بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب معاد در نهج البلاغه, احمد باقریان ساروى ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     48138900 -
     48138901 -
     48138902 -
     48138903 -
     48138904 -
     48138905 -
     48138906 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page


گر تيغ بر كشد كه محبان همى زنم - - اول كسى كه لاف محبت زند منم

گويند پاى دار گرت سر دريغ نيست - - گو سر قبول كن كه به پايش در افكنم

((سعدى))
انسان خردمند همواره به دنبال بهترين‏ها گام برمى دارد، سعادت برتر، زندگى جاودانه‏تر، خوشبختى بيشتر، نعمت فراختر، و بهترين‏ها و برترين‏هاى ديگر...از اين رو در موضوع مرگ، بايد بهترين مرگ را برگزيند، و آن مرگى بهترين است كه سعادت اخروى برتر، و نعمت فراوانتر، و زندگى فراختر و جاويدان را در پى خود فراهم نمايد. در اين باره على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
ان أكرم الموت القتل والذى نفس ابن ابى طالب بيده لألف ضربة بالسيف أهون على بن ميتة على الفراش فى غير طاعة الله . - نهج، فيض، خ 122، صبحى، خ 123. ?

((...به راستى كه گرامى‏ترين مرگ، كشته شدن در راه خداوند است. و سوگند به كسى كه جان پسر ابوطالب در دست او است هزار ضربت شمشير بر من آسان‏تر از آن است كه در بستر خود در حالى بميرم كه در اطاعت و پيروى از خداوند نباشم.))
يكى درد و يكى درمان پسندد يكى وصل و يكى هجران پسندد
مو از درمون و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
((بابا طاهر))
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم - - راحت جان طلبم وز پى جانان بروم

گر چه دانم كه به جايى نبرد راه غريب - - من به بوى سر آن زلف پريشان بروم

دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت - - رخت بر بندم و تا ملك سليمان بروم

((حافظ))
مرگ چيزى نيست كه ويژه پديده‏هاى جاندار باشد، بلكه همچنان كه انسان‏ها و جانداران ديگر پس از گذراندن چند صباحى از عمر خود از اين جهان رخت بر مى‏بندند، جمادات را نيز مرگى در پى است. ((جرج گاموف)) نوشته است:
((خورشيد حتى هنگامى كه آخرين كيلومتر را طى مى‏كند، يك بار ديگر قدرت نمايى خواهد كرد و با انفجارى كه حاصل مى‏كند، آتش بازى درخشانى به راه خواهد انداخت. در حقيقت با تحليل روش‏هاى فيزيكى مى‏توان نشان داد كه چنين جريانى در مورد هر ستاره ثابتى كه در حين گرايش به سوى مرگ، انقباض حاصل مى‏كند، وقوع پيدا مى‏كند، و انقباض پيوسته در مرحله‏اى از مراحل خود بايستى به يك فاجعه از هم پاشيدگى تبادل گردد. چنين از هم پاشيدگى كه به امحا منجر مى‏شود، الزاما با آزاد شدن آنى آخرين منبع انرژى داخلى همراه خواهد بود و ستاره با چنان درخشندگى منفجر خواهد شد كه صدها يا هزارها و حتى در مورد ستاره‏هاى خيلى سنگين ميلياردها برابر درخشندگى معمولى خواهد بود، ولى اين كوشش آخرين، فقط چند روزى بيش طول نمى‏كشد و ستاره پس از انفجار، با سرعت كمترى به سوى حالت خاموشى غايى رهسپار خواهد شد و به صورت جرم سماوى بى‏جانى در خواهد آمد اينگونه انفجار كه به نام پديده نووا و سوپر نووا شناخته شده است، غالبا در بسيارى از ستارگان آسمان ديده شده است. طبيعى است چنين سرنوشتى نيز در انتظار خورشيد ما مى‏باشد ولى از آنجا كه خورشيد در بحبوحه فعاليت است...هنوز مدت زيادى به زندگى ادامه خواهد داد. وقتى سرانجام...از هم پاشيدگى آن صورت بگيرد احتمال دارد انفجار تشعشع آن نه فقط زمين، بلكه ساير سيارات دورتر از نيز ذوب كند...)) - سرگذشت زمين، جرج گاموف، ترجمه: دكتر محمود بهزاد، چاپ شركت سهامى كتاب‏هاى جيبى(چاپ سوم)ص 326 و 325. ?
از سخنان امام على عليه‏السلام نيز به دست مى‏آيد كه كره زمين بلكه كرات ديگر آسمان را نيز مرگى در پى است، كه از پس آن، انسان‏ها و ديگر جانداران نيز به طور كلى نابود و ريشه كن مى‏گردند، و اثرى از آنها باقى نخواهد ماند، ولى آنچه را كه دانشمندان علوم طبيعى در نيافته و توانايى درك آن را ندارند فراسوى ويرانى جهان است، اينجا است كه على عليه‏السلام در سخنان خود فراسوى آن را نيز براى ما بيان مى‏نمايد، كه اينك قسمت‏هايى از سخنان آن حضرت را مطالعه مى‏نماييد.
1- ... حتى اذا بلغ الكتاب أجله و الأمر مقاديره، و الحق اخر الخلق بأوله، و جاء من أمر الله ما يريده: من تجديد خلقه، أماد أمار السماء و فطرها، و أرج الأرض و أرجفها، و قلع جبالها و نسفها، و دك بعضها و بعضا من هيبة جلالته و مخوف سطوته، و أخرج من فيها فجددهم بعد اخلاقهم، و جمعهم بعد تفرقهم... - نهج، فيض، خ 108، صبحى، خ 109. ?

