|
|
|
|
|
|
فهرست مطالب مقدمه ناشر پيشگفتار بخش اوّل : مكّه و اسرار آن شهر مكّه و نامهاى آن 1-مكّه 2-بكّه 3-اُمّ القُرى 4-البلد الا مين 5-و6-البساسه واُمّ رُحِمْ عظمت شهر مكّه چگونه وارد مكّه شويم اقامت در شهر مكه وداع با مكه بخش دوّم : كعبه و اسرار آن قداست خانه كعبه سير پيدايش خانه كعبه فلسفه و آثار وجود كعبه نامهاى خانه خدا 1-كعبه 2-بكّه 3-البيت العتيق 4-بيت الحرام عظمت و حرمت كعبه ساختمان كعبه و اجزاى آن 1-داخل كعبه 3-شاذروان 4-و 5-درب و ناودان 6-پرده كعبه 7-مستجار دعا نزد خانه كعبه دعاى پيامبرصلّى اللّه عليه و آله دعاى ائمه اطهارعليهم السّلام وداع با كعبه بخش سوّم : مسجد الحرام و اسرار آن حدود مسجدالحرام جايگاه معنوى مسجدالحرام 1-تحريم ورود مشركين به مسجدالحرام 2-امن بودن مسجدالحرام 3-نماز و دعا در مسجدالحرام مكانهاى معنوى مسجدالحرام 1-كعبه 2- حجرالاسود 3-ركن يمانى : 4-مستجار 5-حجر اسماعيل 6-مقام ابراهيم 7-چاه زمزم چگونه وارد مسجدالحرام شويم ؟ بخش چهارم : حج و عمره تعريف حج طلب نمودن حج از خداوند فلسفه تشريع حج الف حج ، عبوديت است ب حج ، عفو گناهكاران است ج حج ، نشانه عظمت خداوند است د حج ، آزمون انسانهاست ه - حج ، تجديد خاطره رسولخدا است و حج ، تقويت دين اسلام است ز حج ، پايگاه تبليغات احكام اسلام است ح حج ، نمونه اجتماع و وحدت مسلمين است حج واجب و فلسفه وجوب آن سفر به حج حج از اركان دين اسلام است حج ، جهاد ضعفاست حج و برائت از مشركين معناى حج اكبر و حج اصغر اعلان برائت از مشركين آثار و منافع حج حضور امام زمان (عج ) در موسم حج شرايط قبول شدن حج 1-مخارج حج از مال حلالباشد 2-قصد قربت و اخلاص 3-ولايت اقسام حج و عمره 1- حج تمتّع 2- حج افراد 3-حج قران 1-عمره تمتّع 2-عمره مفرده پاداش كسى كه به حاجى كمك كند آداب سفر حج و عمره 1-صدقه بدهد 2-دعاى سفر را بخواند 3-وصيت بكند 4- خانواده خود را جمع كند 5-دو ركعت نماز بخواند 6-تنها به مسافرت نرود 7-در مسافرت اخلاق نيكو داشته باشد 8 به همسفر خود كمك كند گزيده مناسك حج و عمره حج تمتّع 1-عمره تمتع الف احرام ب طواف كعبه ج نماز طواف د سعى بين صفا و مروه ه - تقصير 2- حج تمتّع الف احرام ب وقوف در عرفات ج وقوف در مشعر د رمى جمره عقبه ه - قربانى : و حلق يا تقصير ز طواف حج ح نماز طواف حج ط سعى بين صفا و مروه ى طواف نساء ك نماز طواف نساء ل بيتوته در منى م رمى جمرات حج قران و حج افراد انواع حجهاى واجب شرايط وجوب حجة الاسلام علامت قبول شدن حج بخش پنجم : اسرار مناسك حج 1-إ حرام راز تلبيه مستحبات احرام مكروهات احرام محرمات احرام 2-طواف علت تشريع طواف چرا طواف هفت شوط است ؟ حجرالاسود، ابتدا و انتهاى طواف 3-سعى بين صفا و مروه 4-تقصير 5-احرام براى حج 6-وقوف در عرفات علت نامگذارى عرفات اسرار وقوف در عرفات 7-وقوف در مشعرالحرام فلسفه نامگذارى مشعر و وقوف در آن حركت به سوى منى 8 رمى جمره معنا و حقيقت رمى جمره زدن هفت ريگ 9 قربانى اسرار قربانى 10 حلق يا تقصير 11-حركت به سوى مكّه 12-بيتوته در منى فهرست منابع مقدمه ناشر بسمه تعالى مراسم شكوهمند حّج اگر بر اساس برنامه الهى انجام پذيرد - چونان عبادات ديگر -نتايج و بهره هاى فراوانى نصيب امت اسلامى خواهد نمود. در توضيح اين مطلب بايد دانست كه حّج ، مراسمى عبادى - سياسى است و از ابعادگوناگونى برخوردار مى باشد و هر بعد آن دريچه اى از كمالات را در برابر انسانمى گشايد. - حّج ، سبب تقويت پيوندهاى الهى گرديده و انسان را از تاريكيهاى گناه بيرون آورده وبه سوى آينده اى روشن و مملو از اميد رهنمون مى سازد. - حّج ، ايثرگريها، رشادتها و دلاوريهاى پيشوايان بزرگ الهى را در برابر چشمانانسان به تصوير مى كشد كه انسان با الگو گرفتن از راه و رسم آنان تولدىدوباره مى يابد. - حّج ، اگر با تمام ابعادش انجام پذيرد هم ((لبيك )) باشد و هم ((برائت ))عامل مهم وحدت مسلمانان شده و فرياد مظلومانه آنان ، سراسر گيتى را مى لرزاند ونابودى نظامهاى سلطه و استكبارى را به دنبال مى آورد. - حّج ، يكى از مؤ ثرترين عواملتبادل انديشه ها و مايه استوارى فرهنگ دينى مسلمانان به شمار مى آيد. - حّج ، به اقتصاد كشورهاى اسلامى استحكام بخشيده و سبب مى گردد آنان روى پاى خودايستاده و در برابر بيگانگان و دشمنان سر تعظيم فرود نياوردند. و در يك كلام به فرمايش امير مومنان على عليه السلام حّج براى تقويت آيين اسلامتشريع شده است .