| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
|
لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا اءَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ.
آنكه سخنش حكمت آميز است خاموشيش سود ندارد، همانگونه كه ، سخن گفتن از روى نادانى رافايدتى نيست .
مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلا كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلاَلَةً.
دو دعوى خلاف يكديگر نباشند، مگر آنكه ، يكى از آنها گمراهى باشد.
مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ اءُرِيتُهُ.
از آن وقت كه حق را به من نموده اند، در آن ترديد نكرده ام .
مَا كَذَبْتُ وَ لاَ كُذِّبْتُ، وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي .
دروغ نگفتم و دروغ نشنيده ام . گمراه نشدم و كسى را گمراه نكرده ام .
لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَدا بِكَفِّهِ عَضَّةٌ.
آنكه نخست دست به ستم گشايد، انگشت ندامت به دندان خواهد گزيد.
الرَّحِيلُ وَشِيكٌ.
كوچ كردن نزديك است .
مَنْ اءَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ عِندَ جَهَلَةِ النّاسِ.
هر كه از چهره حق پرده برگيرد، به دست مردم نادان هلاك شود.
مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ اءَهْلَكَهُ الْجَزَعُ.
هر كه را صبر رهايى ندهد، بيتابى و زارى تباهش سازد.
وَا عَجَبَا اءَ تَكُونُ الْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ، وَ لا تَكُونُ بِالصَّحابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟! وَ رُوِىٍَّ لَهُ شِعْرُ في هذا الْمَعْنى وَ هُوَ:
فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورى مَلَكْتَ اءُمُورَهُمْ | | فَكَيْفَ بِهذا وَ المُشِيرُونَ غُيِّبُ | وِ إِنْ كُنْتُ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصِيمَهُمْ | | فَغَيْرُكَ اءَوْلى بِالنَّبِىٍِّّ وِ اءَقْرِبُ |
شگفتا، آيا خلافت به سبب مصاحبت با پيامبر تواند بود و به سبب مصاحبت و خويشاوندى اونتواند بود؟ و در اين معنى شعرى از آن امام (ع ) نقل شده است : (اگر به شورا كار آنان را به دست گرفته اى ، چگونه شورايى بود كه صاحبان راءى ومشورت در آن حاضر نبودند. و اگر به دستاويز خويشاوندى بر خصمان خود حجت آورده اى ،ديگران به پيامبر (ص ) از تو نزديكتر بوده اند.)
إِنَّمَا الْمَرْءُ فِي الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا، وَ نَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ، وَ مَعَ كُلِّجُرْعَةٍ شَرَقٌ، وَ فِي كُلِّ اءَكْلَةٍ غُصَصٌ، وَ لاَ يَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلا بِفِرَاقِ اءُخْرَى ، وَ لاَيَسْتَقْبِلُ يَوْما مِنْ عُمُرِهِ إِلا بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ اءَجَلِهِ، فَنَحْنُ اءَعْوَانُ الْمَنُونِ، وَ اءَنْفُسُنَا نَصْبُالْحُتُوفِ، فَمِنْ اءَيْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ وَ هَذَا اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْءٍ شَرَفا إِلااءَسْرَعَا الْكَرَّةَ فِي هَدْمِ مَا بَنَيَا وَ تَفْرِيقِ مَا جَمَعَا؟!
آدمى در اين دنيا همانند هدفى است كه تيرهاى مرگ به سوى آن روان است ، يا چون متاعى استكه رنجها و محنتها براى ربودنش ، پيشدستى كنند هر جرعه آبش ، گلوگير شود و هر لقمهاش در حلق بماند. هيچ بنده اى نعمتى را فراچنگ نياورد، مگر آنكه ، نعمت ديگرى را از دستبدهد و به استقبال هيچ روزى از روزهاى عمرش نرود، مگر آنكه ، يك روز از عمرش را سپرىسازد. پس ما ياران مرگ هستيم و جانهاى ما هدف تباه شدنها. چگونه به جاويد زيستن اميد بنديمو، حال آنكه ، اين شب و روز بنايى برنياورند، مگر آنكه ، بشتاب ويرانش كنند و هر جمع راپريشان سازند.
يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ فَاءَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكَ.
اى فرزند آدم هر چه بيش از روزى هر روزه ات كسب كنى ، تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى.
إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالاً وَ إِدْبَارا فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَااءُكْرِهَ عَمِيَ.
دلها را ميل و هوايى است و روى آوردنى و پشت كردنى . هر زمان كه خود روى آوردند، بهكارشان گيريد. زيرا اگر دلها را به اكراه به كارى وادارند، كور شوند.
مَتَى اءَشْفِي غَيْظِي إِذَا غَضِبْتُ؟ اءَ حِينَ اءَعْجِزُ عَنِ الاِنْتِقَامِ فَيُقَالُ لِي : لَوْ صَبَرْتَ؟ اءَمْحِينَ اءَقْدِرُ عَلَيْهِ، فَيُقَالُ لِي : لَوْ عَفَوْتَ؟
هنگامى كه خشمگين مى شوم ، چه هنگام خشم خود را فرو نشانم آيا زمانى كه از انتقام عاجز آمده امكه مى گويند صبر كن . يا آنگاه كه بر انتقام توانايم كه مى گويند، اگر عفو كنى ، بهتر.
وَ قَالَ ع وَ قَدْ مَرَّ بِقَدَرٍ عَلَى مَزْبَلَةٍ:
| هَذَا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُونَ. وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ اءَنَّهُ قَالَ: هَذَا مَا كُنْتُمْ تَتَنَافَسُونَ فِيهِ بِالْاءَمْسِ.
وقتى بر مزبله اى گذشت ، چنين فرمود:
| اينها چيزهايى است كه بخيلان از انفاقش خوددارى مى كردن . (و در روايت ديگر آمده است ) اينهاچيزهايى هستند كه ديروز براى به دست آوردنشان با هم رقابت مى كردند.
لَمْ يَذْهَبْ مِنْ مَالِكَ مَا وَعَظَكَ.
از مال تو آنچه از دستت رفته و سبب عبرت تو بوده است ، از دستت نرفته است .
إِنَّ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْاءَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ.
اين دلها ملول مى شوند، آنسان ، كه بدنها ملول مى شوند. براى شادمان ساختنشان سخنان نغزو حكمت آميز بجوييد.
وَ قَالَ ع : لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ (لاَ حُكْمَ إِلا لِلَّهِ):
| كَلِمَةُ حَقِّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ.
وقتى كه اين سخن خوارج را شنيد كه مى گويند:
| حكومت جز از آن خدا نيست فرمود: سخن حقى است كه باطلى را بدان اراده كنند.
وَ قَالَ ع فِي صِفَةِ الْغَوْغَاءِ:
| هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا. وَ قِيلَ: بَلْ قَالَ ع : هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا. فَقِيلَ : قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ؟ فَقَالَ: يَرْجِعُ اءَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهَنِهِمْ فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَ آلْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.
در صفت اوباش و فرومايگان ، گفت :
| اينان چون گرد، آيند غلبه كنند و چون پراكنده باشند، شناخته نشوند. (و گويند كه فرمود) اينان چون گرد آيند، زيان رسانند و چون پراكنده باشند، سود دهند. پرسيدند : زيان جمع آمدنشان را مى دانيم . اما سود پراكنده شدنشان در چيست ؟ فرمود : پيشه وران به سر كارهاى خود باز مى گردند و مردم از آنها فايده مى برند، بنّا به كارساختن باز مى گردد و بافنده به كارگاهش و نانوا به نانواييش .
وَ قَدْ اءُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ ع :
| لاَ مَرْحَبا بِوُجُوهٍ لاَ تُرَى إِلا عِنْدَ كُلِّ سَوْاءَةٍ.
