بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 19, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بـه هـر حـال اين طرز برخورد با مسائل تازه و ابتكارات جديد ضايعات بزرگى براىجـوامـع انـسـانـى و بـراى جهان علم و دانش داشته و دارد، و بايد علاقمندان دلسوز براىاصلاح آن بكوشند، و اين رسوبات جاهلى را از افكار بزدايند.
امـا ايـن سـخـن بـه آن مـعـنـى نـيـسـت كـه هـر مطلب تازه اى را به خاطر تازه بودنش مورداستقبال قرار دهيم ، هر چند بى پايه و بى اساس ‍ باشد، كه تازه زدگى مانند عشق بهكهنه ها خود بلاى بزرگى است .
اعتدال اسلامى ايجاب مى كند كه نه آن افراط در كار باشد و نه اين تفريط.
آيه و ترجمه


ءانـزل عـليـه الذكـر مـن بـيـنـنـا بـل هـم فـى شـك مـن ذكـرىبل لما يذوقوا عذاب (8)
أ م عندهم خزائن رحمة ربك العزيز الوهاب (9)
أ م لهم ملك السموات و الا رض و ما بينهما فليرتقوا فى الا سباب (10)
جند ما هنالك مهزوم من الا حزاب (11)


ترجمه :

8 - آيـا از مـيـان هـمـه مـا، قـرآن تـنـهـا بـر او (مـحـمـد)نـازل شـده ؟، آنـهـا در حـقـيـقـت در اصل وحى من ترديد دارند بلكه آنها هنوز عذاب الهى رانچشيده اند (كه اينچنين گستاخانه سخن مى گويند).
9 - مـگـر خـزائن رحـمـت پـروردگـار قـادر و بـخـشـنـده ات نـزد آنـهـا اسـت (تا به هر كسميل دارند بدهند)؟!.
10 - يـا ايـنـكـه مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است از آن آنها است ؟(اگر چنين است ) به آسمانها بروند (و جلو نزول وحى را بر قلب پاك محمد بگيرند).
11 - (آرى ) اينها لشكر كوچك شكست خورده اى از احزابند!
تفسير:
اين لشكر كوچك شكست خورده !
در آيـات گـذشـتـه سخن از موضع گيرى منفى مخالفان در برابر خط توحيد و رسالتپيامبر اسلام بود، در آيات مورد بحث نيز اين سخن ادامه دارد.
مـشـركـان مـكـه هـنـگـامـى كـه مـنافع نامشروع خود را در خطر ديدند، و آتش كينه و حسد دردل آنـهـا شـعـله ور شـد، بـراى اغـفال مردم و قانع كردن خويش در مورد مخالفت با پيامبراسـلام (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم )، به منطقه اى سست گوناگونى دست مى زدند، ازجـمـله از روى تـعـجـب و انـكار مى گفتند: آيا از ميان همه ما قرآن تنها بر محمد (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) نازل شده ؟! (ءانزل عليه الذكر من بيننا).
از ميان اينهمه پيرمردان پر سن و سال ، اينهمه پولداران ثروتمند و سرشناس آيا كسىپيدا نشد كه خدا قرآنش را بر او نازل كند، جز محمد يتيم تهيدست ؟!
ايـن مـنطق منحصر به آن زمان نبود كه در هر عصر و زمان ما نيز هر گاه مسئوليت مهمى بهكسى واگذار شود روح حسادت شعله ور مى گردد، چشمها خيره و گوشها تيز مى شود، ونق زدنها و بهانه گيرى ها آغاز مى گردد، و مى گويند آدم پيدا نمى شد كه اين كار بهفلان كس كه از خانواده گمنام و فقيرى است واگذارده شده ؟
آرى دنـيـاپـرسـتـى از يـك سـو، و حـسـد از سـوى ديـگـر سـبـب شـد كـهاهـل كـتـاب (يـهـود و نـصارا) كه قدر مشتركى با مسلمانان داشتند از اسلام و قرآن فاصلهگـيرند و به سراغ بت پرستان روند و بگويند راه شما بهتر از راه اينها است : الم ترالى الذيـن اوتـوا نصيبا من الكتاب يؤ منون بالجبت و الطاغوت و يقولون للذين كفروا هؤلاء اهـدى من الذين آمنوا سبيلا: آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب خدا دارند به جبتو طاغوت (بت و بت پرستان ) ايمان مى آورند و به مشركان مى گويند آنها از كسانى كهبه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايمان آورده اند هدايت يافته ترند (نساء - 51).
بـديـهـى اسـت ايـن تـعـجـبها و انكارها كه علاوه بر حسد و حب دنيا سرچشمه ديگرى يعنىاشـتـبـاه در تـشـخيص ارزشها داشت هرگز نمى توانست معيار منطقى براى قضاوت باشد،مـگـر شـخـصـيـت انـسـان در اسـم و آوازه پـول و مـقـام و سـن وسال او است ؟ مگر رحمت الهى بر اين معيارها تقسيم مى شود؟
لذا در دنـبـاله آيـه مـى فـرمـايـد درد آنـهـا چـيـز ديـگـرى اسـت ، آنـهـا در حـقـيـقـت دراصل وحى و ذكر من شك و ترديد دارند (بل هم فى شك من ذكرى ).
ايـراد بـه شـخـص مـحـمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بهانه اى بيش نيست و اين شك وترديد آنها در مساءله نه بخاطر وجود ابهام در قرآن مجيد است ، بلكه سرچشمه آن هوى وهوسها و حب دنيا و حسادتها است .
و سـرانـجـام آنـهـا را بـا ايـن جـمـله تهديد مى كند: آنها هنوز عذاب الهى را نچشيده اند كهايـنـگونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ايستاده اند، و با اين سخنان واهى به جنگ دربرابر وحى الهى برخاسته اند (بل لما يذوقوا عذاب )
آرى هميشه گروهى وجود دارند كه گوششان بدهكار منطق و حرف حساب نيست ، و چيزى جزتـازيـانـه هـاى عـذاب آنـان را از مـركب غرورشان پياده نمى كند، بايد مجازات شوند كهدرمانشان تنها عذاب الهى است .
سـپـس در پـاسخ آنها مى افزايد: راستى مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده تونـزد آنـهـا اسـت تـا هـر كـه را مـيـل دارنـد فـرمـان نـبـوت بـدهـنـد، و هـر كـس رامايل نيستند محروم سازند؟ (ام عندهم خزائن رحمة ربك العزيز الوهاب ).
خـداونـد بـه مـقتضاى اينكه (رب ) است (و پروردگار مالك و مربى عالم هستى و جهانانـسـانـيـت اسـت ) كـسـى را بـراى رسـالتـش ‍ بـرمـى گـزيند كه بتواند مردم را در مسيرتكامل و تربيت رهبرى كند، و به مقتضاى عزيز بودنش ، مغلوب
خـواسـتـه هـيـچ كـس نيست ، تا مقام رسالت را به فرد نالايقى واگذارد، ومقام نبوت مقامىاسـت بـس عـظـيـم كـه تـنـها خدا قدرت دارد آن را به كسى بدهد و به مقتضاى (وهاب )بودنش هر چه را بخواهد و به هر كس صلاح بداند مى بخشد.
قـابـل تـوجـه اينكه (وهاب ) صيغه مبالغه و به معنى بسيار بخشنده است ، اشاره بهاينكه نبوت تنها يك موهبت نيست ، بلكه موهبتهاى متعددى است كه دست به دست هم مى دهد تاكسى بتواند عهده دار آن منصب گردد، موهبت علم و تقوا و عصمت و شجاعت و شهامت .
نـظـيـر ايـن سخن را در سوره زخرف آيه 31 نيز مى خوانيم : اهم يقسمون رحمة ربك : آنهابـه خـاطـر نـزول قـرآن بـر تـو ايـراد مى گيرند مگر رحمت پروردگارت به دست آنهاتقسيم مى شود؟
ضـمـنـا از تعبير به رحمت به خوبى استفاده مى شود كه نبوت رحمت و لطف خدا بر جهانانـسـانـيـت است ، و به راستى چنين است ، چرا كه اگر انبياء نبودند انسانها هم راه آخرت ومـعـنـويت را گم مى كردند و هم راه دنيا را، چنانكه دور افتادگان از مكتب انبياء هر دو راه راگم كرده اند.
