ولى (محمد بن عبد الوهاب )(23) مى گويد: طلب كردن و خواندن ديگران مانندانبياء و ائمه عليهم السلام و ارواح مؤ منين مشمول آيه شريفه زير است كه مى فرمايد: ان الذين يستكبرون عن عبادتى ، سيدخلون جهنم داخرين . (غافر:60).
پيوسته سرور من به ستايش شناخته ، و هماره آقاى من به بخشش ستوده بوده است . تاآخر ابيات . با توجه به اين روايت ، زمان يا حين يا وقتى نبوده كه خداوندمتعال قدرت بر خلق و فيض نداشته و سپس عالم را خلق نموده باشد، بلكه خداوند دائمالفيض بوده ، و جود و بخشش و عطاى او هميشگى بوده است . س 58 آيا عالم ، قبل زمانى دارد؟ ج - خير، عالم قبل زمانى و بعد زمانى ندارد؛ چونقبل ، از شؤ ون زمان است ، و خود زمان به قبل و بعد تقسيم مى شود. و خود زمان جزو عالمو از جمله ماسوى به شمار مى آيد. و چنان كه در جواب سؤال قبل ذكر شد فاصله زمانى ميان ذات واجب و عالم نيست و هيچ زمانى نبوده كه عالم در آنزمان معدوم بوده باشد و هر زمان و يا وقتى فرض شود او خود نيز به ضميمه عالم و ازعالم محسوب مى شود. س 59 معناى اين عبارت چيست ؟ الفيض قديم و المستفيض حادث و الابصار ثابت و المبصر متغير.(27) فيض خداوند بى آغاز، و فيض گيرنده ها حادثند، و بينايى او ثابت است و مبصرات درحال تغيير و دگرگونى اند. ج - يعنى فيض از شؤ ون حق و از لوازم ذات است ، ولى مستفيض و وجودات خاصه، قائم به حق هستند (از حيث ايجاد، نه از لوازم ذات ) پس حدوث ذاتى دارند البته دامنهمستفيض و موجودات را وسيع تر بايد گرفت لذا حدوث ، حتىشامل مجردات نيز مى گردد. و مقصود از (ابصار) ابصار حق است . س 60 چگونه معقول است كه فيض قديم ، و مستفيض حادث باشد؟ ج - چون فياض بودن خداوند لازمه ذات است ؛ زيرا عليت او عين ذات است ، و لازمهعليت افاضه است . س 61 آيا ماوراى آسمان و زمين فضاى نامتناهى است ؟ ج - در داءب قرآن كريم منظور از (سموات و الارض ) تمام عالم است ، نهتنها سماء و ارض ، ديگر فضاى نامتناهى اى ماوراى زمين و آسمان نداريم و اصلا اينسخن اصل ندارد، و تنها دستگاه آسمان و زمين است . خداوندمتعال مى فرمايد: هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا، ثم استوى الى السماء، فسواهن سبع سموات ،و هو بكل شى ء عليم . (بقره 29، و نيز ر، ك : فصلت : 11 و 12) اوست آن كه همه آنچه را كه در زمين است براى شما آفريد، سپس به (آفرينش ) آسمانپرداخت ، و هفت آسمان را استوار كرد، و او به هر چيزى تواناست . س 62 پس مكانى كه آسمانها و زمين در آن قرار دارند كجاست ؟ ج - مكان تابع جسم است ، و جا داير مدار خود جسم است ، نه اينكه بايد جايىباشد كه جسمى در آن حلول كند. س 63 آيا در افلاك ديگر غير از زمين ، بشر و انسان موجود است ؟ ج - خداوند متعال مى فرمايد: و من آياته خلق السموات و الارض و ما بث فيهما من دابه .. (شورى : 29) و از نشانه هاى (قدرت ) اوست ، آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از (انواع ) جنبده در آن دوپراكنده است ... از اين آيه كريمه معلوم مى شود كه در افلاك ديگر (دابه ) و جاندار وجود دارد. س 64 آيا در قرآن آيه اى در اين رابطه داريم كه پيش از اين عالم انسانى ،عالم انسانى ديگر بوده است ؟ ج - خير، قرآن كريم متعرض اين معنى نشده كه پيش از اين انسان ، عالم انسانىديگرى بوده ، چنانكه راجع به جنيان دارد.(28)ولى در روايتى از حضرت امام باقر عليه السّلام آمده است : (انسانهاى موجود كنونىنسل هشتم از نسل انسان است كه به وجود آمده و منقرض شده اند.)(29)و نيز در روايات ديگر وارد شده است : (پيش از اين آدم ، آدمى ديگر وقبل از او، آدمى ديگر و هكذا بوده است ، و اگر تا قيامت بشماريم تمام نخواهدشد.)(30)همچنين از ذيل خطبه ذعلب در توحيد صدوق رحمه اللهمنقول از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام استفاده مى شود كه خداوندمتعال دائم الجود و الفيض بوده و هميشه فياض و جواد است ؛ آنجا كه مى فرمايد:
