرى نه . خدا مى فرمايد:
إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(100) خدا تنها ازاهل تقوا مى پذيرد.
نقل كرده اند شخصى هنگام عبور از بازار، قرص نان سرقت كرد و دو انار از مغازه اىديگر. سپس آن انار و نان را به فقير داد. به او گفتند: اين چه كارى است ؟ گفت : خداوندهر گناه را يك كيفر ولى ثواب را ده برابر پاداش مى دهد. من با آن دو نان و دو انار،چهار گناه كردم ولى به فقير كه دادم ، چهل ثواب بردم . چهار گناه ازچهل ثواب كه كم شود، سى و شش ثواب باقى مى ماند. به او گفتند: پاداش ده برابر،براى كسى است كه كارش بر اساس تقوا باشد. انفاق ازمال غصبى پاداش ندارد. مگر نخوانده اى كه : انمايتقبل اللّه من المتقين ...!
4- شرط اقتصادى : اداى حق مردم 
رسيدگى به نيازمندان و اداى حقوق محرومان به درجه اى از اهميت است كه گاهى قبولىعبادت بستگى به آن دارد. پرداختن زكات ، يا داشتن درآمد مشروع ، از اين نمونه هاست .
امام رضا عليه السلام مى فرمايد: مَنْ صَلّى و لم يُزَكِ لَمْ تُقْبَلْ صَلوتُه(101) هر كس نماز بخواند ولى زكات (و ماليات اسلامى ) نپردازد، نمازشقبول نمى شود.
در حديث ديگرى على عليه السلام به كميل مى فرمايد:
هر گاه غذاى تو از راه حلال و درآمد صحيح نباشد، خداوند، تسبيح گفتن و شكر كردن تورا قبول نمى كند.(102)
5 شرط اجتماعى : خيرخواهى نسبت به ديگران 
حفظ پيوندهاى اجتماعى و اخوّت ميان مسلمانان و روابط شايسته ونيكو ميان پيروان اسلام ،اهميّت بسيارى دارد. از اين رو، هر سخن و عملى كه به گسستن پيوندها و بهم زدن روابطخوب منجر شود نارواست ، غيبت ، سوء ظن ، بد خواهى ، قطعرابطه ، بد خلقى و... از اوصاف و اعمالى هستند كه موجبقبول نشدن عبادت مى شوند.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً اَوْ مُسْلِمةً لَمْ يَقْبَلِاللّهُ صَلاتَهُ وَ لاصِيامَهُ اَرْبَعينَ يَوماً وَلَيْلَةً اَلاّ اَنْ يَغْفِرَ لَه صاحِبهُ(103)
كسى كه غيبت زن و مرد مسلمانى را بكند، تا چهل روز نماز و روزه اش را خدا نمى پذيرد،مگر آنكه آن شخص ، او را ببخشد.
و نيز، آن حضرت فرمود: يا اَباذَر! اِياكَ وَ هِجْرانَ اَخيكَ، فَاِنَّ الْعَمَلَ لا يُتَقَبَّلُ مَعَالْهِجْرانِ(104) اى ابوذر! از دورى و قطع رابطه با برادر دينى بپرهيز، چرا كهعمل اينگونه اشخاص پذيرفته نيست .
و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: لا يَقْبَلُ اللّهُ مِنْ مُؤ مِنٍ عَملاً وَ هُوَ مُضْمِرٌعَلى اَخيِه سُوءً(105) هر مؤ منى كه نسبت به برادر دينى اش ، نيّت بدى داشتهباشد، خداوند عمل او را قبول نمى كند.
و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اِنَّ سُوء الخُلقِ يُفْسِدُ العَمَلَ كَما يُفْسِدالخِّلُ العَسَلَ(106) بد اخلاقى با مردم ، چنانعمل را فاسد مى كند، كه سركه ، عسل را.
نتيجه آنكه بد گويى از ديگران ، نيّت سوء درباره مردم ، ترك دوستى ، غيبت وامثال آن كه باعث سست شدن پيوندهاى اجتماعى مسلمانان مى شود، از موانعقبول شدن عبادات به حساب آمده است . و نمازگزار واهل عبادت ، بايد روابط دينى مستحكمى با بندگان خدا داشته باشد، تا پرستش هايششايستگى قبولى را دارا باشند.
6- شرط خانوادگى : خوشرفتارى 
آئين مقدس و متعالى اسلام ، ميان عبادت و سياست و اخلاق و اجتماع ، پيوندى منسجم ايجادكرده است . در امور خانوادگى هم رعايت احترام و حقوقمتقابل زن و شوهر را چنان مهم دانسته كه بى توجهى به آن گاهى باعثقبول نشدن عبادات مى گردد. و قطع پيوندهاى زمينى ، به قطع پيوند آسمانى مىانجامد.