جنايتكارى را نزد او آوردند و جمعى از اوباش همراه او بودند، امام فرمود:
| گشاده و خوش مباد، چهره هايى كه ديده نمى شوند، مگر در جايى كه رسوايى باشد.
إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ وَ إِنَّ الْاءَجَلَ جُنَّةٌحَصِينَةٌ.
با هر انسانى دو فرشته است كه نگهبان اويند. چون تقدير فراز آيد از ميان او و تقدير بهكنارى روند و تسليمش كنند. مدت عمرى كه براى هركس معين شده ، او را، چون سپرى ، حفظ مىكند.
وَ قَالَ ع : وَ قَدْ قَالَ لَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ: نُبَايِعُكَ عَلَى اءَنَّا شُرَكَاؤُكَ فِي هَذَاالْاءَمْرِفقال :
| لاَ وَ لَكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِي الْقُوَّةِ وَ الاِسْتِعَانَةِ وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْاءَوَدِ.
طلحه و زبير به او گفتند با تو بيعت مى كنيم بدين شرط كه ما هم در امرخلافت با توشريك شويم فرمود:
| نه ، شما با من باشيد در نيرو بخشيدن و پايدارى كردن . و به هنگام سختى و درماندگىدويار من باشيد.
اءَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ، وَ إِنْ اءَضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْهَرَبْتُمْ اءَدْرَكَكُمْ وَ إِنْ اءَقَمْتُمْ اءَخَذَكُمْ وَ إِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ.
اى مردم ، از خدا بترسيد. خدايى كه اگر سخن گوييد، مى شنود و اگر چيزى دردل نهان كنيد، مى داندش . و بر مرگ پيشى گيريد، مرگى كه اگر بگريزيد به شما مىرسد و اگر بايستيد، مى گيردتان و اگر فراموشش كنيد، شما را ياد كند.
يزهِّدَنَّكَ فِي الْمَعْرُوفِ مَنْ لاَ يَشْكُرُهُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لاَ يَسْتَمْتِعُ بِشَيْءٍ مِنْهُ وَ قَدْتُدْرِكُ مِنْ شُكْرِ الشَّاكِرِ اءَكْثَرَ مِمَّا اءَضَاعَ الْكَافِرُ، وَ اللّ هُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.
دلسرد نكند تو را از نيكوكارى ، كسى كه نيكوكاريت را سپاس نمى گويد. گاه كسى تو راسپاس گويد كه از نعمت تو بهره مند نشده است . و تو از سپاس گفتن ديگران ، بيش از آنكهناسپاسان تباه كرده اند، به دست خواهى آورد و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.
كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ.
هر ظرفى از آنچه در آن مى نهند پر شود، مگر ظرف دانش كه هر چه در آن نهند فراختر مىگردد.
اءَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ اءَنَّ النَّاسَ اءَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ.
نخستين پاداشى كه بردبار از بردباريش مى گيرد، اين است ، كه مردم در برابر نادانانحمايتش مى كنند.
إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيما فَتَحَلَّمْ، فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلا اءَوْشَكَ اءَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ.
اگر بردبار نيستى ، خود را به بردبارى وادار، زيرا كم اتفاق افتد كه كسى خود را بهقومى شبيه سازد و همانند آنان نشود.
مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَ مَنْ خَافَ اءَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ اءَبْصَرَ، وَ مَنْاءَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ.
هر كه حساب نفس خود كند، سود برد و هر كه بينا گردد، بفهمد و هر كه بفهمد، به دانش رسد.
لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا. وَ تَلاَ عَقِيبَ ذَلِكَ (وَ نُرِيدُ اءَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْاءَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اءَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْو ارِثِينَ).
