| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
|
الْحِلْمُ عَشِيرَةٌ.
بردبارى همچون عشيره است .
مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ؛ مَكْتُومُ الْاءَجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُالشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ.
مسكين فرزند آدم ، اجلش پوشيده است ، بيماريش پنهان است ، اعمالش را مى نگارند، پشه اىمى آزاردش ، جرعه اى ، گلوگيرش مى شود و عرق تن ، بويش را بد كند.
وَ رُوِيَ اءَنَّهُ ع كَانَ جَالِسا فِي اءَصْحَابِهِ فَمَرَّتْ بِهِمُ امْرَاءَةٌ جَمِيلَةٌ فَرَمَقَهَا الْقَوْمُبِاءَبْصَارِهِمْ،فَقَالَ ع :
| إِنَّ اءَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ، وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا، فَإِذَا نَظَرَ اءَحَدُكُمْ إِلَى امْرَاءَةٍ تُعْجِبُهُفَلْيُلاَمِسْ اءَهْلَهُ، فَإِنَّمَا هِيَ امْرَاءَةٌ كَامْرَاءَةِ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ: قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِرا مَا اءفْقَهَهُ؟! فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِيَقْتُلُوهُ، فَقَالَ ع : رُوَيْدا، إِنَّمَا هُوَ سَبُّ بِسَبِّ، اءَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ.
گويند در ميان اصحابش نشسته بود. زنى خوب روى بگذشت . اصحاب چشم بر اودوختند. امامفرمود:
| اين نرينگان چه آزمندانه مى نگرند. و اينگونه ريستن مايه هيجان شهوت است . هرگاه يكى ازشما چشمش به زنى افتد، كه او را خوش آيد، با زن خود همبستر شود كه او نيز زنى استهمانند آن زن ديگر. يكى از خوارج گفت : خدا اين كافر را بكشد چه نيك مى فهمد. مردم برخاستند تا آن مرد را بكشند. امام فرمود: آرامگيريد. دشنام را پاداش دشنام است يا بخشيدن گناه .
كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ، مَا اءَوْضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ.
عقل تو را همين بس كه راه گمراهيت را از راه رستگاريت آشكار مى سازد.
افْعَلُوا الْخَيْرَ وَ لاَ تَحْقِرُوا مِنْهُ شَيْئا، فَإِنَّ صَغِيرَهُ كَبِيرٌ وَ قَلِيلَهُ كَثِيرٌ وَ لاَ يَقُولَنَّاءَحَدُكُمْ: إِنَّ اءَحَدا اءَوْلَى بِفِعْلِ الْخَيْرِ مِنِّي فَيَكُونَ وَ اللَّهِ كَذَلِكَ، إِنَّ لِلْخَيْرِ وَ الشَّرِّ اءَهْلاً،فَمَهْمَا تَرَكْتُمُوهُ مِنْهُمَا كَفَاكُمُوهُ اءَهْلُهُ.
كار نيك را به جاى بياوريد و آن خرد مشماريد، زيرا، كار نيك ، هر چند، در نظر خرد آيد،بزرگ باشد و هر چند، اندك نمايد، بسيار باشد. نبايد يكى از شماها بگويد كه فلان درانجام دادن كارهاى نيك سزاوارتر از من است . به خدا سوگند، بسا كه چنين شود. زيرا گروهىاهل خيرند و گروهى اهل شر، كه هرگاه كار خير يا كار شر را شما رها كنيد،اهل آن به جاى شما به آن پردازند.
مَنْ اءَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ، اءَصْلَحَ اللَّهُ عَلاَنِيَتَهُ، وَ مَنْ عَمِلَ لِدِينِهِ، كَفَاهُ اللَّهُ اءَمْرَ دُنْيَاهُ، وَ مَنْاءَحْسَنَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، اءَحْسَنَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ.
هر كه باطن خود را نيكو سازد، خداوند هم ظاهرش را نيكو جلوه دهد. هر كه براى دينش كار كند،خداوند كار دنيايش را كفايت كند و هر كه رابطه خود را با خدا نيكو گرداند، خداوند، رابطه اورا با مردم نيكو گرداند.
الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ، وَ الْعَقْلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَ قَاتِلْ هَوَاكَبِعَقْلِكَ.
بردبارى پرده اى است ، پوشنده و عقل ، شمشيرى است برنده . پس عيبهاى اخلاقت را بهبردبارى بپوش و با هواى نفست به نيروى عقلت پيكار نماى .
إِنَّ لِلَّهِ عِبَادا يَخْتَصُّهُمُ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ، فَيُقِرُّهَا فِي اءَيْدِيهِمْ مَا بَذَلُوهَا، فَإِذَامَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ، ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَيْرِهِمْ.
خدا را بندگانى است كه نعمت خود را ويژه آنها كرده است تا مردم را سود رسانند. اينان تازمانى كه به مردم انفاق مى كنند نعمتهايشان در دستهايشان باقى است و چون نعمت خود را ازمردمان دريغ داشتند، خداوند نعمتش را از آنان مى ستاند و به ديگرى مى دهد.
لاَ يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ اءَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ: الْعَافِيَةِ، وَالْغِنَى ؛ بَيْنَا تَرَاهُ مُعَافًى إِذْ سَقِمَ، وَبَيْنَا تَرَاهُ غَنِيّا إِذِ افْتَقَرَ.
آدمى را به دو خصلت اعتماد نشايد، يكى تندرستى و يكى توانگرى . چه بسا هنگامى كه او راتندرست مى بينى ، بناگاه ، بيمار شود و هنگامى كه او را توانگر مى بينى ، بناگاه ، فقيرگردد.
مَنْ شَكَا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِنٍ فَكَاءَنَّهُ شَكَاهَا إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ شَكَاهَا إِلَى كَافِرٍ فَكَاءَنَّمَا شَكَا اللَّهَ.
هر كه نياز خود را با مؤ منى در ميان نهد، گويى كه با خدا در ميان نهاده است و هر كه حاجت خودرا به كافرى برد، گويى كه از خداى گله كرده است .
وَ قَالَ ع فِي بَعْضِ الْاءَعْيَادِ:
| إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِيَامَهُ، وَ شَكَرَ قِيَامَهُ، وَ كُلُّ يَوْمٍ لاَ يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ فَهُوَيَوْمُعِيدٌ.
عيد از آن كسى است كه روزه اش پذيرفته شده و نمازش را پاداش داده اند. هر روزى ، كه درآن روز، خدا را معصيت نكنى ، تو را روز عيد است .
إِنَّ اءَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَسْرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مَالاً فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ، فَوَرِثَهُ رَجُلٌفَاءَنْفَقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ، وَ دَخَلَ الْاءَوَّلُ بِهِ النَّارَ.
بزرگترين حسرتها، در روز قيامت ، حسرت كسى است كه در نافرمانى خداوند، مالى گرد آوردو ديگرى آن را به ارث برد و در راه خداى سبحان انفاقش كند و به بهشت رود و آن مرد نخستينرا به سبب آن به دوزخ برند.
إِنَّ اءَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَةً، وَ اءَخْيَبَهُمْ سَعْيا، رَجُلٌ اءَخْلَقَ بَدَنَهُ فِي طَلَبِ آمَالِهِ، وَ لَمْ تُسَاعِدْهُالْمَقَادِيرُ عَلَى إِرَادَتِهِ، فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا بِحَسْرَتِهِ، وَ قَدِمَ عَلَى الْآخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ.
زيانكارترين مردم در داد و ستد و نوميدترين آنها در سعى و كوشش مردى است كه جسم خود رادر طلب مال فرسوده سازد و قضا او را در رسيدن به خواستهايش يارى نكرده باشد، پسحسرت زده از دنيا برود و با بار گناهانش به سراى ديگر در آيد.
الرِّزْقُ رِزْقَانِ: طَالِبٌ وَ مَطْلُوبٌ، فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتَّى يُخْرِجَهُ عَنْهَا، وَ مَنْ طَلَبَالْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيَا حَتَّى يَسْتَوْفِيَ رِزْقَهُ مِنْهَا.