باز در آيه بعد همين معنى را از طريق ديگرى تعقيب كرده ، مى گويد: آيا مالكيت و حاكميتآسـمـانـهـا و زمـيـن و آنـچـه در مـيـان اين دو است از آن آنها است ؟ اگر چنين است به آسمانهابـرونـد و جـلو نـزول وحـى الهـى را بـر قلب پاك محمد بگيرند! (ام لهم ملك السموات والارض و ما بينهما فلير تقوا فى الاسباب ).
ايـن سـخـن در حـقـيـقـت تـكـمـيـلى اسـت بـر بـحـث گـذشـتـه ، در آنجا مى گفت : خزائن رحمتپـروردگـار در دسـت شما نيست كه به هر كس ‍ كه با تمايلات هوس آلودتان هماهنگ استبـبـخـشيد، حال مى گويد اكنون كه اين خزائن به دست شما نيست و فقط در اختيار خدا استتنها راهى كه در پيش داريد اين است كه به آسمانها
بـرويـد، و مـانـع نـزول وحـى او شـويـد، و خـود مى دانيد كه از اين كار نيز سخت عاجز وناتوانيد!
بـنـابـرايـن نـه (مـقـتـضـى ) در اخـتيار شما است و نه قدرت بر ايجاد مانع داريد، بااينحال چه كارى از دست شما ساخته است ؟ از حسد بميريد، و هر كار از دستتان ساخته استانجام دهيد.
بـه ايـن تـرتـيـب ايـن دو آيه مطلب واحدى را تكرار نمى كنند - آنچنانكه جمعى از مفسرانگفته اند - بلكه هر كدام به يكى از ابعاد مساءله ناظر است .
در آخرين آيه مورد بحث در مقام تحقير اين مغروران سبك مغز و فخرفروش مى گويد: اينهالشكر كوچك شكست خورده اى از احزابند! (جند ما هنالك مهزوم من الاحزاب ).
(هـنـالك ) بـه مـعـنـى آنـجـا و بـراى اشـاره بـه بـعـيـد اسـت ، بـه هـمـيـندليـل جـمـعـى آن را اشـاره بـه شـكـسـت مـشـركـان در جـنـگ بدر مى دانند كه در نقطه نسبتادوردستى از مكه واقع شده .
تـعـبير به (احزاب ) ظاهرا اشاره به تمام گروههائى است كه بر ضد پيامبران قيامكردند و خداوند آنها را در هم كوبيد، اين جمعيت مشركان گروهك كوچكى از آن گروهها هستندكـه بـه سـرنـوشـت آنان گرفتار خواهند شد. (شاهد اين سخن آيات آينده است كه به اينمساءله تصريح كرده )
فراموش نكنيم كه اين سوره از سوره هاى مكى است ، و اين سخن را قرآن
زمـانـى مـى گويد كه مسلمانان در اقليت شديدى بودند، آنچنان كه ممكن بود مشركان آنهارا هـمـچـون يـك لقـمـه بـربـايـنـد (تـخـافـون ان يـتـخـطـفـكـم النـاس )(انفال - 26).
آن روز هيچ نشانه اى از پيروزى براى مسلمانان به چشم نمى خورد.
آن روز پـيـروزيهاى بدر و احزاب و حنين پيش نيامده بود، ولى قرآن با قاطعيت گفت : ايندشمنان سرسخت لشكر كوچكى هستند كه دچار شكست خواهند شد.
امـروز هـم قـرآن هـمـيـن بـشـارت را بـه مسلمانان جهان كه از هر سو در محاصره قدرتهاىمـتجاوز و ستمگر قرار گرفته اند مى دهد كه اگر همچون مسلمانان نخستين بر سر عهد وپيمان خدا به ايستند او نيز وعده خودش را در زمينه شكست جنود احزاب تحقق خواهد بخشيد.
آيه و ترجمه


كذبت قبلهم قوم نوح و عاد و فرعون ذو الا وتاد(12)
و ثمود و قوم لوط و اصحاب الايكة أ ولئك الا حزاب (13)
إ ن كل إ لا كذب الرسل فحق عقاب (14)
و ما ينظر هؤ لاء إ لا صيحة واحدة مالها من فواق(15)
و قالوا ربنا عجل لنا قطنا قبل يوم الحساب (16)


ترجمه :

12 - قبل از آنها قوم نوح و عاد و فرعون صاحب قدرت (پيامبران ما را) تكذيب كردند.
13 - و قـوم ثـمـود و لوط و اصـحـاب الايـكه (قوم شعيب )، اينها احزابى بودند (كه بهتكذيب پيامبران برخاستند).
14 - هر يك از اين گروهها رسولان را تكذيب كردند، و عذاب الهى درباره آنها تحقق يافت.
15 - ايـنـهـا (بـا اين اعمالشان ) انتظارى جز اين نمى كشند كه يك صيحه آسمانى فرودآيد صيحه اى كه در آن بازگشت نيست (و همگى را نابود سازد).
16 - آنـهـا (از روى خـيـره سـرى ) گفتند. پروردگارا! نصيب ما را از عذابت هر چه زودترقبل از روز حساب به ما ده !
تفسير:
تنها يك صيحه آسمانى كارشان را يكسره مى كند!
در تعقيب آخرين آيه اى كه گذشت و از شكست مشركان در آينده خبر
مـى داد، و آنـهـا را لشـكـر كـوچـكـى از احـزاب مـغلوب معرفى مى كرد، در آيات مورد بحثگـروهـى از ايـن احـزاب را كـه تـكـذيـب پيامبران كردند و به سرنوشت شومى گرفتارشدند معرفى مى كند.
مـى گـويـد: قـبل از آنها قوم نوح و عاد و فرعون و ذوالاوتاد و صاحب قدرت آيات الهى ورسولانش را تكذيب كردند (كذبت قبلهم قوم نوح و عاد و فرعون ذو الاوتاد)
هـمـچـنـين قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الايكه (قوم شعيب ) اينها احزابى بودند كه بهتكذيب پيامبران برخاستند (و ثمود و قوم لوط و اصحاب الايكه اولئك الاحزاب ).
آرى ايـنـها شش گروه از احزاب جاهلى و بت پرست بودند كه بر ضد پيامبران بزرگىقيام كردند.
قوم نوح در برابر اين پيامبر عظيم .
قوم عاد در مقابل حضرت هود.
فرعون در برابر موسى و هارون .
قوم ثمود در برابر صالح .
قوم لوط در برابر حضرت لوط.
و اصحاب الايكه در برابر شعيب .
آنها آنچه در توان داشتند در تكذيب و آزار و ايذاء پيامبران و مؤ منان به كار گرفتند اماسرانجام عذاب الهى دامانشان را گرفت و همچون مزرعه خشك شده آنها را درو كرد.
قوم نوح با طوفان و بارانهاى سيلابى نابود شدند.
عاد با تندبادى سرسخت و كوبنده .
فرعون و فرعونيان با امواج نيل .
قوم ثمود با صيحه آسمانى (صاعقه اى عظيم ).
قوم لوط با زلزله اى وحشتناك توام با بارانى از سنگهاى آسمانى .
قوم شعيب نيز با صاعقه اى مرگبار كه از ابرى بر سر آنها فرود آمد و به اين ترتيبآب و بـاد و خـاك و آتـش كـه وسـائل اصـلى زنـدگـى انـسـان راتـشـكـيـل مـى دهـنـد مـامـور مـرگ آنـهـا شدند، و چنان طومار عمر اين سركشان ياغى را در همنورديدند كه اثرى از آنها باقى نماند.