دنيا پس از كژتابيهايش به ما روى خواهد كرد و مهربان خواهد شد.چونان ماده شتر بدخويىكه به بچه خود مهربان شود. (سپس اين آيه برخواند) (و ما بر آن هستيم كه مستضعفان روىزمين را نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم .)(13)
اتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيدا، وَ جَدَّ تَشْمِيرا، وَ اءَكَمَّشَ فِي مَهَلٍ، وَ بَادَرَ عَنْ وَجَلٍ، وَ نَظَرَفِي كَرَّةِ الْمَوْئِلِ، وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ، وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ.
از خداى بترسيد، چونان كسى كه دامن بر كمر زده و خود را مجرد از علايق ساخته و كوشيده وچالاكى به خرج داده است و در مهلتى كه داشته از پاى ننشسته و ترسان روى به راه آورده ونگريسته است به مقصدى كه به سوى آن روان است و به آنجا كه جايگاه بازگشت اوست .
الْجُودُ حَارِسُ الْاءَعْرَاضِ، وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ، وَ الْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَرِ، وَ السُّلُوُّ عِوَضُكَ مِمَّنْغَدَرَ، وَ الاِسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ، وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَاءْيِهِ، وَ الصَّبْرُ يُنَاضِلُالْحِدْثَانَ، وَ الْجَزَعُ مِنْ اءَعْوَانِ الزَّمَانِ، وَ اءَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى ، وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ اءَسِيرٍ عِنْدَهَوَى اءَمِيرٍ، وَ مِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ، وَ الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ، وَ لاَ تَأْمَنَنَّ مَلُولاً.
سخاوتمندى ، پاسدار آبروهاست و بردبارى ، دهانبند بى خرد و عفو، زكات پيروزى . دورىكردن از كسى كه با تو بى وفايى كند، پاداش توست . مشورت كردن ، عين ره يافتن است .هر كه تنها به راءى و تدبير خويش بسنده كند، خود را به مخاطره افكنده . شكيبايى ، دوركننده سختيهاى روزگار است . بى تابى كردن از ياوران روزگار است بر آزار آدمى .شريفترين بى نيازيها ترك آرزوهاست . چه بسا عقلها كه گرفتار هوا و هوس اند. تجربهاندوزى نشان پيروزى است . دوستى با مردم ، خود، گونه اى خويشاوندى است . بر مردمرنجيده و ملول ايمن مباش .
عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ اءَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ.
خودپسندى ، از حسودان عقل آدمى است .
اءَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ اِلاَّلَمْ تَرْضَ اءَبَدا.
بر خاشاك چشم فرو بند و گرنه هرگز خشنود نگردى .
مَنْ لاَنَ عُودُهُ كَثُفَتْ اءَغْصَانُهُ.
آن كه چوبش نرم و تازه است ، شاخ و برگش فراوان بود.
الْخِلاَفُ يَهْدِمُ الرَّاءْيَ.
مجادله كردن ، تدبير را ويران سازد.
مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ.
هر كه به خواستهايش رسد، گردن فرازى كند.
فِي تَقَلُّبِ الْاءَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ.
در گردش و دگرگونى هاى روزگار است كه گوهر مردان شناخته آيد.
حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ.
رشك بردن دوست ، نشان خلل در دوستى اوست .
اءَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.
جايى كه خردها به سر در آيند، آنجاست كه برق آزمنديها بدرخشد.
لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ.
از عدالت نيست ، داورى از روى گمان .
بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ، الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ.
بدترين رهتوشه روز رستاخيز، دشمنى با بندگان خداست .
مِنْ اءَشْرَفِ اءَفْعالِ الْكَرِيمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَمُ.
از بهترين كارهاى مرد بزرگوار، چشم پوشى اوست از آنچه مى داند.
مَنْ كَسَاهُ الْحَيَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ يَرَ النَّاسُ عَيْبَهُ.
هر كه حيا جامه اى بر او پوشاند، كسى عيبى در او نبيند.
بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ، وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْوَاصِلُونَ، وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُالْاءَقْدَارُ، وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ، وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ، وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِيُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ، وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْاءَنْصَارُ عَلَيْهِ.