روزى بر دو گونه است يكى آنكه او تو را طلب مى كند و ديگرى آنكه تو در طلبش هستى . هركه دنيا را طلب كند، مرگ در طلب اوست تا از دنيا بيرونش برد و هر كه آخرت را طلب كند، دنيااو را طلب كند و روزيش را بتمامى به او رساند.
إِنَّ اءَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوابِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا، فَاءَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا اءَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوااءَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ، وَ رَاءَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلاَلاً، وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتا، اءَعْدَاءُ مَا سَالَمَالنَّاسُ وَ سِلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ، بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ، وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا، لاَيَرَوْنَ مَرْجُوّا فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لاَ مَخُوفا فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.
دوستان خدا كسانى اند كه به باطن دنيا نگريستند، در حالى كه ، ديگران به ظاهر آن مىنگرند. آنان به كار آخرت پرداختند، در حالى كه ، ديگران به كار دنيا پردازند. از دنياىخود دور كردند، آنچه را كه مى ترسيدند، سبب هلاكتشان شود و ترك كردند، آنچه را كه مىدانند كه سرانجام تركشان خواهد كرد. بهره مند شدن فراوان ديگران را از دنيا، بيمقدارشمردند و به دست آوردنش را با از دست دادن آن يكى دانستند. با آنچه مردم ديگر دوست هستند،دشمن اند و با آنچه مردم ديگر دشمن اند، دوست هستند. قرآن به آنان دانسته شد و خود داناى آنهستند. كتاب خدا به ايشان بر پاست و آنان به كتاب خدا بر پايند. بيش از آنكه بدان اميدبسته اند، نمى بينند و از چيزى ، جز آنچه بايد از آن بترسند، نمى ترسند.
اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ، وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ.
به پايان رسيدن خوشيها و برجاى ماندن عواقب ناگوارشان را همواره به ياد داشته باشيد.
اخْبُرْ تَقْلِهِ قال الرضى : وَ مِنْ النَّاسِ مَنَْيْروِي هذا لِرسُولِ، ص وَ مِمَّا يُقَوَّي اءنَّهُ مِنْ كَلام اءمير المؤ منين ع ، ما حَكاهُ ثَعْلَبُقالَ: حَدِّثنا ابنُ الا عرابي قالَ: قالَ الماءمُون : لو لا اءنَ عَليَا ع ، قالَ: اخْبُرْ تَقْلِه ، لَقُلْتُاءنَا: اِقْلِهْ تَخْبُرْ.
امتحان كن تا دشمن گردى . رضى گويد : بعضى اين عبارت را به رسول الله (ع ) نسبت داده اند. ولى از دلايلى كه نسبتش را به على (ع) قوت مى بخشد، مطلبى است كه ثعلب از ابن الاعرابى روايت كرده كه مى گويد ماءمون مىگفت كه اگر على نگفته بود (اخبر تقله ) من مى گفتم (اقله تخبر) با آنها دشمنى كن تاامتحانشان كرده باشى .
مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَةِ وَ لاَ لِيَفْتَحَ عَلَىعَبْدٍ بَابَ الدُّعَاءِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ وَ لاَ لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ التَّوْبَةِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُبَابَ الْمَغْفِرَةِ.
نشود كه خدا در شكر را به روى بنده اى بگشايد، در حالى كه ، در افزون شدن نعمت را بهرويش بسته باشد. و نشود كه در توبه را بگشايد، در حالى كه ، در آمرزش را بسته باشد.
اءَوْلَى النَّاسِ بِالْكَرَمِ مَنْ عُرِقَتْ فِيِهِ الْكِرَامُ.
شايسته ترين مردم به كرم ، كسى است كه به گوهر كريمتر باشد.
وَ سُئِلَ منه ع : اءَيُّمَا اءَفْضَلُ: الْعَدْلُ، اءَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ ع :
| الْعَدْلُ يَضَعُ الْاءُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا، وَالْعَدْلُ سَائِسٌ عَامُّ، وَالْجُودُ عَارِضٌخَاصُّ، فَالْعَدْلُ اءَشْرَفُهُمَا وَ اءَفْضَلُهُمَا.