ايـن مـشـركـان مـكـه بـايـد بينديشند نسبت به اين اقوام گروه كوچكى بيش نيستند، چرا ازخواب غفلت بيدار نمى شوند؟
تـوصـيف فرعون به (ذوالاوتاد) (صاحب ميخهاى محكم ) كه در آيات فوق صريحتر ودر آيـه 10 سوره فجر آمده است ، كنايه از استحكام قدرت فرعون و فرعونيان است ، اينتـعـبـير در سخنان روزمره نيز به معنى استحكام به كار مى رود گفته مى شود: فلانكس ‍مـيـخـهـايـش مـحكم است ، يا ميخهاى اين كار كوبيده شده ، و يا چهارميخه شده است ، چرا كههميشه براى استحكام بنا يا خيمه ها از انواع ميخها استفاده مى كنند.
بـعـضى نيز آن را اشاره به لشكريان عظيم فرعون دانسته اند، چرا كه لشكر معمولا ازخيمه ها استفاده مى كند، و براى نگهداشتن خيمه ها از ميخ استفاده مى نمايند.
بـعضى ديگر آنرا اشاره به شكنجه هاى وحشتناك فرعونيان نسبت به دشمنانشان دانستهاند كه به اصطلاح آنها را به چهار ميخ مى كشند، هر يك از دست و پاى
آنها را با ميخ به زمين ، چوبه دار، و يا ديوارى مى كوبيدند، و مى گذاشتند تا جان دهد!
و سـرانـجـام بـعـضـى نـيـز احـتـمـالداده انـد كـه اوتـاد هـمـان اهـرام مـصـر اسـت كـه هـمـچـون مـيـخ بـردل زمـيـن نـشسته ، و چون اهرام از ويژگيهاى فراعنه است اين توصيف در قرآن منحصرا درمورد آنان آمده است .
در عين حال اين احتمالات با هم منافاتى ندارد و ممكن است در مفهوم اين كلمه جمع باشد.
در مـورد اصـحـاب الايـكـه ، ايـكـه به معنى درخت و اصحاب الايكه همان قوم حضرت شعيبهـسـتـنـد كـه در سرزمينى پر آب و مشجر در ميان حجاز و شام زندگى مى كردند در تفسيرسوره حجر ذيل آيه 78 به قدر كافى سخن گفته ايم (جلد 11 صفحه 120).
آرى هـر يك از اين گروهها رسولان پروردگار را تكذيب كردند و عذاب الهى درباره آنهامحقق شد (ان كل الا كذب الرسل فحق عقاب ).
و تـاريـخ نـشـان مى دهد كه چگونه هر گروهى از آنها به بلائى جان سپردند و در مدتكوتاهى شهر و ديارشان به ويرانه اى تبديل شد، و نفراتشان به جسدهائى بى روح!
آيـا ايـن مـشـركـان مـكـه بـا ايـن كـارهـاى خـود سـرنـوشتى بهتر از آنها مى توانند داشتهباشند،؟ در حالى كه اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت ؟!
لذا در آيـه بـعـد بـه عـنـوان يـك تـهـديـد قـاطـع و كـوبـنـده مـى گـويـد: ايـنـهـا بـا ايناعـمـال انـتـظـارى جـز اين نمى كشند كه يك صيحه آسمانى فرا رسد صيحه اى كه در آنبازگشت نيست (و ما ينظر هولاء الا صيحة واحدة ما لها من فواق ).
ايـن صـيـحه ممكن است همانند صيحه هائى باشد كه بر اقوام پيشين فرود آمد، صاعقه اىوحشتناك ، يا زمين لرزه اى پر صدا، و زندگى آنها را در هم كوبيد.
و نيز ممكن است اشاره به صيحه عظيم پايان جهان باشد كه از آن تعبير به نفخه صوراول مى شود.
بـعـضـى از مـفـسـران تـفسير اول را مورد ايراد قرار داده اند و آن را مخالف آيه 33 سورهانـفـال دانسته اند كه مى فرمايد: و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم : تا تو در ميان آنهاهستى خداوند آنان را مجازات نمى كند.
اما با توجه به اينكه مشركان اين اعتقاد را درباره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) نـداشـتند، و اعمالشان همانند اعمال اقوامى بود كه با صيحه هاى آسمانى جان دادهبـودنـد، مـى بـايـسـت هـر لحـظـه در انـتظار چنين سرنوشتى باشند، چرا كه آيه سخن ازمساءله انتظار مى گويد (دقت كنيد).
بـعـضـى بـه تـفسير دوم نيز ايراد كرده اند كه مشركان عرب به هنگام پايان جهان زندهنيستند كه آن صيحه عظيم دامانشان را بگيرد.
ولى اين ايراد نيز درست نيست ، به همان دليل كه قبلا گفتيم ، زيرا هيچكس لحظه پايانجهان و قيام قيامت را نمى داند، بنابراين در آن روز مشركان مى بايست هر لحظه در انتظارآن صيحه عظيم و غير قابل بازگشت باشند.
بـه هـر حـال ايـن بـيـخـبران با تكذيب و انكار آيات الهى و نسبتهاى ناروا درباره پيامبراسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) و اصـرار و لجـاجـت بـر بت پرستى ظلم و فسادگـوئى در انـتـظـار عـذاب الهـى نـشـسته اند، عذابى كه خرمن عمر آنها را بسوزاند، و ياصـيـحـه اى كـه بـه عـمـر جـهـان پـايـان دهـد و آنـهـا را بـه راهـى غـيـرقابل بازگشت ببرد.
(فـواق ) (بـر وزن رواق ) بـه طـورى كـه بـسـيـارى ازاهـل لغـت و تفسير گفته اند در اصل به معنى فاصله اى است كه در ميان دو مرتبه دوشيدنشـيـر از پـسـتـان مـى بـاشـد، زيـرا هـنـگـامـى كـه شـيـر بـه طـوركامل دوشيده شود كمى بايد صبر كرد تا مجددا شير در پستان جمع شود.
و بـعـضـى آن را بـه مـعـنـى فـاصـله اى كـه ميان باز كردن انگشتان و بستن آن به هنگامدوشيدن شير با انگشت است مى دانند.
و از آنـجـا كـه پستان بعد از دوشيدن شير در استراحت فرو مى رود گاه اين كلمه در معنىآرامش و استراحت نيز به كار رفته است .
و نـيـز از آنـجـا كـه ايـن فاصله براى بازگشت شير به پستان است اين تعبير به معنىبـازگـشت و رجوع نيز آمده ، و از همين جهت بهبودى مريض را (افاقه ) مى گويند، چراكـه سـلامـت و تـنـدرسـتـى بـه او بـاز مـى گـردد، و نـيـز بـه هـوش آمـدن مـسـت ، وعـاقـل شـدن ديـوانـه را بـه خـاطـر بـازگـشـت هـوش وعقل به آنها افاقه مى گويند.
به هر حال اين صيحه وحشتناك هيچگونه بازگشت و راحت و آرامش و سكونى در آن نيست ، وهنگامى كه تحقق يافت همه درها به روى انسان بسته مى شود،
نه پشيمانى سودى دارد، نه امكان جبران موجود است ، و نه فريادها بجائى مى رسد.
آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه يـكـى ديـگـر از سـخنان كفار و منكران كه از روى سخريه واستهزاء مى گفتند اشاره كرده مى گويد:
آنـهـا گـفـتـنـد: پـروردگـارا! نـصـيـب مـا را از عـذابـت هـر چـه زودتـرقـبـل از روز حـسـاب بـه مـا ده ! (و قـالوا ربـنـا عـجـل لنـا قـطـنـاقبل يوم الحساب ).
ايـن كـوردلان مـغـرور آنـچنان مست باده غرور بودند كه حتى عذاب الهى و دادگاه عدلش رابه باد مسخره مى گرفتند، و مى گفتند: چرا سهميه عذاب ما تاخير كرد؟
چرا خدا زودتر سهميه ما را نمى دهد؟!
در مـيـان اقـوام پـيـشـيـن ايـن چـنـيـن سـبـك مغزان از خود راضى نيز كم نبودند، اما در لحظهگـرفـتـارى در چنگال عذاب الهى مانند حيوانات نعره مى كشيدند، و كسى به فريادشاننمى رسيد.
