بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : تفرقه و اختلاف
امام على عليه السلام : ((انما يحبك من لا يتملقك ...:(229) ))كسى به انسانعلاقه دارد كه تملق گويى نمى كند. ((اخوك من صدق ، لا من صدقك )): برادرت كسى است كه به تو راست گويد نهكسى كه با تملق تاءييدت كند.(230) امام على عليه السلام در بيان فردى را كه از سخنان متملق ، دچار فريب شود نه تنهاعاقل نمى داند بلكه او را نادان ترين مردم قلمداد مى فرمايد: ((اجهل الناس المغتر بقول مادح متملق بقول مادح متملق يحسن له القبيح و يبغض اليهالنصيح :(231) ))جاهل ترين انسان كسى است كه فريب سخن ثناگوى چاپلوسىرابخورد كه زشت را برايش زيبا و انسان نصيحتگر را دشمن معرفى مى كند. بنابراين انسان خردمند و فرهيخته ، بايد مواظب باشد كه چاپلوسان و ثناگويان او رااز سرير عزت ، به حضيض ذلت و از اوج اقتدار به جايگاه كشتار نكشانند . امام على عليه السلام جان كلام را فرموده است : ((من مدحك فقد ذبحك )):(232) ستايش كننده ات بطور حتم كشنده ات مى باشد. حتى اگر خود را بستايد خود، عامل نابودى اش شده است . امام على عليه السلام : ((منمدح نفسه فقد ذبحها.(233) ))
در اين هنگام ديدند، مردى از اصحابش بپاخاست و سخنرانى كرد و در اين سخنرانى ، آنحضرت را ستود، از مقام على عليه السلام تعريف كرد و اطاعت و پيروى خود را از فرمانامام ، در همه حال اعلام داشت .(234) امام عليه السلام نپسنديد كه او، آن حضرت را بستايد (با اينكه مقام و ارزش امام بسياربيشتر از اين حرفها و ستايشها بود) بنابراين فرمود: ((سزاوار است آن كس كه عظمت و شكوه خدا، در نظرش بزرگ است ، همه چيز جز خداوند درنظرش كوچك باشد))...و سپس فرمود: ((بدترين حالات رهبران در پيشگاه صالحان ايناست كه گمان برده آنها مرعوب و فريفته تفاخر شده اند، و جلوه برترى جويى ، آنهارا فرا گرفته است ... ((و قد كرهت ان يكون جال فى ظنكم انى احب الاطراء، و استماع الثناء، و لست - بحمدالله - كذلك ،و لو كنت احب ان يقال ذلك لتركته انحطاطا لله سبحانه انتناول ما هو احق به من العظمة و الكبرياء...: ))((من اين را نمى پسندم كه حتى در ذهنشما اين موضوع راه يابد كه من مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت مى برم ،من بحمدالله اين گونه نيستم ، و فرضا اگر دوست مى داشتم كه مرا بستايند، ولىترك آن را انتخاب مى كردم ، بخاطر اظهار حقارت و كوچكى در برابر خداى سبحان وبزرگ كه از همه كس به مدح و ثنا، سزاوارتر است ...)) و در پايان فرمود: ((انا وانتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره يملك منا ما لا نملك من انفسنا و اخرجنا مما كنا فيه الى ماصلحنا عليه ...: ))همانا من و شما بندگان و مملوك خداوند يكتا هستيم . خداوند آنچنانبر ما مسلط است كه ما خودمان بر خود، آنگونه تسلط نداريم خداوند ما را از آنچه بوديمخارج ساخت و به سوى رستگارى روانه كرد. به جاى گمراهى ، هدايت بخشيد، و پس ازتيره دلى و كور ذهنى ،به ما بصيرت و شناخت داد))(235) به اين ترتيب مى بينيم امام على عليه السلام از مدح رخ به رخ ، نهى كرد و آن راناپسند شمرد.))(236) همانطور كه ديديم عامل مهم پديدار شدن كبر، مدح و ثناى ديگران است كه بايد آنراچاپلوسى و تملق ناميد. كبر درخت پوك و سستى است بى ريشه ، كه ظاهرى جالب و ديدنى دارد باطنى تو خالىو لانه حشراتى است همچون موريانه كه كم كم درخت كبر و عجب را از پاى در مى آورد. امامصادق مى فرمايد: هيچ جهلى از عجب بيشتر باعث ضرر نمى شود: ((لاجهل اضر من العجب .