(1) بنابراين ، حّج در عبادات اسلامى از جايگاهى بلند برخوردار است و حّجكامل ، حّجى است كه با آشنايى به ابعاد اسرار آن انجام پذيرد. البته واضح است كهبررسى ابعاد و اسرار در چهارچوبى صحيح هرگز با تعبدى بودن مساله حّج منافاتندارد. كتابى كه اكنون در اختيار شما خواننده گرامى قرار گرفته در همين زمينه از سوى مؤلف محترم به رشته تحرير درآمده و در آن گوشه اى از اسرار حّج با استفاده از رواياتاهل بيت عليه السلام مورد بررسى قرار گرفته است ، بدان اميد كه مسلمانان دورانديشبا شناختى بيشتر اين عبادات الهى - سياسى را به انجام رسانده و از ثمرات آن بهرهمند شوند. اين دفتر پس از بررسى و ويرايش ، آن را به زيور چاپ آراسته و در اختيار علاقمهمندان قرار ميدهد اميدواريم مورد پذيرش حقتعالى قرار گيرد. در خاتمه از محققان و دانش پژوهان عزيز مى خواهيم كه اگر انتقاد يا پيشنهادى دارند بهآدرس : قم - دفتر انتشارات اسلامى - صندوق پستى 749 - بخش فارسى ،ارسال دارند. با تشكر فراوان دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم پيشگفتار بِسْمِ اللّهِ الْرَحْمنِ الْرَحي م ((الحمد للّه رب العالمين الصلوة والسلام على سيد الا نبياء والمرسلين محمدبن عبداللّه وآله الطاهرين)) ((انسان ))، موجودى است كمالجو و به طور فطرى ، به سعادت واقعى و ابدىتمايل دارد، ولى بعضى در مصداق ((سعادت ))، اشتباه مى كنند برخى از مردم ، ((ثروتو اموال زياد)) را منشاء سعادت مى دانند و بعضى ((مقام و شهرت )) را تضمين كننده سعادتانسانى مى دانند و عده اى هم معتقدند ((داشتن فرزندان زياد)) سعادت انسان را تضمين مىكند. لكن پس از اندكى تاءمّل روشن مى شود كه اين امور، نه تنها سعادت ابدى و واقعى راتضمين نمى كند، بلكه در بسيارى از موارد، براى انسان ضرر آفرين است . پس تنها چيزى كه مى تواند سعادت انسانى را هم در اين دنيا و هم در جهان ديگر به طورابدى تضمين كند، ((ايمان )) است .(2) ((ايمان )) عبارت است از تصديق ثابت و مطمئن قلبى به وجود خدا و صفات او و تصديقرسالت پيامبران و معاد و امامت عليهم السّلام مهمترين و اصيل ترين اصل در ايمان ، اعتقاد به خداوند است . انسان وقتى خداوند را بهعنوان كاملترين ذات ، با كاملترين صفات و منزّه از هرگونه نقصى شناخت او راآفريننده و نگهدارنده خود و جهان آفرينش دانست ، قطعاً در برابر او خضوع كرده و او راعبادت مى كند. و خداوند نيز فلسفه وجودى بشر را عبادت خويش قرار داده است و مى فرمايد: (وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاءنسَ اِلاّ لَيَعْبُدُونِ)(3) يعنى : جن و انسان را نيافريدم جز براى اينكه مرا عبادت كنند. اكنون بايد دو مطلب روشن شود: 1- منظور از عبادت در كلام خداوند، چگونه عبادتى است ؟ و عبادت حقيقى چيست؟ 2- چگونه عبادت حقيقى ، انجام مى پذيرد؟ 1- عبادت حقيقى چيست ؟ ((عبادت )) يعنى : پرستش و ستايش خداوند. عبادت بر سه قسم است : الف عبادت لفظى : و آن عبارت است از اظهار بعضى از ذكرهايى كه در مقام پرستشخداوند با زبان مى گوييم ؛ مانند خواندن دعاىكميل ، دعاى توسل و ساير ادعيه ، ب عبادت عملى : و آن عبارت است از يك سلسلهاعمال و حركاتى كه بدون استفاده از ذكر و يا لفظى ، در مقام اطاعت از خداوند انجام مىگيرد؛ مانند پرداختن خمس ، زكات ، و طواف در حج ، رمى جمره و... ج عبادت لفظى و عملى : و آن عبارت است از عبادت و پرستشى كه از يك سلسله ذكرها وكلماتى همراه با صدور حركات و اعمال خاصىتشكيل شده است ؛ مانند نماز و نماز طواف هريك از اين سه قسم ، يا ظاهرى است و يا حقيقى: الف عبادت ظاهرى : گاهى انسان اعمال و يا الفاظى را كه خداوند به وسيله پيامبرانشبه ما آموخته ، به صورت ظاهرى انجام مى دهد، يعنى هيچ توجهى به مضمون و مفاد آنعمل يا لفظ ندارد؛ مثلاً نماز مى خواند ولى هيچ توجهى به معانى و مفاهيم و اسرارالفاظ و اعمال نماز ندارد. و يا اعمال و مناسك حج را انجام مى دهد و تنها به صورتظاهرى اين اعمال مى نگرد بدون اينكه به معنا و مفهوم آناعمال ، عنايتى داشته باشد. صدور اعمال و الفاظ عبادى از چنين افرادى يا به صورتعادت است و يا از روى ترس از عقاب خداوند و يا بخاطر گرفتن مزد و ثواب مى باشد.در اينگونه عبادات ، سپاسگزارى و ستايشگرى وجود دارد، ولىكامل نيست . در واقع انسان با انجام اين اعمال با اين خصوصيات ، البته تكليف را از خودساقط مى كند، ولى اعمال او كامل نبوده و از روح عبادت برخوردار نيست . ب عبادت حقيقى : عبادت حقيقى عبارت است از اينكه انسان در هنگام عبادت ، به مضمون و مفاداعمال و الفاظى كه از او صادر مى شود، توجه داشته باشد از تمام آنچه غير خداستچشم پوشى كرده و خود را به عنوان بنده حاضر و خاضع در نزد خدا ببيند، خداوند رامعشوق خود دانسته و با عشق با او صحبت كند و با محبّت به اواعمال را انجام دهد و عبادت را فقط به خاطر اينكه بنده و عاشق خدا هست ، انجام دهد.اينگونه عبادت ، فلسفه خلقت و غايت وجود و زينت بخش هستى و عرضى خداوند است . اينعبادت ، ((عبادت احرار)) است ، چنانكه در حديث شريف آمده است : ((عَنْ اءبي عَبْدِاللّه عليه السّلام قالَ: الْعِبادَةُ ثَلاثَةٌ: قَوْمٌ عَبَدُواللّه عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً،فَتِلْكَ عِبادَةُ العَبيد. وَقَوْمٌ عَبَدُوااللّه تَبَاركَ وَتَعالى طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلْكَ عِبادَةُالاجَرا. وَقَوْمٌ عَبَدُواللّه عَزَّوَجَلَّ حَبًّا لَهُ، فَتِلْكَ عِبادَةُ الا حْرار وَهِيَ اءَفْضَلُالعِبادَةَ)).(4) يعنى : ((امام صادق عليه السّلام فرمود: عبادت بر سه گونه است : گروهى خداوندعزّوجلّ را از ترس مى پرستند كه آن عبادت بردگان است . و گروهى به منظور رسيدنبه پاداش ، خدا را عبادت مى كنند، و اين عبادتِ مزدوران است . و گروهى خدا را از روىمحبّت به او عبادت مى كنند، و اين عبادت آزادگان است و اين برترين عبادت است )). و ((عبادت احرار)) نيز داراى درجات گوناگونى است كه به لحاظ شناختهاى افراد،فرق مى كند؛ زيرا اگرچه شناخت خداوند امرى فطرى است و هر انسانى فطرتاً خداوندرا قبول دارد، ولى تدبّر و تعقّل در آيات و نشانه هاى خداوند، انسانها را به درجهبالاترى ا شناخت مى رساند. و هر اندازه شناخت انسانها نسبت به خداوند بيشتر شود، بههمان ميزان يقين قلبى و نور ايمان در آنان افزونى مى يابد و در نتيجه ، عبادت شان بهدرجه بالاترى مى رسد. و بالاترين درجه عبادت ، درجه اى است كه عابد در هنگام عبادت، فقط خداوند را مى بيند و به هيچ چيز ديگرى توجه ندارد.رسول خداصلّى اللّه عليه و آله مه انسانها را به چنين عبادتى سفارش نموده است و مىفرمايد: ((اُعْبُدُاللّه كَاءَنَّكَ تَراهُ فَإ ن لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ)).(5) يعنى : ((خداوند را طورى عبادت كن كه گويا او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى ،او او را مى بيند)). و از امام صادق عليه السّلام نيز روايت شده است كه آن حضرت فرمود: ((جاءَ خَبرٌ اءلى اءميرِالمُؤ مِنين صلوات اللّه عليه وآله فَقَالَ: يا اءَمِيرَالمُؤ مِنين ! هَلْرَاءَيْتَ رَبَّكَ حينَ عَبَدْتَه ؟ قالَ فَقالَ: وَيْلَكَ ماكُنْتُ اءَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرِه ...)).(6) يعنى : دانشمند، خدمت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمد و گفت : اى اميرالمؤ منين ! آياپروردگارت را هنگام پرستش ديده اى ؟ امام عليه السّلام فرمود: واى بر تو! منپروردگارى را كه نديده باشم پرستش نمى كنم ...)). ديدن خداوند، نديدن ديگران است ؛ يعنى وقتى كسى خدا را با قلب و چشم بصيرت ببيند،هيچ چيز ديگرى را با چشم بصيرت نمى بيند؛ همانگونه كه حضرت اميرالمؤ منين عليهالسّلام مى فرمايد: ((طُوبى لِمَنْ اَخْلَصَ للّه العِبادَةً وَالدُّعاءَ، وَلَمْ يَشْغِلْ قَلْبَهُ بِما تَرى عَيْناهُ، وَلَمْ يَنْسِذِكْرَ اللّه بِما تَسْمِع اُذُناهُ، وَلَمْ يَحْزُنْ صَدْرَهُ بِما اُعْطِىَ غَيْرُهُ)).(7) يعنى : خوشا به حال آن كس كه عبادت و دعا را براى خدا خالص گردانيده و قلب او بهآنچه چشم او مى بيند، مشغول نشود و به آنچه گوشش مى شنود، ذكر خدا را فراموشنكند و به آنچه به غير او عطا شود، محزون نگردد)). پس عبادت حقيقى ((عبادت احرار)) است و عبادت احرار عبادتى است كه از روى شناخت و باتوجه به الفاظ، اعمال و خلوص انجام گيرد. 2- چگونه عبادت حقيقى انجام مى پذيرد؟ پس از روشن شدن معناى عبادت حقيقى و درجات آن ، اكنون بايد راهوصول به چنين عبادتى را جستجو نمود. براى روشن شدن اين مطلب ، ذكر دو مقدمه لازماست : الف : هر ظاهرى را باطنى و هر صورتى را معنايى و هر بيرونى را درونى و هر قشرىرا لُبّى و هر مجازى را حقيقتى و هر حكمى را حكمتى و خلاصه هر وجودى را سرّى هست . دراين عالم هرچه هست ، مخلوق خداوند است و ممكن نيست در خلقت خدا وافعال او، هيچ حكمت و سرّى نباشد، چنانكه در قرآن كريم مى فرمايد: (وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاَرْضَ وَمابَيْنَهُما باطِلاً).(8) و نيز مى فرمايد: (وَما خَلَقْناالسَّمواتَ وَالاَرْضَ وَمَا بَيْنَهُما لاعِبينَ).(9) پس هرچه در ظاهر هست داراى باطنى مى باشد. و كتاب خداوند نيز داراى ظاهرى و باطنىاست ؛ چنانكه امام محمد باقرعليه السّلام مى فرمايد: (اِنَّ لِكِتابِ اللّه ظاهِراً وَباطِناً...).(10) پس احكامى كه در اين كتاب هست نيز، داراى باطنى است . ب : آشنايى با رمز و راز اعمال و درك ماهيت و حقيقت آنها، انسان را به بهره مندى كافى ازآنها نزديك مى كند. اطاعت از اوامر و نواهى خداوند بدون چون و چرا، لذّتبخش است ولىاطاعت از اوامر و نواهى او با فهم اسرار و معانى آنها، بسيار لذّتبخش تر است . با توجه به اين دو مقدمه ، درمى يابيم كه ((عبادت احرار)) يعنى عبادتى كه از روىمحبّت و عشق به خدا و بالذّت انجام مى گيرد. و عبادت ، زمانى از روى عشق و محبت وخلوص انجام پذير است كه عابد از ماهيت عبادت و اسرار نهفته در آن اطلاع پيدا كند.هراندازه معرفت و شناخت انسان از اسرار عبادت و مفاهيم آن بيشتر شود، عبادت او لذّتبيشترى داشته و به حقيقت عبوديّت نزديكتر مى شود. پس براى رسيدن به عبادت حقيقىلازم است قبل از هر اقدامى با اسرار عبادات آشنايى پيدا كنيم . كليد آشنايى با اسرار عبادات و باطن احكام الهى در دست اولياى خداوند است ؛ زيرا قرآنكتابى است كه : (لايَمَسُّهُ إِلاّ المُطَهَّر ونَ).(11) و در خود قرآن فرموده است :؛ (يُريدُ اللّه لِيذهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)(12) اين اهلبيت عصمتو طهارت هستند كه پاك و مطهَّر هستند و فقط آنان مى توانند قرآن را مس كنند و دست روىنكات و اسرار قرآن بگذارند. پس ما بايد با استفاده از بيانات معصومين عليهم السّلامكه راهنماى بيرونى و عقل كه راهنماى درونى ماست ، از اسرار عبادات پرده برداريم . اكنون كه به لطف پروردگار متعال ، پرچم اسلام در سرزمين مابرافراشته شده و بهبركت جمهورى اسلامى ، شرايط تعليم و تعلّم احكام الهى ، فراهم گشته و به ويژه درهر سال ، هزاران مسلمان در كنگره عظيم حج ، شركت نموده و به زيارت خانه خدا مى روند،لازم است زايران خانه خدا قبل از مشّرف شدن به حج ، احكام فقهى آن را آموخته و نسبت بهحقيقت و ماهيت حج نيز آشنا شوند. حقيقت حج ، هنگامى براى زايران حرم الهى ، روشنتر مى شود كه به اندازه توان از رمز وتوان از رمز و راز اعمال و مناسك حج بيشتر آگاهى يابند، لذا اين جانب بر خود لازمدانستم كتابى راجع به گوشه اى از ((اسرار حج )) بنويسم تا ان شاءاللّه زايرانخانه خدا، هنگام انجام مراسم حج ، با شناخت كافى نسبت بهاعمال و مناسك آن ، حقّ عبوديت را آنگونه كه شايسته است ، ادا كنند. اين كتاب ، در چند بخش نوشته شده است : 1-مكّه و اسرار آن . 