((...تا اينكه هنگام پايان كتاب عمر انسان‏ها و تقديرهاى خداوند فرا مى‏رسد، و آخرين مخلوق به نخستين بپيوندد آخرين انسان نيز بميرد و از فرمان خداوند آنچه را كه اراده نموده است بيايد و زنده كردن دوباره انجام پذيرد، رشته نظم آسمان را نيز پاره نموده و آن را به حركتى نامنظم درآورده و بشكافد، و زمينى را به لرزش درآورده و به زلزله دچار گرداند، و كوههاى آن را از جاى بركند و پراكنده گرداند، و از هيبت و ترس از جلالت و عظمت خداوند برخى از آن كوهها برخى ديگر را بكوبد، و خداوند كسانى را كه در دل زمين جاى گرفته‏اند از گورهايشان بيرون آورد، و آنان را پس از كهنه شدن، نو نموده و پس از پراكنده شدن گرد هم آورد.))
2- ...قد ظعنوا عنها بأعمالهم الى الحياة الدائمة، والدار الباقية كما قال سبحانه ((كما بدأنا اول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين . انبياء /- نهج، فيض، خ 110، صبحى، خ 111. ? 104

((...همانا آنان انسان‏ها از اين دنيا همراه با كارهاى خود به سوى زندگى جاويد، و سراى ماندنى كوچ نمودند، آنگونه كه خداوند فرمود: ((به همانگونه كه آفرينش نخستين را آغاز نموديم دوباره او را پس از مرگ بر مى‏گردانيم زنده مى‏نماييم در حالى كه اين وعده يى است از سوى ما، و به راستى كه ما انجام دهنده وعده خود مى‏باشيم.))
قسمتى از آيه شريفه كه مورد استشهاد على عليه‏السلام قرار گرفته است بيانگر يك استدلال عقلى است، و آن اين است كه خداوندى كه دانا به آفرينش و تواناى بر آن است و بر اساس دانايى و توانايى خود، مخلوقات به ويژه انسان‏ها را آفريده است، او بر آفرينش مجدد و احياء دوباره جهان و انسان نيز توانا و دانا خواهد بود. علامه طباطبايى رحمة الله عليه، درباره تفسير اين آيه شريفه نوشته است:
((ظاهر سياق آيات اين است كه مراد از اين قسمت از آيه شريفه برانگيختن و زنده كردن دوباره مخلوقات است به همانگونه كه آفرينش آنان را آغاز نموده بود.)) - تفسير الميزان، چاپ انتشارات اسماعيليان، ايران، ج 14، ص 329. ?
3- ...ألا و ان الدنيا قد ولت حذاء جذا، فلم يبق منها الا صبابة كصبابة الاناء اصطبها صابها. ألا و ان الاخرة قد أقبلت و لكل منهما بنون، فكونوا من أبناء الاخرة و لا تكونوا من أبناء الدنيا، فان كل ولد سيلحق بأبيه يوم القيامة . - نهج، فيض و صبحى، خ 42. ?