(237) )) لذا كبر باعث تك بينى و تك نظرى و خود را از همه برتر ديدن و استحقاق همه چيزداشتن ، حتى الوهيت مى شود و بالاخره فرعونى كه بايد در دريا غرق شود، جسدش آينهتمام كبريت گردد، تا ديگران پند گيرند، خود را با منيت نيالايند و ننمايانند: ((فانتقمنا منهم فاءغرقناهم فى اليم ...(238) فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفكآية و ان كثيرا من الناس عن آياتنا غافلون :(239) ))از آنان انتقام گرفتيم پس دردريا غرقشان كرديم ...))،((امروز بدنت را نجات مى دهيم تا الگو و نشانه اى براىافرادى باشد كه بعد از تو مى آيند. - و با همه اين نشانه ها - اكثر مردم از نشانه هاىما غافلند)) از زبان على عليه السلام در اين باره رواياتى بياوريم : ((من استبد براءيه هلك :(240) ))كسى كه به راءى و نظر خود بسنده كند، زمينههلاكت خود را فراهم آورده است . ((من استبد براءيه فقد خاطر و غرر:(241) ))هر كس استبداد راءى را پيشه خودسازد، به تحقيق خود را به مخاطره و خطر انداخته است . ((من استبد براءيه زل :(242) ))هر كس به راءى خود اكتفا كرد دچار لغزش شدهاست . ((من قنع براءيه هلك ))(243) هر كس به راءى خود قانع باشد، خود را در ورطههلاك انداخته است . استبداد راءى نتيجه كبر و كبر هم گوياى جهل و ناآگاهى انسان است كه باعث خوشنودىفرد از خود راضى شد جاهل بودنش كفايت مى كند. ولى انسان عاقل ، انديشه و نظر خود را صائب نمى داند بلكه با خود مى گويد ممكن استاشتباه كنم . لذا به راءى خود بسنده نمى كند. امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد: ((العاقل من اتهم راءيه و لم يثق بكل ما تسول له نفسه (244) ((ععاقل كسى است كه راءى خود را متهم نمايد و به آنچه نفسش براى او مى آرايد اعتماد نكند افزون بر اين بايد از نظر ديگران استفاده نمايد و برعقل و انديشه خود بيفزايد:...((من شاور الرجال شاركها فى عقولها(245) ))هركس با مردم مشورت كند در عقل آنان شريك شده است . مشورت و شور پشتيبان محكمى هستند كه انسان را از سقوط حفظ مى كند:...((لا مظاهرةاوثق من المشاورة (246) ))هيچ پشتيبانى محكمتر از مشاوره نيست . مشورت با ديگران عاملى است كه را در مسير درست و هدايت قرار مى دهد و تك راءى بودن وخود راءى شدن عامل به صدا در آمدن زنگ خطر نابودى براى بشريت است : ((والاستشارة عين الهداية و قد خاطر من استغنى براءيه (247) ))مشورت عين هدايتاست و كسى كه فقط به نظر خود بسنده كرد حتما در خطر افتاده است . اگر انسان در وادى مشورت گام برندارد، دچار سرابجهل و كبر است و آدم متكبر قابل آموزش نيست . داراى روحيه اى است كه هر چه بر اوبخوانند، اثرى از پذيرش در او پديدار نمى شود چون اگر پندپذير و داراى روحيهفراگيرى دانش در زمينه هايى كه لازم است ، مى بود حضرت امير عليه السلام نمىفرمود: ((لايتعلم من يتكبر:(248) ))انسانى كه تكبر مى ورزد چيزى ياد نمىگيرد. با توجه به روايات آورده شده اهميت شور و مشورت و مشاوره روشن شد و نقش مؤ ثر آنبقاى نظام يك جامعه مى باشد. حال كه استبداد عامل براندازى و مشاورت باعث سر افرازى و برقرارى است ، بايدتوجه داشته باشيم كه مشاوران در حقيقت برنامه ريزان و طراحان اصلى نظام حاكم برجامعه مى باشند. لذا گزينش و چينش آنان در هر امرى با نهايت ،تاءمل و دقت صورت گيرد. در غير اين صورت به عدالتعمل نكرده ايم و افراد لايق و كارا و آگاه براى مشورت و حتى مديريت برنگزيده ايم نهتنها در گزينش و چينش خود اشتباه كرده ايم كه بدتراز آن ((تيشه به ريشه خود زدهايم ))و ((يكى بر سر شاخه بن مى بريد))گشته ايم به نظر امام على عليه السلاماگر قدرت در دست سفلگان و نابخردان بيفتد، دولتها در معرض نابودى قرار مىگيرند: ((زوال الدول باصطناع السفل .