(قط ) (بر وزن جن ) در اصل به معنى چيزى است كه از عرض بريده مى شود، و (قد) (بـر هـمـيـن وزن ) بـه مـعـنـى چـيـزى اسـت كـه ازطول بريده مى شود!
و از آنـجا كه نصيب و سهميه معين هر كس گوئى چيزى مقطوع و بريده شده است ، اين واژهدر معنى سهم نيز بكار رفته است .
و گاه به معنى كاغذى است كه چيزى بر آن مى نگارند، و يا نام اشخاص و جوائز آنها رادر آن مى نويسند.
لذا بـعـضـى از مـفـسـران در تـفـسـيـر آيـه فـوق گـفـتـه انـد مـنظور اين است خداوندا نامهاعـمـال ما را پيش از روز جزا به دست ما ده اين سخن را زمانى گفتند كه آيات قرآن خبر دادگروهى در روز قيامت نامه اعمالشان در دست راست و گروهى شده آنها را درو كرد.
آنـهـا از روى اسـتـهـزاء گـفـتـنـد چـه خـوب بـود الان نـامـهاعمال ما به ما داده مى شد؟ تا بخوانيم و به بينيم چكاره ايم ؟
بـه هـر حـالجـهـل و غـرور دو صـفت بسيار زشت و مذموم است كه غالبا از يكديگر جدا نمى شود، جاهلانمغرورند، و مغروران جاهل ، و آثار اين دو در مشركان عصر جاهليت فراوان به چشم مى خورد.
آيه و ترجمه


اصبر على ما يقولون و اذكر عبدنا داود ذا الا يد إ نه أ واب (17)
إ نا سخرنا الجبال معه يسبحن بالعشى و الاشراق(18)
و الطير محشورة كل له أ واب (19)
و شددنا ملكه و ءاتيناه الحكمة و فصل الخطاب (20)


ترجمه :

17 - در بـرابـر آنـچـه مـى گـويـنـد شـكيبا باش ، و به خاطر بياور بنده ما داود صاحبقدرت و توبه كار را.
18 - ما كوهها را مسخر او ساختيم كه هر شامگاه و صبحگاه با او تسبيح مى گفتند.
19 - پـرنـدگـان را نيز دستجمعى مسخر او كرديم (تا همراه او تسبيح خدا گويند) و همهاينها بازگشت كننده به سوى او بودند.
20 - و حكومت او را استحكام بخشيديم ، هم دانش به او داديم و هم داورى عادلانه .
تفسير:
از زندگى داود درس بياموز
(داود) يـكى از پيامبران بزرگ بنى اسرائيل بود، كه حكومتى عظيم داشت ، و در آياتمـتـعـددى از قـرآن مـجـيـد مـقـام والاى او سـتـوده شـده ، بـهدنـبـال بـحـثـهـائى كـه در آيات گذشته پيرامون كارشكنيهاى مشركان و بت پرستان ، ونـسبتهاى نارواى آنان به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده بود، قرآن درايـنـجا براى دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان اندك آن روز داستانداود را مطرح مى كند، داودى كه خداوند آن
همه قدرت به او داد، و حتى كوهها و پرندگان را مسخر او ساخت ، تا نشان دهد هنگامى كهلطف او شامل حال كسى باشد كارى از انبوه دشمنان ساخته نيست .
ولى ايـن پيغمبر بزرگ نيز با آن همه قدرت ظاهرى از زخم زبان مردم در امان نماند، تاتـسـلى خاطرى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد كه اين مساءله منحصربه او نبوده و بزرگان جهان در اين امر شركت داشته اند.
نخست مى گويد: در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش ، و به خاطر بياور بنده مارا داود صـاحـب قـدرت بود و بسيار توبه كار (اصبر على ما يقولون و اذكر عبدنا داود ذاالايد انه اواب ).
(ايد) هم به معنى قدرت آمده و هم به معنى نعمت .
و داود به هر دو معنى (ذاالايد) بود، نيروى جسمانيش در حدى بود كه در ميدان جنگ بنىاسرائيل با جالوت جبار ستمگر با يك ضربه نيرومند به وسيله سنگى كه از فلاخن رهاكرد جالوت را از بالاى مركب به روى خاك افكند، و در خون خود غلطيد.
بعضى نوشته اند سنگ سينه او را شكافت و از آن طرف بيرون آمد!
و از نظر قدرت سياسى ، حكومتى نيرومند داشت كه با قدرت تمام در برابر دشمنان مىايـسـتـاد، حـتـى گـفـتـه انـد در اطـراف مـحـراب عـبـادت او هزاران نفر شب تا به صبح بهحال آماده باش بودند!.
و از نـظـر قـدرت مـعـنوى و اخلاقى و نيروى عبادت چنان بود كه بسيارى از شب را بيداربـود و بـه عـبـادت پـروردگـار مـشـغـول ، و نـيـمـى از روزهـاىسال را روزه مى گرفت .
از نـظـر نـعـمتها خداوند انواع نعم ظاهرى و باطنى را به او ارزانى داشته بود، خلاصهايـنـكـه داود مردى بود نيرومند در جنگها، در عبادت ، در علم و دانش و در حكومت ، و هم صاحبنعمت فراوان .
(اواب ) از مـاده (اوب ) (بـر وزن قول ) به معنى بازگشت اختيارى به سوى چيزىاسـت ، و از آنـجـا كـه اواب صـيـغـه مـبالغه مى باشد اشاره به اين است كه او بسيار بهسوى پروردگارش بازگشت مى كرد، و از كوچكترين غفلت و ترك اولى توبه مى نمود.
سـپـس طـبـق روش اجـمـال و تـفـصـيـل كـه در قـرآن مـجـيـد بـه هـنـگـام ذكـرمـسائل مختلف معمول است ، بعد از بيان اجمالى نعمتهاى خداوند بر داود، به شرح قسمتىاز آن پرداخته ، چنين مى گويد: ما كوهها را مسخر او ساختيم به گونه اى كه هر شامگاه وصـبـحـگـاه بـا او خـدا را تـسـبـيـح مـى گـفـتـنـد! (انـا سـخـرنـاالجبال معه يسبحن بالعشى و الاشراق ).
نـه تـنـها كوهها كه پرندگان را نيز دستهجمعى مسخر او كرديم ، تا همراه او تسبيح خداگويند (و الطير محشورة ).
هـمه اين پرندگان و كوهها مطيع فرمان داود و همصدا با او و بازگشت كننده به سوى اوبودند (كل له اواب ).
ضمير (له ) ممكن است به (داود) باز گردد، بنابراين مفهوم جمله همان
خـواهـد بود كه در بالا گفتيم ، اين احتمال نيز داده شده كه به ذات پاك خداوند برگردديعنى همه ذرات عالم به سوى او باز مى گردند و سر بر فرمان او دارند.
در اينكه همصدا شدن كوهها و پرندگان با داود چگونه بوده ؟ در ميان مفسران گفتگو است:
1 - گاه احتمال داده اند كه اين صداى گيرا و جذاب و پر طنين داود بود كه در كوهها منعكسمى شد و پرندگان را به سوى خود جذب مى كرد (البته اين فضيلت مهمى محسوب نمىشود كه قرآن از آن با آنهمه عظمت ياد كند).
2 - گـاه گـفته اند كه اين تسبيح تواءم با صداى ظاهرى و همراه با نوعى درك و شعوربـوده كـه در بـاطـن ذرات عـالم اسـت ، طـبـق ايـن نـظـر تـمـامـى مـوجـودات جهان از يك نوععـقـل و شـعـور بـرخـوردارنـد، و هـنـگـامـى كـه صـداىدل انـگـيز اين پيامبر بزرگ را به وقت مناجات مى شنيدند با او همصدا مى شدند، و غلغلهتسبيح آنها درهم مى آميخت .