((...آگاه باشيد كه دنيا شتابان شما را پشت نموده، و سپرى شده است و از آن جز ته مانده‏اى همانند ته مانده شير و آب داخل ظرفى كه به جا گذرانده‏اى آن را پس از آشاميدن به جا بگذارد، باقى نمانده است، آگاه باشيد كه آخرت به شما رو نموده است و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است، بنابراين، از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان گرايندگان به - دنيا نباشيد، كه هر فرزندى در روز قيامت به مادرش خواهد پيوست...))
نه عمر خضر بماند نه ملك اسكندر - - نزاع بر سر دنياى دون مكن درويش‏

((حافظ))
4- ...فى يوم تشخص فيه الأبصار، و تظلم له الأفطار و تعطل فيه صروم العشار، و ينفخ فى الصور فترهق كل مهجة، و تبكم كل لهجة، و تذل الشم الشوامخ، والصم الرواسخ، فيصير صلدها سرابا رقرقا و معهدها قاعا سملقا، فلا سفيع يشفع، و لا حميم ينفع يدفع و لا معذرة تدفع تنفع . - نهج، فيضى 186، صبحى 195. ?

((...در روزى كه ديدگان از ترس و هراس از گردش باز مانده و جهان براى آن روز تاريك گرديده، و گله‏هاى شتران بار دار ده ماهه با مردن صاحبانشان‏بى‏صاحب مانده و در صور دميده شود، و در پى آن دميدن صور هر جانى از كالبد خود بيرون كشيده شده و هر با زبانى لال مى‏گردد و كوههاى بسيار بلند، و سنگ‏هاى محكم استوار در هم كوبيده شده و متلاشى گردند، به گونه‏اى كه سنگ‏هاى بسيار محكم و صاف آن كوهها همانند سراب و اجزاء آنها پراكنده و جاى آنها در روى زمين همواره و بى‏فراز و نشيب گردد، پس در آن روز شفيعى نيست تا در برابر آن عذاب‏شفاعت نمايد، و خويشاوندى نيست تا انسان را بهره برساند، و هيچگونه عذر و بهانه‏اى پذيرفته نخواهد شد.))
اين سخنان، گوشه‏اى از حالت نفخ صور نخستين را بازگو مى‏كند كه به ويرانى جهان، و نابودى همه انسان‏ها و ديگر جانداران مى‏انجامد، در آن روز انسان‏ها چه بد و چه خوب در آن عذاب حاصل از ويرانى زمين مشترك خواهند بود، زيرا تقدير الهى چنين است كه همگان نابود گردند، و هيچ انسانى بلكه هيچ موجود جاندارى در روى زمين باقى نماند، از اين رو امام عليه‏السلام فرمود: در آن روز شفاعت پذيرفته نمى‏شود و دوست، انسان را بهره نمى‏رساند و عذر خواستن در برابر گناهان، انسان را از عذاب رهايى نمى‏بخشد.
5- ...حتى اذا تصرمت الأمور، و تقضت الدهور، و أرف النشور، أخرجهم من ضرائح القبور، و أو كار الطيور، و أوجرة السباع و مطارح المهالك، سراعا الى أمره، مهطعين الى معاده... - نهج، فيض، خ 82، صبحى، خ 83. ?

((...تا آن هنگام كه رشته كارها از هم گسيخت، و روزگاران سپرى شد، و برانگيختن زنده نمودن مردگان نزديك گرديد خداوند آنان را كه با مرگ طبيعى مرده و يا خوراك پرندگان و درندگان شده باشند از گورها و آشيانه‏هاى پرندگان و بيشه‏هاى درندگان، و آنان را كه در جنگ كشته شده، و جسد آنان در ميدان رزم به جا مانده باشد را از ميدان‏ها رزم بيرون مى‏آورد، در حالى كه با سرعت آماده فرمان خداوند گرديده، و با شتاب به سوى وعده گاه خداوند در حركت آيند...))
6- ...عجبت لمن أنكره النشاة الاخرى و هو يرى النشاة الا ولى و عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء . - نهج، فيض، حكمت 121، صبحى، حكمت 126. ?