(249) ))در بيان ديگرى از مولا روىگردانى مردم از دولتها يا به عبارت ديگر حركت به طرف سقوط حكومتها را 4عامل مى داند: ((يستدل على ادبار الدول باربع ، تضييعالاصول و التمسك بالفروع و تقديم الاراذل و تاءخيرالافاضل :(250) )) 1 - نكات اساسى را رها كردن . 2- به نكات فرعى اهميت دادن . 3 - ناآگاهان را بر مصدر امور گماردن . 4 - برتران را از قدرت پس زدن و حذف كردن . 2- مستشاران ناهماهنگ با اهداف نظام اگر يك جامعه ، برنامه ريزان حكومتى اش افرادى باشند كه در نظام سابق ، در همانپست ها و از كارگزاران آن بوده اند، همانطور كه خود عاملى براى فروپاشى رژيمسابق شده اند، نمى توانند كارآيى لازم را براى حفظ رژيم فعلى داشته باشند وهمچنان با آن طرز تفكرات ، روحيه و روش هاى ملكه شده در وجودشان ضربه هاى مهلكىرا، مقطع هاى خاصى بر پيكر نظام و جامعه فرود مى آورند. در جايى كه امام عليهالسلام راجع به وزرا و كارگزاران رژيم پيشين به مالك اشتر هشدار مى دهد، به طريقاءولى برنامه ريزان سابق كه عملا برتر از كارگزاران نظام پيشين ، و خط دهنده بهآنان هستند، جايى براى ادامه حيات سياسى ندارند. بايد آنان را از راءس هرم طراحان وبرنامه نويسان كنار گذاشت . ((ان شر وزرائك من كان للاءشرار قبلك وزيرا و من شرشكهم فى الاثام :))بدتريندستيارانت كسانى اند كه براى اشرار پيش از تو وزير بوده و هر كه در جرائم آنانمشاركت داشته است . ((فلا يكونن لك بطانة ، فاءنهم اءعوان الاثمة و اخوان الظلمة :(251) ))مبادا اينافراد - كه در دولت جنايتكاران و در جرائم آنان مشاركت داشته اند - همراز و محرم اسرارتشوند، زيرا اينان ياوران گنهكاران و برادران ستمكارانند. علاوه بر مطلب فوق ، مستشاران و اهل مشورت بايد 15 خصوصيت داشته باشند كه در اينبحث آورده مى شود: 3- مستشاران بايد چه كسانى باشند؟ دين مبين اسلام براى طرف مشورت انسان خصوصيت هاى لازمه اى را ارائه داده كه درروايات معصومين عليهم السلام آمده است . مشاور بايد: الف - خشيت الهى داشته باشد. 1 - امام صادق عليه السلام : ((شاور فى امرك الذين يخشون اللهعزوجل :(252) ))دركار خود با كسانى مشورت كن كه خشيت خدا را داشته باشند.(خشيت : بيم و هراس .) 2 - امام على عليه السلام : ((شاور فى امورك الذين يخشون الله ترشد:(253) ))در كارهايت با افرادى كه خشيت خدا دارند، مشورت كن تا راه رشد را بيابى . 3 - امام على عليه السلام : ((شاور فى حديثك الذين يخافون الله :(254) ))درگفتارت با كسانيكه خوف خدا را در دل دارند مشورت كن . ب - عاقل باشد. 1 - امام على عليه السلام : ((شاور ذوى العقول ، تاءمن منالزلل و الندم : ))با عقلا مشورت كن تا از لغزش ها و پشيمانى ها در امان باشى . 2 - امام على عليه السلام : ((من شاور ذوى الالباب على الصواب :(255) ))هركس با خردمندان مشورت كند به راه راست هدايت شده است . ((شاور فى اءمورك ممايقتضى الدين ،من فيه خمس خصال : عقل ،...(256) )) در كارهايت آنچه را كه در اقتضا مى كند مشورت كن ، هر كس پنج خصوصيت دارد - داراىچنين اقتضايى است :- و يكى از آن پنج خصلتعقل است ... 4 - امام صادق عليه السلام ...((تجنب ارتجال الكلام ...:(257) ))در مشورت ازافرادى كه بدون انديشه و مطالعه ، سخن مى گويند دورى گزين ... 5 - امام على عليه السلام :((مشاورة الجاهل المشفق خطر:(258) ))((باندانمكار))دلسوز و دل نازك ، مشورت كردن خطرناك است . ج - بردبار و حليم باشد. 1 - امام صادق عليه السلام : ((شاور فى امورك مما يقتضى الدين من فيه خمسخصال : عقل و حلم ...:...(259) ))با كسى كه يكى از خصلتهاى پنجگانه اش حليمبودن است مشورت نما... د- مجرب باشد. 1 - امام صادق عليه السلام :... ((من فيه خمسخصال : عقل و حلم و تجربة ...:(260) ))با كسى مشورت كن كه پنج داشته باشد...