در اين زمينه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرموده است : مَنْ كانَ لَهُ اِمْرئةٌتُوذيهِ لَم يَقْبَلِ اللّهُ صَلاتَها وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها... وَ عَلَىالرَّجُل مِثْلُ ذلِكَ(107) هر كس زن بد رفتار و اذيت كننده اى داشته باشد، خداوندنماز و كارهاى نيك آن زن را نمى پذيرد. (مرد نيز همچنين است )
نه تنها بد رفتارى زن با شوهر يا برعكس ، اين اثر را دارد، حتى نگاه خشم آگين بهپدر و مادر هم مانع قبول عبادت است .
امام صادق عليه السلام فرمود: مَنْ نَظَر اِلى اءبَويهِ نَظَرَ ماقتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُلَم يَقْبَلِ اللّهُ لَهُ صَلاةً(108)
نماز فرزندانى كه با خشم به پدر و مادر خود نگاه مى كنندقبول نمى شود. گرچه والدين ، نسبت به آنان كوتاهى و ظلمى كرده باشند.
آرى ... وقتى ما از نردبان نماز، به معراج مى رويم كه پايه هاى آن ، روى زمين محكمىباشد. ولى اگر روى يخ لغزنده يا زمين سُست قرار داده شود، بالا رفتن رامشكل يا غير ممكن مى سازد. كمال معنوى در سايه عبادات ، آن هم با حسن رفتار و روابطشايسته اجتماعى حاصل مى شود. مسائل ديگرى هم در روايات بيان شده كه مانع قبولىاعمال است ، مانند شراب خوردن و غير آن . البته نبايد تصوّر شود كهحال كه خدا قبول نمى كند، پس نماز نخواند و روزه نگيرد و... بلكه اينگونه روايات ،نشان دهنده صعف عمل و كم ارزشى آن بخاطر رفتار و خصلت هاى ناشايست عبادت كنندهاست .
نشان قبولى 
قرآن ، ثمره نماز را، باز داشتن از فحشاء و منكر مى داند إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِالْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ(109)
و اين خاصيّت ، مغز و محتواى اصلى نماز و نشان قبولىاعمال و عبادات است . هسته بى مغز، رشد نمى كند و ثمر نمى دهد. نماز بدون بازداشتناز بدى ها، همان عبادت بى محتواست .
امام صادق عليه السلام در بيان اين نشانه ، مى فرمايد: مَنْ اَحَبّ اَنْ يَعْلَمَاَقُبِلَتْ صَلاتُه اَمْ لَمْ تُقْبَل ، فَلْينظُر هَلْ مَنَعتْهُ صَلاتُه عَنِ الْفَحشاءِ وَالمنكر؟ فَبقَدرِما ضَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنه (110)
هر كس دوست دارد بداند نمازش قبول شده يا نه ، ببيند كه آيا نمازش او را از گناه وزشتى باز داشته يا نه ؟ پس به هر قدر كه نمازش او را از گناه باز داشته ، به هماناندازه نمازش قبول شده است .
شرايط كمال عبادات  
غير از شرايط صحّت و قبول عبادات كه بيان شد. امورى هم جزء شرايطكمال عبادت است . اين شرايط، نشان دهنده ارزش والاتر و محتواى بهتر و تاءثير بيشترعبادات است . اين شرايط، از اين قرار است :
1- مشكل تر باشد 
انجام كارها و عبادات آسان ، از همه كس برمى آيد، ولى عباداتى كه دشوارتر است و همّتو اراده و رنج بيشترى لازم دارد، با ارزش تر و بهكمال نزديك تر است . قرآن ، از كسانى كه در دوران سختى ، پيامبر خدا را يارى وپيروى كردند ستايش مى كند.(111) امام مجتبى عليه السلام با آنكه مركب سوارىداشت ، ولى پياده به سفر حج مى رفت تا پاداش بيشترى داشته باشد. قرآن ، از نمازشب خوانانى تمجيد مى كند كه خود را از بستر نرم و گرم جدا كرده به نيايش و نماز مىپردازند.(112)
على عليه السلام فرموده است : اَفْضَلُ الاعمالِ ما اَكْرَهْتَ نَفْسَكَعَلَيْهِ(113)
برترين كارها آنست كه خود را بر انجام آن وادار كنى .
قرآن ، پاداش و مقام مجاهدان بزرگ و سخت كوش را برتر دانسته و مى فرمايد:فَضَّلَ اللَّهُ الُْمجَهِدِينَ عَلَى الْقَعِدِينَ اءَجْرَاً عَظِيماً(114)
2- مهم تر باشد 
در انجام كارها، رعايت اهم و مهّم ، نشانعقل و عاقبت انديشى و مصلحت شناسى است و اسلام ، در كارها به آنچه كه لازم تر ومفيدتر و مهم تر است تشويق مى كند، چه در آموختن ، چه در عبادت ، چه در انفاق .