از آن حضرت پرسيدند كه كدام يك از اين دو برترند عدالت يا بخشندگىفرمود:
| عدالت ، هر چيز را به جاى خود مى نهد و بخشندگى آن را از جاى خود بيرون مى نهد.عدل ، نگاهدارنده همگان است و بخشندگى ، تنها كسى را در بر مى گيرد كه بخشش نصيب اوشده . پس ، عدالت از بخشندگى شريفتر و برتر است .
النَّاسُ اءَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.
مردم دشمن چيزهايى هستند كه نمى دانند.
الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ: قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى م ا ف اتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِم ا آت اكُمْ) وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ اءَخَذَ الزُّهْدَبِطَرَفَيْهِ.
همه زهد، ميان دو كلمه از قرآن قرار گرفته است . خداى تعالى مى فرمايد (تا بر آنچه ازدستتان مى رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى آيد شادمانى نكنيد)(25). كسى كهبر گذشته تاءسف نخورد و بر آينده شادمان نباشد زهد را از دو سوى آن گرفته است .
الْوِلاَيَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ.
حكومتها ميدان مسابقت مردان هستند.
مَا اءَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ.
چه تصميمهاى مهم روز را كه خواب ناچيز كند.
لَيْسَ بَلَدٌ بِاءَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَدٍ، خَيْرُ الْبِلاَدِ مَا حَمَلَكَ.
براى تو هيچ شهرى بهتر از شهر ديگر نيست . بهترين شهرها شهرى است كه تو را بپذيرد ودر آن آسوده باشى .
وَ قَالَ ع : وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْيُ الْاءَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ:
| مَالِكٌ وَ مَا مَالِكٌ؟ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ جَبَلاً لَكَانَ فِنْدا، وَ لَوْ كَانَ حَجَرا لَكَانَ صَلْدا؛ لاَ يَرْتَقِيهِالْحَافِرُ وَ لاَ يُوفِي عَلَيْهِ الطَّائِرُ. قال الرضى : وَ الْفِنْدُ المُنْفَرِدْ مِنَ الْجِبالِ.
هنگامى كه خبر مرگ مالك اشتر، رحمه الله ، به او رسيد، فرمود:
| مالك ، مالك چه بود به خدا سوگند، اگر كوه مى بود، كوهى بى همتا و سرافراز بود واگر صخره اى بود، صخره اى سخت بود كه سم هيچ ستورى آن را نمى سود و هيچ پرنده اىبه اوجش نتوانست پريد. رضى گويد : (فند) كوه هاى منفرد و جدا از ديگر كوهها را گويند.
قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ، خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ.
اندكى كه پيوسته باشد به از بسيارى كه از آنملول گردند.
إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا اءَخَوَاتِهَا.
اگر در كسى صفتى شگفت ديديد، منتظر صفات همانند آن باشيد.
وَ قَالَ ع : لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ اءَبِي الْفَرَزْدَقِ فِي كَلاَمٍ دَارَ بَيْنَهُمَا:
| مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكَثِيرَةُ؟ قَالَ : دَغْدَغَتْهَا الْحُقُوقُ يَا اءَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ ع : ذَلِكَ اءَحْمَدُ سُبُلِهَا.
ميان امام على (ع ) و غالب بن صعصعه (26) پدر فرزدق ، گفتگويى بود، امام(ع ) از اوپرسيد:
| آن همه شتر كه داشتى چه شد؟ گفت : اداى حقوق مردم ، آنها را پراكنده ساخت . امام (ع ) فرمود: بهترين راههاى پراكنده شدنشان همينبود.
مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا.
هر كه علم فقه نداند و تجارت كند، در ورطه ربا افتد.
مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا.
هر كه مصيبتهاى خرد را بزرگ شمارد، خدايش به مصيبتهاى بزرگ دچار خواهد كرد.
مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ، هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُ.
هر كه به كرامت نفس خود آگاه شود، شهوات در ديده اش حقير آيند.
مَا مَزَحَ رَجُلُ مَزْحَةً، إِلا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِمَجَّةً.
هيچكس مزاح ننمود، مگر آنكه ، اندكى از عقل خود را از دست داد.
زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظِّ، وَ رَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْسٍ.