و پيوسته سرور من به بخشندگى ستوده بود، و هماره آقاى من به ستايش شناخته شدهبوده است . عالم ذّر از ديدگاه قرآن كريم س 65 خداوند متعال مى فرمايد: و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ، و اشهدهم على انفسهم : الست بربكم ؟قالوا: بلى ، شهدنا، ان تقولوا يوم القيامه ، انا كنا عن هذا غافلين (اعراف : 172 و173). - و ياد كن هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را بر گرفت وايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: چرا، گواهى مىدهيم . تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امرغافل بوديم . اين عالم چه ارتباطى با عالم (ذّر) دارد؟ و نيز چگونه اشخاص مى فهمند كه در عالمذّر (بلى ) گفته اند با وجود اينكه در اين عالم غافلند؟ ج - عالم (ذّر) روح اين عالم است كه آن را (عالم غيب ) نيز مى گويند.توضيح اينكه : هر موجودى دو وجه دارد: وجه الى الله كه زمان و تدريج در آن راه ندارد؛و وجه بغيره ، كه در آن تدريج و زمان (با مقايسه موجودات به يكديگر) راه دارد. خداوندمتعال مى فرمايد: انما امره اذا اراد شيئا، ان يقول له كن ، فيكون (يس : 82) تنها كار خداوند وقتى بخواهد چيزى را ايجاد كند، اين است تا به آن مى گويد موجودشو، بى درنگ به وجود مى آيد. از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كلمه (كن ) همان كلمه و گفتار خداوندمتعال است ، و معلوم است كه كلام خداوند متعال مانند سخن گفتن انسان نيست كه با بازكردن دهان و اعتماد بر مقاطع حروف ، صورت بگيرد، بلكه مصداق گفتار خداوندمتعال (كن ) همان موجود خارجى است ؛ بر اين پايه ، گفتار خداوندمتعال (كن )، هم امر است ، و هم مخاطب درست كن است ، يعنى هم به آن (كن ) مى گويدو هم به آن گوش مى دهد كه بشنود، و هم قلب مى دهد كه بپذيرد، پس كلمه (كن ) ازطرفى وجود شى ء و از طرفى ايجاد آن است . و در جاى ديگر مى فرمايد: و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر. (قمر: 50) فرمان ما جز يكى نيست ، آن هم چون چشم به هم زدنى مى باشد. كنايه از اينكه : امر ما تدريج بدار نيست . پس ، ما سوى الله و همه مخلوقات ، يك امر و به يك (كن ) ايجاد شده و يكفعل است ؛ و اين موجود واحد منبسط يك وجه الى الله دارد كه يكى است و زمان و تدريج وحركت كه از لوازم جسم و ماده است ، در آن راه ندارد، زيرا زمان از حركت پديد مى آيد، وحركت لازمه جسم است و آن لازمه ماده است و به مقتضاى سنخيت بين علت ومعلول از او مسلوب است ، اين وجه الى الله عالم ذّر اين عالم است . و همان موجود يك وجه ديگر دارد كه همين دنياى ظاهر است ، كه در آن زمان و حركت و تدريجفرض مى شود، بنابراين ، عالم ذّر از اين عالم مسلوب نيست . همچنين عالم ذّر اين گونه نيست كه مردم به صورت ذّر و مانند مورچه يا ذرات ريز دراصلاب وجود داشته باشد، و خداوند متعال به مقتضاى (الست بربكم ؟) (اعراف :172): (آيا من پروردگار شما نيستم ؟) خود را به آن ها بنماياند به گونه اى كه باچشم و امثال آن خداوند متعال را ببينند. و آنگاه (بلى ) (اعراف : 172) (بله ) بگويند؛زيرا دو محذورى كه خداوند در ذيل آيه فرمود كه ان تقولوا يوم القيمه ؛ انا كنا عن هذاغافلين ، او تقولوا، انما اشرك آباؤ نا من قبل ، و كنا ذريه من بعدهم ، افتهلكنا بمافعل المبطلون (اعراف : 172، 173): (تا مبادا روز قيامت بگوييد: ما از اين امرغافل بوديم ، يا بگوييد: پدران ما پيش از اين مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس ازايشان بوديم ، آيا ما را به خاطر آنچه باطل انديشان انجام داده اند، هلاك مى كنى ؟) بامعناى اخير سازگار نيست ، هر چند مرحوم سيد مرتضى و طبرسى رحمهما الله به همينمعناى دوم قائلند. نحوه وجود ملائكه س 66 آيا مى توان از آيه شريفه زير استفاده نمود كه ملائكه ، داراىبال و پر هستند، آن جا كه خداوند مى فرمايد: جاعل الملائكه رسلا اولى اجنحه مثنى و ثلاث و رباع . (فاطر:1) خداوند، فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و چهارگانه اند، پيام آورند (خود)قرار داده است . ج - خيلى روشن نيست ، شايد منظور از تعبير به (جناح ) براى آنها به حسبقوايى كه داشته اند، باشد. س 67 انكار ملائكه يا بعضى از پيغمبران گذشته (ع ) چه صورت دارد؟ ج - انكار ضرورى است ، و موجب كفر مى شود. خداوندمتعال مى فرمايد: آمن الرسول بما انزل اليه من ربه ، و المومنونكل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله ، لا نفرق بين احد من رسله (بقره : 285). پيامبر خدا به آنچه از جانب پرودگارش بر اونازل شده ايمان آورده است و مؤ منان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند (و مى گويند) ميان هيچ يك از فرستادگان فرق نمى گذاريم . س 68 آيا ملائكه به هر شكلى در مى آيند؟ ج - معروف است كه : الجن جسم نارى يتشكل باشكال مختلفه حتى الكلب و الخنزير، و الملك جسم نورىيتشكل باشكال مختلفه سوى الكب و الخنزير جن ، جسم آتشين است كه به شكلهاى گوناگون حتى بهشكل سگ و خوك در مى آيد، و فرشته جسم نورانى است كه بهشكل هاى گوناگون به جز سگ و خوك در مى آيد. ولى اين سخن مدركى ندارد، و كلام نادرستى است . و اينكه خداوند در قصه حضرت مريم(ع ) مى فرمايد: فتمثل لها بشرا سويا (مريم : 17): (پس بهشكل بشرى خوش اندام بر او نمايان شد.) تمثل بود، يعنى حضرتجبرئيل (ع ) در چشمهاى حضرت مريم (ع ) اين گونه وانمود مى كرد كه او بشر است ، وگرنه او جبرئيل بود و ملك ، و هرگز تغيير پيدا نكرد و انسان و بشر نشد. س 69 - آيا هر يك از چهار ملك بزرگوار:جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل و عزرائيل ، ماموريت ويژه اى دارند؟ ج - بلكه ، جبرئيل امور مربوط به وحى وميكائيل ارزاق ، و اسرافيل احياء، و عزرائيل اماته را به عهده دارد. س 70 - آيا اين روايت معروف كه مى فرمايد: (فرشته اى به نام فطرسعصيان و نافرمانى كرد و خداوند بال او را شكست و در جزيره اى انداخت ، و در شب ولادتحضرت امام حسين عليه السلام خود را به گاهواره آن حضرت ماليد و شفا يافت).(32) درست است ؟ ج - اين روايت با آيه شريفه اى كه مى فرمايد: عباد مكرمون (انبياء: 26):(بندگان گرامى خداوند) هستند، و نيز مى فرمايد: لايعصون الله ما امرهم و يفعلون مايؤ مرون (تحريم : 6): (از فرمان خدا سرپيچى نمى كنند و هر چه به ايشان فرماندهد انجام مى دهند) منافات دارد. آيا جنيان پيامبرى از جنس خود نيز داشتند؟ س 71 آيا جنيان پيامبرى از جنس خود نيز داشتند؟ ج - از يكى كه تسخير جن نموده بود پرسيده شد. بهنقل از آنان گفت : نداريم . دين و آيين جنيان از ديدگاه قرآن كريم س 72 آيا از ميان جنيان كسانى هستند كه به اديان ديگر غير از اسلام اعتقادداشته باشند؟ ج - از خود آنان نقل شده كه گفته اند: تمام اديان و مذاهب انسانها در ميان ما وجوددارد، بجز مذهب اهل تسنن ، زيرا اشخاصى كه از طايفه جن در واقعه غدير خم بودند، هنوززنده هستند و به نصب اميرالمؤ منين عليه السّلام به خلافت توسطرسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شهادت مى دهند. از اين گذشته ، خداوند متعال به نقل از برخى از آنان مى فرمايد: قالوا يا قومنا، انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه ، يهدى الىالحق ، و الى طريق مستقيم . (احقاف : 30). گفتند: اى قوم ، ما شنيده ايم كه كتابى بعد از حضرت موسى ،نازل شده و تصديق كننده كتابهاى پيش از خود اوست ، و به سوى حق و به سوى راهىراست راهبرى مى كند. از اين آيه شريفه بر مى آيد كه در ميان آنان يهودى نيز بوده است . و نيز در جاى ديگرمى فرمايد: قل : اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا: انا سمعنا قرآنا عجبا، يهدى الى الرشدفآمنا به ، و لن نشرك بربنا احدا. (جن : 1 و 2) بگو: به من وحى شده است كه تنى چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند: راستى ماقرآنى شگفت آور شنيديم ، كه به راه راست هدايت مى كند، پس به آن ايمان آورديم ، وهرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد. از اين آيه شريفه نيز بر مى آيد كه مشرك بوده اند. و بيش از اين در اين باره از آياتاستفاده نمى شود. جنگ اميرالمؤ منين عليه السّلام با جن و علت آن س 73 آيا جنگ امير مؤ منان عليه السّلام با جن واقعيت دارد؟ ج - بله ، در روايات وارد شده است (33) يكى از آنها جنگ آن حضرت باجن (نصيبين ) بود. س 74 چرا حضرت عليه السّلام با آنها جنگيد؟ ج - آنها هم مكلفند و كافر و مؤ من دارند. در روايت آمد كه در كربلا، زعفر جن بهحضرت سيدالشهداء عليه السّلام اظهار ارادت و اطاعت كرد و از او اجازه مقاتله خواست.(34) مباحثى درباره شيطان س 75 خداوند متعال مى فرمايد: قال : رب فانظرنى الى يوم يبعثون : قال : فانك من المنظرين الى يوم الوقتالمعلوم (ص : 79 81). ابليس گفت : پروردگارا، پس مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، مهلت ده ، خداوندفرمود: تو از مهلت يافتگانى تا روز معين معلوم . وقت معلومى كه خداوند ابليس را تا آن زمان مهلت داده ، چه وقت است ؟ ج - شيطان از خداوند متعال در خواست نمود و گفت فانظرنى الى يوميبعثون (پس مرا مهلت ده كه تا روز قيامت زنده بمانم .) ولى خداوند سبحان فرمود:فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم كه گويا اين وقت نزد خود شيطان نيزمعلوم است . در اخبار رجعت آمده است : (لشگر اميرالمؤ منين عليه السّلام با شيطان و ذرّيهو ياران او در حوالى (بصره ) مى جنگند، و نزديك مى شود كه لشگر اميرالمؤ منينعليه السّلام شكست بخورد، ناگاه رسول اكرم صلى اللاه عليه و آله و سلمّز آسماننازل مى شود، و شيطان مى فهمد كه وقت معلوم فرا رسيده است ، لذا به طرف (بيتالمقدس ) مى گريزد، ولى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وى را تعقيب مىكند و روى (صخره بيت المقدس )، قبله نخست مسلمانان ، شيطان را سر مى برد و دنياپر از خير و صلاح مى گردد.)(35) س 76 آيا در آن وقت ديگر خرابكار پيدا نمى شود؟ ج - چرا، كار شيطان تزيين و بزرگ جلوه دادن دنياست ، چنانكه خداوندمتعال از قول او مى فرمايد: لازينن لهم فى الارض (حجر: 39) قطعا (گناهان را) در زمين براى آنان مى آرايم . لذا ممكن است حتى بعد از هلاكت شيطان نيز كسانى كه شيطان بذراعمال زشت را در وجودشان كاشته ، همچنان مرتكب معصيت شوند. س 77 خداوند متعال در آيه شريفه اى از زبان شيطان خطاب به مشركين مىفرمايد: انى برى ء منكم ، انى ارى ما لاترون انى اخاف الله (انفال : 48). من از شما بيزارم ، من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا بيمناكم . آيا كفار، شيطان را مى ديدند؟ و ديگر اينكه شيطان چه مى ديد كه كافران نمى ديدند؟ ج - در جنگ بدر شيطان به شكلكافرى به نام (سراقه بن مالك ) در صف كفار در آمده بود و پرچمى به دست داشت وآنها را تشويق مى نمود. وقتى كه دو لشگر كفر و اسلام به هم رسيدند، و شيطان لشگرملائكه را كه براى نصرت و يارى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و مسلمانانآمده بودند، و نيز عذابى را كه با آنها كفار را تهديد مى كردند ديد، پرچم را انداخت وفرار كرد و گفت : انى برى ء منكم ، انى ارى ما لاترون ، يعنى من از شما، بيزارم ومن مى بينم آنچه را كه شما نمى بينيد. و هيچ اشكالى ندارد كه شيطان به صورتشخصى متمثل شود، و از اين گونه تمثيلات برزخى فراوان است . س 78 آيا شيطان الآن هم مى تواند به آسمان رود و استراق سمع نمايد؟ ج - استراق سمع براى شياطين ممكن بود(36) و مى توانستند تا آسمانهفتم بالا روند و در آنجا اخبار آسمانها را از ملائكه فرا گرفته و براىاهل زمين بياورند كه چه وقايع و حوادثى براى آنها رخ خواهد داد؛ ولى از زمان ولادتحضرت عيسى نتوانستند، تا بيشتر از آسمان چهارم بالا روند، و از سه آسمان محرومگشتند، و در زمان ولادت با سعادت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از چهارآسمان ديگر نيز محروم شدند(37) و ملائكه آنها را با شهاب ثاقب رد مى كنند.(صافات : 10). جبر واختيار و بدا و سر تفاوت قابليت ها معناى لاجبر و لاتفويض ، بل امر بين امرين س 79 در روايت آمده است : لاجبر و لاتفويض ، بل امر بين امرين (38) (اعمال بندگان ) نه از روى اجبار است و نه از روى واگذارى ، بلكه امرى ميان اين دوامر است . جبر يعنى چه ؟ و تفويض به چه معنا است ؟ و امر بين امرين چيست ؟ ج - جبر يعنى بنده در انجام فعل هيچ گونه اختيار نداشته و مجبور است ، وتفويض آن است كه فعل به اراده بنده واقع مى شود اراده خدا هيچ نقشى در آن ندارد، و امربين امرين ، يعنى هم خدا مى خواهد و هم اراده بندهدخيل است . توضيح بيشتر آنكه : جبرى ها مى گويند: افعال بندگان به اراده خدا واقع مى شود واراده بنده هيچ نقشى در آن ندارد و مانند آلت دست است و چه بخواهد يا نخواهدفعل واقع خواهد شد. و فخر رازى صاحب تفسير از كسانى است كه صريحا جبرى است ومفوضه قائلند كه افعال به اراده بنده تحقق پيدا مى كند و اراده خداوندمتعال هيچ نقشى در آن ندارد، حتى اگر خداوند فعلى را اراده كند ولى بنده آن را اراده نكندواقع نمى شود، و بالعكس اگر بنده اراده كند ولى خداوند اراده نكند، واقع خواهد شد. وامر بين امرين آن است كه خداوند متعال اراده كرده كه بندهفعل را (عن اراده ) و با اراده خود بجا آورد. چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد: و ما تشاءون الا ان يشاء الله (انسان : 30) و جز آنچه خدا بخواهد، نمى خواهيد. س 80 خيام مى گويد:
آيا كلام او صحيح است و او در خوردن مى مجبور و بدون اختيار بوده است ؟ ج - مى خوردن او كارى است اختيارى ، علم خداوند به كار بنده به همان صورتىكه بايد واقع شود، تعلق مى گيرد و در عينحال بنده در انجام آن مختار است و كارش اختيارى است . اما خيام مى خواهد بگويد: علم خدا به فعل ،فعل را غيراختيارى مى كند، و اين درست نيست ، بلكهفعل اختيارى است و نحوه تعلق علم خدا به فعل ، به همان نحو اختيارى بودنفعل است ، يعنى خداوند متعال عالم است كه بندهفعل را از اختيار انجام خواهد داد، و علم خداوند متعال علتفعل نخواهد بود تا اختيار از بنده سلب گردد. س 81 آيا مى توان گفت : خيام در اين بيت شعر نمى خواهد مساله جبر را ثابتكند، بلكه در صدد آن است كه بگويد: (بعضى از علوم ما مطابق با واقع نيست بلكهجهل مركب است ، ولى علم خداوند سبحان جهل نيست و همواره مطابق با واقع است )؟ ج - ظاهرا از اين بيت شعر خيام بر مى آيد كه من در خوردن مى مجبور هستم ، و علمخداوند متعال علت عصيان بود، و بنده در افعال خود، بى اختيار و مجبور است . س 82 فعلى كه داراى مقدمات غيراختيارى فراوان است ، چگونه اختيارى مىشود، با اينكه در علم خداوند متعال مشخص شده است كه اينفعل بايد بشود؟ ج - ضرورت فعل ، غير از جبر است . فعلى كه در خارج ايجاد مى شود، اگرتمام اجزاى علتش تحقق پيدا كنند، واقع خواهد شد و ضرورى است ، و از جمله مقدماتفعل اختيارى ، صفت اختيار فاعل است كه اگر بخواهد مى كند و اگر نخواهد نمى كند. وفعل نسبت به هر يك از اجزاى علتش (كه از آن جمله اختيارفاعل است ) ممكن است و نسبت امكان به آن داده مى شود، ولى نسبت به تمام علت و مجموعاجزاى علت تامه اش ضرورى و حتمى الوقوع خواهد بود. س 83 آيا خود اختيار، تقدير خداوند سبحان است ؟ ج - خدا خواسته كه انسان كارهايش را با اختيار (عن اختيار) انجام دهد، پساختيارى بودن فعل ، تقدير خداوند متعال است . س 84 آيا اراده ، اختيار است ؟ ج - خير، افعال انسان اختيارى است ، اختيار شرطفعل و از اجزاى علت آن است ، و لازم نيست اراده نيز اختيارى باشد، بلكه در انجام هر كار،تحت تاءثير يك سلسله احساسات و عوامل ، نخست علم و تصور مصلحت آنعمل بوجود مى آيد، بعد شوق ، بعد اراده ، و بعد از اين مقدمات اختيار خود به خودحاصل مى شود. حضرت استاد قدس سره به مناسبت ديگر مى فرمودند: در اختياريّتفعل همان پس كه فعل انسان با اراده و اختيار صادر شود، نه اينكه اختيار او هم اختيارىباشد؛ زيرا محل نزاع در مساله جبر، (فعل انسان ) است كه بايد اختيارى بوده و جبرىنباشد، نه (اختيار در انجام فعل اختيارى ). س 85 آيا امكان دارد كه اختيار سوء براى انسان تقدير شده باشد، ولى او خيررا اختيار كند؟ ج - آيه شريفه مى فرمايد: فاستبقوا الخيرات (بقره : 148، و مائده : 48) پس در كارهاى نيك از يكديگر پيشى بگيريد. بنابراين ، اختيار با تقدير منافات ندارد. فلسفه خلقت موجودات و جبر و اختيار س 86 خداوند متعال موجودات شر را براى چه آفريده است ؟ ج - خداوند متعال هر چه خلق فرموده ، خير محض است . چنانكه مى فرمايد: ما يفتح الله للناس من رحمه ، فلا ممسك لها. (فاطر:2) هر رحمتى را كه خداوند براى مردم گشايد، باز دارنده اى براى آن نيست . س 87 آيا شمر در برابر امام حسين عليه السّلام و ابن ملجم لعين نسبت بهاميرالمؤ منين عليه السّلام شر نيست ؟ ج - عالم انسان ، عالم امتحان است ، و امتحان به خير و شر نياز دارد، و شر جنبهعدمى است . و خير امر وجودى ، و تا شر نباشد خير معلوم نمى شود. س 88 بنابراين ، آفرينش شمر در علم خداوندمتعال و در تقدير نظام آفرينش بوده و بايد باشد. آيا در اين صورت ، جبر لازم نمىآيد. و همان حرف خيام ثابت نمى شود؟ كه مى گويد:
ج - ضرورت وجود است ، جبر نيست ، با اينحال شمر مى توانست آن را جنايت را مرتكب نشود، ليكن به سوء اختيار خود مرتكب شد. واما سخن خيام كه گفته است :
حرف غلطى است ؛ زيرا علم خداوند متعال در ازل به(فعل بدون اختيار) تعلق نگرفته است ؛ بلكه به(فعل اختيارى ) بنده تعلق گرفته ؛ بنابراين ،فعل بنده به همان صورتى كه خداوند متعال ازازل بدان علم داشته ، يعنى (فعل با اختيار و اراده ). واقع مى شود؛ و لذا هيچگاه علمخدا، جهل نمى شود و اين گونه نيست كه فعل بدون اختيار و اراده انجام گيرد، تا علم خداجهل شود، و علم ازلى خداوند، به فعل علتفعل نخواهد بود. عدم تنافى آيات قرآنى با اختيار س 89 - خداوند متعال مى فرمايد: اهم يقسمون رحمه ربك ؟ نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوه الدنيا، و رفعنا بعضهمفوق بعض درجات ، ليتخذ بعضهم بعضا سخريا. و رحمه ربك خير مما يجمعون(زخرف : 32) آيا آنانند كه رحمت پروردگارت تقسيم مى كنند؟ ما(وسايل ) معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم ، و برخى از آنان را ازنظر درجات ، بالاتر از بعضى ديگر قرار داده ايم تا بعضى از آنها بعضى ديگر رادر خدمت ديگر را در خدمت گيرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى اندوزند بهتراست . آيا مقصود از ليتخذ بعضهم بعضا سخريا در اين آيه شريفه ، استثمار و بهرهكشى است ؟ ج - منظور تسخير كردن است ، زيرا (رب ) به معناى مدبر امر است ، و آيهشريفه مى خواهد بفرمايد: خداوند مدبر جامعه انسانى است ، و اين رحمت رب است ، آيا آنانمى خواهند امر روزى را به دست بگيرند و حال اينكه ما موجودات را به تناسب ، آقا ونوكر قرار داده ايم ، و همه حساب شده است . س 90 آيا از اين بيان استفاده نمى شود كه نوكر بايد هميشه نوكر باشد؟! ج - در حال نوكرى ، نه هميشه : زيرا مى فرمايد: نحن قسمنا بينهم معيشتهم.... يعنى ما امر معيشت و روزى را در جامعه انسانى و ميان مردم تنظيم كرده ايم ، و براساس مصالح و حكم ، يكى از غنى و يكى را فقير قرار داده ايم . س 91 آيا اين تقسيم با اختيار منافات ندارد؟ ج - خير، اين تقسيم براى تربيت روحى و معنوى است ، و در عينحال افعال از روى اختيار انجام مى گيرد. س 92 خداوند متعال مى فرمايد: وجعلنا فى كل قريه اكابر مجرميها، ليمكروا فيها... (انعام : 123) و بدين گونه ، در هر شهرى گناهكاران بزرگش را مى گماريم تا در آن به نيرنگپردازند... آيا از كلمه (جعلنا) استفاده نمى شود كه مجرمان از خود هيچ استقلالى ندارند و خداوندآنان را به جرم و مكر گمارده است ؟ ج - آنان (استقلال ) به معناى (اختيار) در كارهاى خود را دارند، و بينفعل اختيارى و تعلق قضاى حتمى به آن منافاتى نيست ؛ زيرا هيچ فعلى بدون تحققعلت تامه آن وجود پيدا نمى كند؛ چنانكه با تحقق پيدا كردن علت تامه ، ضرورى و بهقضاى حتم مقضى و حتمى خواهد بود، و هر كارى علت تامه اى دارد. س 93 - ولى باز مى توان گفت كه علت تامه و تحقق آن از ناحيه خداست . وبنده در آن هيچ گونه نقش و دخالتى ندار. ج - بايد توجه داشت كه : اءولا: از باب مثال ، علت تامه يك لقمه نان خوردن ، مركب است از علتهاى ناقصه فراوانمانند: نان ، دست ، دهان ، اتحاد زمان و مكان انسان و خورنده نان با نان (زيرا اگر مثلانان صد سال قبل و يا صد فرسخ با خورنده فاصله داشته باشد،عمل نان خوردن تحقق پيدا نمى كند)، و يكى از اجزاى علت تامه نيز اراده انسان است . ثانيا: نسبت فعل به مجموع اجزاى علت تامه ، (ضرورى ) است ؛ و نسبت به تك تكاجزا، كه يكى از آنها انسان و اراده اوست ، به نحو (امكان ) است . بنابراين ، هر كارى كه از انسان صادر مى شود، نسبت به علت تامه خود ضرورى و ازقضاى حتمى مى باشد، و اراده خدا نيز از همان مقامفعل انتزاع مى شود؛ و صفت ذات نيست اما نسبت همان كار به انسان و اراده او به نحو(امكان ) و اختيارى است . س 94 - خداوند سبحان درباره حضرت يوسف مى فرمايد: و لقد همت به و هم بها لولا آن راءى برهان ربه ، كذلك لنصرف عنه السؤ ء والفحشآء، انه من عبادنا المخلصين . (يوسف : 24) و در حقيقت آن زن (از زليخا) آهنگ وى كرد، و يوسف نيز اگر برهان پروردگارش رانديده بوده آهنگ او را مى كرد. چنين كرد. چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم . چرا كه او از بندگان مخلص ما است . آيا از جمله لنصرف عنه السوء و الفحشاء استفاده نمى شود كه تمام علتفعل ، اراده خاصه خدا است و معصوم هيچ اختيار و اراده در ترك گناه و معصيت ندارد؟! ج - آيه شريفه در مقام بيان عصمت حضرت يوسف عليه السلام ، بلكه تمام عبادمخلصين (با فتح لام ) است ، و اينكه عصمت ازقبيل علم است كه خداوند متعال به انبياء و معصومين عليهم السلام تعليم مى نمايد. البتهاين علم از قبيل علمهاى متعارف ، مانند علم به حسن و قبحافعال ، و يا علم به مصالح و مفاسد آنها نيست ؛ زيرا اين گونه علم ها هر چند غالبا برقواى انسان (مانند شهوت و غضب ) مسلط مى شوند ولى به هرحال گاهى مغلوب آن قوى مى گردند و ضلالت و گناه را در پى دارند. ولى عصمت ،علمى است كه هميشه بر قواى نفسانى و شيطانى مسلط است و با هيچ گمراهى و معصيتسازگار و همراه نيست . مدلول اخبار طينت و عدم تضاد آن با اختيار س 95 - مدلول اخبار طينت چيست ؟ ج - از اخبار طينت بر مى آيد كه خداوندمتعال انسان را از هر جا خلق نمود، به همانجا برمى گرداند: كسانى را كه از بهشت خلقنموده به بهشت ، و افرادى را كه از جحيم (جهنم ) آفريده به جحيم . و اينكه تفاوتانسانها به روح است ، نه به بدن . س 96 آيا در اين صورت جبر لازم نمى آيد؟ ج - نظام عالم با قضاى حتم سير مى كند؛ يعنى با اينكه امر وفعل ضرورى است و بايد صورت بگيريد در عينحال انسان در آن مختار است و اختيار براى او باقى است ، مى تواند بجا آورد و مى تواندترك كند با اختيار و بدون جبر. و نسبت فعل بهفاعل و اراده او، نسبت امكان و وجود آلت فعل و غيره ) نسبت امكان است ، ولى نسبتفعل به تمام اجزاء، يعنى علت تامه فعل ، نسبت ضرورت و حتم است و از آن به(قضاء) تعبير مى شود، و اراده خدا نيز از مقامفعل انتزاع مى شود، بنابراين ، اراده صفت فعل است كه نه صفت ذات . عدم تضاد اخبار سعادت و شقاوت با اختيار س 97 - معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد: السعيد سعيد فى بطن اءمه ، و الشقى شقى فى بطن اءمه - خوشبخت كسى است كه در شكم مادرش خوشبخت باشد، و بدبخت كسى كه در شكم مادرشبدبخت مى باشد. ج - لفظ روايت به اين صورت است : السعيد من سعد فى بطن امه و الشقى منشقى فى بطن امه . و اصل اين حديث ، روايتى استمفصل از حضرت باقر عليه السّلام كه چگونگى پيدايش انسان را بيان مى كند. آنحضرت مى فرمايد: بعد از گذشت چهار ماه از زمانى كه بين زن و شوهر مقاربت صورتگرفت و نطفه در رحم مستقر شد، يعنى درست در آغاز زندگانى كودك ، خداوندمتعال به دو ملك دستور مى دهد كه يكى در داخل رحم ، و ديگرى در خارج آن تمام مقدراتبچه اعم از روزى ، زندگانى و مرگ ، تندرستى و بيمارى و.... را بنويسند. آن دوعرض مى كنند. از كجا بنويسيم ؟ خداوند متعال مى فرمايد: به پيشانى مادر نگاه كنيد واز آنجا بنويسيد، و در آخر روايت آمده است : و يحفظان لله البداء فى جميع ذلك . در تمام اين امور، حق بدا و تغيير و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند. بعد از آن امام باقر عليه السّلام از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلمنقل مى كند: السعيد من سعد فى بطن امه ، و الشقى من شقى فى بطن امه (39)و معناى روايت اين است كه تمام امور اعم از خير و شر، و سعادت و شقاوت ، در شكم مادرمقدر مى شود، البته به شرط (بدا) براى خداوندمتعال ، بنابراين ، سعادت و شقاوت در شكم مادر ضرورت نمى آورد، بلكه صرف مكان وقابل بدا، و تغيير پذير است و سرنوشتى كه آن دو ملك نوشته اند اقتضاى طبع است وممكن است تغيير پيدا كند. س 98 چرا اين دو ملك به پيشانى مادر نگاه مى كنند و سرنوشت كودك را از روىآن مى نويسند؟ ج - يك نحو وراثت و ارتباط بين مادر و كودك را مى رساند، ولى چنانكه گفتهشد، به نحو ضرورت نيست ، بلكه به نحو اقتضا است وقابل تغيير مى باشد و اختيار را از انسان سلب نمى كند. س 99 آيا اخبار طينت اقتضائيت دارد؟ ج - در روايتى كه از امام باقر عليه السّلام پيرامون كيفيت پيدايش انسان ، ازاستقرار نطفه در رحم گرفته تا علقه و مضغه و...نقل شده ، آمده است : خداوند متعال به دو ملك دستور مى دهد كه بعد از صورتگرى انسان ،يكى در رحم و ديگرى بيرون رحم ، تمام مقدرات و سرنوشت او را بنويسند. و به ملكبيرون گفته مى شود: نظر كن به پيشانى مادرش و رزق ،اجل ، بيمارى و تندرستى و عوارض و حوادث ديگر را بنويس . در ادامه آن روايت آمده است : و آن دو ملك در تمام اين امور حق (بدا) و تغيير وتبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند. از اين قسمت روايت روشن مى شود كه اين حكمهاهمگى حكم اقتضائى است و ضرورى (و به نحو علت تامه ) نيست ، و خداوند مى تواندآنها را تغيير دهد و با اختيار انسان منافاتى ندارد. س 100- از اخبار طينت استفاده مى شود كه (اگر انسان از بهشت آفريده شدهبه بهشت ، و اگر از جهنم آفريده شد به جهنم خواهد رفت )(40) آيا اين مطلبضرورت فعل صادر از انسان ، و عدم اختيار و اراده او را در افعالش نمى رساند؟ ج - آرى ، فعل به اين معنى ضرورى است ، يعنى خداوندمتعال امر مى كند و مى خواهد كه انسان بخواهد. اراده مى كند كه انسانفعل خود را با اراده خود انجام دهد، به گونه اى كه اگر بدون اراده خود انجام دهد،خلاف خواست خدا خواهد بود؛ بنابراين ، فعل ضرورى است كه از جانب خدا بايد انجامدهد. منتهى با اراده و اختيار خود بنده . چه اشكال دارد خداوندمتعال بخواهد كه ما بهشت طلب باشيم ، و با اراده و اختيار خود حتما بهشت را اختيار كنيم ؟!
|