پيامبر اسلام فرموده است : لا صَدَقَةَ وَ ذُورَحِمٍ مُحتاج (115)
با وجود بستگان نيازمند، انفاق و كمك به ديگران بى ارزش است .
و على عليه السلام مى فرمايد: لا قُربَة بِالنَوافِلِ اِذا اَضرَّتْبِالْفَرائِضِ(116)
هر گاه نمازهاى مستحب ، به نمازهاى واجب ضرر برساند، آنگونه عبادت ، موجب قرب بهخدا نخواهد بود.
3- اثرش پايدارتر باشد 
بركت ، آثار فراوان و فوايد ماندگار يك عمل و انسان است . كارى و عبادتى صفتكمال دارد كه آثار آن زودگذر و ناپايدار نباشد.
على عليه السلام مى فرمايد: رُتَّ يَسيرٍ اَنْمى مِنْ كَثيرٍ(117)
چه بسا كارهاى كم وناچيز، كه از كارهاى بسيار رشد ونموّ بيشترى دارد.
برخى از تاءليفات و اقدامات شايسته و مراكز خدماتى به اندازه اى خير و بركت وآثار وجودى دارد كه بسيارى از آثار و نوشته ها واعمال ، فاقد آنست . پس بركت نيز يكى از شرايطكمال عبادات است .
4- در خطّ پيامبر باشد 
كمال عبادات و اعمال ، آنست كه در مسير و خط سنّت و سيره پيامبر و اولياء دين باشد، نهبر اساس تشريفات يا سنّت هاى موروثى از نياكان يا محيط و خواسته مردم . عبادت ، هرچه به روش معصومين عليهم السلام نزديك تر باشد ارزشمندتر است .
5- سبقت داشته باشد 
در عبادات و كارهاى نيك ، سابقه ارزش دارد و پيشتازى به اينگونه امور، ملاككمال است . قرآن ، بطور مكرّر، فرمانِ سارعوا و سابقوا دارد. در جايىمى فرمايد: لاَ يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ اءَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَتَلَ اءُوْلََّئِكَ اءَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَالَّذِينَ اءَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَقَتَلُواْ وَكُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى (118)
مسلمانانى كه پيش از فتح مكه ، انفاق و جهاد كردند، پاداش بيشترى دارند از آنانكه پساز فتح مكه انفاق و مبارزه كردند. گرچه خداوند به هر دو گروه ، وعده پاداش داده است .
پس سبقت در كارهاى شايسته (انفاق و جهاد) از ملاك هاىكمال است . در حديثى مى خوانيم ، على عليه السلام فرمود:
لا يتمّ المعروفُ الاّ بثلاثِ خصالٍ: تَعْجيله وَ تَصْغيِرهُ وَ سترهُ(119) كار خير،زمانى ارزش بيشتر دارد كه هم زودتر انجام بگيرد، هم انجام دهنده آنرا كوچك پندارد (وبه آن مغرور نشود) و هم پنهانى و دور از تظاهر انجام گيرد.
از اين رو، بهترين نماز، نماز اوّل وقت است و هر چه ازاوّل وقت دورتر شود، فضيلتش كمتر مى شود. در اذان كه شعار رسمى ماست ، مى گوييم: حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ، حَىَّ عَلى خَيْرالْعَمَلِ. بسوى نماز ورستگارى و بهترين كارها بشتاب ...!
6- در شرايط دشوار انجام شود 
كار نيك و عبادتى كه در شرايط سلطه ستم و طاغوت ها انجام گيرد، چون فداكارىبيشترى مى خواهد وتاءثير فراوان تر دارد، ارزشمندتر است . آنجا كه فشارهاى محيطبيرون و غرائز درون ، دست بدست مى دهد تا مانع عبادت و عبوديت شود، غلبه بر اينفشارها و پرستش خدا، ارزش و كمال است .
قرآن در ستايش از مؤ منان راستين مى گويد: وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاََّئِمٍ(120)
در راه خدا از ملامت هيچ ملامتگرى هراس ندارند.
در جاى ديگر مى فرمايد: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَلَتِ اللّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ اءَحَداً إِلااللّهَ(121) آنان ، پيام هاى الهى را مى رسانند و از او مى ترسند و از احدى جزخداوند نمى ترسند.
آرى ... آنانكه در محيط فاسد و سلطه ظالم ، خود و دين خود را حفظ مى كنند (مانند همسرفرعون ) از مقام بالاترى برخوردارند.