دورى گزيدن تو از كسى كه خواستار توست نقصان بهره توست از او و گرايش تو بهكسى كه از تو دورى مى گزيند، سبب خوارى و ذلت توست .
مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلاً مِنَّا اءَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَاءَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّهِ.
زبير همواره يكى از ما اهل بيت بود تا پسر ناميمون او عبد الله به جوانى رسيد.
مَا لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ؛ اءَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ، لاَ يَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لاَ يَدْفَعُ حَتْفَهُ.
فرزند آدم به چه چيز خود مى نازد آغازش نطفه بود و پايانش مردار شود. توان آن ندارد كهخود را روزى دهد و نتواند كه مرگش را از خود دفع كند.
الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ.
توانگرى و تهى دستى پس از عرضه داشتن كردار است به خداى تعالى .
وَ سُئِلَ مَنْ اءَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ، فَقَالَ ع :
| إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَجْرُوا فِي حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغَايَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا، فَإِنْ كَانَ وَ لاَ بُدَّ فَالْمَلِكُالضِّلِّيلُ. يُرِيدُ اءمْرَاء الْقَيْس .
از او پرسيدند كه بزرگترين شاعر عرب كيست ، فرمود:
| شاعران در يك مسابقه اسب دوانى ، اسب نتاخته اند تا معلوم شود كه چه كسى نى پايان را مىربايد. و اگر بناچار بايد كسى را نام برد، ملكالضلّيل . (پادشاه گمراه و مراد او امرؤ القيس است .(27))
اءَلاَ حُرُّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِاءَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِاءَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلا الْجَنَّةَ، فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلا بِهَا.
آيا آزاده اى نيست كه اين ته مانده غذاى در دهن مانده را براى آنان ، كه در خور آن هستند، بيفكند.هر آينه نفسهاى شما را بهايى جز بهشت نيست ، پس خود را جز به آن بها مفروشيد.
مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ؛ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا.
دو گرسنه اند كه هيچگاه سير نشوند طالب علم و طالب دنيا.
علامَةُ الْإِيمَانِ اءَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ، وَ اءَلا يَكُونَ فِيحَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ اءَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ.
نشان ايمان اين است كه راست را برگزينى ، هر چند به زيان تو بود، بر دروغى كه سودتو در آن است . و گفتارت از علمت افزون نيايد و از خداى بترس هنگامى كه سخن از ديگرى مىگويى .
يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِيرِ. قال الرضى : وَ قدْ مَضى هذَا المَعْنَى فِيما تَقَدَّمِ بِروَايةٍ تُخالِفُ هذه الا لفاظَ.
تقدير بر تدبير چيره مى شود، به گونه اى كه گاهى آفت و تباهى در تدبير است . سيد رضى گويد : اين معنى پيش از اين در روايتى ديگر با الفاظى ديگر آمده است .
الْحِلْمُ وَ الْاءَنَاةُ تَوْاءَمَانِ، يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ.
بردبارى و تاءمل تواءمان هستند كه هر دو از همت بلند مى زايند.
الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ.
غيبت كردن تنها سلاح ناتوان است .
رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ.
چه بسيار كسان كه از ستودن ديگران فريفته و گمراه شده اند.
الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا، وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا.
دنيا براى ديگرى آفريده شده ، براى خود آفريده نشده .
إِنَّ لِبَنِي اءُمَيَّةَ مِرْوَدا يَجْرُونَ فِيهِ وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ ثُمَّ كَادَتْهُمُ الضِّبَاعُلَغَلَبَتْهُمْ. قال الرضى : وَ المِرْوَدُ هاهنا مِفْعَلٌ مِنَ الا رْوَادِ وَ هُوَ الا مهالُ وَ الا نْظَهارُ وَ هذا مِن اءَفْصَحِ الْكَلام وَ اءَغْرَبِهِ،فَكَاءَنَّهُ ع شَبَهَ الْمُهْلَةَ الَّتي هُمْ فِيها بِالْمِضْمارِ الّذِي يجْرُون فيه إ لى الغاية ، فإ ذا بَلَغُوامُنْقَطعَها انْتَقَض نِظامُهُمْ بَعدَها.