2-كعبه و اسرار آن . 3-مسجد الحرام و اسرار آن . 4-حج و عمره . 5-اسرار مناسك حج . والسلام عباسعلى زارعى سبزوارى قم حوزه علميه 20/10/1375- بخش اوّل : مكّه و اسرار آن شهر مكّه و نامهاى آن شهر ((مكّه )) از مهمترين شهرهاى حجاز است . اين شهر، در سرزمين قدس و طهارت است .شهرى است كه كسانى چون محمدبن عبداللّه صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السّلام دراو متولد شده اند. شهرى است كه جبرئيل بر آن فرود آمده . شهر مكّه ، شهر ابراهيم عليهالسّلام و هاجر است ، شهر آدم عليه السّلام و حواست . اين شهر در قرآن و روايات ، نامهاى مختلفى دارد و در نامگذارى آن به هريك از اين نامها،سرّى وجود دارد كه ذكر مى كنيم . 1-مكّه يكى از نامهاى معروف اين شهر، ((مكّه )) است . و درباره علّت نامگذارى آن به ((مكّه ))، چندمناسبت وجود دارد: الف : كلمه ((مكّه )) مشتق از ((المك )) يعنى ((نابود كردن )) است . ((مَكّ الشي ء؛ يعنى آنشى ء را نابود كرد)). پس كلمه ((مكّه )) در واقع به معناى نابود كردن است . و اين شهررا ((مكه )) ناميده اند چون گناهان را نابود مى سازد. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((لايَدْخُلُ مَكَّةَ رَجُلٌ بِسَكينَةٍ إ لاّ غَفَرَ لَهُ))(13) . يعنى : ((هر فردى كه با متانت وارد شهر مكه بشود، خداوند گناهان او را مى آمرزد)). ب : كلمه ((مكه )) به معناى ((نابود كردن )) است ،. و علت نامگذارى اين شهر به ((مكه ))اين است كه هر كسى به قصد ظلم و ستم به مكه برود، خداوند او را نابود مى سازد،همانطور كه اصحاب فيل نابود شدند. ج : كلمه ((مكّه )) از ((مكايمكو مُكاءَ) مشتق است . و ((مُكاء)) به معناى ((سوت زدن )) است . ازبعضى از روايات استفاده مى شود كه علت نامگذارى مى آمدند و در كنار خانه كعبه بهجاى نماز، سوت و دست مى زدند. امام رضاعليه السّلام مى فرمايد: ((سُمّيَتْ مَكَّةُ مَكَّة لاَنَّ النّاسَ كانُوا يَمُكُونَ فيها...)).(14) يعنى : ((مكه را از آن جهت مكه ناميدند كه مردم در آنجا سوت مى زدند)). ظاهراً اين عمل تا زمان پيامبر اسلام و ابتداى ظهور اسلام ادامه داشته است . مرحوم طبرسىدر تفسير مجمع البيان مى گويد: ((روايت شده است كه هرگاه پيامبر اسلام صلّى اللّهعليه و آله ر مسجدالحرام نماز مى خواندند، دو مرد از طايفه بنى عبدالدار در سمت راست اوسوت مى زدند و دو مرد ديگر در سمت چپ آن حضرت دست مى زدند تا نمازش را بر اوپريشان سازند، و خداوند تمام آنان را در جنگ بدر به هلاكت رسانيد)).(15) د : واژه ((مُكّاء)) نام پرنده اى است در سرزمين حجاز كه هنگام پرواز، سوت شديدى از اوصادر مى شود. ممكن است علّت نامگذارى مكّه ، وجود اين پرنده باشد. 2-بكّه يكى ديگر از نامهاى شهر مكه ، ((بكّه )) است . اين نام در قرآن كريم نيز ذكر شده است .در قرآن كريم مى فرمايد: (إِنَّ اءَوَّلَ يَبْتٍ لِلنّاسِ لِلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمِينَ)(16) يعنى : ((نخستين خانه اى كه براى پرستش مردم نهاده شد، همان است كه در بكّه است ،آنجا با بركت و راهنمايى براى جهانيان است )). واژه ((بكّه )) در اصل ((البكّ)) است و معناى آن ((مزاحم شدن )) است . وقتى عده اى از مردمدر مكانى ازدحام مى كنند، مى گويند: ((يباكّ الناس )). در روايات منقوله از معصومين عليهم السّلام علّت نامگذارى مكه به ((بكه ))، ((ازدحام مردمدر كنار خانه خدا)) معرفى شده است . در روايتى از امام صادق عليه السّلام سؤ ال كرده اند چرا ((مكه )) را ((بكّه )) ناميدند؟ امامعليه السّلام رمود: ((لاَنَّ النّاسَ يَبُكُّ بَعْضَهُمْ بَعْضاً فيهَا بِالاَيْدىِ))(17) يعنى : ((چون مردم در آنجا با دستان خويش مزاحم بعضى مى شوند)). و در روايت ديگرى از امام صادق عليه السّلامنقل شده است : ((عَنْ مُعاوِيَةِ بنَ عَمّار قالَ: قُلْتُ لا بى عَبْدُاللّه عليه السّلام اءَقْوُمُ اصَلّي بِمَكَّةَ وَالمَراءَةَبَيْنَ يَدَىَّ جالِسَةٌ اءوْ مارَّةٌ؟ فَقالَ: لابَاءسَ، اِنَّما سُمِّيَتْ بَكَّةً لا نَّها تَبُكُّ فيها الرِّجالُوَالنّساءُ)).(18) يعنى : ((معاوية بن عمار مى گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : در مكه مىخواهم نماز بخوانم در حالى كه رو به روى من زنى نشسته يا درحال عبور است ، اين چه حكمى دارد؟ امام عليه السّلام فرمود: اشكالى ندارد، مكه را از آنجهت بكّه ناميدند كه در آنجا مردان و زنان ازدحام مى كنند)). و ممكن است علّت نامگذارى اين شهر به نام ((بكّه )) اين باشد كه كلمه ((البك )) بهمعناى ((گردن زدن )) نيز آمده است . و شهر مكه را ((بكّه )) ناميده اند چون هر ظالم وستمگرى كه در اين شهر مرتكب ظلم و ستم شود، گردن او را مى زنند. در روايتىنقل شده است : ((كانَتْ تُسَمّى بَكَّةَ لاَنَّها تُبَكُّ اءعْناقُ الباغينَ إ ذا بَغَوا فيها))(19) يعنى : ((شهر مكه را ((بكه )) ناميده اند چون هر جنايتكارى را كه در آنجا جنايت كند،گردن مى زنند)). و در روايت ديگرى كه در تفسير صافى نقل شده ،(20) علت نامگذارى آن را ((گريهكردن مردم در مكه )) دانسته است ؛ زيرا لفظ ((بكاء)) به معناى گريه كردن است . در بعضى روايات گفته شده : ((مكه )) به تمام شهر گفته مى شود و ((بكّه )) بهمكانى كه خانه خدا در آنجا قرار گرفته است . امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((َوْضِعُ البَيْتِ بَكَّةُ وَالقِرْيَةُ مَكَّة ))،(21) يعنى : ((مكانى كه خانه خدا آنجا واقع شده ، بكّه و تمام شهر، مكه نام دارد)). 3-اُمّ القُرى يكى ديگر از نامهاى مكه ، ((امّ القرى )) است . در قرآن كريم مى فرمايد: (وَكَذلِكَ اءَوْحَيْنا إ لَيْكَ قُراناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ اُمَّ القُرى وَمَنْ حَوْلَها)(22) يعنى : ((و اين چنين قرآنى عربى به تو وحى كرديم تا مردم شهر مكه و اطراف آن راانذار بدهى )). و اما علت نامگذارى اين شهر به ((امّ القرى )) چيست ؟ در روايات راجع به علت نامگذارىآن به ((ام القرى )) سخن گفته نشده است . و شايد از آن جهت كه از خود اين نام ، علتنامگذارى آن روشن هست كسى از ائمه عليه السّلام راجع به آن سؤال نكرده است . ((امّالقرى )) يعنى ريشه شهرها. ((مكه ))، ريشه تمام شهرهاست ، زيرااولين نقطه اى است كه در روى زمين ظاهر شد. علاوه بر اينكه از نظر عظمت و شكوه نيزبر همه شهرها شرف دارد؛ چون نهال اسلام در آنجا روييد و بر ساير سرزمينها و مملكتهاسايه افكند. 4-البلد الا مين ((البلدالا مين )) يكى ديگر از نامهاى مكه است . در قرآن كريم مى فرمياد: (وَهَذا البَلَدُ الاَمِينَ)(23) و همه مفسّرين اتفاق دارند بر اينكه منظور از ((البلدالا مين ))،((مكّه مكرمه )) است . جمله ((بلدالا مين )) يعنى شهر كسى كه امنيت دارد در علّت نامگذارى شهر مكه به ((البلدالامين )) دو احتمال وجود دارد: احتمال اوّل : شهر مكه حرم خداست . و هر كسى كه در حرم بميرد، خداوند او را در روز قيامتاز وحشت و ترس در آن روز، در امان قرار مى دهد. ازرسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله وايت شده است كه به ((اءبوذر)) فرمود: (وَمَنْ ماتَ فى حَرَمِ اللّه آمَنَهُ اللّه مِنَ الفَزَعِ الا كْبَرِ وَادْخَلَهُ الجَنَّةَ).(24) يعنى : كسى كه در حرم خدا بميرد، خداوند او را از وحشت بزرگ در امان مى دارد و او راداخل بهشت مى كند)). و در روايت ديگرى فرموده است : ((مَنْ ماتَ فى اءَحَدِ {هذَيْنِ} الحَرَمَيْنِ حَرَمُ اللّه وَحَرَمُرَسُولِهِ بَعَثَهُ اللّه تَعالى مِنَ الا مِنين ))(25) يعنى : ((كسى كه در يكى از اين دو حرم حرم خدا و حرمرسول او بميرد، خداوند او را در قيامت جزء كسانى كه امنيت دارند برمى گزيند)). احتمال دوّم : مكه جزء حرم خداست . و هر كسى كه در حرم خدا وارد شود، امنيت دارد و لذا مكهرا ((البلد الا مين )) ناميده اند. در قرآن كريم مى فرمايد: وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً)(26) يعنى : ((هر كسى كه داخل حرم شود، امنيت دارد)). هم در زمان جاهليّت و هم بعد از اسلام ، هر كسى كه به حرم خدا پناهى مى برده ، امنيتداشته است . ((عبداللّه بن سنان )) از امام صادق عليه السّلامنقل كرده است كه از آن حضرت درباره تفسير آيه (وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ امناً) سؤال شد، آن حضرت فرمودند: ((كسى كه داخل حرم شود و به آن پناه ببرد، از غضب خداونددر امان است . و هر حيوان وحشى يا پرنده اى كهداخل حرم شود تا زمانى كه از حرم خارج نشده ، از خشم و اذيت كسى ، در امان است)).(27) 5-و6-البساسه واُمّ رُحِمْ يكى ديگر از نامهاى مكه ((بساسه )) است . كلمه ((بساسه )) به معناى ((راندن )) است .و مكه را از آن جهت ((بساسه )) ناميده اند كه در مكه هر كسى كه به ديگران ظلم و ستم مىكرد، او را از شهر خارج مى كردند و به هلاكت مى رساندند. يكى ديگر از نامهاى مكه ((اُمّ رُحِمْ)) است . در وجه نامگذارى شهر مكه به ((بساسه )) و اُمّرُحم )) امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((اءَسْماءُ مَكَّةَ خَمْسَةٌ: اءُمّ القُرى وَمَكَّةَ وَبَكَّة وَالبَساسَةُ كانُوا إ ذا ظَلَمُوا بِها، بَسَّتْهُمْ اءَيْاءَخْرَجْتُهُمْ وَاَهْلَكْتَهُمْ وَاءُمُّ رُحِم كانُوا إ ذا لَزِمُوها رُحِمُوا)).(28) يعنى : ((مكه پنج نام است ، امّالقرى ، مكه ، بكه و بساسة ؛ چون هرگاه كسى در مكّه ظلممى كرد، او را بساسه مى كردند، يعنى او را از شهر خارج نموده و به هلاكت مىرسانيدند. و نام ديگر مكه ، ((امّرحم )) است ؛ چون هرگاه كسى خانه نشين مى شد، به اورَحْم مى كردند)). و مانند همين روايت را شيخ صدوق در كتاب ((من لايحضره الفقيه ))نقل كرده است .(29) عظمت شهر مكّه شهر ((مكّه )) از عظمت خاصى برخوردار است . و عظمن آن از جهت گوناگون ،قابل بررسى است . اوّلاً: نقطه اى كه شهر مكه در آنجا واقع شده ، نخستين نقطه اى است كه در سطح زمين بهصورت خشكى پديدار گرديد، زيرا خانه كعبه كه در آنجا واقع شده ، اولين نقطه ازسطح زمين است ؛ چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: (اِنَّ اَوَّلَ بَيتِ وُضِعَ لِلنَّاسِ الذّى بِبَكَّة مُباركاً...)(30) و در روايتى امام باقرعليه السّلام مى فرمايد: ((وقتى خداوند اراده نمود زمين رابيافريند، به بادها و دستور داد تا به آب زنند، آنگاه موجى پديد آمد و بر اثر اينموج ، مجموعه اى از كف به وجود آمد. خداوند آن مجموعه را در مكان كنونى خانه كعبه ،گردآورى نموده و كوهى از كف را تشكيل داد. آنگاه زمين از زير آن كوه گسترش پيدا كرد. وآيه : (اِنَّ اءَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةِ مُبارَكاً) اشاره به همين مطلب دارد. پسنخستين نقطه اى كه در روى زمين پديدار شد، كعبه است و ساير سرزمينها از اين نقطهگسترش يافت )).(31) ثانياً: مكه ، شهرى است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در آنجا متولد شد و در آنجااز طرف خداوند به پيامبرى مبعوث گشت . و نيز از آنجا دعوت مردم به اسلام را شروعكرد، لذا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اين شهر را به شدت دوست داشت . و زمانىكه مجبور به ترك مكه شد، بسيار محزون و غمگين بود. از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است كه آن حضرت درباره مكه فرمودند: ((مااَطْيَبُكَ مِنْ بَلَدٍوَمااَحِبُّكَ إِلَىَّ وَلَولا اءنَّ قَوْمى اَخْرِجُونى مِنْكَ ماسَكَنْتُ غَيْرَكَ))(32) يعنى : هيچ شهرى پاكتر از تو نيست و هيچ شهرى نزد من از تو بهتر نيست . و اگر قوممن مرا از تو خارج نمى كردند، هيچ شهرى غير از تو را براى سكونت انتخاب نمى كردم)). و در روايت ديگرى نيز از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آلهنقل شده است كه هنگام خروج از مكه به مدينه ، خطاب به شهر مكه فرمود: ((خدا مى داند كه من تو را دوست دارم . و اگر مردم تو من را از تو بيرون نمى كردند، هيچشهرى غير از تو را براى زندگى انتخاب نمى كردم و هيچ شهرى را به جاى تو آرزونمى نمودم . و اكنون براى جدا شدن از تو، غمگين هستم ...)).