7- نشاط و دوام داشته باشد 
بى نشاطى در عبادت ، نشانه اى از نفاق است . قرآن منافقان را چنين توصيف مى كند كهوقتى به نماز مى ايستند، نشاط ندارند.(122) درمقابل ، نشاط بندگى ، ارزش است و نيز تداوم عبادت ،كمال آفرين است . در احاديث ، اعمال اندكى كه پيوسته و مستمر باشد، بهتر از عبادتزياد ولى همراه با تنبلى و ملالت و رها كردن بشمار آمده است . قرآن وعده پاداش ها وبهره مندى هاى زياد در علم و فكر و... به كسانى داده كه در طريقت اسلام ، پايدارباشند: وَاءَن لَوِ اسْتَقَمُواْ عَلَى الطَّرِيقَةِ لاََسْقَيْنَهُمْ مَّآءً غَدَقاً(123)
8 عبادت خود را بزرگ نشمارد 
انسانهاى مغرور، عبادت خود را بزرگ و مهم مى بينند و از اين راه ، دچار تباهىاعمال مى شوند. شرط كمال عبادت آنست كه عابد، عباداتش را زياد نبيند و مغرور نشود.
امام سجّاد در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند چنين مى طلبد:
اللّهُمَّ عَبِّدْنى لَكَ وَ لا تُفْسِدْ عبادَتى بالعُجْبِ خدايا به من توفيق عبادت بده وعبادتم را با عُجب تباه مساز.
احاديث بسيارى به اين مضمون است كه انسان عبادات و كارهاى نيك خود را بزرگ نشمارد.خداوند در قرآن ، از عبادت و تسبيح بسيار فرشتگان و ذكر دائمى آنان ياد مىكند.(124) شايد به اين جهت كه بندگان روى زمين ، مغرور چند ركعت نماز و عبادت خودنشوند.
9- با بصيرت باشد 
آگاهى عميق و بصيرت و انديشه در دين ، رمز ارزشمندى كارها و عبادات است و بدون آنعمل ، فاقد ارزش لازم است .
على عليه السلام مى فرمايد: اَلا، لا خَيرَ فىِ عِبادةٍ لَيْسَ فيهاتَفَكُرٌ(125)
عبادت بدون بصيرت و فكر، بى ارزش است .
در حديث ديگرى تعبير يقين آمده است : اِنّ الْعَمَلَ الدائمالْقَليل عَلى الْيَقينِ، اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنّ العَمَل الكَثير عَلى غَيْرِ يَقينٍ(126)
عمل اندك ولى هميشگى بر اساس يقين ، برتر است نزد خداوند، از كار بسياربدون يقين و بصيرت .
به همين مقدار، در بيان شرايط كمال عمل و عبادت اكتفا مى كنيم .
فلسفه عبادات  
احكام و برنامه هاى عبادى اسلام ، همه حكمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دليل صدها آيه وحديث ، كه مردم را بهتعقّل وتفكر فرا مى خواند و هيچ مكتبى به اندازه اسلام به انديشيدن دعوت نكرده است .
ثانياً: يكى از انتقادهاى شديد قرآن بر مشركان و بت پرستان ، تقليد كور كورانه وبى دليل از نياكان است .
ثالثاً: خود قرآن ، بارها در كنار بيان احكام و دستورها، بهدليل آن هم اشاره كرده است . امامان معصوم نيز در روايات ، به بيان اين حكمت ها پرداختهاند و دانشمندان اسلام ، گاهى به تاءليف كتابهايى پيرامون اين موضوع اقدام كردهاند.(127)
به علاوه ، با پيشرفت دانش بشرى ، روز به روز پرده از اسرار احكام الهى ودستورهاى دينى برداشته مى شود و هر چه از عمر اسلام مى گذرد، بر عظمت و جلوه آنافزوده مى گردد.
با توجه به همه نكات فوق ، يادآور مى شود كه :
1- لازم نيست دليل همه احكام را، همه مردم در همه زمانها بدانند. گاهىدليل برخى از آنها الا ن روشن نيست ولى گذشت زمان ، آنرا روشن مى سازد.
2- در فلسفه احكام ، تنها نبايد نظر به فوايد و آثار مادّى آنها داشت و تنها به بعداقتصادى و بهداشتى و... توجه كرد و از آثار روحى و معنوى آخرتى آنغافل بود.
3- كسى كه خدا را حكيم و دستورهايش را بر اساس حكمت مى داند، نبايد بخاطر اينكهامروز دليل حكمى را نمى داند از انجام آن تخلّف كند. مريض ، اگر بگويد: تا از خواصدارو آگاه نشوم مصرف نمى كنم ، از درد خواهد مرد. البته بايد دارو را مصرف كند ودرصدد شناخت هم باشد.