بنى اميه را مهلتى است كه در آن اسب قدرت مى تازند، هر چند، ميانشان اختلاف افتد. سپس ،كفتاران به جنگشان برخيزند و مغلوبشان سازند. سيد رضى گويد : (مرود) بر وزن (مفعل ) از مصدر (ارواد) است و آن به معنى مهلت دادن است و اين ازفصيحترين و غريبترين سخنان اوست . گويى ، مهلتى را كه در آن هستند به ميدان مسابقهتشبيه كرده است كه در آن براى رسيدن به هدف ، اسب مى تازند كه چون به پايان رسندرشته انتظامشان گسسته شود.
وَ قَالَ ع فِي مَدْحِ الْاءَنْصَارِ:
| هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلاَمَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِاءَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ، وَ اءَلْسِنَتِهِمُالسِّلاَطِ.
به خدا سوگند، اينان اسلام را پرورش دادند، آنسان ، كه كره اسب از شير باز گرفته راپرورش دهند. به نيروى دارايى خود و كفهاى بخشنده خود و زبانهاى تيز و برنده خود.
الْعَيْنُ وِكَاءُ السَّهِ. قال الرضى : وَ هذِهِِمنَ الاسْتِعارِاتِ الْعَجيبَةِ، كاءنه شَبَّهَ السَّهَ بالْوِعاءِ، وَالْعَيْنَ بالوِكاء، فإ ذَا اءُطْلِقَالْوِكَاءُ يَنْضَبِطْ الْوِعاءُ وَ هَذَا الْقَوْلُ فِي الا شْهَرِ الا ظهَرِ مِنْ كَلامِ النَّبىٍِّّ ص . وَ قَدْ رَوَاهُ قَوْمٌ لا مِيرِ المُؤ مِنِين ع ؛ و ذَكَرَ ذَلِكَ الْمبرِّدُ في كتابِ (المُقْتَضَبِ) في باب اللَّفظِبِالْحُروفِ و قَدْ تَكَلَّمْنا على هَذِهِ الاسْتعارَةِ في كِتابِنا المَوْسُومِ (بِمُجازات الا ثارِ النبوِيَّةِ).
چشم به مثابه بند نشيمنگاه است . رضى گويد : اين از استعاره هاى عجيب است . گويى نشيمنگاه را به ظرفى تشبيه كرده كه چشم ، بند آنظرف است . چون بند باز شود، هر چه در ظرف است ، بريزد. بنابرقول اشهر اين سخن از رسول خدا (ص ) است و بعضى آن را از امير مؤ مناننقل كرده اند. مبرد در كتاب المقتضب در باب (اللفظ بالحروف ) ذكر كرده . ما نيز در كتابخود موسوم به مجازات الا ثار النبويّة اين استعاره را آورده ايم .
وَ قَالَ ع فِي كَلاَمٍ لَهُ:
| وَ وَلِيَهُمْ وَالٍ فَاءَقَامَ وَ اسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ.
واليى بر آنان فرماندهى يافت . كار را بر پاى داشت و خود استقامت ورزيد تا دين قرارگرفت .
يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ، يَعَضُّ الْمُوسِرُ فِيهِ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ، وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَلِكَ؛قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: (وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ)؛ يَنْهَدُ فِيهِ الْاءَشْرَارُ، وَ يُسْتَذَلُّالْاءَخْيَارُ، وَ يُبَايِعُ الْمُضْطَرُّونَ، وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ بَيْعِ الْمُضْطَرِّينَ.
بر مردم روزگارى مى آيد، سخت گزنده كه توانگر از شدتبخل ، مال خود را به دندان نگه مى دارد، و حال آنكه او را چنين نفرموده اند. خداى سبحان ، مىفرمايد (بخشندگى را ميان خود فراموش مكنيد.)(28) در آن روزگاران ، بدان بلند پايهشوند و نيكان خوار گردند و با درماندگانى كه از خريدن يا فروختن چيزى ناچارند، معاملهكنند. و حال آنكه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) معاملت با چنين كسان را در حالت اضطرارمنع فرموده است .
| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
| |