((...در شگفتم از كسى كه زنده شدن مردگان در روز رستاخيز را باور ندارد در حالى كه زنده شدن نخستين آن پديده‏ها را مى‏بيند، و در شگفتم از كسى كه خانه ويرانى دنيا را آباد نموده و سراى جاويد آخرت را رها مى‏سازد.))
سخن مزبور نوعى استدلال براى اثبات معاد جسمانى است، از آنجا كه زنده شدن دوباره در روز قيامت را به صورت قياس اولويت به زنده شدن نخستين، قياس نموده است، در حالى كه زنده نمودن نخستين از نيستى محض به هستى آوردن، و دشوارتر از زنده نمودن دوباره آن پديده است. و آنگاه كه ما مى‏بينيم خداوند پديده‏هاى جاندار را از نيستى به هستى آورده و اين همه نعمت، از قدرت و عقل و اراده تا خوراك و پوشاك و مانند آن را به او عنايت فرموده است، او به يقين و به طريق اولى خواهد توانست به وعده خود در مورد زنده نمودن دوباره آن پديده‏ها عمل نموده و نيكان را پاداشى خوب داده، و بدان را به كيفر برساند. و چه زيبا سروده است سعدى شيراز:
بوى احباب كه بر خاك احبا گذرد نه عجب باشد اگر زنده شود ((عظم رميم))
7- ...و ان الله سبحانه يعود بعد فناء الدنيا وحده لا شى‏ء معه، كمال كان قبل ابتدائها، كذلك يكون بعد فنائها بلا وقت و لا مكان و لا حسين و لا زمان، عدمت عند ذلك الأجال و الأوقات، و زالت السنون و الساعات، فلا شى‏ء الا الله الواحد القهار...ثم يعيدها بعد الفناء فنائها من غير حاجة منه اليها، و لا استعانة بشى‏ء منها عليها، و لا لانصراف من حال وحشة الى حال استئناس ... - نهج، فيض، خ 228، صبحى، خ 186. ?

((...پس از نابودى دنيا تنها خداى سبحان مى‏ماند. تنهاى تنها، در حالى كه چيزى با او نيست، آنگونه كه قبل از آفرينش جهان چيزى با او نبود، نه زمانى و نه مكان بى‏وقت و بى‏زمان، در آن هنگام مدت‏ها و وقت‏ها نيست و نابود گرديده و سال‏ها و ساعت‏ها از ميان مى‏رود. پس در آن هنگام چيزى جز خداوند يگانه قهار وجود نخواهد داشت...))
((...از پس آن، و پس از نابودى دنيا، خداوند دوباره آن را بر مى‏گرداند بدون اينكه به آن نياز پيدا كند، و بدون اينكه به چيزى از دنيا براى دوباره سازى دنيا كمك و يارى بگيرد، و بدون اينكه وحشت تنهايى او را فرا گرفته و براى أنس پيدا كردن به ديگران از نابودى جهان و اهل جهان، براى او انصراف حاصل گردد...))
از اين سخنان به دست مى‏آيد كه قيامت پس از نابودى همه جهان وجود پيدا مى‏كند تا آنجا كه هيچگونه پديده مادى باقى نمى‏ماند. زيرا امام عليه‏السلام تصريح مى‏كند كه وقت و زمان و مكان و سال و روز از ميان مى‏رود، و اين‏ها همه از آثار و نشانه‏هاى پديده‏هاى مادى و طبيعت دنيإ؛))ّ مى‏باشند، و اگر اين آثار از ميان برود، لازمه‏اش نابودى اساس طبيعت و ماده است، بنابراين، از سخنان مزبور به دست مى‏آيد كه پيش از فرا رسيدن قيامت، جهان مى‏ميرد، يعنى نه تنها موجودات جاندار و يا كره زمين، و حتى نه تنها منظومه شمسى، بلكه همه افلاك و همه كرات و همه كهكشان‏ها و گويا هر چه ماده وجود دارد تبديل به انرژى مى‏شود بلكه مهمتر از همه انرژى نابود و نيست مى‏گردد. و از پس آن دوباره آفريده شده، و جهانى نو برپا مى‏گردد، آن جهانى كه ((خيام نيشابورى)) در آرزوى آن اينگونه سروده است:
گر به فلكم دست بدى چون يزدان برداشتمى من اين فلك را زميان
وز نو فلكى دگر چنان ساختمى كازاده به كام دل رسيدى آسان
8 -...و أنتم و الساعة فى قرن و كانها قد جاءت بأشراطها، و أزفت بأفراطها، و وقفت بكم على صراطها، و كانها قد أشرفت بز لازلها و أناخت بكلاكلها، و انصرمت انصرفت الدنيا بأهلها، و أخرجتهم من حضنها فكانت كيوم مضى، أوشهر انقضى... - نهج، فيض، خ 232، صبحى، خ 190. ?