4- در هر جا كه از قرآن و حديث ، دليل محكمى بر فلسفه حكمى نداريم ، بهتر است ساكتباشيم و با يك سرى توجيهات و حدسيّات دليل تراشى نكنيم .
5 اگر از بعضى اسرار جهان هستى آگاه شديم ، مغرور نشويم و توقع نداشته باشيمكه دليل همه چيز را بدانيم .
6- از مدار عادى خارج نشويم و به دامن و سوسه ها نيفتيم ، همچنانكه مردم در مراجعه بهپزشك ، خود را در اختيار او قرار مى دهند يا براى تعميراتومبيل خود، مكانيك را سؤ ال پيچ نمى كنند (چون به آگاهى پزشك و مكانيك ، اعتقاد وباور دارند) در مسائل دينى هم كه به قانون خدا گردن مى نهند، بايد بپذيرند وعمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربان تر است ، هم داناتر و حكيم تر. هم آينده را مى داند، وهم آثار ظاهرى و باطنى و نهان و آشكار را.
7- اگر گوشه اى از اسرار حكم خدا را دانستيم ، نبايدخيال كنيم بر همه اسرار واقف گشته ايم . آنكه دست خود را در دريا فرو مى برد، حقندارد پس ‍ از بيرون آوردن دستش ، به مردم بگويد: اين ، آب درياست ، بلكه بايدبگويد: از آب دريا، اين مقدار به سرانگشت من رسيده است . آنكه فلسفه حكمى را بفهمد،نمى تواند خيال كند آنچه فهميده ، تمام است و ديگر جز آن چيزى نيست . مگر باعقل و فكر محدود انسانى ، مى توان به عمق احكامى كه از علم بى انتهاى خدا سرچشمهگرفته ، پى برد؟
8 همان عقلى كه مارا به فهميدن فلسفه احكام دعوت مى كند، همان مى گويد: اگر جايىندانستى ، از آگاهانِ با تقوا بپرس . اين همان تعبّد درمقابل اولياء دين است .
اينك ، پس از اين مقدّمات ، نمونه هايى را از قرآن و حديثنقل مى كنيم كه اشاره به فلسفه احكام دارد.
امّا قرآن : 
درباره نماز مى گويد: نماز، انسان را از فحشاء ومنكر بازمى دارد.(128)
در جاى ديگر مى گويد: نماز را براى ياد و توجّه به من بپادار.(129)
و در جاى ديگر: با ياد خدا، دلها آرام مى گيرد.(130)
درباره روزه مى گويد: روزه بر شما واجب شد، تا آنكهاهل تقوا شويد.(131) چون بيشتر گناهان ، از فوران غريزه غضب و شهوت است .
روزه ، جلوى طغيان آنرا مى گيرد و تقوا پديد مى آورد. و بهمين جهت ، آمار جنايات وجرايم در ماه رمضان كاهش مى يابد.
درباره حج مى گويد: به زيارت حج بروند، تا منافعى فراوان بدست آورند.(132)فوائد و آثار اجتماعى و سياسى حج ، چيزى نيست كه جاى شك و شبهه باشد.
درباره زكات مى گويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آنان را (از روحبخل و دنيا پرستى ) پاك كنى .(133)
درباره قمار و شراب مى گويد: شيطان توسّط آنها ميان شما دشمنى و كينه برقرار مىكند و شمارا از ياد خدا دور مى سازد.(134)
و قصاص را، مايه حيات اجتماع مى داند(135) چرا كه در جامعه ، اگر جنايتكار، بهكيفر نرسد، آن جامعه مرده و جنايت پرور و مظلوم كوب مى شود و ايمنى (كه حيات اجتماعىاست ) از ميان مى رود.
اينها نمونه هايى از آيات قرآن بود كه به آثار و حكمت هاى احكام الهى اشاره داشت .
امّا حديث : 
از ميان انبوه احاديث اين موضوع ، تنها به چند جمله از يكى از سخنان اميرالمؤ منين عليهالسلام در نهج البلاغه اشاره مى كنيم :(136)
فَرض اللّه الايمان تطهيراً مِنَ الشِرك وَالصَلوةَ تَنزيهاً عَنِ الكِبر و الزكوة تسبيباًلِلرّزق ... خداوند، ايمان را براى پاكسازى از شرك ، واجب ساخت و نماز را براىپاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازى براى رزق و روزى و...
ايمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشق هاى پوچ و تكيه گاههاى ناتواننجات مى بشخد.
نماز، كه توجه به سرچشمه همه بزرگى ها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است ،كبر را از انسان مى زدايد.