در خاموشى فراوان ، مرد را هيبت افزايد و انصاف سبب افزونى ياران و دوستان گردد و بهبخشش ، قدر و منزلت بزرگ شود و به تواضع ، نعمتها بهكمال رسد و با تحمل رنجها سرورى حتمى شود. و به عدالت ، دشمن از پاى در آيد و بهبردبارى ، در برابر نادان ، ياران افزون گردند.
الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَةِ الْاءَجْسَادِ.
شگفتا كه حسودان از تندرستى مردم غافل اند.
الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّلِّ.
طمعكار به دام مذلت و خوارى خويش گرفتار است .
وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ ع :
| الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْاءَرْكَانِ.
هنگامى كه او را از معنى ايمان پرسيدند، چنين فرمود:
| ايمان شناخت است به دل و يا اقرار است به زبان و ياعمل است به اعضا.
مَنْ اءَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِينا فَقَدْ اءَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطا، وَ مَنْ اءَصْبَحَ يَشْكُومُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَاِنَّما يَشْكُو رَبَّهُ، وَ مَنْ اءَتَى غَنِيّا فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ، وَمَنْ قَرَاءَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ كَانَ مِمَّنْ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُوا، وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّالدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ: هَمِّ لاَ يُغِبُّهُ، وَ حِرْصٍ لاَ يَتْرُكُهُ، وَ اءَمَلٍ لاَ يُدْرِكُهُ.
هر كه براى دنيا غمگين گردد، بر قضاى خداوندى خشم گرفته است و هر كه از مصيبتى كهبه او رسيده ، شكايت كند، از پروردگارش شكايت كرده و هر كه نزد توانگرى رود و به سببمالش فروتنى كند، دو ثلث دينش از دستش رفته است و هر كه قرآن خواند و مرد و به جهنمرفت ، آيات خدا را استهزا مى كرده است و هر كه دلش شيفته دنياست ، سه چيز بر قلبشچيرگى دارد اندوهى كه از او دست بر ندارد و حرصى كه رهايش نكند و آرزويى كه به اونرسد.
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكا، وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيما.
قناعت ، گونه اى پادشاهى است و حسن خلق ، گونه اى نعمت است .
وَ سُئِلَ ع عَنْ قَوْلِ عَزَّ وَ جَلَّ (فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَي اةً طَيِّبَةً) فَقَالَ:
| هِيَ الْقَنَاعَةُ.
هنگامى كه از او درباره اين سخن خداى عز وجل پرسيدند: فلنحبينه حياة طيبة (زندگى خوش و پاكيزه اى به او خواهيم داد)(14) فرمود:
| اين زندگى خوش و پاكيزه قناعت است .
شَارِكُوا الَّذِي قَدْ اءَقْبَلَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ فَإِنَّهُ اءَخْلَقُ لِلْغِنَى ، وَ اءَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَيْهِ.
با مردم فراخ روزى شراكت كنيد، زيرا توانگرى را سزاوارتر و نيكبختى را شايسته ترند.
وَ قَالَ ع : فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ (إِنَّ اللّ هَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْس انِ):
| الْعَدْلُ: الْإِنْصَافُ، وَ الْإِحْسَانُ: التَّفَضُّلُ.
در معنى اين سخن خداى عز و جلاز او پرسيدند: ان الله يامربالعدل و الاحسان خدا به دادگرى و نيكوكارىفرمان مى دهد)(15) فرمود:
| عدل ، انصاف دادن است و انصاف ، نيكى كردن است و بخشش داشتن .
مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ. قال الرضى : وَ مَعْنى ذلِكَ اءنَّ ما يَنْفِقُهُ الْمَرْءُ مِنْ مالِهِ فِي سَبِيلِ الْخَيْرِ وَ الْبِرِّ وَ إِنْ كانَ يَسِيرا فَإ نَّاللّهَ تَعالى يَجْعَلُ الْجَزاءَ عَلَيْهِ عَظِيما كَثِيرا، وَالْيَدانِ هاهُنا عبِارِتانِ عَنْ النَّعْمَتَيْنِ،فَفَرِقْ ع بَيْنَ نِعْمَةِ الْعَبْدِ وِ نِعْمَةِ الرَّبِّ بِالْقَصيرَةِ وَ الطَّويلَةِ؛ فَجَعَلَ تِلْكَ قَصيرَةٍ وَ هذِهِطِوِيلَةً، لا نَّ نِعَمَ اللّهِ اءَبَداء تَضْعُفُ عَلى نِعَمَ المَخْلوقْ اءَضْعافا كَثيرَةً، إ ذْ كانَتْ نِعَمُ اللّهِاءَصْلَ الِّنعَمْ كُلِّها، فَكُلُّ نِعْمَةٍ إ لَيْها تَرْجِعُ وَ مِنْها تُنْزَعُ.
كسى كه با دست كوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند. شريف رضى گويد : معنى اين عبارت اين است كه انسان مالى را كه در راه خدا انفاق مى كند هر چند، اندك باشد خداىتعالى پاداش او را فراوان خواهد داد. و دو دست ، عبارت است از دو نعمت . امام ميان نعمت بنده ونعمت پروردگار فرق گذاشته و از نعمت بنده به دست كوتاه تعبير نموده و از نعمت خدا بهدست دراز. زيرا، نعمت خداوندى همواره چند برابر نعمت بنده است . نعمت اواصل همه نعمتهاست و هر نعمت به او باز ميگردد و از او افاضه مى شود.
لاِبْنِهِ الْحَسَنِ ع : لاَ تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ، وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَاءَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِيَ بَاغٍ وَ الْبَاغِيَمَصْرُوعٌ.
به فرزند خود امام حسن (عليهما السلام ) چنين فرمود:
| كسى را در ميدان جنگ به مبارزت فرا مخوان و اگر تو را فرا خواندند، پاسخ گوى . زيراآنكه به جنگ فرا مى خواند، ستمكار است و ستمكار بر خاك هلاك مى افتد.
خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ: الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ، وَ الْبُخْلُ، فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْاءَةُمَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا، وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا، وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةًفَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يَعْرِضُ لَهَا.
بهترين خصلتهاى زنان ، بدترين خصلتهاى مردان است نازش به خود، ترس وبخل .چون زن به خود نازد، به كس سر فرود نيارد و چونبخيل باشد، مال خود و شويش را نگه دارد و چون ترسو بود، از هر چه بدو روى آورد، هراسانگردد
وَ قِيلَ لَهُ ع : صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ:
| هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ. فَقِيلَ : فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ، فَقَالَ: قَدْ فَعَلْتُ. قال الرضى : يعني اءَنَّ الْجاهِلَ، هُوَ الَّذي لا يَضَعُ الشَّىٍّْءَ مَواضَعَهُ، فَكاءنَ تَرْكُ صِفَتِهِ صِفَةً لَهُ، إ ذْ كانَبِخِلافِ وَصْفِ الْعاقِلِ.
به او گفتند عاقل را براى ما وصف كن ، فرمود:
| عاقل كسى است كه هر چيز را به جاى خود مى نهد. گفتندجاهل را براى ما وصف كن ، فرمود وصف كردم . شريف رضى گويد : يعنى جاهل كسى است كه هر چيز را به جاى خود نمى نهد. پس گويى وصف نكردن او وصف كردناوست . چه اعمال او خلاف اعمال عاقل است ).
وَ اللَّهِ لَدُنْياكُمْ هَذِهِ اءَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ.
به خدا سوگند، كه دنياى شما در چشم من بى ارج تر از پاره استخوان خوكى است در دستشخصى جذامى .
| نهج البلاغه - كلمات قصار حضرت عليه السلام | |
| |