((...و شما انسان‏ها و قيامت مانند دو شترى كه با ريسمانى به هم بسته شده باشند به يك ريسمان به هم بسته شده‏ايد يعنى: به يقين رستاخيزى براى شما پديد خواهد آمد و آنچنان قيامت به شما نزديك است كه گويا نشانه هايش پديدار گشته، و با پرچم برافراشته خود نزديك گرديده و شما را بر سر پل صراط براى حسابرسى اعمال متوقف نموده است و گويا قيامت با زلزله هايش آغاز گرديده و همانند شترى براى پياده كردن بارهاى سنگينش سينه خود را بر روى زمين پهن كرده است، و دنيا با اهل خود سپرى گرديده، و آنان اهل خود را از شير خود جدا نموده است. پس در آن روز دنيا به گونه‏اى مى‏نماياند كه گويا مانند روزى بود كه پايان پذيرفته و يا مانند يك ماه بود كه سپرى شده است...))
9 - در وصيت خود به امام حسن مجتبى عليه‏السلام نوشته است:
...و اعلم أن مالك الموت هو مالك الحياة و أن الخالق هو المميت و أن المفنى هو المعيد...و اعلم انك انما خلقت للاخرة لا للدنيا...

((...و اى پسرم! بدان كه صاحب اختيار مرگ، اختيار دار زندگى انسان است، و آفريننده همان ميراننده است و نيست و نابود كننده همان بازگرداننده زنده كننده دوباره است...))
((...و بدان كه تو براى زندگى در سراى آخرت آفريده شده‏اى نه براى زندگى در دنيا...)) - نهج، فيض و صبحى، نامه 31. ?
اينها نمونه‏هاى از سخنان امام عليه‏السلام در نهج البلاغه درباره مرگ جهان و انسان، و زنده شدن دوباره انسان در جهانى نوين به نام ((سراى آخرت)) است. اين سخنان به گونه‏اى روشن بيانگر اين نكته هستند كه جهان طبيعت به طور كلى نابود مى‏گردد، تا آنجا كه آثار طبيعت نيز از ميان رود، و تنها خداوند بى‏همتا باقى مى‏ماند، و پس از آن جهانى نو تشكيل گرديده و انسان‏ها دوباره به صحنه زندگى گام مى‏نهند، و ارواح در كالبدها دميده مى‏شوند، و براى بررسى اعمال و سرنوشت نهايى خويش در دادگاه عدل الهى حاضر مى‏گردند، در اينجا است كه بابا طاهر همدانى اينگونه پند مى‏دهد:
مكن كارى كه بر پا سنگت آيد - - جهان با اين فراخى تنگت آيد

چو فردا نامه خواهان نامه خواهند - - تو را از نامه خواندن ننگت آيد

در ميان برخى از قبايل سياه پوست آفريقا و سرخپوست آمريكا در گذشته رسم چنين بوده است كه از گوشت بدن انسان‏هاى ديگر به ويژه مخالفان و دشمنان خود براى تغذيه استفاده مى‏نمودند.
از سوى ديگر اجساد انسان‏هاى مرده پس از گذشته ساليان دراز تبديل به خال شده و به مرور زمان در اثر كند و كاوهاى انسان‏هاى ديگر به روى زمين آمده، و از آن سبزه‏ها و درختان روييده شده و انسان‏هاى زنده از آن سبزه‏ها به طور مستقيم و يا غير مستقيم و از آن ميوه‏ها به طور مستقيم براى خاك خود بهره مى‏گيرند و به تدريج ذرات آن خاك به صورت اجزايى براى اندام‏هاى انسان‏هاى زنده در مى‏آيند، در اين تحول و دگرگونى انسان‏هايى ((آكل)) مى‏شوند و آنان كسانى هستند كه ذرات خاك شده اندام‏هاى مردگان را بى‏واسطه يا با واسطه در تغذيه استفاده نموده و در نتيجه اندام‏هاى انسان‏هاى مرده جزئى از اندام‏هاى انسان‏هاى زنده در آمده است و يك مأكول وجود دارد و آن انسان‏هاى مرده‏اى هستند كه ذرات خاك شده آنها به تدريج به وسيله انسان‏هاى زنده خورده شده‏اند. خيام نيشابورى اين تحول و دگرگونى را توانسته است تا اندازه‏اى در برخى از ابيات خود به تصوير بكشد:
در هر دشتى كه لاله زارى بوده است - - از سرخى خون شهريارى بوده است

هر شاخ بنفشه كز زمين مى‏رويد - - خالى است كه بر رخ نگارى بوده است

هان كوزه گرا بپاى اگر هشيارى - - تا چند كنى بر گل مردم خوارى؟

انگشت فريدون و كف كيخسرو - - بر چرخ نهاده‏اى چه مى‏پندارى؟

اكنون اين پرسش پديد مى‏آيد كه به هنگام دميده شدن ارواح انسان‏ها به كالبد هايشان آيا اجزاء انسان‏هاى مأكول در اندام خود آنان قرار مى‏گيرد و يا در اندام انسان‏هاى آكل؟ و در هر صورت، كيفر و پاداش چگونه خواهد بود؟ اگر انسان مأكول، مجرم و كافر، و انسان آكل، مؤمن باشد و آن اجزاء در اندام انسان مؤمن ظاهر شود، چگونه پاداش مى‏بيند در حالى كه به هنگام جزء بودن براى انسان آكل، دچار گناه شده بود؟ و بر عكس اگر انسان مأكول، مؤمن و انسان آكل، كافر و فاسق باشد و آن اجزاء در اندام انسان آكل قرار بگيرد، چگونه كيفر مى‏بيند در حالى كه به هنگام جزء بودن براى انسان مؤمن(مأكول) دچار گناه نشده بود؟! اين اشكال از گذشته‏اى دور در ميان علماى علم كلام مطرح شده و نام آن را ((شبهه آكل و مأكول)) نهاده‏اند.
آنان در صدد پاسخگويى به اين شبهه برآمده و پاسخ‏هايى داده‏اند كه زمينه آن پاسخ‏ها پذيرش اين نكته بوده است كه با مردن انسان‏ها و نابودى جانداران، طبيعت از ميان نرفته، بلكه تنها دچار تحول و دگرگونى مى‏شود.
ولى آنچه به ذهن نگارنده مى‏رسد و پاسخ اساسى به شبهه مذكور است، چيزى است كه از سخنان امام على عليه‏السلام برداشت مى‏شود. كه گوشه‏هايى از آن سخنان تحت عنوان ((نابودى جهان و زنده شدن مردگان)) تقديم خوانندگان گرامى شده است و حاصل آنها اين است كه طبيعت به طور كلى نيست و نابود مى‏شود، و اثرى از آن باقى نمى‏ماند و بإ؛،، نيست شدن آن و آثار آن، اجساد انسان‏ها نيز نيست و نابود و معدوم مى‏گردد و پس از پيدايش دوباره جهان، انسان‏ها نيز دوباره سازى شده و ارواح آنان در آن كالبدها دميده مى‏شود. بنابراين آن اندام‏ها هر چند همانند اندام‏هاى نخستين خود مى‏باشند، و چهره‏ها همانند چهره‏هاى دنيا هستند. ولى مواد و عناصر آنها عناصرى از نو پديد آمده هستند. با اين بيان نه آكلى وجود خواهد داشت و نه مأكولى، آنچه آكل و مأكول نام گرفته، معدوم شده، و آنچه پديد آمده آكل و مأكول نيست. بنابراين شبهه آكل و مأكول به طور كلى زمينه‏اى نخواهد داشت.


next page

fehrest page

back page