زكات ، مهره هاى از كار افتاده جامعه را به كار مى اندازد و محرومان و ورشكستگان را بهنوا و قدرت مى رساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده مى سازد و محبّتمال و دنيا، از دل زكات دهنده بيرون مى رود. بعلاوه ، آن مقدار كه با دادن زكات ، ازدارايى اش كم شده ، با فعاليت اقتصادى بيشتر، مى كوشد كه آنرا جبران كند. طبيعىاست آنكه خرجش زياد باشد، به كار خود مى افزايد. پس زكات ، سبب رزق است .
در اين حديث علوى به فلسفه و حكمت بيست حكم و از احكام الهى ، مانند روزه ، امر بهمعروف ، نهى از منكر، جهاد، تحريم خمر و زنا، اجراى حدود، اطاعت از امام و... اشاره شدهاست .
امّا فطرت : 
فطرت انسان نيز به فلسفه برخى احكام واقف و معترف است . هر انسانى در هرشرايطى و زمانى ، بدى و حرام بودن دروغ ، خيانت ، تهمت ، آدم كشى و دزدى ، ستم ، كمفروشى و... را قبول دارد و خوبى ، عدالت ، پاكى ، خدمت به ديگران و... را خوب وبجا مى داند. اينها از فطريّات انسان هاست و فطرت ، برخى از بدى ها و خوبى ها رادرك مى كند و اين الهام الهى است كه فرمود: فَالهَمَها فُجورها وَ تَقواها(137)
امّا علم : 
نبايد غافل بود كه پيشرفت علوم در رشته هاى مختلف ، خدماتى به تبيين فلسفه احكامكرده و پرده هاى بسيارى را كنار زده است .
مثلاً وجود كرم كدو و تريشين در گوشت خوك يا زيان هاى مواد الكلى براى كبد و بدنانسان ، بر كسى پوشيده نيست . اين گوشه اى از فلسفه تحريم گوشت خوك يا شرابرا نشان مى دهد.
اسلام ، از ادرار در حال ايستاده نهى كرده ، و علم نشان مى دهد كه ايستادهبول كردن سبب مى شود تمام بول ، به راحتى خارج نشود. يا آنچه كه دربارهغسل است ، براى زدودن آثار فعاليت اعصاب سمپاتيك و فشار خون درحال جنابت مى باشد و نيز توجه به خدا (قصد قربت ) براى زدودنحال غفلت از خداوند است . اگر اسلام ، از خلال كردن با چوب درخت انار نهى كرده ، براىآنست كه لثه ها در مقابل آن حساسيّت خاصى دارد. به همين صورت ، دستورهاى اسلام درمورد واجبات و محرّمات و حتى مستحبّات و مكروهات ، در زمينه هاى رفتارى ، خوراكى ،پوشاكى ، وسائل و مسائل زندگى ، همه و همه حكمت هاى بلند و دقيقى دارد كه دربارهآنها كتاب هاى بسيارى هم توسّط دانشمندان اسلامى و محققّان نوشته شده است .(138)كه بحث آن در اين محدوده نمى گنجد. ولى در مجموع ، يك نكته مهّم را ثابت مى كند و آناينكه احكام اسلامى همه بر مبناى حكمت ها و فلسفه هاى حساب شده اى استوار است ، چه مابه كمك عقل و علم ، آنها را بدانيم ، يا هنوز به اسرار نهفته آن پى نبرده باشيم به هرحال ، روحيه تعبّد ايجاب مى كند وقتى دانستيم چيزى از احكام اللّه است ، آنراپذيرفته و عمل كنيم .
تسليم ، بزرگترين فلسفه تكليف  
بدون شك ، دستورهاى خدا و احكام شرع ، داراى فلسفه ودليل است ، ولى لازم نيست در تمام احكام و فرمان هاى الهى ، در پى يافتندليل اقتصادى ، بهداشتى و علمى آن باشيم . مسلمان ، بايد در برابر فرمانِ وحى ،تسليم باشد و اين روحيه تسليم و پذيرش ،كمال آدمى است و برخى از دستورها براى آزمودن روح تسليم و بندگى است .
فرمان خداوند به ابراهيم ، براى قربانى كردناسماعيل ، نمونه اى از آنست و نشانه كمال بندگى است .
آنگونه كه هميشه در راه رفتن ، مقصود ما رسيدن به جايى نيست ، گاهى خودِ راه رفتن هدف است ، مثل راه پيمايى يا پياده روى براى ورزش يا دويدن در مسابقه كه هدف ،دويدن است نه رسيدن به جايى .
در دستورهاى عبادى و احكام الهى هم ، گاهى هدف ، تسليم و پذيرش ‍ دستور و تمرينبراى جلب رضايت معبود و اطاعت محض از آفريدگار است . هدف عبادات ، پرورش روحانسان است ، آنگونه كه حركات ورزشى براى تربيت جسم است .