و يكى از آن خصلت ها تجربه داشتن است ... 2 - امام صادق عليه السلام : ((اياك و الراءى الفطير:...(261) ))از پذيرفتننظر ناپخته بر حذر باش ... 3 - امام على عليه السلام : ((اءفضل من شاورت ذوى التجارب ...:(262) ))برترين افرادى كه با آنان مشورت مى كنى تجربه داران مى باشند. ه -ناصح باشد. 1 - امام صادق عليه السلام :((من فيه خمسخصال ... و نصح ...(263) ))...با كسى مشورت كن كه داراى پنج خصلت باشد... ويكى از آن خصلت ها ناصح بودن است ... . 2 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ((مشاورةالعاقل رشد و يمن و توفيق من الله (264) : ))مشورت با انسانعاقل نصيحت گر، رشد، مبارك و توفيقى از جانب خدا است و - اهل تقوا باشد. 1 - امام صادق عليه السلام :... ((من خمس خصال ... و تقوى (265) ))باكسىمشورت كن كه داراى پنج خصلت باشد... و يكى از آنها تقوى داشتن است . ز - شجاع باشد. 1 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ((يا على لا تشاورن جبانا فانه يضق عليكالمخرج (266) ))اى على با انسان ترسو مشورت نكن كه او راه خروج را بر توباريك مى كند. 2 - امام على عليه السلام : ((لا تدخلن فى مشورتك ... جبانا يضعف عليكالاءمور(267) ))انسان ترسو را مشورت نگير كه امور را بر تو سست مى كند - ازعدم كارايى امور بر تو سخن مى گويد -. ح - سخاوتمند و كريم باشد. 1 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ((و لا تشاورنالبخيل يقصر بك عن غايتك (268) : ))بابخيل مشورت مكن كه تو را از مقصد باز مى دارد. 2 - امام على عليه السلام : ((لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يخذلك عنالفضل و يعدك الفقر(269) ))حتما انسانبخيل را به مشورت نگير كه تو را از فضل و بخشش باز مى دارد و وعده فقر وبيچارگى به تو مى دهد. ط- حريص نباشد. 1 - پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ((لا تشاورن حريصا فانه يزين لكشرها(270) : ))باانسان حريص مشورت مكن كه پرخورى و شكم پرستى را بر توجلوه مى دهد. 2 - امام على عليه السلام :...((و لا حريصا يزين لك الشره بالجور(271) :))...انسان حريص را در مشورتت شركت نده كه او پرخورى و شكم پرستى با ظلم و ستم رابر تو جلوه مى دهد. ى - سبك مغز و احمق نباشد. 1 - امام صادق عليه السلام : ((لا تشاور اءحمق ...(272) : ))با احمق و سبك مغزمشورت نكن . 2 - امام على عليه السلام :...((و لا على وغد(273) : ))با انسان پست ، فرومايه وديوانه مشورت نكن . ك - دروغگو نباشد. 1 - امام على عليه السلام : ((لا تستشر الكذاب فانه كالسراب يقرب اليك البعيد ويبعد عليك القريب (274) : ))با دروغگو مشورت نكن كه مانند سراب است ، دور رابه تو نزديك و نزديك را برايت دور مى نماياند. ل - استبداد راءى نداشته باشد. 1 - امام على عليه السلام :... ((لا تشر على مستبد براءيه (275) ))با انسانمستبد مشورت نكن . 2 - امام صادق عليه السلام : ((لا تشاور من لا يصدقه عقلك و ان كان مشهورابالعقل و الورع (276) ))با انسانى كه عقلت او را تصديق نمى كند مشورت نكناگر چه به عاقل بودن و زهد داشتن شهرت داشته باشد. م - بوقلمون صفت نباشد. 1 - امام على عليه السلام :... ((و لا على المتلون (277) ))با انسان بوقلمونصفت كه هر لحظه به رنگى در مى آيد مشورت نكن . ن - لجوج نباشد. 1 - امام على عليه السلام :... ((ولا على لجوج (278) ))با انسان خيره سر وستيزه جو مشورت نكن . س - زن عاقلى باشد. امام على عليه السلام : ((اياك و مشاورة النساء الا من جربتبكمال عقل (279) ))از مشورت بانوان به پرهيز مگر طرف مشورت ، زنى باشدكه كمال عقلى او را به تجربه سنجيده باشى .
|