3 - بعضى نيز احتمال داده اند كه اين همان تسبيح تكوينى است كه همه موجودات با زبانحـال دارنـد، و نـظام خلقت آنها به خوبى حكايت مى كند كه خداوند از هر عيب و نقص پاك ومـنـزه اسـت و داراى عـلم و قـدرت و هـر گـونـه صـفـاتكمال .
ولى ايـن مـعنى اختصاص به داود ندارد كه از ويژگيهاى او شمرده شود بنابراين از همهمناسبتر تفسير دوم است ، و اين از قدرت خدا بعيد نيست ، اين زمزمه اى بود كه در درون اينمـوجـودات جهان و در مكنون باطن آنها هميشه جريان داشت ، اما خداوند به نيروى اعجاز آنرابـراى داود ظـاهـر مـى ساخت ، همانگونه كه در مورد تسبيح سنگريزه در كف پيغمبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز مشهور است .
آيه بعد همچنان به ذكر نعمتهاى خداوند بر داود ادامه داده ، مى فرمايد:ما نظام حكومت او رااستحكام بخشيديم (و شددنا ملكه ).
آنچنان كه همه سركشان و طاغيان و دشمنان از او حساب مى بردند.
علاوه بر اين به او حكمت و علم و دانش داديم (و آتيناه الحكمة ).
همان حكمتى كه قرآن درباره آن مى گويد: و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا: هر كسحكمت به او اعطا شده خير فراوان نصيب او شده است .
(حكمت ) در اينجا به معنى علم و دانش و نيروى تدبير امور كشور يا مقام نبوت و يا همهاينها است .
(حـكـمـت ) گـاه جنبه علمى دارد كه از آن تعبير به (معارف عاليه ) مى شود، و گاهجـنـبـه عـمـلى كـه از آن تـعبير به (اخلاق و عمل صالح ) مى گردد، و داود از همه اينهابهره وافر داشت .
آخرين نعمت بزرگ خدا بر داود اين بود كه مى فرمايد: ما به او علم قضا و داورى صحيحو عادلانه داديم (و فصل الخطاب ).
تـعـبـيـر از داورى بـه (فـصـل الخـطـاب ) به خاطر آن است كه خطاب همان گفتگوهاىطرفين نزاع است ، و فصل به معنى قطع و جدائى است .
و مـى دانـيـم گـفتگوهاى صاحبان نزاع هنگامى قطع خواهد شد كه داورى صحيحى بين آنهابشود، لذا اين تعبير به معنى قضاوت عادلانه آمده است .
ايـن احتمال در تفسير اين جمله نيز وجود دارد كه خداوند منطق نيرومندى كه از فكر بلند، وعـمق انديشه حكايت مى كرد در اختيار داود گذارد، نه تنها در مقام داورى كه در همه جا سخنآخر و آخرين سخن را بيان مى كرد.
بـه راسـتـى با وجود خداوندى كه قدرت دارد به انسان شايسته اى اينهمه نيرو و توانبـخـشـد جـاى ايـن نـيست كه احدى از لطف او مايوس گردد، و اين نه تنها مايه تسلى خاطرپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) و مؤ منان مكه در آن روز بود كه سخت در فشاربودند، بلكه مايه تسلى همه مؤ منان در بند در همه اعصار و قرون است .
نكته :
ده صفت برجسته داود (عليه السلام )
بعضى از مفسران از چند آيه فوق ده موهبت بزرگ الهى براى داود استفاده كرده اند كه هممـقـام والاى ايـن پـيـامـبـر را روشـن مـى كـنـد و هـم ويـژگـيـهـاى يـك انـسـانكامل را:
1 - به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آن عظمت مقام دستور مى دهد كه درصـبـر و شـكـيـبـائى بـه داود اقتدا كند و از تاريخ او كمك گيرد (اصبر على ما يقولون واذكر).
2 - او را بـه مـقـام عبوديت و بندگى توصيف مى كند و در حقيقت نخستين ويژگى او را همينمـقـام عـبـوديـتـش مى شمرد (عبدنا داود) نظير همين معنى را در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّهعـليـه و آله و سـلّم ) در مـسـاءله مـعراج مى خوانيم آنجا كه مى گويد: سبحان الذى اسرىبعبده ... منزه است خداوندى كه بنده خود را شبانه حركت داد... (اسراء - 1).
3 - او داراى قـوت و قدرت (بر اطاعت پروردگار و پرهيز از گناه و تدبير امور مملكت )بود (ذا الايد) همانگونه كه در مورد پيغمبر اسلام نيز مى خوانيم هو الذى ايدك بنصره وبـالمـؤ مـنـيـن : او كـسى است كه تو را با يارى خود تقويت كرد، همچنين به وسيله مؤ منان(انفال - 62).
4 - او را بـه اواب بـودن كـه مـفـهـومش بازگشت مكرر و رجوع پى درپى به ساحت قدسخداوند است توصيف مى كند (انه اواب ).
5 - تسخير كوهها را با او در تسبيح صبحگاهان و شامگاهان ، از افتخاراتش مى شمرد (اناسخرنا الجبال معه يسبحن بالعشى و الاشراق ).
6 - هـمـاوازى پـرندگان را با او در نيايش و تسبيح خدا يكى از مواهب خدادادى او مى شمرد(و الطير محشورة ).
7 - نه تنها در آغاز با او همصدا بودند كه هر بار او به تسبيح خدا باز مى گشت با اوهم آواز مى شدند (كل له اواب ).
8 - خـداونـد مـلك و حـكـومـتـى بـه او داد كـه پـايـه هـاى آن را مـحـكـم سـاخـتـه بـود، ووسائل مادى و معنوى براى نيل به اين مقصود را در اختيارش گذارده بود (و شددنا ملكه ).
9 - سـرمـايـه مهم ديگر خداداديش علم و دانش فوق العاده بود، همان علم و دانشى كه هر جاباشد منبع خير كثير و سرچشمه هر نيكى و بركت است (و آتيناه الحكمة ).
10 - و بـالاخـره مـنـطـقـى نـيـرومـنـد و گـفتارى مؤ ثر و نافذ و قدرت بر داورى قاطع وعادلانه به او ارزانى شده بود (و فصل الخطاب ).
و بـه راسـتـى پايه هاى هيچ حكومتى بدون اين صفات : علم ، قدرت منطق ، تقواى الهى ،توانائى بر ضبط نفس ، و نيل به مقام عبوديت پروردگار محكم نمى شود.
آيه و ترجمه


و هل أ تئك نبؤ ا الخصم إ ذ تسوروا المحراب (21)
إ ذ دخـلوا عـلى داود فـفـزع مـنـهم قالوا لا تخف خصمان بغى بعضنا على بعض فاحكم بيننابالحق و لا تشطط و اهدنا إ لى سواء الصرط(22)
إ ن هـذا أ خـى له تـسـع و تـسـعـون نـعـجـة ولى نـعـجـة واحـدةفقال أ كفلنيها و عزنى فى الخطاب (23)
قال لقد ظلمك بسؤ ال نعجتك إ لى نعاجه و إ ن كثيرا من الخلطاء ليبغى بعضهم على بعضإ لا الذيـن ءامـنوا و عملوا الصالحات و قليل ما هم و ظن داود أ نما فتناه فاستغفر ربه و خرراكعا و أ ناب (24)
فغفرنا له ذلك و إ ن له عندنا لزلفى و حسن ماب (25)


ترجمه :

21 - آيا داستان شاكيان هنگامى كه از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است ؟!
22 - هـنـگـامـى كـه (بى هيچ مقدمه ) بر او وارد شدند و او از مشاهده آنها وحشت كرد، گفتندنـتـرس ، دو نـفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى تعدى كرده ، اكنون در ميان ما بهحق داورى كن و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدايت فرما.
23 - ايـن بـرادر من است نود و نه ميش دارد، و من يكى بيش ندارم ، اما او اصرار مى كند كهاين يكى را هم به من واگذار! و از نظر سخن بر من غلبه كرده است .
24 - (داود) گـفـت : مسلما او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش بر توسـتم كرده ، و بسيارى از دوستان به يكديگر ستم مى كنند مگر آنها كه ايمان آورده اند وعمل صالح دارند، اما عده آنان كم است !، داود گمان كرد ما او را (با اين ماجرا) آزموده ايم ،از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.