امام سجّاد عليه السلام وامام على عليه السلام مى گويند: كفى بى فخراًاَنْ اَكُون لَكَ عَبداً
خدايا افتخارم همين بس كه بنده تو هستم .
در مناجات شعبانيه مى خوانيم : لَئِنْ اَدْخَلْتَنِى النّارَ اَعْلَنتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُكَّ
خدايا اگر مرا به دوزخ افكنى ، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه من تورا دوست دارم ...!
على عليه السلام اعلام مى دارد كه خدايا، عبادت من ، نه از روى طمع به بهشت ياترس از دوزخ است ، بلكه تو را شايسته عبادت يافته ام و مى پرستم . اولياء خدااز عبادت او لذّت مى برند و گناهكاران از شيرينى عبادت و ياد خدا محرومند.
گاهى كسى علاقه دارد خدمتگزارى كسى را بكند. بدون آنكه چشمداشتِ مالى و هدفاقتصادى داشته باشد. خود خدمت به آن شخصيّت والا، برايش هدف و ارزشمند است ، و نهحتّى كسب دانش يا كسب وجهه و رسيدن به موقعيّت اجتماعى .
بسيارند كسانى كه از نشستن در كنار يك شخصيّت يا داشتن عكس با او،خوشحال مى شوند، هر چند نفعى برايشان نداشته باشد. خود اين نزديكى برايشانمحبوب است . وقتى براى انسان ها در اين دنيا، اينگونه امور، گرانبهاست ، بندگى خدا ودر محضر الهى بودن مايه افتخار نيست ؟
بهانه يا تحقيق ؟ 
با توجه به آنچه گذشت ، معلوم مى شود كه كسانى هستند كه روحيه تعبّد و تسليمندارند و در پى بهانه اند تا شانه از بار تكليف و ديندارى خالى كنند. از اين رو مسئلهتحقيق را عنوان مى كنند و براى هر دستور دينى ،دنبال فلسفه و دليل مى گردند و خيلى هم خود را روشنفكر جا مى زنند. قرآن كريم نسبتبه برخى از اينگونه افراد درباره اعتقاد به قيامت مى فرمايد:
بَلْ يُرِيدُ الاِْنسَنُ لِيَفْجُرَ اءَمَامَهُ ، يَسْئَلُ اءَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَمَةِ؟(139) گروهىمى خواهند راه گناه را در پيش گيرند، مى پرسند: روز قيامت كى است ؟
آنان مثل كودكان بهانه گيرى هستند كه هر لحظه بهانه مى گيرند و آن كه انجام شد،بهانه اى ديگر. قرآن درباره چنين كسانى مى گويد:
وَإِن يَرَوْاْ ءَايَةً يُعْرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحْرٌ مُّسْتَمِرُّ(140) اگر نشانه اى از قدرتخدا و معجزات انبياء مشاهده كنند اعراض كرده ، مى گويند: اين هم همان سحر و جادوىمعمولى و هميشگى است !
اينان در مقابل مكانيك وپزشك ومدهاى خارجى ووسوسه هاى نفس و تمايلات شيطانىتسليم اند وچون وچرا ندارند، ولى وقتى نوبت به دستور دين مى رسد،اهل تحقيق و استدلال مى شوند و قيافه هم مى گيرند.
يك برخورد 
روزى كسى پرسيد: چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ گفتم نمى دانم . دستور خداوند است وبايد انجام دهيم . همين كه فهميد نمى دانم ، قيافه روشنفكرى گرفت و گفت : دنيا، دنياىعلم است ، امروز ديگر دين بدون علم صحيح نيست و... پرسيدم :حال تو بگو: چرا برگ درخت انار كوچك است ولى برگ درخت انگور بزرگ و پهن ؟
گفت : نمى دانم ، من هم همان قيافه را گرفته ، گفتم : دنيا، دنياى علم است ، علم بايدثابت كند و... اندكى از غرورش كاسته شد. گفتم برادر!قبول داريم كه دنيا، دنياى علم است ، ولى نه به اين معنى كه همه اسرار هستى را بايدهمين امروز بدانيم . حتماً ميان برگ باريك انار و برگ پهن انگور و مزه ميوه هايشان ،رابطه اى در كار است كه هنوز، برگ شناس و خاك شناس و گياه شناس و ميوه شناس ،آنرا كشف نكرده است . پس وجود اسرار را مى پذيريم ولى ادعاى فهميدن همه آنها راهرگز از هيچكس قبول نمى كنيم .
راستى ... اگر ما قبل از عمل ، اوّل فلسفه احكام را بدانيم ، آنگاهعمل كنيم ، پس خدا پرستى و تسليم كجا مى رود؟ وحى ، برتر از علم و اسرار آميزتر ازدانش بشرى است . روشنفكران چرا هر قانون و برنامه را مى پذيرند ولى در برابرقوانين خدا و دين ، در تنگنا قرار مى گيرند واهل منطق ! مى شوند؟
سيماى نماز 
بحث هايى پيرامون عبادات و شرايط و فلسفه آن گذشت . پس از ذكر آن كليّات ، بهمصاديق آن مى پردازيم و به بارزترين نوع بندگى كه نماز است وارد مىشويم . ابتدا بايد جايگاه نماز را در متون دينى (قرآن و حديث ) بشناسيم ، سپس بهجزئيات و اسرار آن برسيم . اينك ، به گوشه اى از نظرهاى مكتب وحى پيرامون نماز،توجه كنيد:
نماز، از مهمترين سفارش هاى انبيا بوده و از بارزترين مصاديق عبادت است . حضرتلقمان به فرزندش مى گويد:
پسركم ! نماز را بر پاى دار: يَبُنَىَّ اءَقِمِ الصَّلَوةَ(141)
نماز، داروى نسيان و وسيله ذكر خداوند است : اءَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِىَّ(142)
نماز، پيمان خداوند است .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اَلصَّلوةُ عَهْدُ اللّه (143)
نماز، نور چشم پيامبر عزيز است كه فرمود: قُرَّةُ عَيْنى فىِ الصَّلوةِ(144)
نماز، اهرم استعانت در غمها و مشكلات است . خداوند مى فرمايد: از صبر و نماز در مشكلاتكمك بگيريد و بر آنها پيروز شويد: وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَوةِ(145)
نماز، داروى تكبّر است . على عليه السلام مى فرمايد: خداوند، نماز را واجب كرد تاانسان را از كبر، دور كند: وَالصلَوة تَنْزيهاً عن الكِبْر(146)
نماز، وسيله تشكر از خداوند بر نعمت هاى اوست : فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ(147)
نماز، سيماى مكتب است : اَلصَّلوةُ وجهُ دينِكُمْ(148)
نماز، به منزله پرچم و آرم و نشانه مكتب اسلام است : پيامبر فرمود: عَلَمُ الاِسْلامِالصَّلاةُ(149)
نماز، پايه و ستون دين است : وَ هِىَ عَمُوُد دينِكم (150)
نماز، به منزله سر نسبت به تن مى باشد. پيامبر اسلام فرمود: مَوْضِعُ الصَّلاةِ مِنَالّدين كَموضِعِ الرَاءس مِنَ الجَسَدِ(151)
نماز، كليد بهشت است : اَلصَّلاةُ مِفْتاحُ الْجَنَّةِ(152)
نماز، وسيله سنجش مردم است : اَلصَّلاةُ ميزانٌ(153)
نماز، اساس دين است : بُنِىَ الاِسْلامَ عَلَى ... الصَّلاةِ(154)
نماز، اولين سؤ ال در قيامت است : اَوَلُ ما يُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاة (155)
نماز، گناهان را از بين مى برد. در حديث ، نماز به نهرى تشبيه شده كه انسان روزىپنج بار در آن شستشو مى كند وديگر چركى باقى نمى ماند.(156)
نماز، رابطه مخلوق با خالق است ، انسان مادّى را معنوى مى كند و انسان را علاوه بر آشناكردن با خدا، با طبيعت نيز آشنا مى سازد، با آب ، خاك ، قبله ، طلوع ، غروب و وقت و...
نماز، تنها عبادتى است كه حتى در حال غرق شدن و جنگ هم ساقط نمى شود و برترينفرياد آزادگى انسان از سلطه قدرتمندان و اعلام بندگى در آستان خداوند است .
نماز، زنده نگهداشتن سنّت ابراهيم ومحمّدوحسين ومهدى عليهم السلام است .
نماز، وسيله نزديك شدن انسان به خداست : اَلصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِ تَقى (157)
نماز، آخرين سفارش انبياء وَ هى آخرُ وصايا الانبياء و آخرين سفارش امام صادقعليه السلام پيش از وفات است كه همه خويشاوندان و فرزندان را دور خود جمعكرد و توصيه نمود كه هر كه نماز را سبك شمارد،مشمول شفاعت ما در قيامت نخواهد شد.(158)
نماز، براى اولياء خدا شيرين و براى منافقان دشوار و بار سنگين است : وَإِنَّهَالَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى الْخَشِعِينَ(159)
نماز، كوبنده شيطان است : مُدحِرةً لِلشَّيطان (160)

next page

fehrest page

back page