(33) شدت علاقه رسول خداصلّى اللّه عليه و آله حكايت از عظمت و معنويت اين شهر دارد. وروشن است كه علاقه رسول خدا به اين شهر، بخاطر زندگى دنيوى نبوده است ؛ زيراشهر مكه از نظر آب و هوا، براى زندگى مناسب نيست ، بلكه پيامبر اكرم صلّى اللّهعليه و آله ه خاطر عظمت معنوى و قداست اين شهر، هنگام خارج شدن از آن ، غمگين و محزونمى شود. ثالثاً: مكه ، شهرى است كه از امنيت دنيوى و اخروى برخوردار مى باشد. در رواياتمختلفى ،(34) معصومين عليهم السّلام فرموده اند: ((كسى كه در مكه بميرد، در روز قيامت امنيت دارد و خداوند او راداخل بهشت مى كند. علاوه بر اينكه قبل از مرگ نيز هر موجودى در شهر مكه امنيت دارد. و اينامر از ويژگيهاى شهر مكه است كه خداوند تنها به اين شهر، موهبت فرموده است )). رابعاً: شهر مكه تنها شهرى است كه جزء حرم خدا مى باشد.رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ر روز فتح مكه فرمود: ((اِنَّ اللّه حَرَّمَ مَكَّةَ يَوْمَ خُلِقَ السَّماواتَ وَالاَرْضَ وَهِيَ حَرامٌ اِلى اءَنْ تَقُومَالسّاعَةُ...)).(35) يعنى : ((روزى كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد، مكه را حرام كرده و حرمت اين شهر تاروز قيامت ادامه خواهد داشت ...)). عظمت شهر مكه به كسى اجازه صيد و قطع نمودن درختى را نمى دهد؛ زيرا جزء حرمخداوند است و محدوده حرم به پاس حرمت كعبه ، از احترام ويژه اى برخوردار است . خامساً: اجر و ثواب عبادت در شهر مكه ، بيشتر از اجر و ثواب آنها در ساير شهرهاست ؛چنانكه كيفر گناه و معصيت در اين شهر نيز بيشتر از شهرهاى ديگر است . خداوند قرآن وختم آن در شهر مكه ، از پاداش ويژه اى برخودار است . امام باقرعليه السّلام مى فرمايد: ((مَنْ خَتَمَ القُرْآنَ بِمَكَّةَ مِنْ جُمُعَةٍ إ لى جُمُعَةٍ وَاءقَلّ مِنْ ذلِكَ وَاءكْثَرُ وَخَتَمَهُ فى يَوْمِ الجُمُعَةِكَتَبَ اللّه لَهُ مِنَ الا جْرِ وَالحَسَناتِ مِنْ اَوَّلِ جُمُعَةٍ كانَتْ في الدُنيا إِلى آخَرِ جُمُعَةٍ تَكُونُفيها وَاِنْ خَتَمْةُ فى سايِرِ الاَيّامِ فَكَذلِكَ))(36) يعنى : ((هر كسى كه قرآن را در مكه از جمعه اى تا جمعه ديگر و يا كمتر يا بيشتر از آنبخواند و در روز جمعه آن را ختم كند، خداوند از نخستين جمعه اى كه در دنيا بوده تاآخرين جمعه اى كه در دنيا هست ، براى او ثواب و پاداش مى نويسد. و اگر قرآن را درروزهاى ديگر ختم كند، باز همين پاداش را دارد)). و در روايت ديگرى نيز از امام باقرعليه السّلامنقل شده است كه آن حضرت عليه السّلام مى فرمايد: ((مَنْ خَتَمَالقُرانَ بِمَكَّة لَمْ يَمُتْ حَتّى يَرى رَسُولَاللّه صلّى اللّه عليه و آله وَيَرىمَنْزِلَهُ فىِالجَنَّةِ))(37) يعنى : ((هر كسى كه در مكه قرآن را از ابتدا تا پايان آن تلاوت كند، نمى ميرد مگراينكه قبل از مرگ ، رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ومنزل خودش را در بهشت مى بيند)). در شهر مكه راه يافتن نيز عبادت است ؛ چنانكه امام زين العابدين عليه السّلام فرمودهاست : ((وَالماشى بِمَكَّةَ فى عِبادَةِ اللّه عزوجلّ)).(38) يعنى : ((كسى كه در مكه راه مى رود، در حال عبادت خداست )). روزه گرفتن در شهر مكه ، اجر و پاداش زيادى دارد.رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ى فرمايد: ((مَنْ اَدْرَكَ شَهْرُ رَمِضان بِمَكَّةَ مِنْ اءَوَّلِهِ إ لى آخَرِهِ صِيامَهُ وَقيامَهُ كَتَبَ اللّه لَهُ ماءَئةَ اءَلْفشَهر رَمَضان فى غَيرِ مَكَّة ))(39) يعنى : كسى كه ماه رمضان را از اول تا آخر آن در مكه روزه بگيرد، خداوند براى او ثوابهزار ماه رمضان در غير مكه را مى نويسد)). نماز خواندن در مكه و صدقه دادن در آن نيز ثواب ويژه اى دارد؛ چنانكه گناه و معصيت دراين شهر، داراى كيفيت ويژه اى است . و اين امر حكايت از عظمت و قداست مكّه دارد. و از جملهعظمتهاى شهر مكه اين است كه بدون احرام ، نمى شود وارد آن شد.
|
|
|
|
|
|
|
|