25 - ما اين عمل را بر او بخشيديم ، و او نزد ما داراى مقام والا و آينده نيك است .
تفسير:
آزمون بزرگ داود!
در اين آيات بحث ساده و روشنى درباره قضاوت داود مطرح شده كه بر اثر تحريفات وسـوء تـعـبيرات بعضى از ناآگاهان جنجال عظيمى در ميان مفسران برانگيخته است ، امواجايـن غـوغـا آنـچـنـان قـوى بـود كـه حـتـى بـعـضـى از مـفـسـران اسـلامـى را بـهدنـبـال خـود كشانده ، و داوريهاى نادرست و گاه بسيار زننده را درباره اين پيامبر بزرگسبب شده است .
مـا قـبـلا مـتن آيات قرآن را بدون هيچ شرحى در اينجا بيان مى كنيم تا خوانندگان با ذهنخـالى مـفـهـوم آيـات را دريـابـنـد و بعد از پايان اين تفسير كوتاه به سراغ گفتگوهاىمختلفى كه در اين زمينه شده است مى رويم .
به دنبال آيات گذشته كه صفات ويژه داود و مواهب بزرگ خدا را بر او
بيان مى كرد قرآن ماجرائى را كه در يك دادرسى براى داود پيش آمد شرح مى دهد:
نـخـسـت خـطـاب بـه پـيـامـبـر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى گويد: آياداسـتـان شـاكـيـانـى كـه از ديـوار مـحـراب داود بـالا رفـتـنـد بـه تـو رسـيـده اسـت ؟! (وهل اتاك نبا الخصم اذ تسوروا المحراب ).
(خـصـم ) در اصل معنى مصدرى دارد، و به معنى نزاع كردن است ، ولى بسيار مى شودكـه به طرفين نزاع نيز خصم مى گويند، اين كلمه بر مفرد و جمع هر دو اطلاق مى شود،و گاه جمع آن به صورت (خصوم ) آمده است .
(تـسـوروا) از مـاده (سـور) بـه معنى ديوار بلندى است كه اطراف خانه يا شهر راگـرفـتـه بـاشـد، ولى بـايـد تـوجـه داشـت كـه ايـن مـاده دراصل به معنى پريدن و بالا رفتن است .
(مـحـراب ) بـه مـعـنـى صـدر مـجـلس و يـا غـرفـه هـاى فـوقـانـى اسـت ، و چـونمـحـل عـبادت در آن قرار مى گرفته تدريجا به معنى (معبد) به كار رفته است ، و دراسـتـعـمـالات روزمـره خـصـوصـا به مكانى كه امام جماعت براى اقامه نماز جماعت مى ايستدگفته مى شود.
در (مـفردات ) از بعضى نقل شده كه (محراب ) مسجد را از اين نظر محراب گفته اندكه محل حرب و جنگ با شيطان و هواى نفس است .
بـه هـر حال با اينكه داود محافظين و مراقبين فراوانى در اطراف خود داشت ، طرفين نزاعاز غـيـر راه مـعـمولى از ديوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهرگـشـتـند، چنانكه قرآن در ادامه اين بحث مى گويد: ناگهان آنها بر داود وارد شدند (بىآنـكـه اجـازه اى گـرفـته باشند و يا اطلاع قبلى بدهند) لذا داود از مشاهده آنها وحشت كردهزيرا فكر مى كرد قصد سوئى درباره او دارند (اذ دخلوا على داود ففزع منهم ).
امـا آنها به زودى وحشت او را از بين بردند و گفتند: نترس ، دو نفر شاكى هستيم كه يكىاز مـا بـر ديـگرى تعدى كرده و براى دادرسى نزد تو آمديم (قالوا لا تخف خصمان بغىبعضنا على بعض ).
اكنون در ميان ما به حق داورى كن ، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدايت فرما (فاحكمبيننا بالحق و لا تشطط و اهدنا الى سواء الصراط)
(تـشـطـط) از مـاده (شـطـط ) (بـر وزن فـقـط) دراصـل به معنى دورى زياد است ، و از آنجا كه ظلم و ستم انسان را از حق بسيار دور مى كندواژه شـطـط در اين معنى بكار رفته ، و همچنين به سخنى كه دور از حقيقت باشد اطلاق مىشود.
مـسـلمـا نـگـرانـى و وحـشـت داود در ايـنـجـا كـم شـد، ولى شـايـد ايـن سـؤال هنوز براى او باقى بود كه بسيار خوب ، شما قصد سوئى نداريد، و هدفتان شكايتنزد قاضى است ، ولى آمدن از اين راه غير معمول براى چه منظورى بود؟
اما آنها مجال زيادى به داود ندادند و يكى براى طرح شكايت پيشقدم شد و گفت اين برادرمن است ، نود و نه ميش دارد، و من يكى بيش ندارم ولى او اصرار دارد كه اين يكى را هم بهمن واگذار!، او از نظر سخن بر من غلبه كرده ، و از من گوياتر است (ان هذا اخى له تسعو تسعون نعجة ولى نعجة واحدة فقال اكفلنيها و عزنى فى الخطاب ).
(نعجة ) به معنى ميش (گوسفند ماده ) است ، و به گاو وحشى و گوسفند كوهى ماده نيزگفته مى شود.
اكـفـلنيها از ماده كفالت در اينجا كنايه از واگذار كردن است (معنى جمله اين است كه كفالتآن را به من واگذار يعنى آن را به من ببخش ).
(عـزنـى ) از مـاده عـزت بـه مـعـنى غلبه است ، و مفهوم جمله اين است كه او بر من غلبهكرد.
تفسيرنمونه جلد 19 صفحه 247
در اينجا داود پيش از آنكه گفتار طرف مقابل را بشنود - چنانكه ظاهر آيات قرآن است - روبه شاكى كرد و (گفت : مسلما او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميشهايشبـر تـو سـتـم روا داشـتـه )! (قـال لقـد ظـلمـك بـسـؤال نعجتك الى نعاجه ).
امـا اين تازگى ندارد (بسيارى از دوستان و افرادى كه با هم سرو كار دارند نسبت بهيكديگر ظلم و ستم مى كنند) (و ان كثيرا من الخطاء ليبغى بعضهم على بعض ).
(مگر آنها كه ايمان آورده اند و عمل صالح دارند) (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات ).
(اما عده آنها كم است ) (و قليل ما هم ).
آرى آنـهـا كـه در مـعـاشـرت و دوسـتـى حـق ديـگـران را بـطـوركامل رعايت كنند و كمترين تعدى بر دوستان خود روا ندارند كمند، تنها كسانى مى توانندحـق دوسـتـان و آشـنـايـان را بـطـور كـامـلا عـادلانـه ادا كـنـنـد كـه از سـرمـايـه ايـمـان وعمل صالح بهره كافى داشته باشند.
بـه هـر حـال چـنـيـن بـه نظر مى رسد كه طرفين نزاع با شنيدن اين سخن قانع او بر منغلبه كرد.
ولى داود در ايـنـجـا در فكر فرو رفت و با اين كه مى دانست قضاوت عادلانه اى كرده چهايـنـكـه اگـر طـرف دعـوا ادعـاى شـاكـى را قـبـول نـداشت حتما اعتراض مى كرد، سكوت اوبـهـتـريـن دليـل بـر ايـن بـوده كـه مـساءله همان است كه شاكى مطرح كرده ، ولى با اينحـال آداب مـجـلس قضا ايجاب مى كند كه داود در گفتار خود عجله نمى كرد، بلكه از طرفمـقـابـل سـؤ ال مى نمود سپس داورى مى كرد، لذا از اين كار خود سخت پشيمان شد و گمانكرد كه ما او را با اين جريان آزموده ايم (و ظن داود انما فتناه ).
در مـقـام اسـتـغـفـار بر آمد و از درگاه پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد وتوبه كرد (فاستغفر ربه و خر راكعا و اناب ).
(خـر) از مـاده (خرير) به معنى سقوط از بلندى و توام با صدا است ، مانند صداىآبشار، و از آنجا كه افراد سجده كننده گوئى از بلندى سقوط مى كنند و به هنگام سجدهتسبيح مى گويند اين تعبير كنايه از سجده كردن آمده .
تعبير به (راكعا) در آيه مورد بحث يا به خاطر آن است كه ركوع به معنى سجده نيزدر لغت آمده ، و يا ركوع مقدمه اى است براى سجده .
بـه هـر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در اين ترك اولى بخشيدچـنـانـكـه قـرآن در آيـه بـعـد مـى گـويـد: (مـا ايـنعمل را بر او بخشيديم ) (فغفرنا له ذلك ).
(و او نزد ما داراى مقام والا و آينده نيك است ) (و ان له عندنا لزلفى و حسن ماب ).
(زلفـى ) بـه مـعـنـى مـقام (و قرب در پيشگاه خدا) است ، و حسن ماب اشاره به بهشت ونعمتهاى اخروى مى باشد.
نكته ها:
1 - ماجراى اصلى داستان داود چه بود؟
آنـچـه از قـرآن مـجـيـد اسـتفاده مى شود بيش از اين نيست كه افرادى به عنوان دادخواهى ازمـحراب داود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند، او نخست وحشت كرد سپس به شكايت شاكىگـوش فـرا داد كـه يكى از آن دو 99 گوسفند ماده داشته و ديگرى فقط يك گوسفند، درحـالى كـه صـاحـب نـود و نـه گـوسـفـنـد از بـرادرش تقاضا داشته كه يكى را هم به اوواگـذار كند، او حق را به شاكى داد، و اين تقاضا را ظلم و تعدى خواند، سپس از كار خودپشيمان گشت ، و از خداوند تقاضاى عفو كرد و خدا او را بخشيد.
مـنـتـهـى در ايـنـجـا دو تـعـبـيـر قـابـل دقـت اسـت : يكى مساءله (آزمايش ) و ديگرى مسئله(استغفار و توبه )
قـرآن در اين دو قسمت روى نقطه مشخصى انگشت نگذاشته ، اما با توجه به قرائن موجوددر اين آيات و روايات اسلامى كه در تفسير اين آيات آمده ، داود اطلاعات و مهارت فراوانىدر امـر قـضـا داشـت ، و خدا مى خواست او را آزمايش كند، لذا يك چنين شرائط غير عادى (واردشـدن بـر داود از طـريـق غـيـر مـعـمـول از بـالاى مـحراب ) براى او پيش آورد، او گرفتاردسـتـپـاچـگـى و عـجـله شـد، و پـيـش از آنـكـه از طـرفمقابل توضيحى بخواهد داورى كرد، هر چند داورى عادلانه بود.
گر چه او به زودى متوجه لغزش خود شد، و پيش از گذشتن وقت جبران نمود ولى هر چهبـود كـارى از او سـر زد كـه شـايـسـتـه مقام والاى نبوت نبود لذا از اين (ترك اولى )استغفار كرد، خداوند هم او را مشمول عفو و بخشش قرار داد.
گواه بر اين تفسير علاوه بر آنچه گذشت - آيه اى است كه بلافاصله بعد از اين آياتمى آيد و به داود خطاب مى كند كه ما تو را جانشين خود در روى
زمـيـن قـرار داديـم ، لذا از روى حـق و عـدالت در ميان مردم داورى كن و از هوا و هوس پيروىمنما.
اين تعبير نشان مى دهد كه لغزش داود در طرز قضاوت و داورى بوده است .
به اين ترتيب در آيات فوق چيزى كه مخالف شاءن و مقام اين پيامبر بزرگ باشد وجودندارد.
2 - داستان خرافى تورات در مورد داود
اكـنـون بـه تـورات مـراجعه مى كنيم تا به بينيم در اين زمينه چه مى گويد؟ و هم ريشهبعضى از تفسيرهاى افراد ناآگاه و بيخبر را پيدا كنيم .
تـورات در كـتـاب دوم (اشـموئيل ) فصل يازده جمله هاى 2 تا 27 چنين مى گويد: واقعشـد كـه وقـت غـروب داود از بـسترش برخاست و بر پشت بام خانه ملك گردش كرد، و ازپشت بام زنى را ديد كه خويشتن را شستشو مى كرد، و آن زن بسيار خوب صورت و خوش‍ منظر بود، و داود فرستاد و درباره آن زن استفسار نمود، و كسى گفت كه آيا (بت شبع) دختر (اليعام ) زن (اورياه حتى ) نيست ؟
و داود ايلچيان را فرستاد و او را گرفت ، و او نزد وى آمده ، داود با او خوابيد و او بعد ازتـمـيـز شـدن از نـجـاسـتـش بـه خـانه خود رفت ، و زن حامله شده ، فرستاد و داود را مخبرساخته كه حامله هستم ، و داود به (يوآب ) فرستاد كه (اورياه
حتى ) را نزد من بفرست ، و يوآب ، اورياه را نزد او فرستاد. و اورياه نزد وى آمد، و داوداز سلامتى يوآب و از سلامتى قوم و از خوش گذشتن جنگ پرسيد.
و داود به اورياه گفت به خانه ات فرود آى و پاهايت را شستشو نماى ، و اورياه از خانهملك بيرون رفت و از عقبش مجموعه طعام از ملك بيرون رفت . اما اورياه در دهنه خانه ملك باسـايـر بـنـدگـان آقايش خوابيد و به خانه اش فرود نيامد، و هنگامى كه داود را خبر دادهگفتند كه اورياه به خانه اش فرود نيامده بود، داود به اورياه گفت كه آيا از سفر نيامدهاى ؟ چـرا بـه خـانـه ات فـرود نـيـامـدى ؟ و اوريـاه بـه داود عـرض كـرد كـه صـنـدوق واسـرائيـل و يهودا، در سايه بانها ساكنند، و آقايم يوآب و بندگان آقايم بروى صحراخيمه نشينند، و من آيا مى شود كه به جهت خوردن و نوشيدن و خوابيدن با زن خود بخانهخود بروم ؟ به حيات جانت (سوگند) اين كار را نخواهم كرد...
و واقـع شـد كـه داود صـبـحـدم مـكـتوبى به يوآب نوشته به دست اورياه فرستاد، و درمـكـتـوب بـديـن مضمون نوشت كه اورياه را در مقابل روى جنگ شديدى بگذاريد، و از عقبشپس برويد، تا كه زده شده بميرد (كشته شود). و چنين شد بعد از آنى كه يوآب شهر راملاحظه كرده بود اورياه را در مكانى كه مى دانست مردمان دلير در آن بوده باشند در آنجاگـذاشـت و مـردمـان شـهـر بـيـرون آمـده بـا يـوآب جنگيدند، و بعضى از قوم بندگان داودافـتـادنـد و اوريـاه حـتـى نـيـز مـرد... زن اورياه شنيد كه شوهرش اورياه مرده است ، و بهخـصـوص ‍ شوهرش عزادارى نمود و بعد از انقضاى تعزيه داود فرستاد او را بخانه اشآورد كه او زنش شد!... اما كارى كه داود كرده بود در نظر خدا ناپسند آمد!
خـلاصه اين داستان تا به اينجا چنين مى شود كه : داود روزى به پشت بام قصر مى رودو چشمش به خانه مجاور مى افتد، زنى
را برهنه در حال شستشو مى بيند، عشق او در دلش جاى مى گيرد، به هر وسيله اى بود اورا به خانه خود مى آورد، و او از داود باردار مى شود!
شوهر اين زن يكى از افسران برجسته لشكر داود، و مرد پاك طينت و باصفائى بود، داوداو را (نـعـوذ بـالله ) بـا تـوطـئه نـاجـوانـمـردانـه اى از طـريـق فـرسـتادن او به منطقهخطرناكى در جنگ به قتل مى رساند، و همسر او را رسما به ازدواج خود درمى آورد!!
اكنون بقيه داستان را از زبان تورات كنونى بشنويد:
در فـصـل 12 از هـمان كتاب دوم اشموئيل چنين آمده است : خداوند ناثان را (يكى از پيامبرانبـنـى اسـرائيل و مشاور داود) نزد داود فرستاد، و گفت در شهرى دو آدم بودند يكى غنى وديـگـرى فـقـيـر، غـنـى گـوسـفـنـد و گاو بسيار داشت ، و فقير را جز يك بره كوچك نبودمـسافرى نزد غنى آمد او دريغ كرد كه از گوسفندان خود غذا براى ميهمان تهيه كند، برهمرد فقير را گرفت و كشت ، اكنون چه بايد كرد؟!
داود سـخت خشمگين شد و به ناثان گفت : به خدا سوگند كسى كه اين كار را كرده مستحققـتـل است !، او بايد چهار گوسفند به جاى گوسفند بدهد! اما ناثان به داود گفت آن مردتوئى !
داود مـتـوجـه كـار نـادرسـت خـويش شد، و توبه كرد، خداوند توبه او را پذيرفت در عينحال بلاهاى سنگين بر سر داود آورد.
در ايـنـجـا تـورات تـعـبيراتى دارد كه قلم از ذكر آن شرم دارد، لذا از آن صرف نظر مىكنيم .
در ايـن قـسـمـت از داسـتـان تـورات نـكـاتـى بـه چـشـم مـى خـورد كـه مـخـصـوصـاقابل دقت است .
1 - كسى به عنوان دادخواهى نزد داود نيامد بلكه يكى از پيامبران
مـشـاور او داسـتـانـى را بـر سـبـيـلمثال براى پند و اندرز براى او ذكر كرد سخن از دو برادر و تقاضاى يكى از ديگرى درايـنـجـا نـيـسـت ، بلكه سخن از دو آدم غنى و فقير است كه يكى گاوان و گوسفندان بسيارداشته ، و ديگرى فقط يك بره ، ولى مرد غنى بره مرد فقير را براى ميهمان خود كشته ،تـا ايـنجا نه سخن از بالا رفتن از ديوار محراب است ، نه وحشت داود، و نه طرح دعوا مياندو برادر، و نه تقاضاى بخشش .
2 - داود آن مـرد غـنـى سـتـمـگـر را مـسـتـحـق قـتـل دانـسـت (بـراى يـك گـوسـفـنـدقتل چرا؟).
3 - بـلافـاصـله حـكـمـى بر ضد اين حكم صادر كرد و گفت بايد به عوض يك گوسفندچهار گوسفند بدهد؟ (چرا؟).
4 - داود به گناه خود در مورد خيانت به همسر اورياه اعتراف كرد.
5 - خداوند او را عفو كرد (به اين سادگى چرا؟).
6 - خـداونـد مـجـازات عـجـيـبـى دربـاره داود قـائل شـد كـهنقل ناكردنش بهتر است .
7 - و همين زن - با اين سوابق درخشان - مادر سليمان شد!
گـر چـه نقل اين داستانها به راستى رنج آور است اما چه مى توان كرد، بعضى از جاهلانناآگاه تحت تاءثير اين روايات اسرائيلى چهره پاك آيات قرآن مجيد را تيره ساخته اند،و سـخـنـانـى گـفـته اند كه براى روشن كردن حق ، چاره اى جز ذكر بخشى از اين داستانرسوا نبود.
اكنون ما سؤ ال مى كنيم :
1 - آيـا پـيـامبرى كه خداوند او را در آيات گذشته با ده توصيف بزرگ ستوده و پيامبراسـلام را بـراى الهـام گـرفـتـن بـه سـرگـذشت او توجه داده ، ممكن است يك هزارم از ايناتهامات بر او وارد باشد؟!
2 - آيـا ايـن اراجـيف با جمله اى كه قرآن در آيات بعد از اين مى گويد: يا داود انا جعلناكخـليـفـة فـى الارض : (اى داود مـا تـو را خـليـفـه و نـمـايـنـده خـود در زمين قرار داديم )سازگار است ؟!
3 - پيامبر خدا نه ، اگر يك فرد عادى مرتكب چنين جنايتى شود همسر افسر وفادار و پاكو بـا ايـمـانـش را ايـن چـنين ناجوانمردانه از دست او بربايد مردم چه قضاوتى درباره اوخواهند كرد و مجازاتش چيست ؟!
حتى اگر اين كار از افسق فساق سر زند جاى تعجب است .
درسـت اسـت كـه تـورات داود را پـيـامـبـر نـمـى دانـد ولى او را بـه عـنـوان يـك پـادشـاهعـادل كـه مـقـامـى بـس ارجـمـنـد داشـتـه ، و بـنـيـانـگـذار مـعـبـد بـزرگ بـنـىاسرائيل بوده معرفى مى كند.
4 - جالب اينكه يكى از كتابهاى معروف تورات كتاب (مزامير داود) و مناجاتهاى او است، آيا مناجات و سخنان يك چنين آدمى مى تواند در لابلاى كتب آسمانى قرار گيرد؟
5 - هـر كـس اندك عقل و شعورى داشته باشد مى داند كه داستانهاى تورات محرف كنونىدر ايـن زمـيـنـه خـرافـاتى است كه به دست دشمنان مكتب انبياء و يا افراد بسيار ناآگاه وجاهل ساخته و پرداخته شده است چگونه مى توان آنها را معيار بحث قرار داد؟
آرى عظمت قرآن در اين است كه از اين گونه خرافات خالى است .
3 - روايات اسلامى و ماجراى داود (عليه السلام )
در روايـات اسـلامـى داسـتان زشت و خرافى تورات به اشد وجه تكذيب شده ، از جمله درحديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه فرمود:
لا اوتـى بـرجل يزعم داود تزوج امرئة اوريا الا جلدته حدين حدا للنبوة وحدا للاسلام هركس را نزد من آورند كه بگويد داود با همسر اوريا ازدواج كرده دو حد بر او جارى مى كنمحدى براى نبوت و حدى براى اسلام .
چـرا كـه نـسبت فوق از يكسو نسبت يك عمل نامشروع به انسان مؤ منى است و از سوى ديگرهتك مقام نبوت است لذا بايد دوبار حد قذف (هر بار 80 تازيانه ) در مورد او اجرا شود.
هـمـيـن مـعـنـى بـه تـعـبـيـر ديـگـرى از آن امـام بـزرگـوارنقل شده من حدثكم بحديث داود على ما يرويه القصاص جلدته ماة و ستين :
(هـر كـس حـديـث داود را طـبـق آنـچـه افـسانه سرايان مى گويند براى شما روايت كند منيكصد و شصت تازيانه به او خواهم زد).
در حـديـث ديـگـرى كـه (صـدوق ) در (امـالى ) از امـام صـادق (عـليـه السـلام )نـقـل كـرده چـنين مى خوانيم : ان رضا الناس لا يملك ، و السنتهم لا تضبط، الم ينسبوا داودالى انـه تـبـع الطـير حتى نظر الى امرائة اوريا فهواها، و انه قدم زوجها امام التابوتحتى قتل ثم تزوج بها!:
رضايت همه مردم را نمى توان به دست آورد، و زبان آنها را نمى توان بست ، آيا آنها ايننـسـبـت (فـوق العـاده زشـت را) بـه داود نـدادنـد كـه او بـهدنبال پرنده اى به پشت بام قصرش رفت ، و چشمش به همسر (اوريا) افتاد، و عشق اورا بـه دل گـرفـت ، سـپس همسر او را به ميدان جنگ در پيشاپيش تابوت (كه آثار انبياىبـنـى اسـرائيـل در آن حـفـظ مـى شـد و بـه عـنـوان بـركـت در پـيـشـاپـيـش لشـكـرحـمـل مـى نـمودند) فرستاد تا كشته شد، سپس با همسرش ازدواج كرد؟! (جائى كه پيامبربزرگ
خدا از زبان مردم در امان نباشد ديگران چه انتظارى مى توانند داشته باشند).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation